با سلام خانم خوب این مشکل زمانی پیش میاد که شخص اعتماد به نفس ندارد و بر توانایی های خودش واقف نیست . در اینگونه موارد شخص بیشتر ناتوانیهایش مورد توجش قرار میگیرد . برای اینکه بتوانید بر این مشکل غلبه کنید ابتدا باید اعتماد به نفس خودتان را افزایش بدهید ،برای این منظور شیوه فوق را به شما پیشنهاد میکنم :- ابتدا خود شناسی داشته باشید و بعد بر نقاط قوت خودتان تاکید کنید : برای سعی کردن به خودتان نمره مثبت بدهید ،با تمرکز بر کارهایی که قادر به انجامش هستید به جای اینکه فقط بر نتیجه نهایی تمرکز کنید به خودتان برای تلاشهایتان جایزه بدهید.- اگر به جای اینکه از کارهایی که باید انجام بدهید شروع کنید ،از کارهایی که می توانید انجام دهید شروع کنید ،این به شما کمک می کند تا بتوانید در حیطه اجتناب ناپذیر محدودیت هایتان زندگی کنید. ...- نترسید و ریسک کنید :به تجربه های جدید به عنوان فرصت هایی برای یادگیری نگاه کنید ، به جای اینکه به اتفاقی که در آن یا می برید یا می بازید، این کار به شما کمک می کند تا با آغوش باز با اتفاقات جدید برخورد کنید ومی تواند پذیرش شما را نسبت به خودتان بالا ببرد،اگر این کار را نکنید هر فرصتی می تواند به موقعیتی برای شکست خوردن تبدیل شود و از رشد شخصی جلوگیری می کند.- خود گویی مثبت داشته باشید و از گفتگوی درونی استفاده کنید : از گفتگوی درونی به عنوان وسیله ای برای مقابله با فرضیات مخرب استفاده کنید ،تمرین کنید تا مچ خودرا حین این فرضیات بگیرید، سپس به خودتان بگویید :" بس کن " و بدین ترتیب به تفکر های مخرب فرمان ایست بدهید .- خودتان را مورد ارزشیابی قرار بدهید : یاد بگیرید که خودتان را بصورت مستقل ارزیابی کنید ، این به شما کمک می کند تا از احسا س پریشانی و آشفتگی که به خاطر تکیه کردن درست به توقعات و نظرات دیگران پیش می آید دوری کنید،اگر به احساسات درونی خودتان نسبت به رفتار،کار و... خودتان تمرکز کنید هوش و شعورتان نسبت به خود بیشترمی شود و این شعور به شما کمک خواهد کرد تا به راحتی قدرت شخصی تان را به دیگران تسلیم نکنید.یادتان باشد در ارزشیابی خودتان را هیچ شخصی قیاس نکنید .- طبع شوخی : سعی کنید یاد بگیرید که وقتی کار اشتباهی می کنید بتوانید به خودتان بخندید واین موقعیت ها را به عنوان بخشی از انسان بودنتان قبول کنید،این به شما کمک می کند تا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید و بتوانید ارتباطتان را با بقیه بهبود ببخشید. - آگاهی باشیم که ارزش ما به عنوان یک انسان بستگی به داشتن وزن ایده آل ، زیرک ترین ، باهوش ترین ، محبوبترین بودن، بالاترین نمره یا رتبه را داشتن ،شوخ طبع ترین بودن، خوش لباس ترین بودن، بهترین خانه و ماشین را داشتن نبوده وتنها به خودمان بستگی دارد.لازم نیست برای احساس با ارزش بودن انسان شاخصی باشیم - توانایی ها، استعدادها و موفقیت های خود را جشن بگیریم.- خود را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده ایم عفو کنیم.- با حقوق فردی خود آشنا شده و از آن ها پیروی کنیم.- از تحقیر و سرزنش خود دوری کرده و مثبت اندیشی را فرا بگیریم.- بیاموزیم که با پشتکار و سماجت قادر خواهیم بود به موفقیت دست یابیم.- بیاموزیم که نیازی به تلاش بی وقفه برای کامل گشتن نداریم.- خودمان تعیین کننده مفهوم موفقیت باشیم.- بر روی نقاط ضعف خود تمرکز نکنیم ،هر انسانی نقاط ضعف خاص خود را دارد.- خود را بر اساس یک سری استانداردهای منطقی و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهیم.- یاد بگیریم که ما یک انسان منحصر به فرد بوده وتنها خود مسئول تصمیم گیری های زندگی مان هستیم.کاربر گرامی در نهایت توصیه میکنم در این رابطه کتاب اعتماد به نفس برتر ترجمه اصغری پور و روانشناسی اعتماد به نفس تالیف اسلامی نسب را مطالعه بنمایید .با آرزوی موفقیت برای شما
سلام من همیشه تحت تاثیر شخصیت دیگران بودم و آرزو داشتم جای کس دیگه ای بودم ولی خودم شخصیت مستقلی ندارم باید چکارکنم؟دیگه دوست ندارم جای دیگران باشم .درضمن بااین سنم هنوز انقدر اعماد به نفس ندارم با دیگران درست ارتباط برقرار کنم به خصوص جنس مخالف حتی پسر عموهام دوست دارم حس بزرگ شدن داشته باشم . حتی خواهربرادر کوچکترم هم بهم احترام نمی ذارن . منتظر پاسختون هستم. با تشکر فراوان
با سلام خانم خوب این مشکل زمانی پیش میاد که شخص اعتماد به نفس ندارد و بر توانایی های خودش واقف نیست . در اینگونه موارد شخص بیشتر ناتوانیهایش مورد توجش قرار میگیرد . برای اینکه بتوانید بر این مشکل غلبه کنید ابتدا باید اعتماد به نفس خودتان را افزایش بدهید ،برای این منظور شیوه فوق را به شما پیشنهاد میکنم :- ابتدا خود شناسی داشته باشید و بعد بر نقاط قوت خودتان تاکید کنید : برای سعی کردن به خودتان نمره مثبت بدهید ،با تمرکز بر کارهایی که قادر به انجامش هستید به جای اینکه فقط بر نتیجه نهایی تمرکز کنید به خودتان برای تلاشهایتان جایزه بدهید.- اگر به جای اینکه از کارهایی که باید انجام بدهید شروع کنید ،از کارهایی که می توانید انجام دهید شروع کنید ،این به شما کمک می کند تا بتوانید در حیطه اجتناب ناپذیر محدودیت هایتان زندگی کنید. ...- نترسید و ریسک کنید :به تجربه های جدید به عنوان فرصت هایی برای یادگیری نگاه کنید ، به جای اینکه به اتفاقی که در آن یا می برید یا می بازید، این کار به شما کمک می کند تا با آغوش باز با اتفاقات جدید برخورد کنید ومی تواند پذیرش شما را نسبت به خودتان بالا ببرد،اگر این کار را نکنید هر فرصتی می تواند به موقعیتی برای شکست خوردن تبدیل شود و از رشد شخصی جلوگیری می کند.- خود گویی مثبت داشته باشید و از گفتگوی درونی استفاده کنید : از گفتگوی درونی به عنوان وسیله ای برای مقابله با فرضیات مخرب استفاده کنید ،تمرین کنید تا مچ خودرا حین این فرضیات بگیرید، سپس به خودتان بگویید :" بس کن " و بدین ترتیب به تفکر های مخرب فرمان ایست بدهید .- خودتان را مورد ارزشیابی قرار بدهید : یاد بگیرید که خودتان را بصورت مستقل ارزیابی کنید ، این به شما کمک می کند تا از احسا س پریشانی و آشفتگی که به خاطر تکیه کردن درست به توقعات و نظرات دیگران پیش می آید دوری کنید،اگر به احساسات درونی خودتان نسبت به رفتار،کار و... خودتان تمرکز کنید هوش و شعورتان نسبت به خود بیشترمی شود و این شعور به شما کمک خواهد کرد تا به راحتی قدرت شخصی تان را به دیگران تسلیم نکنید.یادتان باشد در ارزشیابی خودتان را هیچ شخصی قیاس نکنید .- طبع شوخی : سعی کنید یاد بگیرید که وقتی کار اشتباهی می کنید بتوانید به خودتان بخندید واین موقعیت ها را به عنوان بخشی از انسان بودنتان قبول کنید،این به شما کمک می کند تا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید و بتوانید ارتباطتان را با بقیه بهبود ببخشید. - آگاهی باشیم که ارزش ما به عنوان یک انسان بستگی به داشتن وزن ایده آل ، زیرک ترین ، باهوش ترین ، محبوبترین بودن، بالاترین نمره یا رتبه را داشتن ،شوخ طبع ترین بودن، خوش لباس ترین بودن، بهترین خانه و ماشین را داشتن نبوده وتنها به خودمان بستگی دارد.لازم نیست برای احساس با ارزش بودن انسان شاخصی باشیم - توانایی ها، استعدادها و موفقیت های خود را جشن بگیریم.- خود را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده ایم عفو کنیم.- با حقوق فردی خود آشنا شده و از آن ها پیروی کنیم.- از تحقیر و سرزنش خود دوری کرده و مثبت اندیشی را فرا بگیریم.- بیاموزیم که با پشتکار و سماجت قادر خواهیم بود به موفقیت دست یابیم.- بیاموزیم که نیازی به تلاش بی وقفه برای کامل گشتن نداریم.- خودمان تعیین کننده مفهوم موفقیت باشیم.- بر روی نقاط ضعف خود تمرکز نکنیم ،هر انسانی نقاط ضعف خاص خود را دارد.- خود را بر اساس یک سری استانداردهای منطقی و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهیم.- یاد بگیریم که ما یک انسان منحصر به فرد بوده وتنها خود مسئول تصمیم گیری های زندگی مان هستیم.کاربر گرامی در نهایت توصیه میکنم در این رابطه کتاب اعتماد به نفس برتر ترجمه اصغری پور و روانشناسی اعتماد به نفس تالیف اسلامی نسب را مطالعه بنمایید .با آرزوی موفقیت برای شما
- [سایر] سلام خسته نباشید میدونم که وقت ندارید باور کنید اگه مسئله مهمی نبود مزاحمتون نمیشدم خواهش میکنم راهنمائیم کنید آقای مرادی مشکل من اینه که در مقابل دختر ها خیلی ضعیفم اول اینکه دختری را که دوست دارم اصلا نمیتوانم با او ارتباط برقرار کنم و اگر هم ارتباط برقرار کنم به خاطر از دست ندادن او حاضرم هر کاری بکنم.آقای مرادی من آدم هوسبازی نیستم فقط به خاطر این احساس نیاز به جنس مخالف میکنم که تنهاییم پر بشه فقط زمانی احساس شادمانی میکنم که با دختر مورد علاقه ام صحبت میکنم وقتی نمیتوانم با او صحبت کنم حتی گریه هم میکنم و این برای یک پسر 24 ساله خیلی بده خانواده خیلی خوبی دارم اما گفتم فقط با صحبت کردن با آن دختره که از لحاظ روحی ارضا میشم در حال حاضر با دختری ارتباط دارم که خیلی دوستش دارم ولی شرایط ازدواج برایم مهیا نیست از طرفی او هم به خاطر شرایط خانوادگی نمیتونه صبر کنه . مسئله من این دختر نیست بلکه مهمتر از آن این است که چگونه میتوانم از این تفکرات بیرون بیام که اینقدر زود به دختری دل نبندم هر چقدر که او خوب باشد چون فکر میکنم که در زندگی هم آسیب پذیر باشم . استدعا میکنم راهنماییم کنید . قبلا از حسن نظر شما به مردم کمال تشکر را دارم
- [سایر] باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شمامن رضا بیست ساله ازمشهد من با یکی ازدخترای فامیل ارتباط تلفنی دارم اینوهم بگم که ما همدیگرودوست داریم یعنی ازبچگی دوست داشتیم بلاخره بعدچندسال من جرات کردم بهش بگم دوسش دارم بگذریم جریان عاشق شدن من خیلی مفصله درمورد ایشون توضیح بدم که دختر پاک نجیب خانواده دارازهمه لحاض بهم میخوریم ازوقتی که تونستم باهاش صحبت کنم حسابی عوض شدم اینجوری بگم من نماز درست حسابی نمی خوندم ولی الان به برکت عشقم نمازمو مرتب میخونم ولی مشکل اینکه ایشون یه کم ازتلفن زدن ناراحته واحساس گناه می کنه نمی تونیمم حرف نزنیم جفتمون ازدلتنگی میمیریم اخه ایشون شهردیگه زندگی می کنه اینو اضافه کنم که خانواده هامون خبرندارن من خودم تا حالا با هیچ کس دیگه ارتباط نداشتم ولی صحبت کردن با اون رو هم گناه که نمی دونم هیچی یه جور لطف خدامی دونم اینارو توضیح دادم که بدونیدرابطه ی ماخیلی متفاوته من بابام روحانیه ولی اصلا منو درک نمیکنه اصلا نمیشه باهاش حرف زدبا مادرم که بدتر شما بگین من بااون چکارکنم که احساس گناه نکنه راستی ماهردوتامون پشت کنکوریم وفعلا شرایط ازدواج نداریم ایاواقعا کارما بااین شرایط گناه حساب میشه؟ ازتون ممنون می شم این مشکل ما رو حل کنید اخه هردوتامون شمارو فقط قبول داریم بازم ممنون.(این بار چهارمه که پیام میدم خواهش میکنم زودتر جواب بدین آخه خیلی اذیتیم ) باتشکر
- [سایر] با عرض سلام و خداقوت پسری 23 ساله،خیلی مقید و مذهبی هستم و تا به این سنم با جنس مخالف هیچ ارتباطی حتی به صورت کلامی نداشتم.یکی از دخترای فامیلمون رو دوست داشتم و میخواستم باهاش ازدواج کنم،تا اینکه 7 ماه قبل تصمیم گرفتم که یه ارتباطی باهاش شروع کنم و بهش پیشنهاد ازدواج بدم.اولین پیامک رو بهش دادم و آروم آروم و خیلی مودبانه ارتباطمونو شروع کردیم،اوایل که بهش پیشنهاد داده بود قبول نمیکرد،ینی میترسید درباره ازدواج حرف بزنه،با کلی حرف راضیش شد،خیلی دوستش داشتم،اونم دوستم داشت،توی این 7 ماه خیلی بهم وابسته شده بودیم.یه روز تصمیم گرفتم که ماجرا رو با خانوادم درمیون بذارم و بهشون بگم که اون دخترو دوس دارم تااینکه توی تعطیلات عید همین سال موضوع رو باهاشون مطرح کردم،مادرم سخت مخالف بود و اصلا راهی نداشت که راضی بشه،میگفت ازش خوشم نمیاد و نمیتونم به عنوان عروسم قبولش کنم و اگه دوستش برو بگیرش ولی باید خانودتو فراموش کنی.گفت شما بهم نمیاید.هرکاری کردم نتونستم راضیش کنم.موضوع رو به دختره گفتم و ازش خواستم تا به ارتباط پایان بدیم.از این لحظه بود که نابودیم شروع شد.بهم میگفت تو میخواستی من و احساساتمو بازی بدی و بعد ولم کنی،میگفت اگر دوستم داشتی بخاطرم میجنگیدی.منم هرچه قدرمیگم که من تلاشمو کردم ولی انگار قسمت نیس و نباید زیاد اصرار کرد واگه خانواده ها راضی نباشن بعدها مشکل پیش میاد.اینم بگم که خانواده اونم مخالف بودن و اونم میخواست راضی کنه.هر ازگاهی بهش اس ام اس میدم تا ازحالش باخبرشم ولی یا جوابمو نمیده و یا وقتی میده حرفایی میزنه که قلبمو ازجا میکنه و عذاب وجدانم چندبرابر میشه.یبار گفت که تورو سپردمت به خدا و اون دنیا تومیدونی و خدای من ولی بعدشکه باهاش حرف زدم گف بخشیدمت.همش عذاب وجدان دارم،شبا که میخوام بخوابم توی رخت خوابم گریم میگیره.فکر میکنم که دیگه خوشبخت نمیشم و این کارم عواقب داره.آره؟؟آیا من کاری کردم که ممکنه عواقبش دامانمو بگیره در آینده؟؟ آیا نباید به حرف مادرم گوش میدادم؟؟باید توری مادرم وایمیسدادم؟؟ من گناهی مرتکب شدم؟؟ چطوری این موضوع رو فراموش کنم تا اینقدر عذاب نکشم؟ ممنونم
- [سایر] با سلام من دختری 22 ساله هستم با پسر داییم چند ماهی هست که نامزد کردم . البته فعلا محرم هستیم تا شناختمون بیستر بشه و بعد عقد کنیم . حقیقتش اینه که من مشکلات زیادی دارم این مشکلات هم شامل ویزگی های شخصیتی خودم میشه و هم در ارتباط با نامزدم . خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم و حالا از شما میخوام کمکم کنید تا وضعیتم خرابتر نشه و نامزدم ازم دلگیرتر نشه. با اجازتون شماره گذاری میکنم: 1-نامزدم از من محبت و مهربونی میخواد و من به خاطر اینکه ریاضی خوندم خشکم و بلد نیستم بهش مهربونی کنم وهمینطور اون در راه دوریه و کمتر همذیگرو میبینیم نمیدونم واقعا باهاش چطور برخورد کنم .روزی چندبار بهش اسمس میدم اما اون به خاطر کارش فقط شبها میتونه جوابمو بده من اینو میدونم اما کارمو بارها و بارها تکرار میکنمو اونم شاکی میشه و بعد از گذشت چند ماه انقدر که من بهش زنگ زدم دیگه بهم زنگ نمیزنه و منتظر میمونه تا من بهش زنگ بزنم و من از این بابت اصلا احساس خوبی نزارم و حس میکنم نسبت بهم کمی سرد شده . 2-من آدم کاملا منفی گرایی هستم خودم به این قضیه کاملا واقفم اما هر کاری میکنم تا درست شم نمیشه از این قضیه هم منو هم نامزدم کلی اذیت میشم .براتون مثال میزنم مثلا نامزدم در تهران به خاطر کارش تنهاست به محض اینکه شب جوابمو نده ذهنم شروع میکنه به منفی بافی و تند تند بهش اسمس میدم و هر چی توی ذهنمه بهش میگم و ..... در خالی که هیچی نبوده و نامزدم مثلا خواب بوده 3-ببخشین که من انقدرطولش میدم و سر و چشم شمارو به درد آوردم. ارادم تو انجام کارام ضعیفه، تنبلم ،زودرنجم،از نظر جسمی هم خیلی ضعیفم و کلی چیزای دیگه .شاید شما بگین چون منفی باف هستم مسلمه که خودمو اینطور تعریف کنم اما حقیقتش اینه که وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم به خاطر حوادثی که تو دوره نوجوانیم و کودکیم اتفاق افتاده شخصیت کانمی از خودم ندارم و هر چی که دارم به خاطر تقلید از دیگران بوده .من ،شدم آدم دم دمی که چشمم به دهن دیگرانه و خودم از خودم چیزی ندارم. به محض این که هم چیز به خودم واگذار میشه خرابش میکنم حتی قدرت تصمیم گیری هم ندارم و هر لحظه یه جور حرف میزنم. بلاخره هر جوونی به سن من برای خودش ارزش هایی داره و به اونا پایبنده در حالی که من هیچی از خودم ندارم هیچی همیشه خواستم انسان کاملی باشم اما نشده و به خاطر همین اطرافیانم منو خوب شناختن و از اطرافم پراکنده شدن . من نمیخوام نامزدمو از دست بدم کمکم کنید.
- [سایر] با عرض سلام خدمت شماخانم دکتر موضوع سوال من راجع به خواهرکوچکترم هست که یک سال قبل وقتی دوم دبیرستان بوده با ی پسر که گویا خیلی پاپیچش میشده ارتباط دوستی برقرار میکنه و حدودن 6ماهی از دوستی مخفیانشون که میگذره خانوادمون البته به جز پدرم که هنوز اطلاعی ندارن متوجه میشیم و جلوی ارتباطش رو میگیریم البته رابطشون فقط در حد دوستی ساده بوده وشکر خدا به جاهای بد کشیده نشده حالا بعد از یک سال که گذشته و ما خیلی اونو زیر نظر داشتیم و حواسمون به رفت وآمداش بود همچنین تلفن همراهش روازش گرفته بودیم من چند روز پیش متوجه شدم که باز داره به صورت مخفیانه این بار فقط با رد بدل پیام با پسرای دیگه ارتباط احساسی برقرار میکنه وفهمیدم که متاسفانه حرف های بسیار رکیک هم توی پیاماشون هست که بهم میدادند ازش که پرسیدم گفت همین مزاحمای تلفنی که همیشه هستن و بهشون جواب میده واینجوری باهاشون ارتباط برقرار میکنه درواقه این دختر عزت نفسش رو ازدست داده و من خیلی از عاقبتش میترسم خانم دکتر ما3تاخواهریم وبرادر نداریم همچنین خواهرم نماز نمیخونه بهش هم که میگم میگه به خاطر خطایی که کردم روم نمیشه جلوی خدا وایسم و از خدا میترسم ولی ی روز میخونه باز ول میکنه و نمیخونه خیلی لجبازه و توی خانوادمون تقریبا تنها کسی هست که زیاد مجادله میکنه و توی روی بقیه وایمیسه همچنین با خواهر بزرگم هم خیلی بحث میکنه و تو روش می ایسته چون خیلی از نظر شکل وقیافه وهمچنین اخلاقیات شبیه به هم اند خیلی به خواهرم حسودی میکنه مثلن هرچیزی که اون میخره دوست داره داشته باشه و در واقع این قضیه دوست شدنش هم برمیگرده به وقتی که خواهرم تصمیم به ازدواج گرفت و ازدواج کرد خانم دکتر ما اینقدر از تاثیر فیلمها و ...روی رفتارش میترسیم که حتی یک ماهی ماهواره داشتیم ولی باز قطعش کردیم ماهواره هم که میگم منظورم دیدن فیلمای بد نیستا همین کره ای ها ..خانم دکتر قبل ازاینکه دوباره بخواد شروع کنه به این کارا رمان ازاینترنت میگرفت و مدت خیلی زیادی پشت کامپیوتر مینشست ورمان میخوند مامانم هم خیلی میترسید که چیزای بد بخونه نگذاشت بخونه وحالا همونو برای من بهانه کرده بود که وقتی رمان میخوندم حواسم پرت میشده و به هیچی فکر نمیکردم ولی وقتی شما نذاشتین بخونم منم هیچ سرگرمی نداشتم واینجوری سرم دراومده خانم دکتر خواهش میکنم شما به من بگین چی کار کنم؟ من چه جوری باهاش رفتار کنم وچه جوری میشه روانش و روحش که اینقدر کثیف شده رو درستش کرد ؟خانم دکتر من فرزند دوم خانواده ام 22سالمه خواهر بزرگم 24سالشه وخواهر کوچکم 16سالشه و میره سوم دبیرستان خانم دکترماخیلی نگران درسش هم هستیم خانم دکتر من تنها کسی ام که از این اتفاق جدیدش خبر دارم وبرای همین این روان پریشان خواهرم داره منو دیوونه میکنه توروخدا کمکم کنید ممنون میشم
- [سایر] به نام خدا با سلام و عرض ادب و احترام من 29 سالمه. حدود 10 روز میشه که نمیتونم درمورد یه قضیه ای درست تصمیم گیری کنم و یه شک و دودلی عجیب منو رها نمیکنه. قضیه از این قراره که: من با اقایی توی فضای مجازی اشنا شدم. اولش همه چی رو شوخی گرفتیم هر دومون. فقط برای سرگرمی گاهی باهم حرف میزدیم. میگم گاهی واقعا به ندرت بود چون هم ایشون سرکار میرفتن و هم من درس میوندم وقت نداشتیم بیایم تو دنیای مجازی. هر از گاهی اخر شبا پیش میومد که هر دو انلاین میشیدیم. این اشنایی اولیه به چندماه پیش برمیگرده. بعد از چندبار حرف زدن ایشون از خودشون گفتن. اینکه مهندس هستن، دانشگاه هم تدریس میکنن و خیلی چیزای دیگه. و حین صحبت کردن باهم اصلا وارد مسائل انحرافی و جنسی نمیشدیمو همش حرفای عادی و معمولی. تا اینکه بعد از چندماه ایشون از من شماره خواستن. منم مخالفت کردم. خیلی اصرار کردن. اصرار که میگم خودش باور کنید یه ماه بیشتر طول کشید و من نمیدادم. بالاخره بعداز کلی شرط گذاشتن از طرف من و قبولش از طرف ایشون من شماره دادم. تماس تلفنی مون بیشتر از ارتباط اینترنتی مون شد. ولی باز هم بهش اجازه نمیدادم فراتر از صحبت های عادی بره. خداییش پسر خوبی هست. یعنی اینجور که میگه و حرف میزنه. حتی قران و تفسیراش رو هم بلده اینو من با چندسوال ازش متوجه شدم. نماز و روزه اش هم به جاست. از نوع حرف زدنش معلومه که دروغ نمیگه. البته این از نظر منه. بعد از کلی حرف زدن خط فکریمون در یک راستا هست و ایشون خیلی محترمانه از من خواستگاری کردند. الان من دو دلم. من خودم دختر معتقدی ام. به یه اصول خاصی پایبندم که نمیخوام ازش تخطی کنم. دوس ندارم پایه زندگی ام بر اساس اشنایی اینترنتی باشه. خانواده ام هم چنین چیزی قبول نمیکنه.از طرفی من تا حالا حرکتی، حرفی یا حتی اشاره غیر اخلاقی از این اقا ندیدم. چندبار استخاره انلاین هم زدم( البته اگه درست بوده باشه) که هر بار من رو نهی کردن. نمیدونم تصمیم درست چیه و نمیدونم چطور با این اقا قطع ارتباط کنم یعنی دلیلی نمیتونم واسش بیارم. خیلی از خدا خواستم که راه درست رو بهم نشون بده. من دنبال یه بخت سبز و بی پشیمونی هستم. نمیخوام با تصمیم نا بجام موقعیتم رو از دست بدم. شرایط و موقعیت اجتماعی این اقا هم که خوبه. حتی ادرس محل کار و دانشگاهش رو هم داده که من پرس و جو کنم.ولی یه شک بدی دارم خاصه اینکه تمام استخاره های انلاینم هم جواب منفی داشته. سعی کردم کامل براتون توضیح بدم باز اگه سوالی داشتین بپرسین وخواهش میکنم یه راهنمایی دقیق و منطقی کنید. یه حرف رک بهم بزنید. من هیچ وقت اعتقاداتم رو فدای ظواهر نمیکنم چون برای رسیدن به اونا که میدونم درسته زحمت کشیدم. با تشکر و سپاس فراوان
- [سایر] با سلام خدمت شما.من دختری 19 ساله هستم که از بچگی به دین و ایمان شهره بودم.در سن نوجوانی خواستگاران زیادی داشتم که متاسفانه خانواده ام یدون اجازه و مشورت با من ردشون میکردند . وقتی بزرگتر شدم نیاز به هم صحبتی با جنس مخالف رو در خودم احساس کردم اما متاسفانه چون دیدم به هیچ وجه راه از دواج ندارم از طریق چت با دیگران حرف زدم تا اینکه با پسری اشنا شدم که قبلا شکست عشقی خورده بود من دائم به اون نزدیک میشدم و وابستگی بسیار زیادی بین ما ایجاد شد به طوری که پسره میگه من تحمل یک ثانیه دوری تو رو ندارم ازم خواستگاری کرده اما از اونجا که چنین چیزی محاله من قبول نکردم(مسایلی هست که چنین چیزی رو محال کرده) و حالا من از تمام کردار اشتباهم پشیمان و ناد هستم بگم که دوسهسالی میشه که یک خط در میان نماز میخونم و اصلا هیچ چیز رو مثل سابق رعایت نمیکنم. اما حالا پشیمان شدم از همه کارام توبه کردم نمازامو میرم مسجد و کلا سعی کردم خوب باشم. اما ماجرای من با این پسر تمام نشدنیه و چون از اونجا که خودم باعث اشنایی و وابستگی بیش از حدش شدم حس میکنم حتی اگر ازدواج کنه و از زنش اختلاف پیدا کنه به خاطر منه چون من طوری رفتار کردم که میگه اخلاقت رو خیلی دوست دارم و بهت عادت کردم. و از طرفی میگه طوری وابسته تو هستم که اگر منو رها کنی تا ابد ازدواج نمیکنم و شاید اصلا دیوونه بشم.حالا من موندم و این عذاب وجدان شدید . چون خودم ازش خواستم باهام چت کنه و خودم وابستش کردم.اون حتی حاضره تا ابد با من چت کنه و منو نبینه ولی از دستم نده.یک طوری شده زندگیم که دیگه خودمو صددرصد جهنمی میدونم و فکر میکنم راه نجاتی ندارم. حالا به نظر شما من چه کنم.؟اگه میشه نظرم خصوصی بمونه و جوابمو برام میل کنید. اون بیش از حد عاطفیه و از اونجا که قبلا شکست عاطفی خورده منم بخوام بهش ضربه وارد کنم اوضاش بدتر میشه. از طرفی میگن بعضی گناهان طوریه که حتی تا ابد توبه هم کنی ضررش تا قیامت وجود داره. این از اون دسته گناهاست؟با تشکر از شما.من منتظر پاسخ شما هستم.
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید
- [سایر] سلام خدمت حاج آقای مرادی واقعا خسته نباشین ... یه مدته با سایتتون آشنا شدم ... خیلی ازش چیزی یاد گرفتم ... ولی واقعا به قول دکتر خراسانی میترسیم ازین که روزی این دلخوری کاربران از جواب ندادن های شما و گلایه کردنهای نابجا شما رو دلسرد کنه، از طرفی هم ناراحتیم که چرا واقعا این همه سوال تکراری هست و وقت شما رو میگرند تا شما واقعا سوالا و پیامایی که حقشونه خونده بشند و جواب بهشون داده بشه رو نداشته باشین ... و این که درحالی که میشه مشکلاتی حل بشه با این رعایت نکردن های کاربران این امکان از دست بره ... چند پیشنهاد دارم ... 1- میشه امکان ارسال پیام رو محدود کرد ... مثلا فقط هر جمعه از ساعت 8 تا 10 بخش ارسال پیام باز باشه ... و شما در طول هفته به پیامها جواب بدین ... اینجوری بیشتر درک میکنند که وقت شما محدود هست ... و اینکه چون مجبور میشند صبر کنند تا زمان مقرر، مطمئنا به جوابها و یادداشتهای شما برای دیگران مراجعه میکنند و جستجو میکنند و مسلما با این کار تعداد سوالای تکراری خیلی کمتر میشه و خیلی ها جوابشون رو میگیرند و یا متوجه میشن که سوالی که میخوان بپرسن بیهوده یا غیر منطقی هست ... و اونایی که سوالای بیهوده میخوان بپرسند یا هی پیام بدند که چی شد جواب ما و به قول آمارهایی که خودتون میدین به 200 تا 300 پیام هم برسه پیامهاشون فقط صبر کردن رو یاد میگیرند ... و مسلما آرامش شما حفظ خواهد شد ... و در هنگام مراجعه به سایت لذت میبرید تا این که هی حسرت بخورید که چرا اینا اینجوری رفتار میکنند و بازم ...... 2- میشه که شما از بین همین کاربرانی که هی میان سر میزنند به سایتتون چند تا رو انتخاب کنین تا تو اداره سایت به شما کمک کنند، درسته که سایت شخصیه ولی مدیریت با شما باشه ... مثلا سوالاتی که از شما میشه رو دسته بندی کنند و تکراری ها رو خودشون لینک بدند به جوابای مشابه، و گلایه ها رو جواب بدند و جواب سوالای مهمتر و اصلی تر رو به خودتون بسپارند و اینجوری تک تک دقایقی که شما به سایت میاین دیده خواهد شد، و میبینیم که هر دفعه شما پیامی جدید و سوالات نو رو جواب میدید ... این میتونه برای استمرار مراجعه به سایتتون توسط کاربران رو به همراه داشته باشه و اینکه میزان رضایت به حداکثر برسه ... البته که نمیشه همه رو راضی کرد و لازم هم نیست ولی چه خوب میشه که اکثریت که خواسته های منطقی دارند، کاملا راضی باشند 3- چه خوب میشد اگه سایت بخش بندی میشد و هرکس بنا به ابهاماتی که تو اون لحظه تو ذهنش داره به قسمت مورد نظر بره ... در حالی که این میتونه پرداختن به موضوعات مختلف رو برای خودتون هم راحت تر کنه جوری که بین مسائل اصلی بنا به درخواست کاربران و بازدیدها و استقبال مساوات رعایت بشه ... مثلا بخش بندی سایت به این گونه باشه که دینی – فرهنگی – ازدواج – گناه و توبه و خیلی ها که خودتون بیشتر میدونین تقسیم بشه ... شما میتونین با جایگاهی که دارین برای مثال از کلاسهایی که با طلبه های جوان دارید اونایی که بهتر و منطقی تر هستند و از لحاظ علمی پر بارترند و با نت آشنا هستند و علاقه دارند رو برای قسمت دینی خودتون معرفی کنید و اونا سوالات سطحی رو پاسخ بدند و سوالات عمقی رو خودتون پاسخ بدین ... میشه که مثلا در بخش فرهنگی شما بعضی مسائل رو بیان کنین البته به عنوان سوال مثلا همین بنرهای سطح شهر که راجع بهش صحبت کردید یا پیامک یا امثال آن و چند روزی کاربران راجع بهش نظراتشون رو بدند و در پایان یه نفر جمع بندی کلی از نظرات مخالف و موافق رو تیتر وار به شما ارائه بده و شما باتوجه به صحبت بچه ها و طبق تیتر بندی ها بگین کجاها رو دارند اشتباه میکنند و کجاها رو دارند درست میرند ... این کار میتونه به لحاظ فرهنگی هم روی کاربرانتون یک تاثیر فوق العاده بذاره ... مگه خودتون نمیگین به لحاظ فرهنگی کمبود حس میشه، خوب این کمبود میتونه از همین راه ها جبران بشه ... 4- مطمئن باشین خیلی ها اگه شما بخواین دوست دارند که به بهتر شدن سایت شخصی شما و البته کمک به بقیه هموطنان قدمی بردارند، البته اگه شما مایل باشین و با تجاربی که دارین این راه رو موثر بدونین ... مثلا همون کسی که اومده بود کل مطالب سایت و نوشته ها رو تو چند تیتر خلاصه کرده بود ... 5- ثبت نام از کاربران خوب هست ولی تو این سایت برنامه ای نداره، جز این که خودتون آماری از کاربران داشته باشین ... کاش میشد ثبت نام کرد و هر کس با نام کاربری خودش پیام بذاره ... بعد از اون توسط کسانی که خودتون انتخاب کردین تا پیامها رو دسته بندی کنند پیامها خونده بشه و اگه تکراری یا سوال بیهودست تذکر داده بشه ... و اگه سوال مهمی هست نگاه به ارسال پیام بشه که آیا پیام با رعایت کلیه ضوابط فرستاده شده یا نه؟ مثلا مثل من اینقدر طولانی نوشته و ضوابط رو رعایت نکرده، یا اسمش رو بد انتخاب کرده، درمانده، بیچاره، بدبخت، یا از جهنم، از گورستان، و امثال این یا این که فینگیلیش نوشته شده باشه، میشه تمام موارد رو زیر پیامشون ذکر بشه و تحویل شما بشه و شما پاسخ بدین و به رویت کاربران برسه ... بعد به جز امتیاز دادن امتیاز فرهنگی دادن هم باشه، و این امتیازها در مجموع زیر نام کاربری کاربران و همیشه باهاشون باشه ... اینجوری همه تشویق میشند که رعایت کنند و از امتیاز فرهنگی خوبی برخوردار باشند ... بهر حال اینا میتونه انگیزه ای برای کاربران باشه ... البته همه اینها فقط نظر یک کاربر ساده بود ... خودتون بیشتر صلاح میدونین که کدوم به صلاح هست یا نه، بعنوان کسی که یه مدت خیلی کوتاه تجربه وب نویسی رو داشتم اینا به نظرم اومد، و یک سوال چرا نباید وقتی این قدر محبوبیت دارین و استقبال میشه از سایتتون خیلی ها سرخورده برگردند؟ چرا نمیشه که شما حتی یک شرکت کوچک رو راه اندازی کنین و کارمند برای سایتتون استخدام کنین؟ چرا نباید سایت های دینی و اسلامی و فرهنگی و نمونه از هر نظر جزو دسته سایتهایی باشند که توسط یک شرکت 100 نفره و با مدیریت شما مدیریت نشند؟ البته درسته که هنوز واسه همچین حرفایی زوده ولی خودتون هم میدونین که میشه ... خیلی ببخشید که این قدر طولانی شد ... در ضمن خودمم قبلا سوال پرسیده بودم، ولی چون میدونم اصلا وقتش رو ندارین انتظاری واسه جوابش ندارم، ولی کاش میشد که اونایی که سوالای مهمتر دارند جرات سوال پرسیدن داشته باشند و مطمئن باشند که خیلی زود توسط شما جواب داده میشه ... البته یه موضوع رو هم در نظر داشته باشیم، بعضی ها از دوست داشتن زیاد هست که میگردند یه سوالی پیدا میکنند تا بالاخره باشما یه ارتباط کوچیک هم اگه شده با داشته باشند، که البته تعداد زیادیشون به هدفشون نمیرسند و سرخورده میشند و اون قضاوتهای عجولانه رو میکنند، شاید با اون سوالاتی که خودتون مطرح میکنین و میگین که دوستان نظرشون رو بگن و در پایان حرفشون رو تصدیق یا رد میکنین میتونه این نیازشون رو برآورده کنه ... هرجا هستین موفق و پیروز باشین ... اگه سایت به همین منوال باشه، قول میدم دیگه به جز پیگیری برای این مطلبم پیام دیگه ای ندم و فقط خواننده سایت باشم ... خدایی در همین نزدیکیست که نیت خیر شما رو داره میبینه! بازم ممنون ... راستی از خیر سوالای قبلمم گذشتم ... فقط این پیاممو میخوام بخونین ... جواب هم نمیخواد فقط بخونینش ... به هر حال سلیقه و تدبیر و هدف خودتون اصله! خدانگهدار ...