یکی از شبهات مطرح شده در زمینه رفتار سیاسی ائمه مساله صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. در واقع علت صلح و سازش امام حسن علیهالسلام با معاویه چه بود؟ آیا جنگ علی علیهالسلام با معاویه، با صلح امام حسن علیهالسلام سازگار است؟(1) در پاسخ به این سوال می توان گفت که به چند دلیل، امام حسن علیهالسلام نتوانست به مقصد اصلی، که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود، بپردازد؛ لذا بنا به ضرورت حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بینتیجه، از جنگ خودداری کرد و صلح را تحت شرایطی خاص قبول نمود. دلایل صلح امام حسن علیه السلام 1. رویگردانی مردم از جنگ، و عدم حمایت از امام علیه السلام سستی مردم در حمایت از امام، از مهمترین دلایل اقدام آن حضرت برای اتخاذ موضع جدید بود. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است. وقتی امام برای جنگ با معاویه اعلام بسیج نمود که استمرار کار علی علیهالسلامبود خودش به نخیله رفت و ده روز در آنجا ماند. در این مدت چهار هزار نفر حاضر شدند، در حالی که سپاه معاویه دهها هزار جنگجو داشت و اکثر اهل کوفه به معاویه نامه نوشتند که ما با تو هستیم.(2) ماجرای ساباط نیز یکی از مهمترین نشانهها برای روشن ساختن عدم آمادگی مردم برای جنگ بود. در آنجا امام علیهالسلامدریافت که مردم او را خوار کردهاند.(3) شمار زیادی از مردم، در جنگهای جمل، صفین و نهروان در حمایت از حضرت علی علیه السلام به قتل رسیده بودند و اینک اینان خسته از جنگ ها، دیگر توان ادامه این جنگ را در خود نمی دیدند و حتی خود را طلبکار حکومت دانسته، خون خود را از اهلبیت می طلبیدند وقتی خبر فرار جمعی از سپاه به گوش امام رسید، آن حضرت رو به مردم کوفه کرد و فرمود: (شما با پدرم مخالفت ورزیده، کار را به حکمیت کشاندید، در حالی که پدرم موافق نبود؛ پس از آن سراغ من آمدید و بیعت کردید، ولی به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفتهاند. همین برایم کافی است. مرا در مورد دین و جانم فریب ندهید).(4) جاحظ درباره علت کناره گیری امام حسن علیهالسلام مینویسد: (وقتی پراکندگی اصحاب و درهمریختگی سپاه خود را مشاهده نمود، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و میدانست که هر روز به نوع و رنگی رفتار میکنند، از جنگ کناره گرفت).(5) امام دریافت که به این مردم نمیتوان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام میفرمود: (واللّه لو قاتلت معاویه لأخذوا بعنقی حتّی یدفعونی الیه سلما)؛(6) (به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل میدهند). و در جای دیگری فرمود: (اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواستهها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند).(7) با چنین مردمی، امکان برپایی جنگ با اهل شام، که اتحادی کامل و هدف و نیت مشخصی داشتند، وجود نداشت. سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نشان میدهد که در بعضی از جاها نمیتوان مردم را به زور وادار به جنگ و حمایت کرد. امام مجتبی علیه السلام نیز به همین سیره پایبند بود. زمانی که میدید مردم، خود مایل به داشتن چنین امامی نیستند، طبیعی بود که بعد از نصایح لازم، عراق را رها کند و به مدینه برود. امام علیهالسلام در این باره میفرماید: (من دیدم که بیشترین شما از جنگ رویگردان، و بدان بیرغبت شدهاید، و من شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار نمیکنم).(8) و در جای دیگر میفرماید: (به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او (معاویه) سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری میداشتم شبانهروز با او میجنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند).(9) 2. حفظ جان شیعیان یکی دیگر از دلایل امام علیهالسلام برای پذیرش صلح، حفظ جان شیعیان بود. معترضان به امام از دو گروه بودند: خوارج و نیز برخی از شیعیان قلبا راضی به صلح با معاویه نبودند و به امام معترض شدند. امام با درک حال آنها با نرمی آنها را ساکت نمود(10) و فرمود: (زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم (منظور امام از ماندن، حفظ تشیع بوده است)).(11) امام در سخن دیگری فرمود: (من برای حفظ جان شیعیان، مصالحه کردم...) (12) امام در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نیز فرمود: (ای حجر! همه مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمیدارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم...)(13) در هر صورت، حفظ شیعه یکی از ضروریاتی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که انجام آن، رشادت خاص خود را میطلبید. آنچه برای امام و هر فرد مکتبیای، اهمیت دارد، عمل به رسالت شرعی خویش است، نه آنکه به دلیل احتمال طعنههای مردم، خود را به دامی اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد. با توجه به مطالب فوق، اگر امام علی علیهالسلام نیز در آن شرایط قرار میگرفت، جز این راهی نداشت. توجه به برخورد امام علیهالسلام با مسئله حکمیت، این اصل را ثابت میکند. امام علی علیهالسلام به برخی از معترضان به پذیرش حکمیت، که اصرار بر ادامه جنگ داشتند، فرمود: (شما جمعیتی کوچک در میان اکثریتِ آنچنانی هستید. اگر جنگ را آغاز کنیم، همین اکثریت مخالف جنگ، دشمنیشان با شما بیشتر از اهل شام است. به خدا سوگند من نیز به این حکمیت راضی نیستم؛ امّا تسلیم خواست اکثریت شدم، بدان جهت که بر جان شما میترسیدم).(14) خلاصه اینکه، آنچه امام حسن علیهالسلام انجام داد، صددرصد به نفع شیعیان بود؛ همچنان که حضرت میفرمایند: (واللّه، الذی عملتُ خیرٌ لشیعتی مما طلعتْ علیه الشمس او غربت)؛(15) (به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعتتر از طلوع و غروب خورشید است). علاوه بر دلایل فوق که امام را مجبور به قبول صلح نمود، یکی از دلایل مهم سستی عهد کوفیان است که امام علی علیهالسلامدرباره آنها فرمود: (حاضرم ده تن از شما را با یکی از یاران معاویه عوض کنم. آنها در باطل خود از شما که در حقید، استوارترند).(16) یاران معاویه سخت مطیع او بودند و معاویه نیز در خدعه و نیرنگ و مکر نظیری نداشت و مشاوران و فرماندهان سپاهی، مانند عمرو عاص و صحاک بن قیس داشت که در اطاعت از او جان باخته و سر میدادند، در حالی که همین عناصر در سپاه امام حسن، افرادی سستعهد و گولخورده و دنیاطلب مانند عبیداللّه بن عباس و... بودند که با تطمیع و مکر معاویه سپاه را بدون فرمانده گذاشتند و به سپاه معاویه ملحق شدند؛ لذا امام با این شرایط تحمیل شده بهترین گزینه را که صلح و حفظ یاران مخلص بود، انتخاب نمود. معاویه با تطمیع و شایعهپراکنی(17) در بین سپاه امام طوری زمینهسازی کرد که امام چارهای جز صلح نداشته باشد. چنانکه مورخین معتبر مینویسند: عدهای رؤسای قبایل، مخفیانه با معاویه مکاتبه داشتند و سازش کرده بودند که امام را تسلیم معاویه کنند.(18) پی نوشت: (1) برگرفته از: صباح، 8-7، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه. (2) مجلسی، بحارالانوار، ج 44 (تهران، اسلامیه، 69)، ص 44. (3) شیخ مفید، الارشاد، ج 2 (قم، چ اول، مؤسسه آل البیت، 1413 ق)، ص 13. (4) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 22. (5) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3 (بیروت، دار صادر)، ص 405. (6) طبرسی، اعلام الوری (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص 205؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، چ دوم (تهران، اسلامیه، 1369)، ص 20؛ عبداللّه بحرانی، عوالم العلوم، ج 16، ص 175. (7) ابن اثیر، همان، ج 3، ص 405. (8) دینوری، اخبار الطوال (قاهره)، ص 220. (9) مجلسی، همان، ص 147. (10) مجلسی، بحارالانوار، ج 44 (بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، چ دوم)، ص 28 و 29؛ ابن اعثم، الفتوح (تهران، انقلاب اسلامی، 1372) چ اول، ص 770. (11) همان، ص 19؛ تحف العقول، ص 227؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج 16، ص 175؛ فرائد السمطین، تحقیق محمّد باقر محمودی (بیروت)، ج 2، ص 120. (12) دینوری، همان، ص 220. (13) بحارالانوار، ج 44، ص 29؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 35؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج 16، ص 170. (14) بلاذری، انساب الاشراف (مصر، دارالمعارف)، ج 2، ص 338. (15) فرائد السمطین (تحقیق علامه محمّدباقر المحمودی، بیروت)، ص 124؛ بحارالانوار، ج 44، ص 19. (16) نهج البلاغه، خطبه 97، (به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!!) (17) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 12 14. (18) همان، ص 12.
یکی از شبهات مطرح شده در زمینه رفتار سیاسی ائمه مساله صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. در واقع علت صلح و سازش امام حسن علیهالسلام با معاویه چه بود؟ آیا جنگ علی علیهالسلام با معاویه، با صلح امام حسن علیهالسلام سازگار است؟(1)
در پاسخ به این سوال می توان گفت که به چند دلیل، امام حسن علیهالسلام نتوانست به مقصد اصلی، که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود، بپردازد؛ لذا بنا به ضرورت حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بینتیجه، از جنگ خودداری کرد و صلح را تحت شرایطی خاص قبول نمود.
دلایل صلح امام حسن علیه السلام
1. رویگردانی مردم از جنگ، و عدم حمایت از امام علیه السلام
سستی مردم در حمایت از امام، از مهمترین دلایل اقدام آن حضرت برای اتخاذ موضع جدید بود. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است.
وقتی امام برای جنگ با معاویه اعلام بسیج نمود که استمرار کار علی علیهالسلامبود خودش به نخیله رفت و ده روز در آنجا ماند. در این مدت چهار هزار نفر حاضر شدند، در حالی که سپاه معاویه دهها هزار جنگجو داشت و اکثر اهل کوفه به معاویه نامه نوشتند که ما با تو هستیم.(2)
ماجرای ساباط نیز یکی از مهمترین نشانهها برای روشن ساختن عدم آمادگی مردم برای جنگ بود. در آنجا امام علیهالسلامدریافت که مردم او را خوار کردهاند.(3) شمار زیادی از مردم، در جنگهای جمل، صفین و نهروان در حمایت از حضرت علی علیه السلام به قتل رسیده بودند و اینک اینان خسته از جنگ ها، دیگر توان ادامه این جنگ را در خود نمی دیدند و حتی خود را طلبکار حکومت دانسته، خون خود را از اهلبیت می طلبیدند وقتی خبر فرار جمعی از سپاه به گوش امام رسید، آن حضرت رو به مردم کوفه کرد و فرمود:
(شما با پدرم مخالفت ورزیده، کار را به حکمیت کشاندید، در حالی که پدرم موافق نبود؛ پس از آن سراغ من آمدید و بیعت کردید، ولی به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفتهاند. همین برایم کافی است. مرا در مورد دین و جانم فریب ندهید).(4)
جاحظ درباره علت کناره گیری امام حسن علیهالسلام مینویسد:
(وقتی پراکندگی اصحاب و درهمریختگی سپاه خود را مشاهده نمود، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و میدانست که هر روز به نوع و رنگی رفتار میکنند، از جنگ کناره گرفت).(5)
امام دریافت که به این مردم نمیتوان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام میفرمود:
(واللّه لو قاتلت معاویه لأخذوا بعنقی حتّی یدفعونی الیه سلما)؛(6) (به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل میدهند).
و در جای دیگری فرمود:
(اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواستهها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند).(7)
با چنین مردمی، امکان برپایی جنگ با اهل شام، که اتحادی کامل و هدف و نیت مشخصی داشتند، وجود نداشت.
سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نشان میدهد که در بعضی از جاها نمیتوان مردم را به زور وادار به جنگ و حمایت کرد. امام مجتبی علیه السلام نیز به همین سیره پایبند بود. زمانی که میدید مردم، خود مایل به داشتن چنین امامی نیستند، طبیعی بود که بعد از نصایح لازم، عراق را رها کند و به مدینه برود. امام علیهالسلام در این باره میفرماید:
(من دیدم که بیشترین شما از جنگ رویگردان، و بدان بیرغبت شدهاید، و من شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار نمیکنم).(8)
و در جای دیگر میفرماید:
(به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او (معاویه) سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری میداشتم شبانهروز با او میجنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند).(9)
2. حفظ جان شیعیان
یکی دیگر از دلایل امام علیهالسلام برای پذیرش صلح، حفظ جان شیعیان بود. معترضان به امام از دو گروه بودند: خوارج و نیز برخی از شیعیان قلبا راضی به صلح با معاویه نبودند و به امام معترض شدند. امام با درک حال آنها با نرمی آنها را ساکت نمود(10) و فرمود:
(زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم (منظور امام از ماندن، حفظ تشیع بوده است)).(11)
امام در سخن دیگری فرمود:
(من برای حفظ جان شیعیان، مصالحه کردم...) (12)
امام در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نیز فرمود:
(ای حجر! همه مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمیدارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم...)(13)
در هر صورت، حفظ شیعه یکی از ضروریاتی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که انجام آن، رشادت خاص خود را میطلبید. آنچه برای امام و هر فرد مکتبیای، اهمیت دارد، عمل به رسالت شرعی خویش است، نه آنکه به دلیل احتمال طعنههای مردم، خود را به دامی اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد.
با توجه به مطالب فوق، اگر امام علی علیهالسلام نیز در آن شرایط قرار میگرفت، جز این راهی نداشت. توجه به برخورد امام علیهالسلام با مسئله حکمیت، این اصل را ثابت میکند.
امام علی علیهالسلام به برخی از معترضان به پذیرش حکمیت، که اصرار بر ادامه جنگ داشتند، فرمود:
(شما جمعیتی کوچک در میان اکثریتِ آنچنانی هستید. اگر جنگ را آغاز کنیم، همین اکثریت مخالف جنگ، دشمنیشان با شما بیشتر از اهل شام است. به خدا سوگند من نیز به این حکمیت راضی نیستم؛ امّا تسلیم خواست اکثریت شدم، بدان جهت که بر جان شما میترسیدم).(14)
خلاصه اینکه، آنچه امام حسن علیهالسلام انجام داد، صددرصد به نفع شیعیان بود؛ همچنان که حضرت میفرمایند:
(واللّه، الذی عملتُ خیرٌ لشیعتی مما طلعتْ علیه الشمس او غربت)؛(15) (به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعتتر از طلوع و غروب خورشید است).
علاوه بر دلایل فوق که امام را مجبور به قبول صلح نمود، یکی از دلایل مهم سستی عهد کوفیان است که امام علی علیهالسلامدرباره آنها فرمود:
(حاضرم ده تن از شما را با یکی از یاران معاویه عوض کنم. آنها در باطل خود از شما که در حقید، استوارترند).(16)
یاران معاویه سخت مطیع او بودند و معاویه نیز در خدعه و نیرنگ و مکر نظیری نداشت و مشاوران و فرماندهان سپاهی، مانند عمرو عاص و صحاک بن قیس داشت که در اطاعت از او جان باخته و سر میدادند، در حالی که همین عناصر در سپاه امام حسن، افرادی سستعهد و گولخورده و دنیاطلب مانند عبیداللّه بن عباس و... بودند که با تطمیع و مکر معاویه سپاه را بدون فرمانده گذاشتند و به سپاه معاویه ملحق شدند؛ لذا امام با این شرایط تحمیل شده بهترین گزینه را که صلح و حفظ یاران مخلص بود، انتخاب نمود. معاویه با تطمیع و شایعهپراکنی(17) در بین سپاه امام طوری زمینهسازی کرد که امام چارهای جز صلح نداشته باشد. چنانکه مورخین معتبر مینویسند: عدهای رؤسای قبایل، مخفیانه با معاویه مکاتبه داشتند و سازش کرده بودند که امام را تسلیم معاویه کنند.(18)
پی نوشت:
(1) برگرفته از: صباح، 8-7، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه.
(2) مجلسی، بحارالانوار، ج 44 (تهران، اسلامیه، 69)، ص 44.
(3) شیخ مفید، الارشاد، ج 2 (قم، چ اول، مؤسسه آل البیت، 1413 ق)، ص 13.
(4) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 22.
(5) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3 (بیروت، دار صادر)، ص 405.
(6) طبرسی، اعلام الوری (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص 205؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 44، چ دوم (تهران، اسلامیه، 1369)، ص 20؛ عبداللّه بحرانی، عوالم العلوم، ج 16، ص 175.
(7) ابن اثیر، همان، ج 3، ص 405.
(8) دینوری، اخبار الطوال (قاهره)، ص 220.
(9) مجلسی، همان، ص 147.
(10) مجلسی، بحارالانوار، ج 44 (بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، چ دوم)، ص 28 و 29؛ ابن اعثم، الفتوح (تهران، انقلاب اسلامی، 1372) چ اول، ص 770.
(11) همان، ص 19؛ تحف العقول، ص 227؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج 16، ص 175؛ فرائد السمطین، تحقیق محمّد باقر محمودی (بیروت)، ج 2، ص 120.
(12) دینوری، همان، ص 220.
(13) بحارالانوار، ج 44، ص 29؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 35؛ عبداللّه بحرانی، همان، ج 16، ص 170.
(14) بلاذری، انساب الاشراف (مصر، دارالمعارف)، ج 2، ص 338.
(15) فرائد السمطین (تحقیق علامه محمّدباقر المحمودی، بیروت)، ص 124؛ بحارالانوار، ج 44، ص 19.
(16) نهج البلاغه، خطبه 97، (به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!!)
(17) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 12 14.
(18) همان، ص 12.
- [سایر] علت صلح و سازش امام حسن (ع) با معاویه چیست؟ آیا جنگ علی (ع) با معاویه، با صلح امام حسن (ع) با معاویه سازگار است و تفاوت در چیست؟
- [سایر] علت صلح امام حسن علیه السلام چیست؟ چرا امام علی علیه السلام با معاویه جنگ کرد و امام حسن علیه السلام صلح؟
- [سایر] اگر کفر معاویه بخاطر قتال با علی (ع) ثابت شود، پس چرا امام حسن (ع) با وی صلح نمود؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] شبهه: حضرت حسین ابن علی علیه السلام راههای دیگری غیر از جنگ و قیام داشت، مثلا می توانست مانند برادرش حسن ابن علی علیه السلام صلح نماید.
- [سایر] اگر کفر معاویه به خاطر جنگ با علی -علیه السلام- ثابت شود، پس چرا امام حسن -علیه السلم- با وی صلح نمود؟
- [سایر] چه تفاوتهایی میان زمان امام حسن (ع) و امام حسین وجود داشت که یکی صلح را انتخاب کرد و دیگری جنگ را؟
- [سایر] چرا امام علی علیه السلام با اینکه میدانست در جنگ با معاویه شکست میخورد با او جنگ کرد در حلای که امام حسن علیه السلام با او صلح کرد؟
- [سایر] آیا امام حسین(ع) با صلح امام حسن(ع) مخالف بود؟
- [سایر] آیا امام حسن مجتبی(ع) برای صلح با معاویه پول طلب نموده بود و امتیاز مالی درخواست کرد؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.