با سلام.دوست عزیز با نگاهی دقیق تر باید در ابتدا مسایلی را که زیاد ذهن شما را به خود مشغول می کند کشف کنید. گاه ذهن ما ادم ها آن قدر درگیر یک موضوع میشه که اجازه ورود اطلاعات جدید رو نمی ده . پس از شناسایی موضوع مزاحم باید ان را تعدیل کنید و به صورت عمدی از پرداختن به ان جلوگیری کنید تا مراجعه های نااگه ان هم کنترل شود .در محیط هایی بدور از مزاحمت های صوتی و دیداری مطالعه کنید . در هنگام مطالعه فعالانه عمل کنید . از لم دادن پرهیز کنید . حاشیه نویسی کنید . زیر خطوط مهم خط بکشید . نکات کلیدی را یادداشت کنید و ...سانس های مطالعه را از 45 دقیقه بیشتر نکنید .پس از هر سانس قدم بزنید . چیزی بخورید . شمارش معکوس داشته باشید و یا چشم هایتان را بر هم بگذارید .در هنگام حواس پرتی از جای خود خارج شوید و پس از تمرکز به مکان مطالعه برگردید . ذهن باید بداند که این مکان مخصوص مطالعه است و نباید در ان به تخیلات پرداخت .در هنگام پرت شدن حواس از کلمه ایست برای به کنترل در اوردن افکار استفاده کنید .از اطرافیان بخواهید که در هنگام مطالعه از ورود به اتاق خودداری کنند . گوشی تلفن را از حالت فعال خارج کنید . و در آخر بدانید که تمرکز به اراده شما بستگی دارد وقتی موضوعی را تمایل دارید که در مرکز ثقل خود نگه دارید باید مطمئن باشید که تمرکز شما افت می کند .
سلام
خسته نباشید
اینجانب دانشجوی سال اخر رشته مترجمی زبان انگلیسی هستم. بزرگترین مشکل من نداشتن تمرکز خوب هنگام درس خواندن است. به طوری که هنگام درس خواندن مدام حواسم پرت می شود.این موضوع بر درسم نیز تاثیر گذاشته و نمراتم افت کرده اند.
با توجه به اینکه امسال سال اخر تحصیلم است این موضوع نگرانم کرده.لطفا راهنماییم کتید.
با تشکر
با سلام.دوست عزیز با نگاهی دقیق تر باید در ابتدا مسایلی را که زیاد ذهن شما را به خود مشغول می کند کشف کنید. گاه ذهن ما ادم ها آن قدر درگیر یک موضوع میشه که اجازه ورود اطلاعات جدید رو نمی ده . پس از شناسایی موضوع مزاحم باید ان را تعدیل کنید و به صورت عمدی از پرداختن به ان جلوگیری کنید تا مراجعه های نااگه ان هم کنترل شود .در محیط هایی بدور از مزاحمت های صوتی و دیداری مطالعه کنید . در هنگام مطالعه فعالانه عمل کنید . از لم دادن پرهیز کنید . حاشیه نویسی کنید . زیر خطوط مهم خط بکشید . نکات کلیدی را یادداشت کنید و ...سانس های مطالعه را از 45 دقیقه بیشتر نکنید .پس از هر سانس قدم بزنید . چیزی بخورید . شمارش معکوس داشته باشید و یا چشم هایتان را بر هم بگذارید .در هنگام حواس پرتی از جای خود خارج شوید و پس از تمرکز به مکان مطالعه برگردید . ذهن باید بداند که این مکان مخصوص مطالعه است و نباید در ان به تخیلات پرداخت .در هنگام پرت شدن حواس از کلمه ایست برای به کنترل در اوردن افکار استفاده کنید .از اطرافیان بخواهید که در هنگام مطالعه از ورود به اتاق خودداری کنند . گوشی تلفن را از حالت فعال خارج کنید . و در آخر بدانید که تمرکز به اراده شما بستگی دارد وقتی موضوعی را تمایل دارید که در مرکز ثقل خود نگه دارید باید مطمئن باشید که تمرکز شما افت می کند .
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید..! من دانشجوی ترم 5 (سال سوم) زبان و ادبیات فرانسه هستم.. معدل کل تا الان 56/18 موقع امتحانات با آرامش درس میخونم و درس هم به خوبی یاد میگیرم ولی اگر با دوستام تلفنی/حضوری قبل امتحان صحبت کنم .. صحبت اونا خیلی روی من تاثیر میذاره.. به طوری که آرامشم رو از دست میدم و استرس میگیرم و همه چیز یادم میره.. صحبتشان هم بیشتر درباره ی عدم یادگیری و سخت بودن درس است ..! و نمیتونم هم جواب تلفنشون و یا ... رو ندم!! یا ازشون کناره گیری کنم.. الان که موقع امتحاناست نمیدونم چیکار کنم که حرف اونا رو من تاثیر نداشته باشه و استرس نگیرم؟؟ مرسی از راهنمایی شما..!!
- [سایر] با سلام لطفا تا انتها بخوانید پیشاپیش متشکرم از اینکه به حرف هایم گوش می کنید من یک دانشجوی رشته مهندسی هستم متاسفانه من هیچ کنترلی روی وقتم ندارم تا به حال برای چندین بار سعی کرده ام کمی به نحوه زندگی خودم سامان ببخشم اما متاسفانه این امر که میسر نشد هیچ حتی باعث از دست رفتن اعتماد به نفسم هم شد تا جایی که حتی چندین ترم را در دانشگاه بی هیچ موقفیتی سپری کردم تا جایی که خودم فهمیدم ایراد بزرگ من عدم آشنایی با نحوه برنامه ریزی است (البته این را هم اضافه کنم من در درس خواندن هم این ایراد را دارم و هر وقت که شروع به درس خوادن می کنم چندین ساعت را بی هوده تلف می کنم بی آنکه چیزی فهمیده باشم البته به کار دیگری نمی پردازم بلکه با خواندن کتاب و جزوه وقتم سپری می شود بی آنکه به مقصود نهایی که فهمیدن درس باشد ، رسیده باشم ) این موضوع برایم بسیار از نظر روانی مشکل آفرین شده چند سال از وقتم سپری شده بی آنکه توفیقی در امورم به دست آورده باشم بسیار علاقه مند به مطالعه غیر درسی در زمینه دینی هستم ، همچنین زبان انگلیسی و عربی ولی متاسفانه به خاطراینکه به هیچ کار درسی دیگر نمی رسم امکان یادگیری آن ها برایم فراهم نشده (البته همانطور که عرض کردم وقت زیادی برای درس صرف می کنم ولی توفیقی برایم حاصل نمی شود در حالی که دوستانم با صرف وقتی به مراتب کمتر نه تنها به درس که به کارهای جانبی خود هم می رسند) این موضوع برایم بسیار رنج آور شده و پایه بسیاری از اعتقادات دینی من را هم متزلزل کرده . می دونید این چند سال وقتی که هدر دادم مثل یک کوه الماس بود که من حتی سعی نکردم یک دونه از اون رو هم برای خودم ور دارم (از اون بدتر اینه که حس می کنم این همان توشه ادامه راهم بوده که من بر نداشتم و امروز...) لطفا من را راهنمایی کنید
- [سایر] با سلام خدمت مشاور عزیز،من از شهر شیراز، دانشجوی سال آخر رشته کتابداری و اطلاع رسانی، مجرد، در خانواده ای 5 نفره که 2 خواهر بزرگتر دارم که اولی ازدواج کرده و دومی هم پزشک است و مجرد.از نظر وضعیت اقتصادی متوسط ، و خانواده ای مذهبی هستیم. من همیشه برای کوچکترین کاری که می خواهم انجام بدهم اضطراب و استرس دارم و همچنین از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستم؛ که البته شرایط خانواده بی تاثیر در این اضطراب و عدم اعتماد به نفس نبوده است؛ به طوری که پدر و مادرم به خاطر کوچکترین و ساده ترین کاری که می خواهند انجام بدهند اضطراب و استرس دارند و همیشه بدترین حالت ممکن را در هر مسئله ای در نظر می گیرند. من هر وقت که می خواهم درس بخوانم (با توجه به اینکه از استعداد خوبی برخوردارم) همیشه فکر می کنم که من این درس را یاد نمی گیرم و نمی فهمم، در نتیجه خواندن درس را رها می کنم و این موضوع باعث می شود که همیشه شب امتحان مجبور شوم که حجم سنگینی از درس ها را با استرس بالا بخوانم. مشکل دیگر من در عدم اعتماد به نفس و اضطراب این است که مواقعی که مهمان داشته باشیم یا وقتی که به مهمانی برویم موقع حرف زدن با افراد یا موقع تعارف کردن یا برداشتن چیزی ناخودآگاه دستم می لرزد و این مسئله من را خیلی اذیت می کند.همچنین وقتی که می خواهم با افراد صحبت کنم ناخودآگاه ضربان قلبم تند می شود و اضطراب پیدا می کنم.از شما خواهش می کنم که در صورت امکان من را راهنمایی کنید.متشکرم
- [سایر] سلام و عرض خسته نباشید ، خانوم عطاریان من یه مشکل بزرگی دارم و اون اینه که حدود یه سال دچار وسواس فکری هستم و اینجوری هست که توی نمازام یه فکرای توهین به مقدسات تو ذهنم میاد که گاهی وقتا میتونم کنترلش کنم ولی بیشتر وقتا نمیتونم ، هم به مشاوره هم به دکتر روان پزشک مراجعه کردم برام قرص فلوکستین و هالوپریدول دادن حدود سه ماهه دارم میخورم ولی خیلی فرقی تو خودم حس نکردم جز اینکه این قرصا باعث شده نتونم درس بخونم بخاطر بی حال شدن و عدم تمرکز ، البته فکرام تا حدودی کمتر شده و گاهی حس میکنم میتونم کنترلش کنم ، حالا سوال اصلی من از شما اینه که من که هم راه دارویی رو امتحان کردم هم روانشناسی رو ، و با توجه به اینکه این فکرا فقط موقع نماز برام پیش میاد خاستم بپرسم نمیشه مثلن یه مدت طولانی نماز نخونم تا اصلن این افکار رو فراموش کنم؟ البته این سوال رو با مسئولیت خودم میگم ، آخه نمازی که باید مایه ی آرامشم باشه شده جایی برای استرس و اضطراب ، مثلن اگه یکی دو ماه نخونم و بعدش قضایی اش رو بجا بیارم کم کم ، احتمال اینکه بیماریم بهبود پیدا کنه هست خودم که اینتوری فکر میکنم ، ممنون میشم راهنماییم کنید ، با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید.<br />من دختری هستم 24 ساله که به شدت در انتخاب مسیر تو زندگیم مرددم و واقعا نمیدونم چیکار کنم.من سال 86 که تو کنکور شرکت کردم رتبه خوبی زیر 1000 در رشته ی ریاضی آوردم و مهندسی برق قبول شدم.آنموقع فکر میکردم خیلی به رشته برق علاقه دارم و برای اینکه حتما در این رشته قبول شم 50 اولویت اولم در انتخاب رشته رو برق زدم و اولین اولویتم هم برای یه برق ستاره دار یعنی بورسیه ی آموزش پرورش بود یعنی خرج تحصیلم رو آموزش پرورش میداد ولی بعد از اتمام تحصیلم باید معلم میشدم و برق در هنرستان تدریس میکردم.همینو قبول شدم و رفتم به یه دانشگاه مزخرف(شریعتی تهران)که احتمالا نمیشناسید ،خوب اونجا اصلا جایی نبود که من از دانشگاه انتظار داشتم و براش اون همه زحمت کشیده بودم و به شدت خورد تو ذوقم.خیلی از همکلاسیام هم همین مشکلو داشتن ولی باهاش کنار اومدن ولی من کنار نیومدم و متاسفانه کلی کارای جانبی مثل شرکت تو کلاسای مختلف علمی،زبان،عرفانی کردم و درس نخوندم و 4 ترم مشروط شدم ...وحشتناکه نه؟منی که در دوران دانش آموزی همیشه شاگرد اول بودم ..بله و منو از دانشگاه اخراج کردن و قرار شد مدرک معادل کاردانی بهم بدن.که بعد از دو سال که رفتم همون مدرکم بگیرم بهم ندادن چون معدلم کمتر از 12 شده،و الان که دارم اینو برای شما مینویسم منتظرم تا 13 اسفند کمیسیون تشکیل بشه و به من اجازه بدن که 2درس برای رسوندن معدلم به 12 بردارم و این در حالیه که از طرف آموزش پرورش به شدت تحت فشارم چون باید 2 سال پیش میرفتم سر کار و الان هیچ معلوم نیست که چه بر سر من میاد چون احتمالا آ-پ مدرک کاردانی منو قبول نمیکنه و باید غرامت زیادی به اونجا بپردازم در حالی که خانواده م از مدرک معادل من اطلاعی ندارن و اصلا توان پرداخت غرامت نداریم.حالا من به شدت استرس دارم و زندگیم 1 ساله که تعطیل شده چون نه میدونم باید چیکار کنم و انقد استرس دارم که حتی نمیتونم درست فکر کنم.از شدت استرس سلامتی م هم به خطر افتاده و مشکل کم کاری تیروئید پیدا کردم.لطفا کمکم کنید .
- [سایر] بنام خدا با سلام. و ضمن عرض خدا قوت اینجانب دانشجوی سال آخر کارشناسی هستم. و از محضر جناب عالی چند سوال دارم. با توجه به اینکه انتخاب مسیر و سرنوشتم بستگی به پاسخهای جنابعالی دارد و موضوع بسیار برایم حیاتی است، تقاضامندم که به رغم طولانی بودن سوال هایم، عنایت بفرمایید: 1- آیا امکانش هست که همزمان به دورهٔ ارشد دانشگاه و دورهٔ بلند مدت حوزه وارد بشوم؟ 2- اگر نه، آیا امکانش هست که سال 94 وارد حوزه بشوم و مجدد کنکور ارشد بدهم تا از سال 95 در کنار درس حوزه دوره ارشد را هم بخوانم؟ 3- چگونه می توان مدرسه مورد نظر را انتخاب کرد؟ به فرض اگر من بخواهم وارد مدرسهٔ شهیدین قم بشوم چگونه می توانم انتخاب کنم؟ 4- با توجه به اینکه بنده تا حدی با زبان عربی آشنا هستم و درس های آغازین ادبیات عرب برای بنده چیزی جز تکرار دانسته ها نیست و هیچ سودی برایم ندارد و آزارنده و کسلبار است، آیا امکان دارد که برای بعضی از درس ها به امتحان آن درس بسنده کنم و در کلاس ها حضور نیابم؟! 5- آیا امکان حرکت با سرعتی فراتر از چارچوب تعیین شده هست؟ به عبارت دیگر آیا می توان در حوزه علمیه جهشی درس خواند؟ (بنده با حوزه شهید بهشتی و دورهٔ سفیران هدایت آشنا هستم و هیچ رغبتی برای شرکت در آنها ندارم) 6- اگر در تیر 94 دورهٔ کارشناسی را به پایان برسانم و ظرف یکسال درس های سطح یک را بخوانم، آیا می توانم مشمول ماده 18 بشوم و آیا کمیتهٔ موارد خاص مرا تأیید خواهد کرد؟ 7- آیا می توان در حین تحصیل در دورهٔ بلند مدت، مشمول ماده 18 شد؟ برای مثال فرض کنید که ثبتنام کنم و تا پایان پایهٔ یک یا پایهٔ دو، بتوانم مواد آزمون ماده 18 را بخوانم، در این صورت می توانم آزمون داده و بدون شرکت در پایه های بعدی مدرک سطح یک را بگیرم؟! 8- سطح یک دورهٔ بلند مدت چقدر طول می کشد؟ 9- چنانچه قصد پوشیدن لباس مقدس روحانیت را نداشته باشم، چه مزیت هایی از نظام آموزشی حوزه را از دست می دهم؟ 10- تفاوت نظام جدید آموزشی حوزه با دانشگاه در چیست؟ برای مثال چقدر بین حضور و غیاب و سیستم امتحانات حوزه و دانشگاه فرق هست؟ در پایان پیشاپیش از شما سپاسگزارم که به رغم وقتگیر بودن سوالاتم عنایت لازم را فرموده و پاسخ می دهید. دعاگوی حضرت عالی هستم.
- [سایر] با سلام من مریم،20 ساله و دانشجوی رشته زیست عمومی هستم.امسال 20 سالم تمام می شود و فکر می کنم تا امروز بیش از هر چیز به درس خواندن فکر کرده ام. خیلی ناراحتم از این که احساس می کنم در مورد قرآن و شناخت امامان کوتاهی کرده ام و باید بیشتر بخوانم و بیشتر بدانم تا انشاا... بتوانم راه درستی به سمت خدا پیش گیرم و حالا در مورد قرآن منابع خوبی مثل کتاب های شهید مطهری و تفسیر المیزان و تفسیر نمونه دارم.اما در مورد امامان دنبال کتاب هایی هستم که هم درسطح من باشند و هم جامع باشند از شما خواهش می کنم اگر کتاب های خوبی را می شناسید به من معرفی کنید. خیلی وقت است که روحم با بسیاری از سوالات پیرامون زندگی و هدف زندگی و به قول معروف \"از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم\" درگیر است و از هرکس که کمک می-خواهم به من می گوید کتاب بخوان ولی وقتی سراغ کتاب ها می روم،حتی کتاب های شهید مطهری چون همیشه این جور کتاب های فلسفی از انکار شروع می شود یا مثلاً نظرهای متضاد را هم ذکر می کند، از نظر روحی به هم می ریزم و گاهی شب ها نیز نمی توانم بخوابم و دائم نگرانم ، این روزها آنقدر نگرانم که حتی از نظر جسمی نیز روی من تأثیر گذاشته است و وقتی دیگران به من می گویند چرا این طور شدی نمی دانم که به آنها چه بگویم ، نگرانم در مورد آینده و نمی دانم چه راهی مرا به سمت خدا می برد ،نگران گمراهی هستم و دائم می گویم نکند من فکر میکنم راهم درست است اما بعد خسران زده شوم و اگر می شود پیرامون این موضوع هم مرا راهنمایی کنید ، ببخشید بسیار طولانی شد،اگر مجال بود بیشتر در مورد حال بدم برایتان می گفتم. من واقعاً نمی دانم برای درمان این دردهایم و این نگرانی هایم باید چه کنم و از این که وقت شما را هم می گیرم بسیار شرمنده ام و از شما ممنونم.
- [سایر] سلام آقای مرادی خسته نباشید روز معلم هم برای شما استاد گرامی مبارک واین روز را همراه با همراهی خداوند گذرانده باشید. امروز در دانشگاه خیلی خوب بود ولی تنها از این که بچه ها بدون هیچ فکر وتاملی جواب سوالات پر مفهوم وعمیق را می دادند کمی آزرده ام. ... من طرز فکر شمارا خیلی قبول دارم وفکر میکنم تنها کسی که دراین شرایط میتونه به من کمک کند شما هستید . روز دوشنبه حرف از قدرت بیان وصحبت کردن زدین ودست گذاشتین روی نقطه ضعف من. باید بگم که من قدرت بیان ندارم واصلا حرف زدن بلد نیستم . توی فرم های نظر خواهی هم که دادین پر کنیم ، نوشتم.میدونم که خیلی جاها هم این موضوع به ضرر من است مثل امروز [پنجشنبه]و دوشنبه که هیچ کدام از مشکلاتم را بیان نکردم وفکر می کنم این یه مریضی .حتی توی خانه هم شاید روی هم یک ساعت صحبت نکنم ، ولی خوب تاحالا پزشکی که بتونه معالجم کنه پیدا نکردم .امیدوارم شما بتونین کمکم کنید. یه سوال دیگه هم دارم وآن درمورد پسری که از من خواستگاری کرده طی اس ام اس هایی که بهم میزدیم فهمیدیم که خیلی طرز فکر وعقیده هامون بهم نزدیکه نمیدونم شاید هم اشتباه فکر کنم.با توجه به این که اونهایی که چندین سال زیر یک سقف با هم زندگی میکنن هم روی هم شناخت کاملی ندارن. فقط چند تا مشکل داره : نه شغلی داره ، نه سرمایه ، نه خانواده ای که بتونن کمکش کنند خودش هم دانشجوی رشته متالوژیه ،یعنی صفر صفر. ای کاش این کلاس هارا زودتر برگزار کرده بودین ،به خاطر جمله ای که دوشنبه گفتین میگم (تا متعلق به هم نباشید دل نبازید) یه مشکل دیگش این که از طریق چت و اینترنت با یکی دوتا از دختر های فامیل ارتباط داشته ، از این زیاد دلخور نیستم ،از این تردید ی توی دلم راه افتاد که از صداقت وسادگی من (به گفته خودش) سوء استفاده کرده چون من جریانی که مشابه همین برایم پیش اومده بود برایش تعریف کردم. یکی از طرز فکرهاش هم منو ترساند این که گفت من با پوشش مانتو بیشتر از چادر موافقم وگفت برام تنها پاکی تو مهمه. توی سایتتون گفتین که شماره تلفن یا ملاقات حضوری غیر ممکن ولی میتونم تقاضا کنم که با شما یه ملاقات کوچیک داشته باشم چون از این دنیای مجازی اصلا رازی نیستم. لطفا من را راهنمایی کنید.امیدوارم که شمارا در دانشگاه کرج به طور مداوم وپی در پی ببینیم . منتظر جوابتون هستم.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید من پسری 20ساله هستم و دانشجوی رشته فقه وحقوقم حدود 3سالی است که عاشق یکی از افراد فامیلمان شده ام ارتباطمان با خانواده ی داییمان خوب است فقط ان ها ذر یک شهر زندگی می کنند وما در شهر دیگر و خیلی ما 2تا خانواده با هم صمیمی هستیم من تا2سال پیش حتی شماره دختر داییم را هم نداشتم چون ادم ماخوذ به حیاییم حتی تا به حال یک دوست دختر هم به لطف خدا نداشتم این ها جوری بود که وقتی به خانه ما می امدند و می رفتند من گریه ام می افتاد ولی کسی نمی فهمید علتش هم ای بود که نمی دونستم دوستم داره یا نه یا به هم می رسیم یا نه دختر داییم یک سال از من کوچکتر است ولی امسال که از دانشگاه برگشتم شماره اش را پیدا کردم و پس از کلنجارهایی که با خودم رفتم یک پیام با واتس اپ بهش پیام دادم اونم بهم پیام می داد ولی بعد از 2الی سه روز دیگه 2تا پیام بهش دادم ولی دیگر جواب نداد من بعضی اوقات که با هم بودیم طوری رفتار می کردم که بفهمد دوستش دارم مثلا زیاد به اون توجه می کردم و... ولی نمی دونم نفهمیده یا خودش را به نفهمی می زند امسال انقدر حالم بد بود که می رفتم سر مزار و با امواتم دردو دل میکردم و مادرم به من به شوخی میگفت چته انگار عاشقی پدر و مادر هم از ان ادم هایی اند که می گویند پسر باید28یا 30ساله بشه و ازدواج کنه این مسله که دوسم داره یا نه یا یه وقت براش خواستگار نیاد وایا باهم عاقبت بخیر می شویم یا نه انقدر ذهنم را درگیر کرده که دارم دیوونه میشه تو این تابستون حتی یه کلمه هم نتونستم درس بخونم همش بفکرشم شب تا صبح پروفایل واتس اپشا چک می کنم من نه سربازی رفتم ونه شغلی دارم و برای وکالت و قضاوت هم باید سربازی رفته باشی چه کار کنم تا از این تفکرات نجات پیدا کنم و به اون بفهمونم که دوسش دارم و و از کجا بفهمم که دوس داره یه نه اصلا چی کارکنم؟؟؟
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .