باسلامکاربر گرامی شما باید برای کنترل این علایم حتما نزد روانپزشک مراجعه کنید و مدتی تحت دارو درمانی قرار بگیرید. ولی در کل برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمیدر این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.کلا در زمانهایی که نفس هم کم می اورید استفاده از این روش تنفسی می تواند موثر باشد.ضمنا برای کنترل لرزش دست تان این تمرین را توصیه می کنم:برای غلبه بر لرزش دست ها این تمرین را انجام دید . خصوصا تمرین مربوط به عضلات دست را بیشتر تکرار کنید :برای انجام این تمرین بر روی یک صندلی راحت چشمان خود را بسته و در اتاقی ساکت دراز بکشید و سپس سعی کنید هر گروه از عضلات تان را که در ادامه شرح می دهم منقبض وسپس منبسط(سفت و شل) کنید. توالی این ماهیچه هاعبارتند از:1- دست و بازوی برتر2- دست و بازوی غیر برتر3- پیشانی و چشمها4- قسمت فوقانی گونه ها و بینی5- فک، قسمت تحتانی صورت و گردن6- شانه ها، قسمت فوقانی پشت و قفسه سینه7- شکم8- کفلها9- قسمت فوقانی ساق برتر10- قسمت تحتانی ساق برتر11- پای برتر12- قسمت فوقانی ساق غیر برتر13- قسمت تحتانی ساق غیر برتر14 پای غیر برترزمانی که به دفعات این تمرین را انجام دهید می توانید بعد از مدتی بدون سفت و شل کردن عضلات و ماهیچه ها، خود را ارام کنید.ضمنا توصیه می کنم برای کنترل این علایم که صرفا تحت تاثیر عوامل محیطی و فشار روحی تان است از روشهای بیوفیدبک استفاده کنید.این روشها به شما کمک می کند تا کنترل بیشتری بر علایم بدنی تان پیدا کنید.با تشکر از تماس شما
سلام قسمت از بدنم تو جمع بودنی می لرزه سنم 23 مثلان دستم می لرزه زود عرق میکنم نوکلد زبونی میگیرم لبم میلرزه ترو خدا کمک کنید هر چقدر رفتم دکتر فاید نکرده ازمایش تروئیدم دادم تروئیدم ندارم
باسلامکاربر گرامی شما باید برای کنترل این علایم حتما نزد روانپزشک مراجعه کنید و مدتی تحت دارو درمانی قرار بگیرید. ولی در کل برای غلبه بر لرزش صدا توصیه می کنم که این تمرین را حتما انجام دهید:بروز لکنت یا لرزش صدا شامل تنش عضلانی در حنجره است که جریان هوا را در تارهای صوتی قطع و در تولید گفتار روان مداخله می کند. برای درمان ان نیز باید پاسخ مغایر با لرزش صدا ارایه شود که این پاسخ مغیار شامل تنش زدایی و جریان هوای پیوسته در تارهای صوتی در حین گفتار است.شما در گام اول باید تنفس دیافراگمی را بیاموزید در انتهای این یادداشت این شیوه تنفس را توضیح می دهم.شما باید یادبگیرید که در الگوی منظم با استفاده از ماهیچه های دیافراگم، با تنفس عمیق، هوا را به درون ششها بکشید. وقتی ارام و منظم نفس بکشید سپس باید سعی کنید تا هنگام شروع بازدم، کلمه ای را ادا کنید. از آنجا که در حال استراحت هستید و در بازدم، هوا در حنجره جریان دارد کلمه با لکنت و لرزش ادا نمی شود. این الگوی صحبت با الگوی صحبت در زمان لکنت و لرزش صدا مغایرت دارد. اگر در هر مرحله دچار لرزش صدا شدید تنفس عمیق را انجام دهید و هوا را به جریان انداخته و سپس دوباره صحبت کردن را شروع کنید و....این روش را باید به طور منظم و هر روزه تمرین کنید .تنفس دیافراگمیدر این تمرین فرد با روش موزونی آهسته و به طور عمیق نفس می کشد . در هر دم فرد از ماهیچه های دیافراگمی برای کشیدن عمیق اکسیژن به درون ششها استفاده می کند.در این روش فرد می نشیند، می ایستد یا دراز می کشد. در حالت راحت چشم ها بسته است و فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه نفس می کشد تا ششها پر شود.ماهیچه دیافراگمی هنگام تنفس شکم را منبسط می کند. سپس فرد به ارامی به مدت سه تا پنج ثانیه هوا را بیرون می دهد در نتیجه ماهیچه دیافراگمی کشیده می شود. لازم به ذکر است که در هنگام این تمرین توجه شما به تنفس تان باشد. زمانی که فرد توانست در اثر این تمرین اضطراب خود را کاهش دهد، پس از آن می تواند کاهش برانگیختگی در موقعیت های ایجاد کننده اضطراب زا به کار ببرد.کلا در زمانهایی که نفس هم کم می اورید استفاده از این روش تنفسی می تواند موثر باشد.ضمنا برای کنترل لرزش دست تان این تمرین را توصیه می کنم:برای غلبه بر لرزش دست ها این تمرین را انجام دید . خصوصا تمرین مربوط به عضلات دست را بیشتر تکرار کنید :برای انجام این تمرین بر روی یک صندلی راحت چشمان خود را بسته و در اتاقی ساکت دراز بکشید و سپس سعی کنید هر گروه از عضلات تان را که در ادامه شرح می دهم منقبض وسپس منبسط(سفت و شل) کنید. توالی این ماهیچه هاعبارتند از:1- دست و بازوی برتر2- دست و بازوی غیر برتر3- پیشانی و چشمها4- قسمت فوقانی گونه ها و بینی5- فک، قسمت تحتانی صورت و گردن6- شانه ها، قسمت فوقانی پشت و قفسه سینه7- شکم8- کفلها9- قسمت فوقانی ساق برتر10- قسمت تحتانی ساق برتر11- پای برتر12- قسمت فوقانی ساق غیر برتر13- قسمت تحتانی ساق غیر برتر14 پای غیر برترزمانی که به دفعات این تمرین را انجام دهید می توانید بعد از مدتی بدون سفت و شل کردن عضلات و ماهیچه ها، خود را ارام کنید.ضمنا توصیه می کنم برای کنترل این علایم که صرفا تحت تاثیر عوامل محیطی و فشار روحی تان است از روشهای بیوفیدبک استفاده کنید.این روشها به شما کمک می کند تا کنترل بیشتری بر علایم بدنی تان پیدا کنید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام من وقتی جلو یک جمع قرار میگیرم وقتی میخام کنفرانس بدم و هروقت که بهم استرس وارد بشه به ضدت عرق میکنم مثلا وقتی میخام تو کلاس کنفرانس بدم استرس جلو جمع وایسادن به کنار استرس اینکه نکنه الان عرق کنم را دارم چون من بدجور شرو میکنم به عرق کردن و 10 دقیقه بعد انگار تازه از حموم در اومدم تورو خدا بهم کمک کنید اوضام خیلی خرابه چیکار کنم
- [سایر] سلام دختری 26 ساله هستم ک تقریبا 7 ساله دستم ب شدت میلرزه و. دکتر هم رفتم چند نوع قرص تجویز کردن ک فقط ارومم میکرد احساس کرختی و خواب بهم دست میداد. اما وقتی بعد 1 سال مصرف دیدم هیچ تغییری نکرده و مدام گوشه گیر تر میشم مصرف دارو رو قطع کردم . حالا لرزش دستم بیشترتر شده و گاهی احساس میکنم سرم هم میلرزه . خیلی حال روحیم بده و گاهی فکر خودکشی ب سرم میزنه تا از این وضعیت راحت شم . شمارو بخدا کمکم کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشید اقای دکتر من از هفت صبح تا ده شب سرکارم و قدم 160 ووزنم 42هست ازمایش کامل دادم سالم بودم ولی از بچگی دچار بیماری ابسانس هستم من علاقه به خوردن هیچ غذایی ندارم واز خوردن هیچ غذایی لذت نمیبرم حتی رو به شربت اشتها اور کالبریج اوردم ولی موثر نبود دکتر داروگیاهی هم رفتم بهم کلی عرق معرفی کرد مثل عصاره نعنا ،گفتن اول صبح بخور که وقتی میخوردم حالت تهوع میگرفتم بعدش هم میگفتن عرق کاسنی شربت بهار نارنج شربت کالبریج ویک چند تا عرق دیگه بهم دادند ولی بعد از خوردن یک مدت اون ها دیدم رو من تاثیر نداشت دیگه نخوردم با توجه به این بی اشتهایی هر روز دارم وزن کم میکنم واز این بابت احساس خطر میکنم میشه به من کمک کنید باید چی کار کنم
- [سایر] با سلام خدمت دکتر هاشمی <div>مدت 8 ماه که منجر به بیماری اگزما شدم پشت دستم خارش عجیبی میگیره و در کنار این مشکلام مدت طلانی هست که بیماری خارشک گرفتم مدام در حال خاروندن بدنم هستم بیشترین نقطه ای که میخارونم گردن به بالاست از بس که سرم رو خاروندم تمام مو های سرم ریخت و ریزش مو گرفتم تو رو خدا یه را حلی جلو پای من بزارید.</div> <div>احساس میکنم تمام این بیماری ها به هم مرتبطه.</div> <div>خواهشا کمکم کنید</div> <div>ممنونم در پناه حق</div>
- [سایر] با سلام واحترام خدمت خانم دکتر بهرامی ممنون که جواب سوال قبلی من دادید خانم دکتر مثلا ما یه مراسمیکه طرف همسرم هست رفتیم ومن یه کناری بودم که منتظر بودم باهم برگردیم که اون بودن توجه به من با خواهرش راه افتادن به رفتن ومن صداش کردم وبه طرفش رفتم واون لحظه حس بدی به من دست داده بود احساس کردم که آویزون شوهرمم واون به من توجه نمیکنه ومن دوست نداره درصورتی که من دوست دارم همسرم به من توجه کنه وبا هم باشیم وباید همیشه قبل ازاینکه جایی باهم بریم باید بگم که حواست به من باشه ومثلا طرف خانواده من میاد ساکت میشه ودر صورتی که طرف خودشون میره اصلا ابنطور نیست ودوست داره منم میرم خونشون با اونها گرم بگیرم وبعضی وقتا همچین گرم حرف وبحث میشه که یادش میره من ودخترمم هستیم البته منم گوشه گیر نیستم واحساس میکنم میخواد همیشه من از سر بازکنه ومن دوست دارم ساعات بیشتری باهم باشیم وبا هم صحبت کنیم درصورتی که وقتی میاد خونه اینقدر بیرون صحبت کرده که تعداد کلماتی که یه مرد درطی روز باید صحبت کنه نموم شده ویا مثلا وقتی ازش تعریف میکنم میگه خدا کنه همیشه ازم تعریف کنی وسریع توی ذوق من میزنه ودر کارهای خونه هم اصلا کمک نمیکنه از شما بسیار ممنونم شمارو به خدا می سپارم
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم. <div>با عرض سلام و خسته نباشید...</div> <div>اول از شرایط خودم بگم:پسری هستم 19 ساله با قد 184 و وزن 77 کیلو.اهل خوزستان.دارای طبعی گرم.توی این یک سال اخیر،اصلا توی معرض آفتاب قرار نگرفتم،تحت هیچ عنوانی.پوستم فوق العاده چربه،به خصوص صورتم.بدنی با استخوان بندی درشت و تقریبا متعادل(نه چاق و نه لاغر)دارم ولی صورتم خیلی لاغره.صورت و بدنم موهای زیاد داره که سیاه پررنگ هستند.چند ماهی میشه که با رعایت کردن خورد و خوراکم،حرارت بدنم کمتر شده.البته هنوز گاهی جوش هایی میزنم که از حرارت بدنم نشآت میگیره(مثلا داخل دهانم،روی سینه هام و بازوهام).جدیدا چند تار (حدودا 8 تا)از موهای چانم(ته ریش) از سیاهی به رنگ بور تبدیل شدن.البته تا یادم نرفته بگم که من لوزه و لوزه سوم دارم(اگه اشتباه نگفته باشم).</div> <div>واما مشکل بزرگ من که باعث افسردگیم شده و باعث شده که یه بار به روانشناس مراجعه کنم:من حدود دو سالی هست که بعضی از قسمت های بدنم مثل باسن،پایین کمر،پیشانی،پشت و جلوی گردنم ونیز روی بازوهام لک سیاه پررنگ زده.به متخصص داخلی هم که مرجعه کردم،واسم آزمایش چربی،قند،کم خونی،کلیه و کبد نوشت که الحمدالله گفت سالم سالم هستم.چند روز پیش رفتم پیش متخصص پوست و مو،تشخیص ایشون هم این بود که هیچ بیماری درونی نداری و این لکه ها بخاطر ملانین هست و فقط برام چندتا کرم موضعی نوشت.از ایشون پرسیدم که چی بخورم و چی نخورم،ولی ایشون گفتن هیچ فرقی نمیکنه و خوردنی ها هیچ تأثیری نداره!!!!!</div> <div>1)خواهشا بفرمایید چی باعث افزایش ملانین میشه تا نخورم و چی باعث کاهش اون میشه تا بیشتر بخورم.</div> <div>2)با توجه به اینکه توی ایام مبارک رجب هستیم،به نظر شما روضه گرفتن میتونه به کم شدن ملانین های پوست بدنم کمک کنه؟</div> <div>3)چیکار کنم تا صورتم،حتی اگه شده یکم پر و چاقتر بشه؟</div> <div>تو رو خدا تا جایی که ممکنه جواب همه سوالاتمو با صبر و حوصله و توضیح کامل بدین.دستتون درد نکنه.</div> <div>یا علی،حق نگهدار...</div>
- [سایر] سلام من دانشجوی دندان پزشکی هستم. امروز از سخنرانی شما نهایت استفاده را بردم. 1- پارسال سوالی درباره ازدواج با طلبه از شما پرسیدم که جواب دادید و فرمودید ملاک ها و جمع بندی خودم رو بفرستم ، من فرستادم ولی جوابی نگرفتم. حالا دوباره چند مورد پیش اومده که من حسابی گیجم. . جمع بندی من: 2- به نظرم زندگی با روحانی یک ازدواج خاص است که خوبی های خاص خود و محدودیت های خاص خود را دارد به خصوص در تهران. 3- از لحاظ مالی در سطح متوسطی خواهیم بود که توکلت علی الله 4- زندگی با طلبه رو دوست دارم چون مطمئناً یک فرد مؤمن، ساده، با تقوا خواهد بود و میتوانیم برای رشد معنوی به یکدیگر کمک کنیم. 5-دوست دارم اگر همسرم روحانی بود یک روحانی کوشا و فعال باشد که تلاشش را برای رسیدن به اجتهاد بکند و در عرصه سیاسی هم فعال باشد. و تنها یک روحانی نباشد که فقط نماز جماعت بخواند. 6- فک میکنم طلبه ها به خاطر درس زیاد و سنگین وقت کمتری رو بتونن برای خانواده بگذارند. 6-به نظرم متقابلاً من به عنوان همسر یک روحانی وظایف خاصی خواهم داشت، یک الگو خواهم بود و باید بیشتر روی رفتار وحجابم دقت کنم. 7- به هیچ وجه ازدواج با روحانی را برای ثوابش دوست ندارم بلکه برای خودم و رشد معنوی خودم دوست دارم. 8-ولی از این میترسم که نکند این آرمان گرایی و عشق به تعالی روح برای دوران جوانی باشد و در عمل و در گیرو دار زندگی چنین نشود. 9-جمع بندی: در این امر نظرم 50-50 است ولی به نظرم زندگی با طلبه یک زندگی خاص است و میانبری است برای رسیدن به خدا ولی با ازدواج با یک دکتر یا مهندس مؤمن هم نسبتاً میشه به این اهداف رسید. 10- به راهنمایی شما احتیاج دارم . اجرکم علی الله
- [سایر] سلام آقای دکتر خواهر من 23 سال سن داره که جدیداً یک پسری که قبلا در دوران دانشگاه همکلاسیش بوده اومده خواستگاریش، هر دوشون تا فوق دیپلم مدیریت خوندن و هر دو هم قصد ادامه تحصیل دارن ولی پسره میگه فعلا از نظر کاری سرم شلوغه، البته پسره با دیپلم رفته سرکار و بعد برای دانشگاه اقدام کرده که توی دانشگاه هم با خواهرم آشنا شده البته الان یکسالی است هر دو از فوق دیپلم فارغ التحصیل شدن.پسره 26-27 سال سن داره. به نظر و از حرفاش پسر خوب و کاری میاد،میزان حقوقش یک میلیون تومنه در حال حاضر و سرپرست قسمت خدمات پس از فروش یک شرکت بزرگ شیرآلات صنعتیه، یعنی ایشون هماهنک کننده و اعزام کننده نیروهاشون برای نصب و تعمیر شیرآلاتیه که به دیگران میفروشن که گویا سرشم خیلی شلوغه.خواهرم از ایشون خوشش میاد ولی با میزان حقوقش و سمتی که در محیط کارش داره مشکل داره و همین باعث دو دلی و تردید خواهرم در تصمیم گیریش شده.خواهرم تقریباً آدم خوش گذرون و ولخرجیه و زندگی خود ما در سطح خیلی معمولی و کارمندیه، و خواهرم همیشه میگه من دوست ندارم مثل مامان و بابا زندگی ساده ای داشته باشم. اما چون از اخلاق و رفتار و ظاهر پسره خوشش اومده و اینکه خانواده پسره خانواده خوب و سالمی هستن خواهرمو دچار دو دلی در تصمیم گیری کرده خواهش میکنم کمک کنید و بگید چیکار باید کرد.دنبال مشاور خوب هم برای مراجعه گشتیم ولی کسیو که از شیوه مشاوره ایشون مطمئن باشیم پیدا نکردیم.البته دو روزیه یه آقا پسر دیگه هم خواستگاری کرده از خواهرم که ایشون 9 سال از خواهرم بزرگتر و کارمند بانکه و خواهرم مونده که چیکار کنه بین این دو.البته هنوز با خواستگار دومی آشنا نشده و فقط همین مقدار اطلاعات رو داره و منتظره تکلیف اولی را روشن کنه بعد اگه منفی بود روی مورد دوم فکر کنه چون خواهرم معتقده که از نظر اخلاقی و انسانی درست نیست تکلیف اولی را روشن نکرده به دومی فکر کنه.خواهش میکنم کمک کنید.نمیخواهم موقعیتش را از دست بده و بعداً افسوس بخوره که کاش با حقوق کم خواستگارش کنار میومد و از این قبیل چیزها.اکثراً میگن زیاد به حقوقش فکر نکن زیاد میشه بعداً ولی ما اصلا نمیدونیم آیا پسره در آینده در زمینه کاریش جای رشد داره یا نه خود پسره که فقط میگه من همه تلاشمو میکنم و من چون میدونم خواهرم همیشه از بیپولی بدش میومد و همیشه دوست داره بهترین چیزارو بپوشه و بخره و خیلی اهل تنوعه میترسم که پشیمون بشه از انتخاب همچین پسری برای زندگی با این شرایط و چون کار پسره هم خصوصیه دولتی نیست نمیدونیم پیشرفت میکنه یا نه میترسیم.
- [سایر] با سلام خدمت مشاور محترم.من خانوم 25 ساله ای هستم که یک سال و نیم است ازدواج کرده ام. و خانه دار هستم.از وقتی یادم میاید وسواس فکری و روحی شدید داشتم که الانم با من همراه است و به کلی زندگی من رو مختل کرده.هر بار موضوعی فکرم رو مشغول میکنه و اکثر اوقات از این میترسم که به بیماری لا علاجی مبتلا بشوم.من چند سال پیش قرار بود در یک کلینیک دندانپزشکی کار کنم که بیشتر از چند روز نتوانستم در آنجا بمانم.یک روز که وسایل بیماری رو جمع میکردم وسیله ای که دکتر برای او استفاده کرده بود روی دست من افتاد و خونش در امد.از اون روز همیشه این خوره در ذهنم است که نکند من از آن فرد ایدز یا هپاتیت گرفته باشم.و چیز دیگری که به تازگی فکرم را مشغول کرده اینست که در آن کلینیک با توجه به اینکه من هنوز آموزش ندیده بودم و همه چیز رو داشتم با دیدن یاد میگرفتم دکتری که رییس بود برای من و دو دستیار دیگر برنامه گذاشت.و من از فردای آن روز قرار شد تنها کار کنم و من چون چیزی بلد نبودم همان روز اول زده شدم و از آن کار استعفا دادم.و همان روزی که از آنجا خارج شدم وسایلی که استفاده شده بود برای بیماران را تنها با مایع تمیز کردم و چون طرز استفاده از دستگاه استریلیزاسیون را نمیدانستم همانطور گذاشتم ماندند.حال به این فکر میکنم اگر بعد از من کسی آنها را داخل دستگاه نگذاشته باشد و برای دیگران استفاده شده باشد و کسی از آنها آلوده شده باشد چی؟ نکند به دلیل نادانی من کسی به ویروسی آلوده شده باشد و من تا آخر عمر این عذاب وجدان را خواهم داشت و حتی در دنیای دیگر هم باید عذاب بکشم .تو رو خدا کمک کنید.فکرم خیلی خرابه.اصلا به آرامش نمیرسم.آیا نگرانی های من بی مورد است؟ همسرم میگوید تو ناراحتی اعصاب گرفتی.از تنهایی فکر وخیال میکنی.شما بگویید چه کنم؟من با این روند هیچ وقت نمیتوانم بچه دار شوم.دلم نمیخواد بچمو دیوونه کنم.
- [سایر] با عرض سلام و خداقوت پسری 23 ساله،خیلی مقید و مذهبی هستم و تا به این سنم با جنس مخالف هیچ ارتباطی حتی به صورت کلامی نداشتم.یکی از دخترای فامیلمون رو دوست داشتم و میخواستم باهاش ازدواج کنم،تا اینکه 7 ماه قبل تصمیم گرفتم که یه ارتباطی باهاش شروع کنم و بهش پیشنهاد ازدواج بدم.اولین پیامک رو بهش دادم و آروم آروم و خیلی مودبانه ارتباطمونو شروع کردیم،اوایل که بهش پیشنهاد داده بود قبول نمیکرد،ینی میترسید درباره ازدواج حرف بزنه،با کلی حرف راضیش شد،خیلی دوستش داشتم،اونم دوستم داشت،توی این 7 ماه خیلی بهم وابسته شده بودیم.یه روز تصمیم گرفتم که ماجرا رو با خانوادم درمیون بذارم و بهشون بگم که اون دخترو دوس دارم تااینکه توی تعطیلات عید همین سال موضوع رو باهاشون مطرح کردم،مادرم سخت مخالف بود و اصلا راهی نداشت که راضی بشه،میگفت ازش خوشم نمیاد و نمیتونم به عنوان عروسم قبولش کنم و اگه دوستش برو بگیرش ولی باید خانودتو فراموش کنی.گفت شما بهم نمیاید.هرکاری کردم نتونستم راضیش کنم.موضوع رو به دختره گفتم و ازش خواستم تا به ارتباط پایان بدیم.از این لحظه بود که نابودیم شروع شد.بهم میگفت تو میخواستی من و احساساتمو بازی بدی و بعد ولم کنی،میگفت اگر دوستم داشتی بخاطرم میجنگیدی.منم هرچه قدرمیگم که من تلاشمو کردم ولی انگار قسمت نیس و نباید زیاد اصرار کرد واگه خانواده ها راضی نباشن بعدها مشکل پیش میاد.اینم بگم که خانواده اونم مخالف بودن و اونم میخواست راضی کنه.هر ازگاهی بهش اس ام اس میدم تا ازحالش باخبرشم ولی یا جوابمو نمیده و یا وقتی میده حرفایی میزنه که قلبمو ازجا میکنه و عذاب وجدانم چندبرابر میشه.یبار گفت که تورو سپردمت به خدا و اون دنیا تومیدونی و خدای من ولی بعدشکه باهاش حرف زدم گف بخشیدمت.همش عذاب وجدان دارم،شبا که میخوام بخوابم توی رخت خوابم گریم میگیره.فکر میکنم که دیگه خوشبخت نمیشم و این کارم عواقب داره.آره؟؟آیا من کاری کردم که ممکنه عواقبش دامانمو بگیره در آینده؟؟ آیا نباید به حرف مادرم گوش میدادم؟؟باید توری مادرم وایمیسدادم؟؟ من گناهی مرتکب شدم؟؟ چطوری این موضوع رو فراموش کنم تا اینقدر عذاب نکشم؟ ممنونم