با سلام کاربر گرامی قدر مسلم برای داشتن ازدواج موفق شما بایست با شخصی ازدواج کنید که برایتان جذاب باشد و یکی از معیارهای انتخاب همسر موضوع جذابیت ظاهری است . اما من به شما جوان عزیز تنها توصیه میکنم تمرکز زیاد بر یک جنبه نداشته باشید به طوری که جوانب دیگر را نادیده بگیرید . در باره اینکه بعد از ازدواج افراد تغییر عقیده میدهند و یا نظرشان درباره زیبایی همسر کمرنگ تر میشود این هست ، که در طولانی مدت اخلاق نقش پررنگ تری بازی میکند و زیبایی شخصیتی بیشتر اهمیت پیدا میکند. البته موضوع زیبایی ظاهری در طول زندگی اثرش را کامل از دست نمیدهد ، بلکه جذابیت شخصیتی جای جذابیت ظاهری را میگیرد .اگر شما بتوانید جوانب دیگر را نیز در نظر داشته باشید ، اشتباه نیست و این سلیقه و معیار شماست .موفق باشید
یعن منظورتون اینکه ملاک من برای جذابیت همسر آینده شرطی نامعقول و غیر منطقی هستش.خواهشا به طور واضح جواب منو بدید.
پس چرا همه افرادی که ازدواج کرد ه اند بهم میگن قیافه اصلا مهم نیست؟
ولی برا من مهم هستش .بهنظر شما اشتباه میکنم؟
با سلام کاربر گرامی قدر مسلم برای داشتن ازدواج موفق شما بایست با شخصی ازدواج کنید که برایتان جذاب باشد و یکی از معیارهای انتخاب همسر موضوع جذابیت ظاهری است . اما من به شما جوان عزیز تنها توصیه میکنم تمرکز زیاد بر یک جنبه نداشته باشید به طوری که جوانب دیگر را نادیده بگیرید . در باره اینکه بعد از ازدواج افراد تغییر عقیده میدهند و یا نظرشان درباره زیبایی همسر کمرنگ تر میشود این هست ، که در طولانی مدت اخلاق نقش پررنگ تری بازی میکند و زیبایی شخصیتی بیشتر اهمیت پیدا میکند. البته موضوع زیبایی ظاهری در طول زندگی اثرش را کامل از دست نمیدهد ، بلکه جذابیت شخصیتی جای جذابیت ظاهری را میگیرد .اگر شما بتوانید جوانب دیگر را نیز در نظر داشته باشید ، اشتباه نیست و این سلیقه و معیار شماست .موفق باشید
- [سایر] سلام.خیلی ممنونم که جوابمو دادین.شما بهم پیشنهاد دادین با خانواده صحبت کنم ولی مشکل من اینجاست که نمیتونم این مسئله رو بهشون بگم.اونا از قبل بهم گفتن که فکر این مسئله رو فعلا از سرم بیرون کنم.از یه طرف با خودم یجورایی درگیرم نمیتونم مسیر زندگیمو مشخص کنم.فکر می کنم که اگه ازدواج کنم تا حد زیادی مسیر آینده من مشخص میشه مثلا میدونم کجا برم سرکار برای چی کار میکنم.هم اینکه طرفم به من اون انرژی و انگیزه رو میده که ادامه تحصیل بدم.البته فکر نکنین من از ازدواج یه مدینه فاضله ساختم نه تا حد زیادی میدونم زندگی چه سختی هایی داره ولی تحمل این سختی ها اگه با هدف باشه خیلی شیرینه.و چون هدفی دارم بهتر درس میخونم.ولی خانواده من درست برعکس اینو بهم میگن اونا میگن اگه ازدواج کنی مشغولیات زندگی نمیذاره درس بخونی.منم فکر میکنم اگه اینجوری بشه چی.آخه من تو یه رشته خوب و توی یه دانشگاه خوب درس خوندم بدم نمیاد ادامه تحصیل بدم ولی همونطور که گفتم از طرفی احساس میکنم خیلی پا در هوام و بی هدفم، و اینکه اصلا دیگه توانشو ندارم اینکه دوباره برم دانشگاه بازم تنها باشم.آیا واقعا اونطوریه که خانوادم میگن.با خودم میگم اونا فقط واسه اینکه پز ارشد بودن منو بدن اینقدر اصرار میکنن.چطور باید برا زندگیم تصمیم بگیرم؟
- [سایر] سلام عرض میکنم.و متشکرم میشم اگه در اسرع وقت به سوالم جواب بدید. من یه پسر 21 ساله هستم و دانشجوی برق یکی از بهترین دانشگاه های ایران. 7 ماه شده که به دختر خانومی علاقه دارم.راستش از نظر عقلی و روحی و مسولیت پذیری به درک ازدواج رسیدم (بر اساس تست , روانشناس و اطرافیان...همه بهم میگن 26 -27 سالته). اما با این حال خانواده ام میگن تا دکترا نگیری از ازدواج خبری نیست.خانواده دختر خانوم هم،تا حالا اصلا منو ندیدن اما فقط چون از یه کلان شهر دیگه بجز تهرانم و اونا شهر منو دوست ندارند بهم جواب منفی میدن.و حتی این فرصت رو نمیدند که پای صحبت های من بشینند تا بیشتر با تفکراتم اشنا بشوند. من هفت ماه تمام ، دعا کردم.حتی بعد از چهار سال،دوباره شروع کردم به نماز خواندن؛هر دعا و نمازی که دیگران گفتند مجربه برای استجابت دعام خواندم.هر راهی که فکر کردم من رو به مقصد میرسونه رفتم،ولی جوابم فقط یه درب بسته بود!! خواسته ام منطقی و حلاله،تلاشمو دارم میکنم برای شغل،و هر چی لازمه واسه ازدواج دارم تنهایی یاد میگیرم یا اماده میکنم، بدون کمک خانواده!! راستش الان خیلی افسردم و ناراحت...و سردرگمم!! تکلیفم معلوم نیست.و این روی درسم به شدت اثر گذاشته!! و کلا تا حالا هیچ وقت تا این اندازه احساس نا امیدی نکرده بودم.ناامید از زندگی.از درس.از خانواده ام...! اون دختر خانم ایده ال نیستن...اما با معیار های من مثله مذهب,حجاب,اصالت خانوادگی و...مطابقت دارن و بجز این...من به شدت بهشون علاقه دارم. حالا از شما کمک میخوام که بهم بگین چیکار کنم تا به اون خانم برسم؟
- [سایر] با سلام خدمت استاد گرامی آقای مرادی . این دفعه دومی است که من درد دلهامو برای شما می نویسم اما گویا دفعه ی قبل یا گفته های من به دست شما نرسیده و یا جواب شما به من ارسال نشده. ازتون خواهش میکنم مشکل من رو پخش نکنین و حتی اشاره ای هم تو برنامه های تلویزیونی یا جاهای دیگه نکنین. من دختری 20 ساله هستم... ...خصوصی... حالا سوالم از شما اینه [1]که من به خاطر کاری که کردم اون دنیا چقدر باید عذاب بکشم [2] وآیا خدا بعد از این ارتکاب گناه از طرف من به دعاها یا خواسته های من یا اصلا به خود من توجهی میکنه یا نه منو رها کرده؟ [3] و ایا این درسته که من ایشونو از خدا بخوام یا نه؟ [4] سوال بعدیم اینه همه بهم میگن این رابطه فایده ای نداره اگر آخر این رابطه ها به ازدواج ختم بشه بعد از ازدواج علاقه از بین میره و به جدایی میرسه و این خیلی منو میترسونه . ازتون خواهش میکنم یه راهی پیش پام بذارین و کمکم کنین من واقعا درمونده شدم و قدرت تصمیم گیریمو از دست دادم. آقای مرادی نمی دونین چه عذابی می کشم همش فکر میکنم[5] خدا برای کاری که کردم یه روز یه بلایی سرم میاره یا ازدواجم حتماً با یه شکست همراه . فکر میکنم وقتی با خدا حرف میزنم اصلاً توجهی نمی کنه و من رو به حال خودم رها کرده . از توجه شما بینهایت ممنونم ... بازم ازتون ممنونم . خواهش میکنم جواب منو زودتر بدین من نابود شدم . خدا حافظ.
- [سایر] سلام لطفا\"جواب سوال منو واضح بدید چون فکر کنم سوال خیلیها در جامعه باشه: خانمهای مذهبی رو می شناسم که برای نزدیک شدن به خدا راه عرفان رو در پیش گرفتن و میگن علاوه بر انجام واجبات و ترک حرام و انجام مستحبات باید پا روی دل گذاشت و اعمال مباح را هم ترک کرد! ولی میبینم که شور زندگی عادی در اونها میمیره و بعنوان یک زن طراوتشونو از دست میدن و دیگه به خود رسیدن و به زندگی علاقه نشون دادن و به شوهر رسیدن هم براشون سخت میشه! و اگر هم اینکارا رو انجام بدن برای انجام وظیفه است و ازش شخصا لذتی نمیبرن! من بعنوان یک زن که میخواهم دیندار هم باشم و لحظه به لحظه به خدا نزدیکتر هم بشم آیا باید حتما"این مسیرو طی کنم؟ اگر جواب آری است چطور باید روحیه زنانه و شور زندگی را هم در خودم زنده نگه دارم؟ در مقابل این خانمها واقعا"احساس میکنم که از دیانت عقب افتاده ام ولی نمیدانم راهشان درست است یا نه؟البته برطبق احادیث و روایات عمل میکنند ولی نمیدانم کجای کار میلنگد؟ خواهش میکنم جواب واضح بدهید که با توجه به روحیات خانمها آیا لذت بردن از نعمتهای خدا در حد متوسط آدم رو از خدا دور میکنه؟ خدا چی میخواد ؟ چطور در جریان خودسازی خانما میتونن روحیه شادابشون رو هم حفظ کنن و دنیا زیادی از نظرشون نیفته .... امیدوارم منظورمو خوب منتقل کرده باشم. در پناه خدا. و همیشه شاد باشید.
- [سایر] سلام آقای مرادی. 1-واسه اولین بار میخوام برم زیارت امام رضا (علیه السلام)23 سالمه اما تعجب نکنید که تا حالا نرفتم.از همین حالا لحظه شماری میکنم برای رسیدن به حرم. 2-یه حاجتی دارم که میخوام از امام رضا کمک بخوام تو برآورده شدنش امانمیدونم چطوری باید دعا کنم و حاجتم رو بخوام. 3-قبلاً بعد از نماز دعا می کردم برای هرکسی که به ذهنم میومد،واسه خودم خدا رو شکر میکردم که همه چیز به من داده واسه خودمم یه چیزایی میخواستم اما شاید خیلی مهم نبودن هرچند همین چیزایی که الان دارم مطمئنم از لطف خداو دعاهایی هستش که وقتی برآورده میشن یادمون میره که یه روزی آرزومون بوده. 4-الان یه حاجتی دارم که مثل بقیه آدما دوست دارم برآورده بشه اما وقتی دعا میکنم از خدا خجالت میکشم فکر میکنم شاید دارم بخاطر حاجت خودم واسه بقیه هم دعا میکنم. 5-حاجتم منطقی و دور از دسترس نیست اما همیشه نگرانم واسه برآورده نشدنش. 6-لطفاًیه ذکری بهم یاد بدید که وقتی نگران میشم کمکم کنه و بهم امیدواری بده. ببخشید که طولانی شد. درپناه حق باشید.
- [سایر] سلام آقای دکتر من یه مدت هست که توی یه شرکت خصوصی کار میکنم و رئیس من یه آقای مجرد هستن . یه مدتی هست که از رفتارهای ایشون متوجه شدم که بهم علاقه داره چون دوست داشتن از چشاش داد میزنه . البته یه کم حجب و حیا داره . منم برای اینکه بفهمم بهم علاقه داره یه یه اس ام اس معمولی ولی یه متن قشنگ براش فرستادم که اصلا عاشقانه نبود اونم جواب اس رو فرستاد . من هرزگاهی براش اس میفرستادم و اونم گاهی جواب میداد تا اینکه چند روز پیش براش یه اس مثه همیشه فرستادم ولی اون یه اس با این مضمون فرستاد که : آدم باید خدا رو برا خودش بپرسته نه برا عیاشی در دنیا و بهشت .. من انقدر ناراحت شدم که تا صبح خوابم نبرد و فردای اون روز بهش گفتم : این چه اسی بود که برام فرستادی مگه من اس بد برا شما فرستادم و اینکه چرا شما مهربونی و کار خیر کردن رو با هرزگی اشتباه گرفتی(چون یه سری مشکل مالی داشت بهش پول قرض دادم ) و اینکه من اصلا قصد این رو ندارم که خودم رو به شما تحمیل کنم . اونم گفت من اصلا روحم از اس خبر نداره و دیشب گوشیم پیش من نبوده : یه دفعه گفت پیش خواهرم بوده و یه دفعه گفت پیش دوستم بوده بعد همون موقع شروع کرد اس رو خوندن منم از اون روز تا حالا باهاش رسمی برخورد میکنم و اصلا دیگه لبخندم نمیزنم (فقط یه نکته اینکه توی شرکت خانوادشم میان گاهی اوقات و من حس میکنم خواهرش یه لبخندای موذیانه ای از اون شب تا حالا بهم تحویل میده ) واقعا نمیدونم این اس کار کی بوده ؟؟ بعدشم بهم گفت : چیزه مهمی نگفته و منظور اس که به شما نیست و همینطوری فرستادن حالا سوالم از شما اینه که آیا من اینطوری جوابش رو دادم و اینجوری باهاش رفتارمیکنم درسته ؟؟؟ خواهش میکنم سریع جوابم رو بدید چون واقعا حالم بده و حس میکنم اونم یه کم غم تو صداشه . واقعا من چه جوری باهاش رفتار کنم ؟؟ چون ما هروز تا بعدازظهر باهم تو محل کار هستیم .ممنون
- [سایر] خصوصی.سلام خدمت شما من قبلا براتون درباره خواستگارم گفته بودم.الان 1 ماهه که دیگه باهم تماسی نداریم اما دورو نزدیک خواهرش پیام میده میخواستم بدونم ایا صلاحه؟میدونید حاج آقا احساس میکنم خیلی بی عاطفه اس حاج آقا اون از اون اول خیلی شرط برا من گذاشت که براتون گفتم من همه رو قبول کردم چون شرط بدی ندیدم اما این اخر من دو خواسته از ایشون داشتم ایشون اصرار داشتن در طبقه بالای خونشون زندگی کنیم با توجه به اینکه 1 برادر مجرد 44 ساله و 1 خواهر مجرد 28 دارند من از ایشون خواستم برای اینکه اون 1 سال اول زندگی و همه میگن مهمه که مشکلی در زندگی پیش نیاد مستقل باشیم اما ایشون قبول نکرد میدونید حاج اقا این برام زیاد مهم نبود اما حرفهایی میزد که من ترسیدم مثلا میگفت خواستی خرید کنی خودم هستم نمیخواد بری منم گفتم اگه شما نبودین ؟گفت مادرم هست اینها منو ترسوند و باعث شد اصرار کنم رو شرطم حاج اقا نمیدونم چرا اینقدر روی مهریه من که کم باشه(124)و طبقه بالا اصرار دارن نمیدونم ایا این حرفهارو جدی میگفت یا نه .ای کاش شما اینجا بودین و حرفهاشو میشنیدین و در شناختش بهم کمک میکردین من با صداقت کامل باهاش حرف زدم اما احساس میکنم ان قدر هیچیو نمیدونه به نظر شما اگه دوباره پا پیش گذاشت من روی شرطام اصرار کنم؟و بهم بگین چطور فراموشش کنم خیلی وابسته اش شدم.ممنون
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] با سلام این مشاوره های قبلی شماست.گفتم کامل 2مشاوره رو براتون ارسال کنم تا بهتر منو راهنمایی کنید. با تشکر از شما کد مشاوره قبلی: 940955 سلام 23 سالمه. دانشجو هستم،درسم داره تموم میشه،در حال گرفتن معافیت سربازی هستم،یه کار با حقوق متوسط ماهیانه 200 هزار تومان و بیمه دارم.با پدرو مادرم زندگی میکنم.خواهرم ازدواج کرده یه دختر توی دانشگاه مد نظرمه. خونواده داره.هم سن منه. قبلا توی خونه (17،18 سالگی تا تقریبا 1سال پیش) مادرم میگفته که رو 27،28 سالگی به بعد برا ازدواج حساب کن(احتمالا برا اینکه نیام زود عاشق بشم و زود تصمیم بگیرم) اما تازگی میگه تا زمانی که فلان کارارو نکنی(مثلا آب میخوری لیوان رو سر جاش بذاری) برات خاستگاری نمیرم و فکر ازدواج به سرت نیوفته. منم دارم کم کم خودمو تو اینجور مسایل اصلاح میکنم. اما نگرانم که هم چگونه مطرح کنم هم اینکه اگه مطرح کنم پدر و مادرم مخالفت کنن برای الان!؟ چگونه میتونم به خانوادم بگم که قصد ازدواج دارم؟ ممنون میشم منو راهنمایی کنید. پیشاپیش تشکر h2mbe@yahoo.com یا حق پاسخ : باسلام کاربر گرامی نیاز به ازدواج یک نیاز طبیعی است که مسلما در مقطعی از زمان برای هر جوانی ایجاد می شود اما مهم این است که آیا این نیاز به موقع ایجاد شده و فرد آمادگی لازم را برای ازدواج دارد؟ مثلا شما از لحاظ مالی، سطح شناختی و رفتاری، حتی از لحاظ عاطفی و ... به بلوغ لازم رسیده اید یا اینکه صرفا می خواهید بدون بررسی لازم ازدواج کنید؟ ضمنا شما در مورد ازدواج و انتخاب همسر به اندازه کافی مطالعه و بررسی کرده اید؟ معیارهایتان را مشخص کرده اید؟ می دانید چه نوع فردی را برای همسری می خواهید برگزینید؟ و ... اگر بدانید در چه راهی می خواهید قدم برداشته و هدف و برنامه ریزی روشنی داشته باشید حتی با مخالفت خانواده تان می توانید با ارایه دلیل و منطق آنها را راضی کنید که آمادگی لازم را برای ازدواج دارید. در غیر این صورت با دلایل مخالفت خانواده تان بیشتر فکر کنید و ببینید که آیا منطقی است یا تنها سنگ اندازی است؟ بسیاری از مواقع والدین دلایل منطقی ارایه می دهند که فرزندان باید مورد توجه قرار داده و با رفع این موانع برای ازدواج اقدام کنید. با تشکر از تماس شما کد مشاوره قبلی: 930417 من وقتی با خوانواده ام می خواهم مسئله ازدواج را صحبت کنم سریع میگن: که الان اصلا حرفش رو نزن یا میگن:باشه واسه 6،7 سال دیگه یا یا 28،29 سالگی به بعد. من با این طرز فکرشون چیکار باید بکنم؟ الان احساس میکنم دارم بیهوده زمان رو سپری میکنم.احساس میکنم نیاز به کس دیگه ای دارم که بتونم هدفمندتر باشم. پاسخ : باسلام کاربر گرامی شرایط فعلی شما چیست؟ ایا آمادگی ازدواج را در زمینه های مختلف دارید؟ تصور می کنید چرا خانواده تان تا این حد با ازدواج شما مخالفند؟ شرایط تان برای ازدواج مهیا نیست یا اینکه شرایط تان مطلوب است اما خانواده تصور می کنند که شما بلوغ فکری لازم را ندارید؟ لطفا توضیحات بیشتری دهید تا بتوانم راهنمایی تان کنم. منتظر تماس بعدی شما هستم. با تشکر از تماس شما
- [سایر] من دختری هستم 23 ساله و خیلی تحصیل و ادامه آنرا دوست دارم و ورودم به دانشگاه و کارشناسی ارشد بدون کنکور بوده ولی هر کس که از من خواستگاری میکند مادر و خواهر بزرگ من بدون مشورت با من جواب رد به انها میدهند بطوریکه شخصی را که من خیلی دوست داشتم را با لفظ ادامه تحصیل رد کردند و من این موضوع را بعد از ازدواج او فهمیدم و به مدت یک ماه از سردردهای شدید امان نداشتم و الان هم وقتی او را میبینم سردرد شدید به سراغم میاد. یا اینکه بخاطر لجبازی با کسانیکه واسطه میشوند افرادی را که من دوست دارم رد میکنند. ولی الان حس میکنم که خسته شدم و دیگر تحملش برای من سخت شده، این کار انها باعث دلسردی من از تحصیل شده. انها همه موقعیت های خوب زندگی من را خراب میکنند و دل به اینده و یک همسر رویایی بستند و باعث شدند اعتماد بنفس من از بین بره. همه اطرافیان من ازدواج من را بهانه ای برای خفه کردن من کردند و خودم احساس میکنم واقعا اعتماد بنفسم را از دست دادم . خود آنها مقابل من از ازدواج نکردن دیگران انتقاد میکنند ولی ازدواج را برای من مانع تحصیلم میدانندو من هم به همین خاطر هم خیلی کم حرف و گوشه گیر شدم و دیگران هم این رفتار من را دلیل بر مظلومیت من میدانند. شما راهنمایی بفرمایید من چکار کنم. ممنون از لطف شما