باسلامکاربر گرامی در یادداشت شما چند نکته قابل تامل وجود دارد:1- شرایط سنی شما برای ازدواج2- اختلاف سنی معکوسی که میان شما و دختر خانم وجود دارد3- آمادگی داشتن یا نداشتن شما برای ازدواجدر مورد اول باید عنوان کنم در یک دیدگاه کلی ظاهر امر نشان می دهد که سن 20 سالگی برای ازدواج یک پسر خیلی زود است. البته این یک قایده کلی و ثبت شده نیست بلکه تجارب کلی نشان می دهد که با توجه به شیوه های فرزند پروری امروزه و همچنین پیچیده تر شدن فرآیند ازدواج، چنین سن و سالی برای ازدواج یک پسر توصیه نمی شود. البته هستند کسانی که دراین شرایط سنی ازدواج کرده و زندگی موفقی هم دارند.در مورد اختلاف سنی شما دو نفر هم، مساله ای بسیار مهم و حایز اهمیت است. با توجه به شرایط فعلی جامعه و افزایش تعداد ازدواجهایی که زنان از مردان بزرگتر هستند، دیگر مشاوران مانند گذشته با این نوع ازدواجها به شدت مخالفت نمی کنند بلکه تصمیم نهایی را بیشتر به خود فرد و شرایط فکری و روحی اش واگذار می کنند. یعنی اگر این اختلاف سنی معکوس، برای شما دو نفر مشکلی نداشته باشد مسلما در زندگی تان هم دچار مشکل نمی شوید.ولی به طور کلی مطابق با عرف جامعه ایرانی بزرگتر بودن زن از مرد چندان پسندیده نیست و نگرانی از بزرگتر بودن سن دختر از پسر به دلیل مشکلات احتمالی(توجه کنید می گویم مشکلات احتمالی و نه قطعی) است که در آینده به وجود می اید. مثلا به این مساله توجه داشته باشید که عمدتا وقتی زن از مرد بزرگتر باشد قدرت مدیریت و کنترل بیشتری در زندگی دارد و از طرف دیگر این مرد است که دوست دارد مدیر زندگی زناشویی شود.ولی با تمام این اوصاف و با در نظر گرفتن تمام این احتمالات، اگر دختر و پسری معرفت لازم در این زمینه را داشته باشند که مانع از مشکلات بعدی در زندگی شود منعی برای این نوع ازدواجها نیست اما فراموش نکنید که در این نوع انتخابها بسیار باید دقیق بود و نسنجیده نباید اقدام کرد.و نکته آخر آمادگی شما برای ازدواج است. توجه کنید که منظور از اماگی برای ازدواج تنها مساله مالی و اقتصادی نیست. البته شرایط مالی بسیار مهم است اما همه چیز نیست. برای مثال علاوه بر اینکه شما باید دارای استقلال مالی و توانایی مدیریت اقتصادی یک زندگی دو نفره را داشته باشید باید از لحاظ شناختی(طرز برخورد با مشکلات و اختلافات زناشویی) از لحاظ عاطفی(نحوه برقراری رابطه بهینه با همسر) بعد اجتماعی و .. نیز به بلوغ لازم رسیده باشید.همه این موارد را بررسی کنید و اگر واقعا به این نتیجه رسیدید که برای ازدواج آماده اید، مساله را با خانواده مطرح کنید.
سلام خدمت شما الان 2و3سال هست که از دختر یک از بستگان نزدیکمان خوشم می اید ولی 1 سال 8 ماه از من بزرگتر است در ضمن خانواده من هم هنوز از این ماجرا خبر ندارندحتی خود این دختر هم بهش نگفته ام که دوستش دارم زیرا خانواده هم میگویند20سال سن کمی است برای ازدواج حداقل 28 سالت شد بعد ولی من الان نیاز به ازدواج دارم والحمدالله شرایط مالی خوبی هم دارم ببخشید ایمیل من خراب شده وخیلی وقته بهش سر نزدم اگر بتونید در همین سایت جواب را بدهید ممنون میشوم
باسلامکاربر گرامی در یادداشت شما چند نکته قابل تامل وجود دارد:1- شرایط سنی شما برای ازدواج2- اختلاف سنی معکوسی که میان شما و دختر خانم وجود دارد3- آمادگی داشتن یا نداشتن شما برای ازدواجدر مورد اول باید عنوان کنم در یک دیدگاه کلی ظاهر امر نشان می دهد که سن 20 سالگی برای ازدواج یک پسر خیلی زود است. البته این یک قایده کلی و ثبت شده نیست بلکه تجارب کلی نشان می دهد که با توجه به شیوه های فرزند پروری امروزه و همچنین پیچیده تر شدن فرآیند ازدواج، چنین سن و سالی برای ازدواج یک پسر توصیه نمی شود. البته هستند کسانی که دراین شرایط سنی ازدواج کرده و زندگی موفقی هم دارند.در مورد اختلاف سنی شما دو نفر هم، مساله ای بسیار مهم و حایز اهمیت است. با توجه به شرایط فعلی جامعه و افزایش تعداد ازدواجهایی که زنان از مردان بزرگتر هستند، دیگر مشاوران مانند گذشته با این نوع ازدواجها به شدت مخالفت نمی کنند بلکه تصمیم نهایی را بیشتر به خود فرد و شرایط فکری و روحی اش واگذار می کنند. یعنی اگر این اختلاف سنی معکوس، برای شما دو نفر مشکلی نداشته باشد مسلما در زندگی تان هم دچار مشکل نمی شوید.ولی به طور کلی مطابق با عرف جامعه ایرانی بزرگتر بودن زن از مرد چندان پسندیده نیست و نگرانی از بزرگتر بودن سن دختر از پسر به دلیل مشکلات احتمالی(توجه کنید می گویم مشکلات احتمالی و نه قطعی) است که در آینده به وجود می اید. مثلا به این مساله توجه داشته باشید که عمدتا وقتی زن از مرد بزرگتر باشد قدرت مدیریت و کنترل بیشتری در زندگی دارد و از طرف دیگر این مرد است که دوست دارد مدیر زندگی زناشویی شود.ولی با تمام این اوصاف و با در نظر گرفتن تمام این احتمالات، اگر دختر و پسری معرفت لازم در این زمینه را داشته باشند که مانع از مشکلات بعدی در زندگی شود منعی برای این نوع ازدواجها نیست اما فراموش نکنید که در این نوع انتخابها بسیار باید دقیق بود و نسنجیده نباید اقدام کرد.و نکته آخر آمادگی شما برای ازدواج است. توجه کنید که منظور از اماگی برای ازدواج تنها مساله مالی و اقتصادی نیست. البته شرایط مالی بسیار مهم است اما همه چیز نیست. برای مثال علاوه بر اینکه شما باید دارای استقلال مالی و توانایی مدیریت اقتصادی یک زندگی دو نفره را داشته باشید باید از لحاظ شناختی(طرز برخورد با مشکلات و اختلافات زناشویی) از لحاظ عاطفی(نحوه برقراری رابطه بهینه با همسر) بعد اجتماعی و .. نیز به بلوغ لازم رسیده باشید.همه این موارد را بررسی کنید و اگر واقعا به این نتیجه رسیدید که برای ازدواج آماده اید، مساله را با خانواده مطرح کنید.
- [سایر] 1.سلام آقای مرادی- خدا قوت 2.توی سایت گشتم جوابمو پیدانکردم 3.من یک دختر 23 ساله 4.حدود دو سال پیش پسر خاله م ازمن خواستگاری کرده 5.ولی هنوز به خانواده هامون نگفته 6.میگه باید شرایط مالیم مهیا باشه تا اقدام کنم 7.البته شاغله حقوقشم حدود هفتصده 8.میدونم سخته ولی بالاخره باید اقدام کنه 9.من به مادرم جریانو گفتم.میگه باید رسما خواستگاری کنه ماهم شرایطشو میدونیم. بهش مهلت میدیم 10.پسر خاله م میگه نهایتا شش ماه صبر میکنن بعدش میگن بسه 11.من از بلا تکلیفی خسته شدم 12.توروخدا شما بگید من چی بگم که زودتر تکلیفمو روشن کنه
- [سایر] سلام با تشکر از وقتی که در اختیار بنده میذارید و به سوالم پاسخ میدید. دختر 27 ساله ام کارشناسی ارشد زبان دارم و مشغول بکارم، مدت 8 سال با پسری در ارتباط بودم او هم کارشناسی ارشد دارد (سی ساله) و مشغول خدمت است، اخیرا خواستگاری آمدند، خانواده ای ترک و سنتی هستن که رسم و رسومات زیادی دارند و پابندن، در حالیکه خانواده من فارس هستند و خیلی سنتی نیستن. اختلاف فرهنگی داریم، با اینکه پسر از لحاظ اخلاقی کاملن ایده آل من است و هشت سال منتظر بودیم تا با هم ازدواج کنیم اما تفاوت دو خانواده مرا مردد کرده، ضمن اینکه از لحاظ شرایط مالی خیلی قوی نیست و پدرش او را حمایت می کند در حالیکه من از نظر مالی مستقل هستم ، پدرم را در سن دوازده سالگی از دست دادم برادرم که از من پانزده سال بزرگتر است و مجرد و معتقد است که خواستگار من بخاطر اصلیتش که ترک است و همچنین بخاطر بنیه مالی نه جندان قوی آدم مناسبی برای من نیست، خواهرم هم که ده سال از من بزرگتر است در سن سی و دو سالگی ازدواج کاملن منطقی داشته و همسرش اوضاع مالی خوبی دارد. مادرم هم می گوید چون من خواستگارم را دوست دارم با این ازدواج موافق است. نمیدانم چه تصمیمی درست است ؟ ازدواج کنم یا قید علاقه ام بزنم و بی خیال این شخص شوم؟
- [سایر] با عرض سلام من پسرجوانی هستم 20 ساله قصد ازدواج با دختری را دارم که هم خانواده من موافق هستند و هم خانواده دختر من از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم هم خودم حدود 4 سال است شاغلم و هم اینکه از یک خانواده سطح بالایی هستیم دختریهم که انتخاب کردم از نظر فامیلی ،فامیل دور ماست ولی از نظر دوستیه دو خانواده ،دوستانی صمیمی هستیم فقط این وسط من یکم دچار دو دلی شدم!نه درمورد انتخابم،در مورد اینکه آیا سنم برای ازدواج مناسب است؟ با توجه به اینکه من ترم آخر کاردانی هستم وازبهمن ماه دوره کارشناسیم شروع میشه و سر بازیهم نرفتم! و یک موضوع دیگه هم است که این دختر با من هم سن هستن با اختلاف 1 ماه من بزرگتر هستم آیا این هم سنی میتونه مشکلی ایجاد کنه؟ هر دو خانواده از نظر اقتصادی ،فرهنگی،اعتقادی در یک سطح هستیم تحصیلات دختر هم، دانشجو کارشناسی هستند و باهم ،هم رشته هستیم ولی در دو دانشگاه مختلف و در اهواز ساکن هستیم ممنون میشم اگر من رو رهنمایی کنید
- [سایر] سلام. اهل تهرانم.معتقدم و نماز می خوانم . البته اصلا مذهبی نیستم و در زندگی تعادل دارم.بنده از دختری از فامیل های دور خوش آمده .ما رفت وآمد خانوادگی زیادی نداریم شاید 1-2 سالی یکبار همدیگر رادیدیم . ایشان 20 ساله هستند و در تهران مهندسی برق ترم 3 میباشند . پدر و مادر ایشان تحصیلات عالیه دارند. پدر بنده نیز تحصیلات عالیه ذاشتند و 3 ساله فوت کردنند.بنده مدرک مهندسی عمران دارم.آخرین باری که یکدیگر را دیدیم در مجلس ختم یکی از بستگان مشترک بود.از نگاه ایشلن حس کردم از من بدش نمی آید.بنده فعلاً سرباز هستم.شغل ندارم.البته تقریباً وضع مالی مناسبی دارم و در شهرک غرب یک آپارتمان نقلی پدرم به بنده داده.منزل خانواده شان تقریباً به ما نزدیک است و شرایط خانوادگی و مالی ایشان تقریباً مثل خانواده خودم است.مادرو خواهرم از ایشان خیلی تعریف میکنند.مادر یشان از من خوشش می آید.از نظر فرهنگی تقریبا خانواده همسطحی داریم.و حتی حجابشان مثل خانواده خودم است.بتده مطمئن هستم پس از پایان خدمت نهایتا ً 3-4 ماهه می توانم کاری مناسب پیدا کنم چون آشنایان زیادی قول هایی دادند. می دانم الان نه ایشان ونه بنده شرایط ازدواح نداریم.بنده کار ندارم وایشان درسش را تمام نکرده ولی حس می کنم دختر خوبی است و اگر اقدامی نکنم احتمال دارد با کس دیگری آشنا شود و ازدواج کند . غیر مستقیم به مادرم گفتم از این خانم خوشم می آید ولی نمی دانم الان چکار کنم.در ضمن دوست دارم حداقل 2-1 سالی کار کنم تا هزینه های اولیه زندگی را تأمین کنم.به نظر شما الان چکار کنم تا او هم بداند می خواهم با او آشنا شوم؟ از دوستی های سطحی بیزارم وسنم دارد بالا میرود . نمی دانم به مادرم بگویم با خانواده او صحبت کنند یا فعلا خیر؟
- [سایر] سلام دوست من.من قبلا هم از شما سوالاتی پرسیدم و هر بار شما بسیار زیبا به سوالاتم جواب دادید و بسیاری از مشکلاتم را حل کردید. هر چند شما را نمی شناسم ولی این بار مشکلی دارم که امیدوارم راهی را به من نشان دهید .من پسر معتقدی بودم. به خیلی از احکام خدا پایبند بودم. و فکر می کردم با خدا رابطه ی خیلی خوبی دارم .3 سال پیش که ترم 3 دانشگاه بودم به دختری علاقه مند شدم. اما شرایط ازدواج نداشتم و هیچ اقدامی نکردم. تا اینکه ترم 8 ،درس هر دو ی ما تمام شد.من دیدم تا 6 ماه آینده یعنی تا بهمن امسال وضعیت کاری برای من مهیا میشود.برای اینکه این دختر را از دست ندهم از ایشان غیر مستقیم خواستگاری کردم.ایشان گفتند ما برای شناخت بیشتر، نیاز داریم همدیگر را بیشتر بشناسیم.من به شهر دیگری آمدم و ارتباط ما از طریق پیام کوتاه با رعایت مسائل شرعی ادامه داشت.تا اینکه ایشون هم به من علاقه مند شد.به خیلی مسائل در ابتدا اعتقاد نداشت.مثلا لزوم مرجع تقلید را خودم براش اثبات کردم و پذیرفت.حتی یک بار در مورد ریش من، که به من خورده گرفته بود از شما کمک گرفتم و بهش اثبات کردم.مادر دختر از ماجرا خبر دارند.من تا شرایط کاری برایم فراهم نباشد نمیتوانم با خانواده ام صحبت کنم.از اینکه تا چه موقع باید ارتباطمان به این شکل باقی بماند میترسم.شاید تا شش ماه دیگر هم موقعیت کاری برایم فراهم نشود.از طرفی فهمیدم که مشکل قلبی داره و بیش از همه وقت نیاز هست که کنارش باشم و بهش روحیه بدم.دیگر امکان اینکه از هم جدا بشویم نیست.مرجع من آیت الله بهجت هست.ایشون ارتباط مستمر با نامحرمی که قصد ازدواج دارند را جایز نمی دانند.مجتهد حی من آیت الله وحید هستند.ایشان هم گفتند این ارتباط ها خالی از تهیج و شهوات نیست و جایز نیست.گاهی فکر می کنم خدا به خاطر این ارتباط مثل قبل دوستم نداره.تو این ماه مبارک گاهی دلم میگیرد،گاهی چشمانم پر از اشک میشود.حالا دیگر به خاطر این دختر نمی توانم از او جدا بشوم. نمی دونم باید چه کنم.ازشما عاجزانه می خوام کمکم کنید و راهی نشونم بدهید.
- [سایر] سلام پسری هستم که وارد سن 24 سالگی شدم یکبار در سن 21 سالگی متاهل شدم و بنا بدلایلی جدا شدم )در زمان عقد بود و اصلا رابطه ای هم نبوده در کار( الان دو سال گذشته و تصمیم گرفتم ازدواج کنم . برای ازدواجم هم شرایطشو دارم ونه دارم ماشین دارم .شغل دولتی با سابقه 4.5سال دارم و از لحاظ بلوغ فکری و سیاسی هم به حد مطلوب رسیدم مشکل اقتصادی هم ندارم و خداروشکر میتونم خرج زندگی رو بدم. من دانشجو هستم در کنار کارم و یکسال دیگه مونده از تحصیلم و .... اما مشکل اساسی بنده همین جا که اول خانواده میگن زوده و دلیلشونم همین دانشجو بودن من هست و میگن درستو تمام کردی بعد ... اما منه جوون که تمام شرایط رو دارم و تنها درس یکم مشغله شده برام آیا مجاز هست که بیشتر از این صبر کنم ؟ اصلا امکان به گناه افتادن من زیاد نیست؟ وقتی یکی شرایطشو نداره خب به طبع فکر ازدواجم نیست اما منی که همه چیشو دارم بایستی بخاطر درس با افکار خودم کلنجار برم؟ اما بحث دیگه اینه که من از دختری خوشم میاد که البته ایشون دختر بسیار خوبی هستن و مادرم هم تا حالا زبونی بعد از طلاقم ابراز رضایت کرده از ایشون و خانواده دخار طوری هست که بدرقم میخوان دخترشون سر و سامون بگیره و ترم آخر دانشجوی پزشکی هستن و بعدش با اولین گزینه خوب .... بنظرتون من به خانواده بگم که میخوام ازدواج کنم یا به نظرشون احترام بزارم و صبور باشم ؟ با این فرض بگیرید صبوری منو که اگه یکسال صبر کنم احتمال 50% دیگه دختری که ازش اسم بردم نتونم ..... مشکل اساسی من همینه که نمیتونم به خانواده بگم و روم نمیشه. ممنون میشم فن و راهی جلوم بزارید که برم به خانواده بگم که من نیاز به ازدواج دارم و .... بنوعی چجوری سر صحبتو باز کنم باتشکر
- [سایر] سلام خانم بهرامی خسته نباشین حدودا 3،4 ماه پیش عاشق یک دختر خانمی شدم که از اقوام هستن و حدود یک سال پیش هم با دختری دوست بودم قصد ازدواج با این خانمی که عاشقش هستم رو دارم ایشون 17 سالش هست درس میخونن به ایشون هم گفتم که دوستش دارم ایشون هم جوابشون مثبت بود مطمئن باشید که عشقم به ایشون ، عشق به عشق نیست و واقعا عشق به معشوقه خانواده هامون هم فکر میکنن که ما یک رابطه ساده داریم در حد حال و احوال کردن نه خدمت رفتم ، به زودیم دانشجوی دوره ی کارشناسی میشم کاری هم که به طبع ندارم و فقط تخصص خودم رو دارم که نرم افزار هست دو تا سوال داشتم یکی اینکه: گاهی اوقات فکر اون دختری که باهاش دوست بودم به ذهنم میرسه و اذیتم میکنه می خواستم راه حلی بدین تا از دستش خلاص شم دوم اینکه من اصلا شرایط ازدواج ندارم حداقل سه ، چهار سال وقت لازم دارم تا احساس مسولیت کنم وضعیت مادیم رو به را بشه یه پیشنهادم برای این موضوع میخواستم خیلی ممنون
- [سایر] سلام. 1-مجرد،23 ساله،دانشجو 2-بین اقوام یک نفر رو دوست داشتم اما تو،توهم عاشقی نبودم. 3-زمستان سال قبل همون شخص از علاقه ی چند سالش به من گفت و خواست که منتظرش بمونم تا شرایط کارش مشخص بشه. 4-بعد از 2هفته برام خواستگار اومد و اونم خواست که همه چیز رو فعلاً فراموش کنیم. 5-دلیلش:از دست دادن موقعیت های بهتر برای من و عوض شدن نظر هرکدوم از ما تا سال دیگه که نتیجه ی خوبی برای طرف مقابل نداره. 6-خواستم که این مسأله بین خانواده ها مطرح بشه اما قبول نکرد بخاطر شرایط کارش و قسمت اول مورد 5. 7-قانع کننده بودن دلایلش و قطع ارتباط بعد از 2هفته چون ما اهل دوستی نبودیم وراهمون رو اشتباه انتخاب کردیم. 8-پدرم با خواستگارم مخالفت کرد بخاطر فرهنگ متفاوت. 9-خواهری دارم که 2سال از من بزرگتره و مجرد. 10-میخوام که اول خواهرم ازدواج کنه. 11-مادرم اصرار به ازدواج ما داره چون میترسه سن ما زیاد بشه و ازدواج نکنیم. 12-هنوز هم بعد از چند ماه بهش علاقمندم وفعلاً هم خواستگاری ندارم ومیخوام که تا یکسال دیگه صبر کنم تا درسم تموم بشه و بخاطر مورد 10. اگه تا یکسال دیگه هیچ اتفاقی نیافته بازم ناراحت نمیشم چون یادگرفتم منطقی باشم.اشکالی داره که بخوام یکسال صبر کنم؟ 13-مشکل اصلیم اصرار مادرم هستش. 14-و از همه مهمتر اینکه یه نفر تمام اتفاقات رو برای من با گرفتن فال گفته بوداز این موضوع حتی خواهرم هم خبر نداشت. 15-فال رو قبول ندارم برای کنجکاوی گرفتم اما نمیدونم چرا تمام حرفهایی که گفته بود برای من اتفاق افتاد. خواهش میکنم که راهنماییم کنید مخصوصاً درمورد 14 چون تمام فکر و زندگی من رو مشغول کرده. حلالم کنید بخاطر طولانی شدن حرفهام.
- [سایر] سلام اسم من هیدروپس است .من 23 سال دارم .کارشناس یکی از رشته های علوم پزشکی هستم . حافظ کل قران می باشم و سردبیر یکی از نشریات.خودم و خانواده ام مذهبی هستند . چند سالی است پدرم فوت کرده است .در طی سالهای تحصیلم بر سر انجام یک تحقیق با پسری آشنا شدم که پس از 9 ماه که کاربه اتمام رسید از من خواستگاری کرد من در آن اوضاع به علت شرایط موجود ماجرا را عقب انداختم و تمام تلاشم را کردم تا ارتباطم را با ایشان قطع کنم اما بعد حداکثر 1 ماه دوباره .... حالا 2 سال و 7 ماه از این آشنایی می گذرد و من به یقین می دانم ایشان پسر بسیار مذهبی خداترس و اخلاق گرا و مودب و مهربان می باشد به دور از هر نوع احساس بارها او را آزمودم و او عالی بود .او را امسال سوق دادم تا رسما خواستگاری کند و به وی گفتم هرچه پدر و مادرها گفتند باید بپذیریم که اطاعت آنها واجب است و ایشان بسیار استقبال کرد وقتی به جمع خانواده ام آمد بر سر شغل و ظاهرش به او ایراد گرفتند که ظاهرش خیلی زیبا نیست و شغلش نیز در حد انتظار خوب نیست البته ایشان تحصیل کرده و شغلی دارند که در آمدش بد نیست ولی نام حرفه آن برای خانواده قابل پذیرش نیست . الان حدود 5 ماه است که این ماجرا در خانواده ها مطرح شده و مادر من به ایشان جواب رد دادند اما ایشان باز هم پیگیر هستند .البته باید بگویم تمام مکالمات من با ایشان در حضور مادرم و با همراهی شنیداری ایشان بود و این پیشنهاد من به مادر بود که حرف های ما را گوش دهند در این مدت هم مادرم در جریان پیشنهاد ایشان بودند. اما من در فامیل جایگاهی دارم که همه از من انتظار دارند با کسی ازدواج کنم که خیلی ناب باشد . از طرفی مدام به پاکی و اخلاق این پسر غبطه می خورم و می گویم مثل اخلاق و خداترسی ایشان شاید کمتر پسری یافت شود که همه رفتارش حقیقی باشد نه ادا .ایشان تقریبا با من هم سن هستند . البته به مادرم هم حق میدهم به طور خلاصه این آقا از نظر درونی عالی هستند ولی از نظر دنیایی و ظاهری نه ............. نمی خواهم بیشتر از این کش پیدا کند هم به خاطر شرعیات هم به خاطر آینده اما اصلا نمی توانم تصمیم بگیرم تو رو به خدای محمد کمکم کنید چون هم از ایمان خود هراسانم هم از عاقبت این ماجرا خواهش میکنم راهنمایی ام کنید که اخلاق در زندگی مهم است یا ...... تورو به خدا بگویید چه کنم می خواهم عید فطر تکلیف روشن شود دیگر.............. حاج آقا کمکم کن .................
- [سایر] سلام آقا شهاب ممنون که پیام مرا دریافت کردید. آقا شهاب من پسری 17 ساله هستم که بعد از دو ماه وارد 18 سالگی میشوم من یک سال پیش حدود یک ماه مانده به عید دختری را دیدم که در کوچه ی ما زندگی میکنند و من شدیدا به او علاقه مند شدم دست خودم نبود نمی توانستم از او دست بکشم و همین طور او هم مرا دوست داشت چون هر بار که مرا میدید نگاهم می کرد البته اقا شهاب من سخنان شما رو شنیدم که می گفتید وقتی دو نفر یکدیگر را می بینند در توهم عشق اند ولی من معتقدم که بعضی حرفها را نمی شود در قالب کامات گفت علاو ه بر این حالا یکسال از این قضیه می گذرد وباز هم وقتی رو به رو می شویم نگاهم می کند.اقا شهاب من نمیتوانستم با او صحبت کنم تا اینکه بعد از گذشت 10 ماه توانسستم بر خود مسلط شوم وبرای مدت کوتاهی با او صحبت کنم که فهمیدم او هم مرا دوست دارد چون که فهمید من هستم قط نکرد و به من گوش میداد و در بیرون از خانه هم مرا نگاه می کرد. اقا شهاب من خیلی فکر کردم دیدم که خانواده ی انها هم شبیه ما است از نظر مالی و.... و دوستانم می گویند از نظر قیافه هم شبیه من است خوب اقا شهاب مشکل اصلی این جا است که او یکسال از من بزرگتر است و من نمی دانم چه کار کنم وبعد از گذشت یک سال وقتی فکر می کنم که رهایش کنم دیوانه میشوم و برای چند روز از حال خدم خارج می شوم و وقتی می گویم که با او ازدواج کنم می ترسم که زود پیر شود و بمیرد و من بیچاره شوم نمی دانم چه کار کنم ولی با این حال او را خیلی دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم . با خود می گویم که دیگران دختر کوچکتر از خود می گیرند و حال غریب و ناراحت کننده ای به من دست می دهد از شما می خواهم که در بارهی سن ازدواج برایم بگویید و راهنماییم کنید و بگویید من با او خوشبخت می شوم یا نه می خواهم یک دلیل قانع کننده برایم بگوییدو در عشقم شک نکنیدو اقا شهاب اگر سخنانی که می خواهید بگویید که شاید برای سن من زود و خطرناک باشد بگویید من ظرفیتش را دارم فقط خواهش می کنم راهنماییم کنید دیوانه می شوم و بدانید که نمی توانم از او دست بکشم.ممنون بی صبرانه منتظرم البته ببخشید لطفا خلاصه نگویید بیشتر توضیح دهید.