سلام، نواب خاص امام زمان(عج) چه کسانی بودند؟ آشنایی با نواب اربعه امام زمان(عج) ابوعمرو عثمان بنسعید عمروی عثمان بنسعید از یاران امامان پاک؛ علی النقی و حسن عسکری (علیهما السلام) بود. از طرف آن دو مورد تأیید قرار گرفت و به شیعیان معرفی شد. (احمد بنعلی بننوح)، به نقل از (محمد بناسماعیل)، مینویسد: در سامرا به حضور امام عسکری رفتم. گروهی از شیعیان در حضورش بودند. خادم حضرت وارد شد و گفت: ای آقا، گروهی (مسافر) گردآلود به خانه آمدهاند. حضرت فرمود: آنها گروهی از شیعیان یمنی هستند. برو، عثمان بنسعید عَمروی را بیاور. وقتی عثمان آمد، حضرت به او فرمود: ای عثمان، بیتردید تو وکیل و مورد اعتماد من هستی و در مال خدا امانتداری. برو و مالی را که یمنیها آوردهاند، بگیر. گفتم: سوگند به خدا، عثمان از شیعیان و برگزیدههای شماست و شما به آگاهی ما، در اینباره که او امین بر اموال الهی و وکیل و مورد اعتماد شماست، افزودید. فرمود: آری، چنین است. شاهد باشید که عثمان بنسعید عمروی وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزندم مهدی است.1 مالک بنفزاری نیز به نقل گروهی از شیعیان، میگوید: امام عسکری، در مجلسی که چهل تن از شیعیان برای کسب اطلاع در باره امام بعد از وی به حضورش رسیده بودند، حضرت حجت را، که کودکی ماه سیما و شبیه پدر بود، نشان داد و فرمود: شما پس از این او را نمیبینید. بنابراین، آنچه عثمان میگوید، بپذیرید که او جانشین امام شماست و نیابت به او سپرده میشود.2 دلیل دیگر بر نیابت عثمان بنسعید این است که نامه و توقیعات حضرت صاحبالامر که به وسیله عثمان بنسعید و پسرش محمد به شیعیان میرسید، به همان خطی بود که در زمان حیات امام عسکری(ع) نوشته میشد و مردم با آن آشنا بودند. به همین سبب، شیعیان در عدالت و امانت پدر و پسر تردید روا نمیدارند.3 عثمان بنسعید در حدود سال 265ه .ق وفات یافت و آرامگاهش در سمت غربی مدینةالسلام بغداد در خیابان میدان واقع است.4 شیخ طوسی در (الغیبة) مینویسد: من قبرش را در مکان یاد شده دیدهام. ابوجعفر فرزند عثمان بنسعید عمروی وی دومین نایب حضرت حجت(عج) است. و پس از وفات پدرش، بر اساس بیان آشکار امام عسکری(ع) به این مقام منصوب شد. نامه و توقیعات بسیار بر صدق و امانت و درستی ادعاهای او دلالت میکند. از جمله میتوان به روایت عبداللّه بنجعفر حِمیَری اشاره کرد. عبداللّه میگوید: از طرف امام زمان به مناسبت وفات عثمان بنسعید، نامهای برای فرزندش (محمد) ظاهر شد که در آن آمده بود: (اِنّاللّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُونَ). پدرت سعادتمندانه زندگی کرد و با افتخار وفات یافت. خدایش رحمت کند و به اولیا و سرورانش ملحق گرداند. او همیشه در اطاعت از امرشان کوشا بود و در آنچه او را به خدا نزدیک میکرد، میکوشید. خدا روحش را تازه و شاداب کند و از لغزشهایش درگذرد ... خدا تو را کمک کند، نیرو بخشد، یاریات کند، توفیق دهد، ولی، حافظ، مواظب و کفایتکنندهات باشد.5 روزی اسحاق بنیعقوب به او نامهای داد و گفت: پرسشهای دشواری دارم که در این نامه درج کردهام، آنها را به حضور امام برسانید. محمد نامه را به حضرت رساند و جوابش را به خط خود حضرت برگرداند. در بخشی از آن نامه آمده بود: محمد بنعثمان عمروی که خدا از او و پدرش راضی باشد مورد اطمینان من است و نوشتهاش نوشته من است.6 یکی از دلایل راستگویی و صحت نیابت محمد این بود که توقیعها در زمان او به همان خطی بود که در زمان پدرش میآمد. همچنین معجزات امام به وسیله او برای مردم آشکار میشد که عامل دیگری در تحکیم اعتقاد مردم بود. شیعیان همه بر امانت و عدالت او اتفاق دارند؛ زیرا گذشته از آنکه در زمان امام حسن و پس از آن ضمن توقیعات امام عصر مأمور و نایب شده بود؛ پارسایی و درستکرداریاش، در طول چهل سال، جای تردید برای کسی باقی نگذارد تا آنجا که علمای شیعه در عصرهای بعد بر نیابت وی اجماع کردند. خبری که (ابوالحسن علی بناحمد) نقل کرده است، پرده از پارسایی، این مرد بزرگ برمیدارد. او میگوید: روزی نزد محمد بنعثمان رفتم، به او سلام کردم و دیدم لوحی در برابرش جای دارد و نقاشی بر آن نقش میکند، آیاتی از قرآن بر آن مینویسد و نامهای ائمه(ع) را بر کنارههایش ثبت میکند. پرسیدم: سرور من، این لوح چیست؟ فرمود: این برای داخل قبرم است. مرا روی آن میگذارند. (یا تکیه میدهند) هر روز به قبر خود میروم، یک جزء قرآن میخوانم و بیرون میآیم ... آنگاه روز، ماه و سال دقیق وفاتش را به من گفت و اضافه کرد که در این قبر دفن میشوم. (علی بنبابویه)؛ محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بنروح به بغداد رفت، و پاسخ پرسشهایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت. چون از نزد او بیرون آمدم، تاریخی که گفته بود، نگاشتم. مدتی بعد، او بیمار شد و سرانجام در دهمان تاریخ وفات یافت. محمد در آخر جمادیالاول سال 305 یا 304 درگذشت و کنار قبر مادرش در بغداد به خاک سپرده شد. بر مرقدش بنایی ساختند که به گفته شیخ طوسی [در عصر وی] مردم به زیارت آن میشتافتند.7 ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی وی، که از صحابه مخصوص امام عسکری و وکیل و کارگزار محمد بنعثمان بود، در سال 305ه .ق به امر امام عصر، به نیابت برگزیده شد. حسین، ایرانینژاد و از خاندان (نوبخت) بود. هنگام عیادت نایب دوم از سوی حضرت انتخاب شد. وقتی محمد بنعثمان وفات یافت، حسین بنروح بقیه روز را در خانه او ماند. خادم محمد بنعثمان عصا، صندوقچه و کتابی را، که از محمد مانده بود، به وی سپرد. حسین بنروح وقتی آنها را دید، گفت: این عصا از آن مولایم امام عسکری است؛ صندوقچه حاوی انگشتر امامان است و قنوت ائمه در کتاب ثبت شده است.8 پس از مدتی، اولین نامه در یکشنبه پنجم شوال سیصد و پنج هجری قمری، از ناحیه مقدس امام عصر(ع) به وی رسید. در آن نامه چنین نوشته بود: (ماوی [حسین بنروح] را میشناسیم. خداوند تمام خوبیها و خشنودیهای خود را به او بشناساند و با عنایات خود او را خوشحال کند. از نامه او آگاه شدیم و به او در مسؤولیتی که به او واگذار کردهایم، اطمینان داریم. او نزد ما مقامی دارد که سبب خشنودی او است. خداوند احسانش را به او افزونتر کند).9 حسین بنروح، که بیست و یک سال نیابت امام را بر عهده داشت، از مقام علمی والایی برخوردار بود. او کتابی در فقه به نام (التأدیب)10 نوشت که علمای آن روز حوزه علمیه قم محتوایش را تأیید کرده بودند. فقهای بزرگ شهر قم در آن عصر با تمام از نکات مهمی که در زمان وی روی داد، موضوع برخورد با کتابهای گمراهکننده بود. ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی سرانجام در 18 شعبان سال 326 وفات یافت و در محله نوبختیه بغداد به خاک سپرده شد. علم و فقاهت از وی پیروی میکردند. (علی بنبابویه)؛ محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بنروح به بغداد رفت، و پاسخ پرسشهایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت.11 حسین بنروح پایگاه اجتماعی و موقعیت دینی والایی کسب کرد تا آنجا که همه مخالفان و موافقانش او را خردمندترین مرد زمانه میدانستند. البته این امر همان فقاهت، دانش و تقوای او بود. او در برابر متعصبان و قدرتمندان روزگارش مأمور به تقیه بود. با این همه، از سال 312 317ه .ق گرفتار زندان خلیفه مقتدر عباسی شد. اما در این مدت هم به وسیله چند وکیل کارهای شیعیان را سر و سامان داد.12 از نکات مهمی که در زمان وی روی داد، موضوع برخورد با کتابهای گمراهکننده بود. ابوجعفر محمد بنعلی شلمغانی معروف به (ابن ابیالعزاقر) که از علمای صاحب تألیف بود، به خاطر جاهطلبی و حسادت ادعای نیابت کرد و آرای فاسد دیگری، که حلول و تناسخ را تأیید میکرد، بر زبان راند. مدتی بعد، بر دست حسین بنروح نامهای از امام زمان در لعن وی صادر شد.13 در پی این واقعه، مردم نزد حسین بنروح آمدند و از تکلیفشان در مقابل کتابهای شلمغانی که خانههایشان را پر کرده بود پرسیدند؟ او پاسخ داد: همان را میگویم که ابومحمد حسن بنعلی عسکری(ع) فرموده است. وقتی در باره کتابهای بنیفضّال از امام حسن عسکری پرسیدند، حضرت فرمود: آنچه از ما روایت کردهاند، بپذیرید و هر چه از خود گفتهاند، ترک کنید.14 ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی سرانجام در 18 شعبان سال 326 وفات یافت و در محله نوبختیه بغداد به خاک سپرده شد. شیخ عباس قمی مینویسد: این مزار در یک خانه شخصی واقع شده که اگر کسی بخواهد وارد آن شود، نخست باید از صاحبخانه اجازه بگیرد. آن وقت داخل شود ... هنوز اهل خیری پیدا نشده تا این خانه را بخرد و صحن مناسبی همراه با چند ایوان و حوض در اطراف آن بسازد. این کار، علاوه بر تعظیم صاحب بزرگوار آن، محل اجتماع و پناهگاه شیعیان در شهر بغداد خواهد شد.15 ابوالحسن علی بنمحمد سمری حسین بنروح پس از بیست و یک سال تلاش، به دستور امام عصر، شخصیت گرانقدر بغداد به نام (علی بنمحمد سمری) را به نیابت معرفی کرد.16 علی بنمحمد از شعبان 326 تا نیمه شعبان 329ه .ق نیابت امام را بر عهده گرفت. ولی هنگام مرگ کسی را، به عنوان جانشین خود معرفی نکرد. شیخ طوسی به نقل از احمد بنمحمد صفوانی، مینویسد: ابوالقاسم، حسین بنروح به ابوالحسن؛ محمد سمری امر نیابت را وصیت کرد. سمری هم همان کارهایی که نوبختی میکرد، انجام داد. وقتی زمان مرگ وقتی زمان مرگ علی بنمحمد فرا رسید، شیعیان به حضور من آمدند و از وکیل و نایبش پرسیدند: او گفت: مأمور نیستم، به عنوان نایب، کسی را معرفی کنم! علی بنمحمد فرا رسید، شیعیان به حضور من آمدند و از وکیل و نایبش پرسیدند: او گفت: مأمور نیستم، به عنوان نایب، کسی را معرفی کنم!17 شیخ صدوق نیز مینویسد: هنگام وفات، از او خواستند جانشینی معرفی کند، گفت: خدا را امری است که خود به انجام میرساند.18 از علی بیمحمد کرامات بسیار دیده شد که هر یک کمال ایمانش را نشان میدهد. از جمله خبری است که صدوق ده سال بعد از شروع غیبت از صالح بنشعیب طالقانی نقل میکند. صالح میگوید: (احمد بنابراهیم بنمحلد) به من گفت: در بغداد نزد مشایخ و علما رسیدم. در آن مجلس (علی بنمحمد سمری) بدون مقدمه گفت: خدا (علی بنحسین بنبابویه) [پدر صدوق] را رحمت کند. مشایخ تاریخ این روز را یادداشت کردند. بعد خبر رسید که علی بنحسین بنبابویه در همان روز درگذشته است.19 همچنین (ابوجعفر محمد بنعلی بنحسین بنبابویه) به نقل از (احمد بنحسن) میگوید: در همان سالی که ابوالحسن سمری رحلت کرد، در بغداد بودم. چند روز پیش از وفات نزدش رفتم و توقیعی را به مردم نشان داد که در آن نوشته بود: ای علی بنمحمد سمری، خداوند پاداش برادرانت را در سوگ تو بیشتر کند. تو تا شش روز دیگر خواهی مرد. پس امور خود را سامان بده و به هیچ کس وصیت نکن. زیرا غیبت کامل واقع شده، ظهوری نخواهد بود؛ مگر به اجازه خدای تعالی؛ و این پس از مدت درازی خواهد بود که دلها را سختی و قساوت فرا گیرد و زمین از جور و ستم پر شود ... پی نوشتها: 1 الغیبة، ص 214. 2 همان، ص 217. (با تلخیص) 3 همان، ص 216. 4 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 155. 5 الغیبة، ص 219 220. 6 همان، ص 220. 7 همان، ص 223. 8 بحارالانوار، ج 85، ص 211. 9 همان، ص 372 و ج 51، ص 356. 10 معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 4، ص8. 11 رجال نجاشی، ص 261. 12 خاندان نوبختی، ص 218. 13 الغیبة، ص 252. 14 همان، ص 239. 15 تتمةالمنتهی، ص 303؛ ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی، سفیر سوم، ص 129. 16 همان، ص 394؛ بحارالانوار، ج 51، ص 359. 17 الغیبة، ص 242. 18 همان. 19 همان.
سلام، نواب خاص امام زمان(عج) چه کسانی بودند؟
آشنایی با نواب اربعه امام زمان(عج)
ابوعمرو عثمان بنسعید عمروی
عثمان بنسعید از یاران امامان پاک؛ علی النقی و حسن عسکری (علیهما السلام) بود. از طرف آن دو مورد تأیید قرار گرفت و به شیعیان معرفی شد. (احمد بنعلی بننوح)، به نقل از (محمد بناسماعیل)، مینویسد: در سامرا به حضور امام عسکری رفتم. گروهی از شیعیان در حضورش بودند. خادم حضرت وارد شد و گفت: ای آقا، گروهی (مسافر) گردآلود به خانه آمدهاند.
حضرت فرمود: آنها گروهی از شیعیان یمنی هستند. برو، عثمان بنسعید عَمروی را بیاور.
وقتی عثمان آمد، حضرت به او فرمود: ای عثمان، بیتردید تو وکیل و مورد اعتماد من هستی و در مال خدا امانتداری. برو و مالی را که یمنیها آوردهاند، بگیر.
گفتم: سوگند به خدا، عثمان از شیعیان و برگزیدههای شماست و شما به آگاهی ما، در اینباره که او امین بر اموال الهی و وکیل و مورد اعتماد شماست، افزودید.
فرمود: آری، چنین است. شاهد باشید که عثمان بنسعید عمروی وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزندم مهدی است.1
مالک بنفزاری نیز به نقل گروهی از شیعیان، میگوید: امام عسکری، در مجلسی که چهل تن از شیعیان برای کسب اطلاع در باره امام بعد از وی به حضورش رسیده بودند، حضرت حجت را، که کودکی ماه سیما و شبیه پدر بود، نشان داد و فرمود: شما پس از این او را نمیبینید. بنابراین، آنچه عثمان میگوید، بپذیرید که او جانشین امام شماست و نیابت به او سپرده میشود.2
دلیل دیگر بر نیابت عثمان بنسعید این است که نامه و توقیعات حضرت صاحبالامر که به وسیله عثمان بنسعید و پسرش محمد به شیعیان میرسید، به همان خطی بود که در زمان حیات امام عسکری(ع) نوشته میشد و مردم با آن آشنا بودند. به همین سبب، شیعیان در عدالت و امانت پدر و پسر تردید روا نمیدارند.3
عثمان بنسعید در حدود سال 265ه .ق وفات یافت و آرامگاهش در سمت غربی مدینةالسلام بغداد در خیابان میدان واقع است.4 شیخ طوسی در (الغیبة) مینویسد: من قبرش را در مکان یاد شده دیدهام.
ابوجعفر فرزند عثمان بنسعید عمروی
وی دومین نایب حضرت حجت(عج) است. و پس از وفات پدرش، بر اساس بیان آشکار امام عسکری(ع) به این مقام منصوب شد. نامه و توقیعات بسیار بر صدق و امانت و درستی ادعاهای او دلالت میکند. از جمله میتوان به روایت عبداللّه بنجعفر حِمیَری اشاره کرد. عبداللّه میگوید: از طرف امام زمان به مناسبت وفات عثمان بنسعید، نامهای برای فرزندش (محمد) ظاهر شد که در آن آمده بود: (اِنّاللّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُونَ). پدرت سعادتمندانه زندگی کرد و با افتخار وفات یافت. خدایش رحمت کند و به اولیا و سرورانش ملحق گرداند. او همیشه در اطاعت از امرشان کوشا بود و در آنچه او را به خدا نزدیک میکرد، میکوشید. خدا روحش را تازه و شاداب کند و از لغزشهایش درگذرد ... خدا تو را کمک کند، نیرو بخشد، یاریات کند، توفیق دهد، ولی، حافظ، مواظب و کفایتکنندهات باشد.5
روزی اسحاق بنیعقوب به او نامهای داد و گفت: پرسشهای دشواری دارم که در این نامه درج کردهام، آنها را به حضور امام برسانید.
محمد نامه را به حضرت رساند و جوابش را به خط خود حضرت برگرداند. در بخشی از آن نامه آمده بود: محمد بنعثمان عمروی که خدا از او و پدرش راضی باشد مورد اطمینان من است و نوشتهاش نوشته من است.6
یکی از دلایل راستگویی و صحت نیابت محمد این بود که توقیعها در زمان او به همان خطی بود که در زمان پدرش میآمد. همچنین معجزات امام به وسیله او برای مردم آشکار میشد که عامل دیگری در تحکیم اعتقاد مردم بود. شیعیان همه بر امانت و عدالت او اتفاق دارند؛ زیرا گذشته از آنکه در زمان امام حسن و پس از آن ضمن توقیعات امام عصر مأمور و نایب شده بود؛ پارسایی و درستکرداریاش، در طول چهل سال، جای تردید برای کسی باقی نگذارد تا آنجا که علمای شیعه در عصرهای بعد بر نیابت وی اجماع کردند. خبری که (ابوالحسن علی بناحمد) نقل کرده است، پرده از پارسایی، این مرد بزرگ برمیدارد. او میگوید: روزی نزد محمد بنعثمان رفتم، به او سلام کردم و دیدم لوحی در برابرش جای دارد و نقاشی بر آن نقش میکند، آیاتی از قرآن بر آن مینویسد و نامهای ائمه(ع) را بر کنارههایش ثبت میکند.
پرسیدم: سرور من، این لوح چیست؟
فرمود: این برای داخل قبرم است. مرا روی آن میگذارند. (یا تکیه میدهند)
هر روز به قبر خود میروم، یک جزء قرآن میخوانم و بیرون میآیم ...
آنگاه روز، ماه و سال دقیق وفاتش را به من گفت و اضافه کرد که در این قبر دفن میشوم.
(علی بنبابویه)؛ محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بنروح به بغداد رفت، و پاسخ پرسشهایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت.
چون از نزد او بیرون آمدم، تاریخی که گفته بود، نگاشتم. مدتی بعد، او بیمار شد و سرانجام در دهمان تاریخ وفات یافت.
محمد در آخر جمادیالاول سال 305 یا 304 درگذشت و کنار قبر مادرش در بغداد به خاک سپرده شد. بر مرقدش بنایی ساختند که به گفته شیخ طوسی [در عصر وی] مردم به زیارت آن میشتافتند.7
ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی
وی، که از صحابه مخصوص امام عسکری و وکیل و کارگزار محمد بنعثمان بود، در سال 305ه .ق به امر امام عصر، به نیابت برگزیده شد.
حسین، ایرانینژاد و از خاندان (نوبخت) بود. هنگام عیادت نایب دوم از سوی حضرت انتخاب شد. وقتی محمد بنعثمان وفات یافت، حسین بنروح بقیه روز را در خانه او ماند. خادم محمد بنعثمان عصا، صندوقچه و کتابی را، که از محمد مانده بود، به وی سپرد. حسین بنروح وقتی آنها را دید، گفت: این عصا از آن مولایم امام عسکری است؛ صندوقچه حاوی انگشتر امامان است و قنوت ائمه در کتاب ثبت شده است.8
پس از مدتی، اولین نامه در یکشنبه پنجم شوال سیصد و پنج هجری قمری، از ناحیه مقدس امام عصر(ع) به وی رسید. در آن نامه چنین نوشته بود: (ماوی [حسین بنروح] را میشناسیم. خداوند تمام خوبیها و خشنودیهای خود را به او بشناساند و با عنایات خود او را خوشحال کند. از نامه او آگاه شدیم و به او در مسؤولیتی که به او واگذار کردهایم، اطمینان داریم. او نزد ما مقامی دارد که سبب خشنودی او است. خداوند احسانش را به او افزونتر کند).9
حسین بنروح، که بیست و یک سال نیابت امام را بر عهده داشت، از مقام علمی والایی برخوردار بود. او کتابی در فقه به نام (التأدیب)10 نوشت که علمای آن روز حوزه علمیه قم محتوایش را تأیید کرده بودند. فقهای بزرگ شهر قم در آن عصر با تمام از نکات مهمی که در زمان وی روی داد، موضوع برخورد با کتابهای گمراهکننده بود.
ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی سرانجام در 18 شعبان سال 326 وفات یافت و در محله نوبختیه بغداد به خاک سپرده شد.
علم و فقاهت از وی پیروی میکردند. (علی بنبابویه)؛ محدث نامدار قم، برای دیدار با حسین بنروح به بغداد رفت، و پاسخ پرسشهایش را از وی دریافت کرد و به قم بازگشت.11
حسین بنروح پایگاه اجتماعی و موقعیت دینی والایی کسب کرد تا آنجا که همه مخالفان و موافقانش او را خردمندترین مرد زمانه میدانستند. البته این امر همان فقاهت، دانش و تقوای او بود. او در برابر متعصبان و قدرتمندان روزگارش مأمور به تقیه بود. با این همه، از سال 312 317ه .ق گرفتار زندان خلیفه مقتدر عباسی شد. اما در این مدت هم به وسیله چند وکیل کارهای شیعیان را سر و سامان داد.12
از نکات مهمی که در زمان وی روی داد، موضوع برخورد با کتابهای گمراهکننده بود. ابوجعفر محمد بنعلی شلمغانی معروف به (ابن ابیالعزاقر) که از علمای صاحب تألیف بود، به خاطر جاهطلبی و حسادت ادعای نیابت کرد و آرای فاسد دیگری، که حلول و تناسخ را تأیید میکرد، بر زبان راند. مدتی بعد، بر دست حسین بنروح نامهای از امام زمان در لعن وی صادر شد.13 در پی این واقعه، مردم نزد حسین بنروح آمدند و از تکلیفشان در مقابل کتابهای شلمغانی که خانههایشان را پر کرده بود پرسیدند؟ او پاسخ داد: همان
را میگویم که ابومحمد حسن بنعلی عسکری(ع) فرموده است. وقتی در باره کتابهای بنیفضّال از امام حسن عسکری پرسیدند، حضرت فرمود: آنچه از ما روایت کردهاند، بپذیرید و هر چه از خود گفتهاند، ترک کنید.14
ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی سرانجام در 18 شعبان سال 326 وفات یافت و در محله نوبختیه بغداد به خاک سپرده شد. شیخ عباس قمی مینویسد: این مزار در یک خانه شخصی واقع شده که اگر کسی بخواهد وارد آن شود، نخست باید از صاحبخانه اجازه بگیرد. آن وقت داخل شود ... هنوز اهل خیری پیدا نشده تا این خانه را بخرد و صحن مناسبی همراه با چند ایوان و حوض در اطراف آن بسازد. این کار، علاوه بر تعظیم صاحب بزرگوار آن، محل اجتماع و پناهگاه شیعیان در شهر بغداد خواهد شد.15
ابوالحسن علی بنمحمد سمری
حسین بنروح پس از بیست و یک سال تلاش، به دستور امام عصر، شخصیت گرانقدر بغداد به نام (علی بنمحمد سمری) را به نیابت معرفی کرد.16
علی بنمحمد از شعبان 326 تا نیمه شعبان 329ه .ق نیابت امام را بر عهده گرفت. ولی هنگام مرگ کسی را، به عنوان جانشین خود معرفی نکرد. شیخ طوسی به نقل از احمد بنمحمد صفوانی، مینویسد: ابوالقاسم، حسین بنروح به ابوالحسن؛ محمد سمری امر نیابت را وصیت کرد. سمری هم همان کارهایی که نوبختی میکرد، انجام داد. وقتی زمان مرگ وقتی زمان مرگ علی بنمحمد فرا رسید، شیعیان به حضور من آمدند و از وکیل و نایبش پرسیدند: او گفت: مأمور نیستم، به عنوان نایب، کسی را معرفی کنم!
علی بنمحمد فرا رسید، شیعیان به حضور من آمدند و از وکیل و نایبش پرسیدند: او گفت: مأمور نیستم، به عنوان نایب، کسی را معرفی کنم!17
شیخ صدوق نیز مینویسد: هنگام وفات، از او خواستند جانشینی معرفی کند، گفت: خدا را امری است که خود به انجام میرساند.18
از علی بیمحمد کرامات بسیار دیده شد که هر یک کمال ایمانش را نشان میدهد. از جمله خبری است که صدوق ده سال بعد از شروع غیبت از صالح بنشعیب طالقانی نقل میکند. صالح میگوید: (احمد بنابراهیم بنمحلد) به من گفت: در بغداد نزد مشایخ و علما رسیدم. در آن مجلس (علی بنمحمد سمری) بدون مقدمه گفت: خدا (علی بنحسین بنبابویه) [پدر صدوق] را رحمت کند. مشایخ تاریخ این روز را یادداشت کردند. بعد خبر رسید که علی بنحسین بنبابویه در همان روز درگذشته است.19
همچنین (ابوجعفر محمد بنعلی بنحسین بنبابویه) به نقل از (احمد بنحسن) میگوید: در همان سالی که ابوالحسن سمری رحلت کرد، در بغداد بودم. چند روز پیش از وفات نزدش رفتم و توقیعی را به مردم نشان داد که در آن نوشته بود:
ای علی بنمحمد سمری، خداوند پاداش برادرانت را در سوگ تو بیشتر کند. تو تا شش روز دیگر خواهی مرد. پس امور خود را سامان بده و به هیچ کس وصیت نکن. زیرا غیبت کامل واقع شده، ظهوری نخواهد بود؛ مگر به اجازه خدای تعالی؛ و این پس از مدت درازی خواهد بود که دلها را سختی و قساوت فرا گیرد و زمین از جور و ستم پر شود ...
پی نوشتها:
1 الغیبة، ص 214.
2 همان، ص 217. (با تلخیص)
3 همان، ص 216.
4 تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 155.
5 الغیبة، ص 219 220.
6 همان، ص 220.
7 همان، ص 223.
8 بحارالانوار، ج 85، ص 211.
9 همان، ص 372 و ج 51، ص 356.
10 معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 4، ص8.
11 رجال نجاشی، ص 261.
12 خاندان نوبختی، ص 218.
13 الغیبة، ص 252.
14 همان، ص 239.
15 تتمةالمنتهی، ص 303؛ ابوالقاسم حسین بنروح نوبختی، سفیر سوم، ص 129.
16 همان، ص 394؛ بحارالانوار، ج 51، ص 359.
17 الغیبة، ص 242.
18 همان.
19 همان.
- [سایر] اصحاب خاص امام زمان (عج) از چه شهرهایی هستند؟
- [سایر] آیا یاران خاص امام زمان (عج) با هم زندگی میکنند؟
- [سایر] آیا یاران خاص امام زمان (عج) همه شیعه هستند؟
- [سایر] آیا 313 نفر یار خاص امام زمان (عج) تکمیل نشده اند تا حضرت ظهور نمایند؟
- [سایر] آیا 313 یار خاص امام زمان (عج) قبل از ظهور با آن حضرت دیدار دارند؟
- [سایر] تعداد اصحاب خاص امام زمان (عج) بعد از ظهور چند نفر است؟
- [سایر] چرا وجود یاران خاص حضرت مهدی (عج) جزو شرایط ظهور است؟
- [سایر] غیبت صغرای امام زمان (عج) از چه زمانی آغاز و نواب ایشان در این مدت چه کسانی بودند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] وظیفه مسلمانان در مقابل کسانی که به نوّاب اربعه امام زمان(عج) و علمای شیعه توهین می کنند چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] وظیفه مسلمانان در مقابل کسانی که به نوّاب اربعه امام زمان(عج) و علمای شیعه توهین می کنند چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولّی عَصْر ( عج ) که نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست ، خرید و فروش و سایر معاملات ، پس از اذان جمعه حرام نیست .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مسلمانان باید در مورد اشخاص مجهول که ملبس به لباس علما و طلاب هستند تحقیق نمایند اگر به مقامی دیگر غیر از مقام علما و مجتهدین که نواب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشند ارتباط داشته باشند از آنها کناره گرفته و از ضلالت و اضلال آن ها بپرهیزند.
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولیّ عصر (عج ) نماز جمعه واجب تَخییری است ( یعنی مُکَلَّفْ می تواند روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه بخواند ) ولی جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتیاط بیشتر در آن است که هر دو را بجا آورند .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در زمان غیبت ولی عصر (عج) نماز جمعه واجب تخییری است (یعنی مکلّف می تواند روز جمعه به جای نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولی جمعه افضل است و ظهر احوط و احتیاط بیشتر در آن است که هردو را بجا آورد.
- [آیت الله جوادی آملی] .دریافت کننده خمس، امام ( ع)و در غیبت آن , فقیه جامع الشرایط و حاکم شرع است و مکلف , بدون اجازه از آنان نمی تواند آن را به موارد مصرف برساند . به تعبیر دیگر , همه خمس , اعم از سهم امام ( ع) و سهم سادات, در اختیار منصب امامت (شخصیت حقوقی) است. در زمان غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) ،فقیه جامع الشرایط, جانشین شخصیت حقوقیِ امامت است، بنابراین در زمان غیبت باید تمام خمس را به فقیه جامع الشرای ط تحویل داد و هرگونه دخل و ت صرف در خمس (سهم امام( ع) و سهم سادات) باید با اجازه او باشد.
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.