اسلام آیین عقیده و ایمان وعشق و محبّت به خداوند بوده است، برای رسول الله(ص) بخوبی روشن بود که در پرتو زور و اجبار و جنگ، دین گسترش پیدا نمی کند و پیشرفت و استقرار آن تنها با برهان و استدلال و بصیرت و بینایی است. قرآن خود می فرماید: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛[1] در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است.) رسول خدا (ص) جنگ طلب نبود، زیرا صلح حدیبیه را حتی با دادن امتیاز به قریش پذیرا شد تا آرامش و امنیت ایجاد شود. آن حضرت ناگزیر در برابر کسانی که علیه اسلام توطئه می کردند و قصد نابودی آن را داشتند و به مدینه منوره حمله می کردند، دست به شمشیر می برد تا خطر را دفع کند و با این مجوّز قرآنی: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ؛[2] با آنها پیکار کنید! تا فتنه باقی نماند) آن حضرت برای نابودی فتنه و فساد و توطئۀ براندازی علیه دولت اسلامی خود می جنگید، نه اینکه عقیده و ایمان را بر دیگران تحمیل کند. نبردهای آن حضرت در راه خدا بود و به همه فرماندهان خود توصیه می کرد: (خیانت و عهد شکنی نکنید، دشمن را مثله نکنید، به مردم عادی، تعرّضی ننمایید، آنان را نکشید و مزاحمشان نشوید. زنان و بانوان و کودکان را از دم شمشیر نگذرانید، درختی را قطع نکنید و ساختمانی که موجب رفاه و آسایش مردم است، ویران نسازید).[3] آن حضرت در هیچ جنگی آغازگر جنگ نبود.[4] و در برابر توطئه مشرکان و یهودیان ناگزیر به دفاع بود. این توطئه های پنهان و آشکار دشمنانش بود که آتش جنگ را بر می افروخت و رسول الله(ص) ناگزیر به دفاع و پیشگیری بود. آن حضرت پس از خاتمه جنگ به هر صورت ممکن اسرای دشمن را آزاد می ساخت. در روزگار آن حضرت هیچ اسیری به بردگی کشیده نشد، آنگونه که اسرای بدر و بنی مصطلق و شش هزار اسیر جنگ حنین[5] را آزاد ساخت و تا زمانی که آزادشان می کرد، با انان رفتاری کاملاً انسانی داشت و غذا و پوشاک در اختیارشان می گذاشت.[6] و حق انتخاب دین را برعهده خود اسرا می گذاشت. با بیان این مطالب و بررسی دلایل برخی از جنگهای آن حضرت با دشمنان مشخص خواهد شد که برخلاف تبلیغات مخالفین اسلام، دین اسلام نه تنها دین شمشیر و خشونت نیست، بلکه دین رحمت و صلح و دوستی می باشد. اندیشمندان بسیاری بر این باورند که اصولاً اساس گسترش و پیشرفت اسلام، بر مبنای صلح و دعوت به آن بوده است که از طریق پیامبر اکرم(ص) صورت میگرفته است. دعوت اوّلیه رسول خدا به مدت سیزده سال در مکه و نامههایی که پس از هجرت به اُمرا و سلاطین و رؤسای قبایل و شخصیتهای برجسته معنوی و سیاسی نوشته است، حاکی از روش صلحآمیز مبتنی بر منطق و برهان پیامبر اکرم(ص) در دعوت و تبلیغ برای گرویدن به اسلام بوده است، نه توسّل به جنگ و شمشیر. پیامبر(ص) تنها تحت شرایط و اهداف خاصی دستور به جهاد میداد؛ امّا هدف نهایی وی در نهایت، استقرار صلح و ایجاد زندگی مسالمتآمیز بود. به طوری که از جنگ بدر تا آخرین نبرد پیامبر (ص)، هیچ کدام تهاجمی نبودهاند، بلکه هر کدام بر اساس شرایطی که دشمن به وجود می آورد به وقوع پیوستهاند. این امری طبیعی است که گاهی برای پارهای از جوامع بشری، شرایطی پیش میآید که هیچ راهی جز توسّل به جنگ برای آنان باقی نمیماند. در این صورت، جنگ، نه تنها غیر انسانی نیست، بلکه ترک آن نیز جز ذلّت، چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. قرآن کریم، نبرد و جنگ را در شرایط ویژه و با حدود معین و مشخص، تجویز کرده و سستی در آن را گناهی بزرگ میداند. دین اسلام، تا جایی به صلح اهمیت میدهد که طرف مقابل هم حقّ دوستی را نگه دارد؛ امّا وقتی موجودیت یک کشور اسلامی از سوی دشمن، در معرض خطر قرار میگیرد، نه تنها آن را رد نمیکند، بلکه جنگ را ارزشی میداند که با نام (جهاد در راه خدا)، به عنوان یکی از ارکانها و آرمانهای مقدّس اسلامی به حساب میآید. در مرحله دعوت علنی پیامبراسلام(ص), اشراف مکّه و قبایل عرب، علیه پیامبر(ص) و نهضت اسلام، به مقابله برخاستند و پس از تهدید و آزار و شکنجة مسلمانان، آنان را مجبور به ترک مکّه نمودند. مسلمانان در این مرحله، شکنجههای سختی را از سوی دشمنان تحمّل کردند که با هجرت پیامبر(ص) به مدینه، پایان پذیرفت و در مرحله بعد نیز مشرکان بودند که جنگ را شروع کردند. (با نامه ابوجهل و فرستادن کاروان تجارتی برای تامین پول تهاجم) در حقیقت، مشرکان و ریاست طلبان قریش بودند که بنای جنگ را گذاشتند و پیامبر(ص) مجبور بود از خود و یارانش و در واقع، از جامعه اسلامی دفاع کند. مرحوم علامة طباطبایی در تفسیر (المیزان) میگوید: (اگر پیامبر اسلام را به حال خود گذاشته بودند, هرگز فرمان (هیچ) جنگی را صادر نمیکرد و این همه جنگهایی که در اسلام واقع شد, همهاش تحمیل به اسلام بود و او را به این واداشتند).[7] بنا بر این، اگر دشمنان جامعة اسلامی، به مسلمانان کاری نداشتند و به عناوین و تمهیدات گوناگون، به تهدید و ارعاب و تجاوز آنها مبادرت نمیکردند، جنگی صورت نمیگرفت و خونی ریخته نمیشد. [1]- سوره بقره، آیه 256. [2]- سوره بقره، ایه193 [3]- تاریخ یعقوبی، ج2ص77. [4]- سیرۀ ابن هشام، القسم الاول، ص625. [5]- سیره نبویه، القسم الثانی، ص488. [6]- المغازی، واقدی، جزء سوم، ص943. [7]- المیزان، ج 4، ص 261.
اسلام آیین عقیده و ایمان وعشق و محبّت به خداوند بوده است، برای رسول الله(ص) بخوبی روشن بود که در پرتو زور و اجبار و جنگ، دین گسترش پیدا نمی کند و پیشرفت و استقرار آن تنها با برهان و استدلال و بصیرت و بینایی است. قرآن خود می فرماید:
(لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛[1] در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است.)
رسول خدا (ص) جنگ طلب نبود، زیرا صلح حدیبیه را حتی با دادن امتیاز به قریش پذیرا شد تا آرامش و امنیت ایجاد شود. آن حضرت ناگزیر در برابر کسانی که علیه اسلام توطئه می کردند و قصد نابودی آن را داشتند و به مدینه منوره حمله می کردند، دست به شمشیر می برد تا خطر را دفع کند و با این مجوّز قرآنی:
(وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ؛[2] با آنها پیکار کنید! تا فتنه باقی نماند)
آن حضرت برای نابودی فتنه و فساد و توطئۀ براندازی علیه دولت اسلامی خود می جنگید، نه اینکه عقیده و ایمان را بر دیگران تحمیل کند. نبردهای آن حضرت در راه خدا بود و به همه فرماندهان خود توصیه می کرد:
(خیانت و عهد شکنی نکنید، دشمن را مثله نکنید، به مردم عادی، تعرّضی ننمایید، آنان را نکشید و مزاحمشان نشوید. زنان و بانوان و کودکان را از دم شمشیر نگذرانید، درختی را قطع نکنید و ساختمانی که موجب رفاه و آسایش مردم است، ویران نسازید).[3]
آن حضرت در هیچ جنگی آغازگر جنگ نبود.[4] و در برابر توطئه مشرکان و یهودیان ناگزیر به دفاع بود. این توطئه های پنهان و آشکار دشمنانش بود که آتش جنگ را بر می افروخت و رسول الله(ص) ناگزیر به دفاع و پیشگیری بود. آن حضرت پس از خاتمه جنگ به هر صورت ممکن اسرای دشمن را آزاد می ساخت. در روزگار آن حضرت هیچ اسیری به بردگی کشیده نشد، آنگونه که اسرای بدر و بنی مصطلق و شش هزار اسیر جنگ حنین[5] را آزاد ساخت و تا زمانی که آزادشان می کرد، با انان رفتاری کاملاً انسانی داشت و غذا و پوشاک در اختیارشان می گذاشت.[6]
و حق انتخاب دین را برعهده خود اسرا می گذاشت. با بیان این مطالب و بررسی دلایل برخی از جنگهای آن حضرت با دشمنان مشخص خواهد شد که برخلاف تبلیغات مخالفین اسلام، دین اسلام نه تنها دین شمشیر و خشونت نیست، بلکه دین رحمت و صلح و دوستی می باشد. اندیشمندان بسیاری بر این باورند که اصولاً اساس گسترش و پیشرفت اسلام، بر مبنای صلح و دعوت به آن بوده است که از طریق پیامبر اکرم(ص) صورت میگرفته است. دعوت اوّلیه رسول خدا به مدت سیزده سال در مکه و نامههایی که پس از هجرت به اُمرا و سلاطین و رؤسای قبایل و شخصیتهای برجسته معنوی و سیاسی نوشته است، حاکی از روش صلحآمیز مبتنی بر منطق و برهان پیامبر اکرم(ص) در دعوت و تبلیغ برای گرویدن به اسلام بوده است، نه توسّل به جنگ و شمشیر.
پیامبر(ص) تنها تحت شرایط و اهداف خاصی دستور به جهاد میداد؛ امّا هدف نهایی وی در نهایت، استقرار صلح و ایجاد زندگی مسالمتآمیز بود. به طوری که از جنگ بدر تا آخرین نبرد پیامبر (ص)، هیچ کدام تهاجمی نبودهاند، بلکه هر کدام بر اساس شرایطی که دشمن به وجود می آورد به وقوع پیوستهاند.
این امری طبیعی است که گاهی برای پارهای از جوامع بشری، شرایطی پیش میآید که هیچ راهی جز توسّل به جنگ برای آنان باقی نمیماند. در این صورت، جنگ، نه تنها غیر انسانی نیست، بلکه ترک آن نیز جز ذلّت، چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. قرآن کریم، نبرد و جنگ را در شرایط ویژه و با حدود معین و مشخص، تجویز کرده و سستی در آن را گناهی بزرگ میداند. دین اسلام، تا جایی به صلح اهمیت میدهد که طرف مقابل هم حقّ دوستی را نگه دارد؛ امّا وقتی موجودیت یک کشور اسلامی از سوی دشمن، در معرض خطر قرار میگیرد، نه تنها آن را رد نمیکند، بلکه جنگ را ارزشی میداند که با نام (جهاد در راه خدا)، به عنوان یکی از ارکانها و آرمانهای مقدّس اسلامی به حساب میآید.
در مرحله دعوت علنی پیامبراسلام(ص), اشراف مکّه و قبایل عرب، علیه پیامبر(ص) و نهضت اسلام، به مقابله برخاستند و پس از تهدید و آزار و شکنجة مسلمانان، آنان را مجبور به ترک مکّه نمودند. مسلمانان در این مرحله، شکنجههای سختی را از سوی دشمنان تحمّل کردند که با هجرت پیامبر(ص) به مدینه، پایان پذیرفت و در مرحله بعد نیز مشرکان بودند که جنگ را شروع کردند. (با نامه ابوجهل و فرستادن کاروان تجارتی برای تامین پول تهاجم)
در حقیقت، مشرکان و ریاست طلبان قریش بودند که بنای جنگ را گذاشتند و پیامبر(ص) مجبور بود از خود و یارانش و در واقع، از جامعه اسلامی دفاع کند. مرحوم علامة طباطبایی در تفسیر (المیزان) میگوید: (اگر پیامبر اسلام را به حال خود گذاشته بودند, هرگز فرمان (هیچ) جنگی را صادر نمیکرد و این همه جنگهایی که در اسلام واقع شد, همهاش تحمیل به اسلام بود و او را به این واداشتند).[7]
بنا بر این، اگر دشمنان جامعة اسلامی، به مسلمانان کاری نداشتند و به عناوین و تمهیدات گوناگون، به تهدید و ارعاب و تجاوز آنها مبادرت نمیکردند، جنگی صورت نمیگرفت و خونی ریخته نمیشد.
[1]- سوره بقره، آیه 256.
[2]- سوره بقره، ایه193
[3]- تاریخ یعقوبی، ج2ص77.
[4]- سیرۀ ابن هشام، القسم الاول، ص625.
[5]- سیره نبویه، القسم الثانی، ص488.
[6]- المغازی، واقدی، جزء سوم، ص943.
[7]- المیزان، ج 4، ص 261.
- [سایر] با توجه به تشریع جهاد در اسلام، آیا اسلام دین جنگ و شمشیر است یا آیین صلح؟
- [سایر] با توجه به تشریع جهاد در اسلام، آیا اسلام دین جنگ و شمشیر است یا آیین صلح؟
- [سایر] با سلام. مخالفین اسلام میگویند که اسلام دین جنگ است و با شمشیر گسترش یافته و آیه 39 سوره انفال را مثال میزنند. آیا درست است؟
- [سایر] برخی از مستشرقین میگویند اسلام دین شمشیر است و به زور شمشیر گسترش یافته است؟
- [سایر] آیا اسلام موافق و مشوّق توسعه است؟ کدام مفاهیم اسلامی توسعه را تسهیل و ترغیب میکنند؟
- [سایر] نگاه اسلام به طور مشخص به مقوله توسعه چگونه است ؟
- [سایر] برخی از مستشرقین میگویند اسلام دین شمشیر است و به زور شمشیر گسترش یافته است آیا چنین ادعایی قابل قبول است؟
- [سایر] یکی از نهادهای مورد نیاز در توسعه، بانک است و به خاطر وجود بهره، ا اسلام سازگاری ندارد. آیا عدم پذیرش بانک، ضد توسعه است؟
- [سایر] تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف امعی در مورد توسعه وجود دارد؟
- [سایر] یکی از نهادهای مورد نیاز در توسعه، بانک است و به خاطر وجود بهره، ا اسلام سازگاری ندارد. آیا عدم پذیرش بانک، ضد توسعه است؟
- [آیت الله جوادی آملی] .تصرف در اموال کفّار حربی که در حال جنگ با مسلمانان هستند, جایز است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] آنچه در دست کفّار باشد و مالک آن از کسانی باشد که اموال آنها احترام دارد؛ یعنی مسلمانان یا کافران ذمّی یا معاهد، چنانچه به صورت امانت در دست کفّار بوده و آنان خود را مالک آن نمیدانستهاند، اگر با جنگ یا بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، احکام غنیمت بر آن بار نمیشود، بلکه ملک مالک اصلی است، همچنین اگر کفّار خود را مالک آن مال میدانسته ولی بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، ولی اگر با جنگ به دست مسلمانان برسد - خواه در پیکاری عمومی به چنگ مسلمانان آمده باشد یا برخی از مسلمانان آن را به دست بیاورند - غنیمت جنگیست و خمس آن کنار گذاشته و بقیه بین جنگجویان تقسیم میشود، ولی مالک اصلی مال نسبت به آن حقّ اولویت دارد و میتواند با پرداخت قیمت آن، آن را مالک گردد
- [آیت الله بهجت] تبعیت آن است که چیز نجسی به واسطه پاک شدن چیز نجسِ دیگر ، پاک شود ؛ و همین طور است کودکی که در جنگ با مسلمانان از کفار اسیر می شود ، که به سبب تبعیت مسلمان اسیر کننده پاک می گردد .
- [آیت الله مکارم شیرازی] مسلمانان حق دارند اموال کفاری را که با آنها در حال جنگ هستند تملک کنند و باید خمس آن را بدهند.
- [آیت الله اردبیلی] معاشرت سالم با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان نیستند و ایجاد روابط فرهنگی، سیاسی، تجاری و اقتصادی با آنها از طرف دولت اسلامی یا اشخاص، تا زمانی که خوف تقویت کفر و ترویج فساد و انحراف فکری یا عملی و ایجاد سلطه از ناحیه آنان بر مسلمانان و کشور اسلامی در بین نباشد، اشکال ندارد؛ ولی رابطه با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان میباشند، مخصوصا اگر موجب تقویت آنان شود، جایز نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . خرید و فروش اجناس و امتعه بیگانگانی که با مسلمانان، در حال جنگ هستند در صورتی که سبب قوت آنها و ضعف مسلمانان شود، جز در موارد اضطرار و ضرورت، مثل معالجه بیمار و امثال آن، جایز نیست.
- [آیت الله مظاهری] ربا خواری در اسلام از گناهان بسیار بزرگ محسوب شده است و در قرآن شریف رباخوردن را جنگ با خدا دانسته است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر به واسطة توسعة نفوذ سیاسی یا اقتصادی وتجاری اجانب خوف آن باشد که تسلّط بر بلاد مسلمین پیداکنند ، واجب است بر مسلمانان ، دفاع به هر نحوکه ممکن است ، وقطع ایادی اجانب چه عمّال داخلی باشند یا خارجی .
- [آیت الله مظاهری] اگر به واسطه توسعه نفوذ سیاسی، اقتصادی و تجاری اجانب یا روابط سیاسی با آنها، خوف آن باشد که تسلّط بر بلاد مسلمین پیدا کنند بر مسلمانان واجب است نقشه آنان را به هم بزنند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] 15 چنانچه برای تعمیر و توسعه لازم باشد، مانعی ندارد.