باسلام دوست عزیز در زندگی ما با توجه به شرایط سنی و مقتضیات ان ممکن است اهداف و احساساتمان تغییراتی داشته باشند و براساس عملکرد چندسال پیش یک فرد نمی توانیم روی او قضاوت 100 درصد داشته باشیمایشان با توجه شرایط سنی و احساسیشان ممکن است در ان موقع اقدامی کرده باشند که الان با توجه به تغییر شرایط حتی ان کارشان به نظرشان اشتباه بوده باشد لذا صرفا با این ملاک نمی توان راجع به این شخص نظر قطعی دادلازمه انتخاب صحیح و شایسته شناخت فرد مقابل از تمامی جهات هست شما ابتدا باید ملاک هایتان را برای خود مشخص کنید و در مدتی این ملاک ها را در شخصیت ایشان و روابطش موردسنجش قرار دهید البته می توانید به همین نکته ای هم که اشاره فرمودید در همین ارزیابی ها توجه داشته باشید اما نباید این توجه تنها به همین مساله معطوف شود و شما را از سایر جوانب و بررسی سایر ملاک هایتان دور کندموفق باشید
سلام
من خواستگاری دارم که یک بار در 17 سالگی عاشق شده.خانوادش هم توهمون سن براش پاپیش گذاشتن.و چون اون فرد و خانوادش جواب منفی دادن .به شکستش منجر شده البته تا حدود 20 سالگی توفکرش بوده .
الان چندسال گذشته و میگه دیگه براش اون فرد مهم نیست و تواین مدت کسی توزندگیش نبوده.بنظر شما این فرد از این لحاظ مناسب هس؟
این که یه سابقه عاشق شدن در 17سالگی داشته؟
باسلام دوست عزیز در زندگی ما با توجه به شرایط سنی و مقتضیات ان ممکن است اهداف و احساساتمان تغییراتی داشته باشند و براساس عملکرد چندسال پیش یک فرد نمی توانیم روی او قضاوت 100 درصد داشته باشیمایشان با توجه شرایط سنی و احساسیشان ممکن است در ان موقع اقدامی کرده باشند که الان با توجه به تغییر شرایط حتی ان کارشان به نظرشان اشتباه بوده باشد لذا صرفا با این ملاک نمی توان راجع به این شخص نظر قطعی دادلازمه انتخاب صحیح و شایسته شناخت فرد مقابل از تمامی جهات هست شما ابتدا باید ملاک هایتان را برای خود مشخص کنید و در مدتی این ملاک ها را در شخصیت ایشان و روابطش موردسنجش قرار دهید البته می توانید به همین نکته ای هم که اشاره فرمودید در همین ارزیابی ها توجه داشته باشید اما نباید این توجه تنها به همین مساله معطوف شود و شما را از سایر جوانب و بررسی سایر ملاک هایتان دور کندموفق باشید
- [سایر] سلام .من 36 سالمه خواستگاری دارم که 10 سال ازم بزرگتره در انتخابم دچار تردیدم. من معلمم اون مهندس ساختمان ما 4 فرزندیم من ارشد خانه اون کوچک خانواده و6فرزندن هر دو هم زبان و اذری هستیم.نگران ام که چون سنم بالاس و موقعیت های بهتر دیگه ای نداشته باشم یعنی تاحال اگه بود من ازدواج کرده بودم .عاشق هم نشدیم به روش سنتی معرفی شدیم .بهم گف مهم اینکه کسی به دلتون بشینه .در این مورد هم تردید دارم. ولی میترسم موقعیت بهتر یا اصلا نداشته باشم .مادرم بشدت نگران ازدواج من هس . خودم هم کم کم احساس تنهایی میکنم .کوچترای فامیل هم ازدواج کردن.من الان تنها مجرد سن بالای فامیلم .از طرفی فک میکنم مثلا اگه ازدواج کنیم بچه دار هم بشیم 4 سال دیگه ایشون 50 ساله میشه که بچه 2 ساله داره. نگرانم چون هنوز به دلم ننشسته والبته 1 جلسه صحبت کردیم .لطفا راهنمایی ام کنید .نیاز به جواب فوری دارم باید جواب مثبت یا منفی رو بدیم.
- [سایر] سلام حاج آقا! اگه یه دختری مثل من تو سن 19 سالگی عاشق بشه گناهه؟؟ پسری رو دوست دارم که از خودم 4 سال بزرگ تره از اقوام هم هست! پدر و مادر این آقا از علاقه ی ما به هم با خبرند و همچنین پدر من ! هیچ ممانعت و مخالفتی پدرم نداره چون این آقا پسر از لحاظ اخلاقی و مذهبی خیلی خوبه! اما الان بخاطر یه سری شرایط خاص و کوچیک مثل مدرسه و... موقعیت خواستگاری و رسمی شدن این ماجرا نیست الان هم رابطه ی ما فقط در حد تلفن و ملاقات های خانوادگیه ! نهایتا ممکنه فقط واسه 3-4 دقیقه خارج منزل باشه که اون هم پدرم و مادر ایشون در جریان هستن و حقیقتا هم خدا رو گواه میگیرم که گناه و برخورد فیزیکی نداشتیم تازه این ملاقات خارج منزل خیلی خیلی کمه! حالا بگذریم میخوام ببینم گناهه دوست داشتن توی این سن و سال؟؟
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] حاج آقا عرض سلام وادب خدمت شما من چندی پیش فردی از طرف یکی از دوستان خانوادگی معرفی شدن برای خواستگاری من دختری هستم که در محله بالایی از تهران ساکنم واون آقا پسر از یکی از مناطق جنوبی تهران بود با اینکه من در گذشته اینگونه مسائل برایم مهم بود ولی در این چند ساله گذشته سعی کردم به دیگر بر جوانی که به خواستگاریم می آید سخت نگیرم و به اون چیزی که خدا گفته عمل کنم در روز خواستگاری ایشون همونجا گفتن نظرشون مثبت ولی یه چهزی منو ناراحت کرد ودلسرد ایشون گفتن من از هر لحاظ نمون کسی هستم که می خوان اما گفتن باید یه استخاره کنن استخارشونم به این صورت بود که گفتن اسم من ومادرم واسم خوشون ومادرشونو به یه آخوندی میدن وایشون از این طریق میگه که این ازدواج خوبه یه بد من نمی دونم واقعا یه همچین علمی وجود داره چون به نظر من این بشتر شبیه فالگوییه این آقا پسر فرد بسیار معتقدی بودن ولی این موضوع منو خانوادمو ناراحت کرده اگر زحمتی نیست جواب منو زود بدین چون تا چند روز دیگه عازم سفر کربلا هستم.در پناه حق باشید.
- [سایر] سلام فکر کنم خیلی بده ادم معروف باشه چون دیگه دست از سرش برنمیدارن.امیدوارم خدا قوتتون بده. راستش من یه دختر21ساله هستم.سال اخردبیرستان با یه پسری که یکسال از خودم بزرگتر بود نامزد کردم.درواقع بابرادر شوهر خواهرم.ازقبل به خاطرهمین اشنایی پنهانی دوستش داشتم یعنی به خاطر حرفهایی که خواهرم ازش میگفت عاشقش شدم.اون خیلی پسر خوبیه واز یه خانواده سرشناس ولی مشکل از روزی پیدا شدکه من دانشگاه قبول شدم حالا بعد از دوسال که از نامزدیمون میگذره انگارازش دلزده که نه ولی...اون سیکل داره شغلشم ازاده یعنی شاگرد میکانیکه خونشم داره میسازه.من با درسش خیلی مشکل پیدا کردم.اینو بهشم گفتم ولی میگه روزی که اومدم خواستگاری قبول کردی.راستم میگه ولی من اون روز فقط به خودش فکر میکردم.حالا وقتی کسی ازم درموردش میپرسه خجالت میکشم جواب بدم.گاهی هم دروغ میگم. ازنظر عشق ومحبت هم توی فامیل زبانزدیم.من همین الانم براش میمیرم ودوریشو نمیتونم تحمل کنم.حالا با توجه به اینکه خیلی دوستش دارم خواهش میکنم یه چیزی بگین که یه کم اروم بشم.البته من از انتخابم پشیمون نیستم چون خودم خواستم .ممنون
- [سایر] با سلام و خسته نباشید. حدود یک ماهه که عقد کردم اما تو همین مدت کم سه چهار بار دعوامون شده،و علتش هم اعتماد به نفس بیخود شوهرمه. هر چی دارم مقایسه میکنم چه از لحاظ تحصیلی،شغلی خونوادگی و هر چیه دیگه اگه من بالاتر نباشم اصلا پایین تر نیستم اما شوهرم حداقل روزی یه بار بهم میگه کلاس ما حداقل 15 سال از شما جلوتره،در حالی که چون اینطور نیست کلا به هم میریزم وقتی هم بهش میگم ناراحت شدم میگه مهم نیست و واقعا هم براش مهم نیست،انقد خودخواه و خودپسند و لجبازه که حالم ازش بهم میخوره،اصلا متوجه خوبیها و امتیازات من نیست فکر میکنه خودش میتونه هر حرفی بزنه و هر کاری بکنه اما من باید مواظب تک تک کلماتی باشم که دارم میگم و الا قشغرغی راه میندازه که آخرشم من باید عذرخواهی کنم.باور کنید خانم دکتر هرچی بخواد بهم میگه ولی انتظار داره من هم کر باشم هم لال. هرچیم با محبت و زبون خوش بهش میگم بی اثره.دارم دیوونه میشم به نظرتون با یه همچین آدمی چیکار میشه کرد؟ خودم که فکر میکنم کمبود داره و به زور میخواد خودشو باکلاس نشون بده. ممنونم از راهنماییتون
- [سایر] سلام اقای مرادی چند بار براتون پیام گذاشتم اما میدونم که سرتون شلوغه برای همین دوباره مزاحم شدم. من واقعا به کمک شما نیاز دارم. می خوام این بار مشکلاتمو شماره گذاری کنم. 1-من به زور پدرم به عقد و ازدواج پسری در اومدم که اون عاشقانه من رو دوست داره ولی من واقعا نسبت بهش بی حسم. مادرم گفت اشکال نداره عشق بعد از ازدواج میاد اما اصلا نیومد سراغ من بلکه رفته سراغ همسرم که هر روز از روزه قبل عاشق تره و من یه مجسمه ی یخی. 2-به مشاور مراجعه کردم اونم حرفه مادرم رو زد (صبر کن بلاخره عاشق میشی) 3-این از همه بدتره. من در دانشگاه با پسری اشنا شدم که میخواست به خواستگاری من بیاد اما من بهش گفتم که نمیتونه چون پدرم مخالفت میکنه و کس دیگه ای رو برام در نظر داره. تا این که من ازدواج کردم و از اون به بعد اون یه جورایی همش مریض شد و خانوادش من رو مقصر میدونن که پسرشون اینجوری شده و همش بهم حس عذاب وجدان میدن. حتی الان. بهم زنگ هم میزنن. اقای مرادی من با این دو تا حس چی کار کنم؟ بی حسی به همسرم و عذاب وجدان از مریضیه پسره. من میترسم اقای مرادی. اقای مرادی یعنی من واقعا مقصرم؟
- [سایر] سلام 27 9 89 عزاداریهاتون قبول باشه انشاءالله... 1-من آدم مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) هستم و مقیدم به وظایف شرعی عمل کنم. 2-مقیدم اما میدونم که خیلی گناهکارم و اما امیدم اینه که جوانیم برای امام زمان (عج) خرج بشه. 3- کارهای اجتماعی و فرهنگی زیاد انجام میدم و ارتباطاتم خیلی زیاده. 4- با یه خانوم آشنا شدم که به ظاهر اول اصلا مذهب نبود اما بعدا فهمیدم که خانواده مذهبی دارن اما به خیلی چیزها مقید نیست ... 1..4)مثلا حجاب و دست دادن با نامحرم و ... اصلا براش مهم نیست 5 - صحبت من باهاش از اهل بیت بود و ... که اگر مسلمانیم باید به اونچه که اسلام میگه عمل کنیم... 6- حرفهام به دلش نشست نمازش که گه گاه ترک میشد دیگه ترک نشد و ... 7 - من بهش علاقه دارم اما ما یه دنیا تفاوت داریم حداقل ظاهری اون گفته حاضره به خاطر من تعغیر کنه منم قبول دارم یه جاهایی تعغیر کنم اما با رعایت حدود اهل بیت (ع) 8 - حاج آقا من نمیدونم چطور باید عمل کنم چون گفته یه دفه نمیتونه عوض بشه مثل همین حجاب میگه باید کمکش کنم کم کم و قول داده که به خاطر من عوض بشه گرچه من خواستم به خاطر امام زمان (عج) عوض بشه نه من... 9- یه کم سردرگمم که چه کار کنم فقط میدونم خیلی دوستش دارم و اهل بیت هم اونو دوس دارند اما خیلی با هم فرق داریم... 10 - راهنماییم می کنید؟ ممنون میشم و التماس دعا
- [سایر] دوباره سلام اقای مرادی خسته نباشید خوشبختانه امروز هم به خواست خدا تونستم از حرفهای زیباتون بهرهمند بشم ولی یه سوالی ذهنم رو مشغول کرده و ناراحت شاید بگید برای فرد 17-18 ساله زوده که از این حرفها بزنه ولی شما امروز چند سوال رو مطرح کردید که دختر خانومها بایستی برای شناختن خواستگارشان بپرسند {گذشته-فرهنگ خوانواده..} ولی خود شما بهتر از من میدونید که اکثر خانواده ها هیچوقت جلسه ی خانوادگی ندارند یا شاید امکان داره که فرد خود شخصی متدین باشد ولی خانواده ی فرد اینطور نباشند پس این به این معنا است که نمیشود هیچوقت با این فرد زندگی خوبی را شروع کرد؟ چون فرهنگ خانواده ها فرق میکند؟ پس این فرد هیچوقت معنای خوشبختی رو نمیفهمه؟ این سوال کمی مربوط به مشکل من هم میشه . همیشه میترسم از گذشتم بگم گذشته ای که پر از تلخی هاست و سعی میکنم فراموشش کنم ولی واقعیت اینه که گذشته قسمتی از منه نمیتونم جداش کنم. من بر خلاف خانوادم فرد متدینی هستم{نمیخوام از خودم تعریف کنم}و برای نگه داشتن اعتقاداتم خیلی سختی ها رو تحمل میکنم با وجود اینکه کسی منو نمیفهمه و در خانه ی خودم احساس تنهایی میکنم. با حرف شما پس من دیگه هیچوقت نمیتونم حتی در آینده به ازدواج فکر کنم چون به اعتقاد من فرد مقابل باید بیشتر از خود آدم دیندار باشه و حتما خانواده هابا هم دچار مشکل میشن حتی گاهی وقتها اینقدر از پدرم میترسم که نمیتونم حتی بهش سلام بدم چه برسه باهاش حرفم بزنم مادرم هم وقتی از ازدواج حرفی به میون میاد میگه من نمیذارم قبل از 30 سالگی ازدواج کنی . دیگه مهم نیست. شاید حق با شماست ولی من تسلیم گذشتم نمیشم یا تحقیر های اطرافیانم. باز هم متشکرم. یا حق.التماس دعا
- [سایر] سلام خسته نباشید من 22 ساله هستم و به دور از خونواده در تهران دانشجو هستم.پدر و مادر من 45 و 40 ساله حدود 20 ساله مشکل زناشویی داشتند از زمانی که یادمه دعوا بوده. چندین بار قهر از خونه ی مادر،تقاضای طلاق پدر و پادرمیونی بزرگان اتفاق افتاده.4 سال بود ک کمتر با هم در گیری داشتند ولی تازگی به مشکل خوردند ولی اینبار بابا میگه با هم دیگه کاری نداریم و من هر کاری میخام میکنم(احتیاجات خونه رو میدم) مامانت هم هرکاری میخاد بکنه.اینطور که من دورادور فهمیدم به مادرم داره فشار میاد و ازین بابت ناراحته چند بار خاسته با بابام صحبت کنه و آشتی کنه (ولی نه به طور خیلی مناسب)مثلا نامه محبت آمیز نوشته که بیا صحبت کنیم ولی بابا راضی نمیشه و میگه باید خیلی خوش اخلاق می آمد میگفت.کاری به جزئیات ندارم ولی این دو از لحاظ اخلاقی به هم نمیاند مثلا بابا خیلی عشقولانه ولی مامان نه.باور کنید خنده دار نیست اینا من دارم با گریه اینا رو مینویسم چون نمیدونم باید چیکار کنم واسشون.بابا میگه بریم مشاوره ولی مامان فک میکنم به خاطر آبرو ریزی (چون قبلا سابقه داشته)میگه نه خوده آدم باید بخاد.ولی موضوع اصلی اینه که من فک میکنم پدرم با خانم دیگه ارتباط داره البته سطحه ارتباطشونو نمیدونم مثلا دیدم زیاد اس ام اس میده و احتمال90% خانمه.البته مامانم هم بو برده و ناراحته ولی چیزی بروز نمیده.حالا من چیکار کنم برم شهر خودمون موضوع رو علنی کنم؟برم با اون خانمه صحبت کنم؟به روی بابام بیارم؟مامانمو برم بیارم تهران با خودم زندگی کنه (اینجا کار هم میکنم)؟چون بابام قصد داره از خونه دور بشه و بره قم واسه کسب و کار...التماس میکنم منو درست راهنمایی کنید بلکه بتونم واسشون کاری بکنم پیشاپیش ممنون