به نظر شما ورود اسلام به ایران رانمی شود تهاجم فرهنگی نامید؟ لطف بفرمائید راهنمائی کنید.
به نظر شما ورود اسلام به ایران رانمی شود تهاجم فرهنگی نامید؟ لطف بفرمائید راهنمائی کنید. برای پاسخ گویی به این سؤال ابتدا باید تهاجم فرهنگی را تعریف کنیم و در مرحله بعد چگونگی ورود اسلام و پذیرش آن توسط ایرانیان رامورد بررسی قراردهیم ودر انتها مقایسه ایی داشته باشیم بین اسلامی شدن ایران و تهاجم فرهنگی تهاجم فرهنگی cultural Invasion :مترادف اصطلاح امپریالیسم فرهنگی خبری یعنی، اعمال قدرت به منظور اشاعه ارزش‌های فرهنگی امپریالیسم در میان ملل دیگر و تباه کردن فرهنگ آنهاست. به عبارت دیگر تهاجم فرهنگی به این معنا است که مجموعه‌ای سیاسی یا اقتصادی، برای اجرای مقاصد خود، به بنیان‌های فرهنگی ملّتی هجوم می‌برد و باورهای تازه‌ای را به زور و به قصد جایگزینی با فرهنگ و باورهای ملی آنها، وارد کشور می‌کند. تهاجم فرهنگی، برای بی‌اعتقاد کردن نسل نو به دین و به اصول فرهنگی انجام می‌گیرد. در واقع، تهاجم فرهنگی دو رکن اساسی و مهم دارد: 1. جایگزین کردن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ بومی. 2. سلطه بر تمامی منابع فکری و حیاتی کشور یا ملت مورد تهاجم برای رسیدن به منافع مادی . هر نهضت و حرکتی که هدف آن برانداختن آداب و تمدّن و رسوم تعلیم و تربیت و آداب وشعائر و سنن دینی و قومی یک جامعه و تضعیف اعتقاد و پایبندی افراد آن جامعه خصوصاً جوانان و نوجوانان به فرهنگ و آداب خودشان برای آماده سازی آنها به قبول عادات بیگانگان باشد، تهاجم فرهنگی به آن جامعه است. 1) ورود اسلام و مسلمان شدن ایرانیان مسلمان شدن ایرانیان به تدریج صورت گرفت و چنین نیست که هر منطقه‌ای که فتح می‌شد، اسلام را بپذیرند. اکثر مردم ایران در دوره‌ی استقلال سیاسی ایران اسلام را پذیرفتند. استقلال سیاسی ایران از اول قرن سوّم هجری قمری شروع شد و تا قرن سوّم، بسیاری از مردم ایران به آئین‌های قدیم خود پایبند بودند. مانند آئین زرتشتی، مسیحی، صائبی و بودائی. مردم شمال ایران تا سیصد سال پس از هجرت، دین اسلام را نشناخته بودند. مردم کرمان در تمام مدّت خلافت امویان زرتشتی بودند(2). ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی خود افتادند که از اسلامی بودن حکومت‌های عربی ناامید شدند و وقتی هم به فکر استقلال سیاسی افتادند، نه تنها از اسلام دست نکشیدند، بلکه بیش از پیش به فکر پذیرش اسلام افتادند و برای همین هم، همه‌شان مسلمان شدند و هر چه ایرانیان به استقلال سیاسی خود نزدیک‌تر می‌شدند، به معارف اسلامی هم علاقه‌مندتر . اینها همه می‌رساند که چنانکه گفتیم ایرانیان، اسلام با توجه به اصالت وحیانی ، و آموزه ها و ارزشهای الهی غنی و عقل مدار خویش به صورت تدریجی ، آگاهانه و کاملاً ارادی و اختیاری پذیرفته‌اند و اسلام تدریجاً و مخصوصاً در دوره‌های استقلال سیاسی ایران، بر کیش زرتشتی غلبه کرده است ؛اولین چیزی که اسلام از ایران گرفت، تشتت افکار و عقاید مذهبی بود و به جای آن وحدت عقیده برقرار کرد. این کار برای اولین بار به وسیله اسلام در این مرز وبوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب ابن کشور که برخی سامی و برخی آریائی بودند و زبانها و عقاید گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط میان آنها فقط زور و حکومت بود، برای اولین بار به یک فلسفه گرویدند. فکر واحد ایده آل پیدا کردند، احساسات برادری میان آنها پیدا شد. هر چند اینکار به تدریج در طول چهار قرن انجام گرفت، ولی سر انجام صورت گرفت و از آن وقت تا کنون در حدود 98 درصد این مردم چنین‌اند. رژیم موبدی با این که تقریبا مساوی همین مدت بر ایران حکومت کرد وهمواره می کوشید وحدت عقیده بر اساس زردشتی گری ایجاد کند موفق نشد، ولی اسلام با آن که حکومت وسیطره سیاسی عرب پس از دو قرن از این کشور رخت بربست، به حکم جاذبة معنوی و نیروی اقناعی که در محتوی خود این دین است در ایران و بسیاری کشورهای دیگر این توفیق را حاصل کرد. اسلام جلوی نفوذ و توسعه مسیحیت را در ایران ودر مشرق زمین به طور عموم گرفت . ایران در پرتو گرایش به اسلام درهمان وقت که کشورهای گرونده به مسیحیت در تاریکی قرون وسطی فرو رفته بودند، همدوش با سایر ملل اسلامی وپیشاپیش همه آنها مشعلدار یک تمدن عظیم وشکوهمند به نام (تمدن اسلامی) شد. اسلام حصار مذهبی وحصار سیاسی که گردا گرد ایران کشیده شده بود ونمی گذاشت ایرانی استعداد خویش را در میان ملتهای دیگر بروز دهد وهم نمی گذاشت این ملت از محصول اندیشة سایر ملل مجاور یا دور دست استفاده کند، درهم شکست، دروازه های سر زمین های دیگر را به روی ایرانی ودروازه ایران را به روی فرهنگها وتمدنهای دیگر، باز کرد. از این دروازه های باز دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد: یکی اینکه توانستند هوش ولیاقت واستعداد خویش را به دیگران عملًا ثابت کنند به طوری که دیگران آنها را به پیشوائی ومقتدایی بپذیرند. دیگر اینکه با آشنا شدن به فرهنگها وتمدنهای دیگر، توانستند سهم عظیمی درتکمیل وتوسعه یک تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند. لهذا از یک طرف می بینیم برای اولین بار در تاریخ این ملت، ایرانی پیشوا ومقتدا ومرجع دینی غیر ایرانی می شود فی المثل لیث بن سعد ایرانی پیشوای فقهی مردم مصر می شود وابو حنیفه ایرانی در میان مردمی دیگر که با آن مکتب مقدس آشنا نیستند به صورت یک پیشوای بی رقیب در می آید. ابو عبیده معمر بن المثنی وواصل بن عطار وامثال آنها پیشوای کلامی می شوند سیبویه وکسایی امام صرف ونحو می گردند ودیگری مرجع لغت وغیره. مطالعة تاریخ ایران بعد از اسلام، از نظر شور و هیجانی که در ایرانیان از لحاظ علمی وفرهنگی پدید آمده بود که مانند تشنة محرومی فرصت را غنیمت می شمردند ودر نتیجه توانستند استعداد های خود را بروز دهند وبرای اولین بار ملل دیگر آنها را به پیشوایی ومقتدایی پذیرفتند واین پذیرش هنوز هم نسبت به ایرانیان قرون اول تا ششم وهفتم اسلامی ادامه دارد، فوق العاده جالب است. این از یک طرف، واز طرف دیگر این دروازه های باز سبب شد که علاوه بر فرهنگ وعلوم اسلامی، راه برای ورود فرهنگهای یونانی، هندی، مصری وغیره باز شود ومادة ساختن یک بنای عظیم فرهنگی اسلامی فراهم گردد زمینه شکفتن استعدادهایی نظیر بو علی وفارابی وابو ریحان وخیام ریاضی (دان) وخواجه نصیر الدین طوسی وصدر المتالهین وصدها عالم طبیعی وریاضی ومورخ وجغرافی دان وپزشک وادیب وفیلسوف وعارف فراهم گردد. اسلام، ایرانی را هم به خودش شناساند وهم به جهان، معلوم شد که آنچه در بارة ایرانی گفته شد که نبوغ واستعدادش فقط در جنبه های نظامی است ودماغ علمی ندارد غلط است. عقب افتادن ایرانی در برخی دوره‌ها از نقص استعدادش نبوده بلکه به واسطة گرفتاری در زنجیر رژیم موبدی بوده است ولهذا همین ایرانی دردوره اسلامی نبوغ علمی خویش را در اعلی درجه نشان داد. اسلام ازایران ثنویت وآتش پرستی وهوم پرستی وآفتاب پرستی را گرفت وبه جای آن توحید وخدا پرستی داد. خدمت اسلام به ایران از این لحاظ بیش از خدمت این دین به عربستان است زیرا جاهلیت عرب تنها دچار شرک در عبادت بود اما جاهلیت ایران علاوه بر این، گرفتار شرک در خالقیت بود. اسلام توحید را چه ذاتی وچه صفاتی وچه افعالی در پر اوج ترین شکلش به ایرانی وغیر ایرانی آموخت. اسلام اصل توحید را پایه اصلی قرار داد که علاوه بر اینکه مبنای فلسفی دارد، خود محرک فکر واندیشه است. اسلام خرافاتی ازقبیل مصاف نه هزارسالة اهورا مزدا واهریمن، قربانی هزارساله زروان برای فزند دارشدن، وزاییده شدن اهریمن به واسطة شک در قبولی قربانی وبجا افتادن نذر، همچنین دعاهای دیو بند، تشریفات عجیب آتش پرستی، غذا ومشروب برای مردگان بر بامها، راندن حیوانات وحشی ومرغان در میان آتش، ستایش آفتاب وماه در چهار نوبت، جلو گیری از تابش نور بر آتش، منع دفن مردگان، تشریفات کمر شکن دست زدن به جسد میت یا بدن زن حایض، منع استحمام در آب گرم، تقدس شستشو با ادرار گاو وصدها امثال اینها را از زندگی فکری وعملی ایرانی خارج ساخت. اسلام اجتماع طبقاتی آن روز را که ریشة بسیار کهن داشت وبر دو رکن خون ومالکیت قائم بود وهمه قوانین ورسوم وآداب وسنن بر محور این دو رکن میگشت، درهم ریخت واجتماعی ساخت منهای این دو رکن، بر محور فضیلت، علم، سعی و عمل و تقوا. اسلام روحانیت موروثی وطبقاتی وحرفه ای را منسوخ ساخت آن را از حالت اختصاصی بیرون آورد، بر اصل ومبنای دانش و پاکی قرار داد، ازهر صنف وطبقه ای گو باش. اسلام این فکر را که پادشاهان آسمانی نژادند، برای همیشه ریشه کن ساخت. اسلام به زن شخصیت حقوقی داد، تعدد زوجات به شکل حرمسرا داری وبدون قید وشرط وحد را منسوخ ساخت، آنرا تحت شرایطی بر اساس تساوی حقوق زنان وامکانات مرد ودر حدود معینی که ناشی از یک ضرورت اجتماعی است مجاز دانست. عاریه دادن زن، فرزند استلحاقی، ازدواج نیابی، ازدواج با محارم، ولایت شوهر بر زن را منسوخ ساخت. اسلام نه تنها برای ایرانیانی که مسلمان شدند خیر وبرکت بود، در آیین زرتشتی نیز اثر گذاشت وبه طور غیر مستقیم موجب اصلاحات عمیقی در آن گشت. اسلام به ایران ابعاد مختلفی داد و در موارد متعددی اسلام باعث شکوفایی و احیای استعدادهای شگفت و خلاقیت‌ها و نوآوری‌های بسیاری گردیده است. قبل از پرداختن به تأثیر اسلام در رشد علمی، فرهنگی، ادبی، سیاسی ایران لازم است به این نکته توجه داشته باشید که آنچه در رابطه با تمدن ایران باستان آمده و به نظر برخی از ایرانشناسان مانند: پروفسور پوپ تمدن یونان کهن نیز متأثر از ایران بوده است ربطی به زمان ورود اسلام به ایران ندارد، زیرا زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) ایران در بدترین وضعیت سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ خود به سر می‌برده است. نظام بسته و شدید طبقاتی به گونه‌ای که حتی اجازه تحصیل دانش به توده‌ها داده نمی‌شد بچرخند موجب شکست در جنگ شود. ظلم و تعدی نسبت به توده‌ها، انحرافات فکری و عقیدتی، جنگ قدرت، به گونه‌ای که پدر و پسر و برادر برای چند صباحی حکومت خون یکدیگر را بریزند و مفاسد بسیار دیگر از اموری بوده است که موجب افول ستاره تمدن ایران شده و موجب انفجار عظیمی در میان توده‌ها گردیده و آنان را منتظر یک برنامه اصلاح‌گرانه انقلابی و همه جانبه ساخته بود که با ورود اسلام و احکام ارزشمند آن ایران همه آمال خود در آن یافته و نه تنها به سرعت به اسلام گرویدند، بلکه از جان و دل به یاری مجاهدان اسلام شتافته و همگام با آنان دژهای طاغوت را در هم شکسته و حتی شاه ایران به دست یک آسیابان ایرانی به قتل رسید. اما برخی از خدماتی که اسلام به ایران نمود به طور فشرده عبارتند از: 1- تصحیح عقاید و ارائه جهان‌بینی و ایدئولوژی صحیح و منطبق با عقل و از بین بردن پندارها و خرافات، که بررسی این مسأله خود کتابی مستقل می‌طلبد. 2- اصلاح نظام سیاسی و از بین بردن نظام طبقاتی و برقراری مساوات در تمام سطوح و لایه‌های اجتماعی. 3- تقویت و ایجاد زمینه‌های رشد استعدادها در ابعاد مختلف علمی، ادبی و در پی این مسأله بود که هنرمندان، شاعران ودانشمندان بسیار برجسته‌ای پدید آمده و علم و دانش و هنر در ایران حیاتی نوی یافت و تأثیر آن اقصی نقاط عالم را درنوردید و هنوز که هنوز است آثار دانشمندانی چون بوعلی‌سینا، ابوریحان، ذکریای رازی و در سطح جهان چون خورشید درخشش دارد. تأثیرات اسلام در ایران ابعاد گسترده دیگری نیز دارد که لازم است نگارنده سؤالات در رابطه با تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام مطالعات بیشتری انجام دهد. با توجه به مطالب فوق می بینیم که بین ورود اسلام و مسلمان شدن ایرانیان با مسئله ی تسخیر سرزمین ایران توسط اعراب و مسلمانان آن زمان فرق وجود دارد . ایرانیان با اختلافات فرهنگی و دینی و فاصله طبقاتی زیادی مواجه بودند. و همین مسائل باعث شد که ایران با تمام قدرت نظامی و اقتصادی و جمعیتی که داشت در مقابل مسلمانان مقاومت چندانی نکند و به سرعت تسلیم شود . اسلام به دنبال تباه کردن فرهنگ ایران نبود (جنانکه در تعریف تهاجم فرهنگی گفتیم ) اسلام پس از ورود علاوه بر اینکه فرهنگ مردم را تقویت کرد و آنهارا از خرافه گرایی نجات داد بسیاری از آداب و رسوم مثبت و عقلانی ایرانیان را تأیید و تشویق نمود و این در حالی است که تهاجم فرهنگی درست برعکس میباشد یعنی در تهاجم فرهنگی چیزی که مورد تأیید قرار میگیرد بر خلاف عقل و حکمت میباشد . اسلام به دنبال سلطه و رسیدن به منفعت مادی نبود بلکه در صدد هویت بخشی و بیدار گری بود و این درست مخالف تهاجم است . در تهاجم خواب کردن توده ها و جاکم کردن مناسبات ناعادلانه هدف اصلی مهاجمین است در حالی که اسلام مردم ایران را بیدار کرد و به استعدادهای ایرانی جهت داد . نجات ایرانیان از قید و بندهای خرافه و استبداد هنر اسلام بود هر جند حکام اموی عامل به اسلام نبودند ولی مردم ایران با تشخیص این نکته همیشه بین حاکمان و اسلام فرق قائل بودند و همین مسئله باعث شد که ایرانیان اسلام را مطابق فرهنگ خود یافته و به گسترش و تقویت آن اقدام کنند. گسترش اسلام در پاکستان و هند و اندونزی که یک سوم مسلمانان جهان در آن زندگی میکنند توسط ایرانیان صورت گرفته و این نشان میدهد که ایرانیان که روحی حقیقت جو داشتند اسلام را که منادی آزادی و عدالت بود را با اختیار و میل کامل برگذیدندو همیشه در صیانت از آن از تمام ملل مسلمان پیش بوده اند . ورود اسلام علاوه بر اینکه تهجام فرهنگی نبود بلکه نوعی توسعه ی فرهنگی بود که ایران را مرکز رشد یک تمدن عظیم جهانی کرد و با ظهور اسلام در ایران هم زمان علم و معرفت و فرهنگ به اعلا در جه ی خود در آن زمان رسید و تا به امروز بسیاری از خدمات علمی ایرانیان منشأ اثر بوده است پی‌نوشت‌ (1)ر. ک: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، ص 81)< (2) خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 83 به بعد، چاپ جامعه مدرسین، 1362 برای آگاهی بیشتر ر. ک: 1- خدمات متقابل اسلام وایران شهید مطهری 2- فرهنگ اسلام در اروپا زیگرید هونکه 3- تاریخ ایران دکتر زرین‌کوب (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100110716)
عنوان سوال:

به نظر شما ورود اسلام به ایران رانمی شود تهاجم فرهنگی نامید؟ لطف بفرمائید راهنمائی کنید.


پاسخ:

به نظر شما ورود اسلام به ایران رانمی شود تهاجم فرهنگی نامید؟ لطف بفرمائید راهنمائی کنید.

برای پاسخ گویی به این سؤال ابتدا باید تهاجم فرهنگی را تعریف کنیم و در مرحله بعد چگونگی ورود اسلام و پذیرش آن توسط ایرانیان رامورد بررسی قراردهیم ودر انتها مقایسه ایی داشته باشیم بین اسلامی شدن ایران و تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی cultural Invasion :مترادف اصطلاح امپریالیسم فرهنگی خبری یعنی، اعمال قدرت به منظور اشاعه ارزش‌های فرهنگی امپریالیسم در میان ملل دیگر و تباه کردن فرهنگ آنهاست.
به عبارت دیگر تهاجم فرهنگی به این معنا است که مجموعه‌ای سیاسی یا اقتصادی، برای اجرای مقاصد خود، به بنیان‌های فرهنگی ملّتی هجوم می‌برد و باورهای تازه‌ای را به زور و به قصد جایگزینی با فرهنگ و باورهای ملی آنها، وارد کشور می‌کند.
تهاجم فرهنگی، برای بی‌اعتقاد کردن نسل نو به دین و به اصول فرهنگی انجام می‌گیرد. در واقع، تهاجم فرهنگی دو رکن اساسی و مهم دارد:
1. جایگزین کردن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ بومی.
2. سلطه بر تمامی منابع فکری و حیاتی کشور یا ملت مورد تهاجم برای رسیدن به منافع مادی . هر نهضت و حرکتی که هدف آن برانداختن آداب و تمدّن و رسوم تعلیم و تربیت و آداب وشعائر و سنن دینی و قومی یک جامعه و تضعیف اعتقاد و پایبندی افراد آن جامعه خصوصاً جوانان و نوجوانان به فرهنگ و آداب خودشان برای آماده سازی آنها به قبول عادات بیگانگان باشد، تهاجم فرهنگی به آن جامعه است. 1)
ورود اسلام و مسلمان شدن ایرانیان
مسلمان شدن ایرانیان به تدریج صورت گرفت و چنین نیست که هر منطقه‌ای که فتح می‌شد، اسلام را بپذیرند. اکثر مردم ایران در دوره‌ی استقلال سیاسی ایران اسلام را پذیرفتند. استقلال سیاسی ایران از اول قرن سوّم هجری قمری شروع شد و تا قرن سوّم، بسیاری از مردم ایران به آئین‌های قدیم خود پایبند بودند. مانند آئین زرتشتی، مسیحی، صائبی و بودائی. مردم شمال ایران تا سیصد سال پس از هجرت، دین اسلام را نشناخته بودند. مردم کرمان در تمام مدّت خلافت امویان زرتشتی بودند(2).
ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی خود افتادند که از اسلامی بودن حکومت‌های عربی ناامید شدند و وقتی هم به فکر استقلال سیاسی افتادند، نه تنها از اسلام دست نکشیدند، بلکه بیش از پیش به فکر پذیرش اسلام افتادند و برای همین هم، همه‌شان مسلمان شدند و هر چه ایرانیان به استقلال سیاسی خود نزدیک‌تر می‌شدند، به معارف اسلامی هم علاقه‌مندتر .
اینها همه می‌رساند که چنانکه گفتیم ایرانیان، اسلام با توجه به اصالت وحیانی ، و آموزه ها و ارزشهای الهی غنی و عقل مدار خویش به صورت تدریجی ، آگاهانه و کاملاً ارادی و اختیاری پذیرفته‌اند و اسلام تدریجاً و مخصوصاً در دوره‌های استقلال سیاسی ایران، بر کیش زرتشتی غلبه کرده است ؛اولین چیزی که اسلام از ایران گرفت، تشتت افکار و عقاید مذهبی بود و به جای آن وحدت عقیده برقرار کرد. این کار برای اولین بار به وسیله اسلام در این مرز وبوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب ابن کشور که برخی سامی و برخی آریائی بودند و زبانها و عقاید گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط میان آنها فقط زور و حکومت بود، برای اولین بار به یک فلسفه گرویدند. فکر واحد ایده آل پیدا کردند، احساسات برادری میان آنها پیدا شد.
هر چند اینکار به تدریج در طول چهار قرن انجام گرفت، ولی سر انجام صورت گرفت و از آن وقت تا کنون در حدود 98 درصد این مردم چنین‌اند. رژیم موبدی با این که تقریبا مساوی همین مدت بر ایران حکومت کرد وهمواره می کوشید وحدت عقیده بر اساس زردشتی گری ایجاد کند موفق نشد، ولی اسلام با آن که حکومت وسیطره سیاسی عرب پس از دو قرن از این کشور رخت بربست، به حکم جاذبة معنوی و نیروی اقناعی که در محتوی خود این دین است در ایران و بسیاری کشورهای دیگر این توفیق را حاصل کرد.
اسلام جلوی نفوذ و توسعه مسیحیت را در ایران ودر مشرق زمین به طور عموم گرفت . ایران در پرتو گرایش به اسلام درهمان وقت که کشورهای گرونده به مسیحیت در تاریکی قرون وسطی فرو رفته بودند، همدوش با سایر ملل اسلامی وپیشاپیش همه آنها مشعلدار یک تمدن عظیم وشکوهمند به نام (تمدن اسلامی) شد.
اسلام حصار مذهبی وحصار سیاسی که گردا گرد ایران کشیده شده بود ونمی گذاشت ایرانی استعداد خویش را در میان ملتهای دیگر بروز دهد وهم نمی گذاشت این ملت از محصول اندیشة سایر ملل مجاور یا دور دست استفاده کند، درهم شکست، دروازه های سر زمین های دیگر را به روی ایرانی ودروازه ایران را به روی فرهنگها وتمدنهای دیگر، باز کرد. از این دروازه های باز دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد: یکی اینکه توانستند هوش ولیاقت واستعداد خویش را به دیگران عملًا ثابت کنند به طوری که دیگران آنها را به پیشوائی ومقتدایی بپذیرند. دیگر اینکه با آشنا شدن به فرهنگها وتمدنهای دیگر، توانستند سهم عظیمی درتکمیل وتوسعه یک تمدن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند.
لهذا از یک طرف می بینیم برای اولین بار در تاریخ این ملت، ایرانی پیشوا ومقتدا ومرجع دینی غیر ایرانی می شود فی المثل لیث بن سعد ایرانی پیشوای فقهی مردم مصر می شود وابو حنیفه ایرانی در میان مردمی دیگر که با آن مکتب مقدس آشنا نیستند به صورت یک پیشوای بی رقیب در می آید. ابو عبیده معمر بن المثنی وواصل بن عطار وامثال آنها پیشوای کلامی می شوند سیبویه وکسایی امام صرف ونحو می گردند ودیگری مرجع لغت وغیره.
مطالعة تاریخ ایران بعد از اسلام، از نظر شور و هیجانی که در ایرانیان از لحاظ علمی وفرهنگی پدید آمده بود که مانند تشنة محرومی فرصت را غنیمت می شمردند ودر نتیجه توانستند استعداد های خود را بروز دهند وبرای اولین بار ملل دیگر آنها را به پیشوایی ومقتدایی پذیرفتند واین پذیرش هنوز هم نسبت به ایرانیان قرون اول تا ششم وهفتم اسلامی ادامه دارد، فوق العاده جالب است. این از یک طرف، واز طرف دیگر این دروازه های باز سبب شد که علاوه بر فرهنگ وعلوم اسلامی، راه برای ورود فرهنگهای یونانی، هندی، مصری وغیره باز شود ومادة ساختن یک بنای عظیم فرهنگی اسلامی فراهم گردد زمینه شکفتن استعدادهایی نظیر بو علی وفارابی وابو ریحان وخیام ریاضی (دان) وخواجه نصیر الدین طوسی وصدر المتالهین وصدها عالم طبیعی وریاضی ومورخ وجغرافی دان وپزشک وادیب وفیلسوف وعارف فراهم گردد.
اسلام، ایرانی را هم به خودش شناساند وهم به جهان، معلوم شد که آنچه در بارة ایرانی گفته شد که نبوغ واستعدادش فقط در جنبه های نظامی است ودماغ علمی ندارد غلط است. عقب افتادن ایرانی در برخی دوره‌ها از نقص استعدادش نبوده بلکه به واسطة گرفتاری در زنجیر رژیم موبدی بوده است ولهذا همین ایرانی دردوره اسلامی نبوغ علمی خویش را در اعلی درجه نشان داد.
اسلام ازایران ثنویت وآتش پرستی وهوم پرستی وآفتاب پرستی را گرفت وبه جای آن توحید وخدا پرستی داد. خدمت اسلام به ایران از این لحاظ بیش از خدمت این دین به عربستان است زیرا جاهلیت عرب تنها دچار شرک در عبادت بود اما جاهلیت ایران علاوه بر این، گرفتار شرک در خالقیت بود.
اسلام توحید را چه ذاتی وچه صفاتی وچه افعالی در پر اوج ترین شکلش به ایرانی وغیر ایرانی آموخت. اسلام اصل توحید را پایه اصلی قرار داد که علاوه بر اینکه مبنای فلسفی دارد، خود محرک فکر واندیشه است.
اسلام خرافاتی ازقبیل مصاف نه هزارسالة اهورا مزدا واهریمن، قربانی هزارساله زروان برای فزند دارشدن، وزاییده شدن اهریمن به واسطة شک در قبولی قربانی وبجا افتادن نذر، همچنین دعاهای دیو بند، تشریفات عجیب آتش پرستی، غذا ومشروب برای مردگان بر بامها، راندن حیوانات وحشی ومرغان در میان آتش، ستایش آفتاب وماه در چهار نوبت، جلو گیری از تابش نور بر آتش، منع دفن مردگان، تشریفات کمر شکن دست زدن به جسد میت یا بدن زن حایض، منع استحمام در آب گرم، تقدس شستشو با ادرار گاو وصدها امثال اینها را از زندگی فکری وعملی ایرانی خارج ساخت.
اسلام اجتماع طبقاتی آن روز را که ریشة بسیار کهن داشت وبر دو رکن خون ومالکیت قائم بود وهمه قوانین ورسوم وآداب وسنن بر محور این دو رکن میگشت، درهم ریخت واجتماعی ساخت منهای این دو رکن، بر محور فضیلت، علم، سعی و عمل و تقوا.
اسلام روحانیت موروثی وطبقاتی وحرفه ای را منسوخ ساخت آن را از حالت اختصاصی بیرون آورد، بر اصل ومبنای دانش و پاکی قرار داد، ازهر صنف وطبقه ای گو باش.
اسلام این فکر را که پادشاهان آسمانی نژادند، برای همیشه ریشه کن ساخت.
اسلام به زن شخصیت حقوقی داد، تعدد زوجات به شکل حرمسرا داری وبدون قید وشرط وحد را منسوخ ساخت، آنرا تحت شرایطی بر اساس تساوی حقوق زنان وامکانات مرد ودر حدود معینی که ناشی از یک ضرورت اجتماعی است مجاز دانست.
عاریه دادن زن، فرزند استلحاقی، ازدواج نیابی، ازدواج با محارم، ولایت شوهر بر زن را منسوخ ساخت. اسلام نه تنها برای ایرانیانی که مسلمان شدند خیر وبرکت بود، در آیین زرتشتی نیز اثر گذاشت وبه طور غیر مستقیم موجب اصلاحات عمیقی در آن گشت.
اسلام به ایران ابعاد مختلفی داد و در موارد متعددی اسلام باعث شکوفایی و احیای استعدادهای شگفت و خلاقیت‌ها و نوآوری‌های بسیاری گردیده است. قبل از پرداختن به تأثیر اسلام در رشد علمی، فرهنگی، ادبی، سیاسی ایران لازم است به این نکته توجه داشته باشید که آنچه در رابطه با تمدن ایران باستان آمده و به نظر برخی از ایرانشناسان مانند: پروفسور پوپ تمدن یونان کهن نیز متأثر از ایران بوده است ربطی به زمان ورود اسلام به ایران ندارد، زیرا زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) ایران در بدترین وضعیت سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ خود به سر می‌برده است.
نظام بسته و شدید طبقاتی به گونه‌ای که حتی اجازه تحصیل دانش به توده‌ها داده نمی‌شد بچرخند موجب شکست در جنگ شود. ظلم و تعدی نسبت به توده‌ها، انحرافات فکری و عقیدتی، جنگ قدرت، به گونه‌ای که پدر و پسر و برادر برای چند صباحی حکومت خون یکدیگر را بریزند و مفاسد بسیار دیگر از اموری بوده است که موجب افول ستاره تمدن ایران شده و موجب انفجار عظیمی در میان توده‌ها گردیده و آنان را منتظر یک برنامه اصلاح‌گرانه انقلابی و همه جانبه ساخته بود که با ورود اسلام و احکام ارزشمند آن ایران همه آمال خود در آن یافته و نه تنها به سرعت به اسلام گرویدند، بلکه از جان و دل به یاری مجاهدان اسلام شتافته و همگام با آنان دژهای طاغوت را در هم شکسته و حتی شاه ایران به دست یک آسیابان ایرانی به قتل رسید. اما برخی از خدماتی که اسلام به ایران نمود به طور فشرده عبارتند از:
1- تصحیح عقاید و ارائه جهان‌بینی و ایدئولوژی صحیح و منطبق با عقل و از بین بردن پندارها و خرافات، که بررسی این مسأله خود کتابی مستقل می‌طلبد.
2- اصلاح نظام سیاسی و از بین بردن نظام طبقاتی و برقراری مساوات در تمام سطوح و لایه‌های اجتماعی.
3- تقویت و ایجاد زمینه‌های رشد استعدادها در ابعاد مختلف علمی، ادبی و در پی این مسأله بود که هنرمندان، شاعران ودانشمندان بسیار برجسته‌ای پدید آمده و علم و دانش و هنر در ایران حیاتی نوی یافت و تأثیر آن اقصی نقاط عالم را درنوردید و هنوز که هنوز است آثار دانشمندانی چون بوعلی‌سینا، ابوریحان، ذکریای رازی و در سطح جهان چون خورشید درخشش دارد. تأثیرات اسلام در ایران ابعاد گسترده دیگری نیز دارد که لازم است نگارنده سؤالات در رابطه با تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام مطالعات بیشتری انجام دهد.
با توجه به مطالب فوق می بینیم که بین ورود اسلام و مسلمان شدن ایرانیان با مسئله ی تسخیر سرزمین ایران توسط اعراب و مسلمانان آن زمان فرق وجود دارد . ایرانیان با اختلافات فرهنگی و دینی و فاصله طبقاتی زیادی مواجه بودند. و همین مسائل باعث شد که ایران با تمام قدرت نظامی و اقتصادی و جمعیتی که داشت در مقابل مسلمانان مقاومت چندانی نکند و به سرعت تسلیم شود .
اسلام به دنبال تباه کردن فرهنگ ایران نبود (جنانکه در تعریف تهاجم فرهنگی گفتیم ) اسلام پس از ورود علاوه بر اینکه فرهنگ مردم را تقویت کرد و آنهارا از خرافه گرایی نجات داد بسیاری از آداب و رسوم مثبت و عقلانی ایرانیان را تأیید و تشویق نمود و این در حالی است که تهاجم فرهنگی درست برعکس میباشد یعنی در تهاجم فرهنگی چیزی که مورد تأیید قرار میگیرد بر خلاف عقل و حکمت میباشد .
اسلام به دنبال سلطه و رسیدن به منفعت مادی نبود بلکه در صدد هویت بخشی و بیدار گری بود و این درست مخالف تهاجم است . در تهاجم خواب کردن توده ها و جاکم کردن مناسبات ناعادلانه هدف اصلی مهاجمین است در حالی که اسلام مردم ایران را بیدار کرد و به استعدادهای ایرانی جهت داد . نجات ایرانیان از قید و بندهای خرافه و استبداد هنر اسلام بود هر جند حکام اموی عامل به اسلام نبودند ولی مردم ایران با تشخیص این نکته همیشه بین حاکمان و اسلام فرق قائل بودند و همین مسئله باعث شد که ایرانیان اسلام را مطابق فرهنگ خود یافته و به گسترش و تقویت آن اقدام کنند. گسترش اسلام در پاکستان و هند و اندونزی که یک سوم مسلمانان جهان در آن زندگی میکنند توسط ایرانیان صورت گرفته و این نشان میدهد که ایرانیان که روحی حقیقت جو داشتند اسلام را که منادی آزادی و عدالت بود را با اختیار و میل کامل برگذیدندو همیشه در صیانت از آن از تمام ملل مسلمان پیش بوده اند .
ورود اسلام علاوه بر اینکه تهجام فرهنگی نبود بلکه نوعی توسعه ی فرهنگی بود که ایران را مرکز رشد یک تمدن عظیم جهانی کرد و با ظهور اسلام در ایران هم زمان علم و معرفت و فرهنگ به اعلا در جه ی خود در آن زمان رسید و تا به امروز بسیاری از خدمات علمی ایرانیان منشأ اثر بوده است
پی‌نوشت‌
(1)ر. ک: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، ص 81)<
(2) خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 83 به بعد، چاپ جامعه مدرسین، 1362
برای آگاهی بیشتر ر. ک: 1- خدمات متقابل اسلام وایران شهید مطهری 2- فرهنگ اسلام در اروپا زیگرید هونکه 3- تاریخ ایران دکتر زرین‌کوب (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100110716)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین