آیا انتخاب رهبر مسلمین از زمان پیامبر اکرم(ص) تاآخرین امام معصوم که در واقع از پدر به پسر رسیده ، همان شکل موروثی خلافت و انتخاب ولیعهد است نمی باشد؟ با سلام پرسشگر محترم، فرق اساسی میان امامت و رهبری با حکومتهای غیرالهی(طاغوتی) اعم از دمکراتیک و یا سلطنت این است که در اولی، فرد براساس یکسری ویژگیها و ملاکهای الهی از طرف خداوند نصب میشود و در صورت پذیرش و مقبولیت مردمی به تشکیل حکومت می پردازد در حالیکه در حکومتهای موروثی، افراد فقط به دلیل وابستگی خونی حکومت را از پدر به ارث میبرند. یا در حکومت های دمکرات صرافا بدلیل اقبال مردم , حق حکومت مشخص می شود. در بحث امامت، امام به اذن الهی رهبری کل کائنات و ملک و ملکوت را از امام قبلی به ارث میبرد که حکومت بر انسانها نیز جزء آن است و هدف از این حکومت نیز تلاش در جهت حاکمیت الله و دین اسلام و اجرای آموزه های دین در سطح جامعه است. در حالیکه در حکومتهای موروثی اصالت با قدرت است و حکومت برای مطامع شخصی و مصالح گروه حاکم قدم برمیدارد. از آنجاییکه اجرای احکام الهی نیاز به نوعی از عصمت و دوری از اشتباه نزد فرد است بنابراین این خصوصیت باید از سوی خداوند تأیید شود و کس دیگری این علم را ندارد که تشخیص دهد چه کسی صلاحیت رهبری مردم را از سوی خداوند دارد. بعضی از دلایل، آیات و روایاتی است که اوصاف و شرایط کارگزاران و وظایف آنان را بیان میکند. وظایف ذکر شده در آنها، تنها با حکومت دینی و حاکمیت سیاستمداران دین باور، دین شناس و معتقد به اجرای احکام الهی، سازگار است. این آیات - به دلالت مطابقی و یا التزامی - شرایط زیر را برای رهبر لازم یا مفید میداند: 1.قدرت و توانایی قرآن مجید درباره فلسفه اعطای فرمانروایی به طالوت میفرماید: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ؛ بقره (2)، آیه 247. (خدا او را بر شما برتری بخشیده و در دانش و نیرو فزونی بخشیده است. خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد، و خداوند گشایشگر و دانا است). 2. امانتداری و تعهد حضرت یوسف برای پذیرش خزانهداری - که مسؤولیتی حکومتی است - خود را با وصف دانا و امین بودن معرفی کرد: قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛ یوسف (12)، آیه 55. (مرا بر خزانههای این سرزمین بگمار که من نگاهبان (امین) و دانایم). 3. علم بر این مسأله آیات ذکر شده بالا دلالت دارند. 4.عدالت پیشگی قرآن مجید در این باره به نحو استفهام انکاری میفرماید: هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ نحل (16)، آیه 76. (... آیا آنکه به عدالت فرمان میدهد و بر صراط مستقیم قرار دارد و او [غیرعادل و هدایت نایافته ]برابرند؟)؛ یعنی، هرگز چنین نیست و لاجرم پیروی از غیرعادل و کژروان جایز نیست. 5. بودن در صراط مستقیم بر این مطلب آیه پیشین گواهی میدهد. 6. بصیرت و پیروی از وحی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ؛ انعام (6)، آیه 50 (بگو: آیا نابینا و بینا مساویاند؟! پس چرا نمیاندیشید؟) 7. هدایت یافتگی و هدایتگری أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ یونس (10)، آیه 35. (آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند، برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!) 8.ایمان أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا آنکه ایمان آورده است همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند). این آیه دارای استفهام انکاری است و با نفی یکسان انگاری، اولویت انسان مؤمن را در جهات مختلف - از جمله در مسأله زمامداری - تثبیت میکند. باید توجه داشت که پیامبر اکرم و سایر ائمه معصومین، فقط دستور خداوند را به مردم ابلاغ میکردند و لاغیر. اینگونه نبوده است که چون فلان شخص فرزند امام است شایستگی به ارث بردن امر امامت را دارد بلکه این فرمان الهی و تشخیص اوست که از سوی ائمه اطهار اجرا شد. برای نمونه امامت حضرت ابراهیم نیز بنا به تصریح قرن کریم به دستور خداوند به وی اعطا شد و ایشان بعد از تحمل امتحانات مختلف و سنگین به این امر خطیر برگزیده شدند. وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124) و وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/24). رسیدن به مقام امامت، لیاقت و شایستگی میخواهد و خداوند از آن با کلمه عهد خود یاد میکند که به ظالمین نمیرسد. به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارمیدهد که نمونه آنان حضرت ابراهیم میباشد. آن حضرت نیز پس از موفقیت در این آزمونهای الهی، به مقام امامت نایل شد. بنابراین در انتصاب الهی و سلطنت موروثی هر چند شاید در ظاهر هم شکل به نظر بیاید ولی در محتوی و غایت با هم در تضادند. پس اینکه امامان شیعه به غیر از امام حسین (ع) همگی امامت را از پدران خود گرفته اند، دلیل بر ارثی بودن امامت نیست. بلکه از آن جهت است که انسانی با آن مشخّصات که برای امام گفته شد ، یقیناً باید از والدینی پاک سیرت متولّد شود و در بهترین محیط هدایتی رشد یابد. جای تعجّب نیست که چرا همه ی امامان از نسل رسول خدا (ص) و علی (ع) و فاطمه زهرا (س) پدید آمده اند. چرا که محصول خوب از بذر خوب ، خاک خوب و آب و هوای خوب به عمل می آید. انسان دارای دو بُعد می باشد ؛ یکی مربوط می شود به ساختار جسمانی و روحانی اوّلیّه ی شخص که دست خود شخص نیست ، و دیگری ساختار ثانوی شخص که خود شخص آن را با اختیار خود می سازد. شکّی نیست که هر چه ساختار جسمانی و روحانی اوّلیّه ی شخص بهتر باشند رشد اختیاری شخص نیز ثمربخشتر می شود. لذا فرزند یک حرامخور یا فرزندی که از زنا متولّد می شود ، استعداد انسانی کمتری خواهد داشت ، اگر چه استعدادهای دنیایی او فراوان باشد. در مقابل، هر چه نسل گذشته ی یک شخص پاکتر باشد به همان اندازه احتمال داشتن استعدادهای متعالی نیز در او بیشتر می شود. پس چنین کسی اگر اختیار خود را درست به کار گیرد بهتر از دیگران رشد خواهد نمود. پس عجیب نیست که چرا امامان همه از خاندان پیغمبر خیر البشر زاده شده اند. البته این امر تنها مختصّ امامان شیعه نیست ؛ بلکه تمام انبیاء و اوصیاء چنین بوده اند و همه پیامبران، و اوصیای معصوم آنان، همواره از نسل انسانهای پاک بوده اند که ریشه در خاندان نبوّت داشته اند. نسل حجج الهی همواره نسلی پاک بوده و هیچ حجّت الهی از پدران و مادران آلوده به کفر و شرک و زنا و حرام ظهور نیافته است. حاصل مطلب آنکه: امامت ارثی نیست؛ بلکه امام باید دارای ویژگی هایی باشد؛ و خدا بر اساس آن ویژگی ها امام را معرّفی می کند؛ که این معرّفی را نصب الهی گویند. حال اگر مصادیق چنین امامتی نسل در نسل، از یک خاندان بوده اند، ناشی از یک امر خارجی است؛ و هیچ دخلی در امامت ندارد . همچنین باید توجه داشت که بهترین راه برای انتخاب حاکم نیز استفاده از علم الهی و فرستادگان معصوم و منتخب اوست، زیرا که او عالم به کل شیء و اسرار هستی است. و اما بحث دمکراسی: واژه دمکراسی همانند سایر واژگان علوم اجتماعی دچار نوعی تزلزل در معناست. هر چند که با توجه به ریشه یونانی خود به معنای حاکمیت و یا حکومت مردمی آمده ولی در تعریف مختصات این حکومت تعابیر بسیار مختلف و بعضاً متضاد است. به هر حال دمکراسی اگر به معنای این باشد که مردم در تحقق حکومت و فعلیت یافتن امر ولایت الهی موثرند، منافاتی با آموزه های اسلام و تشیع ندارند زیرا که اراده خداوند بر این قرار گرفته است که تا اراده ملتها سرنوشت آنها را نیز تعیین کند. (ان اله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم ( رعد آیه 11)). اما اندیشمندان غربی در مفروضات آموزه دمکراسی اصولی را قرار داده اند که با اولیات دین و آیین تشیع در تضاد است و نمیتوان آنها را پذیرفت. از جمله این اصول عبارتند از: الف)تساوی همه انسانها با یکدیگر: این اصل که در ماده اول منشور حقوق بشر سازمان ملل و همچنین اعلامه حقوق انقلاب آمریکا و فرانسه نیز آمده، با اصل ولایت و عدم تساوی عالم و جاهل در تضاد است. ب) نفی قدسی بودن امر حکومت: در حالیکه در قرآن کریم آیات فراوانی بر مقدس بودن حکومت و اختصاص آن به خداوند متعال وجود دارند. [(انعام 57 و 62)، (یوسف 40 و 67)، (قصص 70 و 88) ]. همچنین آیاتی نیز دال بر عهد بودن این رهبری دلالت دارند.[(بقره 124)، (مائده 50)، (تین 8)، (اعراف 87)، (یونس 109)] ج)پذیرش مطلق خواست و اراده اکثریت مردم: در حالیکه اولاً هیچ دلیل عقلانی عقلائی دال براین پذیرش وجود ندارد و ثانیاً پذیرش این اصل مستلزم خلاف دانستن اقدام پیامبران الهی است زیرا که همه ایشان لااقل در ابتدای کار خود در اقلیت بودند. د) پذیرش اومانیسم: یا اصالت انسان ریشه اندیشه سیاسی غرب را تشکیل میدهد به طوریکه در امر حکومت نیز هر حکمرانی را که مردم تشخیص داده باشند باید مورد پذیرش قرار داد زیرا که در این بین آموزه های الهی عمدتاً در تزاحم با خواست انسان بوده و این تعارض باید به نفع اراده انسان تمام شود. در حالیکه در دین مبین اسلام ومکتب تشیع حاکمیت و مرجع داوری از آنِ الله بوده و اوست که زمامدار لایق رهبری امت اسلام و همه جهانیان را مشخص میکند زیرا که اصالت نه با اراده آدمی بلکه با اراده خداوند است و انسان به عنوان عبد و بنده او فقط باید از این اوامر الهی اطاعت کند تا بتواند به سعادت و خوشبختی دست پیدا کند. از سوی دیگر آیات بسیاری نیز حاکمیت غیرالهی(طاغوت) را باطل دانسته و پیروی از آن را موجب ضلالت و گمراهی معرفی کرده است. [(نساء 60)، (بقره 257)، (آل عمران 100)، (نساء 141)]. چالشهای پیش روی دمکراسی در غرب به حدی جدی است که شخصی مانند هانتینگتون را وامیدارد تا بر خلاف همه اصول علوم اجتماعی رایج که انسان را موجودی واجبالخطا و قدرت را نیز فساد آور معرفی میکردند، نوعی عصمت را برای منتخبان مردم اثبات کند. هانتینگتون در جواب این سوال در باب دمکراسی که میگوید شاید رهبران سیاسی برگزیده خود آلت دست دیگران باشند. میگوید (چنین نظامی دمکراتیک نیست زیرا در دمکراسیها مقامات عالی تصمیم گیرنده که برگزیده شدهاند اعمال قدرت نمیکنند آنها با دیگر گروههای جامعه در اعمال قدرت مشارکت میجویند... چنین ادعاهایی همواره مطرح است و چه بسا درست هم باشد. اما تا وقتی که صحت آنها مسلم نشده است نباید درباره آنها چنین قضاوتی کرد. البته کار مشکلی است اما غیر ممکن نیست.)[1] همانطور که میبینید وی در جاب اصلیترین چالش دمکراسی به عنصر وجدان درونی منتخبان یا همان عصمت پناه برده است غافل از اینکه این مسأله نیز مسأله را حل نمیکند زیرا که باز هم این سوال وجود دارد که این عدم استفاده از قدرت با چه تضمینی تئوریزه شده است؟ جواب آن در اسلام وجود دارد که خداوند انسانهای پاک و الهی را از از انجام هر عمل نفسانی بازمیدارد به همین دلیل است که نظام ولایی الهی بهترین و مطمئنترین راه برای اداره امور حکومتی بشر از سوی خداوند متعال معرفی شده است و در اسلام نیز ائمه اطهار بر طبق همین نظام ولایی منصوب میشوند. به هر حال دنیای کنونی با وجود چالشهای فراوان دمکراسی آن را ه عنوان یک اصل مسلم و یک ارزش قبول کرده است ما نیز در نظام اسلامی خود، تصمیم مردم را مشروط به عدم مغایرت با احکام و آموزه های وحیانی به رسمیت شناختهایم و الا دمکراسی غربی چیزی نیست جز پوشش برای حاکمیت دیکتاتوری اقلیتی صاحبان پول و سرمایه. به همین دلیل حضرت امام خمینی فرموده است:( ما میبینیم که مدعیان دمکراتیک- دمکراسی- صحبت میکنند، ادعا میکنند لکن مکتبهای آنها در شرق یک نحو است و در غرب یک نحو؛ در شرق با دیکتاتوری عظیم مردم آنجا مصادف هستند و در غرب هم همین طور. ما میبینیم که بعضی از اشخاص که ادعا میکنند که ما حقوق بشر را ملاحظه میکنیم و جمعیتهای حقوق بشر در طول این پنجاه سال که دولت غاصب پهلوی و پسر پهلوی بر این ملت غلبه کرد و بر این ملت- با غصب- تمام چیزهای این ملت را برد، در طول این پنجاه سال جوانان ما در حبسها به سر بردند و چه بسا جوانانی ما داشتیم که در حبس پای آنها را اره کردند؛ آنها راروی تاوهها بو دادند و تا این زمان آخر هم اینها در حبس بودند، در شکنجه بودند؛ دژخیمان شاهِ سابق آنها را از هستی ساقط کرد، و این مدعیان همراهی با حقوق بشر در این طول مدت ندیدیم که یک صحبتی بکنند، یک استنکاری بکنند. ما دیدیم که، رئیس امریکا- رئیس جمهور امریکا- با این شاه بدبخت، با این شاه سابق ظالم بدبخت همراهی میکرد و پشتیبانی میکرد؛ پشتیبانی از دژخیمی که تمام هستی ما را به باد داد. و ندیدیم مدعیان جامعه حقوق بشر استنکار کنند بر رئیس جمهور امریکا[2] . آن دمکراسی که در اسلام است در سایر جاها نیست، اسم در سایر جاها هست یعنی هیاهو و سر و صدا هست و تبلیغات هست. همین معنی (دمکراسی) را که اسم میبرند، از این طرف و آن طرف صدا میکنند، در امریکا هم همین صداهاست و در انگلستان هم همین صداهاست، در شوروی هم همین صداها هست لکن وقتی که ما ملاحظه میکنیم میبینیم که همان مسائل دیکتاتوری در همهشان هست! دیکتاتوری در شوروی کمتر از دیکتاتوری در امریکا نیست و کمتر از دیکتاتوری شاه ما نیست. همه دیکتاتورند منتها میخواهند تودهها را بازی بدهند، این الفاظ را رویش میگذارند؛ این الفاظ فریبنده رویش میگذارند برای اینکه مردم را بازی بدهند[3].) پی نوشت: [1] هانتینگتون، موج سوم دمکراسی ص 13 [2] صحیفه امام ج6 ص : 458 [3] صحیفه امام ج6 ص : 494
آیا انتخاب رهبر مسلمین از زمان پیامبر اکرم(ص) تاآخرین امام معصوم که در واقع از پدر به پسر رسیده ، همان شکل موروثی خلافت و انتخاب ولیعهد است نمی باشد؟
آیا انتخاب رهبر مسلمین از زمان پیامبر اکرم(ص) تاآخرین امام معصوم که در واقع از پدر به پسر رسیده ، همان شکل موروثی خلافت و انتخاب ولیعهد است نمی باشد؟
با سلام پرسشگر محترم، فرق اساسی میان امامت و رهبری با حکومتهای غیرالهی(طاغوتی) اعم از دمکراتیک و یا سلطنت این است که در اولی، فرد براساس یکسری ویژگیها و ملاکهای الهی از طرف خداوند نصب میشود و در صورت پذیرش و مقبولیت مردمی به تشکیل حکومت می پردازد در حالیکه در حکومتهای موروثی، افراد فقط به دلیل وابستگی خونی حکومت را از پدر به ارث میبرند. یا در حکومت های دمکرات صرافا بدلیل اقبال مردم , حق حکومت مشخص می شود. در بحث امامت، امام به اذن الهی رهبری کل کائنات و ملک و ملکوت را از امام قبلی به ارث میبرد که حکومت بر انسانها نیز جزء آن است و هدف از این حکومت نیز تلاش در جهت حاکمیت الله و دین اسلام و اجرای آموزه های دین در سطح جامعه است. در حالیکه در حکومتهای موروثی اصالت با قدرت است و حکومت برای مطامع شخصی و مصالح گروه حاکم قدم برمیدارد. از آنجاییکه اجرای احکام الهی نیاز به نوعی از عصمت و دوری از اشتباه نزد فرد است بنابراین این خصوصیت باید از سوی خداوند تأیید شود و کس دیگری این علم را ندارد که تشخیص دهد چه کسی صلاحیت رهبری مردم را از سوی خداوند دارد. بعضی از دلایل، آیات و روایاتی است که اوصاف و شرایط کارگزاران و وظایف آنان را بیان میکند. وظایف ذکر شده در آنها، تنها با حکومت دینی و حاکمیت سیاستمداران دین باور، دین شناس و معتقد به اجرای احکام الهی، سازگار است. این آیات - به دلالت مطابقی و یا التزامی - شرایط زیر را برای رهبر لازم یا مفید میداند: 1.قدرت و توانایی قرآن مجید درباره فلسفه اعطای فرمانروایی به طالوت میفرماید: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ؛ بقره (2)، آیه 247. (خدا او را بر شما برتری بخشیده و در دانش و نیرو فزونی بخشیده است. خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد، و خداوند گشایشگر و دانا است). 2. امانتداری و تعهد حضرت یوسف برای پذیرش خزانهداری - که مسؤولیتی حکومتی است - خود را با وصف دانا و امین بودن معرفی کرد: قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ؛ یوسف (12)، آیه 55. (مرا بر خزانههای این سرزمین بگمار که من نگاهبان (امین) و دانایم). 3. علم بر این مسأله آیات ذکر شده بالا دلالت دارند. 4.عدالت پیشگی قرآن مجید در این باره به نحو استفهام انکاری میفرماید: هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ نحل (16)، آیه 76. (... آیا آنکه به عدالت فرمان میدهد و بر صراط مستقیم قرار دارد و او [غیرعادل و هدایت نایافته ]برابرند؟)؛ یعنی، هرگز چنین نیست و لاجرم پیروی از غیرعادل و کژروان جایز نیست. 5. بودن در صراط مستقیم بر این مطلب آیه پیشین گواهی میدهد. 6. بصیرت و پیروی از وحی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ؛ انعام (6)، آیه 50 (بگو: آیا نابینا و بینا مساویاند؟! پس چرا نمیاندیشید؟) 7. هدایت یافتگی و هدایتگری أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ یونس (10)، آیه 35. (آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند، برای پیروی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه میشود، چگونه داوری میکنید؟!) 8.ایمان أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ؛ سجده (32)، آیه 18. (آیا آنکه ایمان آورده است همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند). این آیه دارای استفهام انکاری است و با نفی یکسان انگاری، اولویت انسان مؤمن را در جهات مختلف - از جمله در مسأله زمامداری - تثبیت میکند. باید توجه داشت که پیامبر اکرم و سایر ائمه معصومین، فقط دستور خداوند را به مردم ابلاغ میکردند و لاغیر. اینگونه نبوده است که چون فلان شخص فرزند امام است شایستگی به ارث بردن امر امامت را دارد بلکه این فرمان الهی و تشخیص اوست که از سوی ائمه اطهار اجرا شد. برای نمونه امامت حضرت ابراهیم نیز بنا به تصریح قرن کریم به دستور خداوند به وی اعطا شد و ایشان بعد از تحمل امتحانات مختلف و سنگین به این امر خطیر برگزیده شدند. وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124) و وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/24). رسیدن به مقام امامت، لیاقت و شایستگی میخواهد و خداوند از آن با کلمه عهد خود یاد میکند که به ظالمین نمیرسد. به همین جهت کسانی را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهای گوناگون قرارمیدهد که نمونه آنان حضرت ابراهیم میباشد. آن حضرت نیز پس از موفقیت در این آزمونهای الهی، به مقام امامت نایل شد. بنابراین در انتصاب الهی و سلطنت موروثی هر چند شاید در ظاهر هم شکل به نظر بیاید ولی در محتوی و غایت با هم در تضادند. پس اینکه امامان شیعه به غیر از امام حسین (ع) همگی امامت را از پدران خود گرفته اند، دلیل بر ارثی بودن امامت نیست. بلکه از آن جهت است که انسانی با آن مشخّصات که برای امام گفته شد ، یقیناً باید از والدینی پاک سیرت متولّد شود و در بهترین محیط هدایتی رشد یابد. جای تعجّب نیست که چرا همه ی امامان از نسل رسول خدا (ص) و علی (ع) و فاطمه زهرا (س) پدید آمده اند. چرا که محصول خوب از بذر خوب ، خاک خوب و آب و هوای خوب به عمل می آید. انسان دارای دو بُعد می باشد ؛ یکی مربوط می شود به ساختار جسمانی و روحانی اوّلیّه ی شخص که دست خود شخص نیست ، و دیگری ساختار ثانوی شخص که خود شخص آن را با اختیار خود می سازد. شکّی نیست که هر چه ساختار جسمانی و روحانی اوّلیّه ی شخص بهتر باشند رشد اختیاری شخص نیز ثمربخشتر می شود. لذا فرزند یک حرامخور یا فرزندی که از زنا متولّد می شود ، استعداد انسانی کمتری خواهد داشت ، اگر چه استعدادهای دنیایی او فراوان باشد. در مقابل، هر چه نسل گذشته ی یک شخص پاکتر باشد به همان اندازه احتمال داشتن استعدادهای متعالی نیز در او بیشتر می شود. پس چنین کسی اگر اختیار خود را درست به کار گیرد بهتر از دیگران رشد خواهد نمود. پس عجیب نیست که چرا امامان همه از خاندان پیغمبر خیر البشر زاده شده اند. البته این امر تنها مختصّ امامان شیعه نیست ؛ بلکه تمام انبیاء و اوصیاء چنین بوده اند و همه پیامبران، و اوصیای معصوم آنان، همواره از نسل انسانهای پاک بوده اند که ریشه در خاندان نبوّت داشته اند. نسل حجج الهی همواره نسلی پاک بوده و هیچ حجّت الهی از پدران و مادران آلوده به کفر و شرک و زنا و حرام ظهور نیافته است. حاصل مطلب آنکه: امامت ارثی نیست؛ بلکه امام باید دارای ویژگی هایی باشد؛ و خدا بر اساس آن ویژگی ها امام را معرّفی می کند؛ که این معرّفی را نصب الهی گویند. حال اگر مصادیق چنین امامتی نسل در نسل، از یک خاندان بوده اند، ناشی از یک امر خارجی است؛ و هیچ دخلی در امامت ندارد . همچنین باید توجه داشت که بهترین راه برای انتخاب حاکم نیز استفاده از علم الهی و فرستادگان معصوم و منتخب اوست، زیرا که او عالم به کل شیء و اسرار هستی است. و اما بحث دمکراسی: واژه دمکراسی همانند سایر واژگان علوم اجتماعی دچار نوعی تزلزل در معناست. هر چند که با توجه به ریشه یونانی خود به معنای حاکمیت و یا حکومت مردمی آمده ولی در تعریف مختصات این حکومت تعابیر بسیار مختلف و بعضاً متضاد است. به هر حال دمکراسی اگر به معنای این باشد که مردم در تحقق حکومت و فعلیت یافتن امر ولایت الهی موثرند، منافاتی با آموزه های اسلام و تشیع ندارند زیرا که اراده خداوند بر این قرار گرفته است که تا اراده ملتها سرنوشت آنها را نیز تعیین کند. (ان اله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم ( رعد آیه 11)). اما اندیشمندان غربی در مفروضات آموزه دمکراسی اصولی را قرار داده اند که با اولیات دین و آیین تشیع در تضاد است و نمیتوان آنها را پذیرفت. از جمله این اصول عبارتند از: الف)تساوی همه انسانها با یکدیگر: این اصل که در ماده اول منشور حقوق بشر سازمان ملل و همچنین اعلامه حقوق انقلاب آمریکا و فرانسه نیز آمده، با اصل ولایت و عدم تساوی عالم و جاهل در تضاد است. ب) نفی قدسی بودن امر حکومت: در حالیکه در قرآن کریم آیات فراوانی بر مقدس بودن حکومت و اختصاص آن به خداوند متعال وجود دارند. [(انعام 57 و 62)، (یوسف 40 و 67)، (قصص 70 و 88) ]. همچنین آیاتی نیز دال بر عهد بودن این رهبری دلالت دارند.[(بقره 124)، (مائده 50)، (تین 8)، (اعراف 87)، (یونس 109)] ج)پذیرش مطلق خواست و اراده اکثریت مردم: در حالیکه اولاً هیچ دلیل عقلانی عقلائی دال براین پذیرش وجود ندارد و ثانیاً پذیرش این اصل مستلزم خلاف دانستن اقدام پیامبران الهی است زیرا که همه ایشان لااقل در ابتدای کار خود در اقلیت بودند. د) پذیرش اومانیسم: یا اصالت انسان ریشه اندیشه سیاسی غرب را تشکیل میدهد به طوریکه در امر حکومت نیز هر حکمرانی را که مردم تشخیص داده باشند باید مورد پذیرش قرار داد زیرا که در این بین آموزه های الهی عمدتاً در تزاحم با خواست انسان بوده و این تعارض باید به نفع اراده انسان تمام شود. در حالیکه در دین مبین اسلام ومکتب تشیع حاکمیت و مرجع داوری از آنِ الله بوده و اوست که زمامدار لایق رهبری امت اسلام و همه جهانیان را مشخص میکند زیرا که اصالت نه با اراده آدمی بلکه با اراده خداوند است و انسان به عنوان عبد و بنده او فقط باید از این اوامر الهی اطاعت کند تا بتواند به سعادت و خوشبختی دست پیدا کند. از سوی دیگر آیات بسیاری نیز حاکمیت غیرالهی(طاغوت) را باطل دانسته و پیروی از آن را موجب ضلالت و گمراهی معرفی کرده است. [(نساء 60)، (بقره 257)، (آل عمران 100)، (نساء 141)]. چالشهای پیش روی دمکراسی در غرب به حدی جدی است که شخصی مانند هانتینگتون را وامیدارد تا بر خلاف همه اصول علوم اجتماعی رایج که انسان را موجودی واجبالخطا و قدرت را نیز فساد آور معرفی میکردند، نوعی عصمت را برای منتخبان مردم اثبات کند. هانتینگتون در جواب این سوال در باب دمکراسی که میگوید شاید رهبران سیاسی برگزیده خود آلت دست دیگران باشند. میگوید (چنین نظامی دمکراتیک نیست زیرا در دمکراسیها مقامات عالی تصمیم گیرنده که برگزیده شدهاند اعمال قدرت نمیکنند آنها با دیگر گروههای جامعه در اعمال قدرت مشارکت میجویند... چنین ادعاهایی همواره مطرح است و چه بسا درست هم باشد. اما تا وقتی که صحت آنها مسلم نشده است نباید درباره آنها چنین قضاوتی کرد. البته کار مشکلی است اما غیر ممکن نیست.)[1] همانطور که میبینید وی در جاب اصلیترین چالش دمکراسی به عنصر وجدان درونی منتخبان یا همان عصمت پناه برده است غافل از اینکه این مسأله نیز مسأله را حل نمیکند زیرا که باز هم این سوال وجود دارد که این عدم استفاده از قدرت با چه تضمینی تئوریزه شده است؟ جواب آن در اسلام وجود دارد که خداوند انسانهای پاک و الهی را از از انجام هر عمل نفسانی بازمیدارد به همین دلیل است که نظام ولایی الهی بهترین و مطمئنترین راه برای اداره امور حکومتی بشر از سوی خداوند متعال معرفی شده است و در اسلام نیز ائمه اطهار بر طبق همین نظام ولایی منصوب میشوند. به هر حال دنیای کنونی با وجود چالشهای فراوان دمکراسی آن را ه عنوان یک اصل مسلم و یک ارزش قبول کرده است ما نیز در نظام اسلامی خود، تصمیم مردم را مشروط به عدم مغایرت با احکام و آموزه های وحیانی به رسمیت شناختهایم و الا دمکراسی غربی چیزی نیست جز پوشش برای حاکمیت دیکتاتوری اقلیتی صاحبان پول و سرمایه. به همین دلیل حضرت امام خمینی فرموده است:( ما میبینیم که مدعیان دمکراتیک- دمکراسی- صحبت میکنند، ادعا میکنند لکن مکتبهای آنها در شرق یک نحو است و در غرب یک نحو؛ در شرق با دیکتاتوری عظیم مردم آنجا مصادف هستند و در غرب هم همین طور. ما میبینیم که بعضی از اشخاص که ادعا میکنند که ما حقوق بشر را ملاحظه میکنیم و جمعیتهای حقوق بشر در طول این پنجاه سال که دولت غاصب پهلوی و پسر پهلوی بر این ملت غلبه کرد و بر این ملت- با غصب- تمام چیزهای این ملت را برد، در طول این پنجاه سال جوانان ما در حبسها به سر بردند و چه بسا جوانانی ما داشتیم که در حبس پای آنها را اره کردند؛ آنها راروی تاوهها بو دادند و تا این زمان آخر هم اینها در حبس بودند، در شکنجه بودند؛ دژخیمان شاهِ سابق آنها را از هستی ساقط کرد، و این مدعیان همراهی با حقوق بشر در این طول مدت ندیدیم که یک صحبتی بکنند، یک استنکاری بکنند. ما دیدیم که، رئیس امریکا- رئیس جمهور امریکا- با این شاه بدبخت، با این شاه سابق ظالم بدبخت همراهی میکرد و پشتیبانی میکرد؛ پشتیبانی از دژخیمی که تمام هستی ما را به باد داد. و ندیدیم مدعیان جامعه حقوق بشر استنکار کنند بر رئیس جمهور امریکا[2] . آن دمکراسی که در اسلام است در سایر جاها نیست، اسم در سایر جاها هست یعنی هیاهو و سر و صدا هست و تبلیغات هست. همین معنی (دمکراسی) را که اسم میبرند، از این طرف و آن طرف صدا میکنند، در امریکا هم همین صداهاست و در انگلستان هم همین صداهاست، در شوروی هم همین صداها هست لکن وقتی که ما ملاحظه میکنیم میبینیم که همان مسائل دیکتاتوری در همهشان هست! دیکتاتوری در شوروی کمتر از دیکتاتوری در امریکا نیست و کمتر از دیکتاتوری شاه ما نیست. همه دیکتاتورند منتها میخواهند تودهها را بازی بدهند، این الفاظ را رویش میگذارند؛ این الفاظ فریبنده رویش میگذارند برای اینکه مردم را بازی بدهند[3].) پی نوشت: [1] هانتینگتون، موج سوم دمکراسی ص 13 [2] صحیفه امام ج6 ص : 458 [3] صحیفه امام ج6 ص : 494
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) حافظ کل قرآن بودند؟
- [سایر] آیا بدن عنصری پیامبر اسلام (ص) و امامان (ع) در همان زمینی که دفن شده اند قرار دارد؟
- [سایر] درباره وصیت رسول خدا(ص) در شب وفاتشان آمده: امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل میکند: رسول خدا(ص) فرمود: (ای علی! بعد از من دوازده امام میباشند و بعد از آنها دوازده مهدی. پس تو ای علی اوّلین دوازده امام میباشی ... و چون وفات حسن فاضل برسد، آنرا به فرزندش م ح م د که مستحفظ از آل محمّد(ص) است، تسلیم کند، و ایشان دوازده امامند. بعد از آن دوازده مهدی میباشند. پس وقتی که زمان وفاتش فرا رسید، خلافت را به فرزندش که اوّلین مهدیان است میسپارد، و برای او سه نام است. یک نامش مانند نام من، و نام دیگرش نام پدر من است و آنها عبد الله و احمد، و نام سوّمش مهدی است و او اوّلین مؤمنان است). این مهدیان چه کسانیاند؟ آیا پس از امام مهدی صاحب الزمان(عج) حقیقتاً امامانی دیگر خواهند آمد؟ پس چرا رسول الله(ص) آنها را از دوازده امام نشمردهاند؟ لطفاً توضیح دهید.
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(ص) برای خلافت امام علی (ع) اقدامی صریح و واضح نکرد؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم(ص) درباره خلافت پس از خود وصیت کرد؟
- [سایر] آیا این حدیث که: همه امامان در وضعیت و درجه مشابه و مساوی با پیامبر اسلام (ص) قرار دارند؛ (الکافی، ج 1، ص 270)؛ صحیح است؟
- [سایر] آیا این حدیث که: همۀ امامان در وضعیت و درجۀ مشابه و مساوی با پیامبر اسلام (ص) قرار دارند؛ (الکافی، ج 1، ص 270)؛ صحیح هست؟
- [سایر] فرق بین امامان(علیهم السلام) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر شیعه چیست؟
- [سایر] چرا زنان پیامبر اسلام (ص ) بعد از وفات پیامبر اکرم(ص ), نمی توانستند ازدواج کنند؟
- [سایر] این جانب در جایی خوانده ام که شیعیان معتقدند دوازده امام از تمامی رسولان و پیامبران بجز حضرت محمد (ص) برتر هستند. و یک دلیلی که آنها برای اثبات این مطلب می آورند، این است که حضرت عیسی (ع) در پشت سر حضرت امام زمان (عج) نماز خواهد خواند. هر چند در مذهب اهل سنت آمده است که حضرت عیسی (ع) به زمین خواهد آمد، اما نه به عنوان یک رسول یا یک پیامبر، بلکه به عنوان یکی از اعضای امت حضرت محمد (ص)، بنابراین آیا این مطلب صحت ندارد که دوازده امام برتر از همه رسولان و پیامبران بجز حضرت محمد (ص) باشند. همچنین، آیا این باور و اعتقاد در تضاد و تناقض با اعتقاد به قطعیت رسولان و پیغمبران نیست؛ چرا که در این جا (به گفته شیعیان) بعد از خاتم رسولان حضرت محمد (ص) هستند افرادی که از تمامی پیامبران و رسولان بجز حضرت محمد (ص) برترند؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول (ص) را مانند محمد و احمد؛ یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود؛ اگرچه در نماز باشد؛ مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخواند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخواند اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد (ص) ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انی اسألک خیر ما سألک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون.
- [آیت الله بروجردی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند:(اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ (ص) ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کُلِّ خَیرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ خَیرَ ما سَئلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحوُنَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصُونَ).
- [آیت الله بهجت] دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو کند و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بنابر احتیاط واجب بهنحو مأثور بگوید: (بسم اللّه و بِاللّه و صَلَّی اللّه عَلی محمّدٍ و آلِ محمّد) یا (بسم اللّه و باللّه اللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ)، ولی بهتر است بگوید: (بسم اللّه و باللّه السّلامُ عَلَیکَ اَیّهَا النَّبِیُّ و رَحْمَةُ اللّه وَ بَرَکاتُه)، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و یکی از ذکرهایی را که گفته شد بگوید و بنابر اظهر وقتی سر از سجده برداشت تشهد بخواند، سپس سلام بدهد.