با سلام.مانع خروج گاز نشوید.ریح یا باد در نتیجه اثر حرارت ضعیف بر رطوبیت غلیظ ایجاد می شود. وقتی حرارت معده کمتر از حدی باشد که بتواند رطوبت را تحلیل ببرد ریح یا باد ایجاد می شود. بعضی غذاها مثل حبوبات نفاخ هستند و در همه افراد باعث نفخ می شوند. اما اگر کسی با خوردن هر غذایی دچار نفخ شود غیر طبیعی است. معمولا در اثر سوء مزاج های مادی معده (سوء مزاج های بلغمی و سوداوی و گرم وتر) نفخ ایجاد می شود. درمان کامل و اختصاصی نیازمند مراجعه به پزشک سنتی است. این موارد توصیه می شود: از غذاهای سرد و تر (میوه های سرد و تر، ماست، دوغ، پنیر و..)، خوردن آب وسط غذا، خوردن آب یخ و حبوبات پرهیز کنید. رازیانه، زیره و انیسون و شکر را به مقدار مساوی با هم مخلوط و آسیاب کنید. بعد از هر وعده غذا یک قاشق چایخوری از آن بخورید. قبل از غذا کمی نمک بخورید.
با سلام
من خیلی باد شکم دارم طوری که واقعا اذیتم میکنه
قصد داشتم باد شکمم رو نگه دارم تا کم کم سیستم بدنم عادت کنه و کمتر باد تولید کنه
اما گفتم ممکنه عوارضی داشته باشه
حالا روش یا تغذیه ای هست که باد شکمم رو عادی بکنه
با تشکر
با سلام.مانع خروج گاز نشوید.ریح یا باد در نتیجه اثر حرارت ضعیف بر رطوبیت غلیظ ایجاد می شود. وقتی حرارت معده کمتر از حدی باشد که بتواند رطوبت را تحلیل ببرد ریح یا باد ایجاد می شود. بعضی غذاها مثل حبوبات نفاخ هستند و در همه افراد باعث نفخ می شوند. اما اگر کسی با خوردن هر غذایی دچار نفخ شود غیر طبیعی است. معمولا در اثر سوء مزاج های مادی معده (سوء مزاج های بلغمی و سوداوی و گرم وتر) نفخ ایجاد می شود. درمان کامل و اختصاصی نیازمند مراجعه به پزشک سنتی است. این موارد توصیه می شود: از غذاهای سرد و تر (میوه های سرد و تر، ماست، دوغ، پنیر و..)، خوردن آب وسط غذا، خوردن آب یخ و حبوبات پرهیز کنید. رازیانه، زیره و انیسون و شکر را به مقدار مساوی با هم مخلوط و آسیاب کنید. بعد از هر وعده غذا یک قاشق چایخوری از آن بخورید. قبل از غذا کمی نمک بخورید.
- [سایر] سلام خسته نباشید پسری 25 ساله هستم مجرد وقتی خیلی سردم بشه یا عصبانی بشم یا استرس بهم وارد بشه یا اب انگو خربزه و هندوانه بخورم و یا وقتی ماینوکسیدیل به بدنم برخورد کنه و یا وقتی ورزش کنم یا فعالیت بدنی داشته باشم باعت میشه حالات عصبی و پرخاشگری بی حوصلگی بهم دست بده جوری که معده عصبی میگیرم روده عصبی میگیرم طوری که ممکنه سه یا چهار روز اجابت مزاج نداشته باشم وقتی اینجوری میشم میل جنسیم به شدت کم میشه یعنی کلا از بین میره و یه طپش توی شکمم ایجاد میشه که دائمی هستش و ریزش مو میگیرم نه فقط جلوی سر تمام نقط سرم ریزش پیدا میکنه بنظر شما مشکل از کجاست اکوی قلب انجام دادم نرمال بوده .بنظر شما چه ازمایشی باید انجام بدم یا بنظر شما علت از کدوم قسمت بدن میتونه باشه؟ممنون
- [سایر] سلام خانم دکتر 2سوال دارم ومجرد هستم 1-الان حدود5ماهی هست که لکه های پوستی گرفتم قرمز رنگ هستش نه خارش داره نه درد داره مراجعه کردم گفتن بیماری گل رز هستش باید صبر کنی ولی خسته ام کرده نه خوب میشه نه استپ می کنه بیشترش تو ناحیه شکم وکمر هستش یه دکتری گفته الرژی هست.از نظر طب سنتی راه درمانش چیه راهنماییم کنید 2-از سال84 یبوست گرفتم که باعث بواسیر شد یه گوشت اضافی اخرمقعدم هستش ولی اذیتم نمیکنه فقط زمان قاعدگی تا روز 3 ام کمی درد میکنه و اذیت میکنه دفع هام نرمه یبوست ندارم. کمکم کنید.باتشکر فراوان
- [سایر] سلام خسته نباشید من6ماهه که دچار پانیک شدم.ازتیر ماه بود که دیگه حمله ای بهم دست نداده ولی اضطراب انتظار منو آزارم میده همیشه منتظرم تا یه اتفاق بد بیفته. تا به حال توی خونواده ی ما چنین اتفاقی نیفتاده بود همه شاد سر حال هستند ولی منم به اونا گفتم که چه اتفاقی برام افتاده با این وجود درک نکردند. سطح تحصیلاتشون هم پایین نیست ولی ...شبها نمی تونم بخوابم چون فکر می کنم خواب بدی میبینم.اگه یه جای بدنم یه کم درد بکنه فکرهایی میاد توذهنم که که سعی میکنه اون درد رو به یه بیماری بد تبدیل کنه اما همه ی اینا توی ذهنمه وواقعیت نداره ولی خیلی زیاد اذیتم میکنه دیگه آرامش که هیچی امید به فردای خودم هم ندارم. لطفا کمکم کنید
- [سایر] سلام استاد من به عنوان یه شاگرد شما رو خیلی دوست دارم شما یک استاد واقعی هستید انشاءالله خدا امثال شما را زیاد کنه نمیخواستم مشکلم رو برای شما بنویسم وشما رو ناراحت کرده و وقتتان را بگیرم ولی مجبور شدم نمیخواستم خونوادم بفهمند ،راستش من10 ساله درگیر یک بیماری جسمی هستم یه بیماری خود ایمن که سیستم دفاعی علیه خودش رفتار میکنه (لوپوس)بیشتر احساس خستگی وکوفتگی شدید میکنم وبیشتر درگیر عوارض قرصها هستم مثل سفیدی مو،لک پوست کیست سینوس،پوکی استخوان،عفونت بعضی ازاعضای جسم،خشکی چشم وووووسنم زیاد نیست اعتماد به نفسم خیلی کم شده راستش دیگه کم آوردم دوسه ماهی یکبار باید آزمایشای گوناگون بدم وبرم پیش دکتر که اینجور مواقع حالم بدتر میشه معلوم نیست کی خوب بشم شاید تاآخر عمرم باهام باشه ریشه این بیماری بیشتر استرسه راستش خیلی بده آدم در کنار پدر و مادرش احساس آرامش نداشته باشه روزی یکبار باهم دعوا دارند نه جدا میشند نه رفتارشون بهتر میشه به دکترم گفتم، منو به یه متخصص اعصاب و روان معرفی کرد من فرق روانشناس و روانپزشک ومتخصص اعصاب وروان نمیدونم به نظرم معرفی یه روانشناس کافی بود چون مشکلم فقط استرس وکمبود اعتماد به نفس و کنار نیومدن با بیماریم بود اگه ممکنه راهنماییم کنید ببخشید خیلی شد.
- [سایر] با سلام مدتیه که من دچار وسواس شدیدی شدم به طوری که در طول روز چندین و چند بار دستامو میشورم و اینقدر دستامو شستم که دستم حساسیت داده .مثلا وقتی میرم حموم چندین بار بدنمو با صابون میشورم و تا وقنی که چندین بار این کارو انجام ندم احساس ارامش نمیکنم همش احساس میکنم که دستام و بدنم کثیفه و باید اونارو چندین و چند بار بشورم یا مثلا وقتی که از دستشویی در میام چند بار دستامو میشورم و این باعث میشه که بابام باهام حسابی دعوا کنه و بهم بگه که من وسواسیم و این موضوع منو حسابی عصبانی میکنه یا وقتی که از دستشوئی در میام تا وقتی که پاهام به خوبی با آب و صابون نشورم احساس ارامش نمی کنم که همه این مشکلات باعث شده که زندگی من از حالت عادی خارج شه و واقعا برام به یه جهنم واقعی تبدیل شه ازتون خواهش میکنم بهم بگین که من باید چی کار کنم تا این مشکل رو بتونم حلش کنم و زندگیمو به حالت عادی بر گردونم ممنونم
- [سایر] با عرض سلام خدمت جناب حاج آقا مرادی من یکی از دانشجوهای دانشکده مهندسی دانشگاه زنجان هستم.با تشکر از تشریف فرمایی شما به دانشگاه زنجان. من قبل از اومدن شما به دانشگاه فقط حدود 5 دقیقه حرفاتون رو از تلویزیون شنیده بودم. همین کافی بود تا من راغب اومدن به جلستون در دانشگاه بشم. واقعا از حرفهاتون لذت بردم. خصوصا شب اول.متشکر که این همه به فکر جوون هایید در حالی که می تونستید راه دیگه ای رو هم برید. و واقعا همونطور که خودتون فرمودید طوری صحبت نکردید که ما خوشمون بیاد و واقعیات رو گفتید. من که ازطرز فکرتون کیف کردم. ولی همه متوجه شدن که هیچ جوابی برای چگونگی تحمل دلتنگی و تنهایی و فشار میل جنسی ندارید. چون اصلا جوابی وجود نداره و تقصیر شما هم که نیست. وضعیت جامعه مشکل داره. شاید تنها راهش توکل به خدا و سعی بر پاک موندن باشه. حالا بگذریم! من دو تا سوال داشتم که واقعا اگر جوابشون رو بدونم تحمل تنهایی که خیلی اذیتم می کنه شاید واسم راحت تر بشه ! اولی اینکه شما فرمودید الان سن مناسبی واسه ازدواج و حتی انتخاب واسه پسرها نیست. ولی الان که ما تو این سن هستیم و تو دانشگاه دور و برمون پر دختره و با خیلی ها ارتباط داریم و ممکنه اونی رو که دوستش داریم و فکر می کنیم به ایده آل هامون نزدیکه واحساس میشه که مناسب باشه از جنبه های مختلف مثل خانواده به همین راحتی ها پیدا نکنیم. حالا چند سال بعد که تو این جور محیط ها نیستیم چطور قراره این دختر پیدا بشه؟؟؟؟؟ ... حالا نمیدونم این رو بخونید و بهم جواب بدید یا نه ولی امیدوارم کمکم کنید. راستی لطفا پیام رو کامل نشون ندید. با تشکر
- [سایر] سلام و عرض ادب و تبریک ماه رمضان. سوالم اینه... که بین پدر و مادرم گاهی شکرآب میشه... خب من هم مثل خیلی های دیگه که بیشتر با مادرشون تو خونه هتسن همیشه در وهله ی اول حق رو به مادرم میدم.. ولی بعد که فکر میکنم می بینم که گکاهی مادرم مقصره... البته اینو بگم که وقتی فکر میکنم میبینم برخورد هردو اشکال داره... یه جایی پدرم قلدری میخواد بکنه (البته بی ادبی نمیکنه... منظورم مثلا تک روی کردنه) و مادرم هم لج بازی میکنه... به نظرم گاهی میشه بعضی از رفتارهای بد آقایون رو خانوما با شگردهایی خیلی عادی برطرف کنن که مادر من اینا رو انجام نمیده... خب این وسط منِ فرزند خیلی ناراحت میشم... گاهی با مادرم حرف میزنم ولی به من میگه ربطی نداره بهت... با خنده هم میگه که من مثلا ناراحت نشم.. نمیدونم این حرفام روش تاثیر داره یا نه. با بابامم روم نمیشه حرف بزنم... خب اینکه فرزند بخواد به پدر نصیحت کنه اصلا خوب نیست به نظرم. حالا به نظرتون من چی کنم؟ بعضی از این دعواها میدونم حکایت همون زن وشوهر دعوا کنن ابلهان باور کنن هست:) ولی بعضی از رفتاهاشون متاسفانه رو زندگی تاثیر میذاره... به نظرتون از دست من جز دعا چه کاری برمیاد؟؟ یه چیز دیگه.. قبلاها کتاب بهشت سعادت در سراچه ی دل رو بهم معرفی کردید... بازم از این کتابایی که در خودسازی نقش دارن میشه معرفی کنین؟ :) متشکرم یاحق
- [سایر] باعرض سلام وادب از پاسخ شما متشکرم,دکتر راسیتش در پاسخ به سوالی که پرسیدین باید بگم متاسفانه مادرم نتونستن با خواهرم ارتباطی برقرار کنند که خواهرم هرچیزی رو به مامانم بگه درواقع مامانم تلاش میکنه جوری باما رفتار کنه که باهاش احساس دوستی بکنیم وهمه چیزو بهش بگیم ولی خودم فکر میکنم که در ایجاد همچین ارتباطی تاحدودی ناموفق بوده و از دور که به قضیه نگاه میکنم میبینم چون مامانم خیلی استرسی هست ما اکثرن اگه اتفاق بدی بیفته میترسیم واسش بگیم, اینجور نیست که بداخلاقی کنه ودعوای بدمون بکنه ولی خیلی غر میزنه ماهم بس که اعصابمون میریزه به هم معمولا اول واسه بابام میگیم و بعد توی دلمون نگه میداریم ولی باز چون احساس میکنیم خالی نشدیمواسه مامانمون میگیمچون ما دوست داریم از همه چیزهم باخبر باشیم اول برای بابام میگیم چون اون خیلی خونسردتر از مامانمه ولی بابام اگه کاراشتباهی بکنیم که آبرویی باشه چون واقعن ناراحت میشه و معلوم نیست چه واکنش بدی(کتک)نشون بدهماتا به حال کار بدی نکردیم واین خواهرم هم که این کارو کرده بابام نمیدونه و وقتی فهمیدیم همچین کاری کرده یکی از دلایلش که بهمون نگفته بود همین بود گفت که میترسیده که بهمون بگه و در کل خواهرام میان واسه من خیلی چیزارو که واسشون اتفاق میفته رو میگن اما اینو بگم که من وخواهر بزرگم تقریبا هر اتفاقی میفته رو واسه مامان وبابامون میگیم ولی خواهر کوچیکم نه بیشتر ممکنهبه دوستاش بگه ولی ارتباط گرمی با هیچ کدوممون برقرار نمیکنه و در کل بیشتر به من میگه و با من بیشتر ارتباط برقرار میکنه تا بقیه خانم دکتر باتوجه به اینا به نظرتون برای برقراری ارتباط بهتر با اون ما باید چی کار کنیم؟ اگه نکاتی برای هرکدام از ما بگین ممنون میشم علاوه بر اینکه لطف کنید بهم بگید از این به بعد باید چه جوری تحت نظرش داشته باشیم وآیا بهش اجازه بدیم باز رمان بخونه یا نه؟آخه شبانه روز پشت کامپیوتره و رمان میخونه
- [سایر] با سلام و تشکر از شما و دست اندرکاران در تهیه این سایت. من حدود یک سال پیش تصمیم جدی به ازدواج گرفتم. با اینکه از نظر خیلی ها چون هنوز درسم تموم نشده بود و سربازی نرفته بودم، شرایط ازدواج و نداشتم ولی خودم احساس میکردم که آمادگیش و دارم. اگه بخوام به خاطر این چیزا ازدواجم و عقب بندازم اون دنیا که ازم سئوال کنن، این چیزا دلایل قانع کننده ای نیست. خیلی جاها رفتیم خواستگاری و به خاطر همین چیزا ردم میکردن (یا اینکه اونا معیارهای من و نداشتن). حتی خیلی جاها به خاطر اینکه خونه و ماشین نداشتم من و رد میکردن!! اصلا به نظر من منطقی نمیاد که پسر همه سختیها رو تنهایی تحمل کنه بعد که خونه زندگیی درست کرد، یک دختر بیاد شروع کنه به زندگی. اگه قراره که زن و شوهر شریک زندگی هم باشن، باید تو سختیها و خوشیها هر دو شریک باشن. همین که من شغل داشتم و دستم به دهنم میرسید از نظر بلوغ مالی کفایت میکنه. بالاخره خدا نصیب کرد و با همسر کاملا مناسبی ازدواج کردم و الان خیلی راضیم و خدا رو شکر میکنم. ما هر چه بیشتر میگذره به هم دیگه بیشتر علاقمند میشیم. طوری که اگه فقط نصف روز احوال هم و نپرسیم شدیدا دلتنگ هم میشیم. ولی حالا که داره به زمان رفتن من به سربازی نزدیک میشه مشکلی که پیش اومده اینه که روز به روز داره به نگرانی نامزدم از رفتن من اضافه میشه. با اینکه سعی میکنه خیلی بروز نده و مدام میگه که برو سربازی ولی نگرانیش کاملا مشخصه. گاهی اوقات که... میبینم که دور چشماش خیسه. حاج آقا من خیلی از این کاری که کردم ناراحتم. خدا میدونه هدفم از ازدواج امریه گرفتن و این چیزها نبوده، درسته که اینها رو هم داشته ولی من هدفم این بوده که ازدواجم و دو سال عقب نندازم و اینکه اگه همسرم میتونه، شرایطی رو برای من آسونتر بکنه، خوب این کار باید انجام بشه. حالا احساس میکنم من آدم خودخواهی بودم که به خاطر خودم دختری رو تا این حد ناراحت کردم. حالا شما بگین من اشتباه کردم؟ حالا که ازدواج کردیم و همه چیز تموم شده، گاهی اوقات با خودم میگم شاید خوب باشه از محبتم بهش کم کنم حتی یک کمی بدرفتاری هم بکنم تا راحتتر بتونه دوریم تو این سه ماه آموزشی تحمل کنه. ولی نمیدونم کار درستیه یا نه. به نظر شما این کار، منطقیه؟ راه بهتری هم هست؟
- [سایر] با سلام خدمت اقای مرادی. ممنون که تا حالا به هیچ سوالم جواب ندادین.درسته بازم اعتقاد دارم که شما اصلا مجبور به جواب دادن نیستید ولی با دیدن پاسخ های شما به افراد دیگه کمی حسودیم می شه. واقعا کشور ما به افرادی مثل شما واقعا نیاز داره این رو از ته دل می گم. کاش همه روحانیون مثل شما باشند. من با اجازه شما سوالم رو مطرح می کنم و این بار دیگه منتظر جواب هستم. سوال: کاملا خصوصی: من پسری 22 ساله هستم دانشجوی سال 3 کامپیوتر.مدتی پیش دوستام فقط برای شوخی و سرگرمی یکی از دختر ها رو برام نشون کردند. البته همین طوری. و من هیچ احساسی نسبت به این دختر خانم نداشتم. تا اینکه یواش یواش حس کردم یه احساسی نسبت به این دختر خانم پیدا کردم. نمی دونم اسمش چی هست ولی فکر کنم همون دوست داشتن باشه. ولی چون من از یک خانواده ی مذهبی هستم از این جور احساس ها تقریبا می ترسم. از طرفی بعد از مدتی دیگه اون احساس رو نسبت به اون دختر نداشتم البته بود ولی کمتر شد. چون چند تا از هم کلاسی ها هم در فکر اون دختر بودند.و من ناراحت شدم.البته از خودم.یعنی چطور ممکنه همه به اون دختر علاقه مند بشن و عشق همشون پاک باشه.البته مطمئن هستم عشق خودم پاک بوده.آقای مرادی ما 2 جور وصلت داریم. یکی اینکه به مادر می گیم بره و برامون یکی رو پیدا کنه و یا اینکه خودمون عاشق یه دختر می شیم.هر کدوم از این روش ها ضرر و سود خودشون رو دارند.من با روش اول بیشتر مخالف هستم که مادر بره پیدا کنه چون در این روش فکر می کنم اصلا بین دختر و پسر اون رابطه ی خوب و عاشقانه نباشه. از طرفی هم می دونم که عاشق شدن هم اشکال داره. چون عقلی در کار نیست.حالا موندم که چی کار کنم.آیا در مورد اون دختر خانم تحقیق کنم یا نه؟ آیا هنوز باید صبر کنم؟ همچنین خواهش دارم در مورد راه های بهتر شناختن همسر آینده رو در برنامه مردم ایران سلام مطرح کنین همه می گن باید خوب تحقیق کنیم اما هیچ کس نمی گه چطور؟ با چه روش های ؟ خواهش می کنم این دفعه جواب من رو بدین. ممنون می شم. خداحافظ