با عرض سلام تقسیم آیات:نشانهها را میتوان در دو بخش تقسیم کرد: 1. درونی 2. بیرونینشانههای درونی، آیات انفسی است، نشانههایی است از جسم آدمی که ما آن را کوچک و بی ارزش شمردهایم در حالی که دنیایی بزرگ، درون آن گنجاندهشدهاست.نشانههای بیرونی، آیات آفاقی است، تمام نشانههایی که در طبیعت وجود دارد از اوج کهکشانها تا اعماق دریاها، از موجودات عظیم الجثه تا جانداران ذرهبینی، از بزرگترین درختان کهنسال خلقت تا کم جلوهترین گونهی گیاهی؛ همه و همه نشانههایی است برای خردورزان که دست صانعی حکیم را در ورای آن بیابند.اینک توجه شما را جلب میکنیم به جلوههایی از این دو دسته آیات در روایات:الف: آیات آفاقی: 1. تخم مرغ: هر مرغی باشد فرقی نمیکند؛ وقتی دقیق مینگری، جز سفیده و زرده چیزی نمیبینی، اما از یکی مرغ ماده عمل میآید و از دیگری نر، نه مایع سفید در زرد حل میشود و نه این در آن. به یک اعتبار، نمیدانی از این دو مادهی مایع چه پرندهای سر برمیآورد؟ طاووسی زیبارنگ یا قناریی خوشخوان؟ آنان که به دیدهی عبرت در آن بنگرند دست قدرتی بیمانند را میبینند که چارهای جز اقرار به یکتایی و عظمتش ندارند. 2. زمین و آسمان و خلقت و طبیعت را که بنگری چه میبینی؟ آیا تناسب و گردش شب و روز و فصل و ماه تو را به اندیشه میکشاند؟ فکر کن که اگر هوا کمی گرم تر میشد چه میشد؟ آیا گیاهان نمیسوختند؟ جانداران نمیمردند؟ و از آن طرف اگر بیش از حدّ فعلی، سرد میشد؛ آیا زمین از سکنه خالی نمیشد؟ آیا گیاهی پرورش مییافت؟ بادها را بنگر که با وزششان چه آثار پربرکتی دارند: ابرها را به هم میرسانند تا باران ببارد، گردهافشانی میکنند تا درختان بارور شوند، فصلها را تغییر میدهند؛ اما اگر قرار بود سرعت باد کمی بیشتر از حدّ معمول میبود آیا خانهای سر جای خود میماند؟ آیا درختان و گیاهان دوام داشتند؟ اگر قرار بود با هر وزشی، بویی نامطبوع در فضا پراکندهشود، آیا محیط برای انسانها قابل تحمل بود؟ بوی خوش بیش از حد هم همینطور! با این همه آیا زمان آن نرسیده که دیده باز کنیم و دل بدهیم که اطراف ما چه میگذرد؟ و کدام دست صانعی حکیم گردانندهی این جهان عظیم است؟ به رنگ و بوی آبی که از آسمان نازل شده هم بنگر! اگر قرار بود سیاه و بدبو باشد، غلیظ باشد، از عمق یخ بزند؛ نه تمایلی به آشامیدنش بود و نه هیچ دست و لباسی با آن شسته میشد، نه جانداری در زمستانها زیر دریا زنده میماند... آب مطبوع و گوارا آرام آرام از آسمان نازل میشود و درختان را سرسبز میکند و به زمین و زمینیان جان میدهد تا بیندیشیم و به عظمت خالق بی همتا اقرار کنیم و هرگونه شریک را از وجود بی مثالش بپیراییم و بنگریم که اگر آب در درون زمین مخفی شود چه کسی قادر است آن را برایمان هویدا کند؟اینک روایاتی چند در این زمینه را با هم مرور میکنیم:منبع: عیون اخبار الرضا (ع) /ج 1 - الاحتجاج /ج 31- قَالَ: دَخَلَ أَبُو شَاکِرٍ الدَّیَصَانِیُّ وَ هُوَ زِنْدِیقٌ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ قَالَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ دُلَّنِی عَلَی مَعْبُودِی!فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اجْلِسْ فَإِذَا غُلَامٌ صَغِیرٌ فِی کَفِّهِ بَیْضَةٌ یَلْعَبُ بِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهُ نَاوِلْنِی یَا غُلَامُ الْبَیْضَةَ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهَافَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا دَیَصَانِیُّ هَذَا حِصْنٌ مَکْنُونٌ لَهُ جِلْدٌ غَلِیظٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الْغَلِیظِ جِلْدٌ رَقِیقٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الرَّقِیقِ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ وَ فِضَّةٌ ذَائِبَةٌ فَلَا الذَّهَبَةُ الْمَائِعَةُ تَخْتَلِطُ بِالْفِضَّةِ الذَّائِبَةِ وَ لَا الْفِضَّةُ الذَّائِبَةُ تَخْتَلِطُ بِالذَّهَبَةِ الْمَائِعَةِ فَهِیَ عَلَی حَالِهَا لَا یَخْرُجُ مِنْهَا خَارِجٌ مُصْلِحٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِصْلَاحِهَا وَ لَا یَدْخُلُ إِلَیْهَا دَاخِلٌ مُفْسِدٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِفْسَادِهَا لَا یُدْرَی لِلذَّکَرِ خُلِقَتْ أَمْ لِلْأُنْثَی تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ أَلْوَانِ الطَّوَاوِیسِ أَ تَرَی لَهُ مُدَبِّراً ؟قَالَ: فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَنَا تَائِبٌ مِمَّا کُنْتُ فِیه( الإحتجاج علی أهل اللجاج/ ج2 / 333 )ترجمه : روزی فردی زندیق بنام أبو شاکر دیصانیّ بر امام صادق علیه السّلام وارد شده و گفت: ای جعفر بن محمّد مرا به معبود و خدایم راهنمایی و دلالت کن!.امام صادق علیه السّلام فرمود: بنشین، در این وقت پسر بچّهای وارد شد که با تخم- مرغی بازی میکرد، امام فرمود: ای پسر این تخم مرغ را به من بده. آن را گرفت و فرمود: ای دیصانیّ، این سنگری است پوشیده، که پوستی ضخیم دارد و زیر آن پوستهای نازک است، و زیر آن طلایی است روان و نقرهای آب شده، و هیچ کدام با هم مخلوط نشده و بهمان حال باقی است، نه مصلحی از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح کردم و نه مفسدی درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد کردم، و معلوم نیست برای تولید نر آفریده شده یا ماده، ناگاه میشکافد و طاوسی رنگارنگ بیرون میدهد، آیا تو برای این مدبّری در مییابی؟! راوی گوید: دیصانیّ مدّتی سر بزیر افکند و سپس گفت: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه بیشریک نیست، و اینکه محمّد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجّت خدایی بر مردم و من از حالت پیشین توبهگزارم2- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَی الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ- قال: ... مَعَ مَا أَرَی مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ مَجْرَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیَاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً ...( الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )ترجمه : زندیقی همراه با چماعتی بر امام رضا (ع) وارد گردید ...(زندیق ) پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟حضرت بعد از مطالبی فرمودند: ... افزون بر اینکه چرخش فلک به امر و قدرتش و ایجاد شدن ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشید و ستارگان و سایر آیات عجیب و متقن الهی را میبینیم، و لذا میفهمم که اینها همه تقدیرکننده و ایجادکنندهای دارد.... 3- عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً قَالَ جَعَلَهَا مُلَائِمَةً لِطَبَائِعِکُمْ مُوَافِقَةً لِأَجْسَادِکُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْهَا شَدِیدَةَ الْحُمَّی وَ الْحَرَارَةِ فَتُحْرِقَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الْبُرُودَةِ فَتُجْمِدَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ طِیبِ الرِّیحِ فَتُصَدَّعَ هَامَاتُکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ النَّتْنِ فَتُعْطِبَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ اللِّینِ کَالْمَاءِ فَتُغْرِقَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الصَّلَابَةِ فَتَمْتَنِعَ عَلَیْکُمْ فِی دُورِکُمْ وَ أَبْنِیَتِکُمْ وَ قُبُورِ مَوْتَاکُمْ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِیهَا مِنَ الْمَتَانَةِ مَا تَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ تَتَمَاسَکُونَ وَ تَتَمَاسَکُ عَلَیْهَا أَبْدَانُکُمْ وَ بُنْیَانُکُمْ وَ جَعَلَ فِیهَا مَا تَنْقَادُ بِهِ لِدُورِکُمْ وَ قُبُورِکُمْ وَ کَثِیرٍ مِنْ مَنَافِعِکُمْ فَلِذَلِکَ جَعَلَ الْأَرْضَ فِرَاشاً لَکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ السَّماءَ بِناءً سَقْفاً مِنْ فَوْقِکُمْ مَحْفُوظاً یُدِیرُ فِیهَا شَمْسَهَا وَ قَمَرَهَا وَ نُجُومَهَا لِمَنَافِعِکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً یَعْنِی الْمَطَرَ یُنْزِلُهُ مِنْ عَلًا لِیَبْلُغَ قُلَلَ جِبَالِکُمْ وَ تِلَالِکُمْ وَ هِضَابِکُمْ وَ أَوْهَادِکُمْ ثُمَّ فَرَّقَهُ رَذَاذاً وَ وَابِلًا وَ هَطْلًا لِتَنْشَفَهُ أَرَضُوکُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْ ذَلِکَ الْمَطَرَ نَازِلًا عَلَیْکُمْ قِطْعَةً وَاحِدَةً فَیُفْسِدَ أَرَضِیکُمْ وَ أَشْجَارَکُمْ وَ زُرُوعَکُمْ وَ ثِمَارَکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ یَعْنِی مِمَّا یُخْرِجُهُ مِنَ الْأَرْضِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أَیْ أَشْبَاهاً وَ أَمْثَالًا مِنَ الْأَصْنَامِ الَّتِی لَا تَعْقِلُ وَ لَا تَسْمَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهَا لَا تَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ النِّعَمِ الْجَلِیلَةِ الَّتِی أَنْعَمَهَا عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی( عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص: 138 )ترجمه : جناب علی بن موسی الرضا از پدرش موسی بن جعفر (ع) از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین روایت کردهاست در قول خدای تعالی "الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً" که آن جناب فرمود:حق تعالی آسمان و زمین را ملایم با طبیعت های شما خلق فرمود و موافق با بدن های شما آفریدو آنها را زیاد گرم قرار نداد تا اینکه شما را بسوزانندو زیاد سرد قرار نداد تا اینکه شما مثل یخ، بسته شویدو زیاد بوی خوش قرار نداد تا اینکه سرهای شما درد بیایدو زیاد بوی بد قرار نداد تا اینکه شما را هلاک کندو زیاد نرم قرار نداد مثل آب تا اینکه شما را غرق کندو زیاد سخت قرار نداد تا اینکه نتوانید خانه و بناهای غیر از آن بسازید و قبور اموات خود را درست کنیدو لکن خدای عز و جل قرار دادهاست در زمین آن مقدار از استحکام و سختی را که شما منتفع و بهرهمند شوید و یک دیگر را نگاهداری کنید و بدنها و بناهای خود را در روی زمین نگاه دارید و حفظ کنید و زمین را در اطاعت شما قرار داده که می توانید خانه و قبر در آن بنا کنید و بیشتر از منافع خود را از آن بردارید پس از این جهت زمین را فراش از برای شما قرار دادهپس از آن فرمود وَ السَّماءَ بِناءًیعنی آسمان را سقف قرار داد که محفوظ است از شیاطین و استماع آنها اذکار ملائکه را که در آن آسمان گردش میکند آفتاب و ماه و ستارگان بجهت منافع شماپس از آن فرمود"وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً"یعنی فرو فرستاد از طرف بالا باران را متفرق فرموده در اطراف عالم به سه نوع:یک قسم باران ریزه و ضعیفو یک قسم باران شدید و درشت قطره و لیکن اتصال نداردو یک قسم باران شدید که پیوسته میآیدپس این اقسام باران را به این قسم آفرید تا اینکه بیاشامد زمینهای شما را از این بارانو قرار نداد این باران را یک قطعه بلکه جزء جزء قرار داد تا آنکه زمینهای شما و درختهای شما و زراعتهای شما فاسد نشودپس از آن فرمود فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْیعنی از آن میوههائی را که از زمین بیرون میآورد رزق و روزی از برای شما قرار دادفَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً پس شما هم از برای خداوند شبیه و مانند قرار ندهید بتانی را که نه عقل دارند و نه می شنوند و نه میبینند و نه قدرت بر چیزی دارند و حال این که شما میدانید که قدرت ندارند بر آفریدن چیزی از این نعمتهای جلیله که پروردگار شما بر شما انعام فرمودهب:آیات انفسیمیدانید که نشانههای خداوند حکیم در درون همهی انسانها نهادهشده، هر شخصی بهخود که بنگرد و ببیند که خودش در ایجاد و آفرینش خود هیچ نقشی نداشته، نه در طول جسم خود میتواند بیفزاید و نه در عرض آن؛ با تمام وجود به صانع حکیم اقرار میکند. گاه غمگین است و گاه هم شاد. نه در آن حال توان تغییر حالت خود دارد نه در این حال. گاهی چیزی را فراموش میکند و به یادش نمیآید و... به راستی این تغییر حالتهای درونی از کیست؟اینک روایاتی چند در این زمینه را با هم مرور میکنیم:4- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَی الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ؟ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ:إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَی جَسَدِی فَلَمْ یُمْکِنِّی فِیهِ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ الطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَکَارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْیَانِ بَانِیاً فَأَقْرَرْتُ بِهِ...( الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )ترچمه : زندیقی همراه با بر امام رضا (ع) وارد گردید. در آن لحظه امام تنها نبود بلکه چماعتی از مردم نزد ایشان بودند... زندیق پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟ آن حضرت فرمودند:وقتی به جسدم مینگرم و میبینم نمیتوانم در طول و عرض چیزی از آن کم کنم یا بر آن بیفزایم و سختیها را از آن دفع کنم و چیزی به سود آن انجام دهم، میفهمم که این ساختمان بناکنندهای دارد و به او معتقد میشوم...5- وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ عَلَی الصَّادِقِ ع فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع:یَا ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ أَنْتَ مَصْنُوعٌ أَمْ غَیْرُ مَصْنُوعٍ؟قَالَ: لَسْتُ بِمَصْنُوعٍ.فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ: فَلَوْ کُنْتَ مَصْنُوعاً کَیْفَ کُنْتَ؟فَلَمْ یُحِرِ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ جَوَاباً وَ قَامَ وَ خَرَج. ( الإحتجاج علی أهل اللجاج / ج2 / 333 )ترجمه : از هشام بن حکم گزارش شده که گفت: روزی ابن أبی العوجاء بر امام صادق علیهالسّلام وارد شد؛ امام از او پرسید: ای ابن ابی العوجاء، آیا تو مخلوقی یا غیر مخلوق؟گفت: مخلوق نیستم.فرمود: اگر قرار بود مخلوق و مصنوع می بودی چگونه بودی؟با شنیدن این سخن هر کاری کرد نتوانست جوابی بدهد بنابر این برخاست و رفت. 6 - عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص: مَا الدَّلِیلُ عَلَی حُدُوثِ الْعَالَمِ؟فَقَالَ: أَنْتَ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُکَوِّنْ نَفْسَکَ وَ لَا کَوَّنَکَ مَنْ هُوَ مِثْلُک(عیون أخبار الرضا علیهالسلام / ج1 /ص 114 )ترجمه : حسین بن خالد از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) روایت کردهاست که مردی به آن حضرت وارد شد و عرض کرد:یا ابن رسول اللَّه دلیل بر حدوث عالم چیست؟فرمود: دلیل حدوث عالم ایناست که تو نبودی و وجود پیدا کردی و حال اینکه می دانی که نه خود خودت را موجود ساختهای و نه کسی مثل خودت تو را تکوین نموده.همان گونه که ملاحظه کردید در تمام پاسخ های دستهی دوم روایات، به آفرینش بدن انسان و وجود خودش تذکار دادهشده لذا از آن تعبیر به آیات انفسی شد تا از این طریق فرد عاقل مکلف متفطن متفکر پی به وجود خالق بی همتا برده و زبان به اقرار وجود بی مثال او باز کند؛ همانگونه که دستهی اول روایات فقط در مورد عالم بیرونی نظر داشتند و دیدهی دل را به آفاق جهت میدادند. از این رو به آن ها آیات آفاقی گفتهشدهاست.امید است که تدبر در این نوشتهی مختصر، ما را از هرگونه استدلال های خشک منطقی در مورد خالق هستی بی نیاز کند.موفق باشید
سلام منظور از آیات آفاقی و انفسی چیست ؟ در قرآن به تفکر درباره ی خلقت آسمانها و زمین امر شده ، آیا این دستور برای اعراب جاهلیت که به رموز علمی آفرینش دست پیدا نکرده بودند نیست ؟ نتیجه ی این تفکر برای جامعه کنونی چیست ؟
با عرض سلام تقسیم آیات:نشانهها را میتوان در دو بخش تقسیم کرد: 1. درونی 2. بیرونینشانههای درونی، آیات انفسی است، نشانههایی است از جسم آدمی که ما آن را کوچک و بی ارزش شمردهایم در حالی که دنیایی بزرگ، درون آن گنجاندهشدهاست.نشانههای بیرونی، آیات آفاقی است، تمام نشانههایی که در طبیعت وجود دارد از اوج کهکشانها تا اعماق دریاها، از موجودات عظیم الجثه تا جانداران ذرهبینی، از بزرگترین درختان کهنسال خلقت تا کم جلوهترین گونهی گیاهی؛ همه و همه نشانههایی است برای خردورزان که دست صانعی حکیم را در ورای آن بیابند.اینک توجه شما را جلب میکنیم به جلوههایی از این دو دسته آیات در روایات:الف: آیات آفاقی: 1. تخم مرغ: هر مرغی باشد فرقی نمیکند؛ وقتی دقیق مینگری، جز سفیده و زرده چیزی نمیبینی، اما از یکی مرغ ماده عمل میآید و از دیگری نر، نه مایع سفید در زرد حل میشود و نه این در آن. به یک اعتبار، نمیدانی از این دو مادهی مایع چه پرندهای سر برمیآورد؟ طاووسی زیبارنگ یا قناریی خوشخوان؟ آنان که به دیدهی عبرت در آن بنگرند دست قدرتی بیمانند را میبینند که چارهای جز اقرار به یکتایی و عظمتش ندارند. 2. زمین و آسمان و خلقت و طبیعت را که بنگری چه میبینی؟ آیا تناسب و گردش شب و روز و فصل و ماه تو را به اندیشه میکشاند؟ فکر کن که اگر هوا کمی گرم تر میشد چه میشد؟ آیا گیاهان نمیسوختند؟ جانداران نمیمردند؟ و از آن طرف اگر بیش از حدّ فعلی، سرد میشد؛ آیا زمین از سکنه خالی نمیشد؟ آیا گیاهی پرورش مییافت؟ بادها را بنگر که با وزششان چه آثار پربرکتی دارند: ابرها را به هم میرسانند تا باران ببارد، گردهافشانی میکنند تا درختان بارور شوند، فصلها را تغییر میدهند؛ اما اگر قرار بود سرعت باد کمی بیشتر از حدّ معمول میبود آیا خانهای سر جای خود میماند؟ آیا درختان و گیاهان دوام داشتند؟ اگر قرار بود با هر وزشی، بویی نامطبوع در فضا پراکندهشود، آیا محیط برای انسانها قابل تحمل بود؟ بوی خوش بیش از حد هم همینطور! با این همه آیا زمان آن نرسیده که دیده باز کنیم و دل بدهیم که اطراف ما چه میگذرد؟ و کدام دست صانعی حکیم گردانندهی این جهان عظیم است؟ به رنگ و بوی آبی که از آسمان نازل شده هم بنگر! اگر قرار بود سیاه و بدبو باشد، غلیظ باشد، از عمق یخ بزند؛ نه تمایلی به آشامیدنش بود و نه هیچ دست و لباسی با آن شسته میشد، نه جانداری در زمستانها زیر دریا زنده میماند... آب مطبوع و گوارا آرام آرام از آسمان نازل میشود و درختان را سرسبز میکند و به زمین و زمینیان جان میدهد تا بیندیشیم و به عظمت خالق بی همتا اقرار کنیم و هرگونه شریک را از وجود بی مثالش بپیراییم و بنگریم که اگر آب در درون زمین مخفی شود چه کسی قادر است آن را برایمان هویدا کند؟اینک روایاتی چند در این زمینه را با هم مرور میکنیم:منبع: عیون اخبار الرضا (ع) /ج 1 - الاحتجاج /ج 31- قَالَ: دَخَلَ أَبُو شَاکِرٍ الدَّیَصَانِیُّ وَ هُوَ زِنْدِیقٌ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ قَالَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ دُلَّنِی عَلَی مَعْبُودِی!فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اجْلِسْ فَإِذَا غُلَامٌ صَغِیرٌ فِی کَفِّهِ بَیْضَةٌ یَلْعَبُ بِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهُ نَاوِلْنِی یَا غُلَامُ الْبَیْضَةَ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهَافَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا دَیَصَانِیُّ هَذَا حِصْنٌ مَکْنُونٌ لَهُ جِلْدٌ غَلِیظٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الْغَلِیظِ جِلْدٌ رَقِیقٌ وَ تَحْتَ الْجِلْدِ الرَّقِیقِ ذَهَبَةٌ مَائِعَةٌ وَ فِضَّةٌ ذَائِبَةٌ فَلَا الذَّهَبَةُ الْمَائِعَةُ تَخْتَلِطُ بِالْفِضَّةِ الذَّائِبَةِ وَ لَا الْفِضَّةُ الذَّائِبَةُ تَخْتَلِطُ بِالذَّهَبَةِ الْمَائِعَةِ فَهِیَ عَلَی حَالِهَا لَا یَخْرُجُ مِنْهَا خَارِجٌ مُصْلِحٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِصْلَاحِهَا وَ لَا یَدْخُلُ إِلَیْهَا دَاخِلٌ مُفْسِدٌ فَیُخْبِرَ عَنْ إِفْسَادِهَا لَا یُدْرَی لِلذَّکَرِ خُلِقَتْ أَمْ لِلْأُنْثَی تَنْفَلِقُ عَنْ مِثْلِ أَلْوَانِ الطَّوَاوِیسِ أَ تَرَی لَهُ مُدَبِّراً ؟قَالَ: فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَنَا تَائِبٌ مِمَّا کُنْتُ فِیه( الإحتجاج علی أهل اللجاج/ ج2 / 333 )ترجمه : روزی فردی زندیق بنام أبو شاکر دیصانیّ بر امام صادق علیه السّلام وارد شده و گفت: ای جعفر بن محمّد مرا به معبود و خدایم راهنمایی و دلالت کن!.امام صادق علیه السّلام فرمود: بنشین، در این وقت پسر بچّهای وارد شد که با تخم- مرغی بازی میکرد، امام فرمود: ای پسر این تخم مرغ را به من بده. آن را گرفت و فرمود: ای دیصانیّ، این سنگری است پوشیده، که پوستی ضخیم دارد و زیر آن پوستهای نازک است، و زیر آن طلایی است روان و نقرهای آب شده، و هیچ کدام با هم مخلوط نشده و بهمان حال باقی است، نه مصلحی از آن خارج شده تا بگوید من آن را اصلاح کردم و نه مفسدی درونش رفته تا بگوید من آن را فاسد کردم، و معلوم نیست برای تولید نر آفریده شده یا ماده، ناگاه میشکافد و طاوسی رنگارنگ بیرون میدهد، آیا تو برای این مدبّری در مییابی؟! راوی گوید: دیصانیّ مدّتی سر بزیر افکند و سپس گفت: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه بیشریک نیست، و اینکه محمّد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجّت خدایی بر مردم و من از حالت پیشین توبهگزارم2- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَی الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ- قال: ... مَعَ مَا أَرَی مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَکِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ مَجْرَی الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیَاتِ الْعَجِیبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدِّراً وَ مُنْشِئاً ...( الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )ترجمه : زندیقی همراه با چماعتی بر امام رضا (ع) وارد گردید ...(زندیق ) پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟حضرت بعد از مطالبی فرمودند: ... افزون بر اینکه چرخش فلک به امر و قدرتش و ایجاد شدن ابرها و گردش بادها و حرکت ماه و خورشید و ستارگان و سایر آیات عجیب و متقن الهی را میبینیم، و لذا میفهمم که اینها همه تقدیرکننده و ایجادکنندهای دارد.... 3- عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً قَالَ جَعَلَهَا مُلَائِمَةً لِطَبَائِعِکُمْ مُوَافِقَةً لِأَجْسَادِکُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْهَا شَدِیدَةَ الْحُمَّی وَ الْحَرَارَةِ فَتُحْرِقَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الْبُرُودَةِ فَتُجْمِدَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ طِیبِ الرِّیحِ فَتُصَدَّعَ هَامَاتُکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ النَّتْنِ فَتُعْطِبَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ اللِّینِ کَالْمَاءِ فَتُغْرِقَکُمْ وَ لَا شَدِیدَةَ الصَّلَابَةِ فَتَمْتَنِعَ عَلَیْکُمْ فِی دُورِکُمْ وَ أَبْنِیَتِکُمْ وَ قُبُورِ مَوْتَاکُمْ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِیهَا مِنَ الْمَتَانَةِ مَا تَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ تَتَمَاسَکُونَ وَ تَتَمَاسَکُ عَلَیْهَا أَبْدَانُکُمْ وَ بُنْیَانُکُمْ وَ جَعَلَ فِیهَا مَا تَنْقَادُ بِهِ لِدُورِکُمْ وَ قُبُورِکُمْ وَ کَثِیرٍ مِنْ مَنَافِعِکُمْ فَلِذَلِکَ جَعَلَ الْأَرْضَ فِرَاشاً لَکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ السَّماءَ بِناءً سَقْفاً مِنْ فَوْقِکُمْ مَحْفُوظاً یُدِیرُ فِیهَا شَمْسَهَا وَ قَمَرَهَا وَ نُجُومَهَا لِمَنَافِعِکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً یَعْنِی الْمَطَرَ یُنْزِلُهُ مِنْ عَلًا لِیَبْلُغَ قُلَلَ جِبَالِکُمْ وَ تِلَالِکُمْ وَ هِضَابِکُمْ وَ أَوْهَادِکُمْ ثُمَّ فَرَّقَهُ رَذَاذاً وَ وَابِلًا وَ هَطْلًا لِتَنْشَفَهُ أَرَضُوکُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْ ذَلِکَ الْمَطَرَ نَازِلًا عَلَیْکُمْ قِطْعَةً وَاحِدَةً فَیُفْسِدَ أَرَضِیکُمْ وَ أَشْجَارَکُمْ وَ زُرُوعَکُمْ وَ ثِمَارَکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ یَعْنِی مِمَّا یُخْرِجُهُ مِنَ الْأَرْضِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أَیْ أَشْبَاهاً وَ أَمْثَالًا مِنَ الْأَصْنَامِ الَّتِی لَا تَعْقِلُ وَ لَا تَسْمَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهَا لَا تَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ النِّعَمِ الْجَلِیلَةِ الَّتِی أَنْعَمَهَا عَلَیْکُمْ رَبُّکُمْ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی( عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص: 138 )ترجمه : جناب علی بن موسی الرضا از پدرش موسی بن جعفر (ع) از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین روایت کردهاست در قول خدای تعالی "الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً" که آن جناب فرمود:حق تعالی آسمان و زمین را ملایم با طبیعت های شما خلق فرمود و موافق با بدن های شما آفریدو آنها را زیاد گرم قرار نداد تا اینکه شما را بسوزانندو زیاد سرد قرار نداد تا اینکه شما مثل یخ، بسته شویدو زیاد بوی خوش قرار نداد تا اینکه سرهای شما درد بیایدو زیاد بوی بد قرار نداد تا اینکه شما را هلاک کندو زیاد نرم قرار نداد مثل آب تا اینکه شما را غرق کندو زیاد سخت قرار نداد تا اینکه نتوانید خانه و بناهای غیر از آن بسازید و قبور اموات خود را درست کنیدو لکن خدای عز و جل قرار دادهاست در زمین آن مقدار از استحکام و سختی را که شما منتفع و بهرهمند شوید و یک دیگر را نگاهداری کنید و بدنها و بناهای خود را در روی زمین نگاه دارید و حفظ کنید و زمین را در اطاعت شما قرار داده که می توانید خانه و قبر در آن بنا کنید و بیشتر از منافع خود را از آن بردارید پس از این جهت زمین را فراش از برای شما قرار دادهپس از آن فرمود وَ السَّماءَ بِناءًیعنی آسمان را سقف قرار داد که محفوظ است از شیاطین و استماع آنها اذکار ملائکه را که در آن آسمان گردش میکند آفتاب و ماه و ستارگان بجهت منافع شماپس از آن فرمود"وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً"یعنی فرو فرستاد از طرف بالا باران را متفرق فرموده در اطراف عالم به سه نوع:یک قسم باران ریزه و ضعیفو یک قسم باران شدید و درشت قطره و لیکن اتصال نداردو یک قسم باران شدید که پیوسته میآیدپس این اقسام باران را به این قسم آفرید تا اینکه بیاشامد زمینهای شما را از این بارانو قرار نداد این باران را یک قطعه بلکه جزء جزء قرار داد تا آنکه زمینهای شما و درختهای شما و زراعتهای شما فاسد نشودپس از آن فرمود فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْیعنی از آن میوههائی را که از زمین بیرون میآورد رزق و روزی از برای شما قرار دادفَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً پس شما هم از برای خداوند شبیه و مانند قرار ندهید بتانی را که نه عقل دارند و نه می شنوند و نه میبینند و نه قدرت بر چیزی دارند و حال این که شما میدانید که قدرت ندارند بر آفریدن چیزی از این نعمتهای جلیله که پروردگار شما بر شما انعام فرمودهب:آیات انفسیمیدانید که نشانههای خداوند حکیم در درون همهی انسانها نهادهشده، هر شخصی بهخود که بنگرد و ببیند که خودش در ایجاد و آفرینش خود هیچ نقشی نداشته، نه در طول جسم خود میتواند بیفزاید و نه در عرض آن؛ با تمام وجود به صانع حکیم اقرار میکند. گاه غمگین است و گاه هم شاد. نه در آن حال توان تغییر حالت خود دارد نه در این حال. گاهی چیزی را فراموش میکند و به یادش نمیآید و... به راستی این تغییر حالتهای درونی از کیست؟اینک روایاتی چند در این زمینه را با هم مرور میکنیم:4- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخُرَاسَانِیِّ خَادِمِ الرِّضَا ع قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ عَلَی الرِّضَا وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ ...قَالَ الرَّجُلُ فَمَا الدَّلِیلُ عَلَیْهِ؟ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ:إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَی جَسَدِی فَلَمْ یُمْکِنِّی فِیهِ زِیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ فِی الْعَرْضِ وَ الطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَکَارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ إِلَیْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْیَانِ بَانِیاً فَأَقْرَرْتُ بِهِ...( الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص: 397 )ترچمه : زندیقی همراه با بر امام رضا (ع) وارد گردید. در آن لحظه امام تنها نبود بلکه چماعتی از مردم نزد ایشان بودند... زندیق پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟ آن حضرت فرمودند:وقتی به جسدم مینگرم و میبینم نمیتوانم در طول و عرض چیزی از آن کم کنم یا بر آن بیفزایم و سختیها را از آن دفع کنم و چیزی به سود آن انجام دهم، میفهمم که این ساختمان بناکنندهای دارد و به او معتقد میشوم...5- وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ عَلَی الصَّادِقِ ع فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع:یَا ابْنَ أَبِی الْعَوْجَاءِ أَنْتَ مَصْنُوعٌ أَمْ غَیْرُ مَصْنُوعٍ؟قَالَ: لَسْتُ بِمَصْنُوعٍ.فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ: فَلَوْ کُنْتَ مَصْنُوعاً کَیْفَ کُنْتَ؟فَلَمْ یُحِرِ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ جَوَاباً وَ قَامَ وَ خَرَج. ( الإحتجاج علی أهل اللجاج / ج2 / 333 )ترجمه : از هشام بن حکم گزارش شده که گفت: روزی ابن أبی العوجاء بر امام صادق علیهالسّلام وارد شد؛ امام از او پرسید: ای ابن ابی العوجاء، آیا تو مخلوقی یا غیر مخلوق؟گفت: مخلوق نیستم.فرمود: اگر قرار بود مخلوق و مصنوع می بودی چگونه بودی؟با شنیدن این سخن هر کاری کرد نتوانست جوابی بدهد بنابر این برخاست و رفت. 6 - عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص: مَا الدَّلِیلُ عَلَی حُدُوثِ الْعَالَمِ؟فَقَالَ: أَنْتَ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُکَوِّنْ نَفْسَکَ وَ لَا کَوَّنَکَ مَنْ هُوَ مِثْلُک(عیون أخبار الرضا علیهالسلام / ج1 /ص 114 )ترجمه : حسین بن خالد از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) روایت کردهاست که مردی به آن حضرت وارد شد و عرض کرد:یا ابن رسول اللَّه دلیل بر حدوث عالم چیست؟فرمود: دلیل حدوث عالم ایناست که تو نبودی و وجود پیدا کردی و حال اینکه می دانی که نه خود خودت را موجود ساختهای و نه کسی مثل خودت تو را تکوین نموده.همان گونه که ملاحظه کردید در تمام پاسخ های دستهی دوم روایات، به آفرینش بدن انسان و وجود خودش تذکار دادهشده لذا از آن تعبیر به آیات انفسی شد تا از این طریق فرد عاقل مکلف متفطن متفکر پی به وجود خالق بی همتا برده و زبان به اقرار وجود بی مثال او باز کند؛ همانگونه که دستهی اول روایات فقط در مورد عالم بیرونی نظر داشتند و دیدهی دل را به آفاق جهت میدادند. از این رو به آن ها آیات آفاقی گفتهشدهاست.امید است که تدبر در این نوشتهی مختصر، ما را از هرگونه استدلال های خشک منطقی در مورد خالق هستی بی نیاز کند.موفق باشید
- [سایر] قرآن می گوید: آفرینش آسمان ها و زمین چند روز طول کشید؟ پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید (56) سورة الأعراف پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش آفرید (3) سوره یونس همان (خدایی) که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز آفرید(59) سورة الفرقان او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید(7) سورة هود آیات فوق صراحتا گویای آن است که خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز خلق فرمود. اما مطابق آیات زیر: -بگو آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرارمیدهید؟! (9)سورة فصلت او در زمین کوههای استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و مواد غذایی آن را مقدر فرمود، - اینها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! (10)سورة فصلت سپس به آفرینش آسمان پرداخت، ... در این هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید... (11و 12 ) سورة فصلت خوب حالا به محاسبه بپردازیم: 2 روز (برای آفرینش زمین) + 4 روز( برای آفرینش برکات) + 2 روز (برای آفرینش آسمان ها) = 8 روز ، و نه 6 روز نتیجه: 6 = 8 ؟! مشکل از کجاست؟ از معجزه محمّدبن عبدالله یا از ریاضیات؟
- [سایر] خدا در آیه 63 سوره بقره میفرماید: (و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم (و به شما گفتیم:) آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما دادهایم، با قدرت بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل کنید) شاید پرهیزکار شوید!)؛ طبق این آیه، برافراشته شدن کوه طور بعد از گرفتن پیمان از بنی اسرائیل است .لازم به توضیح نیست که چقدر این آیه از حقایق علمی به دور است، اگر بگوییم منظور از بر افراشتن کوه طور در ابتدای خلقت است. آوردن این جمله پس از گرفتن پیمان از بنی اسرائیل چیزی به جز هذیانگویی نویسنده قرآن تداعی نمیکند؟ چطور این آیه قابل توجیه است؟
- [سایر] سلام 1. در قرآن آیاتی وجود دارند که ناسخ و منسوخ هستند. و در واقعا خدا حکمی برای چیزی صادر کرده و سپس بنابر مصلح و شرایط با آوردن آیه ای جدید ، آیه قبلی را منسوخ کرده. ولی خوب در خطبه 1 نهج البلاغه در اواخر آن ، حضرت علی (ع) اشاره ی به احکام در قرآن دارد ولی در قسمتی آورده شده که احکامی وجود دارند که حکم انها در آیات قران ولی ناسخ آنها در سنت پیامبر وجود دارد و در ترجمه دشتی آیه 5 سوره نساء به عنوان مثال اورده شده! حالا میخوام بدونم که آیا واقعا میشه به این مسئله اعتماد کرد. آخه چه لزومی داره که خداوند در یک آیه حکمی رو بیان کنه ولی برای نسخ و کنار گذاشتن اون آیه رو بیان نکنه و تنها به سنت پیامبر تکیه کنه که همانطور که میدانید دستخوش تحریفات زیادی از جانب دشمنان اسلام بوده است. البته شاید اشاره به این مسئله بکنید که خوب شرایط نماز و تعداد رکعات ان هم در قران نیامده و ما بر طبق سنت عمل می کنیم. ولی خوب جواب من هم این است که ما در مورد نماز و تعداد رکعات ان هیچ چیز در قران نداریم و بالکل در سنت امده ولی خوب زمانی که مسئله ای در قران بیان میشه و بعد توسط سنت نسخ میشه جای سوال پیش میاره؟!! 2. آیا تحقیقاتی به صورت علمی در مورد اوایل این خطبه که به قضیه خلقت هستی مربوط می شود وجود دارد. اگر بله لطفا منابع یا کتبی در جهت ان معرفی کنید. *خوهشا در جواب به این سوالات کاملا علمی برخورد کرده و از بحث هایی که هیچ پشتوانه علمی و توضیح ر جهت اثبات آن وجود ندارد پرهیز کنید
- [سایر] سلام. در سوره طارق میخوانیم: پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است: فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿5﴾ از آب جهندهای خلق شده: خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ ﴿6﴾[که] از صلب مرد و میان استخوانهای سینه زن بیرون میآید: یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿7﴾. تولید اسپرماتوزوم (منی) توقفی ندارد. امّا در عضو کوچک بالای هر بیضه و مجاری اسپرم (اپیدیدیم) جمع میشود و ممکن است تا ماهها همانجا بماند بدون آنکه قدرت باروری خود را کاملاً از دست بدهد و تنها با انجام نزدیکی، خود ارضائی و یا احتلام در خواب به بیرون از بدن منتقل میشوند. یکی از جاهایی که منی در آن ساخته میشود، غده وزیکولی است. این غده در لگن خاصره قرار دارد. فرایند جنسی که به بیرون ریخته شدن منی از بدن منتهی میشود انزال میگویند. این آیهها محل بارآمدن منی مرد را قفسه سینه مرد معرفی میکنند. در حالیکه انسان امروزی از مدتها پیش، محل بارآمدن منی مرد را نه قفسه سینه، بلکه خیلی پایینتر در جایی در لگن خاصره میداند. بهاءالدین خرمشاهی مترجم و مفسر قرآن، در پایان قرآن ترجمه خود به این آیهها اشاره میکند. و میگوید: (این آیات، به ویژه آخرین کلمه آیه آخر، معرکه آراء مفسران، خصوصاً مفسران جدیدی است که میکوشند آنرا با علم امروز تطبیق دهند.... ترائب جمع است و مفرد آن تریبه به معنای استخوان سینه یا ترقوه است. [اما] بعضی از مفسران آنرا قفسه سینه و توسعاً قسمت پیشین بدن زن گرفتهاند و بعضی دیگر از جمله محمد اسد (یکی از مترجمان قرآن کریم به انگلیسی) آنرا به لگن خاصره ترجمه کردهاند. خرمشاهی با این توضیح نتیجه میگیرد: (باری اگر مترجم به لغت [لغت قرآن] وفادار باشد، ترائب را سینهها یا استخوانهای سینه ترجمه میکند. اما اگر به علم وفادار باشد، آنرا به چیزی دیگر باید ترجمه کند. این اشکالات علمی در این آیات چگونه پاسخ داده میشود؟
- [سایر] مبنای فقهی استخاره چیست و چرا آقایان این همه وقت خود را بجای پاسخگویی به سؤالهای دینی صرف استخاره می کنند به عنوان مثال آیا بهتر نیست بجای استخاره در امر ازدواج به افراد مشاوره داد تا جامعه دچار این همه مشکلات نباشد. آیا ما با استخاره کتاب خدا را در حد یک وسیله قرعه کشی تنزل نداده ایم؟ و این خود نوعی استهزا به کلام خداوند نیست؟آیا روایت یا حدیث از معصومین داریم که حداقل یک بار برای یکی از دوستانشان به قرآن یا حتی تسبیح استخاره کرده باشند؟ واقعا جای استخاره کجاست؟ منظور همین استخاره مصطلح بین مقدسین است. در حالی که خدای متعال وحی را خاتمه داده و بندگانش را به تفکر و تعقل و بحث و تبادل نظر و مشورت با افراد کاردان و کارشناس و فقیه دعوت نموده و از همه مهمتر از آنها خواسته که مسئولیت اعمال خود را به عهده گرفته و همچون ابلیس مأیوس از رحمت خدا کارهای اشتباهشان را به خدا نسبت ندهند، دیگر چه جایی برای این نوع استخاره ها باقی می ماند؟ درست است قرآن همچون خدای متعال کریم است، اما آیا در همین قرآن آیاتی نداریم که می فرماید (یضل به کثیرا) و (نستدرجهم) آیا آیاتی نداریم که میذفرماید ( و انکحوا الایامی...) آیا اگر واقعا کسی به قرآن ایمان داشته باشد باید به آن عمل کند یا به آن استخاره بگیرد؟ آیا آیاتی که در سر صفحه قرآن وارد نشده اند از آیات الهی شمرده نمی شوند؟ و هزاران آیه دیگر شما را به خدا چاره ای برای این قرآنهای بر سر نیزه رفته کنید.
- [سایر] سلام در یک تالار گفتمان مجازی اهل تسنع مطالعه کردم که نوشته بود بنا به دستور قرآن رابطه جنسی با کنیز حلال و مجاز است. می خواستم بدانم روی چه حسابی این دو باهم محرم اند ؟ جالبش اینجاست که گفته بودند این عقیده اهل سنت نیست، نص قرآن است. می توانید به ابتدای سوره مومنون یا صفحه دوم از سوره معارج مراجعه کرده و ترجمه آیات را مطالعه کنید. و منابعی برای اثبات دلیل خود قرار داده بودند که : إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ [المؤمنون: 6] و [المعارج: 30] یعنی: ( مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانی که به دست آوردهاند که در این صورت بر آنان نکوهشی نیست.) منظور از "ملک یمین": آنان برده های مورد تملک صاحبانشان هستند، چه مرد و چه زن. همچنین منظور از فرمایش باری تعالی که می فرماید: (أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ) برده های "زن" می باشد، کنیزهایی که آقای آنان این حق را دارند که بدون عقد ازدواج، وجود شاهد و مهریه با آنان آمیزش نمایند و همسر به حساب نمی آیند و اگر با آن ها جماع انجام شود "سریه" نامیده می شوند.
- [سایر] همچنان که می دانیم برخی قائل بر این هستند که قرآن بازتاب تفکر جاهلی عرب بوده است و در نتیجه بسیاری از مسائل که در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله این موارد را موضوع هفت آسمان،شیاطین،اجنه و.. می دانند و این سخن مبتنی بر این فرض است که قرآن همان سخن پیامبر اکرم (ص) است که بر گرفته از علوم پیرامون شخص پیغمبر اکرم (ص) بوده است که برای من در این زمینه سوالات و ابهامات سمجی هست که امیدوارم مرا در این زمینه یاری فرمایید. نکته بعد این است که بر فرض بپذیریم که هیئت بطلمیوس در آن دوران رواج داشته است اکنون باید آن را با قرآن مقایسه کرد که در این زمینه نیز سوالاتی پیش می آید.در هیئت بطلمیوس هفت فلک برای ماه و خورشید و پنج سیاره دیگر وجود دارد که هر یک بر دیگری محیط است و در فلک هشتم ستارگان قرار دارند و در فلک نهم فرشتگان و در فلک دهم جایگاه خداوند است.در این فرض فلک هشتم مرز بین عالم مادی و غیر مادی است.در قرآن نیز ما با هفت آسمان مواجه هستیم که آسمان دنیا با ستارگان زینت داده شده اند.اگر دنیا را پایین تر ترجمه کنیم در آن صورت با هیئت بطلمیوس جور در نمی آید چون آسمان پایین تر در آنجا جایگاه ماه است نه ستارگان.اما سوالی پیش می آید و آن اینکه چه قرینه ای برای ترجمه دنیا به پایین تر وجود دارد؟ولی اگر دنیا را همان دنیا ترجمه کنیم به نظرم قضیه بر عکس می شود.با توجه به اینکه سماوات در قرآن مادی هستند( با توجه به تفسیر مرحوم علامه طباطبایی ( ره) در تفسیر آیات سوره فصلت و همچنین عبارات نهج البلاغه از ترجمه مرحوم دشتی) آنگاه اگر ما همه این هفت آسمان مادی را دنیا فرض کنیم ،آسمان دنیا می شود همان فلک هشتم که بالای این هفت آسمان است که هم مزین به ستارگان است و هم اینکه مرز بین دنیا و آخرت است و لذا مانع هجوم شیاطین به این آسمان می شوند تا از آسمان های بالاتر ( ملأ اعلی) استراق سمع نکنند.چگونه می توان این دیدگاه را رد کرد؟البته نکته ای که شاید بر این دیدگاه خدشه وارد کند آن است السما الدنیا با الف و لام آمده که نشان می دهد این آسمان یکی از همان آسمان های هفت گانه مذکور است.در نتیجه آسمان دنیا نمی تواند خارج از همین هفت آسمان مثلا آسمان هشتم یا فلک هشتم باشد. می خواستم بدانم برای رد این دیدگاه آیا دلیل دیگری وجود دارد.البته می دانیم نقاط اختلافی دیگری بین قرآن و هیئت بطلمیوس وجود دارد مثل شناور بودن ماه و خورشید در فلک و تفاوت معنای فلک در این دو دیدگاه و... .( البته اثبات حرکت زمین و خورشید در قرآن برای من مشکل است.) ولی همانگونه که مشاهده می شود در این تعبیر رجم شیاطین براحتی قابل توجیه است و تازه بر فرض اختلاف با هیئت بطلمیوس این سوال سمج تر پیش می آید که شاید این تعابیر قرآن با همان اختلافاتی که دارد، درست است که با هیئت بطلمیوسی جور در نمی آید اما ممکن است با نجوم پذیرفته شده در آن دوره که احتمالاً لزوماً منطبق با نظرات بطلمیوس نبوده جورد در بیاید.لطفا مرا هر چه زودتر در این زمینه کمک کنید چون اگر این حرف ها درست باشد هه چیز پا در هوا می شود و نه قرآن، قرآن می ماند و نه تعریفی که ما از انسان و خدا و جهان داده ایم صحت داردو همه چیز تاریک می شود.نه هدفی،نه آرمانی،نه حرکتی به سوی تعالی و ...
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] سلام عذاداری هاتان قبول. استاد ارجمند ما عموما وقتی یا علی می گوییم که قصد همت برای همکای داریم . شما به من یا علی گفتید ولی من پاسخی دریافت نکردم البته از اینکه با این همه مشغله وقت گذاشتید و پیامم را خواندید متشکرم قدر دان شما هستم اما دوست داشتم شرایط ازدواج با روحانی را از زبان شما بشنوم شما که فردی موجه برایم هستید اما انسان به هر آنجه دوست دارد لزوما نمیرسد . میدانم تا فردا نباید سوالی ارسال کنیم اما شرمنده شرایط برای من از حیث ارسال اکنون مهیا بود خواهش میکنم مطالب داخل پرانتز در سایت قرار نگیرد .من خانوادهای 4نفره دارم(متولد فروردین67هستم پدر و مادرم پسر عمه دختر دایی هستند)برادرم 11 ساله است او از بدو تولد بیمار بود و من همیشه نگران بودم که اورا از دست ندهیم اما در عین حال به او به تعبیر دیگران زور میگفتم خوب از یک دختر 10 ساله چه توقعی دارند از درست رفتار کردن -اختلاف سنی برای بچه ها فاجعه است-مادرم بعد از فوت مادر بزرگم از داروی اعصاب و قلب استفاده کرد دیگر آن مادر همیشگی نبود پدرم هم به دلیل شرایط سخت و سنگین کاری بسیار عصبی بود و فریاد زدن ایشان یک امر عادی بود از طرفی من در بهترین مدارس تهران درس خواندم اما در مدرسه همیشه فقط درس مطرح بود نه چیز دیگر به همین خاطر من اصلا در باغ نبودم تا مدرسه ام به پایان رسید تازه متوجه شدم چه اخلاق بدی دارم همه را دوست دارم و بدی ها اصلا در یادم نمی ماند اما در صحبت عادی میگویند -خودم هم بعد از ضبط صدایم در بین دوستان به این نتیجه رسیدم-لحن خصمانه و جنگ طلبانه ای دارم نمیدانم چگونه صحبت کنم زبانم نیش دارد خواندن گلستان را امتحان کردم اما تاثیر به سزایی نداشت با پدرم اصلا نمیتوانم رابطه برقرار کنم -البته از صحبتهای چند شب پیش شما مبنی برامربه معروف ونهی از منکر برای خود بسیار استفاده کردم_برادرم در سن نوجوانی وبلوغ به سر میبرد ولی چون همیشه توجه به او بوده است و در خانواده امر و نهی زیاد میشود ذهنش شرطی است از طرفی هنوز ما با مسئله بهداشت او و وقت شناسی و به جا حرف زدنش مشکل داریم و از طرفی باید من به عنوان خواهرش رفتاری را برای فراهم آوردن شرایط بلوغی سالم برایش باید انجام دهم شایان ذکر است او در حال حفظ قرآن و حتی آموزش درسهایش در مدرسه برای بچه هاست از لطف شما سپاسگذارم ومنتظر پاسخ مسائلم هستم.
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق