به چه کسی می گفتند صحابه پیامبر؟
به چه کسی می گفتند صحابه پیامبر؟ پاسخ: تعریف های گوناگونی برای صحابه گفته شده است : 1 - سعید بن مسیب می گوید : صحابی کسی است که به مدت یک یا دو سال با پیامبربوده و همراه وی در یک یا دو نبرد , شرکت داشته و جنگیده است . (1) 2 - واقدی می گوید : دانشمندان برآنند که هر کس پیامبر را دیده و به اسلام گرویده و در امر دین , اندیشه نموده و به آن راضی گردیده است , نزد ما از اصحاب پیامبر محسوب می شود , گرچه به مدت یک ساعت از روز باشد . (2) 3 - محمد بن اسماعیل بخاری آورده است : هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده , از اصحاب آن حضرت است . (3) 4 - احمد بن حنبل می گوید : هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت , با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده جزء اصحاب است . (4) شیخ طوسی در کتاب خود نام چهار صد و پنجاه نفر را به راویان آن حضرت ذکر کرده است . ( 5 ) تعداد دقیق اصحاب پیامبر معلوم نیست . تقریبا بیش از دوازده هزار تن به عنوان صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله نام برده شده است . در سایت پیام نجات تعداداصحاب پیامبر را 124000دانسته است .( منابع : 1 - اسد الغابه , ج 1 , ص 11 و 12 , طبع مصر . 2 -همان ج 1 , ص 12- 13 . 3- همان ج 1 , ص 12- 14 . 4-همان , ج 1 , ص 12- 15. 5- رجال الطوسی ، صفحات نخستین کتاب .) به این مطالب هم که در سایت اسلام پدیا آمده است توجه بکنید : از اموری که شیعه از قدیم و در حال حاضر به آن متهم بوده این است که کینه خود از صحابه را مخفی می کنند. وقتی که این تهمت را به دور از تعصب بررسی کنیم آن را دور از حقیقت می یابیم؛ زیرا شیعه برای پیامبر و اصحاب ایشان احترام کامل قائل است. چگونه می توان نسبت به صحابه کینه داشت در حالی که آنان حاملان رسالت هستند؟ همانان که مدافع رسول اکرم (ص) و مجاهدان در پیشگاه او بودند.! چگونه می توان از آنان بغض داشت حال آن که خداوند ایشان را مدح کرده و درباره آنان می فرماید: (محمّد (ص) فرستاده خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی).[1] آنان کسانی بودند که خدا و رسولش را یاری کرده و دین او را احیاء و پایه های دولت اسلام برافراشته و جاهلیت را از بین بردند.[2] امام شیعیان،حضرت علی (ع) در باره اصحاب پیامبر (ص) می فرماید: (من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی دانم، آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند، و پیشانی و گونه های خود را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. پیشانی آنها در اثر سجده های طولانی پینه بسته بود . هر گاه نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد و چون درخت در روز تند باد می‌لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند.[3] همچنین علی علیه السلام می فرماید: (کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند برادران همانند آنان که با هم پیمان جانبازی بستند و سرهایشان در راه خدا از بدن جدا و برای ستمگران فرستاده شد؟ راوی خطبه می گوید: سپس حضرت دست به ریش مبارک گرفت و زمانی طولانی گریست و فرمود: دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهی اندیشه کرده و آن ها را بر پا داشتند، سنت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند).[4] امام سجاد (ع) نیز در صحیفه سجادیه برای اصحاب پیامبر (ص) دعا می کند و می فرماید: بار خدایا بر همه پیروان و تصدیق کنندگان پیغمبران و بر همه کسانی که در هنگام سختی رسولانت ، به صورت پنهانی به ایشان ایمان آوردند و علاقمند شدند سلام و درود بفرست و آنان را با آمرزش و خوشنودی خویش یاد فرما ! بار خدایا اصحاب و یاران محمد (ص) و به خصوص آنان که حق مصاحبت و همراه بودن ( با آن حضرت ) را نیکو ادا کردند و در راه یاری او سختی هایی را تحمّل کردند و در جنگ ها، شجاعت و دلاوری برجسته ای آشکار ساختند و او را یاری کردند و در ایمان آوردن به او، شتافته و در لبیک به دعوتش، پیشی گرفتند و آن هنگام که (پیامبر) برهان رسالت های خود را به گوششان رساند دعوت او را پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حق) زن و فرزندان خود را رها نمودند، و در راستای تحکیم پایه های پیامبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند و با کمک آن حضرت پیروز گردیدند و آنان که محبت و دوستی آن بزرگوار را به عنوان تجارت بدون خسران و کسادی، در دل داشتند. و آنان که چون به آن حضرت گرویدند قبیله ها و فامیل ها شان آنان را طرد کرده و از آنان دوری گزیدند، و آنان را ( به جرم نزدیک شدن به پیامبر) بی گانه پنداشتند.! پس خدایا آن چه را که برای تو و در راه تو از دست داده اند برای ایشان جبران کن، و به پاس آن که مردم را بر (دین) تو گرد آورده اند، و همراه با پیغمبرت از دعوت کنندگان به سوی تو بوده اند و در راه تو از شهر و وطن و خویشاوندان دوری گزیده و از زندگی راحت و آسوده خویش به تنگی و سختی رو آوردند، ایشان را از خوشنودی خود خوشنود ساز، و نیز جزاء و پاداش ده آن گروه از ستمدیدگان را که در راه نصرت دین خود بر شمارشان افزوده‌ای! بار خدایا، تابعان اصحاب محمّد را بهترین پاداش ارزانی دار، آنان که به نیکی در پی اصحاب رفتند و می‌گویند (پروردگارا، ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز).[5] هم چنین فقهای شیعه برای صحابه منزلت و شأن خاصی قائل بوده اند. شهید صدر (ره) می گوید: صحابه جلوداران مؤمن و روشن کننده و بهترین و صالح ترین بذر برای رشد امت اسلامی بودند. تا آن جا که تاریخ انسانیت نسلی با عقیده تر، برتر، نخبه تر و پاک تر از یارانی که پیامبر تربیت کرده بود را به یاد نمی آورد.[6] خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم، اصحاب را در مقاطعی، مورد تقدیر قرار داده است که از جمله: 1٫ گروه پیشگامان: پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ!.[7] 2٫ بیعت کنندگاه زیر درخت: خداوند از مؤمنان- هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضی و خشنود شد خدا آن چه را در درون دل هایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می‌دانست؛ از این رو آرامش را بر دل هایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود.[8] 3٫ انفاق کنندگان و مجاهدان قبل از فتح: کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند آنها بلندمقام تر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آن چه انجام می‌دهید آگاه است.[9] البته تقدیر خداوند از اصحاب پیامبر(ص)، مطلق نیست و عده ای از آنان را در مقاطعی دیگر به علت برخوردها و نیاتی که داشته اند، مورد تقبیح قرار داده است که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: 1٫ منافقین.[10] 2٫ منافقینی که پنهان بودند و پیامبر (ص) آنان را نمی شناخت.[11] 3٫ انسان های ضعیف الایمان و مریض القلب.[12] 4٫ افرادی (سست و ضعیف) که به سخنان اهل فتنه کاملًا گوش فرامی‌دهند و … .[13] 5٫ آنان که عمل صالح و فعل قبیح هر دو را به جای آوردند.[14] 6٫ کسانی که مشرف بر ارتداد هستند.[15] 7٫ فاسقانی که قولشان عمل شان را تأیید نمی کند.[16] 8-کسانی که ایمان وارد قلوبشان نشده است.[17] و صفات مذموم دیگری برای بعضی از آنها ذکر شده است. علاوه بر این، در میان صحابه کسانی بودند که قصد ترور شخص رسول الله (ص) را در لیله عقبه داشتند. [18] پس می توان نظر شیعه را در مورد صحابه این گونه خلاصه کرد که: در مکتب اهل بیت (ع) صحابه مانند دیگران هستند؛ یعنی در میان آنان عادل و غیر عادل وجود دارد. این طور نیست که همه کسانی که صحابه اند عادل باشند، تا زمانی که سیره و رفتار پیامبر (ص) در سلوک و رفتار شخص تبلور نیافته باشد، صحابی بودن نقشی در عدالت او ندارد. پس معیار، رفتار و عمل شخص است. هر کس که سیره اش مطابق با ملاک های اسلامی باشد عادل است و غیر آن غیر عادل است . این نظر مطابق با قرآن مجید و سنت نبوی (ص) است. چگونه و با چه منطقی می توان بین صحابی بزرگواری مانند مالک بن نویره و بین کسی که او را ظالمانه به قتل رسانید تساوی قائل شد و گفت : هر دو عادل اند؟! هرگز صحیح نیست که از شارب الخمری مانند ولید بن عقبه به دلیل صحابی بودنش جانبداری کنیم یا از انسانی دفاع کنیم که حکومت اسلامی را همانند یک قدرت جبار و دیکتاتوری قرار داده و صالحین امت را کشته و با امام و خلیفه شرعی به جنگ پرداخته است؟ آیا صحیح است عمار یاسر و رئیس گروه سرکشان معاویه را به دلیل آن که هر دو صحابی اند مساوی بدانیم آن هم در وقتی که پیامبر (ص) فرمود: (عمار را گروه ظالم و سرکش می کشند)؟! آیا هیچ عاقلی چنین عمل می کند؟ بر فرض که چنین کنیم آیا از اسلام در این صورت جز دینی که سعی در توجیه اعمال زورمندان و ظالمان، به بهانه صحابی بودن دارد، می ماند؟! ما می پرسیم: آیا شما بین عثمان بن عفان ، و قاتلین او قائل به تساوی هستید؟ اگر آنان مساوی هستند پس چرا این همه بر حضرت علی (ع) هجوم آورده شده و به بهانه خون خواهی عثمان آتش جنگهای جمل و صفین علیه آن حضرت روشن شد؟ و اگر این دو دسته مساوی نیستند پس نمی توان همه صحابه را عادل شمرد بلکه در میانشان ظالم هم هست . بنا بر این از نظر شیعه معیار عدالت، تمسک به سیره پیامبر اعظم (ص) و التزام به سنت ایشان در حیات و بعداز رحلت آن حضرت می باشد. هر کس که در این راه باشد به او احترام گذاشته، و از روش او پیروی کرده و برای او طلب رحمت کرده و خواستار علو درجاتش هستیم، اما کسانی را که در این مسیر نباشند عادل نمی دانیم. به طور مثال دو تن از صحابه به همراه یکی از همسران پیامبر (ص) لشکر آماده کرده و در بصره مقابل خلیفه شرعی پیامبر (ص) علی بن ابی طالب (ع) در جنگ جمل به صف ایستادند و جنگی را شروع کردند که هزاران نفر از مسلمانان کشته شدند حال می پرسیم آیا خروج و ریختن این خون ها جایز است؟ یا شخص دیگری که متصف به صحابی رسول الله (ص) است در جنگی به نام جنگ صفین خروج کرد، جنگی که تر و خشک را با هم سوزاند. ما می گوئیم این عمل مخالف شرع و تعدّی بر امام و خلیفه شرعی است.این گونه اعمال با توجیه صحابی بودن اشخاص قابل قبول نیست. این همان نقطه اختلاف اساسی بین نظریه شیعه و دیگران است. برخورد خلفا با صحابه صحابه به تمام کسانی که در زمان حیات پیامبر(ص) , اسلام آورده و آن حضرت را دیده اند گفته می شود.[19] با توجه به این که جز؛ اهل بیت هیچ یک از صحابه معصوم نیستند؛ لذا اشتباهات فراوانی از صحابه نقل شده که برخی از آنها آن چنان مشهور است که به حد تواتر رسیده است. برخوردهای خلفای اول، دوم و سوم را با صحابه به دو دسته تقسیم می کنیم: آنهایی که در مقابل اهل بیت انجام شده است و آن هایی که در مقابل صحابه دیگر صورت گرفته است. این تقسیم را به این دلیل انجام داده ایم که سفارش ها و تأکیدات بسیاری از سوی پیامبر (ص) نسبت به اهل بیت (ع) شده است. در زیر به برخی از مواردی که در کتب تاریخی و حدیثی اهل سنت درباره دسته اول آمده است اشاره می کنیم: 1٫ شاید اولین بر خورد تأسف آوری که با اهل بیت(ع) بعد از رحلت پیامبر انجام شد اتفاقاتی بود که در جریان بیعت گرفتن از حضرت علی(ع) صورت گرفت. دینوری از علمای اهل سنت نقل می کند : زمانی که ابوبکر مطلع شد عده ای از مسلمانان از بیعت با او سر باز زده اند و در خان حضرت علی (ع) جمع شده اند، عمر بن خطاب را به سوی آنها فرستاد. عمر بن خطاب آن ها را برای بیعت کردن فراخواند و چون امتناع کردند، هیزم خواست و گفت: قسم به کسی که جانم در دست او است باید از خانه خارج شوید یا این که خانه را با هر کس که در آن است به آتش می کشم. کسی گفت: در خانه ، فاطمه است، عمر بن خطاب در جوابش گفت : حتی اگر فاطمه هم در آن باشد.[20] 2٫ مورد دیگر اتفاقاتی است که در جریان فدک، خلفا را با حضرت فاطمه (س) روبرو کرد. در جریان این اختلافات برخوردهایی با دختر پیامبر(ص) صورت گرفت؛ کسی که خشمش مساوی خشم پیامبر و خدا است خشمگین شد و آن طور که ابن کثیر از عایشه نقل می کند تا آخر حیاتش از آنان راضی نشد.[21] اما از دسته دوم یعنی برخوردهایی که با بعضی از صحابه غیر معصوم شده است؛ به موارد زیر اشاره می کنیم: 1٫ برخوردهایی که در روزهای ابتدایی بعد از رحلت پیامبر (ص) برای بیعت گرفتن از مخالفان اتفاق افتاد را می توان از این دسته به حساب آورد؛ چون اصحاب دیگری نیز غیر از اهل بیت در این واقعه، مورد بی احترامی قرار گرفتند.[22] 2٫ ابن ابی الحدید نقل می کند که روزی خلیفه دوم، عده ای از مردم را دید که پشت سر ابی ابن کعب به راه افتاده اند شلاق خود را بلند کرد که بر سر او فرود آورد؛ ابی بن کعب ناگاه گفت: ای امیر المومنین! از خدا بترس. عمر گفت: این گروهی که پشت سر تو هستند کیستند؟ آیا نمی دانی که این باعث فتنه کسی است که تبعیت می شود و ذلّت و خواری آنهایی است که تبعیت می کنند.[23] طبق بیان محمد تقی شوشتری در کتاب قضاوت های امیر المومنین[24] (ع) اُبیّ از مخالفان خلافت عمر بوده است. 3٫ ابن اثیر در کتاب اُسد الغابه می گوید: عمر پسرش عبید الله را به جهت این که کنیه ابوعیسی[25] برای خود گذاشته بود با شلاق زد.[26] ابن ابی الحدید این واقعه را چنین شرح می دهد: به گوش عمر رسید که فرزندش عبید الله کنیه ابو عیسی برای خود گذاشته است عمر او را فراخواند و به او گفت: آیا خود را ابو عیسی کنیه داده ای؟ عبید الله ترسید و هراسان شد، اما عمر دستش را گرفت و آن را آن چنان گزید که فریاد زد، سپس او را زد و گفت: آیا برای عیسی پدر قرار داده ای.[27] 4٫ بلاذری در کتاب انساب الاشراف خود نقل کرده است: زمانی که عثمان، ولید بن عقبه را والی کوفه کرد عبد الله بن مسعود زبان به طعن و ذمّ عثمان باز کرد و گفت: هر کس این تغییر را ایجاد کرد خدا در [حکومت و خلافت ] او تغییر ایجاد کند و از او ناراضی باشد… . ولید مذمت های ابن مسعود را به عثمان منتقل کرد و عثمان به ولید دستور داد که او را به مدینه بفرستد. عبد الله بن مسعود با مشایعت مردم کوفه از آنها خدا حافظی کرد و به سمت مدینه رهسپار شد. زمانی که عبد الله بن مسعود وارد مدینه شد عثمان بر منبر رسول الله مشغول سخنرانی بود که ابن مسعود را دید. در همان حال گفت ای مردم کسی به پیش شما می آید که مانند حشره موذی است که در روی غذای هر کس برود خورنده غذا یا آن را بالا می آورد و یا به مرض اسهال مبتلا می گردد. ابن مسعود گفت اما من این گونه نیستم، بلکه من کسی هستم که در روز بدر و روز بیعت رضوان همراه رسول خدا (ص) بودم. در این موقع عایشه ندا کرد: ای عثمان آیا این کلمات را به صحابی رسول خدا (ص) می گویی؟ عثمان سپس دستور داد او را به زور از مسجد خارج کردند و عبد الله بن زعمه او را به زمین زد و نیز گفته شده که یحموم غلام عثمان او را بیرون برد و وی با حالت بدی به زمین خورد و دنده اش شکست. حضرت علی (ع) نیز در آن جا به عثمان اعتراض کرد و فرمود: آیا به خاطر گفته ولید با مصاحب رسول خدا (ص) چنین رفتار می کنی؟ حضرت علی (ع) ابن مسعود را مراقبت کرد و به خانه اش برد و تا آخر عمرش عثمان به او اجازه خروج از مدینه را نداد، به طوری که حتی نتوانست برای جنگ به شام رود.[28] ابن ابی الحدید نیز این واقعه را در شرح نهج البلاغه خود از واقدی نقل کرده است.[29] باید توجه داشت این برخورد تأثیر بدی در اذهان مسلمانان نسبت به عثمان داشت تا آن جا که بعضی از مورخین آن را پایه گذار قیام ها بر ضد عثمان می دانند. 5٫ باز بلاذری نقل می کند: وقتی عثمان مبالغ زیادی به بعضی از افراد مثل مروان بن حکم عطا کرد، ابوذر شروع کرد به کنایه زدن و می گفت بشارت باد عذاب دردناک به کسانی که گنج ها ذخیره می کنند. این حرف ها به عثمان رسید و او را نهی کرد. در مقابل ابوذر گفت: این که خدا راضی شود و عثمان خشمگین، بهتر است از این که عثمان خشنود و خدا خشمگین شود. از آن جا که ابوذر محل اقامت خود را به شام برده بود معاویه نیز از انتقادهای او در امان نمانده بود؛ تا این که نامه ای به عثمان نوشت به این مضمون که ابوذر، شام را فاسد کرده است باید که آن را دریابی. عثمان جواب داد: او را با حالت سختی به سمت من بفرست! وقتی ابوذر به مدینه رسید هم چنان از عثمان انتقاد می کرد. عثمان به او گفت سرزمینی را انتخاب کن که باید به آن جا بروی. ابوذر گفت مکه، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت بیت المقدس، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت به کوفه یا بصره، باز عثمان مخالفت کرد و گفت بلکه تو را به ربذه می فرستم.[30] تبعید شدن ابوذر توسط عثمان و رسیدن مرگش در آن جا در حالی که فقط همسر و پسرش با او بودند، تقریباً از قطعیات تاریخ است.[31] برای مطالعه زندگی اصحاب پیامبر باید به کتابهای مربوطه مراجعه کنید . کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 1- سوره فتح، 2،ترجمه مکارم . [2]. عدالت صحابی، ص 14، مجمع جهانی اهل بیت (ع). [3]. نهج البلاغه، ص 144، خطبه 97٫ [4]. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 164، خطبه 182٫ [5]. صحیفه سجادیه، ص 42، دعاء حضرت بر پیروان پیامبران. [6]. مجموعه کامله، شماره 11، بحث درباره ولایت ص 48٫ [7]. توبه، 100٫. [8]. فتح، 28٫. [9]. حدید،1٫. [10]. منافقون، 10٫. [11]. توبه، 101٫. [12]. احزاب، 11٫. [13]. توبه، 45 – 47٫. [14]. توبه، 102٫.[15]. آل عمران، 154٫ .[16]. حجرات، 6؛ سجده 18٫. [17]. حجرات، 14٫. [18]. نک: الفصول المهمة، عبدالحسین شرف الدین، ص 189٫. [19]. برای اطلاعات بیشتر در مورد معنای اصطلاحی صحابه . ر. ک. به عسقلانی، ابن حجر ، الاصابه، ج 1 ص 8، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ه ق. [20]. دینوری، ابن قتیبه، ، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30، دار الاضواء، بیروت، چاپ اول، 1410 ه ق. [21]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5 ص 285، دار الفکر بیروت، 1407 ه ق، طبق نقل ابن کثیر این روایت را بخاری نیز در کتاب المغازی با سند صحیح آورده است. [22] . دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30٫ [23] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص 68٫ [24] . شوشتری، محمد تقی ، قضاوت های امیر المومنین علی (ع)، موسوی، ص 244، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا ، سایت تبیان [25] . در روایات پیامبر(ص) از کنیۀ ابو عیسی نهی شده است. [26] . ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3 ص 423، دار الفکر، بیروت، 1409 ه ق. [27] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص 44٫ [28] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 524، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417 ه ق. [29] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3 ص 42، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ه ق. [30] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 541٫ [31] . نگاه کنید: الانساب، ج 10 ص 65، ، حیدر آباد، چاپ اول، 1382 ه ق.
عنوان سوال:

به چه کسی می گفتند صحابه پیامبر؟


پاسخ:

به چه کسی می گفتند صحابه پیامبر؟

پاسخ: تعریف های گوناگونی برای صحابه گفته شده است :
1 - سعید بن مسیب می گوید : صحابی کسی است که به مدت یک یا دو سال با پیامبربوده و همراه وی در یک یا دو نبرد , شرکت داشته و جنگیده است . (1)
2 - واقدی می گوید : دانشمندان برآنند که هر کس پیامبر را دیده و به اسلام گرویده و در امر دین , اندیشه نموده و به آن راضی گردیده است , نزد ما از اصحاب پیامبر محسوب می شود , گرچه به مدت یک ساعت از روز باشد . (2)
3 - محمد بن اسماعیل بخاری آورده است : هر کس از مسلمانان با پیامبر مصاحبت داشته و یا او را دیده , از اصحاب آن حضرت است . (3)
4 - احمد بن حنبل می گوید : هر کس یک ماه و یا یک روز و یا یک ساعت , با پیامبر مصاحبت داشته و یا آن حضرت را دیده جزء اصحاب است . (4) شیخ طوسی در کتاب خود نام چهار صد و پنجاه نفر را به راویان آن حضرت ذکر کرده است . ( 5 ) تعداد دقیق اصحاب پیامبر معلوم نیست . تقریبا بیش از دوازده هزار تن به عنوان صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله نام برده شده است . در سایت پیام نجات تعداداصحاب پیامبر را 124000دانسته است .( منابع : 1 - اسد الغابه , ج 1 , ص 11 و 12 , طبع مصر . 2 -همان ج 1 , ص 12- 13 . 3- همان ج 1 , ص 12- 14 . 4-همان , ج 1 , ص 12- 15. 5- رجال الطوسی ، صفحات نخستین کتاب .)
به این مطالب هم که در سایت اسلام پدیا آمده است توجه بکنید :
از اموری که شیعه از قدیم و در حال حاضر به آن متهم بوده این است که کینه خود از صحابه را مخفی می کنند. وقتی که این تهمت را به دور از تعصب بررسی کنیم آن را دور از حقیقت می یابیم؛ زیرا شیعه برای پیامبر و اصحاب ایشان احترام کامل قائل است.
چگونه می توان نسبت به صحابه کینه داشت در حالی که آنان حاملان رسالت هستند؟ همانان که مدافع رسول اکرم (ص) و مجاهدان در پیشگاه او بودند.! چگونه می توان از آنان بغض داشت حال آن که خداوند ایشان را مدح کرده و درباره آنان می فرماید: (محمّد (ص) فرستاده خدا است و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی).[1] آنان کسانی بودند که خدا و رسولش را یاری کرده و دین او را احیاء و پایه های دولت اسلام برافراشته و جاهلیت را از بین بردند.[2] امام شیعیان،حضرت علی (ع) در باره اصحاب پیامبر (ص) می فرماید: (من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی دانم، آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند، و پیشانی و گونه های خود را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. پیشانی آنها در اثر سجده های طولانی پینه بسته بود . هر گاه نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد و چون درخت در روز تند باد می‌لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند.[3]
همچنین علی علیه السلام می فرماید: (کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند برادران همانند آنان که با هم پیمان جانبازی بستند و سرهایشان در راه خدا از بدن جدا و برای ستمگران فرستاده شد؟ راوی خطبه می گوید: سپس حضرت دست به ریش مبارک گرفت و زمانی طولانی گریست و فرمود: دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهی اندیشه کرده و آن ها را بر پا داشتند، سنت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند).[4]
امام سجاد (ع) نیز در صحیفه سجادیه برای اصحاب پیامبر (ص) دعا می کند و می فرماید: بار خدایا بر همه پیروان و تصدیق کنندگان پیغمبران و بر همه کسانی که در هنگام سختی رسولانت ، به صورت پنهانی به ایشان ایمان آوردند و علاقمند شدند سلام و درود بفرست و آنان را با آمرزش و خوشنودی خویش یاد فرما ! بار خدایا اصحاب و یاران محمد (ص) و به خصوص آنان که حق مصاحبت و همراه بودن ( با آن حضرت ) را نیکو ادا کردند و در راه یاری او سختی هایی را تحمّل کردند و در جنگ ها، شجاعت و دلاوری برجسته ای آشکار ساختند و او را یاری کردند و در ایمان آوردن به او، شتافته و در لبیک به دعوتش، پیشی گرفتند و آن هنگام که (پیامبر) برهان رسالت های خود را به گوششان رساند دعوت او را پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حق) زن و فرزندان خود را رها نمودند، و در راستای تحکیم پایه های پیامبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند و با کمک آن حضرت پیروز گردیدند و آنان که محبت و دوستی آن بزرگوار را به عنوان تجارت بدون خسران و کسادی، در دل داشتند. و آنان که چون به آن حضرت گرویدند قبیله ها و فامیل ها شان آنان را طرد کرده و از آنان دوری گزیدند، و آنان را ( به جرم نزدیک شدن به پیامبر) بی گانه پنداشتند.! پس خدایا آن چه را که برای تو و در راه تو از دست داده اند برای ایشان جبران کن، و به پاس آن که مردم را بر (دین) تو گرد آورده اند، و همراه با پیغمبرت از دعوت کنندگان به سوی تو بوده اند و در راه تو از شهر و وطن و خویشاوندان دوری گزیده و از زندگی راحت و آسوده خویش به تنگی و سختی رو آوردند، ایشان را از خوشنودی خود خوشنود ساز، و نیز جزاء و پاداش ده آن گروه از ستمدیدگان را که در راه نصرت دین خود بر شمارشان افزوده‌ای! بار خدایا، تابعان اصحاب محمّد را بهترین پاداش ارزانی دار، آنان که به نیکی در پی اصحاب رفتند و می‌گویند (پروردگارا، ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز).[5]
هم چنین فقهای شیعه برای صحابه منزلت و شأن خاصی قائل بوده اند. شهید صدر (ره) می گوید: صحابه جلوداران مؤمن و روشن کننده و بهترین و صالح ترین بذر برای رشد امت اسلامی بودند. تا آن جا که تاریخ انسانیت نسلی با عقیده تر، برتر، نخبه تر و پاک تر از یارانی که پیامبر تربیت کرده بود را به یاد نمی آورد.[6]
خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم، اصحاب را در مقاطعی، مورد تقدیر قرار داده است که از جمله:
گروه پیشگامان: پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ!.[7]
بیعت کنندگاه زیر درخت: خداوند از مؤمنان- هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضی و خشنود شد خدا آن چه را در درون دل هایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می‌دانست؛ از این رو آرامش را بر دل هایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود.[8]
انفاق کنندگان و مجاهدان قبل از فتح: کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند آنها بلندمقام تر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آن چه انجام می‌دهید آگاه است.[9]
البته تقدیر خداوند از اصحاب پیامبر(ص)، مطلق نیست و عده ای از آنان را در مقاطعی دیگر به علت برخوردها و نیاتی که داشته اند، مورد تقبیح قرار داده است که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد:
1٫ منافقین.[10]
2٫ منافقینی که پنهان بودند و پیامبر (ص) آنان را نمی شناخت.[11]
3٫ انسان های ضعیف الایمان و مریض القلب.[12]
4٫ افرادی (سست و ضعیف) که به سخنان اهل فتنه کاملًا گوش فرامی‌دهند و … .[13]
5٫ آنان که عمل صالح و فعل قبیح هر دو را به جای آوردند.[14]
6٫ کسانی که مشرف بر ارتداد هستند.[15]
7٫ فاسقانی که قولشان عمل شان را تأیید نمی کند.[16]
8-کسانی که ایمان وارد قلوبشان نشده است.[17] و صفات مذموم دیگری برای بعضی از آنها ذکر شده است.
علاوه بر این، در میان صحابه کسانی بودند که قصد ترور شخص رسول الله (ص) را در لیله عقبه داشتند. [18]
پس می توان نظر شیعه را در مورد صحابه این گونه خلاصه کرد که:
در مکتب اهل بیت (ع) صحابه مانند دیگران هستند؛ یعنی در میان آنان عادل و غیر عادل وجود دارد. این طور نیست که همه کسانی که صحابه اند عادل باشند، تا زمانی که سیره و رفتار پیامبر (ص) در سلوک و رفتار شخص تبلور نیافته باشد، صحابی بودن نقشی در عدالت او ندارد. پس معیار، رفتار و عمل شخص است. هر کس که سیره اش مطابق با ملاک های اسلامی باشد عادل است و غیر آن غیر عادل است . این نظر مطابق با قرآن مجید و سنت نبوی (ص) است.
چگونه و با چه منطقی می توان بین صحابی بزرگواری مانند مالک بن نویره و بین کسی که او را ظالمانه به قتل رسانید تساوی قائل شد و گفت : هر دو عادل اند؟! هرگز صحیح نیست که از شارب الخمری مانند ولید بن عقبه به دلیل صحابی بودنش جانبداری کنیم یا از انسانی دفاع کنیم که حکومت اسلامی را همانند یک قدرت جبار و دیکتاتوری قرار داده و صالحین امت را کشته و با امام و خلیفه شرعی به جنگ پرداخته است؟ آیا صحیح است عمار یاسر و رئیس گروه سرکشان معاویه را به دلیل آن که هر دو صحابی اند مساوی بدانیم آن هم در وقتی که پیامبر (ص) فرمود: (عمار را گروه ظالم و سرکش می کشند)؟! آیا هیچ عاقلی چنین عمل می کند؟ بر فرض که چنین کنیم آیا از اسلام در این صورت جز دینی که سعی در توجیه اعمال زورمندان و ظالمان، به بهانه صحابی بودن دارد، می ماند؟!
ما می پرسیم: آیا شما بین عثمان بن عفان ، و قاتلین او قائل به تساوی هستید؟ اگر آنان مساوی هستند پس چرا این همه بر حضرت علی (ع) هجوم آورده شده و به بهانه خون خواهی عثمان آتش جنگهای جمل و صفین علیه آن حضرت روشن شد؟ و اگر این دو دسته مساوی نیستند پس نمی توان همه صحابه را عادل شمرد بلکه در میانشان ظالم هم هست .
بنا بر این از نظر شیعه معیار عدالت، تمسک به سیره پیامبر اعظم (ص) و التزام به سنت ایشان در حیات و بعداز رحلت آن حضرت می باشد. هر کس که در این راه باشد به او احترام گذاشته، و از روش او پیروی کرده و برای او طلب رحمت کرده و خواستار علو درجاتش هستیم، اما کسانی را که در این مسیر نباشند عادل نمی دانیم. به طور مثال دو تن از صحابه به همراه یکی از همسران پیامبر (ص) لشکر آماده کرده و در بصره مقابل خلیفه شرعی پیامبر (ص) علی بن ابی طالب (ع) در جنگ جمل به صف ایستادند و جنگی را شروع کردند که هزاران نفر از مسلمانان کشته شدند حال می پرسیم آیا خروج و ریختن این خون ها جایز است؟
یا شخص دیگری که متصف به صحابی رسول الله (ص) است در جنگی به نام جنگ صفین خروج کرد، جنگی که تر و خشک را با هم سوزاند. ما می گوئیم این عمل مخالف شرع و تعدّی بر امام و خلیفه شرعی است.این گونه اعمال با توجیه صحابی بودن اشخاص قابل قبول نیست. این همان نقطه اختلاف اساسی بین نظریه شیعه و دیگران است.
برخورد خلفا با صحابه
صحابه به تمام کسانی که در زمان حیات پیامبر(ص) , اسلام آورده و آن حضرت را دیده اند گفته می شود.[19] با توجه به این که جز؛ اهل بیت هیچ یک از صحابه معصوم نیستند؛ لذا اشتباهات فراوانی از صحابه نقل شده که برخی از آنها آن چنان مشهور است که به حد تواتر رسیده است.
برخوردهای خلفای اول، دوم و سوم را با صحابه به دو دسته تقسیم می کنیم: آنهایی که در مقابل اهل بیت انجام شده است و آن هایی که در مقابل صحابه دیگر صورت گرفته است. این تقسیم را به این دلیل انجام داده ایم که سفارش ها و تأکیدات بسیاری از سوی پیامبر (ص) نسبت به اهل بیت (ع) شده است.
در زیر به برخی از مواردی که در کتب تاریخی و حدیثی اهل سنت درباره دسته اول آمده است اشاره می کنیم:
1٫ شاید اولین بر خورد تأسف آوری که با اهل بیت(ع) بعد از رحلت پیامبر انجام شد اتفاقاتی بود که در جریان بیعت گرفتن از حضرت علی(ع) صورت گرفت. دینوری از علمای اهل سنت نقل می کند : زمانی که ابوبکر مطلع شد عده ای از مسلمانان از بیعت با او سر باز زده اند و در خان حضرت علی (ع) جمع شده اند، عمر بن خطاب را به سوی آنها فرستاد. عمر بن خطاب آن ها را برای بیعت کردن فراخواند و چون امتناع کردند، هیزم خواست و گفت: قسم به کسی که جانم در دست او است باید از خانه خارج شوید یا این که خانه را با هر کس که در آن است به آتش می کشم. کسی گفت: در خانه ، فاطمه است، عمر بن خطاب در جوابش گفت : حتی اگر فاطمه هم در آن باشد.[20]
2٫ مورد دیگر اتفاقاتی است که در جریان فدک، خلفا را با حضرت فاطمه (س) روبرو کرد. در جریان این اختلافات برخوردهایی با دختر پیامبر(ص) صورت گرفت؛ کسی که خشمش مساوی خشم پیامبر و خدا است خشمگین شد و آن طور که ابن کثیر از عایشه نقل می کند تا آخر حیاتش از آنان راضی نشد.[21]
اما از دسته دوم یعنی برخوردهایی که با بعضی از صحابه غیر معصوم شده است؛ به موارد زیر اشاره می کنیم:
1٫ برخوردهایی که در روزهای ابتدایی بعد از رحلت پیامبر (ص) برای بیعت گرفتن از مخالفان اتفاق افتاد را می توان از این دسته به حساب آورد؛ چون اصحاب دیگری نیز غیر از اهل بیت در این واقعه، مورد بی احترامی قرار گرفتند.[22]
ابن ابی الحدید نقل می کند که روزی خلیفه دوم، عده ای از مردم را دید که پشت سر ابی ابن کعب به راه افتاده اند شلاق خود را بلند کرد که بر سر او فرود آورد؛ ابی بن کعب ناگاه گفت: ای امیر المومنین! از خدا بترس. عمر گفت: این گروهی که پشت سر تو هستند کیستند؟ آیا نمی دانی که این باعث فتنه کسی است که تبعیت می شود و ذلّت و خواری آنهایی است که تبعیت می کنند.[23] طبق بیان محمد تقی شوشتری در کتاب قضاوت های امیر المومنین[24] (ع) اُبیّ از مخالفان خلافت عمر بوده است.
ابن اثیر در کتاب اُسد الغابه می گوید: عمر پسرش عبید الله را به جهت این که کنیه ابوعیسی[25] برای خود گذاشته بود با شلاق زد.[26] ابن ابی الحدید این واقعه را چنین شرح می دهد: به گوش عمر رسید که فرزندش عبید الله کنیه ابو عیسی برای خود گذاشته است عمر او را فراخواند و به او گفت: آیا خود را ابو عیسی کنیه داده ای؟ عبید الله ترسید و هراسان شد، اما عمر دستش را گرفت و آن را آن چنان گزید که فریاد زد، سپس او را زد و گفت: آیا برای عیسی پدر قرار داده ای.[27]
4٫ بلاذری در کتاب انساب الاشراف خود نقل کرده است: زمانی که عثمان، ولید بن عقبه را والی کوفه کرد عبد الله بن مسعود زبان به طعن و ذمّ عثمان باز کرد و گفت: هر کس این تغییر را ایجاد کرد خدا در [حکومت و خلافت ] او تغییر ایجاد کند و از او ناراضی باشد… . ولید مذمت های ابن مسعود را به عثمان منتقل کرد و عثمان به ولید دستور داد که او را به مدینه بفرستد.
عبد الله بن مسعود با مشایعت مردم کوفه از آنها خدا حافظی کرد و به سمت مدینه رهسپار شد. زمانی که عبد الله بن مسعود وارد مدینه شد عثمان بر منبر رسول الله مشغول سخنرانی بود که ابن مسعود را دید. در همان حال گفت ای مردم کسی به پیش شما می آید که مانند حشره موذی است که در روی غذای هر کس برود خورنده غذا یا آن را بالا می آورد و یا به مرض اسهال مبتلا می گردد. ابن مسعود گفت اما من این گونه نیستم، بلکه من کسی هستم که در روز بدر و روز بیعت رضوان همراه رسول خدا (ص) بودم. در این موقع عایشه ندا کرد: ای عثمان آیا این کلمات را به صحابی رسول خدا (ص) می گویی؟ عثمان سپس دستور داد او را به زور از مسجد خارج کردند و عبد الله بن زعمه او را به زمین زد و نیز گفته شده که یحموم غلام عثمان او را بیرون برد و وی با حالت بدی به زمین خورد و دنده اش شکست.
حضرت علی (ع) نیز در آن جا به عثمان اعتراض کرد و فرمود: آیا به خاطر گفته ولید با مصاحب رسول خدا (ص) چنین رفتار می کنی؟ حضرت علی (ع) ابن مسعود را مراقبت کرد و به خانه اش برد و تا آخر عمرش عثمان به او اجازه خروج از مدینه را نداد، به طوری که حتی نتوانست برای جنگ به شام رود.[28] ابن ابی الحدید نیز این واقعه را در شرح نهج البلاغه خود از واقدی نقل کرده است.[29] باید توجه داشت این برخورد تأثیر بدی در اذهان مسلمانان نسبت به عثمان داشت تا آن جا که بعضی از مورخین آن را پایه گذار قیام ها بر ضد عثمان می دانند.
5٫ باز بلاذری نقل می کند: وقتی عثمان مبالغ زیادی به بعضی از افراد مثل مروان بن حکم عطا کرد، ابوذر شروع کرد به کنایه زدن و می گفت بشارت باد عذاب دردناک به کسانی که گنج ها ذخیره می کنند. این حرف ها به عثمان رسید و او را نهی کرد. در مقابل ابوذر گفت: این که خدا راضی شود و عثمان خشمگین، بهتر است از این که عثمان خشنود و خدا خشمگین شود. از آن جا که ابوذر محل اقامت خود را به شام برده بود معاویه نیز از انتقادهای او در امان نمانده بود؛ تا این که نامه ای به عثمان نوشت به این مضمون که ابوذر، شام را فاسد کرده است باید که آن را دریابی. عثمان جواب داد: او را با حالت سختی به سمت من بفرست! وقتی ابوذر به مدینه رسید هم چنان از عثمان انتقاد می کرد. عثمان به او گفت سرزمینی را انتخاب کن که باید به آن جا بروی. ابوذر گفت مکه، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت بیت المقدس، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت به کوفه یا بصره، باز عثمان مخالفت کرد و گفت بلکه تو را به ربذه می فرستم.[30] تبعید شدن ابوذر توسط عثمان و رسیدن مرگش در آن جا در حالی که فقط همسر و پسرش با او بودند، تقریباً از قطعیات تاریخ است.[31]
برای مطالعه زندگی اصحاب پیامبر باید به کتابهای مربوطه مراجعه کنید . کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- سوره فتح، 2،ترجمه مکارم .
[2]. عدالت صحابی، ص 14، مجمع جهانی اهل بیت (ع).
[3]. نهج البلاغه، ص 144، خطبه 97٫
[4]. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 164، خطبه 182٫
[5]. صحیفه سجادیه، ص 42، دعاء حضرت بر پیروان پیامبران.
[6]. مجموعه کامله، شماره 11، بحث درباره ولایت ص 48٫
[7]. توبه، 100٫. [8]. فتح، 28٫. [9]. حدید،1٫. [10]. منافقون، 10٫. [11]. توبه، 101٫. [12]. احزاب، 11٫. [13]. توبه، 45 – 47٫. [14]. توبه، 102٫.[15]. آل عمران، 154٫ .[16]. حجرات، 6؛ سجده 18٫. [17]. حجرات، 14٫. [18]. نک: الفصول المهمة، عبدالحسین شرف الدین، ص 189٫.
[19]. برای اطلاعات بیشتر در مورد معنای اصطلاحی صحابه . ر. ک. به عسقلانی، ابن حجر ، الاصابه، ج 1 ص 8، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ه ق.
[20]. دینوری، ابن قتیبه، ، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30، دار الاضواء، بیروت، چاپ اول، 1410 ه ق.
[21]. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5 ص 285، دار الفکر بیروت، 1407 ه ق، طبق نقل ابن کثیر این روایت را بخاری نیز در کتاب المغازی با سند صحیح آورده است.
[22] . دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30٫
[23] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص 68٫
[24] . شوشتری، محمد تقی ، قضاوت های امیر المومنین علی (ع)، موسوی، ص 244، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا ، سایت تبیان
[25] . در روایات پیامبر(ص) از کنیۀ ابو عیسی نهی شده است.
[26] . ابن اثیر، اسد الغابه، ج 3 ص 423، دار الفکر، بیروت، 1409 ه ق.
[27] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص 44٫
[28] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 524، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417 ه ق.
[29] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3 ص 42، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ه ق.
[30] . البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 541٫
[31] . نگاه کنید: الانساب، ج 10 ص 65، ، حیدر آباد، چاپ اول، 1382 ه ق.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین