باسلام یک تحقیق در مورد ایه های 20 تا 26 سوره مائده می خواستم و در مورد قوم بنی اسرائیل . اگر به صورت اینترنتی باشد بهتر است ولی اگر کتاب هم معرفی کردید تشکر می کنم .
با عرض سلامدر این آیات برای زنده کردن روح حقشناسی در یهود، و بیدار کردن و جدان آنها در برابر خطاهایی که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین می‌گوید،" به خاطر بیاورید زمانی را که موسی به پیروان خود گفت: ای بنی اسرائیل نعمتهایی را که خدا به شما ارزانی داشته است فراموش نکنید". (وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).روشن است که کلمه" نِعْمَتَ اللَّهِ" همه مواهب و نعمتهای پروردگار را شامل میشود ولی بدنبال آن اشاره به سه قسمت مهم از آنها کرده است.نخست نعمت وجود پیامبران و رهبران فراوان در میان آنها است که بزرگترین موهبت الهی در باره آنان بود (إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ) تا آنجا که میگویند تنها در زمان موسی بن عمران بالغ بر هفتاد پیامبر وجود داشت و تمام هفتاد نفری که با او به کوه طور رفتند در زمره پیامبران قرار گرفتند.در پرتو این نعمت بود که از دره هولناک شرک و بت‌پرستی و گوساله پرستی رهایی یافتند و از انواع خرافات و موهومات و زشتیها و پلیدیها نجات پیدا کردند، و این بزرگترین نعمت معنوی در حق آنها بود.سپس به بزرگترین موهبت مادی که بنوبه خود مقدمه مواهب معنوی نیز میباشد اشاره کرده میفرماید:" شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگی خود قرار داد" (وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً).زیرا بنی اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی فرعون و فرعونیان بودند و هیچگونه" اختیاری" از خود نداشتند، و با آنها همچون حیوانات اسیر معامله میشد، خداوند به برکت قیام موسی بن عمران زنجیرهای بردگی و استعمار را از دست و پای آنها گشود و آنها را صاحب اختیار هستی و زندگی خود ساخت.بعضی چنین پنداشته‌اند که منظور از" ملوک" در اینجا" سلاطین و پادشاهانی" است که از بنی اسرائیل برخاستند.در حالی که میدانیم بنی اسرائیل تنها در دوران کوتاهی دارای حکومت و سلطنت بودند و به علاوه تنها بعضی از آنها به چنین مقامی رسیدند، در حالی که آیه فوق میگوید:" و جعلکم ملوکا":" خداوند همه شما را این مقام داد"، از این روشن میشود که منظور از آیه همان است که در بالا گفتیم.گذشته از این" ملک" (بر وزن الف) در لغت هم به معنی سلطان و زمامدار آمده و هم به معنی کسی که مالک و صاحب اختیار چیزی است (1).در حدیثی در تفسیر در المنثور از پیامبر ص چنین نقل شده است:کانت بنو اسرائیل اذا کان لاحدهم خادم و دابة و امراة کتب ملکا:" هنگامی که کسی از بنی اسرائیل دارای همسر و خدمتکار و مرکب بود، به او ملک میگفتند" و در آخر آیه بطور کلی بنعمتهای مهم و برجسته‌ای که در آن زمان به احدی داده نشده بود اشاره فرموده میگوید:" به شما چیزهایی داد که به احدی از عالمیان نداد". (وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ) این نعمتهای متنوع، فراوان بودند، از جمله نجات معجزه‌آسا از چنگال فرعونیان و شکافته شدن دریا برای آنها و استفاده کردن از غذای مخصوصی بنام من و سلوی که شرح آن در جلد اول ذیل آیه 57 سوره بقره گذشت و مانند آنها.سپس در آیه بعد جریان ورود بنی اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان میکند:" موسی به قوم خود چنین گفت که شما بسرزمین مقدسی که خداوند برایتان مقرر داشته است وارد شوید، و برای ورود به آن از مشکلات نترسید و از فداکاری مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید". (یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ).در اینکه" ارض مقدسة" که در آیه فوق به آن اشاره شده چه نقطه‌ای است، مفسران گفتگو بسیار کرده‌اند بعضی آن را سرزمین بیت المقدس و بعضی شام و بعضی دیگر اردن یا فلسطین یا سرزمین طور، می‌دانند، اما بعید نیست که منظور از سرزمین مقدس تمام منطقه شامات باشد که با همه این احتمالات سازگار است، زیرا این منطقه به گواهی تاریخ مهد پیامبران الهی‌و سرزمین ظهور ادیان بزرگ، و در طول تاریخ مدتها مرکز توحید و خداپرستی و نشر تعلیمات انبیاء بوده و بهمین جهت نام سرزمین مقدس برای آن انتخاب شده است اگر چه گاهی به خصوص منطقه بیت المقدس نیز این نام اطلاق میشود (همانطور که در جلد اول صفحه 183 توضیح داده شد).و از جمله کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ استفاده میشود که خداوند چنین مقرر داشته بود که بنی اسرائیل در این سرزمین مقدس به آرامش و رفاه زندگی کنند (مشروط به اینکه آن را از لوث شرک و بت‌پرستی پاک سازند و خودشان نیز از تعلیمات انبیا منحرف نشوند) اما اگر این دستور را بکار نبندند زیانهای سنگینی دامان آنها را خواهد گرفت.بنا بر این اگر ملاحظه میکنیم که نسلی از بنی اسرائیل که این آیه خطاب به آنها بود بالآخره موفق به ورود در این سرزمین مقدس نشدند بلکه چهل سال در بیابان سرگردان ماندند و نسل آینده آنها این توفیق را یافت منافاتی با جمله" کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ" (خداوند برای شما مقرر داشته) ندارد، زیرا این تقدیر مشروط بشرائطی بود که آنها انجام ندادند همانطور که در آیات بعد استفاده میشود.اما بنی اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسی- همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بی اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات برای آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند" به او گفتند: ای موسی! تو که میدانی در این سرزمین جمعیتی جبار و زورمند زندگی می‌کنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامی که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت". (قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ (1) وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ).این پاسخ بنی اسرائیل بخوبی نشان میدهد که استعمار فرعونی در طول سالیان دراز چه اثر شومی روی نسل آنها گذارده بود، و کلمه" لن" که معمولا بمعنی" نفی ابد" است نشان دهنده وحشت عمیق این جمعیت از دست زدن بمبارزه برای آزاد کردن و پاک ساختن سرزمین مقدس است.ولی بنی اسرائیل می‌بایست، سرزمین مقدس را با فداکاری و تلاش و کوشش و جهاد بدست آورند و اگر فرضا بر خلاف سنت الهی با یک معجزه تمام دشمنان بدون هیچگونه اقدامی محو و نابود میشدند و بنی اسرائیل بدون رنج و زحمت و ارث این منطقه آباد و وسیع میشدند تازه از اداره کردن آن عاجز میماندند و علاقه‌ای به حفظ چیزی که برای آن زحمتی نکشیده بودند، نشان نمی‌دادند و آمادگی و شایستگی چنان کاری را نداشتند.ضمنا منظور از قوم جبار در این آیه- آن گونه که از تواریخ استفاده میشود- جمعیت" عمالقه" (1) بوده‌اند که اندامهای درشت و بلند داشتند و گاهی در باره طول قد آنها مبالغه‌ها شده و افسانه‌ها ساخته‌اند و مطالب مضحکی که با هیچ دلیل عملی همراه نیست پیرامون آنها مخصوصا پیرامون" عوج" در تواریخ ساختگی و آمیخته به خرافات دیده میشود. و چنین به نظر میرسد که این گونه افسانه‌ها که به پاره‌ای از کتب اسلامی نیز راه یافته از ساخته‌های بنی اسرائیل‌است که معمولا از آنها به عنوان" اسرائیلیات" نام میبرند، شاهد این سخن این است که در متن تورات فعلی نیز نمونه‌ای از این افسانه‌ها بچشم میخورد، در سفر اعداد اواخر فصل سیزدهم چنین میخوانیم: در باره زمینی که (جاسوسان بنی اسرائیلی) تجسس نموده بودند خبر بد از آن بنی اسرائیل رسانیده گفتند:زمینی که از آن، جهت تجسس نمودنش، گذر کردیم زمینی است که ساکنانش را تلف مینماید و تمامی قومی که در آن دیدیم مردمان بلندقدند و هم در آنجا بلندقدان یعنی اولاد" عناق" که بلندقدانند دیدیم، و مادر نظر خود مثل ملخ نمودار بودیم و همچنین در نظر ایشان نیز مینمودیم"! سپس قرآن میگوید در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جای داشت و بهمین دلیل مشمول نعمتهای بزرگ او شده بودند و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشی و آگاهی اجتماعی و نظامی آمیخته بودند برای دفاع از پیشنهاد موسی ع بپاخاستند و به بنی اسرائیل گفتند:" شما از دروازه شهر وارد بشوید هنگامی که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد". (قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ)" ولی باید در هر صورت از روح ایمان استمداد کنید و بر خدا تکیه نمائید تا به این هدف برسید". (وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).در باره اینکه این دو نفر چه کسانی بوده‌اند غالب مفسران نوشته‌اند که آنها" یوشع بن نون" و" کالب بن یوفنا" (یفنه) بوده‌اند که از نقبای دوازده‌گانه بنی اسرائیل محسوب میشدند که سابقا به آنها اشاره کردیم در تفسیر جمله مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ گرچه احتمالات متعددی داده شده ولی روشن است که مفهوم ظاهر جمله این است که آن دو مرد از افرادی بودند که از خدا میترسیدند و بهمین دلیل از غیر خدا وحشتی نداشتند، جمله أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا:" خداوند نعمتش را بر آنها ارزانی داشته بود" نیز شاهد این معنی است، چه نعمتی بالاتر از این که انسان تنها از خدا بترسد، نه از غیر او.در اینجا این سؤال پیش میاید که این دو نفر از کجا میدانستند که اگر بنی اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه وارد شهر بشوند عمالقه عقب‌نشینی خواهند کرد؟.شاید از این نظر بوده که آنها علاوه بر اطمینانی که به وعده موسی بن عمران دائر بر فتح و پیروزی داشتند میدانستند یک قاعده کلی در تمام جنگها وجود دارد که اگر جمعیت مهاجم بتوانند خود را بمرکز اصلی دشمن برسانند یعنی در خانه او با او بجنگند معمولا پیروز خواهند شد (1) به علاوه جمعیت" عمالقه" همانطور که دانستیم دارای اندامهای درشت بودند (اگر چه جنبه‌های افسانه‌ای این مطلب را انکار کردیم) معلوم است چنین جمعیتی در میدانهای جنگ بیابانی بهتر میتوانند هنرنمایی کنند اما در پیچ و خم کوچه‌های شهر آمادگی برای جنگ تن به تن کمتر دارند، از همه گذشته بطوری که میگویند آنها بر خلاف درشتی قامتشان افرادی ترسو بودند که با حمله غافلگیرانه زود مرعوب میشدند، مجموع این جهات سبب شد که آن دو نفر پیروزی بنی اسرائیل را در چنین حمله‌ای تضمین کنند.ولی بنی اسرائیل هیچیک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و بخاطر ضعف و زبونی که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا بموسی خطاب کرده،گفتند:" ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزی داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامی که پیروز شدید به ما خبر کنید ما در اینجا نشسته‌ایم"! (قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ).این آیه نشان میدهد که بنی اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حد اکثر رسانیده بودند، زیرا اولا با کلمه" لن" و ابدا مخالفت صریح خود را اظهار داشتند و ثانیا با این جمله که" تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید، ما در اینجا نشسته‌ایم"، موسی ع و وعده‌های او را در واقع تحقیر کردند، و حتی به پیشنهاد آن دو مرد الهی نیز اعتنا نکردند و شاید کمترین جوابی نگفتند.جالب اینکه تورات کنونی نیز قسمتهای مهمی از این داستان را در باب چهاردهم از سفر اعداد آورده است آنجا که میگوید: و تمامی بنی اسرائیل بر موسی و هارون گله جو (اعتراض کننده) شدند و همگی جماعت به ایشان گفتند: ای کاش در زمین مصر می‌مردیم و یا اینکه در بیابان وفات میکردیم که خداوند چرا ما را به این مرز بوم آورده است تا آنکه بشمشیر افتاده، زنان ما و اطفال ما به یغما برده شوند ... پس موسی و هارون در حضور جمهور جماعت بنی اسرائیل بر رو افتادند و یوشع بن نون و کالیب بن یفنه که از جمله متجسسان زمین بودند لباس خود را دریدند ...در آیه بعد میخوانیم که موسی بکلی از جمعیت مایوس گشت و دست بدعا برداشت و جدایی خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:" پروردگارا! من تنها اختیار دار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایی بیفکن تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند". (قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).البته کاری که بنی اسرائیل کردند یعنی رد صریح فرمان پیامبرشان در سرحد کفر بود و اگر می‌بینیم قرآن لقب" فاسق" به آنها داده است بخاطر آن است که فاسق معنی وسیعی دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگی خدا را شامل میشود و لذا در باره شیطان نیز میخوانیم: فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ:" در برابر فرمان خدا فاسق گردید و مخالفت کرد" ذکر این نکته نیز لازم است که از جمله مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ در آیات گذشته چنین استفاده میشود که اقلیتی در میان بنی اسرائیل بودند که از خدا میترسیدند و یوشع و کالیب جزء آنها محسوب می‌شدند، ولی در اینجا می‌بینیم موسی تنها از خودش و برادرش هارون اسم می‌برد و اشاره‌ای به آنها نمیکند شاید این موضوع بخاطر آن باشد که هارون هم جانشین موسی بود و هم شاخص ترین فرد بنی اسرائیل بعد از موسی، و لذا نام او را بخصوص برد.سرانجام دعای موسی ع به اجابت رسید و بنی اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند، زیرا از طرف خداوند بموسی چنین وحی فرستاده شد که:" این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادی و معنوی بود تا چهل سال محروم خواهند ماند". (قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً).به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند (یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ) سپس بموسی میگوید:" هر چه بر سر این جمعیت در این مدت بیاید بجا است هیچگاه در باره آنها از این سرنوشت غمگین مباش".(فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).جمله اخیر شاید برای این باشد که پس از صدور فرمان مجازات سرگردانی بنی اسرائیل به مدت چهل سال در بیابانها، عواطف موسی تحریک شد و شاید- همانطور که در تورات کنونی آمده است- درخواست عفو و گذشت از درگاه خداوند در باره آنها نمود، ولی به زودی به او پاسخ داده شد که آنها چنین استحقاقی را دارند، نه استحقاق عفو و گذشت، زیرا آنها همانطور که قرآن میگوید: افراد فاسق و متمرد و سرکشی بودند و هر کس چنین باشد چنین سرنوشتی برای او حتمی است.باید توجه داشت که این محرومیت چهل‌ساله که هرگز جنبه انتقامی نداشت (همانطور که هیچیک از مجازاتهای الهی چنین نیست بلکه یا سازنده است و یا نتیجه عمل است) و در حقیقت فلسفه‌ای داشت و آن اینکه بنی اسرائیل سالیان دراز در زیر ضربات استعمار فرعون به سر برده بودند و رسوبات این دوران به صورت عقده‌های حقارت و خود کم‌بینی و احساس ذلت و کمبود در روح آنها لانه کرده بود و حاضر نشدند در مدتی کوتاه زیر نظر رهبری بزرگ همانند موسی ع روح و جان خود را شستشو دهند و با یک جهش سریع برای زندگی نوینی که توام با افتخار و قدرت و سربلندی باشد آماده شوند، و آنچه را به موسی ع در مورد عدم اقدام به یک جهاد آزادیبخش در سرزمینهای مقدس گفتند، دلیل روشن این حقیقت بود.لذا میبایست سالیان دراز در بیابانها سرگردان بمانند و نسل موجود که نسل ضعیف و ناتوان بود تدریجا از میان برود، نسلی نو در محیط صحرا، در محیط آزادی و حریت، در آغوش تعلیمات الهی، و در عین حال در میان مشکلات و سختیها که به روح و جسم انسان توان و نیرو می‌بخشد پرورش یابد تا بتواند دست به چنان جهادی بزنند و حکومت حق را در سرزمینهای مقدس برپا دارد!.تفسیر نمونه، ج‌4، ص: 345موفق باشید
عنوان سوال:

باسلام
یک تحقیق در مورد ایه های 20 تا 26 سوره مائده می خواستم و در مورد قوم بنی اسرائیل .
اگر به صورت اینترنتی باشد بهتر است ولی اگر کتاب هم معرفی کردید تشکر می کنم .


پاسخ:

با عرض سلامدر این آیات برای زنده کردن روح حقشناسی در یهود، و بیدار کردن و جدان آنها در برابر خطاهایی که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین می‌گوید،" به خاطر بیاورید زمانی را که موسی به پیروان خود گفت: ای بنی اسرائیل نعمتهایی را که خدا به شما ارزانی داشته است فراموش نکنید". (وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).روشن است که کلمه" نِعْمَتَ اللَّهِ" همه مواهب و نعمتهای پروردگار را شامل میشود ولی بدنبال آن اشاره به سه قسمت مهم از آنها کرده است.نخست نعمت وجود پیامبران و رهبران فراوان در میان آنها است که بزرگترین موهبت الهی در باره آنان بود (إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ) تا آنجا که میگویند تنها در زمان موسی بن عمران بالغ بر هفتاد پیامبر وجود داشت و تمام هفتاد نفری که با او به کوه طور رفتند در زمره پیامبران قرار گرفتند.در پرتو این نعمت بود که از دره هولناک شرک و بت‌پرستی و گوساله پرستی رهایی یافتند و از انواع خرافات و موهومات و زشتیها و پلیدیها نجات پیدا کردند، و این بزرگترین نعمت معنوی در حق آنها بود.سپس به بزرگترین موهبت مادی که بنوبه خود مقدمه مواهب معنوی نیز میباشد اشاره کرده میفرماید:" شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگی خود قرار داد" (وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً).زیرا بنی اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی فرعون و فرعونیان بودند و هیچگونه" اختیاری" از خود نداشتند، و با آنها همچون حیوانات اسیر معامله میشد، خداوند به برکت قیام موسی بن عمران زنجیرهای بردگی و استعمار را از دست و پای آنها گشود و آنها را صاحب اختیار هستی و زندگی خود ساخت.بعضی چنین پنداشته‌اند که منظور از" ملوک" در اینجا" سلاطین و پادشاهانی" است که از بنی اسرائیل برخاستند.در حالی که میدانیم بنی اسرائیل تنها در دوران کوتاهی دارای حکومت و سلطنت بودند و به علاوه تنها بعضی از آنها به چنین مقامی رسیدند، در حالی که آیه فوق میگوید:" و جعلکم ملوکا":" خداوند همه شما را این مقام داد"، از این روشن میشود که منظور از آیه همان است که در بالا گفتیم.گذشته از این" ملک" (بر وزن الف) در لغت هم به معنی سلطان و زمامدار آمده و هم به معنی کسی که مالک و صاحب اختیار چیزی است (1).در حدیثی در تفسیر در المنثور از پیامبر ص چنین نقل شده است:کانت بنو اسرائیل اذا کان لاحدهم خادم و دابة و امراة کتب ملکا:" هنگامی که کسی از بنی اسرائیل دارای همسر و خدمتکار و مرکب بود، به او ملک میگفتند" و در آخر آیه بطور کلی بنعمتهای مهم و برجسته‌ای که در آن زمان به احدی داده نشده بود اشاره فرموده میگوید:" به شما چیزهایی داد که به احدی از عالمیان نداد". (وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ) این نعمتهای متنوع، فراوان بودند، از جمله نجات معجزه‌آسا از چنگال فرعونیان و شکافته شدن دریا برای آنها و استفاده کردن از غذای مخصوصی بنام من و سلوی که شرح آن در جلد اول ذیل آیه 57 سوره بقره گذشت و مانند آنها.سپس در آیه بعد جریان ورود بنی اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان میکند:" موسی به قوم خود چنین گفت که شما بسرزمین مقدسی که خداوند برایتان مقرر داشته است وارد شوید، و برای ورود به آن از مشکلات نترسید و از فداکاری مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید". (یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ).در اینکه" ارض مقدسة" که در آیه فوق به آن اشاره شده چه نقطه‌ای است، مفسران گفتگو بسیار کرده‌اند بعضی آن را سرزمین بیت المقدس و بعضی شام و بعضی دیگر اردن یا فلسطین یا سرزمین طور، می‌دانند، اما بعید نیست که منظور از سرزمین مقدس تمام منطقه شامات باشد که با همه این احتمالات سازگار است، زیرا این منطقه به گواهی تاریخ مهد پیامبران الهی‌و سرزمین ظهور ادیان بزرگ، و در طول تاریخ مدتها مرکز توحید و خداپرستی و نشر تعلیمات انبیاء بوده و بهمین جهت نام سرزمین مقدس برای آن انتخاب شده است اگر چه گاهی به خصوص منطقه بیت المقدس نیز این نام اطلاق میشود (همانطور که در جلد اول صفحه 183 توضیح داده شد).و از جمله کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ استفاده میشود که خداوند چنین مقرر داشته بود که بنی اسرائیل در این سرزمین مقدس به آرامش و رفاه زندگی کنند (مشروط به اینکه آن را از لوث شرک و بت‌پرستی پاک سازند و خودشان نیز از تعلیمات انبیا منحرف نشوند) اما اگر این دستور را بکار نبندند زیانهای سنگینی دامان آنها را خواهد گرفت.بنا بر این اگر ملاحظه میکنیم که نسلی از بنی اسرائیل که این آیه خطاب به آنها بود بالآخره موفق به ورود در این سرزمین مقدس نشدند بلکه چهل سال در بیابان سرگردان ماندند و نسل آینده آنها این توفیق را یافت منافاتی با جمله" کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ" (خداوند برای شما مقرر داشته) ندارد، زیرا این تقدیر مشروط بشرائطی بود که آنها انجام ندادند همانطور که در آیات بعد استفاده میشود.اما بنی اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسی- همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بی اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات برای آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند" به او گفتند: ای موسی! تو که میدانی در این سرزمین جمعیتی جبار و زورمند زندگی می‌کنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامی که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت". (قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ (1) وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ).این پاسخ بنی اسرائیل بخوبی نشان میدهد که استعمار فرعونی در طول سالیان دراز چه اثر شومی روی نسل آنها گذارده بود، و کلمه" لن" که معمولا بمعنی" نفی ابد" است نشان دهنده وحشت عمیق این جمعیت از دست زدن بمبارزه برای آزاد کردن و پاک ساختن سرزمین مقدس است.ولی بنی اسرائیل می‌بایست، سرزمین مقدس را با فداکاری و تلاش و کوشش و جهاد بدست آورند و اگر فرضا بر خلاف سنت الهی با یک معجزه تمام دشمنان بدون هیچگونه اقدامی محو و نابود میشدند و بنی اسرائیل بدون رنج و زحمت و ارث این منطقه آباد و وسیع میشدند تازه از اداره کردن آن عاجز میماندند و علاقه‌ای به حفظ چیزی که برای آن زحمتی نکشیده بودند، نشان نمی‌دادند و آمادگی و شایستگی چنان کاری را نداشتند.ضمنا منظور از قوم جبار در این آیه- آن گونه که از تواریخ استفاده میشود- جمعیت" عمالقه" (1) بوده‌اند که اندامهای درشت و بلند داشتند و گاهی در باره طول قد آنها مبالغه‌ها شده و افسانه‌ها ساخته‌اند و مطالب مضحکی که با هیچ دلیل عملی همراه نیست پیرامون آنها مخصوصا پیرامون" عوج" در تواریخ ساختگی و آمیخته به خرافات دیده میشود. و چنین به نظر میرسد که این گونه افسانه‌ها که به پاره‌ای از کتب اسلامی نیز راه یافته از ساخته‌های بنی اسرائیل‌است که معمولا از آنها به عنوان" اسرائیلیات" نام میبرند، شاهد این سخن این است که در متن تورات فعلی نیز نمونه‌ای از این افسانه‌ها بچشم میخورد، در سفر اعداد اواخر فصل سیزدهم چنین میخوانیم: در باره زمینی که (جاسوسان بنی اسرائیلی) تجسس نموده بودند خبر بد از آن بنی اسرائیل رسانیده گفتند:زمینی که از آن، جهت تجسس نمودنش، گذر کردیم زمینی است که ساکنانش را تلف مینماید و تمامی قومی که در آن دیدیم مردمان بلندقدند و هم در آنجا بلندقدان یعنی اولاد" عناق" که بلندقدانند دیدیم، و مادر نظر خود مثل ملخ نمودار بودیم و همچنین در نظر ایشان نیز مینمودیم"! سپس قرآن میگوید در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جای داشت و بهمین دلیل مشمول نعمتهای بزرگ او شده بودند و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشی و آگاهی اجتماعی و نظامی آمیخته بودند برای دفاع از پیشنهاد موسی ع بپاخاستند و به بنی اسرائیل گفتند:" شما از دروازه شهر وارد بشوید هنگامی که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد". (قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ)" ولی باید در هر صورت از روح ایمان استمداد کنید و بر خدا تکیه نمائید تا به این هدف برسید". (وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).در باره اینکه این دو نفر چه کسانی بوده‌اند غالب مفسران نوشته‌اند که آنها" یوشع بن نون" و" کالب بن یوفنا" (یفنه) بوده‌اند که از نقبای دوازده‌گانه بنی اسرائیل محسوب میشدند که سابقا به آنها اشاره کردیم در تفسیر جمله مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ گرچه احتمالات متعددی داده شده ولی روشن است که مفهوم ظاهر جمله این است که آن دو مرد از افرادی بودند که از خدا میترسیدند و بهمین دلیل از غیر خدا وحشتی نداشتند، جمله أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا:" خداوند نعمتش را بر آنها ارزانی داشته بود" نیز شاهد این معنی است، چه نعمتی بالاتر از این که انسان تنها از خدا بترسد، نه از غیر او.در اینجا این سؤال پیش میاید که این دو نفر از کجا میدانستند که اگر بنی اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه وارد شهر بشوند عمالقه عقب‌نشینی خواهند کرد؟.شاید از این نظر بوده که آنها علاوه بر اطمینانی که به وعده موسی بن عمران دائر بر فتح و پیروزی داشتند میدانستند یک قاعده کلی در تمام جنگها وجود دارد که اگر جمعیت مهاجم بتوانند خود را بمرکز اصلی دشمن برسانند یعنی در خانه او با او بجنگند معمولا پیروز خواهند شد (1) به علاوه جمعیت" عمالقه" همانطور که دانستیم دارای اندامهای درشت بودند (اگر چه جنبه‌های افسانه‌ای این مطلب را انکار کردیم) معلوم است چنین جمعیتی در میدانهای جنگ بیابانی بهتر میتوانند هنرنمایی کنند اما در پیچ و خم کوچه‌های شهر آمادگی برای جنگ تن به تن کمتر دارند، از همه گذشته بطوری که میگویند آنها بر خلاف درشتی قامتشان افرادی ترسو بودند که با حمله غافلگیرانه زود مرعوب میشدند، مجموع این جهات سبب شد که آن دو نفر پیروزی بنی اسرائیل را در چنین حمله‌ای تضمین کنند.ولی بنی اسرائیل هیچیک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و بخاطر ضعف و زبونی که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا بموسی خطاب کرده،گفتند:" ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزی داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامی که پیروز شدید به ما خبر کنید ما در اینجا نشسته‌ایم"! (قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ).این آیه نشان میدهد که بنی اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حد اکثر رسانیده بودند، زیرا اولا با کلمه" لن" و ابدا مخالفت صریح خود را اظهار داشتند و ثانیا با این جمله که" تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید، ما در اینجا نشسته‌ایم"، موسی ع و وعده‌های او را در واقع تحقیر کردند، و حتی به پیشنهاد آن دو مرد الهی نیز اعتنا نکردند و شاید کمترین جوابی نگفتند.جالب اینکه تورات کنونی نیز قسمتهای مهمی از این داستان را در باب چهاردهم از سفر اعداد آورده است آنجا که میگوید: و تمامی بنی اسرائیل بر موسی و هارون گله جو (اعتراض کننده) شدند و همگی جماعت به ایشان گفتند: ای کاش در زمین مصر می‌مردیم و یا اینکه در بیابان وفات میکردیم که خداوند چرا ما را به این مرز بوم آورده است تا آنکه بشمشیر افتاده، زنان ما و اطفال ما به یغما برده شوند ... پس موسی و هارون در حضور جمهور جماعت بنی اسرائیل بر رو افتادند و یوشع بن نون و کالیب بن یفنه که از جمله متجسسان زمین بودند لباس خود را دریدند ...در آیه بعد میخوانیم که موسی بکلی از جمعیت مایوس گشت و دست بدعا برداشت و جدایی خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:" پروردگارا! من تنها اختیار دار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایی بیفکن تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند". (قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).البته کاری که بنی اسرائیل کردند یعنی رد صریح فرمان پیامبرشان در سرحد کفر بود و اگر می‌بینیم قرآن لقب" فاسق" به آنها داده است بخاطر آن است که فاسق معنی وسیعی دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگی خدا را شامل میشود و لذا در باره شیطان نیز میخوانیم: فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ:" در برابر فرمان خدا فاسق گردید و مخالفت کرد" ذکر این نکته نیز لازم است که از جمله مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ در آیات گذشته چنین استفاده میشود که اقلیتی در میان بنی اسرائیل بودند که از خدا میترسیدند و یوشع و کالیب جزء آنها محسوب می‌شدند، ولی در اینجا می‌بینیم موسی تنها از خودش و برادرش هارون اسم می‌برد و اشاره‌ای به آنها نمیکند شاید این موضوع بخاطر آن باشد که هارون هم جانشین موسی بود و هم شاخص ترین فرد بنی اسرائیل بعد از موسی، و لذا نام او را بخصوص برد.سرانجام دعای موسی ع به اجابت رسید و بنی اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند، زیرا از طرف خداوند بموسی چنین وحی فرستاده شد که:" این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادی و معنوی بود تا چهل سال محروم خواهند ماند". (قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً).به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند (یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ) سپس بموسی میگوید:" هر چه بر سر این جمعیت در این مدت بیاید بجا است هیچگاه در باره آنها از این سرنوشت غمگین مباش".(فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).جمله اخیر شاید برای این باشد که پس از صدور فرمان مجازات سرگردانی بنی اسرائیل به مدت چهل سال در بیابانها، عواطف موسی تحریک شد و شاید- همانطور که در تورات کنونی آمده است- درخواست عفو و گذشت از درگاه خداوند در باره آنها نمود، ولی به زودی به او پاسخ داده شد که آنها چنین استحقاقی را دارند، نه استحقاق عفو و گذشت، زیرا آنها همانطور که قرآن میگوید: افراد فاسق و متمرد و سرکشی بودند و هر کس چنین باشد چنین سرنوشتی برای او حتمی است.باید توجه داشت که این محرومیت چهل‌ساله که هرگز جنبه انتقامی نداشت (همانطور که هیچیک از مجازاتهای الهی چنین نیست بلکه یا سازنده است و یا نتیجه عمل است) و در حقیقت فلسفه‌ای داشت و آن اینکه بنی اسرائیل سالیان دراز در زیر ضربات استعمار فرعون به سر برده بودند و رسوبات این دوران به صورت عقده‌های حقارت و خود کم‌بینی و احساس ذلت و کمبود در روح آنها لانه کرده بود و حاضر نشدند در مدتی کوتاه زیر نظر رهبری بزرگ همانند موسی ع روح و جان خود را شستشو دهند و با یک جهش سریع برای زندگی نوینی که توام با افتخار و قدرت و سربلندی باشد آماده شوند، و آنچه را به موسی ع در مورد عدم اقدام به یک جهاد آزادیبخش در سرزمینهای مقدس گفتند، دلیل روشن این حقیقت بود.لذا میبایست سالیان دراز در بیابانها سرگردان بمانند و نسل موجود که نسل ضعیف و ناتوان بود تدریجا از میان برود، نسلی نو در محیط صحرا، در محیط آزادی و حریت، در آغوش تعلیمات الهی، و در عین حال در میان مشکلات و سختیها که به روح و جسم انسان توان و نیرو می‌بخشد پرورش یابد تا بتواند دست به چنان جهادی بزنند و حکومت حق را در سرزمینهای مقدس برپا دارد!.تفسیر نمونه، ج‌4، ص: 345موفق باشید





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین