به نام خدا سلام چرا بعضی از فرزندان مسئولین و علما با افکار و عقاید پدرانشان که از مبارزین انقلابی و علمای برجسته ای هم هستند زاویه پیدا میکنند و حتی علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند؟ علت این موضوع چیست؟ با تشکر با سلام و احترام، در رابطه با مساله آقازاده ها(فرزندان مسئولین و علما) چند نکته ذکر می کنیم: الف: انحراف آقازاده ها عمومیت و اکثریت ندارد و خیلی از آقازاده هایی بوده و هستند که انحراف ندارند، و لکن مطالعه تاریخ زندگی پیامبران الهی(ع) که در رأس همه انسانها از ازل تا ابد و الگو و سرمشق آنها هستند، موید این نکته هست که همواره آقازاده های منحرف وجود داشته است. .پیامبری چون آدم ابوالبشر(ع) فرزندی چون قابیل داشت که برادر خود را کشت، پیامبرانی چون هود، نوح و لوط (ع) همسرانی داشتند کافر، ناسالم و خیانتکار. در قرآن کریم داستان فرزند نااهل نوح نبی (ع) قابل توجه است. پیامبری چون یعقوب(ع) فرزندانی دارد که قاتل برادر خود و مورد غضب پیامبر زمان خویش هستند. امام هادی(ع) فرزندی دارند عیّاش، شرابخوار و دروغگو به نام جعفر کذاب. ب: در مورد دلایل و عوامل انحراف برخی از آقازاده ها می توان به مواردی از قبیل بی توجهی و یا کم توجهی والدین به دلیل داشتن مشغله ها و مسئولیتهای متعدد، عدم تطابق گفتار و رفتار برخی از آقایان، بی توجهی و یا کم توجهی در قانون گرایی، قرار گرفتن در موقعیت های مختلف مدیریتی، اقتصادی و سیاسی، طعمه قرار گرفتن برخی آقازاده ها توسط افراد فرصت طلب و سودجو، و اختیار انسان(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)، و...اشاره کرد. ج: همچنین در مورد برخی از آقازاده های شخصیتها و مسئولین نظام هم باید گفت: انحراف آقازاده ها در دوران قبل و بعد از انقلاب را در سه دسته می توان تقسیم بندی کرد: 1- انحراف آقازاده ها از منظر اعتقادی - سیاسی (خصوصا جذب در سازمان منافقین): متاسفانه باید اذعان داشت که اگر محققی شمار آن دسته از فرزندان علما که به دلیل عضویت در سازمان منافقین و دیگر گروههای معاند مجازات شدند را فهرست نماید، هم از کمیت و هم از کیفیت این فهرست تعجبی توأم با تأسف خواهد داشت! تحلیل چرایی دلبستگی فرزندان خواص و (آقازادگان) به گروهک منحرفی مانند سازمان مجاهدین خلق مفصل است اما بطور خلاصه و به نقل از شاهدان عینی در مقطع خاص یعنی در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 از یکسو رهبر نهضت در تبعید به سر میبرد و سایر مبارزان نیز در محیط پر خفقان و در غیاب امام چندان یارای تحرک نداشتند، و از سوی دیگر قاطبه ملت مسلمان یا دست کم جوانان منسوب به مبارزان در غیاب رهبر عالی خواستار ادامه مبارزه آن هم در شکل تند و خشن و فوری بوده و بعضاً از درک فلسفه نهضت تدریجی و آهسته اما پیوسته امام عاجز بودند و چون پاسخ این شور و التهاب و اشتیاق را در رهبران اصیل نهضت نیافتند در جستوجوی منبع دیگری در آمدند و در آن وانفسای مارکسیسم زدگی و رواج مارکسیسم به عنوان علم مبارزه با مخلوط نمودن آموزههای دینی و درآمیختن آیات قرآن و احادیث با تفاسیر منحرف مارکسیستی گروهک منافق مجاهدین خلق با ظاهری دینی و موجه اما در باطن ملتقط و مارکسیستی به عنوان یگانه بدیل مبارزه علیه شاه و طاغوت در میان اقشار متدین و مذهبیون آنچنان محبوبیت یافت که خواص برای پشتیبانی و حمایت از این گروه از یکدیگر سبقت میگرفتند و تنها معدودی از عناصر تیزبین و بسیار بصیر و در رأس همه خود امام بودند که به انحراف مضمر در اندیشههای به ظاهر انقلابی و اسلامی این گروهک پی برده و از حمایت آنها خودداری کردند. بنابراین خیلی از آقازاده ها به عضویت این سازمان درآمدند و حتی بعدها با افشای ماهیت این سازمان کماکان به همکاری خود ادامه دادند. 2- انحراف آقازادها از منظر اقتصادی:بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خصوصا ازبعد از دهه دوم انقلاب با توجه به رونق گرفتن فعالیتهای اقتصادی در کشور، شاهد سوءاستفادههای مالی و فسادهای اقتصادی برخی از آقازاده ها بودیم. در این دوران نیز فرزندان برخی مسئولین با استفاده از موقعیت سیاسی نزدیکان خود و همچنین نیاز کشور به بازسازی زیرساختها پس از تحمل جنگ 8 ساله، وارد فعالیتهای اقتصادی و صاحب سودهای کلانی شدند و رانت خواری هایی صورت گرفت. که دلایل آن را بیشتر در بی توجهی به فعالیت های برخی آقازاده ها و نیز مورد طعمه قرار گرفتن آنها توسط برخی افراد و گروههای سودجو می توان یافت. 3- انحراف فکری- فرهنگی(رانت خواری فرهنگی و یا آقازادگی فرهنگی) : رانت خواری فرهنگی یعنی استفاده نابجا و سوءاستفاده فرزندان چهرههای متفکر از اعتبار و حیثیت پدران خود و القای مواضع شخصی و بعضاً کاملاً متعارض با اندیشههای ناب پدران از سوی فرزندان، به عبارتی در این انحراف فرزندان و منسوبان یک چهره موجه و ظاهرالصلاح که در جامعه از اعتبار و حیثیت فراوان برخوردار است و مردم به َتبع آن فرد، برای نزدیکان و فرزندان وی نیز اعتبار و حرمت ویژه قائل هستند، با سوءاستفاده از این موضوع و با واریز کردن اعتبار و حیثیت پدران خود به سود افکار و امیال امروزی خود، میکوشند تا منویات بعضاً مشکوک خود را به نام افکار پدر نامدار خود، به جامعه تحمیل کنند.
به نام خدا سلام چرا بعضی از فرزندان مسئولین و علما با افکار و عقاید پدرانشان که از مبارزین انقلابی و علمای برجسته ای هم هستند زاویه پیدا میکنند و حتی علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند؟ علت این موضوع چیست؟ با تشکر
به نام خدا سلام چرا بعضی از فرزندان مسئولین و علما با افکار و عقاید پدرانشان که از مبارزین انقلابی و علمای برجسته ای هم هستند زاویه پیدا میکنند و حتی علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند؟ علت این موضوع چیست؟ با تشکر
با سلام و احترام، در رابطه با مساله آقازاده ها(فرزندان مسئولین و علما) چند نکته ذکر می کنیم: الف: انحراف آقازاده ها عمومیت و اکثریت ندارد و خیلی از آقازاده هایی بوده و هستند که انحراف ندارند، و لکن مطالعه تاریخ زندگی پیامبران الهی(ع) که در رأس همه انسانها از ازل تا ابد و الگو و سرمشق آنها هستند، موید این نکته هست که همواره آقازاده های منحرف وجود داشته است. .پیامبری چون آدم ابوالبشر(ع) فرزندی چون قابیل داشت که برادر خود را کشت، پیامبرانی چون هود، نوح و لوط (ع) همسرانی داشتند کافر، ناسالم و خیانتکار. در قرآن کریم داستان فرزند نااهل نوح نبی (ع) قابل توجه است. پیامبری چون یعقوب(ع) فرزندانی دارد که قاتل برادر خود و مورد غضب پیامبر زمان خویش هستند. امام هادی(ع) فرزندی دارند عیّاش، شرابخوار و دروغگو به نام جعفر کذاب. ب: در مورد دلایل و عوامل انحراف برخی از آقازاده ها می توان به مواردی از قبیل بی توجهی و یا کم توجهی والدین به دلیل داشتن مشغله ها و مسئولیتهای متعدد، عدم تطابق گفتار و رفتار برخی از آقایان، بی توجهی و یا کم توجهی در قانون گرایی، قرار گرفتن در موقعیت های مختلف مدیریتی، اقتصادی و سیاسی، طعمه قرار گرفتن برخی آقازاده ها توسط افراد فرصت طلب و سودجو، و اختیار انسان(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)، و...اشاره کرد. ج: همچنین در مورد برخی از آقازاده های شخصیتها و مسئولین نظام هم باید گفت: انحراف آقازاده ها در دوران قبل و بعد از انقلاب را در سه دسته می توان تقسیم بندی کرد: 1- انحراف آقازاده ها از منظر اعتقادی - سیاسی (خصوصا جذب در سازمان منافقین): متاسفانه باید اذعان داشت که اگر محققی شمار آن دسته از فرزندان علما که به دلیل عضویت در سازمان منافقین و دیگر گروههای معاند مجازات شدند را فهرست نماید، هم از کمیت و هم از کیفیت این فهرست تعجبی توأم با تأسف خواهد داشت! تحلیل چرایی دلبستگی فرزندان خواص و (آقازادگان) به گروهک منحرفی مانند سازمان مجاهدین خلق مفصل است اما بطور خلاصه و به نقل از شاهدان عینی در مقطع خاص یعنی در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 از یکسو رهبر نهضت در تبعید به سر میبرد و سایر مبارزان نیز در محیط پر خفقان و در غیاب امام چندان یارای تحرک نداشتند، و از سوی دیگر قاطبه ملت مسلمان یا دست کم جوانان منسوب به مبارزان در غیاب رهبر عالی خواستار ادامه مبارزه آن هم در شکل تند و خشن و فوری بوده و بعضاً از درک فلسفه نهضت تدریجی و آهسته اما پیوسته امام عاجز بودند و چون پاسخ این شور و التهاب و اشتیاق را در رهبران اصیل نهضت نیافتند در جستوجوی منبع دیگری در آمدند و در آن وانفسای مارکسیسم زدگی و رواج مارکسیسم به عنوان علم مبارزه با مخلوط نمودن آموزههای دینی و درآمیختن آیات قرآن و احادیث با تفاسیر منحرف مارکسیستی گروهک منافق مجاهدین خلق با ظاهری دینی و موجه اما در باطن ملتقط و مارکسیستی به عنوان یگانه بدیل مبارزه علیه شاه و طاغوت در میان اقشار متدین و مذهبیون آنچنان محبوبیت یافت که خواص برای پشتیبانی و حمایت از این گروه از یکدیگر سبقت میگرفتند و تنها معدودی از عناصر تیزبین و بسیار بصیر و در رأس همه خود امام بودند که به انحراف مضمر در اندیشههای به ظاهر انقلابی و اسلامی این گروهک پی برده و از حمایت آنها خودداری کردند. بنابراین خیلی از آقازاده ها به عضویت این سازمان درآمدند و حتی بعدها با افشای ماهیت این سازمان کماکان به همکاری خود ادامه دادند. 2- انحراف آقازادها از منظر اقتصادی:بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خصوصا ازبعد از دهه دوم انقلاب با توجه به رونق گرفتن فعالیتهای اقتصادی در کشور، شاهد سوءاستفادههای مالی و فسادهای اقتصادی برخی از آقازاده ها بودیم. در این دوران نیز فرزندان برخی مسئولین با استفاده از موقعیت سیاسی نزدیکان خود و همچنین نیاز کشور به بازسازی زیرساختها پس از تحمل جنگ 8 ساله، وارد فعالیتهای اقتصادی و صاحب سودهای کلانی شدند و رانت خواری هایی صورت گرفت. که دلایل آن را بیشتر در بی توجهی به فعالیت های برخی آقازاده ها و نیز مورد طعمه قرار گرفتن آنها توسط برخی افراد و گروههای سودجو می توان یافت. 3- انحراف فکری- فرهنگی(رانت خواری فرهنگی و یا آقازادگی فرهنگی) : رانت خواری فرهنگی یعنی استفاده نابجا و سوءاستفاده فرزندان چهرههای متفکر از اعتبار و حیثیت پدران خود و القای مواضع شخصی و بعضاً کاملاً متعارض با اندیشههای ناب پدران از سوی فرزندان، به عبارتی در این انحراف فرزندان و منسوبان یک چهره موجه و ظاهرالصلاح که در جامعه از اعتبار و حیثیت فراوان برخوردار است و مردم به َتبع آن فرد، برای نزدیکان و فرزندان وی نیز اعتبار و حرمت ویژه قائل هستند، با سوءاستفاده از این موضوع و با واریز کردن اعتبار و حیثیت پدران خود به سود افکار و امیال امروزی خود، میکوشند تا منویات بعضاً مشکوک خود را به نام افکار پدر نامدار خود، به جامعه تحمیل کنند.
- [سایر] با سلام چرا علمای شیعه سعی دارند همسران پیامبر ص را جزء اهل بیت به شمار نیاورند در حالی که در آیه ی 33 سوره ی احزاب به وضوح و صراحتأ همسران پیامبر را اهل بیت خطاب کرده، دلایلی می آورند که اصلأ توجیه پذیر نیست و خیلی غیر منطقی این موضوع را رد می کنند،آخر چرا؟؟ خدا آنها را اهل بیت خطاب می کند و علما رد میکنند!! خیلی عجیب است
- [سایر] سلام چندین روز قبل از شما گله ای کردم که چرا بدون توجه به شرایط کنونی جامعه به دفاع از میراث رضا خان که همان سربازی است پرداختهاید و گفتم که من وبلاگی دارم و در آن به بیست و پنج دلیل ثابت کردهام که سربازی اجباری باید حذف شود و همچنین اسامی 77 کشور که سربازی اجباری را حذف کرده بودند ذکر کردم. اما اکنون می بینم که به سوال من هنوز پاسخ نداده اید. می دانم سرتان شلوغ است ولی اگر برای جوانان ایرانی ارزش قایل هستید وبلاگ من را دیده و اگر قانع شدید به حق حضرت زهرا قسمتان می دهم که دردهای ما جوانان را ... برسانید. با تشکر ------------ ما زیاران چشم یاری داشتیم؟ متاسفانه شنیدم که چند ماه قبل شما در تلویزیون از یک پدیده رضاخانی دفاع کرده اید. بله سربازی را می گویم. من در وبلاگم اسامی 77 کشور جهان که سربازی اجباری را لغو کرده اند را آورده ام . اولین مطلب وبلاگ من هم بیست و پنج دلیل برای حذف سربازی اجباری است که در آنجا به تاریخچه سربازی و مخالفت علمای بزرگی چون سید ابوالحسن اصفهانی با آن و نیز نامه علمای تهران که سربازی را ریشه کن و خانمان سوز دانسته اند اشاره کرده ام. همچنین تاثیر منفی سربازی بر ازدواج را ذکر کرده ام. خواهشمندم اکنون که خود را متخصص سربازی هم دانسته اید حتما مطالب وبلاگ من و به خصوص بیست و پنج دلیل را بخوانید و اگر قانع شدید در تلویزیون از ما جوانان عذر خواهی کنید و اگر هم نشدید لااقل نمک روی زخم ما نریزید و اگر هم از جمله آخوندهای درباری هستید که به هر نحوی می خواهند همه چیز را توجیه کنند خوب با شما حرفی ندارم. البته این را هم بگویم من خودم و خانواده ام کاملا مذهبی و ولایتی و انقلابی هستیم ولی سربازی را نقض اسلام و حقوق جوانان در جمهوری اسلامی می دانم و با آن شدیدا مخالفم.
- [سایر] با عرض سلام حضور شما روحانی محترم. گاهی اوقات نیاز بسیاری به توسل پیدا میکنم وفکر میکنم با زیارت میتوانم نیاز خود را بهتر برطرف کنم اما در بیشتر موارد زمانی که تنها هستم و در خلوت بسیار بهتر با خدا راز و نیاز میکنم .متاسفانه در حرم امام رضا(ع) اصلا احساس شوری که زایران ذکر میکنند به من دست نمیدهد.حتی زمانی که به خانه خدا مشرف شدم احساسی را که بیشتر زایران ذکر میکنند که از خود بیخود شدند یا مبهوت شدند نداشتم. احساس میکردم وارد خانه خود شده ام .اصلا محیط برایم بیگانه نبود و فکر میکردم قبلا ان محیط را تجربه کرده ام و آرامش تنها تجربه من در خانه خدا بود در حالیکه روحانی کاروان ما میگفت اگر کسی به خانه خدا مشرف شد و از درون نلرزید باید بسیار به حال خود تاسف بخورد .نمیدانم بدلیل جمعیت و ازدحام بیش از حد دراین اماکن مقدسه است که من نمیتوانم افکار خود را متمرکز کرده و حتی دعایی با تمرکز بخوانم یا دلیلی مرتبط با وجود متزلزل من دارد. من در خلوت و سکوت اصلا مشکلی ندارم و بسیار بهتر ارتباط برقرار میکنم .با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار میدهید.
- [سایر] سلام حاج اقا. خدا قوت خسته نباشین. ان شاالله که خواب کردین؟ یه چیزی جدی میگم. ته دلم خیلی دوست دارم بفهمم که یه روز قشنگ توپ توپ خوابیده باشین و فقط یه 24 ساعت استراحت کرده باشید. همینجوری. چون میدونم استراحت با خیال راحت بعد از کلی کار چه کیفی داره. خدا بهتون قدرت بدهد ... و انرژی مضاعف به مقدار کافی. ان شاالله. گاهی وقتا بعضی افراد با یک حرکت کوچیک و یا سکوت و یا حتی مکث چند ثانیه ای میخوان که حرفی رو به مخاطب القا کنن که فکر میکنم روش موثر و هوشمندانه ایه. احساس کردم امروز یه همچین چیزی رو دیدم. ولی دوزاریم دیر افتاد. واقعا از این که متوجه شدم در کنارتونم ، چه در قلب و چه در معنا خوشحال شدم. ممنونم از این که منو کنارتون میبینید. همیشه و مطمئنم که خداحافظی امروز معنا نداشت. شایدم جوگیر شده بودم. به هر حال ممنونم؛ تبلیغ دین هم که موضوع کلاس بود واقعا از دغدغه های خود منه. من همین الانم به نیت تبلیغ دین خدا دارم درس میخونم و امیدارم که این نیت قلبی من در سینم حفظ باشه به نظرم ما خیلی دیر فهمیدیم وقتی که ماهواره کوفتی گوش و چشم مردم پر کرده بود و مردم فقط حرف غلط اونارو میدیدن و جواب در مقابلشون نبود. به نظر من با دشمن باید با سلاح خودش بهش حمله کرد. با رسانه. با فیلم. با تبلیغات گسترده تصویری که با ابزاری مثل گرافیک و معنا سازی عقاید مردم رو زنده کنیم. بفهمونیمشون ما از جنس خودشونیم. نه یه مشت ... که ... بگذریم . مطمئن باشین اگر خدا توفیقشو به من بده و نیتم رو محفوظ بداره از بزرگترین اهداف زندگیم گستردگی اسلام و روشن سازی تمام مردم دنیاست. راستی میخواستم حضوری بابت شب 23 تشکر کنم نشد. خیلی اون شب حال داد. هنوز دسمالی که اشکامو باهاش پاک کردم دور ننداختم... حاج اقا خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم به اندازه ده تای یه بچه سه ساله که خیلی زیاده اگه خواستید این جایی که از خودم ابراز محبت تولید کردم پخش نکنید . مارو هم دعا کنید... من هم شما رو دعا میکنم. خیلی... التماس دعا. عرفان.
- [سایر] سلام و خدا قوت.قبل از هر چیز میخواستم از امکان انتخاب اتفاقی پیامها تشکر کنم که بسیار مفید واقع شده است.از زمانی که شما در سایت این امکان را قرار داده اید به جرات میتونم بگویم که اکثر پیامها و جوابها را خوانده ام ؛ بعضی از آنها را چندین بار و بهتر است بگویم که با آنها زندگی کردهام و چیزها آموخته ام. من هر شب در اوقات فراغت صفحات را یکی یکی باز میکردم و بعد در حالت آفلاین میخواندم. پیامهای زیادی گله و شکایت از جواب ندادنهایتان بود و من زیاد دور نمیبینم روزی که این همه گلایه شما بزرگوار خوب را خسته کند و راه را ادامه ندهید البته امید وارم که تا زمانی که من زندهام این اتفاق نیفتد و این دلخوشی از من گرفته نشود. تا حدودی از روی پاسخهایتان با افکار و سلایق شما آشنا هستم شاید قطره ای باشد از اقیانوس اما خیلی مفید است و خیلی خوب است که یک انسان ارزشهای برای خود داشته باشد و آنها را محترم بداند و به آنها عمل کند و زندگی مفیدی داشته باشد و به فکر دیگران باشد و بخواهد و بتواند که به آنها کمک کند . سخن کوتاه: ... حاج آقا ما در مملکتی زندگی میکنیم که 30 استان و چندین شهر و شهرستان دارد شما اقای خوب که به این شهرها سفر میکنید برای موعظه و سخنرانی بعد هم جلسه پرسش و پاسخ و نامه و و و نا خواسته انتظاراتی را در مردم به وجود میااورید...جدأ آیا فکر کرده اید که در آیندهای نه چندان دور حتی فرصت 1 دقیقه کانکت شدن پیدا نخواهید کرد؟و آن روز همین مردمی که شما را مشهور کرده اند و دوستتان دارند شما را از آن بالا با مغز به زمین میکوبند؟البته میدانم که هدف شما راضی کردن همه نیست اما آیا صحیح است که شمأیی که میتوانید به مشکلات مردم به بهترین نحو رسیدگی کنید البته در حجم محدود،زندگیتان پر شود از امواج منفی دیگرانی که خود شما این انتظار را در آنها به وجود آورده و دانه اش را در دلشان کاشته اید؟فقط درد دلی بود با شما که مردم این همه فقط خودشان را می ابینند و طوری بعضی از این بزرگواران رفتار میکنند که.......بگذریم. باز هم خدا قوت شاداب باشید و بمانید.التماس دعا.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] به نام خدا و با سلام و عرض ادب و با تشکر از صبوریتان من دختری هستم 22 ساله که در سال دوم دانشگاه از طرف یکی از همکلاسی هایم که دو سال از من بزرگتر هستن و فرزند شهید می باشن تقاضای ازدواج شد.در اون سال به علت اینکه من اصلا به این مسئله فکر نمی کردم و با شناختی که از خودم داشتم با اطلاع خانواده و کسب اجازه از اونها جواب منفی دادم و بهشون متذکر شدم که من تا دو سال دیگه اصلا قصد ازدواج ندارم.ایشون از من پرسیدن که می تونن صبر کنن یا نه من بهشون گفتم که تا اون موقع هیچ چیز معلون نیست چه بسا که خودشون ازدواج کرده باشن ولی اگه خواستن که بیان باید جلوتر از اینی باشن که الان هستن.و من اون موقع هم برای شناخت ایشون مثل کسی رفتتار می کنم که انگار تازه می شناسمشون نه مثل یه همکلاسی 4 ساله.چون معتقدم که ادم ها روز به روز تغییر میکنن. و ملاک ها و معیار هاشون هم تغییر پذیرن.در عین این که ایشون همیشه از نظر شخصیتی برای من خیلی قابل احترام بودهاند.ولی ایشون به میل خودشون و با گفتن این مسئله که من تصمیم خودمو گرفتم تا الان که 2 سال از این ماجرا میگذره صبر کردن.و در این مدت من هم رفتارای ایشونو زیر نظر میگرفتم.ما به رابطه همکلاسیمون و یا یه کم بیشتر ادامه دادیم چون احساس میکردم ایشون آدم خوبی هستن .باور بفرمایید همیشه سعیم بر این بود که توی روابطمون کمترین احساسی رو دخالت ندم که بعدا پشیمونی به بار بیاره.با خانواده مشورت میکردمو سعی کردم در طی مسافرت هایی که خانوادم به محل تحصیلم یعنی اصفهان داشتن حتی در جشن فارغ التحصیلیم به نحوی با ایشون آشنا بشن و به من توی این امر کمک بکنن.درست بود که به ایشون گفتم تا دو سال قصد ازدواج ندارم ولی تو خلوت خودم به این موضوع فکر می کردم.تا اینکه بعد از گذشت دو سال به خاطر اینکه شناخت بیشتری از هم داشته باشیم با هدایت خانوادم با ایشون در مورد خیلی از مسائل صحبت کردم .باور بفرمایید من هیچ وقت فکر نمی کردم روزی از کسی با این خصوصیات ظاهری خوشم بیاد ولی همیشه حرف مادرم توی گوشم بود که ظاهر خوب مال مردمه.اخلاق خوب ماله همسره.الان که من دارم با هاتون درد دل میکنم این مشکلو دارم که ایشون در حال حاضر در یکی از ارگان های دولتی کار میکنند با درامدی ماهانه 300 هزار تومان.من تمام خصوصیات اخلاقی ایشون رو تا اون حدی که تونستم بشناسم قبول دارم.ایمانشون که از ته قلبشون میاد نه از نوک زبون.مهربونی و صداقت.ولی وضعیت مالیشون طوری نیست که منو راضی بکنه شاید یگید این اول راهه ولی من از نزدیک شاهد زندگی هایی بودم که با شناخت درست از هم شروع شده ولی درامد نامناسب حتی اصول انسانی رو زیر سئوال برده.چون من معتقدم ادم نمی تونه عشق رو بذاره سر سفره و سیر بشه.من خواستگارای زیادی دارم که از لحاظ مالی در وضعیت بسیا ر بهتری هستن ولی به علت نداشتن فرصت کافی نسبت به 4 سال دانشکاه نتونستم اونارو خوب بشناسم و تصمیم درستی بگیرم.چون در شهر کوچکی مثل کاشان اصلا این امکان نیست که من اونجوری که دوست دارم طرفمو بشناسم.الان این مشکلو دارم با کسی که از لحاظ انسانیت قبولش داری ولی از لحاظ مالی نه باید چیکار کنم؟ من هیچ وقت نتونستم با یه مشاور در تماس باشم چون نه پولشو داشتم و نه اعتمادشو ولی از وقتی که شمارو دیدم با اون ارامشی که در حرف زدنتون دارین گفتم شاید بتونید مشکل منو حل کنید.ازتون خواهش میکنم که جوابمو بدید حتی اگه براتون مهم نبود.ممنون به خاطر اینکه صبوری کردید
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552