آیا پیامبر اسلام(ص) سواد خواندن و نوشتن داشته اند؟
(وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ عنکبوت (29)، آیه 48.؛ (تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند). آری، یکی از ویژگی های پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، این است که او امّی بوده است. منبع این مطلب در درجه اول، خود قرآن است؛ در آیات 157 و 158 سوره اعراف، پیامبر با صفت امّی (النبیّ الاُمّی) وصف شده است. منبع بعدی، تاریخ است؛ مورّخان، مسلمانان و حتی غیر مسلمانان، ادّعا نکرده اند که آن حضرت در دوران خردسالی، نوجوانی یا جوانی و پیری، نزد معلّم و آموزگاری، خواندن یا نوشتن آموخته است؛ به عنوان نمونه، ویل دورانت در تاریخ تمدّن می نویسد: (ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وی (-(رسول اکرم صلی الله علیه وآله )-) را نوشتن و خواندن آموزد... معلوم نیست که محمدصلی الله علیه وآله شخصاً چیزی نوشته باشد. پس از نیل به مقام پیامبری، کاتب مخصوص داشت، معذلک، معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم دیده می شناخت). عصر ایمان، ج 4، بخش اول، ص 207. واژه امّی، مرکب از (ام) و (-(یاء)-) نسبت است و در میان مفسران و اندیشمندان اسلامی، در مورد این ترکیب چند دیدگاه وجود دارد که برخی عبارتند از: الف) شخصی که به او امی گفته می شود، به (امت عرب) منسوب است و از صفات بارز و عمومی عرب در آن روزگار، آن بوده که خواندن و نوشتن نمی دانسته اند. از پیامبر نقل شده است که (ما امت امی هستیم که نمی نویسیم) فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل آیه 157 سوره اعراف.. ب) مراد از ام، مادر است که در این صورت مقصود، انتساب به حالت مادر زادی است که با آن حالت، انسان خواندن و نوشتن نمی داند. این، دیدگاه اکثر محققان علوم اسلامی است. احتمالات دیگری نیز ذکر شده است. ر.ک: استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 229 - 232. همه این دیدگاه ها بر این نکته وفاق دارند که واژه امّی، بر پیامبرصلی الله علیه وآله به این معنی اطلاق شده است که پیامبر اسلام، درس نخوانده و مکتب ندیده بوده و نزد هیچ آموزگاری، شاگردی نکرده است. قرآن در سوره عنکبوت، آیه 48، به صراحت این مطلب را ذکر کرده است؛ (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ (و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست خود (-(کتابی )-)نمی نوشتی وگرنه، باطل اندیشان، قطعاً به شک می افتادند). علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل همین آیه، نخواندن و ننوشتن پیامبرصلی الله علیه وآله را به امی بودن او نسبت داده است. به این ترتیب، امّی بودن پیامبرصلی الله علیه وآله به این معنی که خواندن و نوشتن را نزد کسی یاد نگرفته و بر همان حالت مادرزادی تا زمان بعثت باقی بوده، مسلّم است. نکته مهم این است که امّی بودن، به معنی بی سواد بودن و جهل نیست و این امر در مورد هر کسی امکان دارد؛ یعنی ممکن است کسی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد؛ اما سینه او گنجینه اسرار و حکمت های عقلی و الهی باشد. مؤمنان، زاهدان و عارفانی بوده اند که گرچه سواد کلاسیک نداشته اند، اما توان تشخیص حق از باطل (-(فرقان )-) را که سرچشمه حکمت است، داشته اند. قرآن می فرماید: (هر کس تقوا بورزد، ما قدرت تشخیص حق از باطل را به او می دهیم). در حدیث نیز آمده است: (هر کس چهل روز برای خداوند، اخلاص بورزد، سرچشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می گردد). روشن است که این امر، اختصاصی به آنان که سواد خواندن و نوشتن دارند، ندارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله با آن که امّی بود، بر اثر تقوا، به چنان شرح صدر و ظرفیّتی دست یافت که توانست طرف خطاب مستقیم خداوند قرار گرفته، از طریق وحی، به آستانه حقیقت واصل گردد و کتابی بی مانند، همچون قرآن را برای بشر به ارمغان آورد و تمدّنی عظیم را بر بنیاد آن، استوار سازد و آموزگار بزرگ انسان ها گردد. پس باید توجه داشت که علم با سواد، یکی نیست و چنین نیست که هر عالمی، با سواد باشد و یا هر باسوادی، عالم باشد. بسیاری از افراد هستند که سواد خواندن و نوشتن دارند؛ ولی از علوم و به خصوص علوم الهی، بی بهره اند. کسانی هم هستند که دارای علمند؛ ولی از سواد خواندن و نوشتن، بی بهره یا کم بهره اند. در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یکی از معدود کسانی که سواد خواندن و نوشتن داشت، معاویةبن ابی سفیان بود؛ ولی از جاهل ترین افراد بود و در قرن اخیر، شخصی به نام کربلایی کاظم وجود داشت جسم شریف وی در قبرستان قم نو مدفون است که به عنایت امام زمان(عج)، حافظ تمام قرآن شده بود و قرآن را به شکل نور می دید؛ در حالی که فاقد سواد بود. بنابراین، علم، با سواد، تلازم ندارد و نوشتن، یکی از راه های حفظ علم و یکی از راه های اطلاع از علم است؛ یعنی صرفاً یک وسیله است؛ مخزن علم، جان آدمی است؛ نه ورق کاغذ. دلیل خط ننوشتن پیامبر چیست و چرا آن حضرت هیچ گاه به مکتب نرفت؟ سرّش این است که او همه علم را از خداوند متعال گرفته بود و نیازی به خواندن و کتاب نداشت. او یقیناً نوشتن و خواندن را هم می دانست؛ ولی هیچ وقت اقدام به نوشتن و خواندن نکرد؛ چون پیامبرصلی الله علیه وآله در میان قومی مبعوث شده بود که اهل شعر و ادبیات بودند و معجزه جاوید او، یعنی قرآن کریم، از سنخ علم و هنر و ادبیات است؛ تا به این وسیله، حجت را بر مردمان مدعی علم و ادب، تمام کند. پیامبرصلی الله علیه وآله قلم به دست نگرفت و به مکتب نرفت؛ تا معلوم شود که او قرآن را از کسی یاد نگرفته است و از پیش خود ننوشته است؛ تا کسی نتواند بگوید که او، یک نویسنده زبردست بوده است و قرآن را نوشته است؛ چون کسی قبول نمی کند که یک شخص مکتب نرفته، توانایی نوشتن یک اثر بی مانند را داشته باشد. اعراب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تهمت می زدند که او قرآن را از برخی از افراد عالم فراگرفته است یا می گفتند: او کاهن است یا می گفتند: او شاعر است ر.ک: طور (52)، آیه 29 34 ؛ دخان (44)، آیه 13 و 14؛ انبیا (21)، آیه 5؛ حاقه (69)، آیه 41. و هیچ کدام این تهمت ها در مردم اثر نمی کرد؛ چون همه می دانستند که پیامبرصلی الله علیه وآله نه پیش کسی چیزی آموخته و نه کتابی خوانده و نه مطلبی نوشته است و کسی با این سابقه، نمی تواند کتابی چون قرآن را خودش بنویسد. بنابراین، آیه مورد بحث، پاسخ این سؤال را داده است و آن این که (إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ (مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند). نامه های پیامبر و همچنین آیات قرآن را چه کسی می نوشت؟ به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله به منظور صیانت از قرآن، کار کتابت و حفظ آن در سینه ها، همزمان انجام می گرفت؛ زیرا در زمان آن حضرت صلی الله علیه وآله تعداد اندکی از مردم با خواندن و نوشتن، آشنایی داشتند و اسباب و ابزار کتابت هم چنان که باید، آماده و مناسب نبود؛ به همین جهت، صیانت از قرآن، به دو صورت، یعنی حفظ آن به طریق کتابت و حفظ در سینه ها، همزمان و همراه هم انجام می گرفت؛ تا نوشتن، پشتیبان حفظ باشد و حفظ، یاور نقش لفظ. بنابراین، هرگاه چیزی از آیات قرآن نازل می شد، پیامبرصلی الله علیه وآله، گروهی از اصحاب خود را فرامی خواند و آنان، قرآن را با نظارت مستقیم و مستمر آن حضرت صلی الله علیه وآله می نوشتند و حافظان بسیاری هم از میان اصحاب، آن را حفظ و به تواتر، نقل می کردند و بدین ترتیب، پیغمبرصلی الله علیه وآله به تدریج، آنهایی را که قادر بر نوشتن بودند، برای کتابت وحی، انتخاب و گزینش می کرد و آنها را هم که در این زمینه کمبود داشتند، تشویق به آموختن می کرد و چنین بود که کاتبان یا نویسندگان وحی، در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله قرآن را بر روی قطعات سنگ و استخوان و لیف خرما و پوست و بر هر چیزی که قابل نوشتن بود، نگارش می کردند. با این که کاتبان وحی از اصحاب برگزیده بودند و وحی را آن چنان که پیغمبرصلی الله علیه وآله دستور می داد، می نوشتند، با این همه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، نظارت دقیقی بر کار کاتبان داشت و به موجب روایات، پس از املای وحی، پیغمبرصلی الله علیه وآله از کاتب وحی می خواست که آن چه را نوشته، برای او بخواند و اگر اشکالی در آن نوشته بود، آن را رفع می کرد. اما درباره کاتبان وحی و نیز شماره ایشان، اختلاف نظر است؛ به طوری که تعداد آنان را از 10 تا 45 نفر ذکر کرده اند. در تجارب السّلف، چنین آمده است: (رسول صلی الله علیه وآله را ده کاتب بود؛ بعضی وحی می نوشتند و بعضی حساب صدقات و بردگان که از غزوات آوردندی...) تجارب السلف، ص 6. و سپس اسامی دبیران پیغمبرصلی الله علیه وآله ذکر شده است و در تاریخ یعقوبی آمده است: (و نویسندگانش که وحی و نامه ها و قراردادها را می نوشتند، عبارت بودند از...) تاریخ یعقوبی، ص 446.. یعقوبی همچنین اسامی سیزده نفر را ذکر کرده است. در نتیجه، کاتبان از حیث نقش و وظیفه نیز متفاوت بودند؛ یعنی کسانی مثل زید و اُبَیّ بیشتر به کار نوشتن وحی اشتغال داشتند و عده دیگری هم آیات را می نوشتند و هم نامه ها و رساله ها را تنظیم می کردند و عده ای هم مانند حضرت علی علیه السلام، عثمان، اُبَیّ، زید، ابوموسی، مصعب، حنظلةبن الربیع به دعوت رسول خداصلی الله علیه وآله کتابت می کردند و عده دیگر ظاهراً به سبب علاقه شخصی و از روی عشق و ایمان و به منظور کمک به حفظ آن، آیات را می نوشتند. روایات نشان می دهد که چهار تن از کاتبان وحی، یعنی حضرت علی علیه السلام، اُبَیّ بن کعب، زیدبن ثابت و عثمان، به خاطر ملازمت مداوم با رسول خداصلی الله علیه وآله دارای موقع و مقامی برجسته در امر کتابت وحی بوده اند. خرمشاهی، دانشنامه قرآن، حرف (ک) (با تلخیص). اگر واقعاً پیامبر خط نمی نوشت، چرا در آخر عمر، وقتی در بستر بیماری بود و گروهی از اصحاب هم نزد وی حضور داشتند، فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من، هرگز گمراه نشوید؟ تاریخ طبری، ج 1، ص 228؛ بحارالانوار، ج 30، ص 535 و ج 28، ص 288 ؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفةالائمه، ص 114 و 97. به نظر ما، غرض پیامبرصلی الله علیه وآله از این جمله، نوشتن نبود؛ بلکه از ابتدا غرض اصلی حضرت برای آزمایش و اتمام حجت با اصحاب بود و در واقع، پیامبر این جمله را فرمود تا آن شخص بگوید: (ان الرجل لیهجر
عنوان سوال:

آیا پیامبر اسلام(ص) سواد خواندن و نوشتن داشته اند؟


پاسخ:

(وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ عنکبوت (29)، آیه 48.؛ (تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند).
آری، یکی از ویژگی های پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، این است که او امّی بوده است. منبع این مطلب در درجه اول، خود قرآن است؛ در آیات 157 و 158 سوره اعراف، پیامبر با صفت امّی (النبیّ الاُمّی) وصف شده است.
منبع بعدی، تاریخ است؛ مورّخان، مسلمانان و حتی غیر مسلمانان، ادّعا نکرده اند که آن حضرت در دوران خردسالی، نوجوانی یا جوانی و پیری، نزد معلّم و آموزگاری، خواندن یا نوشتن آموخته است؛ به عنوان نمونه، ویل دورانت در تاریخ تمدّن می نویسد: (ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وی (-(رسول اکرم صلی الله علیه وآله )-) را نوشتن و خواندن آموزد... معلوم نیست که محمدصلی الله علیه وآله شخصاً چیزی نوشته باشد. پس از نیل به مقام پیامبری، کاتب مخصوص داشت، معذلک، معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم دیده می شناخت). عصر ایمان، ج 4، بخش اول، ص 207.
واژه امّی، مرکب از (ام) و (-(یاء)-) نسبت است و در میان مفسران و اندیشمندان اسلامی، در مورد این ترکیب چند دیدگاه وجود دارد که برخی عبارتند از:
الف) شخصی که به او امی گفته می شود، به (امت عرب) منسوب است و از صفات بارز و عمومی عرب در آن روزگار، آن بوده که خواندن و نوشتن نمی دانسته اند. از پیامبر نقل شده است که (ما امت امی هستیم که نمی نویسیم) فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل آیه 157 سوره اعراف..
ب) مراد از ام، مادر است که در این صورت مقصود، انتساب به حالت مادر زادی است که با آن حالت، انسان خواندن و نوشتن نمی داند. این، دیدگاه اکثر محققان علوم اسلامی است. احتمالات دیگری نیز ذکر شده است. ر.ک: استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 229 - 232.
همه این دیدگاه ها بر این نکته وفاق دارند که واژه امّی، بر پیامبرصلی الله علیه وآله به این معنی اطلاق شده است که پیامبر اسلام، درس نخوانده و مکتب ندیده بوده و نزد هیچ آموزگاری، شاگردی نکرده است.
قرآن در سوره عنکبوت، آیه 48، به صراحت این مطلب را ذکر کرده است؛ (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ (و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست خود (-(کتابی )-)نمی نوشتی وگرنه، باطل اندیشان، قطعاً به شک می افتادند).
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل همین آیه، نخواندن و ننوشتن پیامبرصلی الله علیه وآله را به امی بودن او نسبت داده است. به این ترتیب، امّی بودن پیامبرصلی الله علیه وآله به این معنی که خواندن و نوشتن را نزد کسی یاد نگرفته و بر همان حالت مادرزادی تا زمان بعثت باقی بوده، مسلّم است.
نکته مهم این است که امّی بودن، به معنی بی سواد بودن و جهل نیست و این امر در مورد هر کسی امکان دارد؛ یعنی ممکن است کسی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد؛ اما سینه او گنجینه اسرار و حکمت های عقلی و الهی باشد. مؤمنان، زاهدان و عارفانی بوده اند که گرچه سواد کلاسیک نداشته اند، اما توان تشخیص حق از باطل (-(فرقان )-) را که سرچشمه حکمت است، داشته اند.
قرآن می فرماید: (هر کس تقوا بورزد، ما قدرت تشخیص حق از باطل را به او می دهیم).
در حدیث نیز آمده است: (هر کس چهل روز برای خداوند، اخلاص بورزد، سرچشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می گردد).
روشن است که این امر، اختصاصی به آنان که سواد خواندن و نوشتن دارند، ندارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله با آن که امّی بود، بر اثر تقوا، به چنان شرح صدر و ظرفیّتی دست یافت که توانست طرف خطاب مستقیم خداوند قرار گرفته، از طریق وحی، به آستانه حقیقت واصل گردد و کتابی بی مانند، همچون قرآن را برای بشر به ارمغان آورد و تمدّنی عظیم را بر بنیاد آن، استوار سازد و آموزگار بزرگ انسان ها گردد. پس باید توجه داشت که علم با سواد، یکی نیست و چنین نیست که هر عالمی، با سواد باشد و یا هر باسوادی، عالم باشد. بسیاری از افراد هستند که سواد خواندن و نوشتن دارند؛ ولی از علوم و به خصوص علوم الهی، بی بهره اند. کسانی هم هستند که دارای علمند؛ ولی از سواد خواندن و نوشتن، بی بهره یا کم بهره اند.
در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یکی از معدود کسانی که سواد خواندن و نوشتن داشت، معاویةبن ابی سفیان بود؛ ولی از جاهل ترین افراد بود و در قرن اخیر، شخصی به نام کربلایی کاظم وجود داشت جسم شریف وی در قبرستان قم نو مدفون است که به عنایت امام زمان(عج)، حافظ تمام قرآن شده بود و قرآن را به شکل نور می دید؛ در حالی که فاقد سواد بود.
بنابراین، علم، با سواد، تلازم ندارد و نوشتن، یکی از راه های حفظ علم و یکی از راه های اطلاع از علم است؛ یعنی صرفاً یک وسیله است؛ مخزن علم، جان آدمی است؛ نه ورق کاغذ.
دلیل خط ننوشتن پیامبر چیست و چرا آن حضرت هیچ گاه به مکتب نرفت؟
سرّش این است که او همه علم را از خداوند متعال گرفته بود و نیازی به خواندن و کتاب نداشت. او یقیناً نوشتن و خواندن را هم می دانست؛ ولی هیچ وقت اقدام به نوشتن و خواندن نکرد؛ چون پیامبرصلی الله علیه وآله در میان قومی مبعوث شده بود که اهل شعر و ادبیات بودند و معجزه جاوید او، یعنی قرآن کریم، از سنخ علم و هنر و ادبیات است؛ تا به این وسیله، حجت را بر مردمان مدعی علم و ادب، تمام کند.
پیامبرصلی الله علیه وآله قلم به دست نگرفت و به مکتب نرفت؛ تا معلوم شود که او قرآن را از کسی یاد نگرفته است و از پیش خود ننوشته است؛ تا کسی نتواند بگوید که او، یک نویسنده زبردست بوده است و قرآن را نوشته است؛ چون کسی قبول نمی کند که یک شخص مکتب نرفته، توانایی نوشتن یک اثر بی مانند را داشته باشد.
اعراب به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تهمت می زدند که او قرآن را از برخی از افراد عالم فراگرفته است یا می گفتند: او کاهن است یا می گفتند: او شاعر است ر.ک: طور (52)، آیه 29 34 ؛ دخان (44)، آیه 13 و 14؛ انبیا (21)، آیه 5؛ حاقه (69)، آیه 41. و هیچ کدام این تهمت ها در مردم اثر نمی کرد؛ چون همه می دانستند که پیامبرصلی الله علیه وآله نه پیش کسی چیزی آموخته و نه کتابی خوانده و نه مطلبی نوشته است و کسی با این سابقه، نمی تواند کتابی چون قرآن را خودش بنویسد.
بنابراین، آیه مورد بحث، پاسخ این سؤال را داده است و آن این که (إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ)؛ (مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند).
نامه های پیامبر و همچنین آیات قرآن را چه کسی می نوشت؟
به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله به منظور صیانت از قرآن، کار کتابت و حفظ آن در سینه ها، همزمان انجام می گرفت؛ زیرا در زمان آن حضرت صلی الله علیه وآله تعداد اندکی از مردم با خواندن و نوشتن، آشنایی داشتند و اسباب و ابزار کتابت هم چنان که باید، آماده و مناسب نبود؛ به همین جهت، صیانت از قرآن، به دو صورت، یعنی حفظ آن به طریق کتابت و حفظ در سینه ها، همزمان و همراه هم انجام می گرفت؛ تا نوشتن، پشتیبان حفظ باشد و حفظ، یاور نقش لفظ.
بنابراین، هرگاه چیزی از آیات قرآن نازل می شد، پیامبرصلی الله علیه وآله، گروهی از اصحاب خود را فرامی خواند و آنان، قرآن را با نظارت مستقیم و مستمر آن حضرت صلی الله علیه وآله می نوشتند و حافظان بسیاری هم از میان اصحاب، آن را حفظ و به تواتر، نقل می کردند و بدین ترتیب، پیغمبرصلی الله علیه وآله به تدریج، آنهایی را که قادر بر نوشتن بودند، برای کتابت وحی، انتخاب و گزینش می کرد و آنها را هم که در این زمینه کمبود داشتند، تشویق به آموختن می کرد و چنین بود که کاتبان یا نویسندگان وحی، در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله قرآن را بر روی قطعات سنگ و استخوان و لیف خرما و پوست و بر هر چیزی که قابل نوشتن بود، نگارش می کردند.
با این که کاتبان وحی از اصحاب برگزیده بودند و وحی را آن چنان که پیغمبرصلی الله علیه وآله دستور می داد، می نوشتند، با این همه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، نظارت دقیقی بر کار کاتبان داشت و به موجب روایات، پس از املای وحی، پیغمبرصلی الله علیه وآله از کاتب وحی می خواست که آن چه را نوشته، برای او بخواند و اگر اشکالی در آن نوشته بود، آن را رفع می کرد.
اما درباره کاتبان وحی و نیز شماره ایشان، اختلاف نظر است؛ به طوری که تعداد آنان را از 10 تا 45 نفر ذکر کرده اند.
در تجارب السّلف، چنین آمده است: (رسول صلی الله علیه وآله را ده کاتب بود؛ بعضی وحی می نوشتند و بعضی حساب صدقات و بردگان که از غزوات آوردندی...) تجارب السلف، ص 6. و سپس اسامی دبیران پیغمبرصلی الله علیه وآله ذکر شده است و در تاریخ یعقوبی آمده است: (و نویسندگانش که وحی و نامه ها و قراردادها را می نوشتند، عبارت بودند از...) تاریخ یعقوبی، ص 446..
یعقوبی همچنین اسامی سیزده نفر را ذکر کرده است. در نتیجه، کاتبان از حیث نقش و وظیفه نیز متفاوت بودند؛ یعنی کسانی مثل زید و اُبَیّ بیشتر به کار نوشتن وحی اشتغال داشتند و عده دیگری هم آیات را می نوشتند و هم نامه ها و رساله ها را تنظیم می کردند و عده ای هم مانند حضرت علی علیه السلام، عثمان، اُبَیّ، زید، ابوموسی، مصعب، حنظلةبن الربیع به دعوت رسول خداصلی الله علیه وآله کتابت می کردند و عده دیگر ظاهراً به سبب علاقه شخصی و از روی عشق و ایمان و به منظور کمک به حفظ آن، آیات را می نوشتند.
روایات نشان می دهد که چهار تن از کاتبان وحی، یعنی حضرت علی علیه السلام، اُبَیّ بن کعب، زیدبن ثابت و عثمان، به خاطر ملازمت مداوم با رسول خداصلی الله علیه وآله دارای موقع و مقامی برجسته در امر کتابت وحی بوده اند. خرمشاهی، دانشنامه قرآن، حرف (ک) (با تلخیص).
اگر واقعاً پیامبر خط نمی نوشت، چرا در آخر عمر، وقتی در بستر بیماری بود و گروهی از اصحاب هم نزد وی حضور داشتند، فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من، هرگز گمراه نشوید؟ تاریخ طبری، ج 1، ص 228؛ بحارالانوار، ج 30، ص 535 و ج 28، ص 288 ؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفةالائمه، ص 114 و 97.
به نظر ما، غرض پیامبرصلی الله علیه وآله از این جمله، نوشتن نبود؛ بلکه از ابتدا غرض اصلی حضرت برای آزمایش و اتمام حجت با اصحاب بود و در واقع، پیامبر این جمله را فرمود تا آن شخص بگوید: (ان الرجل لیهجر





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین