با سلام و وقت بخیر.در ابتدا سعی کنید به دنبال علت موضوع باشید "همسر شما از ابتدای ازدواج اینچنین نبوده است پس بررسی کنید از چه زمانی و چرا این حالات در ایشون پدید آمده.مرحله بعدی حتما با همسرتان نزد یک روانشناس و مشاور بروید تا با شوهرتان صحبت کند و حالات وی را آنالیز کند. نشانه های افسردگی در همسرتان وجود دارد پس باید اقدام موثری را انجام داد. سعی کنید در این شرایط از او فاصله نگیرید با هم صحبت کنید و به حرفهایش حتی اگر با لحن تند و نا مناسبی است گوش بدهید دقت کنید در زندگی بدنبال چه خواسته هایی بوده است که نرسیدن به آنها باعث سرخوردگی و افسردگی او شده است یادتان باشد تا علت مشخص نشود درمان محقق نخواهد شد. در صورت تمایل روند پیشرفتتان را با مشاوره تبیان در میان بگذارید . در این مسیر قوی ومصمم باشید و از خداوند کمک بخواهید. به امید موفقیت شما.
با سلام
خانمی فرهنگی هستم 2 سال است ازدواج کرده ام .
همسرم تمام امیدش را به زندگی از دست داده و فقط آرزوی مردن دارد .هیچ چیز ناراحت یا خوشحالش نمی کند .اگر همه انسان ها بمیرند برایش فرقی ندارد
به شدت تنها شده ام .
راهنماییم کنید چگونه امید را به او برگردانم ؟
با سلام و وقت بخیر.در ابتدا سعی کنید به دنبال علت موضوع باشید "همسر شما از ابتدای ازدواج اینچنین نبوده است پس بررسی کنید از چه زمانی و چرا این حالات در ایشون پدید آمده.مرحله بعدی حتما با همسرتان نزد یک روانشناس و مشاور بروید تا با شوهرتان صحبت کند و حالات وی را آنالیز کند. نشانه های افسردگی در همسرتان وجود دارد پس باید اقدام موثری را انجام داد. سعی کنید در این شرایط از او فاصله نگیرید با هم صحبت کنید و به حرفهایش حتی اگر با لحن تند و نا مناسبی است گوش بدهید دقت کنید در زندگی بدنبال چه خواسته هایی بوده است که نرسیدن به آنها باعث سرخوردگی و افسردگی او شده است یادتان باشد تا علت مشخص نشود درمان محقق نخواهد شد. در صورت تمایل روند پیشرفتتان را با مشاوره تبیان در میان بگذارید . در این مسیر قوی ومصمم باشید و از خداوند کمک بخواهید. به امید موفقیت شما.
- [سایر] سلام خانمی هستم 69 ساله ، 2 سال است همسرم را بر اثر تصادف از دست داده ام، یک دختر در خانه دارم که در حال ازدواج است، خواهش دارم مرا راهنمایی کنید با این که من چند تا فرزند دارم هرکدام سر زندگی خودشان هستند ، با تنهایی چه کار کنم
- [سایر] 1.یه تجربه ناموفق در دوستی با یک پسر در 3 سال پیش 2.از دست دادن زندگی وهمه چیزم 3.دیگه نمیتونم ازدواج کنم 4.حساس میکنم به آخر خط رسیدم خواهش میکنم راهنماییم کنید
- [سایر] با سلام خانمی 24 ساله هستم که مدت 2 سال است ازدواج کرده ام. یکی دو ماه بود که تصمیم به بچه دار شدن گرفته بودیم که همسرم به مدت 3 سال به استان دیگری منتقل شدند (همسرم نظامی میباشند). از آنجایی که دوست ندارم فاصله سنی مان از فرزندمان بیشتر باشد و با توجه به اینکه همسرم 32 ساله میباشند و با توجه به نیاز روحی من در زمان حاملگی به همسرم، آیا بچه دار شدن در این شرایط معقول میباشد؟ لازم بذکر میدانم همسرم 20 روز در محل خدمت و 10 روز در شهر خودمان هستند. با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید؛ من پسری 21 ساله هستم به خانمی علاقمند شدم. اما تا 2-3 سال دیگه شرایط ازدواج را ندارم. از طرفی هم می ترسم فرد مورد علاقه ام را از دست بدهم. آیا من می توانم ایشان را در جریان این قضیه قرار بدهم و برنامه ایشان را برای آینده شان بدانم و خیال خودم را راحت کنم؟
- [سایر] باسلام هشت سال است که ازدواج کرده ام یک دختر 2ساله دارم همسرم شغل آزاد دارد با درآمد متوسط زندگی تقریبا آرامی داریم اما همسرم طی سه سال گذشته ابتدا مادر و حدود دوماه قبل پدرشان را از دست دادند. من متوجه هستم که ایشان چقدر تحت فشار هستند چرا که خواهر و برادرهایی دارند که هنوز ازدواج نکرده اند و در شهر دیگری زندگی میکنند همینطور از نظر کاری بسیار در موقعیت سخت و پراضطرابی قرار دارند خیلی نگران سلامتیشان هستم بخصوص که بیماری فشار خون ارثی هم دارند نمیدانم در این شرایط باید چطور کمکشان کنم لطفا راهنمائیم کنید. باتشکر ساکن مشهد سن خودم 30 همسرم 33 خانه دار هستم با همسر و فرزندم زندگی میکنم
- [سایر] سلام حاج آقا من نسبت به شما ارادت زیادی دارم.دو تا سوال دارم 1.مدت 3 یا چهار سال است که با قصد ازدواج با پسری ارتباط دارم.به شدت به هم وابسته هستیم.اما ایشون صداقت کافی رو با من نداشتند.یعنی تاحالا ازشون دروغ شنیدم.اما حقیقتا محبت زیادی داره بهم.ایاازدواج با ایشون صحیحه؟البته ملیت پدرشون هم افغان هست و ازین بابت هم نگرانم. 2.خاستگاری دارم که از لحاظ خانوادگی و فرهنگی بسیار شبیه هستیم فرد مناسبی ست اما نگرانم با توجه به وابستگیم به مورد قبل میتونم با این فرد زندگی خوب داشته باشم؟چه جور فراموشش کنم؟
- [سایر] باسلام خانمی هستم فرهنگی .دوسال است ازدواج کرده ام .همسرم در کودکی بخاطر وضعیت سخت مالی خانواده مورد تحقیر هم سن سالهایش بوده .از کودکی تصمیم می گیرد فرد پولداری شود .استعداد زیادی در درس بخصوص در درس شیمی داشته است ولی رشته اش در دانشگاه حسابداری بوده .باکار و تلاش زیاد به وضعیت مالی خوبی میرسد ولی چون این چیزی نبوده که امیدوارش کند به شدت از همه چیز زده شده نه علاقه ای به شغلش دارد و نه از پول داشتن لذتی می برد وقتی او را به درس خواندن تشویق می کنم هیچ انگیزه ای ندارد و میگوید از کجا معلوم آخرش مثل پول پوچ نباشد .این احساس او تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده .از صبح تا شب چندین بار با خود می گوید چه زندگی مسخره ای و آرزوی مرگ میکند .من به شدت تنها شده ام . از من می خواهد تنهایش بگذارم و با سردی به من محبت می کند . آیا اگر برای مدتی تنهایش بگذارم به او کمک می کنم ؟چطور او را از این وضعیت نجات دهم ؟چکار کنم که به زندگی امید پیدا کند ؟
- [سایر] با عرض سلام من خانمی هستم دارای یک فرزند که متاسفانه مدتی با مزاحمتهای پیامکی پسری مواجه شدم .هر چه او را نهی کردم فایده نداشت تا اینکه همسرم پیامهای اورا که کمی هم عاطفی بود و من هنوز ندیده بودم را دید حالا کمی به من بدبین شده است.سعی کردم واقعیت را به او بگویم حتی خود ان پسر هم به یک طرفه بودن رابطه اش اقرار کرده و با همسرم صحبت کرده است اما او از دست من دلخور شده .حالا از شما میخواستم مرا راهنمایی کنید تا بتوانم اعتماد اورا دوباره به دست اورده و محبت سلب شده زندگیم را دوباره برگردانم .من ساکن شهر قم هستم و تا به حال در کمال سلامتی و ارامش با همیر و فرزندم زندگی کرده ام .ایا با توجه به این که پسرم 7ساله است اوردن یک نوزاد جدید میتواند در حل این مشکل راه گشا باشد
- [سایر] سلام اقای مرادی.زنده باشید.شکر خدا.اما راستش زیاد خوب نیستم.به مشاوره هم نرفتم.همینجوری هم بهم میگن دیوونه چه برسه به رفتن پیش مشاور.تازه مشاور دینی رو ترجیح میدم به مشاور روانی. 1.اخلاقم بینهایت بد شده و همش گریه میکنم. صبرم تموم شده حاج اقا. خانوادم هم ازم خسته شدن و دعوام میکنن. خودمم خسته شدم از این زندگی. 2.روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنم.کاش محسن منم با خودش میبرد. 3.همسرم هم که منو یادش رفته و حتی به خوابم هم نمیاد.دلم براش یه ذره شده.یعنی میاد روزی که دوباره چشمهاشو ببینم؟ 4.اقای مرادی مهربان.به خدا نمیخوام اینقدر مزاحمتون بشم.حلالم کنید.شما دلتون پاکه از حضرت زهرا(س)بخواین به داد دلم برسه.اگه میشه راهنماییم کنید. 5.فقط یه بار دیگه میپرسم که خدا میذاره وقتی مردم کنار همسرم باشم؟فقط بذاره هر روز ببینمش.میذاره به نظرتون؟ یا علی.اجرتون با فاطمه زهرا(س)
- [سایر] با سلام الان که اینو مینویسم واقعا روحا خیلی خستم. بیشتر از 4 ساله ازدواج کردم به دور از خانواده ام با همسرم زندگی میکنم و تقریبا زندگی پر استرس و التهابی رو داشتم . همسرم فقط درس میخوند و استرسش رو به خونه میاورد و بیشتر به من بی توجه بود. کلا روحیه سرد و آرومی داره و کمتر حرف میزنه. آرامشش خوبه ولی سرد بودنش اذیتم میکرد. اکثر برنامه ها به پیشنهاد من بود . دوستیها ، ارتباطات ، تفریحات و گشت و گذار و... اگه من پیشنهادی نداشتم بیشتر ترجیح میداد تو خونه باشه و یا به کارای درسی و شخصیش برسه . شدیدا دوست داشتم ادامه تحصیل بدم ، اما تا الان فرصتش برام پیش نیومده بود. به پیشنهاد خودم تصمیم به بچه داری داشتم . همسرم راضی نیست ، اما قبول کرده . من الان 31 سالمه و اینجوری خودم رو راضی کرده بودم که اول بچه دار شم بعد 3-4 سال دوباره برم سراغ درس و کار . اما الان همزمان موقعیت تحصیل هم برام پیش اومده و همسرم خیلی خوشحاله و ترغیبم میکنه به ادامه تحصیل. پاک گیج شدم . از دست همسرم خیلی عصبانیم. همش احساس میکنم با بی ملاحظه گی هاش و بی تفاوتیاش نسبت به زندگی و خواسته های زندگی مشترکمون 4 سال زندگیم رو ازم گرفته. از دست خونوادش هم ناراحتم چون خیلی اذیتم کردند . الان پاک سر در گمم . 4 سال زندگیم اونجوری رفته. 2 سالش هم بخوام بزارم پای ادامه تحصیل و ارشد . پس کی بچه دار شم؟ لطفا راهنماییم کنید من الان خیلی دلگیر و عصبیم . هم کار و درسم رو ول کردم و ازدواج کردم و هم تو ازدواجم با یه آدم بیخیال نسبت به سرنوشتم مواجه شدم. الان هم موندم بر سر دوراهی.