با سلام.دوست خوبم معمولا در چنین شرایطی افراد به دوره ای دارو درمانی نیاز دارند اما پیش از آن توصیه های زیر را مد نظر قرار بدین.سعی کنید هیچ موضوعی ذهنتون رو درگیر نگه ندارد . هر موضوعی که دارای اهمیته یادداشت کنید و برای انجام کارهاتون از یادداشت ها استفاده کنید . این طوری ذهن شما آرام تر میشه و مدام دلشوره کارهای نکرده را ندارد.روزی یک بار تمرین ریلکسیشن داشته باشید . دراز بکشید . چند تنفس عمیق. شل کردن عضلات از پنجه پا تا فک و صورت و دهان و ... یکی یکی . چند دقیقه ای ماندن در این آرامش ذهن و جسم . تصور های آرام بخش مثل حضور در کنار دریا ، چند تنفس عمیق . چشمان خود را باز کنید .در هنگام خارج شدن از منزل با خواندن یک ذکر خاص احساس آرامش را در خود ایجاد کنیدسعی کنید نگرانی های خود را جدی نگیرید . آنها را موقتی دانسته و به کارتون بپردازید .یک ورزش مثل شنا یا پیاده روی و ... را به صورت منظم انجام بدین . گاه ارتباط با دوستان داشته باشید .از گیاهان دارویی آرام بخش استفاده کنید .در روز پنج بار هر بار 5 دفعه تنفس عمیق داشته باشید .بر افکار پیش از خواب غالب شوید و وضعیتی ریلکس به وجود آورید .افکار مخرب و اضطراب زا را رها کنید .این گونه اضطراب ها موقتی است اما نیاز به درمان دارد لذا قرار نیست همیشه این استرس را همراه داشته باشید .
باعرض سلام و خسته نباشید
من دختری 27 ساله هستم لیسانسه کارمندومجرد مدام مضطربم گاهی حتی بدون دلیل ولی بیشتر در مواقعی که قصد بیرون رفتن از خانه را دارم یا در جمع حضور دارم مضطرب هستم از نگاه های خیره اطرافیان مضطرب می شوم همیشه فکر می کنم کارهای زیادی برای انجام دادن دارم و این فکر هم مرا مضطرب می کند و وقتی به این فکر می کنم که قرار است همیشه با اضطراب زندگی کنم این مسئله مرابیشتر مضطرب می کند لازم است یادآوری کنم تا یک سال پیش این حالت ها را نداشتم و شخصی بسیار آرام بودم لطفا مرا راهنمایی ک
با سلام.دوست خوبم معمولا در چنین شرایطی افراد به دوره ای دارو درمانی نیاز دارند اما پیش از آن توصیه های زیر را مد نظر قرار بدین.سعی کنید هیچ موضوعی ذهنتون رو درگیر نگه ندارد . هر موضوعی که دارای اهمیته یادداشت کنید و برای انجام کارهاتون از یادداشت ها استفاده کنید . این طوری ذهن شما آرام تر میشه و مدام دلشوره کارهای نکرده را ندارد.روزی یک بار تمرین ریلکسیشن داشته باشید . دراز بکشید . چند تنفس عمیق. شل کردن عضلات از پنجه پا تا فک و صورت و دهان و ... یکی یکی . چند دقیقه ای ماندن در این آرامش ذهن و جسم . تصور های آرام بخش مثل حضور در کنار دریا ، چند تنفس عمیق . چشمان خود را باز کنید .در هنگام خارج شدن از منزل با خواندن یک ذکر خاص احساس آرامش را در خود ایجاد کنیدسعی کنید نگرانی های خود را جدی نگیرید . آنها را موقتی دانسته و به کارتون بپردازید .یک ورزش مثل شنا یا پیاده روی و ... را به صورت منظم انجام بدین . گاه ارتباط با دوستان داشته باشید .از گیاهان دارویی آرام بخش استفاده کنید .در روز پنج بار هر بار 5 دفعه تنفس عمیق داشته باشید .بر افکار پیش از خواب غالب شوید و وضعیتی ریلکس به وجود آورید .افکار مخرب و اضطراب زا را رها کنید .این گونه اضطراب ها موقتی است اما نیاز به درمان دارد لذا قرار نیست همیشه این استرس را همراه داشته باشید .
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید . حاج آقا من دختری هستم 24 ساله لیسانسه اقتصاد که قصد ازدواج با پسری را دارم که او هم 24 ساله است و دانشجوی سال آخر مهندسی پلیمر می باشد . خانواده ام تا حدودی موافق هستند اما مدام سنگ های بزرگ جلوی پای ما می گذارند . من کاملا از شرایط فعلی همسر آینده ام مطلع هستم اما خانواده ام می گن یا باید خانه شخصی از خودش داشته باشد داره اما میگن باید حقوق بالای 500 هزار تومن هم داشته باشد اگر هم تا اخر تیر ماه مسئله سربازی را حل نکند نامزدی را به هم می زنند .آخه حاج آقا تا آخر تیر درسش تمام میشه تا تکلیف سربازی و مافییتش [معافی]ملوم شه می شه دی . شما بگید من چه کار کنم با وجود اینکه همسرم را دوست دارم و از هر لحاظ ایشان را قبول دارم .لطفا مرا راهنایی کنید
- [سایر] با سلام و خسته نباشید دختری هستم 21 ساله از مشهد .در حال حاضر با پسری 23 ساله رابطه ای جهت اشنایی برقرار کردم شرایط و اخلاق ایشان خوب می باشد ولی تنها مشکلی که من را خیلی ازار میدهد این است که وقتی به خانه میرود نه جواب زنگاهی مرا میدهد و نه جواب اس ام اس میدهد گویا خانواده اش مخالف رابطه قبل از ازدواج میباشند و این دلیل ایشان برای این کارش میباشد از دوستانش شنیده ام که وقت زیادی را با همکارانش در خارج از وقت اداری میگذراند ولی کمتر من را در جمع هایشان میبرد وپیش دوستان مطرح میکند .این اواخر مقداری بد دل شدم ولی مطوینم که خطایی از ایشان سر نمیزند ولی نمیتوانم فکرم را به مسایل بد درگیر نکنم حال از شما میخواهم راهنمایی ام کنید که ایا ادامه دهم چیکار کنم که ارامش سابق را به دست اورم با تشکر از شما
- [سایر] با عرض سلام وخدا قوّت به شماو باعرض تشکر از برنامه های شما در صداوسیما امیدوارم که همیشه موفق و موید باشید. من دختری 27ساله هستم ودر خانواده متوسطی بزرگ شده ام ومشکلاتی دارم که می خواستم از شما کمک بگیرم بدین شرح که همیشه وابستگی شدیدی به مادرم دارم وهیچگاه بدون مادرم نمی توانم جایی روم ویا کاری انجام دهم وگاهی وقتها از این مسئله رنج میبرم مواقعی که به بیرون از خانه میرویم حتی یک لحظه هم نمی توانم از مادرم دور شوم همیشه از جامعه وافراد درون آن می ترسیدم واعتماد به نفس کمی داشته ام ونسبت به هر کسی بی اعتماد هستم و ناامید لطفا" مرا راهنمایی کنید که چطور میتوانم اعتماد به نفس زیادی داشته باشم. قبلا"ازراهنمایی شما خیلی ممنونم .
- [سایر] lبا سلام و خسته نباشید <br />اینجانب پنج سال پیش زندگی مشترکی را در یک واحد آپارتمان (متعلق به همسرم) تهران آغاز نمودم . این واحد آپارتمانی در ساختمانی سه واحدی می باشد که طبقه بالایی پدر شوهرم و طبقه همکف (مستأجر) واقع شده است.از همان ابتدای زندگی عدم احساس آزادی و استقلال اینجانب را آزار میداد.دخالتی از سوی خانواده شوهرم در زندگی ندارم لیکن در برخی رفت و آمد بستگانم در صورتیکه از خانواده همسرم دعوت ننمایم باعث کدورت می گردد . از سویی دیگر چنانچه آشنایان خانواده همسرم در خانه پدر شوهرم دعوت باشند حضور ما در آن مهمانی الزامی است . در هنگام مأموریت چند روزه همسرم تمایل دارم به خانه پدری بروم که پدرشوهرم از من میخواهد در خانه بمانم .بسیار ناراحت و معذب هستم و تمام تلاشم این است که باعث رنجش آنها نگردم .بصورت مکرر از همسرم درخواست تعویض خانه را نموده ام لیکن ایشان با این توجیه که خانه فعلی از لحاظ امنیت (هنگام مأموریت / مسافرت) , آرامش (عدم وجود همسایه مزاحم) و موقعیت (همسایه خانه پدر شوهر و فاصله تقریباً نزدیک به خانه پدری و دسترسی به امکانات شهری) در وضعیت مطلوب می باشد و از سوی دیگر سرمایه کافی جهت تبدیل به احسن وجود ندارد سر باز می زند.<br />دیگر خسته شده ام لطفاً مرا راهنمایی نمایید چگونه با این شرایط کنار بیایم یا چگونه همسرم را به تعویض خانه متقاعد نمایم.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید . پسری دارم شانزده ساله که مدتی پیش دچار حالت تهوع و سرگیجه شده بود یک شب با تنگی نفس و سرگیجه زیاد و رنگ پریدگی از خواب بیدار شد و فورا به درمانگاه بردیم پزشک مربوطه بعد از چندین سوال گفت که دچار اضطراب شده یک آمپول ارام بخش زد و چند قرص هم تچویز کر د قبل از اینکه قرص ها را مصرف کند دکتر داخلی بردیم و چندین آزمایش داد که خوشبختانه مشکل خاصی نبود و پیشنهاد داد که متخصص اعصاب وروان ببیند همین کار را کردیم او هم تشخیص داد که دچار اضطراب شده که ممکن است مربوط به دوران بلوغ باشد پروپرانول و نورتروپتیلین را به مدت یکماه تجویز کر د دوره آن تمام شد و مشکل خاصی هم نداشت تا اینکه اخیرا کف دستش زیاد عرق میکند و کلافه است و طاقت محیط بسته را ندارد مخصوصا کلاس درس به گفته معلم سر کلاس آروم و قرار ندارد و تمرکزش هم کم است . نمیدانم چکار کنم آیا لازم است که ویتامین مصرف کند در ضمن باشگاه بدنسازی هم میرود و تک فرزند است . لطفا مرا راهنمایی کنید بسیار از لطف شما متشکرم .
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید <br />من دختری 25 ساله هستم که حدود 4-5 ماه است که با پسر عمه ام عقد کرده ام و فعلا در خانه ی پدرم زندگی میکنم .مشکل من این است که شوهرم از کار فراری است .او یک ماه سر کار رفت و بعد از آن استفا داد و در این یک ماه حسابی عصبانی بود و دعوا راه می انداخت و مرا ناراحت میکرد ...اکنون هم چند شغل برای او یافته ام اما او به بهانه کم بودن حقوق و درامد به سمت هیچ کاری نمی رود .این جمله ی کاچی به از هیچی هم توی گوشش نمیرود که نمیرود ...<br />چطور انگیزه اش را برای کار در بیرون از منزل بیشتر کنم ...و تنبلی را از او دور کنم تا شوهری مسولیت پذیر برایم باشد؟<br />لطفا تجربیاتتون رو در اختیارم قرار بدید<br />یک دنیا ممنونم
- [سایر] باعرض سلام وخسته نباشید. من دختری 20 ساله هستم و یک سال و نیم است که وارد زندگی مشترک شده ام و شوهری 25 ساله دارم و در زیر زمین خانه پدر شوهرم زندگی می کنیم مشکل من این است که شوهرم خیلی زود عصبانی شده و از کوره در می رود و وقتی عصبانی می شود به خانه پدر شوهرم می رود و همه چیز را برای آنها تعریف می کند و من را جلوی آنها خراب می کند و آنها نیز طرف پسرشان را می گیرند و امکان جابه جایی منزل نیز برایمان وجود ندارد ومدام شوهرم من را با زنهای دیگر مثلا خواهرش و مادرش و زنهای دوستانش مقایسه می کند و من را تهدید می کند که وای به حالت اگر برادرم زن بگیرد و زن او از تو سرتر باشد و تو از او کمتر باشی در ضمن دست بزن نیز دارد و در عصبانیتش من را کتک میز ند و زیاد فحش می دهد ولی همیشه من کوتاه می آیم دیگر تحمل این اخلاق و رفتارهای او را ندارم من باید با این اخلاقیات او چکار کنم ؟؟؟
- [سایر] سلام. خسته نباشید. من حدودا 11 ماهه که با مردی که 14 سال از خودم بزرگتره آشنا شدم و تقریبا یک علاقه زیادی نسبت به هم پیدا کردیم.من 24 ساله و اون38سالشه. شهر محل زندگی مون هم فرق میکنه.مادر من خیلی مخالفت میکنه.فقط بخاطر سنش.اما از لحاظ انسان بودن خداشناسی شغل و درآمد خوب و خانه و ماشین همه چیز دارد و از نوع خوب هم دارد.و بسیار هم میگوید که مرا دوست دارد و عاشق من است . فشار مادرم انقدر زیاد است که نه میتونم دلش رو بشکنم نه با خواسته اش موافقت کنم . به هیچ وجه هم مادرم اخلاق و عقیده اش عوض نمیشه.میگه اون فردا پیر میشه و تو جوونتر.ولی این مسئله واسه من حل شده است . من خیلی به خانوادم وابسته هستم و اصلا یه جوری شده که میترسم ازدواج کنم مادرم و پدرم تنها بشن . یعنی مادرم بدش هم نمیاد که من تو خونه بمونم . انقدر مخالفت میکنه با همه خواستگارها که دیگه منم خسته شدم و تمایلی به ازدواج ندارم . چون مادرم واقعا رفتاری از خودش نشون میده که آدم از زندگیش سیر میشه . واسه همه خواستگارهام که بجز ایشون هستند ایرادهای زیادی میگیره و همیشه مرغ همسایه غازه . خیلی ازش خواستم که با یک روانشناس صحبت کنه ولی بد برداشت میکنه. خیلی قرآن میخونم و سعی میکنم آرامش خودمو حفظ کنم ولی نمیشه . اصلا اعتماد به نفس ندارم . همیشه استرس دارم . همیشه افسرده و غمگینم و گریه میکنم . علاقه ای هم به این دنیا و قشنگیاش ندارم یعنی یه جورایی مردم دیگه . در ضمن مادر من تقریبا با همه اعضای خونه مشکل داره . با پدرم از بدو ازدواج دچار مشکل بوده و بدون عشق و علاقه ازدواج کرده . پدرم هم از مادرم بزرگتره حدود15 سال . مادرم فکر میکنه که زندگی منم قراره اینجوری بشه . اصلا نمیتونه خوشبختی رو احساس کنه . با اینکه پدرم زیاد هم آدم بدی نیست . فقط کمی اخلاقش تنده. نمیدونم میتونید کمکم کنید یا نه فقط گفتم حرفمو بگم بلکه خالی بشم . ازتون ممنونم .
- [سایر] با سلام دختری 23 ساله هستم ساکن شهر قم و در رشته مهندسی تحصیل نمودهام. شخصی به خواستگاری من آمده با 22 سال سن و دانشجو... خانواده فرد مورد نظر از بستگان هستند و سابقه خوبی از نظر رفتار و برخوردهای اجتماعی بین اطرافیان خود دارند. وضع مالی نسبتا خوبی در حد تامین فرزندان خود نیز دارند. تقریبا خانواده بنده و تمامی آشنایان به این ازدواج راضی بوده و وی را کیس مناسبی قلمداد می نمایند. اما من شک و تردید زیادی دارم چرا که از اختلاف سنی نامناسبمان میترسم و همچنین از اینکه ممکن است ایشان به دلیل سن کم به بلوغ لازم نرسیده باشند. فکر میکنم از نظر هوشی نیز از خود من پایینتر باشند و علاوه بر این ما بایستی پس از ازدواج در شهر دیگری زندگی کنیم که نمیدانم درست است از شهر و خانواده خود دور شوم یا نه؟ خلاصه اینکه نمی دانم چه برخوردی داشته باشم و چه تصمیمی بگیریم یا چه شرط و شروطی برای ضمانت خوشبختی تعیین نمایم. لطفا من را راهنمایی نمایید....
- [سایر] به نام خدا سلام و خسته نباشید دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد واقعا خسته ام نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید