چرا به امام رضا(ع) عالم آل محمد(ص) می گویند؟ پاسخ: با سلام برای رسیدن به پاسخ این سوال، توجه شما را به مطالب زیر جلب مینمایم: در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گسترده ای در میان شیعه روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نداشت. از زمان امام باقر(ع) به بعد و نیز توسط امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانه ای در فقه و کلام شیعی به حساب می آمدند؛ از سوی دیگر بیشتر منحرفین از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه ی رشد نداشتند (جعفریان، 1383،ص 430)؛ از این رو عصر و دوران امام هشتم(ع) به سبب ویژگی هایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد (قرشی، [بی تا]، ج 2، ص 181)؛ به گونه ای که جامعه ی اسلامی آن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی، به موقعیت ویژه ای رسید. طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفت های سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانش های آن کشورها به میحط جامعه ی اسلامی راه یابد و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه ی اسلامی بود، ترجمه شود (قیومی، 1373، ص 29)؛ چنان که مأمون در ترجمه ی کتاب های یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، به طوری که می گویند: مأمون در مقابل وزن کتاب های ترجمه شده طلا می داد و به قدری به ترجمه کتاب ها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه می شد علامتی می گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق می کرد و با حکما خلوت می نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی می کرد ( زیدان، [بی تا]، ج 3، ص 216). مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام(ع) و دیگران صورت می گرفت که به طور عمده حول و حوش مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب خود گردآوری نموده است (طبرسی، 1417، ق، ج 2، ص 171-237/ صدوق 1372، ج1، ص 126-167). از مباحث و مناظرات کلامی روشن می شود عمده ترین عوامل ایجاد فرقه های کلامی آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبش های دیگر بود؛ به ویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزی های مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد؛ البته عوامل دیگری چون برداشت های مختلف از معارف دینی نیز تأثیر بسزایی در رواج فرق کلامی داشت (سبحانی، 1411 ق، ج 1،ص 41). هدف مأمون از تشکیل این محافل علمی، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن بود. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست؛ به ویژه که مذاق عقلی او و همراهی اش با معتزله، او را برآن می داشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد؛ با این حال مسئله در اینجا خاتمه نمی یافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او می خواست با کشاندن امام(ع) به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص، مثلاً از نوع علم لدنی می دانستند، از بین ببرد (جعفریان،1383، ص 442). شیخ صدوق دراین باره می نویسد: (مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می داد تا حجت آن حضرت را به وسیله ی آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی واجتماعی او بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت روبرو نمی شد جز آن که به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می شد، ملتزم می گردید) (صدوق، 1372، ج 1، ص 152). در واقع مأمون علما را برای مناظره با امام رضا(ع) احضار می کرد و خاطرنشان می ساخت که می خواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند؛ اما مأمون در واقع با این کار زهر در میان علما می ریخت تا شهد آن را از میان بردارد؛ زیرا این امید را در سر می پروراند که - و لو یک بار هم که شده- آن حضرت در مسئله ای دچار لغزش و اشتباه شوند و این لغزش را وسیله و دستاویزی برای فروهشتن کرامت و تحقیر آن جناب در برابر مردم و شیعیانشان قرار دهد و نیز امیدوار بود مردم از این رهگذر از ولاء و دوستی آن حضرت رویگردان شوند. بنابراین او می خواست با توسل به این مناظرات امام رضا(ع) را کوچک سازد و از مقام و منزلتش با تحمیل مقام ولایت عهدی به وی بکاهد و چنین وانمود سازد که: اگر امام رضا(ع) نسبت به دنیا بی اعتنا بود، ولایت عهدی را نمی پذیرفت، اما کارها برخلاف محاسبات مأمون جریان یافت؛ زیرا همین مناظرات موجب رفعت مقام علمی آن حضرت از دیدگاه مردم گشت و سبب شد همگی آگاه گردند که باید کلیدهای کار را به دست چه کسانی بسپارند و او را عالم آل محمد صلیالله علیه و آله خواندند (حجتی، ص 113-114). برای آگاهی بیشتر درباره چرایی انتساب (عالم آل محمد) به ایشان به مطالب زیر نیز توجه فرمایید: از آنجا که فضای حاکم برجامعه اسلامی در زمان حکومت مأمون، مملو از آرا و نظرات مختلف از سوی گروه های گوناگون بود، طبیعتاً نقش امام(ع) در برابر این امواج فکری بسیار خطیر و حساس بود. یکی از جریاناتی که امام(ع) در دوران خویش با آن مواجه گردید، بحث های کلامی بود که از ناحیه ی جریانات گوناگون فکری به سرعت فراگیر شد و موجب گردید در هر زمینه اختلاف نظر ایجاد شود. دو گروه (معتزله) و (اهل حدیث) در برپایی این جدال ها و جنجال های فکری، بیشترین سهم را دارا بودند. در برابر این دو گروه- که یکی عقل را برنقل ترجیح می داد و دیگری نقل را برعقل - امام(ع) می کوشید موضع خود را بیان فرماید، از این روست که بخش عمده روایاتی که از آن حضرت نقل شده در موضوعات کلامی آن هم در شکل پرسش و پاسخ و احیاناً مناظرات است (عطاردی، 1406 ق،ج 1، ص 370-371/جعفریان، 1383، ص 450). امام رضا(ع) در مناظراتی که مأمون به صورت تحمیلی تشکیل می داد، با پیروان مذاهب و مکاتب مختلف جهان گفتگو و مناظره می کردند که از نگاه برون دینی همچون همایش های بین المللی بین ادیان بود و از نگاه درون دینی چنین گفتگوهایی بین فرقه های گوناگون با شیعه دوازده امامی در تاریخ اسلام نظیر ندارد. هنگامی که مناظره کنندگان به مقام والای علمی حضرت رضا(ع) پی می بردند به آگاهی تمام و کمال ایشان اقرار می کردند و حتی خود مأمون چندین مرتبه بیان داشت: (هذا أعلم هاشمی) (که به همان معنای عالم آل محمد میباشد)(صدوق، [بی تا]، (ب) ص 454)؛ البته بعید نیست مأمون در عین اینکه می خواسته برتری حضرت بر سایر علویان دیگر معلوم شود، در عین حال می خواسته حضرت از بعضی علمای دیگر شکست بخورد تاهم شکستی برای آن حضرت باشد و هم سرشکستگی برای کل اولاد ابوطالب؛ لذا به سلیمان مروزی که از متکلمین بود، گفت: (می خواهم در یک مسئله او را مجاب کنی(صدوق، 1372، ج 1، ص 378). در حقیقت مناظراتی که مأمون برای امام رضا(ع) ترتیب می داد، مبارزاتی بود که میان بزرگ ترین دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و امام رضا(ع) انجام می شد و دراین مجالس اگر مدافع اسلام شخصی غیر از امام رضا(ع) بود شکست می خورد. علم امام(ع) به گونه ای بود که اکثر علمای آن زمان هم، به علم حضرت(ع) اعتراف داشتند؛ چه اینکه روایت های فراوانی حکایت از علم والای امام(ع) دارد. به برخی از این روایات در ادامه می پردازیم: ابوصلت هروی می گوید: (از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم، مأمون در مجلس خود دانشمندان بزرگ ادیان و فقها را جمع می کرد، حضرت رضا(ع) بر همه پیروز می شد. کسی در میان آنها باقی نمی ماند که به مقام آن جناب اعتراف نکند و خود را در مقابلش کوچک به شمار نیاورد) (طبرسی، 1417 ق،ص 63). ابراهیم بن صولی می گوید: (هرگز ندیدم از علی بن موسی الرضا(ع) سوالی شود مگر اینکه پاسخ آن را می دانست. وی مطلع ترین شخص در زمینه ی تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خویش بود. مأمون با هر سوال از هر چیز، مرتب وی را امتحان می کرد و ایشان پاسخ می فرمود؛ علاوه بر این تمام گفتار و شواهد ایشان از قرآن بود (صدوق، [بی تا]، (الف)، ص 525). امام رضا(ع) در مناظراتی که با سران ادیان و مکاتب داشتند، پاسخ خود را برمبنای اعتقاد شخص مخاطب بیان می فرمودند؛ و این مظهر دیگری از توانمندی امام(ع) بود (صدوق، 1372، ج2، ص 164)؛ لذا هنگامی که مأمون از بزرگ مسیحیان (جاثلیق) خواست با امام(ع) مناظره کند، او گفت چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال می کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبری احتجاج می کند که من به او ایمان ندارم؟ و حضرت فرمود: (ای مرد مسیحی اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم می پذیری؟) جاثلیق گفت: (آری) (صدوق، [بی تا]، (ب)، ص 318)؛ در واقع امام(ع) بر اساس مشترکات قابل قبول با وی مناظره نمود، به گونه ای که جاثلیق پس از مناظره با ایشان گفت: (به حق مسیح، گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد) (صدوق، 1372 ش،ج 1 ص 363). آنچه در مناظرات امام(ع) با اهمیت می باشد، این است که این مناظرات در شناسایی مکتب تشیع نقش مهمی داشت؛ زیرا با توجه به اینکه رهبران ادیان ادعای برتری آیین خود را داشتند و هرکدام برای شکست امام(ع) آمده بودند، شکست آنان توسط امام(ع) پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان تبدیل گشت و به پیروان آنان ثابت کرد با وجود اسلام، هیچ آیینی قابل پیروی نیست و در میان مسلمانان مکتبی برتر از تشیع نیست؛ زیرا سایر عالمان مسلمان از پاسخگویی به علمای ادیان دیگر عاجز می شدند؛ به گونه ای که عمران صابئی متکلم بزرگ زمان امام(ع) ادعا داشت: کسی نتوانسته است در مناظره او را شکست دهد. وی بعد از مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد (همان، ص 358). رأس الجالوت نیز خطاب به امام رضا(ع) فرمود: (به خدا قسم! ای پسر محمد اگر ریاستی که برتمام یهود پیدا کرده ام، مانع نمی شد، دستور تو را پیروی می کردم، به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داوود نازل کرده، کسی را ندیده ام تورات و انجیل را بهتر از شما تلاوت کند؛ و نه بهتر و شیرین تر از شما تفسیر نماید) (مجلسی، 1385 ق،ج 49، ص 77 -78).
چرا به امام رضا(ع) عالم آل محمد(ص) می گویند؟
پاسخ: با سلام برای رسیدن به پاسخ این سوال، توجه شما را به مطالب زیر جلب مینمایم:
در دوران امام رضا(ع) فرهنگ و معارف شیعی در شکل کامل و گسترده ای در میان شیعه روشن شده بود و انحرافات جزئی، تأثیری در اصل تشیع نداشت. از زمان امام باقر(ع) به بعد و نیز توسط امام صادق و امام کاظم(ع) شمار فراوانی از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانه ای در فقه و کلام شیعی به حساب می آمدند؛ از سوی دیگر بیشتر منحرفین از افراد ضعیف النفسی بودند که جز در شرایط خاصی زمینه ی رشد نداشتند (جعفریان، 1383،ص 430)؛ از این رو عصر و دوران امام هشتم(ع) به سبب ویژگی هایی که داشت، به عصر طلایی معروف شد (قرشی، [بی تا]، ج 2، ص 181)؛ به گونه ای که جامعه ی اسلامی آن زمان، به دلیل آماده بودن بستر فرهنگی و علمی، به موقعیت ویژه ای رسید. طبیعت علم دوستی اسلام سبب شد به موازات پیشرفت های سیاسی و عقیدتی در کشورهای مختلف جهان، علوم و دانش های آن کشورها به میحط جامعه ی اسلامی راه یابد و کتب علمی دیگران از یونان گرفته تا مصر و از هند تا ایران و روم به زبان عربی که زبان جامعه ی اسلامی بود، ترجمه شود (قیومی، 1373، ص 29)؛ چنان که مأمون در ترجمه ی کتاب های یونانی کوشش بسیار نمود و پول بسیاری در این راه خرج کرد، به طوری که می گویند: مأمون در مقابل وزن کتاب های ترجمه شده طلا می داد و به قدری به ترجمه کتاب ها توجه داشت که روی هر کتابی که به نام او ترجمه می شد علامتی می گذاشت و مردم را به خواندن و فراگرفتن آن علوم تشویق می کرد و با حکما خلوت می نمود و از معاشرت با آنها اظهار خشنودی می کرد ( زیدان، [بی تا]، ج 3، ص 216).
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور آن حضرت و دانشمندان گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذاکرات بسیاری میان امام(ع) و دیگران صورت می گرفت که به طور عمده حول و حوش مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب خود گردآوری نموده است (طبرسی، 1417، ق، ج 2، ص 171-237/ صدوق 1372، ج1، ص 126-167).
از مباحث و مناظرات کلامی روشن می شود عمده ترین عوامل ایجاد فرقه های کلامی آشنایی مسلمانان با ادیان و جنبش های دیگر بود؛ به ویژه نهضت ترجمه در دوره عباسیان که بعضاً دستخوش غرض ورزی های مترجمان گردید و زمینه مساعدی را در این زمینه فراهم آورد؛ البته عوامل دیگری چون برداشت های مختلف از معارف دینی نیز تأثیر بسزایی در رواج فرق کلامی داشت (سبحانی، 1411 ق، ج 1،ص 41).
هدف مأمون از تشکیل این محافل علمی، نشان از علم دوستی او یا تظاهر به آن بود. در اصل باید وی را از این زاویه، متمایز از دیگر خلفای عباسی دانست؛ به ویژه که مذاق عقلی او و همراهی اش با معتزله، او را برآن می داشت در برابر اهل حدیث ایستادگی کرده، آنان را منکوب سازد؛ با این حال مسئله در اینجا خاتمه نمی یافت. مأمون از تشکیل چنین جلساتی هدف دیگری نیز داشت. او می خواست با کشاندن امام(ع) به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص، مثلاً از نوع علم لدنی می دانستند، از بین ببرد (جعفریان،1383، ص 442).
شیخ صدوق دراین باره می نویسد: (مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می داد تا حجت آن حضرت را به وسیله ی آنان از اعتبار بیندازد و این، به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی واجتماعی او بود؛ اما هیچ کس با آن حضرت روبرو نمی شد جز آن که به فضل او اقرار کرده، به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می شد، ملتزم می گردید) (صدوق، 1372، ج 1، ص 152).
در واقع مأمون علما را برای مناظره با امام رضا(ع) احضار می کرد و خاطرنشان می ساخت که می خواهد مردم را از فضل و معلوماتش آگاه گرداند؛ اما مأمون در واقع با این کار زهر در میان علما می ریخت تا شهد آن را از میان بردارد؛ زیرا این امید را در سر می پروراند که - و لو یک بار هم که شده- آن حضرت در مسئله ای دچار لغزش و اشتباه شوند و این لغزش را وسیله و دستاویزی برای فروهشتن کرامت و تحقیر آن جناب در برابر مردم و شیعیانشان قرار دهد و نیز امیدوار بود مردم از این رهگذر از ولاء و دوستی آن حضرت رویگردان شوند.
بنابراین او می خواست با توسل به این مناظرات امام رضا(ع) را کوچک سازد و از مقام و منزلتش با تحمیل مقام ولایت عهدی به وی بکاهد و چنین وانمود سازد که: اگر امام رضا(ع) نسبت به دنیا بی اعتنا بود، ولایت عهدی را نمی پذیرفت، اما کارها برخلاف محاسبات مأمون جریان یافت؛ زیرا همین مناظرات موجب رفعت مقام علمی آن حضرت از دیدگاه مردم گشت و سبب شد همگی آگاه گردند که باید کلیدهای کار را به دست چه کسانی بسپارند و او را عالم آل محمد صلیالله علیه و آله خواندند (حجتی، ص 113-114).
برای آگاهی بیشتر درباره چرایی انتساب (عالم آل محمد) به ایشان به مطالب زیر نیز توجه فرمایید:
از آنجا که فضای حاکم برجامعه اسلامی در زمان حکومت مأمون، مملو از آرا و نظرات مختلف از سوی گروه های گوناگون بود، طبیعتاً نقش امام(ع) در برابر این امواج فکری بسیار خطیر و حساس بود. یکی از جریاناتی که امام(ع) در دوران خویش با آن مواجه گردید، بحث های کلامی بود که از ناحیه ی جریانات گوناگون فکری به سرعت فراگیر شد و موجب گردید در هر زمینه اختلاف نظر ایجاد شود. دو گروه (معتزله) و (اهل حدیث) در برپایی این جدال ها و جنجال های فکری، بیشترین سهم را دارا بودند. در برابر این دو گروه- که یکی عقل را برنقل ترجیح می داد و دیگری نقل را برعقل - امام(ع) می کوشید موضع خود را بیان فرماید، از این روست که بخش عمده روایاتی که از آن حضرت نقل شده در موضوعات کلامی آن هم در شکل پرسش و پاسخ و احیاناً مناظرات است (عطاردی، 1406 ق،ج 1، ص 370-371/جعفریان، 1383، ص 450).
امام رضا(ع) در مناظراتی که مأمون به صورت تحمیلی تشکیل می داد، با پیروان مذاهب و مکاتب مختلف جهان گفتگو و مناظره می کردند که از نگاه برون دینی همچون همایش های بین المللی بین ادیان بود و از نگاه درون دینی چنین گفتگوهایی بین فرقه های گوناگون با شیعه دوازده امامی در تاریخ اسلام نظیر ندارد.
هنگامی که مناظره کنندگان به مقام والای علمی حضرت رضا(ع) پی می بردند به آگاهی تمام و کمال ایشان اقرار می کردند و حتی خود مأمون چندین مرتبه بیان داشت: (هذا أعلم هاشمی) (که به همان معنای عالم آل محمد میباشد)(صدوق، [بی تا]، (ب) ص 454)؛ البته بعید نیست مأمون در عین اینکه می خواسته برتری حضرت بر سایر علویان دیگر معلوم شود، در عین حال می خواسته حضرت از بعضی علمای دیگر شکست بخورد تاهم شکستی برای آن حضرت باشد و هم سرشکستگی برای کل اولاد ابوطالب؛ لذا به سلیمان مروزی که از متکلمین بود، گفت: (می خواهم در یک مسئله او را مجاب کنی(صدوق، 1372، ج 1، ص 378).
در حقیقت مناظراتی که مأمون برای امام رضا(ع) ترتیب می داد، مبارزاتی بود که میان بزرگ ترین دانشمندان زمان از فرق و مذاهب مختلف و امام رضا(ع) انجام می شد و دراین مجالس اگر مدافع اسلام شخصی غیر از امام رضا(ع) بود شکست می خورد. علم امام(ع) به گونه ای بود که اکثر علمای آن زمان هم، به علم حضرت(ع) اعتراف داشتند؛ چه اینکه روایت های فراوانی حکایت از علم والای امام(ع) دارد. به برخی از این روایات در ادامه می پردازیم:
ابوصلت هروی می گوید: (از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم، مأمون در مجلس خود دانشمندان بزرگ ادیان و فقها را جمع می کرد، حضرت رضا(ع) بر همه پیروز می شد. کسی در میان آنها باقی نمی ماند که به مقام آن جناب اعتراف نکند و خود را در مقابلش کوچک به شمار نیاورد) (طبرسی، 1417 ق،ص 63).
ابراهیم بن صولی می گوید: (هرگز ندیدم از علی بن موسی الرضا(ع) سوالی شود مگر اینکه پاسخ آن را می دانست. وی مطلع ترین شخص در زمینه ی تاریخ از ابتدای زمان تا روزگار خویش بود. مأمون با هر سوال از هر چیز، مرتب وی را امتحان می کرد و ایشان پاسخ می فرمود؛ علاوه بر این تمام گفتار و شواهد ایشان از قرآن بود (صدوق، [بی تا]، (الف)، ص 525).
امام رضا(ع) در مناظراتی که با سران ادیان و مکاتب داشتند، پاسخ خود را برمبنای اعتقاد شخص مخاطب بیان می فرمودند؛ و این مظهر دیگری از توانمندی امام(ع) بود (صدوق، 1372، ج2، ص 164)؛ لذا هنگامی که مأمون از بزرگ مسیحیان (جاثلیق) خواست با امام(ع) مناظره کند، او گفت چگونه با کسی بحث کنم که به کتابی استدلال می کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبری احتجاج می کند که من به او ایمان ندارم؟ و حضرت فرمود: (ای مرد مسیحی اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم می پذیری؟) جاثلیق گفت: (آری) (صدوق، [بی تا]، (ب)، ص 318)؛ در واقع امام(ع) بر اساس مشترکات قابل قبول با وی مناظره نمود، به گونه ای که جاثلیق پس از مناظره با ایشان گفت: (به حق مسیح، گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مانند تو باشد) (صدوق، 1372 ش،ج 1 ص 363).
آنچه در مناظرات امام(ع) با اهمیت می باشد، این است که این مناظرات در شناسایی مکتب تشیع نقش مهمی داشت؛ زیرا با توجه به اینکه رهبران ادیان ادعای برتری آیین خود را داشتند و هرکدام برای شکست امام(ع) آمده بودند، شکست آنان توسط امام(ع) پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان تبدیل گشت و به پیروان آنان ثابت کرد با وجود اسلام، هیچ آیینی قابل پیروی نیست و در میان مسلمانان مکتبی برتر از تشیع نیست؛ زیرا سایر عالمان مسلمان از پاسخگویی به علمای ادیان دیگر عاجز می شدند؛ به گونه ای که عمران صابئی متکلم بزرگ زمان امام(ع) ادعا داشت: کسی نتوانسته است در مناظره او را شکست دهد. وی بعد از مناظره با امام رضا(ع) مسلمان شد (همان، ص 358). رأس الجالوت نیز خطاب به امام رضا(ع) فرمود: (به خدا قسم! ای پسر محمد اگر ریاستی که برتمام یهود پیدا کرده ام، مانع نمی شد، دستور تو را پیروی می کردم، به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داوود نازل کرده، کسی را ندیده ام تورات و انجیل را بهتر از شما تلاوت کند؛ و نه بهتر و شیرین تر از شما تفسیر نماید) (مجلسی، 1385 ق،ج 49، ص 77 -78).
- [سایر] حکمت ملقب شدن امام رضا (ع) به عالم آل محمد(ص)چیست؟
- [سایر] چرا در بین اهلبیت پیامبر اکرم(ص)، به حضرت زهرا و حضرت رضا(ع) بضعه النبی «پاره تن رسول الله» می گویند؟
- [سایر] معنای این صلوات شریفه چیست؟ اللهم صل علی محمد و آل محمد فی الاولین و صل علی محمد و آل محمد فی الآخرین و صل علی محمد و آل محمد فی الملأ الاعلی و صل علی محمد و آل محمد فی المرسلین؟
- [سایر] آیا لقب «عالم آل محمد» برای امام رضا (علیه السلام) مستند است یا در قرون اخیر از این لقب استفاده می شود؟
- [سایر] آیا لقب (عالم آل محمد) برای امام رضا (علیه السلام) مستند است یا در قرون اخیر از این لقب استفاده می شود؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) در اذان و اقامه شان ذکر اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله را می گفتند؟
- [سایر] رسول اکرم(ص)، چگونه حضرت علی(ع) را معرفی کردند؟
- [سایر] دیدگاه پیامبراکرم(ص) نسبت به یاری امام حسین(ع) چیست؟
- [سایر] سلام؛ امیرالمومنین(ع) فرمودهاند: (اِنَّهُ لَا یُقَاسُ بِنَا آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّهِ اَحَدٌ)؛ هیچکسی با خاندان رسول خدا(ص) قابل قیاس نیست... پس چرا گفته میشود اهل بیت(ع) باید برای ما الگو باشند؟!
- [سایر] آیا به عنوان مثال امام جواد متوسّل به امام حسین(ع) یا حضرت محمد(ص) میشدند؟ یا حضرت محمد(ص) متوسّل به حضرت ابراهیم(ع) میشدند؟ لطفاً هر دو مورد را کامل توضیح دهید.
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است قبل از تکبیره الاحرام بگوید یا محسن قد اتاک المسیی و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی انت المحسن و انا المسیی فبحق محمد و ال محمد صل علی محمد و ال محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی یعنی ای خدایی که احسان کننده ای بنده بدکردار به درگاه تو امده و تو امر کرده ای به نیکوکار که از بدکردار بگذرد تو نیکوکاری و من بدکردار پس به حق محمد و ال محمد رحمت خود را برمحمد وال محمد بفرست واز زشتیهایی که می دانی از من سرزده بگذر
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .