راهبرد براندازی انقلاب اسلامی ایران از چه شیوه هایی جهت دست یابی به اهد اف خود استفاده می کند؟
راهبرد براندازی انقلاب اسلامی ایران از چه شیوه هایی جهت دست یابی به اهد اف خود استفاده می کند؟ 1.راهبرد براندازی این راهبرد دارای دو شیوه بوده است: آشکار و پنهان. الف) براندازی آشکار کافی است نمونه‌هایی یاد آوری شود: اقدامات تخریبی گوناگونی که در جاسوسخانه آمریکا، قبل از اشغال آن، طراحی و اجرای می‌شد، مداخله نظامی که در طبس ناکام ماند، طرح براندازی در پادگان نوژه، تحمیل هشت‌سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادی، وضع کردن مقررات ویژه بین المللی برای تحریم همکاری شرکتهای خارجی با جمهوری اسلامی ایران...البته همه این اقدامات به خواست‌خدا با شکست طراحان و مجریان آن مواجه شد. ب) براندازی پنهان کشف نمونه‌ها و درک نحوه اقدام در این شیوه محتاج دقت‌بیشتر است: رخنه در میان حوزه‌های علمیه و روحانیان، نفوذ در بین روشنفکران، الگو تراشی برای جوانان و نوجوانان امروز یعنی نسل متولد شده بعد از پیروزی انقلاب که نه شناخت مستقیمی از انقلاب و روند آن می‌توانند داشته باشند و نه خاطره‌های محکم و استواری از جانفشانی‌های دوران دفاع مقدس با خود دارند، رواج دادن انواع و اقسام فعالیتهای فرهنگی مبتذل با به کارگیری آخرین دستاوردهای نوین و ابزارها و فن آوریهای پیشرفته به منظور افزایش جاذبه آنها. 2.تضعیف و بر اندازی انقلاب مشکلترین کار برای بدخواهان ما، پذیرفتن اساس انقلاب بود، نه تنها آن را به رسمیت نشناختند بلکه با حیله‌ها و مکرهای گوناگون در صدد تضعیف و حتی نابودی آن بر آمدند: الف) خفیف شمردن ریشه‌های انقلاب سرچشمه پیروزی انقلاب را در جوشش خونهایی باید دید که در 15 خرداد 1342 ریشه‌های آن را آبیاری کردند.شکل گرفتن آن قیام سرخ، علل آن و انحرافاتی که از همان ایام دشمنان ملت‌سعی کردند در آن ایجاد کنند، اهمیت اعتقادی و تاریخی دارد.به هیچ وجه نباید آن سر چشمه مهجور و آن علل برای نسل امروز و آینده ناشناخته بماند یا در کنار عناصر بی‌ارزش و مشکوک، کمرنگ جلوه‌گر شوند.از حیله‌هایی که به کار گرفته شده و هنوز نخشکیده است، مطرح کردن عوامل و حوادث کم اهمیت و بعضا خیالی یا بزرگ نمایی عناصر بی‌ارزش و جریانهای ساختگی در حاشیه قیام خونین 15 خرداد به منظور خفیف کردن عظمت و شکوه آن قیام تاریخی و حماسه بی‌نظیر دوران معاصر است.آنها که چنان حیله‌هایی را به کار بسته‌اند یا می‌بندند مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقی درباره ریشه‌های‌انقلاب کرده‌اند و عالما عامدا دست‌به کوچک نمایی ریشه‌های انقلاب می‌زنند تا مانع بروز هر گونه شور حماسی جدید و ادامه هیجان حق طلبانه و پی‌گیری اقدام حسینی در آینده شوند. ب) تضعیف رهبری 1.شخص رهبر، از فکرهای مهم برای براندازی انقلاب، یکی کوچک شمردن اثر رهبر کبیر آن یعنی مرحوم امام خمینی (قدس سره‌) و دیگری کم اهمیت قلمداد کردن جایگاه جانشین منتخب بعد از او یعنی حضرت آیت ا... خامنه‌ای مدظله العالی است. حرکتهای مختلفی از سال 1342 به بعد بویژه پس از پیروزی انقلاب بر ضد مرحوم امام آغاز شد: برخی مرجعیت او را زیر سؤال می‌برند، برخی دیگر اعلمیت او را، بگذریم از القائات طاغوت که مرحوم امام را هندی معرفی می‌کرد تا ایرانی بودن او را مخدوش جلوه دهد و با آن تهمت مانع گسترش کلام نافذ و بر حق او شود.در حوزه علمیه قم برخی با رفتار خود، در ذهن دیگران نسبت‌به رهبر کبیر انقلاب ایجاد شبهه می‌کردند و کار را بدانجا رساندند که مثلا مرحوم امام در صدور اجازه چاپ برخی از آثار خود در دوران حیات خویش احتیاط می‌کرد! همان مکرها ولی با شکلهای جدید و متناسب با مقتضیات روز، بر ضد رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای دامت‌برکاته به کار بسته شد و می‌شود تا شخص او را تضعیف و متهم کنند و در این راه هیچ نوع گستاخی و بی حیایی را فرو نگذارده‌اند. 2.ولایت فقیه، استحکام این نظام انقلابی همان گونه که در قانون اساسی آن ملحوظ شده وابسته است‌به اقامه اصل ولایت فقیه.تا زمانی که خدشه‌ای به مراعات این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب میسر نمی‌شود، از این رو تشکیک نسبت‌به آن اصل را دشمنان و کین توزان انقلاب اندیشیدند و چند بار حمله خود را متوجه اساس ولایت فقیه کردند و در این راه از به کارگرفتن برخی از ایادی نفوذی خود در حوزه‌های علمیه و نیز بعضی عناصر حوزه دیده و به خارج گریخته ابا نکردند بلکه برای آن طرحی ویژه ریختند تا وانمود کنند مثلا ولایت فقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشه دار باشد کاربرد سیاسی برای آن متصور نیست! در دوران رهبری امام (قدس سره‌) این موضوع به جنجال کشیده شد ولی بالاخره بادرایت امام فروکش کرد و ابعاد ولایت فقیه برای مردم تشریح و تبیین شد.در دوران رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای نیز در برخی مطبوعات اصل ولایت فقیه را به بحث و جدل کشیدند تا بالاخره به گونه‌ای این رکن رکین انقلاب متزلزل شود ولی خوشبختانه تدبیرهای مناسب مقام معظم رهبری و هوشیاری مردم انقلابی مانع کوچکترین اثر گذاری منفی آن تلاشهای موذیانه و مزورانه شد. 3.نهادهای وابسته به رهبری، قانونا و شرعا وظایفی به دوش رهبری گذاشته شده است که ایفای آنها، یعنی ولایت امر، از طریق سازمانها و تشکیلات مختلفی است که هر کدام به نوعی وابسته به مقام معظم رهبری است، آن وظایف در برگیرنده جنبه رهبری انقلاب، سیاستگذاری کلی برای نظام، فرماندهی کل نیروهای مسلح، نظارت بر سه قوه حاکم بر کشور، انتصاب فقهای شورای نگهبان، رئیس قوه قضائیه و رئیس سازمان صدا و سیما و نیز انتصاب نمایندگانی در بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و بنیاد شهید و کمیته امداد، که سرپرستی و مدیریت آن نهادها را نیز به عهده دارند و انتصاب نمایندگانی برای امور حج و اوقاف است. برای تضعیف رهبری، آنهایی که جرات نداشتند مستقیما رهبر را مخاطب سازند، نهادهای وابسته به رهبری یا عملکرد آنها را هدف قرار دادند: شورای نگهبان را، به بهانه‌های مختلف بویژه در هنگام انتخابات، زیر سؤال بردند، قوه قضائیه را فاقد لاحیت‌شمردند، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج پرخاش کردند، به بدنام کردن بنیاد مستضعفان پرداختند، صدا و سیما را به جناحی بودن متهم کردند و فعالیتهای آن را به صورت تخریبی به نقادی کشاندند، ...همه این ادعاهای مغرضانه برای آن بود و هست که تلقین کنند رهبری به وظایف خود نتوانسته است عمل کند، تا با آن حیله نهاد رهبری را به تزلزل اندازند، به او اتهام مداخله در اجرائیات دولت را زدند تا مانع نظارت و مراقبت او شوند. 4.شخصیتهای وابسته به رهبری، از مهمترین ویژگیهای رهبر، بعد از صلاحیت علمی او، عدالت و تقوای اوست.آنچه باعث‌سقوط حکومتها و ضربه وارد آمدن به نظامها می‌شود، در مرتبه اول، همانا رواج یافتن ظلم و جور و عادی شدن بی تقوایی است.وجود و بقای رهبر به‌عدالت و تقوای اوست که اگر این ویژگیها را نداشته باشد اصلا، یا دیگر، رهبر نیست، رهبر با عدالت و تقوای خود ضامن بقای نظام الهی می‌شود و مردم با دیدن رفتار و شنیدن گفتار او راهی را که باید اتخاذ کنند می‌شناسند و در او و نزدیکان و همکارانش نمونه‌های صدق و صفا و عدالت و تقوا و بینش صحیح سیاسی و اجتماعی و تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت را می‌یابند و می‌توانند به او تاسی کنند.وجود چنان شخصی برای نظام ما یک برکت تلقی می‌شود چنانکه وجود امام رحمت الله علیه در زمان حیات خود به عنوان عبد صالح برکت‌بزرگی برای امت ما بود.هیچ کدام از نظامهای دیگر دنیا چنین مزیتی ندارند.نحوه برخورد دشمنان انقلاب با این برجستگی نظام بارز ملکوک کردن تدریجی آن است‌به منظور بی اعتبار کردن شخصیتهایی که مشهور به آنچنان ارزشهایی‌اند، و برای بی معنی کردن کل ارزشهای آرمانی: با تهمت و دروغ و افترا و نشر اکاذیب آبروی افراد خدوم و سرشناس و مشهور به عدالت و تقوی را بردن تا اصالت عدالت و تقوی نزد مردم رنگ ببازد و در نتیجه اهمیت رهبری نظام که مبتنی بر عدالت و تقوی است زایل شود.شهید مظلوم، مرحوم بهشتی از شخصیتهایی بود که با تحمل تهمتهای بی اساس خود را سپر امام و حقانیت رهبری و اصالت ولایت او کرده بود.با همان نیت‌بر روی وابستگان و نزدیکان و یاران مقام معظم رهبری سرمایه گذاری می‌کنند تا مگر آنها را از راه عدالت و مسیر تقوی خارج کنند و چون از ترفند خود مایوس شوند به اتهام و شایعه پراکنی و دروغ پردازی مشغول می‌شوند، زیرا می‌دانند تا موقعی که نادرستی شایعه اثبات شود مدتی خواهد گذشت و در آن فاصله زمانی ذهن مردم مشوش و از اعتماد آنها به یاران و همکاران رهبری و در نتیجه به شخص رهبر کاسته خواهد شد و وسیله تفتین برای آنها فراهم خواهد آمد.در همین چند سال اخیر به مناسبتهای بسیاری، از یاران و همکاران و نزدیکان مقام معظم رهبری هدف قرار گرفته‌اند.و هر چند بحمد الله همگی از بوته آزمایش سالم به در آمده‌اند اما آثار لجن پراکنی فتنه گران زدوده نشده است و مدتها در ذهن مردم باقی خواهد ماند. 5.اقدامات رهبری، ارزش اقدامات رهبری به سیاسی بودن آن نیست‌بلکه به ابتنای بودن بر بینش صحیح است که آن بینش ضمن در برداشتن ابعاد سیاسی و اجتماعی، به اقداماتی‌منتهی می‌شود که نشان از تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت دارد.لکن معاندان که چشم ندارند آن نشانه‌ها را ببینند و حسد مانع آن می‌شود که تدبیر و شجاعت رهبر را درک کنند یا در مقابل مدیریت و قدرت او منقاد شوند، به تفسیر و تعبیر صرفا سیاسی اقدامات رهبری دست می‌زنند.از جمله: تدبیر داهیانه مقام معظم رهبری را در سازماندهی نوین مجمع تشخیص مصلحت نظام که شش ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت، بعد از انتخابات نوعی تشکیل دولت در مقابل دولت قلمداد می‌کنند تا هم مانع فهم درست مردم از موضوع و ضرورت آن شوند و هم، اگر بتوانند، مزاحمتی در سر راه ایفای وظایف آن مجمع که مشاورت عالی برای رهبری است فراهم سازند، یا به تدبیر رهبری در حفظ انسجام نیروهای مسلح، معنای سیاسی می‌دهند و عدم واگذاری فوری و بی چون و چرای جانشینی فرماندهی نیروی انتظامی را به دولت، تضعیف دولت تلقی می‌کنند هر چند یقین داشته باشند عین تقویت نظام است، یا تدبیر مقام معظم رهبری را در صدور فرمان رسیدگی به تخلفهای کلان و نیز بررسی اموال باد آورده، نوعی تنگ نظری اداری و مالی به حساب می‌آورند و تبلیغ می‌کنند زیرا یقین دارند با پی گیری و اجرای شجاعانه آن دستور، جلو بسیاری از تخلف‌ها و تجاوزها نسبت‌به بیت المال عمومی گرفته و سدی در مقابل اشاعه ستم و اجحاف به مردم مستضعف بر پا می‌شود، و البته چنان اقدامی که برای تقویت و تحکیم آرمانهای انقلاب مفید و ضروری است، خوش آیند بدخواهان انقلاب و سر سپردگانشان نیست. 6.خبرگان رهبری، ثبات یک نظام الهی در عمل از ثبات سیاستهای کلی آن حاصل می‌شود و این امر مستلزم ثبات در رهبری انقلاب است.پس امید آنهایی که از این ثبات رنج می‌برند و از قوام یافتن انقلاب ملتهب می‌شوند متوجه مجلس خبرگان رهبری می‌گردد تا با ایجاد تحولی در ترکیب اعضای آن، امکان بحث و تجدید نظر در مصداق رهبری و تعیین رهبر و انتخاب دیگر فرد واجد شرایط را پدید آورند و در دستور کار مجلس خبرگان جدید قرار دهند.این امر که نوعی عدم ثبات را به مدت چند ماه در رهبری نظام ایجاد می‌کند زمینه را برای فتنه‌گری و تضعیف انقلاب با تحریک عوامل درونی و ای بسا پشتیبان‌های خارجی آنها هموار می‌کند.جریاناتی که در سال 1376 در قم آغاز شد و با مقابله طلاب هوشیار ومردم بیدار مواجه گشت و تبهکاریهایی که در نجف آباد و اصفهان چهره جدیدی به خود گرفت همه برای تراشیدن نامزد جدید رهبری در مقابل رهبر معظم انقلاب و بروز تشتت و انشقاق در بالاترین سطح تصمیم‌گیری نسبت‌به سرنوشت انقلاب است، انشقاقی که مسلما به نفع امت اسلامی نیست ولی به خوشحالی ضد انقلاب مینجامد. ج) تبدیل روحیه انقلابی‌گری به رفاه‌طلبی مردمی که انقلاب را، علیرغم بدسگالیهای طاغوت و حمایتهای بی‌دریغ بیگانگان از او، به پیروزی رساندند انگیزه‌ای داشتند که اصلا خدایی بود و نه فقط دنیایی.آنها می‌دانستند اگر خداجو باشند، دنیا و آخرتشان آباد و الا آخرتشان هباء منثورا می‌شود هر چند بظاهر، چند صباحی دنیایشان بر وفق مراد رونق گرفته باشد.این روحیه قوی که هر ستمگری را بالاخره به زانو در می‌آورد پشتوانه اصلی دوام و بقای ارزشهای انقلاب است و لذا هدف یورش دشمنان انقلاب قرار گرفت تا بتدریج‌شیوه‌هایی در کشور ایج‌شود که حرص و آز جای قناعت، و تخلف جای صداقت، و خود خواهی جای ایثار، و جستجوی رفاه و مادیات جای سبقت در خیرات و بالاخره دنیا طلبی مذموم جای آخرت طلبی ممدوح را بگیرد.آزادی، همانند جوامع غربی، مفهوم بی قیدی را پیدا کند و تخلف و تقلب و اجحاف و سوء استفاده از بیت المال عمومی قبح خود را از دست‌بدهد تا دست‌یابی به مطامع دنیوی مباح نمایان شود.گناه و خلاف و تجاوز که مطلقا زشت و ناپسند است، به طور نسبی قابل عفو یعنی راه آن باز شود تا هر کس، متناسب با وضع خویش و احساس محرومیت و تبعیضی که می‌کند، عمل قبیحش را مجاز یا موجه شمرد و با تکرار آن، موجبات شادمانی شیطان و تقویت دشمنان انقلاب را گرد آورد. د) تبلیغ سپری شدن دوران انقلاب انقلاب یا دگرگونی حکمتی دارد.هر روز انسانها و اجتماعات در مقابل وساوس و بلایای گوناگون قرار می‌گیرند و اگر حالت انقلابی را در خود زنده نگه ندارند بتدریج قابلیتهایشان‌در مقاومت نمودن و صبر نشان دادن نسبت‌به آن وساوس و بلایا سست می‌شود. انقلابی گری را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا می‌کنند تا راهی برای شماتت انقلابیان داشته باشند در حالی که انقلابی گری را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا می‌کنند تا راهی برای شماتت انقلابیان داشته باشند در حالی که انقلابی‌گری یعنی حفظ روحیه عصیان نسبت‌به زشتی‌ها و اخلاق ناپسندی که باعث‌سقوط انسان و اجتماع در ورطه خود خواهی و ابتذال و پشت پازدن به اصول می‌شود.دشمنان انقلاب وانمود و تبلیغ کردند که در سال 1357 انقلاب پیروز شد و نظام ستمشاهی فرو ریخت، و چون هدف انقلاب را حذف جسم طاغوت معرفی می‌کنند، پس از آن دیگر موجبی برای حفظ روحیه انقلابی، تفکر انقلابی و اخلاق انقلابی باقی نمی‌ماند، پس بلا فاصله بایست در جامعه آرامش و سکون حاصل می‌شد.آری آنها خواستار آرامش و سکونند تا در غفلت ناشی از آن، هوا پرستی را حاکم کنند.مگر دشمنان انقلاب بی‌کار نشسته و شیاطین دست از قسم خود برداشته‌اند که ما باور کنیم شوریدن بر ضد توطئه‌های آنها باید به فراموشی سپرده شود؟ نه! آنها تا قیام قیامت‌بر سر راه یاران انقلاب نشسته‌اند و از هیچ حرکتی برای صد عن سبیل الله کوتاهی نخواهند ورزید! پس روحیه عصیان برای مقابله با اراجیف و خیانتهایشان باید همواره در ما زنده بماند، در عین آن که معتقدان به آرمانهای انقلاب همه می‌دانند که با یاد خدا آن آرامش و اطمینان قلبی که لازمه هر حسن تدبیر و سازندگی است البته حاصل می‌شود. ه) انقلابی در مقابل انقلابی دشمن انقلاب فهمیده است که مستقیما نمی‌تواند در میان انقلابیان و صفوف به هم فشرده آنها رخنه کند.پس همان راه فتنه‌گری را که در تاریخ مرسوم بوده و بارها کارگر افتاده است پیش می‌گیرد: خود را از خط مقدم مبارزه با انقلابی‌ها کنار می‌کشد و به شناسایی کسانی می‌پردازد که ظاهرا نسبتی با انقلاب دارند ولی عملا در حاشیه آن قرار می‌گیرند.به سراغ آنها می‌رود و با مداهنه آنها را به خود جلب می‌کند و وسایل و ابزار نوین در اختیارشان می‌گذارد و از در حاشیه ماندن آنها اظهار تاسف می‌کند و لیاقت آنها را در برخی مدیریت‌ها به رخشان می‌کشد تا به آنها بباوراند که باید طمع در مدیریت انقلاب کنند، در بزنگاه هیجانات مردمی، آنها را که مدتها از صحنه سیاست کنار بوده‌اند با عناوین پر طمطراق وارد صحنه و به فریب مردم مشغول می‌کند تا با استفاده از شگردهای تبلیغاتی و به رخ کشاندن ضعفهای اجرایی عناصر اصلی انقلاب، امید مردم را از انقلابیهای اصلی قطع و به عناصر حاشیه‌ای انقلاب متوجه کند.بدین ترتیب است که به نام انقلاب و با بهره گیری از اعتبار انقلاب و به دست عناصر حاشیه‌ای انقلاب ولی با نقشه دشمنان و کین توزان انقلاب، ممکن است انقلابیان اصیل زحمت کشیده‌ای را که در دورانهای سخت‌سازندگی انقلاب و دفاع مقدس و سپس سازندگی پس از جنگ کوشش کرده‌اند و فداکاری‌ها کرده‌اند، و البته همچون هر انسانی بی‌نقص هم نبوده‌اند، با بهانه قراردادن همان نقصها و چشم بستن بر تمام خدماتشان، کلا کنار زنند و از گردونه خدمت‌به انقلاب خارج کنند، یعنی انقلاب را از پشتوانه‌های محکم خود خالی و بنابر این آسیب پذیر کنند. و) نهضت مشروطه و روشنفکری در مقابل انقلاب با پیشرفت زمان، انقلاب و پیروزی آن بخشی از تاریخ می‌شود و وقتی از بلندای تاریخ به مجموعه تحولات سیاسی یک صد سال اخیر نگریسته می‌شود مجال مقایسه نهضت مشروطه و جریانات روشنفکری که از پس و پیش آن ظاهر شد با فرآیند انقلاب پدید می‌آید و در ذهن تازه به دوران رسیدگان و افراد عامی این طور خطور می‌کند که دورانی که از آن مشروطه خواهان و روشنفکریهایشان بود و گذشت، دورانی هم با تلاش انقلابیان و تفکراتشان پیش آمد و سپری شد و اکنون باید ورای آن روشنفکریهای کهنه و انقلابی گریهای اخیر راه نوین جمهوری و حکومت مردم بر مردم را پیش گرفت.بدین ترتیب مشروطه خواهی و انقلاب را در کنار هم و به موازات هم قرار می‌دهند تا با سپری شدن ایام، هر دو را از گردونه خارج کنند، در حالی که انقلاب در کنار مشروطه نیست‌بلکه جدای از آن و ناشی از عوامل و عناصر و عللی متفاوت با آن و در هر حال نه در موازات آن بلکه بعد از بروز انحراف‌های متعدد در جریان اصلی آن، شکل گرفت. از همین قماش مقایسه‌ای بین نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب انجام می‌گیرد، به دومنظور: یکی از این که آن نهضت و این انقلاب را از یک جنس قلمداد کنند و هر دو را با احترام به بایگانی تاریخ بسپرند، دو دیگر آن که در ابتدا آن نهضت و بعضا نهضت مشروطه را چنان با آب و تاب تجلیل کنند تا در انتها تابناکی ویژه انقلاب و ارزشهای اصیل آن تحت‌شعاع قرار گیرد.این نوع بزرگداشتهای ارتجاعی نه از سر اعتقاد به ارزشهای وابسته به نهضت مشروطه یا نهضت ملی کردن صنعت نفت‌بلکه برای خاموش کردن شعله انقلاب است.راهی که دشمنان ما برای کم نور کردن انقلاب، به عنوان تنها جریان مستقل و درخشان و با قوام تاریخی، طراحی کرده‌اند مقابله و مقایسه تبلیغاتی آن با تحولات دیگری است که اگر چه در دوران خود با ارزش بوده، و در حد توان موجود در ملت در آن زمان پیش رفته است، اما پیش رفتنی که هیچ گاه به گرد انقلاب هم نمی‌رسد چرا که نتوانست ملت را آن طور که انتظار بود از غل و زنجیر طاغوت برهاند. ز) شخصیتهای روشنفکر در مقابل مذهبی‌های دوران انقلاب عده‌ای از شخصیتهای بی دین یا ضد دین نیز در دوران انقلاب بودند که با حکومت طاغوت مقابله می‌کردند، البته در مقابل موج عظیم و منور مذهبی فروغی نداشتند لکن مایه امید دشمنان انقلاب بودند زیرا با بر سرکار آمدن احتمالی آنها امکان بسته شدن یا انحراف راه انقلاب میسر می‌شد.آخرین تحولات قبل از پیروزی انقلاب هم نشاندهنده تقلای بی حاصل دشمنان انقلاب برای به کرسی نشاندن آنچنان شخصیتها و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابی مردم بود که به جایی نرسید.بعد از انقلاب نیز دولت موقت از افرادی استفاده کرد که بعضا نه تنها مذهبی نداشتند بلکه در تحقیر انقلابیان و متدینان از خود جسارت نشان می‌دادند! آن چنان دولت غیر متعهدی نمی‌توانست‌بیش از آن یک سال دوام آورد.شخصیتهای روشنفکر مذهبی نیز عناصری ظاهرا مذهبی‌اند ولی فاقد انگیزه‌هایی که انقلابیان را به پیروزی رساند.هر چه از ایام پیروزی انقلاب فاصله گرفتیم حضور و جنجال آفرینی این دسته از روشنفکران بیشتر شد: آنها طعمه خوبی برای دشمنان انقلاب‌اند زیرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت‌به ریشه‌های انقلاب، رهبری و ولایت پرداخته‌اند.همینها از آزادی موجود در جمهوری اسلامی که مجالی برای تبیین حق است و نه فرصتی برای تبلیغ باطل سوء استفاده کرده و با راه انداختن مطبوعات متهتک و جنجالی و غیر متعهد نسبت‌به آرمانهای نظام، یا برگزاری جلسات سخنرانی و به اصطلاح افشاگری به تحکیم فلسفی مبانی انحراف اجتماعی پرداخته‌اند، آنها قصد اصلاح ندارند بلکه آلت‌بی‌جیره و مواجب دشمنان انقلاب شده‌اند. 3.عناد با اسلام انقلاب شکوهمند ما مشهور و مفتخر به اسلامی بودن است.یکی از رشته‌هایی که دشمنان به فکر جنباندن آن شدند، عناد با اسلام است، چرا که اگر بتوانند نسبت‌به اسلام بدبینی به وجود آورند، انقلاب هم شهرت خود را از دست می‌دهد: آنها می‌دانند که این انقلاب نسبتی جز با اسلام و هدفی جز اجرای احکام اسلام ندارد پس مناسب دیدند جبهه مستقلی باز کنند و، البته بدون صرف نظر کردن از انقلاب، به اسلام و تشیع هجوم برند و تبلیغات شدید و گسترده‌ای را در وجود مختلف بر ضد دین اسلام و مذهب تشیع سازماندهی کنند: الف) اسلام دین آدم‌کشی روی آوردن مردم به اسلام از ابتدا به دنبال خصوصیت‌حق مداری و ظلم ستیزی آن بود.با پی بردن به حق و راستی و درک کردن عدالت، مردم سر تسلیم در مقابل پروردگار رحمن رحیم فرود آوردند.پس در ذات مسلمانی، حق مداری و ظلم ستیزی نهفته است و این خصوصیت دو صف را در مقابل هم قرار می‌دهد: یکی صف خداجویان حق طلب و ظلم ستیز و دیگری صف اهل باطل و ستمگر.اما اهل باطل، در عمل، برای دست‌یافتن به آرزوهای خود، دین را و خداجویی را با شگردها و تفسیرهای مختلف کوبیدند و زندگی اجتماعی را مستقل از دین معرفی و ترسیم کردند تا کسی در جامعه به اتکای دین اسلام نتواند صحبت از حق و عدل بکند و بالاتر از آن هر کس را که در راه تحقق عدالت و رفع ظلم و بر پا داشتن حق به ستیز با اهل باطل و ستم پرداخت، غارتگر و آدمکش خواندن و هر ندای مظلومیت را که ازحنجره یک مسلمان ظلم ستیز بر آمد فریاد عصبیت و تنگ نظری و آدمکشی نامیدند و کار را بدانجا رساندند که هر کس در دنیا اعلام می‌کرد پیرو اسلام است، دیگران از او واهمه در دل راه می‌دادند، همان نوع واهمه‌ای که در مقابل یک مستبد خشن و آدمکش جاهل در دل انسان شکل می‌گیرد.از این رو مسلمانان مظلوم فلسطین که در پی حق خودند آدمکش شدند، حکم ارتداد سلمان رشدی را که می‌خواست‌با دهان خود مشعل اسلام را خاموش کند، حکم آدمکشی نامیدند و سپس در کشورهای اسلامی، با فشار آوردن به حکام سر سپرده آنها، گردهم آئیهایی راه انداختند، ابتدا در محکوم کردن اسلام با عنوان و صفت دین آدمکشی، و بالاخره در تبلیغ کردن جهت دار جلوه‌هایی از دین اسلام مبتنی برگذشت و رحمت! البته اسلام دین گذشت و رحمت است اما رحمت‌بین مؤمنان و خدا پرستان و در همان حال دینی سختگیر است نسبت‌به کفار و معاندان حق و عدل. ب) اسلام آمریکایی در مقابل اسلام ناب محمدی چون خاموش کردن مشعل اسلام میسر نبود و نشد چاره‌ای دیگر اندیشیدند و آن قرار دادن اسلام در مقابل اسلام بود.ابتدا با تحریف اصول دین به تعریف اسلامی پرداختند که جز تسلیم و اسارت در مقابل قدرتمندان حاکم و لو ظالم معنی دیگری نداشت و ابعاد فردی و عبادی آن را تجلیل و ابعاد جمعی و سیاسی آن را تحقیر کردند و سپس حکومتهایی را که در دنیای اسلام معیار قرار دادند و علمایی را شاخص کردند و آنها را در مقابل اسلام ناب محمدی و حکومت جمهوری اسلامی ایران و فقهای عالم به مسائل زمان گذاشتند.هر جا گرایش به سمت اسلام آمریکایی بود، تقویت و پشتیبانی کردند و هرجا توجه به اسلام ناب محمدی بود صدمه زدند و تحقیر کردند تا نشان دهند که راه رشد و پیشرفت‌با آن نوع صلح و صفا و تسلیمی میسر است که در اسلام آمریکایی وجود دارد و نه با مبادرت به آن اقداماتی که از اسلام ناب محمدی بر می‌خیزد، با این حربه اختلافات جدیدی را که در دنیای اسلام به وجود آوردند و خونها جاری ساختند و مسلمانها را به جان هم انداختند تا زهر طرف که شود کشته به سود دشمنان اسلام باشد.ج) اسلام و تمدن با این که اسلام در مدینة النبی حکومت‌خود را شروع و استوار کرد و مهمترین شهرهای جدید را در قرون اول تا سوم حکومت اسلام شکل داد و قواعد اصلی تمدن و زندگی متمدن را مشخص کرد، تبلیغات دشمنان اسلام، با استفاده از مظاهر تمدن مادیگرای جدید، در پی این باور شد که اسلام ضد تمدن و بدوی است و نمی‌تواند جوابگوی مسائل جامعه جدید باشد.از جامعه متجدد بتی ساختند و مردم سراسر عالم را به پرستش آن فراخواندند و هر آنچه را غیر از این نظام تجدد، چه به لحاظ سیاسی و اجتماعی و چه به لحاظ اقتصادی یا فرهنگی مطرح می‌شد، منکوب کردند و بیشتر از همه به اسلام تاختند و با هیاهوها وانگ زدن ها آن را بد نام کردند: اسلامی را که برای تضمین حق زندگی، حکم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روشهای دیگری پناه بردند که در عمل به گسترش جنایت و تعدی در عالم منجر شده است.اسلامی را که بیشترین عنایت را به بانوان داشته و شایسته ترین مقام و منزلت را برای آن مقرر فرموده ضد زن نامیدند و خود راههایی را ابداع کردند که زنان را فقط ابزار شهوت رانی می‌کند و صرفا بازیچه دست طراحان فرهنگ مبتذل و اقتصاد سود پرست قرار می‌دهد.اسلامی را که زیباترین و کاملترین مجموعه حقوقی را برای بشریت تنظیم کرده است‌بیگانه از حقوق بشر و آزادیها قلمداد کردند و خود شیوه‌ای را تبلیغ و ترویج کردند که به تسلط ثروتمند بر محروم، سیطره قدرتمند بر مستضعف ولی در عین حال دل خوش بودن محرومان و مستضعفان به آزادیهایی که راه سقوط به مفاسد و آلودگیهای فردی و اجتماعی را باز می‌کرد، ختم می‌شد.در نهایت واژه‌هایی نظیر اخلال به مبانی اسلام، ضلالت، فحشاء، تجاوز به حق، فقاهت، ارزش به مسخره گرفته شد و ابعاد و مفهوم آنها گنگ خوانده شد تا راه برای هر چه خفیف‌تر کردن ابعاد متعالی تمدن اسلامی و شکل نگرفتن کانون خانوادگی و جامعه مبتنی بر تعالیم اسلام هموار شود. 4.فریب ایرانیان انقلاب اسلامی در ایران و به دست ایرانیان تحقق پیدا کرد.ایرانیان افتخار می‌کنند به این‌مقامی که خداوند در سال 1357 بدانها عنایت فرموده و به تمام برکات و رحمتهایی که پی در پی تا امروز شامل حال آنها کرده است.دشمنان این انقلاب حسد و کینه‌ای جانسوز نسبت‌به ایرانیان و مقام بلندی که نزد پروردگار تبارک و تعالی یافته‌اند، در ضمیر خود احساس می‌کنند.همین احساس آنها را به اقداماتی بر ضد فرد ایرانی و جمع ایرانیان و کشور ایران واداشته است و امید دارند با مؤثر واقع شدن آن اقدامات ایرانیان را از انقلاب خود مایوس و به اصطلاح از کرده خود پشیمان و از اسلام جدا سازند، بدان منظور به طراحی‌های فریبنده‌ای بر ضد ایرانیان دست زده‌اند: الف) ایران قبل از اسلام در مقابل ایران بعد از اسلام این ایرانی مسلمان بود که به ندای حسینی (هل من ناصر) خمینی بت‌شکن پاسخ داد.دشمنان انقلاب تاریخ ایران را مطالعه کردند و با توجه به تمدن ایران قبل از اسلام به فکر افتادند که منسوخ را زنده و ایران ستمشاهی و استبدادی قبل از اسلام را در ذهن و دل ایرانیان جلا بخشند غافل از آن که ایرانی متمدن صدر اسلام بر مبنای تشخیص و شناخت تمدنی خود پی بخشند غافل از آن که ایرانی متمدن صدر اسلام بر مبنای تشخیص و شناخت تمدنی خود پی به حقانیت اسلام برد و در گرویدن به آن از دیگر ملل سبقت جست و راه خدا پرستی گم شده خود را اصلاح و تصحیح کرد. پس دشمن انقلاب، مشوق و محرک طرحها و برنامه‌هایی شد که ایران منهای اسلام را بزرگ نماید و بویژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهی ظالمانه علاقه مند و از عظمتی که اعتقاد به اسلام برای او به وجود آورد، بیگانه سازد و قدر آن را نشناسد. ب) دویست‌سال سکوت ایرانی مسلمان، در صدر اسلام، تشنه حق و عدل بود و از ظلم و جور و فساد و نکبت و ذلت‌شاهنشاهی انتهای سلسله ساسانی به فغان آمده و به دامان اسلام پناه برده بود.چند نسل فرصت لازم بود تا ایرانی خود را از آثار آن دوران پاک کند و به ارزشهای معنوی اسلام مؤدب و متخلق سازد.این چند نسل و دوران دویست‌ساله تدبر ایرانیان مسلمان را دشمنان‌انقلاب به دوران اعتراض توام با سکوت ایرانیان تعبیر کرده‌اند تا نگذارند اهمیت آن تدبر که موجب شد بعدها ایرانیان سهم مهمی را در تمدن درخشان و فراگیر اسلامی در قرنهای سوم تا پنجم، چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ سیاسی، به خود اختصاص دهند معلوم شود: آنها می‌خواهند آنچه مایه افتخار ایرانیان است‌به ابزار تحقیر او تبدیل کنند و ایرانیان حق طلب را معترض معرفی کنند تا به استناد آن بتوانند امروز هم به زعم خودشان ایرانیان را به اعتراض وادارند و با تشویق بی اعتقادی و بی بند و باری زیر لوای آزادی، به تخریب دستاوردهای خودشان بکشانند. ج) هویت ایرانی وجه بازر هویت ایرانی حتی قبل از اسلام خدا جویی او بوده و همین وجه موجب گرایش سریع او به اسلام شده است.این که ایرانی خداجو و دین گرا باشد، خوش آیند دشمنان ما نیست چرا که همین مسیر به طور منطقی ایرانی را به اسلام و محبت اهل بیت و شیعه علی بودن...و بالاخره پیروزی انقلاب اسلامی می‌کشاند.پس طراحی دشمن بدان سمت می‌رود که القا کند ایرانی فاقد هویت است: زمانی اسکندر بر آنها تجاوز کرد، دورانی اعراب مسلط شدند، ایامی چنگیز بر آنها تاخت، سالهایی تیمور بر آنها یورش برد و در همه این احوال ایرانی سر تسلیم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورویی کرد و اعتقاد قلبی خود را بروز نداد و به چاپلوسی حکام پرداخت و همراه آنها شیوه اجحاف و ارتشاء را پیش گرفت و...بدین ترتیب دشمن می‌خواهد به این نتیجه برساند که توجه به اسلام و انقلاب اسلامی هم در میان ایرانیان از همان نوع اقدامات توام با دورویی است که در طول تاریخ، ایرانیان از خود بروز داده‌اند و گواه آن را نیز، بزرگ نمایی برخی از تخلفها و مفاسدی می‌گیرد که خواه ناخواه در هر جامعه‌ای به چشم می‌خورد و در روزگار ما نیز وجود دارد و یکی از مهمترین وظایف حکومت اسلامی مبارزه بی امان و ریشه‌ای با آنهاست. اما ایرانی زمان اسکندر در اثر انحطاط اواخر حکومت‌سلسله هخامنشی گرفتار سلطه یونانیان و مقدونیان شد و بعدها آن گرفتاری را بحق جبران کرد و نگذاشت فرهنگ و سیاست‌یونانی بر روح او چیره شود.تسلط اعراب هم اصطلاح بی دینانی است که جرات نمی‌کنند مخالفت‌خود را با اسلام ابراز کنند و الا بحث اصلی سلطه اعراب نیست چرا که هر جا و هر زمان که لازم بوده ایرانی در مقابل سلطه زور و ظلم ایستاده، بلکه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، که دشمنان نمی‌خواهند به زبان آرند.ظلم و جور مغولان و تیموریان نیز همه می‌دانیم بدان شکل خاتمه یافت که مغولان ایلخانی با کمک ایرانیان، مدافع اسلام گشتند و تیموریان نیز رواج دهنده فرهنگ ایرانی اسلامی در شبه قاره هند شدند و این جز تسلط و قدرت معنوی ایرانیان مسلمان بر مهاجم جهان قلدر، و رام و متمدن کردن آنها چیزی را نمی‌رساند.ویژگیهای منفی که برای ایرانیان بر می‌شمرند نیز قابلیت انطباق ایرانیان با شرایط جدید و قدرت صبر و استقامت آنها را می‌رساند که همواره به از پا در آمدن ظلم، و لو به قیمت‌شهادت سر بداران زیاد، انجامیده است. پس هویت ایرانی اصالتا خداجو و اسلامی است و بقیه ویژگیها تحت‌شعاع آن است و منظور دشمنان از اعمال آن همه ترفندهای تحقیری، کتمان کردن اهمیت هویت مسلمانی ایرانیان است تا مگر راه توسعه و تداوم انقلابی که به دست ایرانیان مسلمان پیروز شد مسدود کنند. د) ایران چهل تکه دشمن، مایوس از جدا کردن فرد و جامعه ایرانی از هویت اسلامی، به حیله‌ای دیگر اندیشید و آن سوء استفاده از وجود قبائل و طوایف مختلف ایرانی و ریشه‌دار قلمداد کردن و اصیل خواندن برخی اختلافات بین آنهاست.آن اختلافات را دشمن مایه امید خود قرار داد تا با تحریک و تشویق و تشدید آنها، درگیری عظیم و کشتاری خانمان سوز و بنیان برانداز را شکل دهد که در انتهای آن نه از انقلاب اثری و نه از اسلام پیامی و نه از ایران نشانی باقی ماند! چه شادمانیها که دشمن از بروز درگیریهای قومی و سیاسی در برخی استانها یا شهرستانها از خود بروز داد و چه تفسیرها که بر جزئیات آن درگیریها نهاد و چه عوامل و علل تصنعی که برای آن تراشید و چه حمایتها که از گسترش آنها کرد! تفاوتهایی که به لحاظ فرهنگی و آداب و رسوم و سنن بین اقوام ایرانی وجود دارد نشاندهنده سلایق گوناگون و تفاوتهایی است که در ظرافت درک مکارم بین افراد یا اقوام وجود دارد.این تفاوتها کلا در طول تاریخ موجب تکمیل شناخت ایرانیان و رشد و بالندگی هنری و فرهنگی بوده و هیچ گاه برخی درگیریهای جزیی نتوانسته است مستقلا باعث‌شکاف بین اقوام ایرانی علیرغم یکسان نبودن زبان یا لهجه یا مذهب و دین و یا نحوه زندگی اجتماعی آنها شود و در آینده نیز دشمنان، از وقوع یا دامن زدن به اختلافات بومی و قومی و منطقه‌ای، طرفی نخواهند بست. 5.آینده‌ای روشن با توکل به خدا ابهت انقلاب و عظمت رهبری و رشد ملت ایران به لطف خدا و عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باعث دوام و استحکام جمهوری اسلامی ایران شده، و همبستگی ملی و اعتقادات راسخ باعث تقویت نظام بالنده ما خواهد شد، ان شاء الله. خسارتها و ضربه‌هایی که دشمنان ما در بیست‌سال گذشته به ما وارد کرده‌اند نشان می‌دهد که طراحی آنها بلند مدت، دقیق و گستاخانه، و برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای اجرای طرحهای علنی است: ضمنا بهانه و زمینه نیز برای پیاده شدن طرحهای براندازی در کشور ما وجود دارد.دعوای اصلی همه بر سر اسلام است.با انقلاب اسلامی هم به دلیل اسلامی بودن مخالفت می‌کنند مبادا نظام ظالمانه حاکم بر جهان را دگرگون کند.متقابلا آنچه مانع تضعیف نظام ما می‌شود اعتقادات خالصانه و پا بر جای اسلامی، عمل کردن عالمانه و دقیق به احکام قرآنی، پاسداری هوشیارانه از همبستگی و هویت ملی و تبعیت صادقانه از رهبری و بالاخره مراقبت دائمی است چه غفلت تک تک ما، و جمع ما، در میان مجموعه تهدیدات، از همه زیان‌بارتر خواهد بود. (منبع:جرعه جاری، ص 231 ،گردآورنده: علی ذو علم ،نویسنده: سید مصطفی میرسلیم ) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 90/66666)
عنوان سوال:

راهبرد براندازی انقلاب اسلامی ایران از چه شیوه هایی جهت دست یابی به اهد اف خود استفاده می کند؟


پاسخ:

راهبرد براندازی انقلاب اسلامی ایران از چه شیوه هایی جهت دست یابی به اهد اف خود استفاده می کند؟

1.راهبرد براندازی
این راهبرد دارای دو شیوه بوده است: آشکار و پنهان.
الف) براندازی آشکار کافی است نمونه‌هایی یاد آوری شود: اقدامات تخریبی گوناگونی که در جاسوسخانه آمریکا، قبل از اشغال آن، طراحی و اجرای می‌شد، مداخله نظامی که در طبس ناکام ماند، طرح براندازی در پادگان نوژه، تحمیل هشت‌سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادی، وضع کردن مقررات ویژه بین المللی برای تحریم همکاری شرکتهای خارجی با جمهوری اسلامی ایران...البته همه این اقدامات به خواست‌خدا با شکست طراحان و مجریان آن مواجه شد.
ب) براندازی پنهان کشف نمونه‌ها و درک نحوه اقدام در این شیوه محتاج دقت‌بیشتر است: رخنه در میان حوزه‌های علمیه و روحانیان، نفوذ در بین روشنفکران، الگو تراشی برای جوانان و نوجوانان امروز یعنی نسل متولد شده بعد از پیروزی انقلاب که نه شناخت مستقیمی از انقلاب و روند آن می‌توانند داشته باشند و نه خاطره‌های محکم و استواری از جانفشانی‌های دوران دفاع مقدس با خود دارند، رواج دادن انواع و اقسام فعالیتهای فرهنگی مبتذل با به کارگیری آخرین دستاوردهای نوین و ابزارها و فن آوریهای پیشرفته به منظور افزایش جاذبه آنها.
2.تضعیف و بر اندازی انقلاب
مشکلترین کار برای بدخواهان ما، پذیرفتن اساس انقلاب بود، نه تنها آن را به رسمیت نشناختند بلکه با حیله‌ها و مکرهای گوناگون در صدد تضعیف و حتی نابودی آن بر آمدند:
الف) خفیف شمردن ریشه‌های انقلاب
سرچشمه پیروزی انقلاب را در جوشش خونهایی باید دید که در 15 خرداد 1342 ریشه‌های آن را آبیاری کردند.شکل گرفتن آن قیام سرخ، علل آن و انحرافاتی که از همان ایام دشمنان ملت‌سعی کردند در آن ایجاد کنند، اهمیت اعتقادی و تاریخی دارد.به هیچ وجه نباید آن سر چشمه مهجور و آن علل برای نسل امروز و آینده ناشناخته بماند یا در کنار عناصر بی‌ارزش و مشکوک، کمرنگ جلوه‌گر شوند.از حیله‌هایی که به کار گرفته شده و هنوز نخشکیده است، مطرح کردن عوامل و حوادث کم اهمیت و بعضا خیالی یا بزرگ نمایی عناصر بی‌ارزش و جریانهای ساختگی در حاشیه قیام خونین 15 خرداد به منظور خفیف کردن عظمت و شکوه آن قیام تاریخی و حماسه بی‌نظیر دوران معاصر است.آنها که چنان حیله‌هایی را به کار بسته‌اند یا می‌بندند مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقی درباره ریشه‌های‌انقلاب کرده‌اند و عالما عامدا دست‌به کوچک نمایی ریشه‌های انقلاب می‌زنند تا مانع بروز هر گونه شور حماسی جدید و ادامه هیجان حق طلبانه و پی‌گیری اقدام حسینی در آینده شوند.
ب) تضعیف رهبری
1.شخص رهبر، از فکرهای مهم برای براندازی انقلاب، یکی کوچک شمردن اثر رهبر کبیر آن یعنی مرحوم امام خمینی (قدس سره‌) و دیگری کم اهمیت قلمداد کردن جایگاه جانشین منتخب بعد از او یعنی حضرت آیت ا... خامنه‌ای مدظله العالی است. حرکتهای مختلفی از سال 1342 به بعد بویژه پس از پیروزی انقلاب بر ضد مرحوم امام آغاز شد: برخی مرجعیت او را زیر سؤال می‌برند، برخی دیگر اعلمیت او را، بگذریم از القائات طاغوت که مرحوم امام را هندی معرفی می‌کرد تا ایرانی بودن او را مخدوش جلوه دهد و با آن تهمت مانع گسترش کلام نافذ و بر حق او شود.در حوزه علمیه قم برخی با رفتار خود، در ذهن دیگران نسبت‌به رهبر کبیر انقلاب ایجاد شبهه می‌کردند و کار را بدانجا رساندند که مثلا مرحوم امام در صدور اجازه چاپ برخی از آثار خود در دوران حیات خویش احتیاط می‌کرد! همان مکرها ولی با شکلهای جدید و متناسب با مقتضیات روز، بر ضد رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای دامت‌برکاته به کار بسته شد و می‌شود تا شخص او را تضعیف و متهم کنند و در این راه هیچ نوع گستاخی و بی حیایی را فرو نگذارده‌اند.
2.ولایت فقیه، استحکام این نظام انقلابی همان گونه که در قانون اساسی آن ملحوظ شده وابسته است‌به اقامه اصل ولایت فقیه.تا زمانی که خدشه‌ای به مراعات این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب میسر نمی‌شود، از این رو تشکیک نسبت‌به آن اصل را دشمنان و کین توزان انقلاب اندیشیدند و چند بار حمله خود را متوجه اساس ولایت فقیه کردند و در این راه از به کارگرفتن برخی از ایادی نفوذی خود در حوزه‌های علمیه و نیز بعضی عناصر حوزه دیده و به خارج گریخته ابا نکردند بلکه برای آن طرحی ویژه ریختند تا وانمود کنند مثلا ولایت فقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشه دار باشد کاربرد سیاسی برای آن متصور نیست! در دوران رهبری امام (قدس سره‌) این موضوع به جنجال کشیده شد ولی بالاخره بادرایت امام فروکش کرد و ابعاد ولایت فقیه برای مردم تشریح و تبیین شد.در دوران رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای نیز در برخی مطبوعات اصل ولایت فقیه را به بحث و جدل کشیدند تا بالاخره به گونه‌ای این رکن رکین انقلاب متزلزل شود ولی خوشبختانه تدبیرهای مناسب مقام معظم رهبری و هوشیاری مردم انقلابی مانع کوچکترین اثر گذاری منفی آن تلاشهای موذیانه و مزورانه شد.
3.نهادهای وابسته به رهبری، قانونا و شرعا وظایفی به دوش رهبری گذاشته شده است که ایفای آنها، یعنی ولایت امر، از طریق سازمانها و تشکیلات مختلفی است که هر کدام به نوعی وابسته به مقام معظم رهبری است، آن وظایف در برگیرنده جنبه رهبری انقلاب، سیاستگذاری کلی برای نظام، فرماندهی کل نیروهای مسلح، نظارت بر سه قوه حاکم بر کشور، انتصاب فقهای شورای نگهبان، رئیس قوه قضائیه و رئیس سازمان صدا و سیما و نیز انتصاب نمایندگانی در بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و بنیاد شهید و کمیته امداد، که سرپرستی و مدیریت آن نهادها را نیز به عهده دارند و انتصاب نمایندگانی برای امور حج و اوقاف است.
برای تضعیف رهبری، آنهایی که جرات نداشتند مستقیما رهبر را مخاطب سازند، نهادهای وابسته به رهبری یا عملکرد آنها را هدف قرار دادند: شورای نگهبان را، به بهانه‌های مختلف بویژه در هنگام انتخابات، زیر سؤال بردند، قوه قضائیه را فاقد لاحیت‌شمردند، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج پرخاش کردند، به بدنام کردن بنیاد مستضعفان پرداختند، صدا و سیما را به جناحی بودن متهم کردند و فعالیتهای آن را به صورت تخریبی به نقادی کشاندند، ...همه این ادعاهای مغرضانه برای آن بود و هست که تلقین کنند رهبری به وظایف خود نتوانسته است عمل کند، تا با آن حیله نهاد رهبری را به تزلزل اندازند، به او اتهام مداخله در اجرائیات دولت را زدند تا مانع نظارت و مراقبت او شوند.
4.شخصیتهای وابسته به رهبری، از مهمترین ویژگیهای رهبر، بعد از صلاحیت علمی او، عدالت و تقوای اوست.آنچه باعث‌سقوط حکومتها و ضربه وارد آمدن به نظامها می‌شود، در مرتبه اول، همانا رواج یافتن ظلم و جور و عادی شدن بی تقوایی است.وجود و بقای رهبر به‌عدالت و تقوای اوست که اگر این ویژگیها را نداشته باشد اصلا، یا دیگر، رهبر نیست، رهبر با عدالت و تقوای خود ضامن بقای نظام الهی می‌شود و مردم با دیدن رفتار و شنیدن گفتار او راهی را که باید اتخاذ کنند می‌شناسند و در او و نزدیکان و همکارانش نمونه‌های صدق و صفا و عدالت و تقوا و بینش صحیح سیاسی و اجتماعی و تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت را می‌یابند و می‌توانند به او تاسی کنند.وجود چنان شخصی برای نظام ما یک برکت تلقی می‌شود چنانکه وجود امام رحمت الله علیه در زمان حیات خود به عنوان عبد صالح برکت‌بزرگی برای امت ما بود.هیچ کدام از نظامهای دیگر دنیا چنین مزیتی ندارند.نحوه برخورد دشمنان انقلاب با این برجستگی نظام بارز ملکوک کردن تدریجی آن است‌به منظور بی اعتبار کردن شخصیتهایی که مشهور به آنچنان ارزشهایی‌اند، و برای بی معنی کردن کل ارزشهای آرمانی: با تهمت و دروغ و افترا و نشر اکاذیب آبروی افراد خدوم و سرشناس و مشهور به عدالت و تقوی را بردن تا اصالت عدالت و تقوی نزد مردم رنگ ببازد و در نتیجه اهمیت رهبری نظام که مبتنی بر عدالت و تقوی است زایل شود.شهید مظلوم، مرحوم بهشتی از شخصیتهایی بود که با تحمل تهمتهای بی اساس خود را سپر امام و حقانیت رهبری و اصالت ولایت او کرده بود.با همان نیت‌بر روی وابستگان و نزدیکان و یاران مقام معظم رهبری سرمایه گذاری می‌کنند تا مگر آنها را از راه عدالت و مسیر تقوی خارج کنند و چون از ترفند خود مایوس شوند به اتهام و شایعه پراکنی و دروغ پردازی مشغول می‌شوند، زیرا می‌دانند تا موقعی که نادرستی شایعه اثبات شود مدتی خواهد گذشت و در آن فاصله زمانی ذهن مردم مشوش و از اعتماد آنها به یاران و همکاران رهبری و در نتیجه به شخص رهبر کاسته خواهد شد و وسیله تفتین برای آنها فراهم خواهد آمد.در همین چند سال اخیر به مناسبتهای بسیاری، از یاران و همکاران و نزدیکان مقام معظم رهبری هدف قرار گرفته‌اند.و هر چند بحمد الله همگی از بوته آزمایش سالم به در آمده‌اند اما آثار لجن پراکنی فتنه گران زدوده نشده است و مدتها در ذهن مردم باقی خواهد ماند.
5.اقدامات رهبری، ارزش اقدامات رهبری به سیاسی بودن آن نیست‌بلکه به ابتنای بودن بر بینش صحیح است که آن بینش ضمن در برداشتن ابعاد سیاسی و اجتماعی، به اقداماتی‌منتهی می‌شود که نشان از تدبیر و شجاعت و مدیریت و قدرت دارد.لکن معاندان که چشم ندارند آن نشانه‌ها را ببینند و حسد مانع آن می‌شود که تدبیر و شجاعت رهبر را درک کنند یا در مقابل مدیریت و قدرت او منقاد شوند، به تفسیر و تعبیر صرفا سیاسی اقدامات رهبری دست می‌زنند.از جمله: تدبیر داهیانه مقام معظم رهبری را در سازماندهی نوین مجمع تشخیص مصلحت نظام که شش ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت، بعد از انتخابات نوعی تشکیل دولت در مقابل دولت قلمداد می‌کنند تا هم مانع فهم درست مردم از موضوع و ضرورت آن شوند و هم، اگر بتوانند، مزاحمتی در سر راه ایفای وظایف آن مجمع که مشاورت عالی برای رهبری است فراهم سازند، یا به تدبیر رهبری در حفظ انسجام نیروهای مسلح، معنای سیاسی می‌دهند و عدم واگذاری فوری و بی چون و چرای جانشینی فرماندهی نیروی انتظامی را به دولت، تضعیف دولت تلقی می‌کنند هر چند یقین داشته باشند عین تقویت نظام است، یا تدبیر مقام معظم رهبری را در صدور فرمان رسیدگی به تخلفهای کلان و نیز بررسی اموال باد آورده، نوعی تنگ نظری اداری و مالی به حساب می‌آورند و تبلیغ می‌کنند زیرا یقین دارند با پی گیری و اجرای شجاعانه آن دستور، جلو بسیاری از تخلف‌ها و تجاوزها نسبت‌به بیت المال عمومی گرفته و سدی در مقابل اشاعه ستم و اجحاف به مردم مستضعف بر پا می‌شود، و البته چنان اقدامی که برای تقویت و تحکیم آرمانهای انقلاب مفید و ضروری است، خوش آیند بدخواهان انقلاب و سر سپردگانشان نیست.
6.خبرگان رهبری، ثبات یک نظام الهی در عمل از ثبات سیاستهای کلی آن حاصل می‌شود و این امر مستلزم ثبات در رهبری انقلاب است.پس امید آنهایی که از این ثبات رنج می‌برند و از قوام یافتن انقلاب ملتهب می‌شوند متوجه مجلس خبرگان رهبری می‌گردد تا با ایجاد تحولی در ترکیب اعضای آن، امکان بحث و تجدید نظر در مصداق رهبری و تعیین رهبر و انتخاب دیگر فرد واجد شرایط را پدید آورند و در دستور کار مجلس خبرگان جدید قرار دهند.این امر که نوعی عدم ثبات را به مدت چند ماه در رهبری نظام ایجاد می‌کند زمینه را برای فتنه‌گری و تضعیف انقلاب با تحریک عوامل درونی و ای بسا پشتیبان‌های خارجی آنها هموار می‌کند.جریاناتی که در سال 1376 در قم آغاز شد و با مقابله طلاب هوشیار ومردم بیدار مواجه گشت و تبهکاریهایی که در نجف آباد و اصفهان چهره جدیدی به خود گرفت همه برای تراشیدن نامزد جدید رهبری در مقابل رهبر معظم انقلاب و بروز تشتت و انشقاق در بالاترین سطح تصمیم‌گیری نسبت‌به سرنوشت انقلاب است، انشقاقی که مسلما به نفع امت اسلامی نیست ولی به خوشحالی ضد انقلاب مینجامد.
ج) تبدیل روحیه انقلابی‌گری به رفاه‌طلبی
مردمی که انقلاب را، علیرغم بدسگالیهای طاغوت و حمایتهای بی‌دریغ بیگانگان از او، به پیروزی رساندند انگیزه‌ای داشتند که اصلا خدایی بود و نه فقط دنیایی.آنها می‌دانستند اگر خداجو باشند، دنیا و آخرتشان آباد و الا آخرتشان هباء منثورا می‌شود هر چند بظاهر، چند صباحی دنیایشان بر وفق مراد رونق گرفته باشد.این روحیه قوی که هر ستمگری را بالاخره به زانو در می‌آورد پشتوانه اصلی دوام و بقای ارزشهای انقلاب است و لذا هدف یورش دشمنان انقلاب قرار گرفت تا بتدریج‌شیوه‌هایی در کشور ایج‌شود که حرص و آز جای قناعت، و تخلف جای صداقت، و خود خواهی جای ایثار، و جستجوی رفاه و مادیات جای سبقت در خیرات و بالاخره دنیا طلبی مذموم جای آخرت طلبی ممدوح را بگیرد.آزادی، همانند جوامع غربی، مفهوم بی قیدی را پیدا کند و تخلف و تقلب و اجحاف و سوء استفاده از بیت المال عمومی قبح خود را از دست‌بدهد تا دست‌یابی به مطامع دنیوی مباح نمایان شود.گناه و خلاف و تجاوز که مطلقا زشت و ناپسند است، به طور نسبی قابل عفو یعنی راه آن باز شود تا هر کس، متناسب با وضع خویش و احساس محرومیت و تبعیضی که می‌کند، عمل قبیحش را مجاز یا موجه شمرد و با تکرار آن، موجبات شادمانی شیطان و تقویت دشمنان انقلاب را گرد آورد.
د) تبلیغ سپری شدن دوران انقلاب
انقلاب یا دگرگونی حکمتی دارد.هر روز انسانها و اجتماعات در مقابل وساوس و بلایای گوناگون قرار می‌گیرند و اگر حالت انقلابی را در خود زنده نگه ندارند بتدریج قابلیتهایشان‌در مقاومت نمودن و صبر نشان دادن نسبت‌به آن وساوس و بلایا سست می‌شود. انقلابی گری را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا می‌کنند تا راهی برای شماتت انقلابیان داشته باشند در حالی که انقلابی گری را دشمنان انقلاب به هرج و مرج معنا می‌کنند تا راهی برای شماتت انقلابیان داشته باشند در حالی که انقلابی‌گری یعنی حفظ روحیه عصیان نسبت‌به زشتی‌ها و اخلاق ناپسندی که باعث‌سقوط انسان و اجتماع در ورطه خود خواهی و ابتذال و پشت پازدن به اصول می‌شود.دشمنان انقلاب وانمود و تبلیغ کردند که در سال 1357 انقلاب پیروز شد و نظام ستمشاهی فرو ریخت، و چون هدف انقلاب را حذف جسم طاغوت معرفی می‌کنند، پس از آن دیگر موجبی برای حفظ روحیه انقلابی، تفکر انقلابی و اخلاق انقلابی باقی نمی‌ماند، پس بلا فاصله بایست در جامعه آرامش و سکون حاصل می‌شد.آری آنها خواستار آرامش و سکونند تا در غفلت ناشی از آن، هوا پرستی را حاکم کنند.مگر دشمنان انقلاب بی‌کار نشسته و شیاطین دست از قسم خود برداشته‌اند که ما باور کنیم شوریدن بر ضد توطئه‌های آنها باید به فراموشی سپرده شود؟ نه! آنها تا قیام قیامت‌بر سر راه یاران انقلاب نشسته‌اند و از هیچ حرکتی برای صد عن سبیل الله کوتاهی نخواهند ورزید! پس روحیه عصیان برای مقابله با اراجیف و خیانتهایشان باید همواره در ما زنده بماند، در عین آن که معتقدان به آرمانهای انقلاب همه می‌دانند که با یاد خدا آن آرامش و اطمینان قلبی که لازمه هر حسن تدبیر و سازندگی است البته حاصل می‌شود.
ه) انقلابی در مقابل انقلابی
دشمن انقلاب فهمیده است که مستقیما نمی‌تواند در میان انقلابیان و صفوف به هم فشرده آنها رخنه کند.پس همان راه فتنه‌گری را که در تاریخ مرسوم بوده و بارها کارگر افتاده است پیش می‌گیرد: خود را از خط مقدم مبارزه با انقلابی‌ها کنار می‌کشد و به شناسایی کسانی می‌پردازد که ظاهرا نسبتی با انقلاب دارند ولی عملا در حاشیه آن قرار می‌گیرند.به سراغ آنها می‌رود و با مداهنه آنها را به خود جلب می‌کند و وسایل و ابزار نوین در اختیارشان می‌گذارد و از در حاشیه ماندن آنها اظهار تاسف می‌کند و لیاقت آنها را در برخی مدیریت‌ها به رخشان می‌کشد تا به آنها بباوراند که باید طمع در مدیریت انقلاب کنند، در بزنگاه هیجانات مردمی، آنها را که مدتها از صحنه سیاست کنار بوده‌اند با عناوین پر طمطراق وارد صحنه و به فریب مردم مشغول می‌کند تا با استفاده از شگردهای تبلیغاتی و به رخ کشاندن ضعفهای اجرایی عناصر اصلی انقلاب، امید مردم را از انقلابیهای اصلی قطع و به عناصر حاشیه‌ای انقلاب متوجه کند.بدین ترتیب است که به نام انقلاب و با بهره گیری از اعتبار انقلاب و به دست عناصر حاشیه‌ای انقلاب ولی با نقشه دشمنان و کین توزان انقلاب، ممکن است انقلابیان اصیل زحمت کشیده‌ای را که در دورانهای سخت‌سازندگی انقلاب و دفاع مقدس و سپس سازندگی پس از جنگ کوشش کرده‌اند و فداکاری‌ها کرده‌اند، و البته همچون هر انسانی بی‌نقص هم نبوده‌اند، با بهانه قراردادن همان نقصها و چشم بستن بر تمام خدماتشان، کلا کنار زنند و از گردونه خدمت‌به انقلاب خارج کنند، یعنی انقلاب را از پشتوانه‌های محکم خود خالی و بنابر این آسیب پذیر کنند.
و) نهضت مشروطه و روشنفکری در مقابل انقلاب
با پیشرفت زمان، انقلاب و پیروزی آن بخشی از تاریخ می‌شود و وقتی از بلندای تاریخ به مجموعه تحولات سیاسی یک صد سال اخیر نگریسته می‌شود مجال مقایسه نهضت مشروطه و جریانات روشنفکری که از پس و پیش آن ظاهر شد با فرآیند انقلاب پدید می‌آید و در ذهن تازه به دوران رسیدگان و افراد عامی این طور خطور می‌کند که دورانی که از آن مشروطه خواهان و روشنفکریهایشان بود و گذشت، دورانی هم با تلاش انقلابیان و تفکراتشان پیش آمد و سپری شد و اکنون باید ورای آن روشنفکریهای کهنه و انقلابی گریهای اخیر راه نوین جمهوری و حکومت مردم بر مردم را پیش گرفت.بدین ترتیب مشروطه خواهی و انقلاب را در کنار هم و به موازات هم قرار می‌دهند تا با سپری شدن ایام، هر دو را از گردونه خارج کنند، در حالی که انقلاب در کنار مشروطه نیست‌بلکه جدای از آن و ناشی از عوامل و عناصر و عللی متفاوت با آن و در هر حال نه در موازات آن بلکه بعد از بروز انحراف‌های متعدد در جریان اصلی آن، شکل گرفت.
از همین قماش مقایسه‌ای بین نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب انجام می‌گیرد، به دومنظور: یکی از این که آن نهضت و این انقلاب را از یک جنس قلمداد کنند و هر دو را با احترام به بایگانی تاریخ بسپرند، دو دیگر آن که در ابتدا آن نهضت و بعضا نهضت مشروطه را چنان با آب و تاب تجلیل کنند تا در انتها تابناکی ویژه انقلاب و ارزشهای اصیل آن تحت‌شعاع قرار گیرد.این نوع بزرگداشتهای ارتجاعی نه از سر اعتقاد به ارزشهای وابسته به نهضت مشروطه یا نهضت ملی کردن صنعت نفت‌بلکه برای خاموش کردن شعله انقلاب است.راهی که دشمنان ما برای کم نور کردن انقلاب، به عنوان تنها جریان مستقل و درخشان و با قوام تاریخی، طراحی کرده‌اند مقابله و مقایسه تبلیغاتی آن با تحولات دیگری است که اگر چه در دوران خود با ارزش بوده، و در حد توان موجود در ملت در آن زمان پیش رفته است، اما پیش رفتنی که هیچ گاه به گرد انقلاب هم نمی‌رسد چرا که نتوانست ملت را آن طور که انتظار بود از غل و زنجیر طاغوت برهاند.
ز) شخصیتهای روشنفکر در مقابل مذهبی‌های دوران انقلاب
عده‌ای از شخصیتهای بی دین یا ضد دین نیز در دوران انقلاب بودند که با حکومت طاغوت مقابله می‌کردند، البته در مقابل موج عظیم و منور مذهبی فروغی نداشتند لکن مایه امید دشمنان انقلاب بودند زیرا با بر سرکار آمدن احتمالی آنها امکان بسته شدن یا انحراف راه انقلاب میسر می‌شد.آخرین تحولات قبل از پیروزی انقلاب هم نشاندهنده تقلای بی حاصل دشمنان انقلاب برای به کرسی نشاندن آنچنان شخصیتها و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابی مردم بود که به جایی نرسید.بعد از انقلاب نیز دولت موقت از افرادی استفاده کرد که بعضا نه تنها مذهبی نداشتند بلکه در تحقیر انقلابیان و متدینان از خود جسارت نشان می‌دادند! آن چنان دولت غیر متعهدی نمی‌توانست‌بیش از آن یک سال دوام آورد.شخصیتهای روشنفکر مذهبی نیز عناصری ظاهرا مذهبی‌اند ولی فاقد انگیزه‌هایی که انقلابیان را به پیروزی رساند.هر چه از ایام پیروزی انقلاب فاصله گرفتیم حضور و جنجال آفرینی این دسته از روشنفکران بیشتر شد: آنها طعمه خوبی برای دشمنان انقلاب‌اند زیرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت‌به ریشه‌های انقلاب، رهبری و ولایت پرداخته‌اند.همینها از آزادی موجود در جمهوری اسلامی که مجالی برای تبیین حق است و نه فرصتی برای تبلیغ باطل سوء استفاده کرده و با راه انداختن مطبوعات متهتک و جنجالی و غیر متعهد نسبت‌به آرمانهای نظام، یا برگزاری جلسات سخنرانی و به اصطلاح افشاگری به تحکیم فلسفی مبانی انحراف اجتماعی پرداخته‌اند، آنها قصد اصلاح ندارند بلکه آلت‌بی‌جیره و مواجب دشمنان انقلاب شده‌اند.
3.عناد با اسلام
انقلاب شکوهمند ما مشهور و مفتخر به اسلامی بودن است.یکی از رشته‌هایی که دشمنان به فکر جنباندن آن شدند، عناد با اسلام است، چرا که اگر بتوانند نسبت‌به اسلام بدبینی به وجود آورند، انقلاب هم شهرت خود را از دست می‌دهد: آنها می‌دانند که این انقلاب نسبتی جز با اسلام و هدفی جز اجرای احکام اسلام ندارد پس مناسب دیدند جبهه مستقلی باز کنند و، البته بدون صرف نظر کردن از انقلاب، به اسلام و تشیع هجوم برند و تبلیغات شدید و گسترده‌ای را در وجود مختلف بر ضد دین اسلام و مذهب تشیع سازماندهی کنند:
الف) اسلام دین آدم‌کشی
روی آوردن مردم به اسلام از ابتدا به دنبال خصوصیت‌حق مداری و ظلم ستیزی آن بود.با پی بردن به حق و راستی و درک کردن عدالت، مردم سر تسلیم در مقابل پروردگار رحمن رحیم فرود آوردند.پس در ذات مسلمانی، حق مداری و ظلم ستیزی نهفته است و این خصوصیت دو صف را در مقابل هم قرار می‌دهد: یکی صف خداجویان حق طلب و ظلم ستیز و دیگری صف اهل باطل و ستمگر.اما اهل باطل، در عمل، برای دست‌یافتن به آرزوهای خود، دین را و خداجویی را با شگردها و تفسیرهای مختلف کوبیدند و زندگی اجتماعی را مستقل از دین معرفی و ترسیم کردند تا کسی در جامعه به اتکای دین اسلام نتواند صحبت از حق و عدل بکند و بالاتر از آن هر کس را که در راه تحقق عدالت و رفع ظلم و بر پا داشتن حق به ستیز با اهل باطل و ستم پرداخت، غارتگر و آدمکش خواندن و هر ندای مظلومیت را که ازحنجره یک مسلمان ظلم ستیز بر آمد فریاد عصبیت و تنگ نظری و آدمکشی نامیدند و کار را بدانجا رساندند که هر کس در دنیا اعلام می‌کرد پیرو اسلام است، دیگران از او واهمه در دل راه می‌دادند، همان نوع واهمه‌ای که در مقابل یک مستبد خشن و آدمکش جاهل در دل انسان شکل می‌گیرد.از این رو مسلمانان مظلوم فلسطین که در پی حق خودند آدمکش شدند، حکم ارتداد سلمان رشدی را که می‌خواست‌با دهان خود مشعل اسلام را خاموش کند، حکم آدمکشی نامیدند و سپس در کشورهای اسلامی، با فشار آوردن به حکام سر سپرده آنها، گردهم آئیهایی راه انداختند، ابتدا در محکوم کردن اسلام با عنوان و صفت دین آدمکشی، و بالاخره در تبلیغ کردن جهت دار جلوه‌هایی از دین اسلام مبتنی برگذشت و رحمت! البته اسلام دین گذشت و رحمت است اما رحمت‌بین مؤمنان و خدا پرستان و در همان حال دینی سختگیر است نسبت‌به کفار و معاندان حق و عدل.
ب) اسلام آمریکایی در مقابل اسلام ناب محمدی
چون خاموش کردن مشعل اسلام میسر نبود و نشد چاره‌ای دیگر اندیشیدند و آن قرار دادن اسلام در مقابل اسلام بود.ابتدا با تحریف اصول دین به تعریف اسلامی پرداختند که جز تسلیم و اسارت در مقابل قدرتمندان حاکم و لو ظالم معنی دیگری نداشت و ابعاد فردی و عبادی آن را تجلیل و ابعاد جمعی و سیاسی آن را تحقیر کردند و سپس حکومتهایی را که در دنیای اسلام معیار قرار دادند و علمایی را شاخص کردند و آنها را در مقابل اسلام ناب محمدی و حکومت جمهوری اسلامی ایران و فقهای عالم به مسائل زمان گذاشتند.هر جا گرایش به سمت اسلام آمریکایی بود، تقویت و پشتیبانی کردند و هرجا توجه به اسلام ناب محمدی بود صدمه زدند و تحقیر کردند تا نشان دهند که راه رشد و پیشرفت‌با آن نوع صلح و صفا و تسلیمی میسر است که در اسلام آمریکایی وجود دارد و نه با مبادرت به آن اقداماتی که از اسلام ناب محمدی بر می‌خیزد، با این حربه اختلافات جدیدی را که در دنیای اسلام به وجود آوردند و خونها جاری ساختند و مسلمانها را به جان هم انداختند تا زهر طرف که شود کشته به سود دشمنان اسلام باشد.ج) اسلام و تمدن با این که اسلام در مدینة النبی حکومت‌خود را شروع و استوار کرد و مهمترین شهرهای جدید را در قرون اول تا سوم حکومت اسلام شکل داد و قواعد اصلی تمدن و زندگی متمدن را مشخص کرد، تبلیغات دشمنان اسلام، با استفاده از مظاهر تمدن مادیگرای جدید، در پی این باور شد که اسلام ضد تمدن و بدوی است و نمی‌تواند جوابگوی مسائل جامعه جدید باشد.از جامعه متجدد بتی ساختند و مردم سراسر عالم را به پرستش آن فراخواندند و هر آنچه را غیر از این نظام تجدد، چه به لحاظ سیاسی و اجتماعی و چه به لحاظ اقتصادی یا فرهنگی مطرح می‌شد، منکوب کردند و بیشتر از همه به اسلام تاختند و با هیاهوها وانگ زدن ها آن را بد نام کردند: اسلامی را که برای تضمین حق زندگی، حکم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روشهای دیگری پناه بردند که در عمل به گسترش جنایت و تعدی در عالم منجر شده است.اسلامی را که بیشترین عنایت را به بانوان داشته و شایسته ترین مقام و منزلت را برای آن مقرر فرموده ضد زن نامیدند و خود راههایی را ابداع کردند که زنان را فقط ابزار شهوت رانی می‌کند و صرفا بازیچه دست طراحان فرهنگ مبتذل و اقتصاد سود پرست قرار می‌دهد.اسلامی را که زیباترین و کاملترین مجموعه حقوقی را برای بشریت تنظیم کرده است‌بیگانه از حقوق بشر و آزادیها قلمداد کردند و خود شیوه‌ای را تبلیغ و ترویج کردند که به تسلط ثروتمند بر محروم، سیطره قدرتمند بر مستضعف ولی در عین حال دل خوش بودن محرومان و مستضعفان به آزادیهایی که راه سقوط به مفاسد و آلودگیهای فردی و اجتماعی را باز می‌کرد، ختم می‌شد.در نهایت واژه‌هایی نظیر اخلال به مبانی اسلام، ضلالت، فحشاء، تجاوز به حق، فقاهت، ارزش به مسخره گرفته شد و ابعاد و مفهوم آنها گنگ خوانده شد تا راه برای هر چه خفیف‌تر کردن ابعاد متعالی تمدن اسلامی و شکل نگرفتن کانون خانوادگی و جامعه مبتنی بر تعالیم اسلام هموار شود.

4.فریب ایرانیان
انقلاب اسلامی در ایران و به دست ایرانیان تحقق پیدا کرد.ایرانیان افتخار می‌کنند به این‌مقامی که خداوند در سال 1357 بدانها عنایت فرموده و به تمام برکات و رحمتهایی که پی در پی تا امروز شامل حال آنها کرده است.دشمنان این انقلاب حسد و کینه‌ای جانسوز نسبت‌به ایرانیان و مقام بلندی که نزد پروردگار تبارک و تعالی یافته‌اند، در ضمیر خود احساس می‌کنند.همین احساس آنها را به اقداماتی بر ضد فرد ایرانی و جمع ایرانیان و کشور ایران واداشته است و امید دارند با مؤثر واقع شدن آن اقدامات ایرانیان را از انقلاب خود مایوس و به اصطلاح از کرده خود پشیمان و از اسلام جدا سازند، بدان منظور به طراحی‌های فریبنده‌ای بر ضد ایرانیان دست زده‌اند:

الف) ایران قبل از اسلام در مقابل ایران بعد از اسلام
این ایرانی مسلمان بود که به ندای حسینی (هل من ناصر) خمینی بت‌شکن پاسخ داد.دشمنان انقلاب تاریخ ایران را مطالعه کردند و با توجه به تمدن ایران قبل از اسلام به فکر افتادند که منسوخ را زنده و ایران ستمشاهی و استبدادی قبل از اسلام را در ذهن و دل ایرانیان جلا بخشند غافل از آن که ایرانی متمدن صدر اسلام بر مبنای تشخیص و شناخت تمدنی خود پی بخشند غافل از آن که ایرانی متمدن صدر اسلام بر مبنای تشخیص و شناخت تمدنی خود پی به حقانیت اسلام برد و در گرویدن به آن از دیگر ملل سبقت جست و راه خدا پرستی گم شده خود را اصلاح و تصحیح کرد.
پس دشمن انقلاب، مشوق و محرک طرحها و برنامه‌هایی شد که ایران منهای اسلام را بزرگ نماید و بویژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهی ظالمانه علاقه مند و از عظمتی که اعتقاد به اسلام برای او به وجود آورد، بیگانه سازد و قدر آن را نشناسد.
ب) دویست‌سال سکوت
ایرانی مسلمان، در صدر اسلام، تشنه حق و عدل بود و از ظلم و جور و فساد و نکبت و ذلت‌شاهنشاهی انتهای سلسله ساسانی به فغان آمده و به دامان اسلام پناه برده بود.چند نسل فرصت لازم بود تا ایرانی خود را از آثار آن دوران پاک کند و به ارزشهای معنوی اسلام مؤدب و متخلق سازد.این چند نسل و دوران دویست‌ساله تدبر ایرانیان مسلمان را دشمنان‌انقلاب به دوران اعتراض توام با سکوت ایرانیان تعبیر کرده‌اند تا نگذارند اهمیت آن تدبر که موجب شد بعدها ایرانیان سهم مهمی را در تمدن درخشان و فراگیر اسلامی در قرنهای سوم تا پنجم، چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ سیاسی، به خود اختصاص دهند معلوم شود: آنها می‌خواهند آنچه مایه افتخار ایرانیان است‌به ابزار تحقیر او تبدیل کنند و ایرانیان حق طلب را معترض معرفی کنند تا به استناد آن بتوانند امروز هم به زعم خودشان ایرانیان را به اعتراض وادارند و با تشویق بی اعتقادی و بی بند و باری زیر لوای آزادی، به تخریب دستاوردهای خودشان بکشانند.
ج) هویت ایرانی
وجه بازر هویت ایرانی حتی قبل از اسلام خدا جویی او بوده و همین وجه موجب گرایش سریع او به اسلام شده است.این که ایرانی خداجو و دین گرا باشد، خوش آیند دشمنان ما نیست چرا که همین مسیر به طور منطقی ایرانی را به اسلام و محبت اهل بیت و شیعه علی بودن...و بالاخره پیروزی انقلاب اسلامی می‌کشاند.پس طراحی دشمن بدان سمت می‌رود که القا کند ایرانی فاقد هویت است: زمانی اسکندر بر آنها تجاوز کرد، دورانی اعراب مسلط شدند، ایامی چنگیز بر آنها تاخت، سالهایی تیمور بر آنها یورش برد و در همه این احوال ایرانی سر تسلیم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورویی کرد و اعتقاد قلبی خود را بروز نداد و به چاپلوسی حکام پرداخت و همراه آنها شیوه اجحاف و ارتشاء را پیش گرفت و...بدین ترتیب دشمن می‌خواهد به این نتیجه برساند که توجه به اسلام و انقلاب اسلامی هم در میان ایرانیان از همان نوع اقدامات توام با دورویی است که در طول تاریخ، ایرانیان از خود بروز داده‌اند و گواه آن را نیز، بزرگ نمایی برخی از تخلفها و مفاسدی می‌گیرد که خواه ناخواه در هر جامعه‌ای به چشم می‌خورد و در روزگار ما نیز وجود دارد و یکی از مهمترین وظایف حکومت اسلامی مبارزه بی امان و ریشه‌ای با آنهاست.
اما ایرانی زمان اسکندر در اثر انحطاط اواخر حکومت‌سلسله هخامنشی گرفتار سلطه یونانیان و مقدونیان شد و بعدها آن گرفتاری را بحق جبران کرد و نگذاشت فرهنگ و سیاست‌یونانی بر روح او چیره شود.تسلط اعراب هم اصطلاح بی دینانی است که جرات نمی‌کنند مخالفت‌خود را با اسلام ابراز کنند و الا بحث اصلی سلطه اعراب نیست چرا که هر جا و هر زمان که لازم بوده ایرانی در مقابل سلطه زور و ظلم ایستاده، بلکه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، که دشمنان نمی‌خواهند به زبان آرند.ظلم و جور مغولان و تیموریان نیز همه می‌دانیم بدان شکل خاتمه یافت که مغولان ایلخانی با کمک ایرانیان، مدافع اسلام گشتند و تیموریان نیز رواج دهنده فرهنگ ایرانی اسلامی در شبه قاره هند شدند و این جز تسلط و قدرت معنوی ایرانیان مسلمان بر مهاجم جهان قلدر، و رام و متمدن کردن آنها چیزی را نمی‌رساند.ویژگیهای منفی که برای ایرانیان بر می‌شمرند نیز قابلیت انطباق ایرانیان با شرایط جدید و قدرت صبر و استقامت آنها را می‌رساند که همواره به از پا در آمدن ظلم، و لو به قیمت‌شهادت سر بداران زیاد، انجامیده است.
پس هویت ایرانی اصالتا خداجو و اسلامی است و بقیه ویژگیها تحت‌شعاع آن است و منظور دشمنان از اعمال آن همه ترفندهای تحقیری، کتمان کردن اهمیت هویت مسلمانی ایرانیان است تا مگر راه توسعه و تداوم انقلابی که به دست ایرانیان مسلمان پیروز شد مسدود کنند.
د) ایران چهل تکه
دشمن، مایوس از جدا کردن فرد و جامعه ایرانی از هویت اسلامی، به حیله‌ای دیگر اندیشید و آن سوء استفاده از وجود قبائل و طوایف مختلف ایرانی و ریشه‌دار قلمداد کردن و اصیل خواندن برخی اختلافات بین آنهاست.آن اختلافات را دشمن مایه امید خود قرار داد تا با تحریک و تشویق و تشدید آنها، درگیری عظیم و کشتاری خانمان سوز و بنیان برانداز را شکل دهد که در انتهای آن نه از انقلاب اثری و نه از اسلام پیامی و نه از ایران نشانی باقی ماند! چه شادمانیها که دشمن از بروز درگیریهای قومی و سیاسی در برخی استانها یا شهرستانها از خود بروز داد و چه تفسیرها که بر جزئیات آن درگیریها نهاد و چه عوامل و علل تصنعی که برای آن تراشید و چه حمایتها که از گسترش آنها کرد! تفاوتهایی که به لحاظ فرهنگی و آداب و رسوم و سنن بین اقوام ایرانی وجود دارد نشاندهنده سلایق گوناگون و تفاوتهایی است که در ظرافت درک مکارم بین افراد یا اقوام وجود دارد.این تفاوتها کلا در طول تاریخ موجب تکمیل شناخت ایرانیان و رشد و بالندگی هنری و فرهنگی بوده و هیچ گاه برخی درگیریهای جزیی نتوانسته است مستقلا باعث‌شکاف بین اقوام ایرانی علیرغم یکسان نبودن زبان یا لهجه یا مذهب و دین و یا نحوه زندگی اجتماعی آنها شود و در آینده نیز دشمنان، از وقوع یا دامن زدن به اختلافات بومی و قومی و منطقه‌ای، طرفی نخواهند بست.
5.آینده‌ای روشن با توکل به خدا
ابهت انقلاب و عظمت رهبری و رشد ملت ایران به لطف خدا و عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باعث دوام و استحکام جمهوری اسلامی ایران شده، و همبستگی ملی و اعتقادات راسخ باعث تقویت نظام بالنده ما خواهد شد، ان شاء الله. خسارتها و ضربه‌هایی که دشمنان ما در بیست‌سال گذشته به ما وارد کرده‌اند نشان می‌دهد که طراحی آنها بلند مدت، دقیق و گستاخانه، و برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای اجرای طرحهای علنی است: ضمنا بهانه و زمینه نیز برای پیاده شدن طرحهای براندازی در کشور ما وجود دارد.دعوای اصلی همه بر سر اسلام است.با انقلاب اسلامی هم به دلیل اسلامی بودن مخالفت می‌کنند مبادا نظام ظالمانه حاکم بر جهان را دگرگون کند.متقابلا آنچه مانع تضعیف نظام ما می‌شود اعتقادات خالصانه و پا بر جای اسلامی، عمل کردن عالمانه و دقیق به احکام قرآنی، پاسداری هوشیارانه از همبستگی و هویت ملی و تبعیت صادقانه از رهبری و بالاخره مراقبت دائمی است چه غفلت تک تک ما، و جمع ما، در میان مجموعه تهدیدات، از همه زیان‌بارتر خواهد بود.
(منبع:جرعه جاری، ص 231 ،گردآورنده: علی ذو علم ،نویسنده: سید مصطفی میرسلیم ) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 90/66666)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین