خدای متعال در ارتباط با گستره رسالت حضرت موسی(ع) می‌فرماید: «وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی‏ إِسْرائیلَ»؛[1] ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم. همان‌گونه که در مورد حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: «وَ رَسُولاً إِلی‏ بَنی‏ إِسْرائیل ...»؛[2] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها می‌گوید:) من نشانه‌‏ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‏‌ام من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‌‏ای می‌گردد ... ظاهر چنین آیاتی نشانگر آن است که آنها تنها رسول بر قوم بنی اسرائیل بودند. اما از آن‌جا که این دو پیامبر، صاحب شریعت و از پیامبران اولوا العزم بودند، و با توجه به آیات دیگر در مورد زندگی آن دو رسول برگزیده، فهمیده می‌شود که بعثت آنها فراتر از قوم بنی اسرائیل بود، هر چند بنی اسرائیل در صف اول مأموریت هدایت آنها قرار داشتند؛ یعنی این‌که آنان در درجه اول برای بنی اسرائیل مبعوث شده بودند؛ مانند پیامبر اسلام (ص) که در درجه اول برای خاندان خویش، در درجه دوم برای مردم مکه و اطراف آن، و درجه بعدی برای جهانیان مبعوث شده بود. این مراحل به ترتیب در آیات زیر آمده است: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»؛[3] و خویشان نزدیک خود را انذار کن. «وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری‏ وَ مَنْ حَوْلَها»؛[4] و تا مکه و کسانی را که در اطراف آن است انذار کنی.[5] «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛[6] این قرآن بر من نازل شده، تا شما و هر کسی را که پیام من به او برسد، انذار کنم. نکته‌ای که در این موضوع قابل دقت است؛ این است که فرق است میان «رسول» و «نبی»؛ نبوت منصب بعثت و تبلیغ است، اما رسالت مقام ویژه‌ای است که همراه با ضمانت اجرایی است. و آن عبارت است از قضای الهی و داوری خدایی بین مردم، یا به بقا و نعمت، و یا به هلاکت و زوال نعمت. چنان‌که آیه زیر آن‌را بیان نموده است: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»؛[7] برای هر امّتی، رسولی است هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داوری می‌شود. به بیان روشن‌تر، نبی انسانی است که از طرف خدای تعالی به سوی مردم مبعوث می‌شود برای بیان احکام دین. اما رسول کسی است که مبعوث می‌شود برای رسالتی خاص که دنبالش یا هلاکت است، اگر مردم دعوتش را رد کنند، و یا بقا و سعادت است، اگر آن‌را پذیرا باشند. این موضوع از گفت‌وگویی قرآن کریم در مورد پیامبرانی؛ مانند نوح، هود، صالح، شعیب و... با قوم خود حکایت نمود، کاملاً به دست می‌آید: «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً»؛[8] و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم، و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم و برای ستم‌گران عذاب دردناکی فراهم ساخته‌‏ایم. بنابر این، لازم نیست که رسالت یک رسول به سوی قومی معین، بعثت به سوی همان قوم باشد، بلکه ممکن است رسالتش به سوی قومی خاص باشد، ولی بعثت و نبوتش به سوی تمامی بشر باشد. و داستان رسالت موسی و عیسی(ع) به سوی بنی اسرائیل نیز از این قرار است. شواهد فراوانی از آیات قرآن کریم بر این مطلب وجود دارد؛ از جمله آنها در مورد رسالت موسی به سوی فرعون است: «اذْهَبْ إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»؛[9] اینک به سوی فرعون روانه شو که او طغیان کرده است. همان‌گونه که قرآن در ایمان آوردن ساحران به موسی می‌گوید: «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی‏».[10] با این‌که ساحران از بنی اسرائیل نبودند. در باره دعوت قوم فرعون با این‌که از بنی اسرائیل نبودند، قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ، وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ»؛[11] ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم و رسول بزرگواری(موسی) به سراغشان آمد. نظیر این آیات در دلالت بر عمومیت بعثت حضرت عیسی و موسی(ع) و ایمان آوردن امت‌‏های بسیاری از غیر بنی اسرائیل، وجود دارد. بویژه در مورد حضرت عیسی(ع) قبل از بعثت رسول خدا(ص)؛ مانند مردم روم و امت‌‌‏های بزرگی از غربی‌ها، نظیر فرانسویان، اتریشی‌ها، انگلسی‌ها، ملت‌های شرقی مانند مردم نجران که به وی گرویده بودند، با این‌که از بنی اسرائیل نبودند. ضمن این‌که قرآن کریم در هیچ آیه‌‏ای که سخن از نصارا دارد، دیده نمی‌شود که روی سخن را متوجه خصوص نصارای بنی اسرائیل کرده باشد، بلکه اگر مدح می‌کند عموم نصارا را مدح می‌کند و اگر مذمت هم می‌کند عموم را مذمت می‌کند.[12] بنابر این مراد از این خطاب‌ها، مخاطبان اولیه و مستقیم هستند، نه آن‌که گروه‌های دیگر مخاطب نبودند؛ لذا بعثت حضرت موسی و عیسی (ع) عمومیت داشته، هر چند رسالت آنها به سوی بنی اسرائیل بوده است. البته روایاتی نبوت حضرت عیسی(ع) را مخصوص بنی اسرائیل می‌داند؛ مانند: «عن أبی حمزة الثمالی عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام حدیث طویل یقول فیه: ثم ان الله عز و جل أرسل عیسی علیه السلام الی بنی إسرائیل خاصة، فکانت نبوته ببیت المقدس»؛[13] امام باقر(ع) می‌فرماید: خدای متعال حضرت عیسی را فرستاد فقط به سوی بنی اسرائیل، پس نبوتش برای بیت المقدس بود. اما این روایات نیز ناظر به آن است که آن‌حضرت در ایام رسالت و تبلیغ خود نتوانست بیش از بنی اسرائیل مخاطبان بیشتری را جذب کند، اما قبیله‌های بسیاری غیر از قریش، در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) مسلمان شدند. [1] . اسراء، 2. [2] . آل عمران، 49. [3] . شعراء، 214. [4] . انعام، 92. [5] . ر. ک: ‏جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏2، ص 13، قم، هجرت، چاپ اول، 1376ش. [6] . انعام، 19. [7] . یونس، 47. [8] . فرقان، 37. [9] . طه، 24. [10] . همان، 70. [11] . دخان، 17. [12] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 198- 199، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 3، ص 310- 312، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش. [13] . عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 343، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
در آیه 2 سوره اسراء میفرماید: (وَجَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ). آیا فقط بنی اسرائیل هدف هدایت حضرت موسی(ع) این پیامبر اولوالعزم بودند؟ آیا فرعون و فرعونیان یا اقوام دیگر نباید به آیین موسی(ع) دعوت میشدند؟
خدای متعال در ارتباط با گستره رسالت حضرت موسی(ع) میفرماید: «وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسْرائیلَ»؛[1] ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم.
همانگونه که در مورد حضرت عیسی(ع) میفرماید: «وَ رَسُولاً إِلی بَنی إِسْرائیل ...»؛[2] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها میگوید:) من نشانهای از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام من از گِل، چیزی به شکل پرنده میسازم سپس در آن میدمم و به فرمان خدا، پرندهای میگردد ...
ظاهر چنین آیاتی نشانگر آن است که آنها تنها رسول بر قوم بنی اسرائیل بودند. اما از آنجا که این دو پیامبر، صاحب شریعت و از پیامبران اولوا العزم بودند، و با توجه به آیات دیگر در مورد زندگی آن دو رسول برگزیده، فهمیده میشود که بعثت آنها فراتر از قوم بنی اسرائیل بود، هر چند بنی اسرائیل در صف اول مأموریت هدایت آنها قرار داشتند؛ یعنی اینکه آنان در درجه اول برای بنی اسرائیل مبعوث شده بودند؛ مانند پیامبر اسلام (ص) که در درجه اول برای خاندان خویش، در درجه دوم برای مردم مکه و اطراف آن، و درجه بعدی برای جهانیان مبعوث شده بود. این مراحل به ترتیب در آیات زیر آمده است:
«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»؛[3] و خویشان نزدیک خود را انذار کن.
«وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها»؛[4] و تا مکه و کسانی را که در اطراف آن است انذار کنی.[5]
«وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛[6] این قرآن بر من نازل شده، تا شما و هر کسی را که پیام من به او برسد، انذار کنم.
نکتهای که در این موضوع قابل دقت است؛ این است که فرق است میان «رسول» و «نبی»؛ نبوت منصب بعثت و تبلیغ است، اما رسالت مقام ویژهای است که همراه با ضمانت اجرایی است. و آن عبارت است از قضای الهی و داوری خدایی بین مردم، یا به بقا و نعمت، و یا به هلاکت و زوال نعمت. چنانکه آیه زیر آنرا بیان نموده است:
«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»؛[7] برای هر امّتی، رسولی است هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داوری میشود.
به بیان روشنتر، نبی انسانی است که از طرف خدای تعالی به سوی مردم مبعوث میشود برای بیان احکام دین. اما رسول کسی است که مبعوث میشود برای رسالتی خاص که دنبالش یا هلاکت است، اگر مردم دعوتش را رد کنند، و یا بقا و سعادت است، اگر آنرا پذیرا باشند.
این موضوع از گفتوگویی قرآن کریم در مورد پیامبرانی؛ مانند نوح، هود، صالح، شعیب و... با قوم خود حکایت نمود، کاملاً به دست میآید: «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً»؛[8] و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم، و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساختهایم.
بنابر این، لازم نیست که رسالت یک رسول به سوی قومی معین، بعثت به سوی همان قوم باشد، بلکه ممکن است رسالتش به سوی قومی خاص باشد، ولی بعثت و نبوتش به سوی تمامی بشر باشد. و داستان رسالت موسی و عیسی(ع) به سوی بنی اسرائیل نیز از این قرار است.
شواهد فراوانی از آیات قرآن کریم بر این مطلب وجود دارد؛ از جمله آنها در مورد رسالت موسی به سوی فرعون است: «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»؛[9] اینک به سوی فرعون روانه شو که او طغیان کرده است.
همانگونه که قرآن در ایمان آوردن ساحران به موسی میگوید: «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی».[10] با اینکه ساحران از بنی اسرائیل نبودند.
در باره دعوت قوم فرعون با اینکه از بنی اسرائیل نبودند، قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ، وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ»؛[11] ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم و رسول بزرگواری(موسی) به سراغشان آمد.
نظیر این آیات در دلالت بر عمومیت بعثت حضرت عیسی و موسی(ع) و ایمان آوردن امتهای بسیاری از غیر بنی اسرائیل، وجود دارد. بویژه در مورد حضرت عیسی(ع) قبل از بعثت رسول خدا(ص)؛ مانند مردم روم و امتهای بزرگی از غربیها، نظیر فرانسویان، اتریشیها، انگلسیها، ملتهای شرقی مانند مردم نجران که به وی گرویده بودند، با اینکه از بنی اسرائیل نبودند. ضمن اینکه قرآن کریم در هیچ آیهای که سخن از نصارا دارد، دیده نمیشود که روی سخن را متوجه خصوص نصارای بنی اسرائیل کرده باشد، بلکه اگر مدح میکند عموم نصارا را مدح میکند و اگر مذمت هم میکند عموم را مذمت میکند.[12]
بنابر این مراد از این خطابها، مخاطبان اولیه و مستقیم هستند، نه آنکه گروههای دیگر مخاطب نبودند؛ لذا بعثت حضرت موسی و عیسی (ع) عمومیت داشته، هر چند رسالت آنها به سوی بنی اسرائیل بوده است. البته روایاتی نبوت حضرت عیسی(ع) را مخصوص بنی اسرائیل میداند؛ مانند: «عن أبی حمزة الثمالی عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام حدیث طویل یقول فیه: ثم ان الله عز و جل أرسل عیسی علیه السلام الی بنی إسرائیل خاصة، فکانت نبوته ببیت المقدس»؛[13] امام باقر(ع) میفرماید: خدای متعال حضرت عیسی را فرستاد فقط به سوی بنی اسرائیل، پس نبوتش برای بیت المقدس بود.
اما این روایات نیز ناظر به آن است که آنحضرت در ایام رسالت و تبلیغ خود نتوانست بیش از بنی اسرائیل مخاطبان بیشتری را جذب کند، اما قبیلههای بسیاری غیر از قریش، در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) مسلمان شدند. [1] . اسراء، 2. [2] . آل عمران، 49. [3] . شعراء، 214. [4] . انعام، 92. [5] . ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج 2، ص 13، قم، هجرت، چاپ اول، 1376ش. [6] . انعام، 19. [7] . یونس، 47. [8] . فرقان، 37. [9] . طه، 24. [10] . همان، 70. [11] . دخان، 17. [12] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 198- 199، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 3، ص 310- 312، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش. [13] . عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 343، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از مصر به فلسطین کوچ داد در حالی که فرعون و سپاهیان او کشته شدند و آنها بازگشتند و طلاهای آنها را برداشتند و حتی با طلاهای زیاد بهدست آمده گوساله ساختند؟ قرآن نیز این مطلب را تأیید میکند، آنجا که میفرماید: (فارسل معی بنی اسرائیل)، که در سه جای قرآن آمده و چرا حضرت موسی سعی بر هدایت قبطیان مصر نکرد، و فقط به بنی اسرائیل پرداخت در حالی که یک پیامبر هدایت همه مردم میبایست برایش مهم باشد؟ آیا این یک عمل نژادگرایانه نیست؟!
- [سایر] در داستان حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) است که حضرت خضر مسائلی را میداند که حضرت موسی از آنها مطلع نیست در صورتی که موسی(ع) پیامبر اولوالعزم است و حضرت خضر نه!
- [سایر] فرعون چه زمانی فرمان قتل پسرهای بنی اسرائیل را داد؟ در قرآن دو نوع کشتار میخوانیم: وقتی موسی پیامبر بود و در مورد خدا برای فرعون صحبت کرد (سوره 40 آیه 23-25) یا وقتی موسی یک نوزاد بود (سوره 20 آیه 38-39)؟
- [سایر] در داستان حضرت موسی (ع) و گذر بنی اسراییل از دریا در آیه 136 سوره اعراف از تعبیر یم استفاده شده و در آیه 138 همان سوره کلمه (بحر) آمده است؟ چه تفاوتی میان یم و بحر وجود دارد؟ آیا این نظر که آنها از دریای احمر عبور کردند نه رود نیل درست است؟ بعد از عبور از رود نیل یا دریا به کجا رفتند ؟
- [سایر] پیامبران الهی دو دستهاند: دستهای از آنها دارای شریعت مستقل هستند که تعداد آنها از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند که عبارت¬اند: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد بن عبدالله (ص)که به آنان پیامبران (اولوالعزم و تشریعی) اطلاق میگردد. دسته دیگری از پیامبران -که بیشتر آنها را تشکیل میدادند- دارای شریعت مستقل نبوده، بلکه مُبلَّغ شریعت پیشین بودند و غبار تحریف را از شریعت قبل از خود برمیداشتند و مروج آن بودند که به این دسته، از پیامبران (پیامبران تبلیغی) اطلاق میگردد. اسلام وقتی ختم نبوت را اعلام کرد. نه تنها به نبوت تشریعی، بلکه به نبوت تبلیغی هم خاتمه داد. سؤال این جاست که شریعت اسلام با رسیدن به کمال و جامعیت به نبوت تشریعی پایان داده است، ولی پایان یافتن نبوت تبلیغی را چگونه می توان توجیه کرد، حال آن که مردم هر عصر نیاز به هدایت و راهنمایی دارند. چه اشکالی دارد پیامبرانی همانند پیامبران سابق مبعوث شوند و فقط مُبلَّغ آخرین شریعت یعنی اسلام باشند.
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟
- [سایر] بنام خدا حاجی سلام، و اما،از اون موقعی که به پیشنهاد یکی از همکاران(مسن!!)، سوره تحریم را خوندم و ساعات زیادی را وقت صرف جستجو در اینترنت برای جمع آوری اطلاعات دوستان و مخالفان حضرت محمد(ص)کردم. خیلی تاثیر منفی گرفتم خیلی سعی کردم آرامشم را حفظ کنم و به داشته های قلبی و ارادتی که به این خاندان در این سی و چندساله عمرم داشتم فکر کنم. خیلی دارم اذیت میشم رک بگم یک جوری قداست ها فروکش کرده (حضرت محمد(ص)،حضرت زهرا(س)،امام رضا(ع))من خیلی ارادت دارم (داشتم!!) ولی نظام فکریم بهم ریخته فکر میکنم آنها خیلی مثل ما زمینی بودند و ما (معذرت)آنها را خیلی آسمانی کردیم.کلماتی که جلوی چشمم رژه میره :تحریم،ماریه کنیز حفصه، دختران خلفا،46زن،نماز شب، زن بعنوان معامله در جنگ، ،معراج، تفسیر المیزان! و علامه، کلینی:...، یا ایهاالمزمل،زندانهای طولانی و تعدد فرزندان امام کاظم(ع)، و... خیلی ببخشید خواستم با آشفتگی ذهنم آشنا بشید ضمنا توجیهاتی در این مدت شنیدم که قانعم نمیکند مثل ساختار زندگی عرب، رسوم عرب، مقایسه با جاهلیت عرب و ... وچون پیامبر هم با عربها زندگی میکرده!پس...! حاجی ببینید شاید شما هم عین بقیه بگید که ایمانت را قوی کن یا مطالعت رو زیاد کن متاسفانه همه در حال توجیهن و کسی نمیخواهد تابوی ساخته شده در اذهان را بشکند و شفاف و بی غل و غش بگوید . زیاده گویی کردم این فقط درد دلم بود بعنوان یک مسلمان و نگران اینکه ما چیزهایی را نمیدانیم که شاید از دهان رشدیها با تمسخر بشنویم. دوست دارم صادقانه کمکم کنید.ممنون (لطفا سایت ... را رویت کنید)