باسلامدوست عزیز شما سوالاتی کلی را مطرح کرده اید که در مورد افراد با تفاوت های شخصیتی که دارند واقعا راهکارهای متفاوتی دارد و نمی توان یک نسخه برای تمام افراد ارایه دادولی در کل می توان گفت شما ابتدا در ارتباطاتتان باید به دنبال پیدا کردن نقاط ضعف و رفتارهایی باشید که باعث دفع افراد نسبت به شما می شودبعد از اینکه این نقاط ضعف را پیدا کردید باید روی رفع کردن و جایگزین کردنشان با رفتارهای مثبت کار کنیدبرای قدم اول سعی کنید در ارتباطاتتان از این به بعد بیشتر به رفتارها و عملکردتان درمورد دیگران توجه کنید و عکس العمل و حالات افراد را نسبت به رفتارتان مورد توجه قرار دهیداگر حالت های منفی گرفتندو یا ابراز ناراحتی از رفتاری کردند متوجه می شوید که این رفتار مطلوب ایشان نبوده است البته نوعا باید رفتارهایی را اصلاح کرد که در مورد بیشتر افراد این نظرات منفی وجود داشته باشد چراکه به هرحال ممکن است همیشه افرادی باشند که نسبت به ما و رفنارهایمان گرایش مثبتی نداشته باشندبعد از این کار و یا موازی با این اقدام می توانید رابطه تان را با افرادی که می دانید بیشتر رفتارهایشان جذب کننده است رابطه قوی کنید و یا ایشان را زیر نظر داشته باشید که بتوانید روش هایی را از ایشان بیاموزیدو در نهایت می توانید مطالعاتی در مورد روش های ارتباط موثر داشته باشید مطالعه کتاب " چگونه با دیگران ارتباط برقرا کنم " را به شما توصیه میکنمموفق باشید
با سلام و خسته نباشید!
ببخشید من میخواستم راهکار هایی واسه جذابیت رو بهم پیشنهاد بدین که بتونم باعث محبوب شدن بین دوستام شم چون فکر میکنم از این لحاظ خیلی خیلی پایینم...
یه درخواستی دیگه هم که دارم اینه که چطور بتونم جواب بقیه رو که مسخره ام میکنن یا بهم زور میگن رو بدم...اخریشم اینه که چطوری میتونم همیشه جو صمیمی رو بین دوستامو خانواده ام ایجاد کنم!
مررررسیییییی...ممنوووون...
باسلامدوست عزیز شما سوالاتی کلی را مطرح کرده اید که در مورد افراد با تفاوت های شخصیتی که دارند واقعا راهکارهای متفاوتی دارد و نمی توان یک نسخه برای تمام افراد ارایه دادولی در کل می توان گفت شما ابتدا در ارتباطاتتان باید به دنبال پیدا کردن نقاط ضعف و رفتارهایی باشید که باعث دفع افراد نسبت به شما می شودبعد از اینکه این نقاط ضعف را پیدا کردید باید روی رفع کردن و جایگزین کردنشان با رفتارهای مثبت کار کنیدبرای قدم اول سعی کنید در ارتباطاتتان از این به بعد بیشتر به رفتارها و عملکردتان درمورد دیگران توجه کنید و عکس العمل و حالات افراد را نسبت به رفتارتان مورد توجه قرار دهیداگر حالت های منفی گرفتندو یا ابراز ناراحتی از رفتاری کردند متوجه می شوید که این رفتار مطلوب ایشان نبوده است البته نوعا باید رفتارهایی را اصلاح کرد که در مورد بیشتر افراد این نظرات منفی وجود داشته باشد چراکه به هرحال ممکن است همیشه افرادی باشند که نسبت به ما و رفنارهایمان گرایش مثبتی نداشته باشندبعد از این کار و یا موازی با این اقدام می توانید رابطه تان را با افرادی که می دانید بیشتر رفتارهایشان جذب کننده است رابطه قوی کنید و یا ایشان را زیر نظر داشته باشید که بتوانید روش هایی را از ایشان بیاموزیدو در نهایت می توانید مطالعاتی در مورد روش های ارتباط موثر داشته باشید مطالعه کتاب " چگونه با دیگران ارتباط برقرا کنم " را به شما توصیه میکنمموفق باشید
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید دانشجوی کارشناسی ارشد کامپیوتر هستم و کنار تحصیل یه شغل پاره وقت با درآمد خیلی خیلی کم دارم... یه تجربه خواستگاری داشتم 2 سال پیش که به خاطر همین شرایط مالیم جواب رد شنیدم... از اون موقع تا حالا هیچ میلی برای ازدواج نداشتم... لازمه بگم من خیلی آدم احساساتی و اهل شعر هم هستم و گهگاه شعر میگم.. تو این دو سال از همین شعر خوندن و شعر گفتن و موسیقی گوش دادن و قدم زدن ها تو تنهایی های خودم خیلی لذت بردم. احساس میکنم دیگه به همین چیزها دارم عادت میکنم و واقعا هم دارم لذت میبرم. احساس میکنم اصن نیازی به هیچ کس دیگه واسه نیازهای عاطفیم ندارم. اصن از فکر ازدواج و خرج و مخارجش میترسم و میترسم ازدواج تموم این چیزایی که بهش عادت کردمو به هم بزنه اما خانواده دارن فشار میارن و هر روز یه جا را میگن بریم خواستگاری... به نظر شما من چطوری میتونم خانواده ام را قانع کنم که من با این شرایط نمیتونم ازدواج کنم و اصن نیازی ندارم؟ اصن مگه همه خوشبختیها تو ازدواجه؟!!!
- [سایر] یا عرض سلام و خسته نباشید خدمت شم من 27 سال سن دارم کارمند یه شرکت معتبر خصوصی هستم با حقوق و درآمد متوسط البته بیمه هم هستم مدتی هست که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم این موضوع رو هم با خانواده مطرح کردم و انتخاب یه همسر مناسب رو به مادرم سپردم البته این اطمینان رو دارم که با شناختی که مادرم روی من دارن گزینه مناسبی رو برام انتخاب میکنن ولی چند روزی هست که یه شخصی به من معرفی شده که یه دفعه به اتفاق خانواده منزل اون دختر خانوم هم رفتم که ظاهرا مشکلی ندارن خانواده ای متوسط شبیه به خود ما ولی الان که این موضوع یه مقدار جدی شده اون دختر خانوم تقریبا جواب مثبت داده و از ما خواستن برای بار دوم و صحبت ما دو نفر با هم بازم بریم منزلشون یه مقدار ترس و دلهره تو من ایجاد شده ترس از آینده که ایا میتونم تکیه گاه باشم برای یه نفر دیگه نیازهاشو بر طرف کنم یه چند مدتی هست فکرم رو مشغول کرده واحساس نگرانی میکنم من تا امروز با هیچ دختر ارتباط دوستی نداشتم به طور کلی هیچ شناختی روی جنس مخالف ندارم این موضوع هم باعث شده بیشتر نگران بشم ولی کلا با امر ازدواج مشکلی ندارم فقط نگرانم نمیخوام تصمیم غلط بگیرم اصلا میخواستم بدونم این استرس و نگرانی یه چیز همگیر هست یا نه به نظر شما من باید چیکار کنم ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید و بفرمائید چه معیار هایی رو باید در نظر بگیرم برای یک انتخاب درست .
- [سایر] با سلام وخسته نباشید خدمت شما من ناراحتی اعصاب دارم خیلی مثل قبل علاقه ای به بیرون رفتن ندارم هیچ دوستی ندارم با کسی نمیتونم دوس شم یکسره اس ام اس بازی میکنم دست خودم نیس نمیتونم نماز بخونم یه مدت میخوندم ولی دوباره .....دلشوره دارم مامانم با بابام بیشتر اوقات دعوا دارن بابام همش فحش میده مادرم بیشتر اوقات ناراحته دوس دارم بدونم باعث این مشکلاتم کیه وقتی با هم دعوا میکنن میگن تو برو به تو ربطی نداره یعنی واقعا به من ربطی نداره .....روزا میخوابم شبا بیدارم.... زن داداشم هر روز میخواد طلاق بگیره تو دادگاهم گفته که خواهرو مادرت ناراحتیه اعصاب دارن خواستم با یکی دردو دل کنم ببخشید وقتتونو گرفتم من از وقتی داداشم فوت کرده مریض شدم لطفا جوابمو خصوصی بدین ممنون
- [سایر] ا عرض سلام و خسته نباشید خدمت حاج آقامرادی 1-من دختری 21 ساله دانشجوی رشته کامپیوتر از شیراز هستم. 2-خواستگاری دارم 27 ساله از ...(یکی از شهرستانهای استان ...) که عموی دوستم میشه خانواده دار هستند و پسر خوبی به نظر میرسه دیپلم داره و شغلش هم آزاد هست 3-مراحل خواستگاری 3 جلسه طول کشید ودر 2 جلسه اخر با هم صحبت کردیم 4-اما حاج آقا من نمیتونم راجع بهش نظر قطعی بدم نه میتونم جواب مثبت بدم نه منفی البته میزان رضایتم بیشتر از نارضایتیم هست 5-تا یکی دو هفته دیگه باید جواب نهایی رو بدم 6-حاج آقا من همیشه دوست داشتم کسی که منو میخواد اگر یکبار بهش نه گفتم ول نکنه بره دلم میخواد بدونم چقدر براش ارزش دارم؟حاضر هست یکبار دیگه ازم خواستگاری کنه یا نه؟حالا هم قصدم اینه که به ایشون جواب منفی بدم ببینم مجددا ازم خواستگاری میکنه یا نه ؟ برای چیزی که میخواد تلاش میکنه یا نه ؟اصلا واقعا منو میخواد یا فقط اومده که یه زنی گرفته باشه؟ و اگه من نشدم عیب نداره یکی دیگه؟ 7- حالا سوالم از شما اینه که به نظرتون اینجور امتحان کردن درسته یا نه ؟ با توجه به این که اونا مال یه شهر دیگه هستن و باید خیلی سفت و سخت امتحان شن.به قول حافظ شیراز که میگه: در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک حاج آقا یه تفال به حافظ زدم همین غزل که یه بیتشو واستون نوشتم اومد البته میدونم آدم آیندشو دسته فال نمیده ولی خوب فال آدمو یه دل تر میکنه گاهی میگم اگر برگشت که جواب مثبت رو بهش میدم ولی اگر برنگشت چیزی از دست نخواهم داد بازم موقعیت های خوب یا شاید بهتر برام میادتازه اگر واقعا قسمتم با ایشون باشه هیچ چیز جلوی این ازدواجو نمیتونه بگیره و اون دوباره میاد من خیلی به قسمت تو ازدواج اعتقاد دارم 8-حاج آقا واقعا نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنید و اگر جایی دارم اشتباه میکنم بهم بگید درک میکنم که سرتون خیلی شلوغه باور کنید من سعی کردم همیشه تو سایت جستجو کنم و کمتر مزاحم وقت شما بشم و جواب سوالاتم رو هم با جستجو کردن میگیرم ولی لطفا اینو جواب بدید اگر قابل جواب دادن هم نیست حداقل یه جواب بدید که من بفهمم درست تو سایت عضو شدم لطفا اگر جواب دادید شهر محل سکونت آقا پسر رو نقطه چین کنید وقتتون رو خیلی گرفتم شرمنده- سایت فوق العاده ای دارید من که هر وقت میرم تو سایت زودتر از یکی دو ساعت نمیتونم بیرون بیام از بس که جالب و خوب هست-سپاسگذارم موفق باشید
- [سایر] سلام خانم کهتری من یه مشکلی دارم و میخام خیلی خودمونی مشکلم رو بگم راستش نمیدونم از کجا شروع کنم حدود 2 سال پیش که من با نت اشنا شدم کم کم با شبکه های اجتمایی و چت روم ها اشنا شدم من ساعت های متوالی وقت خودم رو صرف ارتباط با کسانی میکردم که حتی صداشونو نشنیده بودم بعد مدتی وابسته شدم طوری که تو دنیای وواقعی هم فکرم پیش اونا بود تو این مدت با یه نفر اشنا شدم یه دختر 24 ساله - رشته حقوق- اون فرد افسرده ای بود کم کم با هم درد و دل میکردیم حرفامونو به هم میزدیم با هم دوست شده بودیم حدود 6 ماه بود که با هم با واتس اپ و لاین در ارتباط بودیم دیگه خودتون میدونید از این رابطه های مسخره و ... یه مدت که گذشت من بهش وابسته شدم یعنی الان هم هستم خیلی وابسته خیلی حس میکنم نمیتونم بدون اون زندگی کنم من خیلی با اون مهربون بودم وقتی ناراحت بود ارومش میکردم ولی اون دلمو شکست حالم خیلی بده هنوزم وقتی یادم میاد شبا گریه میکنم بهش زنگ میزنم میگه به من زنگ نزن من به اون خیلی نزدیک بودم... و اون به من ... هنوزم گریه میکنم میدونین ؟ نمیتونم درس بخونم نمیتونم به زندگی ادامه بدم ... حس میکنم اونو کم دارم تو زندگیم ولی حالم بهم میخوره که برم التماس کنم میدونی 10 بار هم بیشتر التماسش کردم میدونی هر شب گریه میکنم میدونی دیگه خودم از خودمم خجالت میکشم حالم از خودم بهم میخوره حالم از همچی بهم میخوره نمیدونم چیکار کنم هنوزم به برگشت پیش اون فکر میکنم چرا ادما یهو اینقدر نامرد میشن ؟ چرا میگن تا اخرش هستیم ولی درست همون لحظه که بهشون نیاز داری ولت میکنن میرن خیلی تنها شدم خیلی خیلی بغض گلومو گرفته... من ارزشم خیلی بالا تر از این حرفا بود ولی ... اون اون ...... نمیدونم چی بگم فقط میخام کمکم کنین بتونم دوباره به زندگی برگردم مرسی ...............
- [سایر] سلام همیشه بعد از اینکه نماز میخونم یا حتی بین دو نمازم چند دقیقه ای میشینمو به جانمازم نگاه میکنم . بار گناهم. روم نمیشه حرف بزنم باهاش. برا همین با شرمندگی نمازمو تموم میکنمو میشینم . میشینم تا سرزنشم کنه. خسته شدم از بس گفتم دفعه آخرمه ، دیگه خوب میشم، دیگه دلتو نمیشکونم، دیشب بهش گفتم اگه وقت نداری من فعلاً نشستم برو سراغ بقیه کار من از این حرفا گذشته اینجوری نگام نکن . پیش خودم گفتم سراپا گوشه تا جواب اینهمه آدمو بده اونوقت منه نفهم یه بار دل به حرفش نمیدم وقتی چیزی ازش میخوام انقد سر کج میکنم که دیگه دلش میسوزه برام میدونه این کارا واسه همون لحظه است اما بازم ........... دیگه بعد نمازام روم نمیشه دعا کنم پیشه خودم میگم من حالیم نیست که دعاهام از ته دل یا نه اون که من لب باز کنم همه چیو میفهمه. اگه از ته دل نباشه چی؟ واسه همین هیچی نمیگم . ولی بازم بغضم میشکنه نمیتونم جلو خودمو بگیرم ناراحتش میکنم حاج آقا نکنه با اشکام کارو بدتر کنم؟ اگه یه دفعه ازم دلش بگیره که حتماً تا الان گرفته تکلیفم چیه ؟ اگه دلش با من دیگه صاف نشه من چیکار کنم؟ من تو دلم یه عالمه دردو دل مونده . دارم میترکم . نمیتونم بگم خدا زودتر آقامونو برسون چون فکر میکنم از ته دل نمیگم حس میکنم بهم میگه اصل حرفتو بگو تو اگه نگران اومدن آقات بودی دلشو نمیشکوندی! نمیدونم وقتی آدم از دل خودش خبر نداره چطور آدما ادعا میکنن ما از دل هم خبر داریم ! وقتی میخوام بگم خدایا گرفتاری همرو بر طرف کن پیش خودم میگم الان بهم میخنده میگه معلوم نیست دوباره چشه داره از گرفتاریه مردم مایه میذاره . حس میکنم یه فاصله ای بین منو خدا هست هر کاری میکنم این فاصله رو از میونمون بردارم موفق نمیشم فکر کنم حرفام به دلش نمیشینه؟!! اما خیلی دوسش دارم من خیلی پستم لایق امتحان دادن نیستم اما بعد از آخرین امتحانی که ازم گرفتو رد شدم یه امتحان جدید واسم راه انداخته .میبینی حاج آقا!!!!این خدای منه، اونوقت منم بنده این خدا م؟ {پیام قبلیمو نخوندید و جواب ندادید امیدوارم راه حل این امتحانو درست تشخیص بدم و شما هم تو این تشخیص راهنماییم کنید .} دعا کنید قبول شم . التماس دعا
- [سایر] سلام من یک بار هم این سوال را از شما پرسیده بودم و خیلی منتظر جواب بودم ولی نمیدونم چرا جوابی داده نشد من از 13 سالگی موهای سرم و ابروم رو میکنم ولی چون موهای من خیلی پرپشت بودن و همیشه دوستام مسخره ام میکردن بخاطر همین خانواده ام اولش متوجه نشدن و فکر میکردن که من بخاطر اینکه موهام کمتر بشن اونا رو میکنم ولی بعد که متوجه شدن یعنی 1سال بعد منو پیش یه روانپزشک بردن و من از همون موقع تا 2سال پیش دارو مصرف میکردم(البته توی اون 8سال پیش 3روانپزشک رفته بودم) ولی بخاطر اینکه هم داروها خیلی خواب آور بودن و از درسم عقب میموندم و هم دیگه خسته شده بودم من اونارو قطع کردم. و تا حالا پیش چندین روانشناس هم رفتم ولی موثر نبود حالا سوال من اینه که: 1. آیا ممکنه که من بخاطر تمسخر دوستام به این کار دست زده باشم ویا واقعا ریشه اش استرس بود؟ 2. اگه من مصرف داروهام رو ادامه میدادم احتمال خوب شدنم بود؟ 3. راه حلش چیه؟و اقعا چیکار باید بکنم؟ خواهش میکنم کمکم کنید چون دیگه خیلی خسته شدم!!!
- [سایر] سلام امروز که برنامه تونو دیدم از حرفاتون خوشم اومد. من از اون ادمام که هرچی به عیدنزدیک میشیم مضطربتر میشم هر شب که میخابم ارزو میکنم دیگه بلند نشم.از نفس کشیدن خسته شدم.با گریه میخابم و باگریه بیدار میشم فقط بخاطر ینفر.خیلی دوسش دارم. تو دوست داشتن هیچی واسش کم نزاشتم.4روز پیش بهم گفت یکی توزندگیم هست شاید فکرکنین ازاون دوستیای خیابونیه.نمیدونم......اننقدر دوست داشتن تو این زمونه دروغ شده که آدم جرئت نداره بگه خواهشا این دوس داشتن منوباور کنین و کمکم کنین.از نصیحت خوشم نمیاد.اینکه این کارا خوب نیست و فایده نداره.گوشم پره بخدا میدونم دروغ میگه که کسی رو داره چون دفه اولش نیس اینم میدونم که دوسم داره یه مشکلم دارم یه ماه پیش گفت که میام خواسگاریت حتی وقتی با مامانش حرف میزد حرفاشو شنیدم میگن خانواده ما خیلی بالاتر از اوناس خانواده من فرهنگی ان مامان بابام معلم اونارم شغل ازادن ندونستم چی بگم بهش. اصلا نمیدونم چه مرگمه خسته شدم به هیچی جز اون نمی تونم فکر کنم این دفه من ازش خدافظی کردم غرورممم اجازه نمیده دیگه بهش زنگ بزنم خودشم فقط دوروز یبار یه پیامی میده چی کنم من با این زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟ اون ادرس ایمیل هم ایدیمه نمیدونم واسه چی میخاین اگه مممکنه تو همین سایت جوابمو بدین
- [سایر] با سلام من حدود یک ساله که اشتهام خیلی کم شده احساس میکنم مثل سابق که خیلی با اشتها غذا میخوردم و مثل بقیه نیستم این در حالیه که یه پسر 24 ساله مجرد هستم صبح ها که بیدار میشم حالت تهوع دارم که بعد از نیم ساعت از بین میره طوری که از حالت تهوع سرفه های بدی میکنم و احساس میکنم معدم شل شده و میلرزه اصلا هم دلم صبحانه نمیخواد جوری که همه ی خوانوادم با اشتها صبحانه میخورن من حتی یه لقمه هم دلم نمیخواد و میتونم حتی تا شب هم چیزی نخورم و بازم اشتها ندارم ولی با این حال زورگی صبحانه و ناهار و شام را میخورم چون میدونم مریض میشم. میشه گفت هروز یکبار گرسنم میشه اگه کل روز هیچی نخورم و اونم شبه این در صورتیه که هیچ تنقلاتی هم نمیخورم .تقریبا همیشه احساس گرفتگی در ناحیه ی گلو دارم و وقتی آب دهانم را قورت میدم مثل زمان گلودرد احساس میکنم یه چیزی گیر کرده مثل حالت نفخ در حالی که هیچ چیزی هم نخوردم که فکر میکنم باد گلو باشه که آزاد نمیشه از نظر دفع هم هر سه روز یکبار دفع دارم این از همه بیشتر عذابم میده. اهل هیچ مواد مخدری هم نبوده ونیستم وتا حالا یه سیگارم نکشیدم. نمیدونم چه مشکلی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید چون این مسئله باعث شده زندگی برام زهر مار بشه و نتونم از زندگیم لذت ببرم خواهش میکنم جوابم را بدید یه جوابی که عملیاتی باشه و مشکلم برای همیشه حل بشه خیلی دعاتون میکنم ببخشید که خیلی حرف زدم آدم پرحرفی نیستم میخواستم توضیحاتم کامل باشه پیشاپیش از شما که اینقدر برای ما وقت میذارین ممنونم فقط خواهشا یه راهکار عملی بهم بدید باتشکر.
- [سایر] سلام اقای مرادی از این حرفا بگذرم که همه ی برنامه های شما رو دیدم و خیلی علاقه دارم به حرفاتون هر چند که مهمه ولی میدونم که میدونید وگرنه هرگز نمیومدم اینجا وووو برم سر اصل مطلب؟ من دختر 22 ساله هستم از یه خانواده ی مذهبی نزدیک به یک سال پیش از طریق چت با یه پسری اشنا شدم ،اون یه سال از من کوچیکتره و پسر خوبیه ما همدیگه رو خواهر و برادر میدونیم و حرفای بیربط و مزخرف هم نمیزنیم وقتی مشکلی واسه من پیش بیاد باهاش در میون میگذارم و اون هم بهم کمک میکنه و همینطور اون به حرف همدیگه گوش میدیم قبلترها من اصلا نماز صبح نمیخوندم ولی اون موقع اذان به موبایلم زنگ میزد تا بیدار شم و نمازمو بخونم با هم نماز میخونیم ،قران میخونیم قرار میذاریم قدر پدر و مادرهامون رو بدونیم ، قرار میذاریم به کسانی که دوستشون داریم یاداوری کنیم که واقعا دوستشون داریم وقتی با باباش دعواش میشه سعی میکنم از اون فکرایی که موجب میشه از خانواده اش بدش بیاد دورش کنم و البته گاهی اوقات هم شده که من از مامانم اینا دلخور شدم و رفتم تنها یه گوشه نشستم و اون بهم گفته فکر کن منم پیش اونا نشستم و منو راضی میکنه که از کسی دلخور نمونم بهم میگه وقتی میرم بیرون موهامو بپوشونم ، و وقتی که میرم بیرون زود برگردم که توی کوچه های خلوت کسی مزاحمم نشه قرار میذاریم با هم بقیه خوشرفتاری کنیم ووو اون از یه شهر دیگه و من هم از یه شهر ودیار دیگه! ولی واقعا بعضی وقتا بهتر از پدر و مادرم واسم کار کرده و منطقش بهتر منو راضی کرده هیچ وقت با هم برنامه ریزی نکردیم که همو ببینیم یا اینکه هر چیز غیر منطقی و غیر اخلاقی دیگه ای از هم دیگه بخواهیم اون واقعا واسه من یه داداشه گاهی ایمیل گاهی چت و گاهی هم تلفنی از هم خبر میگیریم یه اتفاقات خاصی بین ما افتاده که ما نمیتونیم بیخیال هم بشیم ، من اندازه ی خانواده ی خودم واسش نگران میشم، خیلی چیزای دیگه ای هم هست ولی من نمیخوام وقت شما رو بگیرم نظرتون چیه؟ اگه دو نفر اینجوری باشن؟؟؟ موردی داره؟ دین چی میگه؟ فکر میکنم موردمون اینقدر خاص هست که شما رو راغب کنه خیلی زود جواب منو بدید