با سلام.دوست خوبم در ترک این نوع عادت ها اراده شخص مهم ترین عامل است .این که شما سه ماه اراده را تقویت کردید جای امیدواری است . چند توصیه هم از ما بشنوید .مواقع رویاوری به این کاررا بشناسید و در این مواقع از عضلات خود در جهت رفتاری مخالف و متفاوت بهره ببرید .با خود قرار بگذارید که اگر این روند را تا مثلا دو ماه ادامه دهید خود را با یک مشوق تشویق نمایید .از استرس دوری کنید و با تمرین های ریلکسیشن خود را در حالت ارامش قرار دهید . مهارت های مقابله با استرس را فرا بگیرید .معمولا با کدام دست موهای خود را می کنید ؟• معمولا در چه موقعیت هایی موهای خود را می کنید (بطور مثال هنگام نگاه کردن در آینه ، تماشای تلویزیون ، هنگام مطالعه ، نشستن در کلاس )؟• وقتی شروع به کندن موهای خود می کنید ، بدن شما معمولا در چه موقعیتی قرار دارد ؟• معمولا اول موهای مژه خود را می کشید ، یا موهای ابرو یا موی سر خود را ؟• قبل از شروع به کندن موها ، خود را دستخوش چه هیجانهایی و...
با عرض سلام من از سال سوم راهنمایی شروع به کندن ابروهام کردم و این موضوع با رفتن به مدرسه نمونه دولتی تشدید شد و در این چند سال گاهی برای یه مدت ترک می کردم اما بعد از اون دوباره شروع می کردم الان حدود سه ماه به طور جدی تصمیم گرفتم ترک کنم توی این سه ماه بعضی از روزها اصلا نمی کنم و بعضی روز ها یکی -دوتا ولی هفته های اول اوضاع خیلی بد بود اما چیزی که هست نسبت به قبل خیلی کم شده سوال من از شما اینکه این روند و ادامه بدم به تنهایی کمک کننده هست یانه ناگفته نمونه من قبلا دارو مصرف کردم نتیجه نگرفتم واعتقادی به دارو ندارم اگر راهکار مفیدی دارید بفرمایید ممنون میشم.
با سلام.دوست خوبم در ترک این نوع عادت ها اراده شخص مهم ترین عامل است .این که شما سه ماه اراده را تقویت کردید جای امیدواری است . چند توصیه هم از ما بشنوید .مواقع رویاوری به این کاررا بشناسید و در این مواقع از عضلات خود در جهت رفتاری مخالف و متفاوت بهره ببرید .با خود قرار بگذارید که اگر این روند را تا مثلا دو ماه ادامه دهید خود را با یک مشوق تشویق نمایید .از استرس دوری کنید و با تمرین های ریلکسیشن خود را در حالت ارامش قرار دهید . مهارت های مقابله با استرس را فرا بگیرید .معمولا با کدام دست موهای خود را می کنید ؟• معمولا در چه موقعیت هایی موهای خود را می کنید (بطور مثال هنگام نگاه کردن در آینه ، تماشای تلویزیون ، هنگام مطالعه ، نشستن در کلاس )؟• وقتی شروع به کندن موهای خود می کنید ، بدن شما معمولا در چه موقعیتی قرار دارد ؟• معمولا اول موهای مژه خود را می کشید ، یا موهای ابرو یا موی سر خود را ؟• قبل از شروع به کندن موها ، خود را دستخوش چه هیجانهایی و...
- [سایر] سلام من دانشجوی سال دو مهندسی شیمی هستم شنیدم که ثبت نام کنکور 91 شروع شده راستش رو بخواین دلم میخواد توی کنکور تجربی شرکت کنم اینم عرض کنم خدمتتون که من توی دبیرستان رشتم ریاضی بوده من تا 10 بهمن که درگیر پایان ترم دانشگاه هستم بعدش دیگه اگه بخوام برای کنکور بخونم باید یه ترم مرخصی بگیرم تقریبا 4 ماه تا کنکور وقت میمونه میخواستم بدونم توی این مدت میشه امیدی داشت به رتبه ی خوب من رشته دارو سازی یا پزشکی میخوام ضمن اینکه من دو سه سال پیش کنکور دادم و رشتم هم ریاضی بوده به نظر شما برای وارد این مسیر شدن کاره درستیه یا بیخیال بشم یک سوال دیگه اگه توی کنکور امسال هم قبول شدم میتونم هم توی رشته ای که الان دارم و اون رشته همزمان تحصیل کنم ؟! ممنون میشم راهنماییم کنین در پناه حق یا علی
- [سایر] سلام چند وقتیه که برای یکی از دوستام مشکلی پیش اومده و ازم خواسته که کمکش کنم موضوع ، اختلاف پدر و مادرش هست. اون میگفت که وقتی پدر مادرم با هم هستن ، با همدیگه خوبن اما وقتی یه نفر(یکی از آشناهای دو طرف) میاد زیراب یکی(پدر یا مادر) رو میزنه، بهم میریزن و میوفتن به جون هم! به گفته دوستم، معمولاً پدرش زودتر ناراحت میشه و دعوا رو اون شروع میکنه. معمولاً توی یه ماه 3-4 باری به جون هم میوفتن. خوشبختانه کمتر پیش اومده که دعواشون به کتک کاری بکشه! ناگفته نمونه که رفیقم و پدرش سابقه بیماری قلبی دارن و هر دوشون یه باری عمل قلب داشتن. در ضمن خانواده رفیقم (یه دختر 23 ساله هست که یه پسر 1ساله داره و خونشون کناره خونه پدر-مادرش هست) و (یه دختر 16 ساله که رفیق بنده هست) و (یه پسر 16 ساله داشتن که 4 سال پیش تو تصادف فوت کرد) هستن. و بنده 17 سالمه. تنها راهی که به ذهن من رسید برای حل این مشکل ، صحبت کردن با فرد خاطی(جناب زیراب زن! ) با لحنی نسبتاً تند هست که احتمال میدم در حضور خونواده یا همسر-شوهر خودش باشه بهتر اثر کنه ، هست. البته این راهی بود که به ذهن من خطور کرده. به نظر شما برای این که تنش بین این خونواده کمتر بشه، چیکار باید کرد؟؟؟ در ضمن اگه سوالم تکراری هست لطف کنید کد یه سوال مشابه رو بدید. ممنون میشم برای حل این مشکل دوستم کمکش کنید
- [سایر] یا عرض سلام و خسته نباشید خدمت شم من 27 سال سن دارم کارمند یه شرکت معتبر خصوصی هستم با حقوق و درآمد متوسط البته بیمه هم هستم مدتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم این موضوع رو هم با خانواده مطرح کردم و انتخاب یه همسر مناسب رو به مادرم سپردم البته این اطمینان رو دارم که با شناختی که مادرم روی من دارن گزینه مناسبی رو برام انتخاب میکنن ولی چند روزی هست که یه شخصی به من معرفی شده که یه دفعه به اتفاق خانواده منزل اون دختر خانوم هم رفتم که ظاهرا مشکلی ندارن خانواده ای متوسط شبیه به خود ما ولی الان که این موضوع یه مقدار جدی شده اون دختر خانوم تقریبا جواب مثبت داده و از ما خواستن برای بار دوم و صحبت ما دو نفر با هم بازم بریم منزلشون یه مقدار ترس و دلهره تو من ایجاد شده ترس از آینده که ایا میتونم تکیه گاه باشم برای یه نفر دیگه نیازهاشو بر طرف کنم یه چند مدتی هست فکرم رو مشغول کرده واحساس نگرانی میکنم من تا امروز با هیچ دختر ارتباط دوستی نداشتم به طور کلی هیچ شناختی روی جنس مخالف ندارم این موضوع هم باعث شده بیشتر نگران بشم ولی کلا با امر ازدواج مشکلی ندارم فقط نگرانم نمیخوام تصمیم غلط بگیرم اصلا میخواستم بدونم این استرس و نگرانی یه چیز همگیر هست یا نه به نظر شما من باید چیکار کنم ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید و بفرمائید چه معیار هایی رو باید در نظر بگیرم برای یک انتخاب درست .
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما . من سه سال پیش در سن شانزده سالگی مشرف به مکه مکرم شدم و با توجه به شناخت از خود و تاثیر حج توقع داشتم پس از بازگشت انسان مومن تری شوم ولی... نمیدانم بگم تاثیر محیط بود یا خودم مقصرم نمیدونم ولی متاسفانه نمازم یک خط در میان شد و دیگر خبری از آن سجاده مفصل نیست و از اون طرف خدا رو صد هزار مرتبه شکر همان سفر باعث شده قبل یا پس از انجام کاری به اشتباه خودم پی ببرم و چون من موقعیت کاری ام طوری است که وقت زیادی برای اینکه پا منبری کسی شم یا با بچه مومن ها باشم ندارم (من در بازار کامپیوتر رضا کار می کنم و بیش از صد ارباب رجوع داریم که تعداد قابل توجه آنها خانم های جوان هستند) و من نسبت به نوع برخورد آنها که خیلی اروپایی و به اصطلح به روز است نمیتونم عکس العمل نشان بدم (به خاطر یه خورده حرمتی که واسش دارم) و این موضوع باعث شده که نگاه اطرافیان نسبت به من عوض شود و نمیتونم به راحتی به کارم ادامه بدم و من هم باید مثل اونها شم. شما رو به خدای احد و واحد قسم میدم به من کمک کنید . منی که میخوام از شر ارتباط با دختر رها شم باید چی کار کنم .مگه نمیگن دست زدن به نا محرم گناه کبیره است و پس چرا من نمیخوام مرتکب گناه شم باید هم رنگ جماعت شم . از شما خیلی ممنون هستم و خیلی خوشحال میشوم که به من جواب بدهید و به یک جوان نوزده ساله که پاش لغزیده ولی یک ته دلی معتقد است کمک کنید اگر هم نمی توانید جواب مفصل دهید شما در هر جای تهران که منبر داشته باشید به من این اجازه را بدهید که پا منبری شما شوم. با کمال تشکر پیمان زاهدی
- [سایر] سلام من 42 سالمه و19 سال پیش باخانمم که ایشان هم دیپلم و 5 سال از خودم کوچکتره ازدواج کردم ودر حال حاضر دوفرند داریم که دخترم 17 سال وپسرم 14 سال دارند و از ابتدای زنگی مشترکمان مشکلات بین من و همسرم به دلیل تک فرزند بودن من و تحت تکفل بودن پدر ومادر پیرم و همچنین کم تجربگی ما وپدر و مادر همسرم شروع شد والبته این موضوع از نظر اقتصادی هم زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده و ضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم تا اینکه بعد از 8 سال زندگی مشترک همسرم اعتراف کرد که درگیر یه رابطه شده و نمیتونه تمومش کنه وبا پشیمانی از من درخاست گذشت وکمک کرد با اینکه پذیرفتنش سخت بود سعی کردم با گرفتن راهنمایی از مشاورین بهزیستی به او کمک کنم خلاصه این موضوع حدود 3 سال طول کشید و بارها این رابطه برقرار و دوباره قطع شد و من که در اون سالها با مشکلات ناشی از آلزایمر پدر ومشکلات جسمی ایشان و مادرم درگیر بودم و از طرفی بچه هام به ترتیب 8 و4 ساله بودن و بدون وجود خانمم امکان بزرگ کردن اونا و رسیدگی به مشکلات حاد والدینم امکان پذیر نبود سعی کردم خلاف جهت آب شنا کرده و نهایتا با مراجعه به خانواده ی همسرم به موضوع رابطه خاتمه بدم که البته با مشاوره و بررسیهایی که انجام دادم وبا توجه به داشتن رابطه ی جنسی خوب و کامل خود وهمسرم مطمعن بودم که این روابط به این شکل نبوده و هم در طول اون 3سال وبعد از اون همه تلاشم رو کردم تا از کمبودهایی که باعث بروز این مشکل شده بود سر در بیارم و اونارو رفع کنم و با ایجاد اشتغال برای ایشان کمکش کنم از محیط خونه که از نظر او کسالت بار بود خارجش کنم تا اینکه بعد از گذشت 8 سال در آبان ماه سال گذشته متوجه شدم که باز هم اون کار رو انجام داده وبا یکی از همکاراش که اتفاقا خودم هم خوب میشناختمش وسلام و علیک گرمی هم باهم داشتیم رابطه داره که به پیشنهاد خودش رفتو آمد خانوادگی هم بین ما شروع شده بود و من که حدود 18 سال بود اون آقا رو میشناختم و فکر نمیکردم که همچین آدمی با شه خیلی مشتاقانه پذیرفتم خلاصه بعد از اینکه متوجه ی این موضو شدم تصمیم خودمو گرفتم وبا مراجعه با دادسرا رفتم که از ایشان جدا بشم ولی با وجود اینکه این دفعه شرایط با قبل خیلی فرق داشت و من به راحتی میتونستم از زنگیم خارجش گنم توانایی انجام این کا و ایفای نقش مکمل در خراب کردن زندگی فرزندانم رو نداشته و با شرمندگی از خودم تصمیم گرفتم که یه فرصت دیگه بهش بدم ولی حالا بعد از گذشت حدود 10 ماه از موضوع با خودم درگیرم که آیا کار درستی انجام دادم یا نه و گاهی اوقات احساس پشیمانی خیلی سخت فشار روم میاره ونمیتونم خاطرات بد این اتفاقها رو فراموش کنم با پوزش از طولانی شدن یادداشتم لطفا بگویید چه کنم ممنون!
- [سایر] با سلام و خسته نباشید مادری هستم که یک پسر و دختر دوقلو 7 ساله دارم. پسرم فوق العاده خجالتی و در مکانهای عمومی نظیر مهمانی، عروسی، محیط مدرسه و... دچار اظطراب و استرس شده تا حدی که به اسفراغ می افتد. از سن 4 سالگی که آنها را به مهد کودک فرستادم در اثر استفراغهای مکرر و بی دلیل اش متوجه موضوع استرس و نگرانی در پسرم شدم. البته دخترم نیز شخصیت کم رویی است اما از لحاظ روانی بسیار آرام است و بدون استرس در مکانهای عمومی ظاهر می شود. مشکل پسرم همین طور ادامه داشت تا زمانیکه سال گذشته پا به مدرسه گذاشت(در مقطع پیش دبستانی) حدوداً تا یکماه این مشکل را داشت و به محض ورود به مدرسه استفراغ می کرد و خودش از این مشکل بیشتر از همه عذاب می کشید تا جائیکه به خاطر اینکه مدام جلوی بچه های دیگر این مشکل را پیدا می کردمی ترسید که به مدرسه برود در حالیکه به معلمش عشق می ورزید و تکالیف اش را با اشتیاق فراوان انجام می داد. اما هر صبح نیم ساعت قبل از رفتن به مدرسه دچار اظطراب می شد تا جائیکه دست و پایش سرد می شد و می لرزید. خوشبختانه معلمش خیلی کمک کرد و با دادن مسئولیتهای مختلف به این بچه اعتماد به نفس اش را بالا برد و بعد از یکماه مشکل این بچه برطرف شد و به راحتی با محیط مدرسه ارتباط برقرار کرد قابل ذکر است در مقطع پیش دبستانی پسرم با خواهرش در یک کلاس و کنار هم بودند.بعد از تمام شدن مدرسه به پیشنهاد معلم اش پسرم را در یک کلاس تابستانی که مورد علاقه خودش بود (ژیمناستیک) ثبت نام کردم تا محیط خارج از خانه را به تنهایی و بدون حضور خواهرش تجربه کند اما متاسفانه اولین جلسه کلاس با وجود علاقه فراوان با همان مشکل اظطراب بالا و استفراغ شروع شد تا جائیکه این بچه با ناراحتی و خجالت فراوان کلاس را به پایان رساند. در حال حاضر با تمام علاقه ای که به این ورزش دارد اما ترس از اینکه دوباره سر کلاس با چنین مشکلی روبرو شود او را برای رفتن به این کلاس دچار عذاب و سردرگمی کرده. آیا پسرم نیاز به مشاوره و مصرف داروهای ضد استرس دارد. لطفاً مرا راهنمایی کنید چون برای مدرسه این بچه بسیار نگرانم. همچنین با توجه به اینکه من در شهر بندر انزلی زندگی می کنم در صورت نیاز به مشاوره و یا روانپزشک در صورتیکه جایی را در این شهر یا شهر رشت معرفی نمائید ممنون می شوم. با سپاس فراوان.
- [سایر] سلام: 1-من حدود 6 ماهه که دارم نماز شب میخونم اما نمیتونم سر نماز حواسمو جمع کنم و به محض اینکه از خواب بلند میشم کلی فکر و خیال میآد سراغم و احساس میکنم نمازم به درد نمیخوره و کار بیهوده میکنم و عذاب وجدان میگیرم. 2-من خیلی در گذشته غرقم و حسرت گذشته رو میخورم طوری که دیگه اون آدم شاد و شوخ قدیم نیستم طوری که همه اطرافیانم فکر میکنن من افسردم. مختصری از گذشته براتون میگم اما لطف کنید در سایت نگذارید: من 2 سال پیش ... خصوصی... ...ایشون به طور محسوسی به من نظر داشتن اما من اصلا علاقه ای به ایشون نداشتم و خیلی سرد باهاشون رفتار میکردم اما کم کم بهش علاقه مند شدم اما به روی خودم نمیآوردم و معتقد بودم باید به صراحت بهم بگه نه با اشاره. همه متوجه این موضوع شده بودند و به من میگفتند به همین دلیل خیلی مطمئن بودم که بالاخره باهام صحبت میکنه و با غرور احمقانم رفتار خوبی باهاش نکردم و هر وقت میامد شروع کنه خودمو میزدم به اون راه، تا حدی که بهم میگفت تو از من بدت میاد البته هیچ وقت بی احترامی نکردم.تا اینکه درسم تموم شد و من همچنان منتظر بودم و برای اینکه منتظر بمونم استخاره کردم که گفتند خیلی خوبه و در آن جمع خوبیهاست.با آمدن هر خواستگار دیگر و یا تغییر شرایط دوباره استخاره میگرفتم که همه خوب میآمد با کلی توضیح مرتبط.حتی یکبار احساس کردم درست نیست به نامحرم دلبستن و تصمیم گرفتم برای ترک آن استخاره کنم که باز هم بد آمد.تا اینکه آخرین استخاره برای ترک این قضیه این آمد:بسیار خوب است و باید قدرش را دانست انشاالله قدرش را خواهید دانست و ثمرات بسیار خوب آن را خواهید دید.محکم باشید و اگر نتیجه قدری دیر شد نگران و سست نشوید.و حدود 1 هفته بعد از این استخاره فهمیدم ایشون ازدواج کرده. اما برام این سوال پیش آمده چرا الان بعد از این همه استخاره و دلبستگی؟ اگر قرار بود نشه چرا خدا خواست یکسال ونیم صبر کنم. الان هم با تمام وجود دوستش دارم و فکر میکنم به هیچ کس نمی تونم غیر از اون فکر کنم. فکر میکنم با غرورم آیندم رو خراب کردم.لحظه لحظه خاطراتش نابود و پشیمونم میکنه. الان هم تصمیم دارم برای ادامه تحصیل از ایران برم تا زندگی جدیدی رو شروع کنم اما خوانوادم نگران هستند و با زبان بی زبانی میگن پس کی ازدواج؟ من 24 سالمه و فکر میکنم خدا اینطوری خواسته. ببخشید طولانی شد اگر نخواستید راهنماییم کنید شما رو به خدا برام دعا کنید.
- [سایر] به نام خدا و با سلام و عرض ادب و با تشکر از صبوریتان من دختری هستم 22 ساله که در سال دوم دانشگاه از طرف یکی از همکلاسی هایم که دو سال از من بزرگتر هستن و فرزند شهید می باشن تقاضای ازدواج شد.در اون سال به علت اینکه من اصلا به این مسئله فکر نمی کردم و با شناختی که از خودم داشتم با اطلاع خانواده و کسب اجازه از اونها جواب منفی دادم و بهشون متذکر شدم که من تا دو سال دیگه اصلا قصد ازدواج ندارم.ایشون از من پرسیدن که می تونن صبر کنن یا نه من بهشون گفتم که تا اون موقع هیچ چیز معلون نیست چه بسا که خودشون ازدواج کرده باشن ولی اگه خواستن که بیان باید جلوتر از اینی باشن که الان هستن.و من اون موقع هم برای شناخت ایشون مثل کسی رفتتار می کنم که انگار تازه می شناسمشون نه مثل یه همکلاسی 4 ساله.چون معتقدم که ادم ها روز به روز تغییر میکنن. و ملاک ها و معیار هاشون هم تغییر پذیرن.در عین این که ایشون همیشه از نظر شخصیتی برای من خیلی قابل احترام بودهاند.ولی ایشون به میل خودشون و با گفتن این مسئله که من تصمیم خودمو گرفتم تا الان که 2 سال از این ماجرا میگذره صبر کردن.و در این مدت من هم رفتارای ایشونو زیر نظر میگرفتم.ما به رابطه همکلاسیمون و یا یه کم بیشتر ادامه دادیم چون احساس میکردم ایشون آدم خوبی هستن .باور بفرمایید همیشه سعیم بر این بود که توی روابطمون کمترین احساسی رو دخالت ندم که بعدا پشیمونی به بار بیاره.با خانواده مشورت میکردمو سعی کردم در طی مسافرت هایی که خانوادم به محل تحصیلم یعنی اصفهان داشتن حتی در جشن فارغ التحصیلیم به نحوی با ایشون آشنا بشن و به من توی این امر کمک بکنن.درست بود که به ایشون گفتم تا دو سال قصد ازدواج ندارم ولی تو خلوت خودم به این موضوع فکر می کردم.تا اینکه بعد از گذشت دو سال به خاطر اینکه شناخت بیشتری از هم داشته باشیم با هدایت خانوادم با ایشون در مورد خیلی از مسائل صحبت کردم .باور بفرمایید من هیچ وقت فکر نمی کردم روزی از کسی با این خصوصیات ظاهری خوشم بیاد ولی همیشه حرف مادرم توی گوشم بود که ظاهر خوب مال مردمه.اخلاق خوب ماله همسره.الان که من دارم با هاتون درد دل میکنم این مشکلو دارم که ایشون در حال حاضر در یکی از ارگان های دولتی کار میکنند با درامدی ماهانه 300 هزار تومان.من تمام خصوصیات اخلاقی ایشون رو تا اون حدی که تونستم بشناسم قبول دارم.ایمانشون که از ته قلبشون میاد نه از نوک زبون.مهربونی و صداقت.ولی وضعیت مالیشون طوری نیست که منو راضی بکنه شاید یگید این اول راهه ولی من از نزدیک شاهد زندگی هایی بودم که با شناخت درست از هم شروع شده ولی درامد نامناسب حتی اصول انسانی رو زیر سئوال برده.چون من معتقدم ادم نمی تونه عشق رو بذاره سر سفره و سیر بشه.من خواستگارای زیادی دارم که از لحاظ مالی در وضعیت بسیا ر بهتری هستن ولی به علت نداشتن فرصت کافی نسبت به 4 سال دانشکاه نتونستم اونارو خوب بشناسم و تصمیم درستی بگیرم.چون در شهر کوچکی مثل کاشان اصلا این امکان نیست که من اونجوری که دوست دارم طرفمو بشناسم.الان این مشکلو دارم با کسی که از لحاظ انسانیت قبولش داری ولی از لحاظ مالی نه باید چیکار کنم؟ من هیچ وقت نتونستم با یه مشاور در تماس باشم چون نه پولشو داشتم و نه اعتمادشو ولی از وقتی که شمارو دیدم با اون ارامشی که در حرف زدنتون دارین گفتم شاید بتونید مشکل منو حل کنید.ازتون خواهش میکنم که جوابمو بدید حتی اگه براتون مهم نبود.ممنون به خاطر اینکه صبوری کردید
- [سایر] سلام . اولین سوال من رو در زمینه اضطراب در تاریخ 10/10/90 با کد مشاور 943324 پاسخ داده اید . درباره اینکه میگید خود فرد علت اضطراب را بهتر می داند با شما موافقم بزرکترین اون اینکه بعد از چندین سال از زمانی که مشکل را فهمیدم تازه به مشاور مراجعه کردم و مشاور من اولین کسی است که من باهاش حرف می زدم اما خوب در ارتباط برقرار کردن با ایشان اصلا مشکلی نداشتم ولی بدترین عامل همین به یادآوری مشکلات و تلاش برای کنار آمدن با آن است که به شدت من را رنج می دهد البته مشاورم معتقد بود که این اضطراب با توجه به علت آن تا حدودی طبیعی است (به خصوص هنگام پایان جلسه ) اما اینکه از دو هفته قبل نگران جلسه باشم و حتی شب قبل از جلسه اصلا خوابم نمی برد می گفتند این عادی نیست و حتی پیشنهاد مصرف دارو هم به من داند ولی خوب تا شروع جلسه بعدی به قدری اضطرابم شدید بود و باعث سردرد من می شد و چون میگرن دارم و یک حمله میگرنی باعث می شد یک روز کامل رو از دست می دادم (با توجه به اینکه شاغلم ) برای همین نه به سبب تنبلی یا چیز دیگه فقط به خاطر فشار شدید و سردرد های شدید میگرنی و اختلالی که این سردرد ها در روند عادی زندگیم ایجاد کرده بود (مجبور) به توقف جلسات شدم . الان میشه پیشنهاد بدین چی کار کنم ؟ من قبلا مشکل اضطراب نداشتم اما علاوه بر مشکل قبلی اینم بهش اضافه شد این اضطراب هم ردوند زندگیمو مختل می کنه هم عامل میگرنم شده با این همه مشکل و شرایط هم برای فوق می خونم هم سر کار می رم الان این اضطراب و سردرد ها روی کیفیت کارم و درسم اختلال ایجاد کرده؟می دونم باید یه تصمیم نهایی بگیرم برای رفتن یا نرفتن پیش مشاور اما سردرد های قبل از اونو چیکار کنم ؟؟
- [سایر] سلام آقای مرادی...من اومدم ثواب کنم کباب شدم.ماجرا از اون جایی شروع شد که من در یک کافی نت آی دی مو فراموش کردم ببندم.بعد از یک روز که دوباره به اینترنت مراجعه کردم پیامی از طرف یک آقابرام گذاشته شده بود که خانم خیلی مواظب باش که دیگه آی دیتو جایی جا نذاری .من تشکر کردم و گفتم دیگه تموم شد .اما اون هر روز از من درخواست می کرد باهاش چت کنم.می گفت میخواد با یکی درد دل کنه بعد از کلی اصرار او و انکار من گفتم حالا به جایی بر نمی خوره.خدا شاهده آقای مرادی با لفظ داداش باهاش چت میکردم و او هم منو خواهر بزرگتر خطاب می کرد.یادم رفت بگم من بیست ساله هستم و او هجده ساله.تعریف از خود نباشه ولی به کمک خدا او رو از یک خمود و افسردگی و بد بینی به دنیا و آدم هاش نجات دادم.حتی از من برای سستیش در نماز کمک خواست و من با حرف و حدیث های مختلف نظرش رو عوض کردم و او قول داد که دیگه نمازش ترک نشه.بعد از سه ماه گفتم دیگه به من نیازی نداره و ادامه ی این مسئله جایز نیست باهاش خداحافظی کردم و او هم عاقلانه پذیرفت.شش ماه گذشت و برای سال نو برام پیام گذاشت با همون لفظ خواهر من هم جوابشو دادم.این رو هم بگم ما اصلا همدیگر رو ندیدیم.تا این که یه روز پیام گذاشت می خواد یه چیزی بگه من هم گفتم باشه و در اون موقع دنیا رو سرم خراب شد به من گفت تصممیمشو گرفته و از من نه به خاطر قیافم که ندیده یا هر چیز دیگه که به خاطر شعور و فهم و درک ونجابتم و اینکه با من ازدواج کنه هرگز به طرف خطا نمی ره خواستگاری کرد البته نه برای الان گفت هنوز رسمیش نکرده و با عجله به من اینو گفته.من خیلی باهاش حرف زدم گفتم من بزرگترم وخیلی چیزهای دیگه و اینها همه اقتضای سن تو و زود گذره ولی او می گفت با عقلش تصمیم گرفته و منو از خدا خواسته.این رو هم بگم تنها چیزی که از من می دونه اسم منه و دانشگاهی که در اون درس می خونم.حالا تو رو خدا آقای مرادی شما بگید من باید چه کار کنم که نظرشو عوض کنم.خواهش می کنم جوابمو حتما بدید به عنوان یک مورد اورژانسی رسیدگی کنید.من جز شما به کس دیگه ای نمی تونستم بگه کمکم کنید لطفا. ممنون