چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از فرصتها استفاده نکرد؟ پاسخ: ابتدا ذکر یک مقدمه: مجموعه رفتارهای امامان(ع) در برابر حاکمان و خلفا را می توان در دو کلید واژه خلاصه کرد: 1. صبر، 2. قیام؛ که هر دو با انگیزش و تلاش برای اصلاح امت انجام می گرفته است. با این تفاوت که اقدام برای قیام تنها در زمانی اتفاق می افتاد که احتمال پیروزی باشد و یا حداقل از نابودی اسم و رسم پیامبر(ص) جلوگیری شود. اما با واقع بینی در تاریخ دوره امامان(ع) امکان پیروزی بر دشمنان بسیار دور از واقعیت بود چنان که قیام های متعدد علویان به شکست انجامید. بنابراین تنها در موردی که شدت دشمنی به اندازه ای بود که بیم محو حتی نام پیامبر(ص) بود قیام انجام می گرفت که حداقل اصل اسلام به نسل های بعد برسد. چنین واقعه ای تنها در زمان امام حسین(ع) اتفاق افتاد که یزید برای ریشه کنی اصل اسلام توطئه کرد و به طور آشکار اعلام کرد. اما دیگر حاکمان بنی امیه و بنی عباس حداقل ظاهری را حفظ می کردند بنابراین امامان از روش صبر و اصلاح امت تلاش هایی داشتند که این مقدار تلاش نیز برای حاکمان بنی امیه و بنی عباس گران می آمد و از طریق مسمومیت، امامان(ع) را به شهادت می رساندند).جهت آگاهی بیشتر ر.ک: امامان شیعه و جنبش های مکتبی، محمد تقی مدرسی، ترجمه آژیر، ص 143 ، چاپ سوم، 1372، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی) پس از روشن شدن این مقدمه، اکنون به پاسخ این پرسش می پردازیم که چرا امام صادق(ع) با وجود اینهمه شاگرد قیام مسلحانه نکردند، چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از این فرصت استفاده نکرد؟ در جواب می گوییم: یکی از دلایل عدم قیام مسلحانه از سوی حضرت امام صادق(ع) برای رسیدن به خلافت این است که آن حضرت نیروی کافی برای قیام مسلحانه نداشت و اگر امام صادق(ع) قدرت نظامی داشت به طور قطع قیام مسلحانه می کرد. در زمان حضرت امام صادق(ع) تعدادی از علویان قیام مسلحانه کردند و هیچ کدام پیروز نشدند چون قدرت نظامی کافی در اختیار نداشتند و حضرت امام صادق(ع) به اینها تذکر داده بود که شما پیروز نخواهید شد ولی آنان براساس محاسبات خودشان اقدام کردند و شکست خوردند. حضرت امام صادق(ع( شرایط و اوضاع آن زمان را بهتر از دیگران تشخیص می دادند و برای همین به قیام مسلحانه دست نزدند. برای نمونه به یک روایت در این زمینه اشاره می کنیم: مأمون رقی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانی داخل شد، بر امام سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش تو شمشیر می زنند. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقت را حفظ بکند بنشین. سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت: ای حنیفه تنور را آتش بزن. حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد و اطراف تنور از شدت گرما سفید شد. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: بلند شو و خود را به تنور بینداز و در وسط آتش بنشین. خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام به او فرمود: تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد. امام به هارون مکی فرمود: کفشت را به زمین بینداز و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین. هارون مکی کفش خود را زمین انداخت و در میان تنور نشست. امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن به مرد خراسانی فرمود: بلند شو و نگاه بکن و ببین در تنور چه خبر است. مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست. امام به مرد خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق(ع) فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور نداریم دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران وقت خروج و قیام مسلحانه را می دانیم )بحارالانوار، ج 47، چاپ بیروت، ص 123، ح 172، باب 27 ؛ سفینه البحار، ماده هرن ؛منتهی الامال، ج 2، ص 267، چاپ هجرت( این حدیث می رساند که امام صادق(ع) برای قیام مسلحانه، نیروهای جان بر کف و مخلص نداشت و کسانی که خود را یار و یا شاگرد حضرت می دانستند حتی تا این حد حرف شنوی از امام خود نداشتند حال چگونه ممکن است امامی که نیروی رزمی مخلص و فداکار ندارد قیام مسلحانه بکند. نیروهای فداکار وجان بر کف را نمی توان با چند کلمه موعظه و یا حرف به وجود آورد. این مردم هستند که اگر به این مرتبه از ایمان و فهم و شعور سیاسی برسند، خودشان داوطلبانه خود را در اختیار امام قرار می دهند. این تنها امام صادق(ع) نیست که به خاطر نبودن نیروی فداکار کافی دست به قیام مسلحانه نزد بلکه امامان دیگر نیز چنین بودند. امام صادق(ع) به خاطر نبودن یاران فداکار و جان بر کف دست به شمشیر نبرد ولی با این حال امام صادق(ع) و امامان دیگر همواره در برابر خلفا موضع گیری می کردند و با آنان مبارزه می کردند. چنین نبود که امام صادق(ع) کاری به کار خلفا نداشته باشد بلکه بر ضد آنان کارهایی می کرد و سخنانی می گفت وحتی عوامل خود را در ارکان حکومت عباسی نفوذ می داد تا آنان نتوانند هرگونه خواستند عمل بکنند. برای نمونه به یک مورد اشاره می کنیم: پس از آن که محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) معروف به نفس زکیه و ابراهیم برادر همین محمد کشته شدند، منصور خلیفه عباسی شخصی به نام شیبه بن غفال را والی مدینه کرد. وقتی شیبه به مدینه آمد روز جمعه بالای منبر سخنرانی کرد و گفت: علی بن ابی طالب وحدت مسلمانان را بر هم زد، با مؤمنان جنگید و برای خود حکومت می خواست. خاندان او حکومت را به او ندادند و خداوند او را از حکومت محروم کرد و با غصه از بین برد. این سیدهایی که قیام کردند و کشته شدند، از فرزندان او هستند و در فساد کردن و به هم ریختن اوضاع کشور اسلامی تابع او هستند. اینها بدون این که شایستگی داشته باشند، حکومت را می خواهند. به خاطر همین در همه جا کشته می شوند و به خون خود آغشته می گردند. پس از سخنان این والی کسی از شنوندگان جرأت پاسخگویی نیافت. در این میان یک نفر بلند شد و گفت: ما اهل خیر و برکت هستیم این تو و منصور هستید که به هر زشتی سزاوارترید. آنگاه رو به مردم کرد و گفت: ای مردم آیا می دانید در قیامت میزان چه کسی از همه خالی تر و از همه زیان دیده تر است؟! کسی که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و این کس همین والی است. والی از مسجد بیرون رفت و حرفی نزد. راوی حدیث می گوید: من از مردم پرسیدم که این چه کسی بود که در برابر والی منصور چنین گفت: گفتند: امام صادق(ع) است (بحارالانوار، ج 47، ص 165، ح 5، به نقل از امالی شیخ مفید). براساس آنچه گذشت معلوم شد که یکی از دلایلی که موجب شد امام صادق(ع) دست به قیام مسلحانه برای رسیدن به خلافت نزند این است که آن حضرت نیروی کافی و افراد با ایمان و مطیع برای قیام مسلحانه نداشت، و آن کسانی که دور حضرت را گرفته بودند فاقد وفادار واقعی به آن حضرت نبودند.
چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از فرصتها استفاده نکرد؟
پاسخ: ابتدا ذکر یک مقدمه: مجموعه رفتارهای امامان(ع) در برابر حاکمان و خلفا را می توان در دو کلید واژه خلاصه کرد: 1. صبر، 2. قیام؛ که هر دو با انگیزش و تلاش برای اصلاح امت انجام می گرفته است. با این تفاوت که اقدام برای قیام تنها در زمانی اتفاق می افتاد که احتمال پیروزی باشد و یا حداقل از نابودی اسم و رسم پیامبر(ص) جلوگیری شود.
اما با واقع بینی در تاریخ دوره امامان(ع) امکان پیروزی بر دشمنان بسیار دور از واقعیت بود چنان که قیام های متعدد علویان به شکست انجامید. بنابراین تنها در موردی که شدت دشمنی به اندازه ای بود که بیم محو حتی نام پیامبر(ص) بود قیام انجام می گرفت که حداقل اصل اسلام به نسل های بعد برسد. چنین واقعه ای تنها در زمان امام حسین(ع) اتفاق افتاد که یزید برای ریشه کنی اصل اسلام توطئه کرد و به طور آشکار اعلام کرد.
اما دیگر حاکمان بنی امیه و بنی عباس حداقل ظاهری را حفظ می کردند بنابراین امامان از روش صبر و اصلاح امت تلاش هایی داشتند که این مقدار تلاش نیز برای حاکمان بنی امیه و بنی عباس گران می آمد و از طریق مسمومیت، امامان(ع) را به شهادت می رساندند).جهت آگاهی بیشتر ر.ک: امامان شیعه و جنبش های مکتبی، محمد تقی مدرسی، ترجمه آژیر، ص 143 ، چاپ سوم، 1372، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی)
پس از روشن شدن این مقدمه، اکنون به پاسخ این پرسش می پردازیم که چرا امام صادق(ع) با وجود اینهمه شاگرد قیام مسلحانه نکردند، چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از این فرصت استفاده نکرد؟
در جواب می گوییم: یکی از دلایل عدم قیام مسلحانه از سوی حضرت امام صادق(ع) برای رسیدن به خلافت این است که آن حضرت نیروی کافی برای قیام مسلحانه نداشت و اگر امام صادق(ع) قدرت نظامی داشت به طور قطع قیام مسلحانه می کرد. در زمان حضرت امام صادق(ع) تعدادی از علویان قیام مسلحانه کردند و هیچ کدام پیروز نشدند چون قدرت نظامی کافی در اختیار نداشتند و حضرت امام صادق(ع) به اینها تذکر داده بود که شما پیروز نخواهید شد ولی آنان براساس محاسبات خودشان اقدام کردند و شکست خوردند. حضرت امام صادق(ع( شرایط و اوضاع آن زمان را بهتر از دیگران تشخیص می دادند و برای همین به قیام مسلحانه دست نزدند.
برای نمونه به یک روایت در این زمینه اشاره می کنیم: مأمون رقی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانی داخل شد، بر امام سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش تو شمشیر می زنند. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقت را حفظ بکند بنشین. سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت: ای حنیفه تنور را آتش بزن. حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد و اطراف تنور از شدت گرما سفید شد. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: بلند شو و خود را به تنور بینداز و در وسط آتش بنشین. خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام به او فرمود: تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد. امام به هارون مکی فرمود: کفشت را به زمین بینداز و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین. هارون مکی کفش خود را زمین انداخت و در میان تنور نشست. امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن به مرد خراسانی فرمود: بلند شو و نگاه بکن و ببین در تنور چه خبر است. مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست. امام به مرد خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق(ع) فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور نداریم دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران وقت خروج و قیام مسلحانه را می دانیم )بحارالانوار، ج 47، چاپ بیروت، ص 123، ح 172، باب 27 ؛ سفینه البحار، ماده هرن ؛منتهی الامال، ج 2، ص 267، چاپ هجرت(
این حدیث می رساند که امام صادق(ع) برای قیام مسلحانه، نیروهای جان بر کف و مخلص نداشت و کسانی که خود را یار و یا شاگرد حضرت می دانستند حتی تا این حد حرف شنوی از امام خود نداشتند حال چگونه ممکن است امامی که نیروی رزمی مخلص و فداکار ندارد قیام مسلحانه بکند. نیروهای فداکار وجان بر کف را نمی توان با چند کلمه موعظه و یا حرف به وجود آورد. این مردم هستند که اگر به این مرتبه از ایمان و فهم و شعور سیاسی برسند، خودشان داوطلبانه خود را در اختیار امام قرار می دهند.
این تنها امام صادق(ع) نیست که به خاطر نبودن نیروی فداکار کافی دست به قیام مسلحانه نزد بلکه امامان دیگر نیز چنین بودند.
امام صادق(ع) به خاطر نبودن یاران فداکار و جان بر کف دست به شمشیر نبرد ولی با این حال امام صادق(ع) و امامان دیگر همواره در برابر خلفا موضع گیری می کردند و با آنان مبارزه می کردند. چنین نبود که امام صادق(ع) کاری به کار خلفا نداشته باشد بلکه بر ضد آنان کارهایی می کرد و سخنانی می گفت وحتی عوامل خود را در ارکان حکومت عباسی نفوذ می داد تا آنان نتوانند هرگونه خواستند عمل بکنند. برای نمونه به یک مورد اشاره می کنیم:
پس از آن که محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع) معروف به نفس زکیه و ابراهیم برادر همین محمد کشته شدند، منصور خلیفه عباسی شخصی به نام شیبه بن غفال را والی مدینه کرد. وقتی شیبه به مدینه آمد روز جمعه بالای منبر سخنرانی کرد و گفت: علی بن ابی طالب وحدت مسلمانان را بر هم زد، با مؤمنان جنگید و برای خود حکومت می خواست. خاندان او حکومت را به او ندادند و خداوند او را از حکومت محروم کرد و با غصه از بین برد. این سیدهایی که قیام کردند و کشته شدند، از فرزندان او هستند و در فساد کردن و به هم ریختن اوضاع کشور اسلامی تابع او هستند. اینها بدون این که شایستگی داشته باشند، حکومت را می خواهند. به خاطر همین در همه جا کشته می شوند و به خون خود آغشته می گردند. پس از سخنان این والی کسی از شنوندگان جرأت پاسخگویی نیافت. در این میان یک نفر بلند شد و گفت: ما اهل خیر و برکت هستیم این تو و منصور هستید که به هر زشتی سزاوارترید. آنگاه رو به مردم کرد و گفت: ای مردم آیا می دانید در قیامت میزان چه کسی از همه خالی تر و از همه زیان دیده تر است؟! کسی که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و این کس همین والی است. والی از مسجد بیرون رفت و حرفی نزد.
راوی حدیث می گوید: من از مردم پرسیدم که این چه کسی بود که در برابر والی منصور چنین گفت: گفتند: امام صادق(ع) است (بحارالانوار، ج 47، ص 165، ح 5، به نقل از امالی شیخ مفید).
براساس آنچه گذشت معلوم شد که یکی از دلایلی که موجب شد امام صادق(ع) دست به قیام مسلحانه برای رسیدن به خلافت نزند این است که آن حضرت نیروی کافی و افراد با ایمان و مطیع برای قیام مسلحانه نداشت، و آن کسانی که دور حضرت را گرفته بودند فاقد وفادار واقعی به آن حضرت نبودند.
- [سایر] شبهه: چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از فرصتها استفاده نکردند؟
- [سایر] چرا امام صادق علیه السّلام برای رسیدن به خلافت از فرصتها استفاده نکردند؟
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(ص) برای خلافت امام علی (ع) اقدامی صریح و واضح نکرد؟
- [سایر] چرا امام صادق دعوت بنی العباس را برای قبول خلافت نپذیرفت؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] آیا حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود یا خیر؟
- [سایر] چرا امام صادق (ع) با وجود این همه شاگرد قیام نکرد؟
- [سایر] با سلام علت جابه جایی مرکز خلافت از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع)چیست؟ آیا در هنگام به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) مدینه امنیت کافی برای خلافت را نداشته ؟
- [سایر] چرا حضرت علی علیه السلام زمانی که ابوبکر به خلافت رسید مخالفت جدی نکرد، در شورای شش نفره عمر شرکت کرد و از خود حمایت کرد؟
- [سایر] اگر امامت و خلافت، حق حضرت علی علیه السلام بود، چرا در اثبات خلافت خویش پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به حدیث غدیر استدلال نکرد؟
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله مظاهری] (اصالة الصحة) اصلی از اصول اسلامی است و معنای آن این است که اگر عملی را از مسلمانی دیدیم که از جهت ظاهر خوب نیست، آن را خوب بدانیم و کار او را به صورت صحیح و خوب توجیه کنیم، حتّی امام صادق(سلاماللهعلیه) فرمودهاند: هفتاد توجیه برای آن بکن تا سوءظن برای تو پیدا نشود.
- [آیت الله اردبیلی] اقاله معامله شخصی که از معامله پشیمان شده مستحبّ مؤکّد است و از حضرت امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: (هر بندهای که معامله مسلمانی را که از خرید یا فروش پشیمان شده به هم بزند و اقاله کند، خداوند لغزش آن بنده را در روز قیامت اقاله خواهد کرد).(1)
- [آیت الله مظاهری] برای وسواسی حرام است در چیزهایی که وسوسه او مربوط به آنهاست دقّت نماید، بلکه لازم است بدون فکر و بدون تجسّس و بدون تفحّص عمل کند، و بهعبارت دیگر چنانکه گفته شد با بیاعتنایی کامل برخورد با چیزها کند تا به گفته امام صادق(سلاماللهعلیه) شیطان دست از او بردارد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب یعنی خواندن ذکر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آنکه از جای خود حرکت کند رو به قبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربی باشد ولی بهتر است چیزهایی را که در کتابهای دعا دستور دادهاند بخواند، و از تعقیبهایی که سفارش بسیار شده است، تسبیح حضرت زهرا علیها السلام است که باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه اللَّه اکبر، بعد 33 مرتبه الحمدللَّه، و بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللَّه، و امام صادق علیه السلام فرموده است: تسبیح مادرم حضرت زهرا علیها السلام نزد من بهتر از هزار رکعت نماز است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلّف شده عجله کنند، حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله نوری همدانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلّف شده عجله کنند ، حضرت صادق ( علیه السّلام ) فرمودند : ( یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانة او حیض نبیند ) .
- [امام خمینی] مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلف شده عجله کنند، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله خوئی] مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلف شده عجله کنند، از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خان او حیض نبیند.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است نام خوبی برای نوزاد انتخاب نمایند و بهترین نامها، نامی است که معنای بندگی خداوند را برساند، مانند: (عبداللّه) و (عبدالرحیم) و (عبدالکریم)، یا نامهای انبیای عظام و ائمه معصومین علیهمالسلام به ویژه نام (محّمد) و (علی) را برای پسر برگزینند و برای دختر نامهای زنان صالح و شایسته به ویژه نام (فاطمه) بهتر است. حضرت امام صادق علیهالسلام از رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکنند که آن حضرت فرمودند: (نامهای خوب را انتخاب کنید، زیرا شما را در قیامت با همان نامها مخاطب میسازند.)(1)