اگر هیچ کس امام معصوم را به امامت قبول نداشته باشد خود امام می داند که امام است و بر مردم ولایت دارد، آیا ولی فقیه نیز بدون انتخاب شدن از طرف مجلس خبرگان از ولایتش خبر دارد؟
اگر هیچ کس امام معصوم را به امامت قبول نداشته باشد خود امام می داند که امام است و بر مردم ولایت دارد، آیا ولی فقیه نیز بدون انتخاب شدن از طرف مجلس خبرگان از ولایتش خبر دارد؟ با سلام ، ولایت فقیه عبارتست از جانشینی فقیهان در دوران غیبت به منظور تبیین و اجرای شریعت اسلامی و انجام وظایفی که امامان معصوم داشته اند . از سویی ولایت فقیه در راستا و در تداوم ولایت ائمه معصومین علیهم السلام می باشد و از سویی دیگر به لحاظ تاریخی رگه های اعمال ولایت فقیه را میتوان در دوران صدر اسلام مشاهده کرد به عنوان مثال هنگامی که سلمان به عنوان یکی از سرسخت ترین مخالفان خلافت و از یاران و همراهان امام علی از سوی خلیفه وقت به حاکمیت مدائن منصوب شد ایشان برای پذیرفتن این کار با حضرت علی مشورت کرد و با اشاره ایشان و در واقع با اجازه آن حضرت این منصب راعهده دارد شد وبا توجه به اینکه شان حاکمان در آن زمان علاوه بر حل وفصل مسائل حکومتی رسیدگی به مسائل و مشکلات دینی مردم و در واقع شان دینی بود و سلمان نیز با توجه به سابقه و علمی که به آموزه های اسلامی داشت یکی از مهمترین فقهای دوران به شمار می رفت فلذا میتوان گفت سلمان یکی از اولین ولی فقیه هایی بود که از سوی امام معصوم به این عمل اشتغال پیدا کرده بود لذا اصل ولایت فقهی اصلی بود که از زمان امامان معصوم همواره وجود داشته و با توجه به اینکه طبق مبنای شیعه در زمینه حرمت مراجعه به حاکمان طاغوت و ظالم و نامشروع دانستن هر حکومتی غیر از حکومت منصوب از جانب خداوند متعال لذا این اصل همواره مورد لحاظ قرار می گرفت بنابر این این مسأله در دوران امامان معصوم(ع) نیز وجود داشت. لذا علاوه بر اینکه در سیره نظری آن بزرگواران مشاهده می‌کنیم که با الهام از قرآن، به حلّ این مسأله پرداخته‌اند؛ در سیره عملی خود نیز -در مواردی که نیاز بوده با تکیه بر شرایط مهم رهبری (قدرت و توانمندی، امانت‌داری، علم و آگاهی به احکام و دستورات الهی و...) اقدام به تعیین افراد واجد شرایط می‌کردند؛ مانند: حذیفه بن یمان به عنوان ولی فقیه اول مدائن، سلمان فارسی به عنوان ولی‌فقیه دوم مدائن، عمار بن یاسر به عنوان ولی فقیه کوفه، مالک اشتر به عنوان حاکم و ولی فقیه مصر. در زمان غیبت هم فقهای بزرگوار اسلام، با تکیه بر آیات و روایات و ادله عقلی -که فقیه واجد شرایط را در غیبت معصوم(ع) برای اداره و رهبری جامعه اسلامی منصوب نموده‌اند همواره در صدد تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام و تعالیم آن در جامعه و تحقق آرمان‌های آن بوده‌اند. البته زمانی که زمینه‌ها و شرایط دست‌یابی بدین مهم به طور کامل فراهم نبود، آنان به مرتبه‌ای مناسب با اقتضای شرایط محیطی بسنده کرده و در پی تحقق زمینه لازم برای تشکیل حکومت اسلامی بوده‌اند. اینک به طور مختصر به تجلّی اعمال ولایت فقیه در حد مقدور از سوی برخی از مشهورترین فقها می‌پردازیم: 1. شیخ مفید در ابتدای غیبت کبری به عنوان ولی فقیه آن زمان مطرح بود. 2. سید رضی و سید مرتضی یکی پس از دیگری، به مدت 33 سال امارت حاجیان و نقابت سادات (اهل بیت) و منصب قاضی‌القضاتی را در زمان القادر بالله و بهاء الدوله دیلمی بر عهده داشتند. 3. خواجه نصیر الدین طوسی با ورود به دربار هلاکوخان، زمینه‌ساز خدمات ارزنده‌ای به دین و تشیع شد. 4. سید بن طاووس در زمان خود طبق مقتضیات زمان، در مسائل سیاسی دخالت می‌کرد و در صورت نیاز و امکان، تصدّی بعضی از آنها را بر عهده می‌گرفت. 5. محقق کرکی با نزدیک شدن به دربار پادشاهان صفوی، نقطه عطفی در عملی ساختن نظریه (ولایت فقیه) به وجود آورد؛ تا جایی که شاه طهماسب ضمن اذعان به ولایت محقق کرکی به عنوان نایب امام زمان، ریاست عالی مملکتی را به او تقدیم کرد و محقق از این راه گام‌های ارزنده‌ای در بسط و اجرای احکام عالی اسلام، در سطح کشور برداشت.موسوی بهبهانی، علی، حکیم استرآباد، میرداماد، ص 11 - 10. 6. علامه مجلسی، منصب شیخ الاسلامی را پذیرفت و از این راه خدمات شایانی به اسلام کرد. وی از نفوذ صوفیه کاست و تشیع را ترویج داده، دربار را بدان سو کشاند. 7. شیخ بهائی با تکیه بر ولایت فقیه، سمت شیخ الاسلامی شاه عباس را پذیرفت تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومین(ع) تربیت و فقه جعفری را اجرا کند. 8. شیخ جعفر کاشف الغطاء ولایت بر جامعه را حق خود می‌دانست و بر این اساس، مقام فرماندهی جنگ (ایران و روس) را در اختیار فتحعلی شاه قرار داد.کشف الغطاء، ج 2، ص 394. 9. مولا احمد نراقی، ولایت‌فقیه را در همه زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... مبسوطالید می‌دانست و حاکمیّتی غیر از حاکمیت فقیه در جامعه را به رسمیت نمی‌شناخت. وی ضمن برقراری رابطه نزدیک با فتحعلی شاه، سعی می‌کرد از او یک سلطان عادل بسازد؛ ولی هیچ گاه ولایت بالاستقلال وی را به رسمیّت نشناخت. [پایان کد انتخابی] نکته دیگر اینکه عمده ترین مناصبی که هم طبق روایات برای فقیه شمرده شده است سه منصب می باشد که عبارتند از : منصب افتا ، منصب قضاوت و منصب ولایت اما نحوه اعمال ولایت فقیه جامع الشرایط شرایط خاصی دارد که مهمترین آنها مقولیت و به اصطلاح ایجاد زمینه برای تحقق فعلی ولایت فقیه می باشد چرا که تا زمانی که فقیه در شرایطی قرار نداشته باشد که بتواند بالفعل به اعمال ولایت بپردازد ومثلا شرایط برای تصدی امور حکومتی فراهم نباشد (همچنانکه دراکثریت دوران غیبت چنین بوده است ) به اندازه ای که امکان اعمال ولایت وجود دارد به این کار اقدام می نماید لذا فقیهی که خود جامع شرایط ولایت شده است در هر صورت دارای ولایت بالقوه بوده و توان اعمال ولایت را در صورتی که سایر شرایط از جمله شرایط بالفعل شدن ولایت او فراهم گردددارد و باید در صورتی که سایر شرایط برای اعمال ولایت به ویژه تصدی مناصب حکومتی فراهم گردد به این کار اقدام نماید چرا که در این زمان اقدام برای اعمال ولایت برای وی امری واجب می باشد متاسفانه سازو کار های اعمال ولایت نیز در طول تاریخ متفاوت بوده است مثلا تا پیش از حاکمیت اسلام در دوران جمهوری اسلامی که سازوکارهای قانونی برای آن تدوین گردید فقیه با در نظر گرفتن اینکه آیا شرایط ولایت در وی جمع شده است یا نه ؟ به محض اینکه به پاسخ مثبت می رسید طبق وظیفه دینی خویش به اعمال ولایت که در واقع واجب و بر عهده وی بود می پرداخت و این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که با اقدامات امام خمینی و مردم شرایط وزمینه های عملی شدن اختیارات بیشتری از اختیارات فقها فراهم شد و امام خمینی با مقبولیت عام یافتن در بین مردم ایران رسما به عنوان ولی فقیه زمانه شناخته شدند و با تحقق حاکمیت الهی در ایران زمینه برای ایجاد سازوکار های قانونی به منظور شناسایی کشف و معرفی فقهای جامع الشرایط مستعد رهبری و ولایت فقیه به مردم فراهم گردید و این کار بر عهده مجلس خبرگان رهبری گذاشته شد با این حال دو مبنا در نحوه فعلیت یافتن ولایت فقیه در انتخابی که مجلس خبرگان انجام می دهد از سوی اندیشمندان و صاحب نظران اسلامی ارائه شده است که این مساله با نوع مشروعیت و مقبولیت و ارتباط میان این دو ارتباط پیدا می کند که از آنها به نام نظریه انتصاب و انتخاب نام برده می شود البته [کامل از کد24953] هر دو نظریه معتقد به (ولایت عامه فقیه) می‌باشند؛ لیکن تفاوت آنها در مسأله ملاک و منبع مشروعیت ولایت فقیه است. نظریه نخست، مشروعیت ولی فقیه را الهی و متکی به نصب از سوی شارع می‌داند. بر اساس این نگرش نقش خبرگان، کارشناسی و تشخیص مصداقِ ولی منصوب از ناحیه پروردگار و معرفی وی به مردم است. نظریه دوم، مشروعیت ولایت فقیه را زمینی و مردمی می‌داند؛ یعنی، مشروعیت ولی فقیه به انتخاب مردم است و آنان انتخاب خود را با واسطه انجام می‌دهند. بنابراین کار خبرگان انتخاب با واسطه ولایت فقیه از سوی مردم است.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الف. مصباح یزدی، آیت‌الله محمدتقی، حکومت و مشروعیت، (مقاله) کتاب نقد، شماره 7، تابستان 77. ب. خسروپناه، عبدالحسین، مشروعیت حکومت ولایی. پ. ابراهیمی، عبدالجواد، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی، مجموعه آثار(2) فلسفه سیاسی(1) کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی. ت. انصاری، علیرضا، مشروعیت ولایت فقیه از منظر امام خمینی، همان‌ ث. نبوی، سید عباس، مشروعیت قدرت و حاکمیت از دیدگاه امام خمینی، همان. بنابر این متوجه می شویم که بنا بر هر دومبنای انتصاب و انتخاب رهبری در واقع فردی که واجد شرایط رهبری می باشد از سوی مجلس خبرگان رهبری از میان فقها کشف می شود لذا لازم نیست خود فقیه از ولایت وی خبر داشته باشد بلکه ممکن است حتی خود ولی فقیه از ولایتش خبر نداشته باشد اما اعضای مجلس خبرگان رهبری که وظیفه کشف فرد دارای صلاحیتهای رهبری را دارند پس از بررسی های لازم به نتیجه برسند که فقیه مذکور دارای کلیه شرایط رهبری می باشد فلذا وی را برای تصدی رهبری معرفی می نمایند چنانکه در انتخاب مقام معظم رهبری نیز شخص ایشان طبق شواهد موجود از این امر آگاه نبودند و حتی خود ایشان از طرفداران رهبری شورایی بودند و حتی پس از رای نیاوردن رهبری شورایی و لزوم انتخاب رهبر فردی و اعلام نظر دیگران درباره صلاحیت ایشان برای تصدی رهبری خواستار انتخاب شخص دیگری بودند که پس از اتفاق نظر اعضای مجلس خبرگان ایشان تصدی این جایگاه را پذیرفتند لذا با توجه به مبنای کشف فرد واجد صلاحیت از میان فقها ولی فقیه دارای و لایت می باشد و وظیفه مجلس خبرگان تنها شناسائی وی و فعلیت بخشیدن به ولایت او می باشد . بنابر این نتیجه می گیریم که در صورتی که سازو کاری همچون خبرگان رهبری وجودنداشته باشد در صورت فراهم بودن شرایط رهبری و ولایت فقیه در فردی خود وی می تواند به این شرایط واجتماع آنها در وی پی ببرد و بر او واجب است که به اعمال ولایت در اندازه مقدوراقدام نماید ولی در صورتی که سازوکاری همچون مجلس خبرگان وجود داشته باشد که وظیفه کشف فرد واجد شرایط رهبری را دارند اگر چه ممکن است وی توان بالقوه و اجتماع برخی شرایط رهبری را در خود بداند ولی نسبت به تحقق عینی و عملی رهبری و اینکه وی تنها فرد واجد صفات کامله رهبری می باشد ممکن است بی خبر باشد . مجتهد عادل واجد شرائط ،ولایت دارد،اگر این شرائط در او باشد می تواند اعمال ولایت کند در حدی که پذیرش آن در جامعه باشد .وچنین فردی قبل از انتخاب خبرگان هم ولایت دارد،وانتخاب خبرگان فرد خاصی را متعین برای رهبری می کند وبه ولایت او فعلیت می بخشد،در نتیجه مجتهدان دیگر نمی توانند اعمال ولایت کنند ومی بایست در امور حکومتی از این فرد تبعیت کنند . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100130665)
عنوان سوال:

اگر هیچ کس امام معصوم را به امامت قبول نداشته باشد خود امام می داند که امام است و بر مردم ولایت دارد، آیا ولی فقیه نیز بدون انتخاب شدن از طرف مجلس خبرگان از ولایتش خبر دارد؟


پاسخ:

اگر هیچ کس امام معصوم را به امامت قبول نداشته باشد خود امام می داند که امام است و بر مردم ولایت دارد، آیا ولی فقیه نیز بدون انتخاب شدن از طرف مجلس خبرگان از ولایتش خبر دارد؟

با سلام ، ولایت فقیه عبارتست از جانشینی فقیهان در دوران غیبت به منظور تبیین و اجرای شریعت اسلامی و انجام وظایفی که امامان معصوم داشته اند . از سویی ولایت فقیه در راستا و در تداوم ولایت ائمه معصومین علیهم السلام می باشد و از سویی دیگر به لحاظ تاریخی رگه های اعمال ولایت فقیه را میتوان در دوران صدر اسلام مشاهده کرد به عنوان مثال هنگامی که سلمان به عنوان یکی از سرسخت ترین مخالفان خلافت و از یاران و همراهان امام علی از سوی خلیفه وقت به حاکمیت مدائن منصوب شد ایشان برای پذیرفتن این کار با حضرت علی مشورت کرد و با اشاره ایشان و در واقع با اجازه آن حضرت این منصب راعهده دارد شد وبا توجه به اینکه شان حاکمان در آن زمان علاوه بر حل وفصل مسائل حکومتی رسیدگی به مسائل و مشکلات دینی مردم و در واقع شان دینی بود و سلمان نیز با توجه به سابقه و علمی که به آموزه های اسلامی داشت یکی از مهمترین فقهای دوران به شمار می رفت فلذا میتوان گفت سلمان یکی از اولین ولی فقیه هایی بود که از سوی امام معصوم به این عمل اشتغال پیدا کرده بود لذا اصل ولایت فقهی اصلی بود که از زمان امامان معصوم همواره وجود داشته و با توجه به اینکه طبق مبنای شیعه در زمینه حرمت مراجعه به حاکمان طاغوت و ظالم و نامشروع دانستن هر حکومتی غیر از حکومت منصوب از جانب خداوند متعال لذا این اصل همواره مورد لحاظ قرار می گرفت بنابر این این مسأله در دوران امامان معصوم(ع) نیز وجود داشت. لذا علاوه بر اینکه در سیره نظری آن بزرگواران مشاهده می‌کنیم که با الهام از قرآن، به حلّ این مسأله پرداخته‌اند؛ در سیره عملی خود نیز -در مواردی که نیاز بوده با تکیه بر شرایط مهم رهبری (قدرت و توانمندی، امانت‌داری، علم و آگاهی به احکام و دستورات الهی و...) اقدام به تعیین افراد واجد شرایط می‌کردند؛ مانند: حذیفه بن یمان به عنوان ولی فقیه اول مدائن، سلمان فارسی به عنوان ولی‌فقیه دوم مدائن، عمار بن یاسر به عنوان ولی فقیه کوفه، مالک اشتر به عنوان حاکم و ولی فقیه مصر. در زمان غیبت هم فقهای بزرگوار اسلام، با تکیه بر آیات و روایات و ادله عقلی -که فقیه واجد شرایط را در غیبت معصوم(ع) برای اداره و رهبری جامعه اسلامی منصوب نموده‌اند همواره در صدد تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام و تعالیم آن در جامعه و تحقق آرمان‌های آن بوده‌اند. البته زمانی که زمینه‌ها و شرایط دست‌یابی بدین مهم به طور کامل فراهم نبود، آنان به مرتبه‌ای مناسب با اقتضای شرایط محیطی بسنده کرده و در پی تحقق زمینه لازم برای تشکیل حکومت اسلامی بوده‌اند. اینک به طور مختصر به تجلّی اعمال ولایت فقیه در حد مقدور از سوی برخی از مشهورترین فقها می‌پردازیم: 1. شیخ مفید در ابتدای غیبت کبری به عنوان ولی فقیه آن زمان مطرح بود. 2. سید رضی و سید مرتضی یکی پس از دیگری، به مدت 33 سال امارت حاجیان و نقابت سادات (اهل بیت) و منصب قاضی‌القضاتی را در زمان القادر بالله و بهاء الدوله دیلمی بر عهده داشتند. 3. خواجه نصیر الدین طوسی با ورود به دربار هلاکوخان، زمینه‌ساز خدمات ارزنده‌ای به دین و تشیع شد. 4. سید بن طاووس در زمان خود طبق مقتضیات زمان، در مسائل سیاسی دخالت می‌کرد و در صورت نیاز و امکان، تصدّی بعضی از آنها را بر عهده می‌گرفت. 5. محقق کرکی با نزدیک شدن به دربار پادشاهان صفوی، نقطه عطفی در عملی ساختن نظریه (ولایت فقیه) به وجود آورد؛ تا جایی که شاه طهماسب ضمن اذعان به ولایت محقق کرکی به عنوان نایب امام زمان، ریاست عالی مملکتی را به او تقدیم کرد و محقق از این راه گام‌های ارزنده‌ای در بسط و اجرای احکام عالی اسلام، در سطح کشور برداشت.موسوی بهبهانی، علی، حکیم استرآباد، میرداماد، ص 11 - 10. 6. علامه مجلسی، منصب شیخ الاسلامی را پذیرفت و از این راه خدمات شایانی به اسلام کرد. وی از نفوذ صوفیه کاست و تشیع را ترویج داده، دربار را بدان سو کشاند. 7. شیخ بهائی با تکیه بر ولایت فقیه، سمت شیخ الاسلامی شاه عباس را پذیرفت تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومین(ع) تربیت و فقه جعفری را اجرا کند. 8. شیخ جعفر کاشف الغطاء ولایت بر جامعه را حق خود می‌دانست و بر این اساس، مقام فرماندهی جنگ (ایران و روس) را در اختیار فتحعلی شاه قرار داد.کشف الغطاء، ج 2، ص 394. 9. مولا احمد نراقی، ولایت‌فقیه را در همه زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... مبسوطالید می‌دانست و حاکمیّتی غیر از حاکمیت فقیه در جامعه را به رسمیت نمی‌شناخت. وی ضمن برقراری رابطه نزدیک با فتحعلی شاه، سعی می‌کرد از او یک سلطان عادل بسازد؛ ولی هیچ گاه ولایت بالاستقلال وی را به رسمیّت نشناخت. [پایان کد انتخابی] نکته دیگر اینکه عمده ترین مناصبی که هم طبق روایات برای فقیه شمرده شده است سه منصب می باشد که عبارتند از : منصب افتا ، منصب قضاوت و منصب ولایت اما نحوه اعمال ولایت فقیه جامع الشرایط شرایط خاصی دارد که مهمترین آنها مقولیت و به اصطلاح ایجاد زمینه برای تحقق فعلی ولایت فقیه می باشد چرا که تا زمانی که فقیه در شرایطی قرار نداشته باشد که بتواند بالفعل به اعمال ولایت بپردازد ومثلا شرایط برای تصدی امور حکومتی فراهم نباشد (همچنانکه دراکثریت دوران غیبت چنین بوده است ) به اندازه ای که امکان اعمال ولایت وجود دارد به این کار اقدام می نماید لذا فقیهی که خود جامع شرایط ولایت شده است در هر صورت دارای ولایت بالقوه بوده و توان اعمال ولایت را در صورتی که سایر شرایط از جمله شرایط بالفعل شدن ولایت او فراهم گردددارد و باید در صورتی که سایر شرایط برای اعمال ولایت به ویژه تصدی مناصب حکومتی فراهم گردد به این کار اقدام نماید چرا که در این زمان اقدام برای اعمال ولایت برای وی امری واجب می باشد متاسفانه سازو کار های اعمال ولایت نیز در طول تاریخ متفاوت بوده است مثلا تا پیش از حاکمیت اسلام در دوران جمهوری اسلامی که سازوکارهای قانونی برای آن تدوین گردید فقیه با در نظر گرفتن اینکه آیا شرایط ولایت در وی جمع شده است یا نه ؟ به محض اینکه به پاسخ مثبت می رسید طبق وظیفه دینی خویش به اعمال ولایت که در واقع واجب و بر عهده وی بود می پرداخت و این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که با اقدامات امام خمینی و مردم شرایط وزمینه های عملی شدن اختیارات بیشتری از اختیارات فقها فراهم شد و امام خمینی با مقبولیت عام یافتن در بین مردم ایران رسما به عنوان ولی فقیه زمانه شناخته شدند و با تحقق حاکمیت الهی در ایران زمینه برای ایجاد سازوکار های قانونی به منظور شناسایی کشف و معرفی فقهای جامع الشرایط مستعد رهبری و ولایت فقیه به مردم فراهم گردید و این کار بر عهده مجلس خبرگان رهبری گذاشته شد با این حال دو مبنا در نحوه فعلیت یافتن ولایت فقیه در انتخابی که مجلس خبرگان انجام می دهد از سوی اندیشمندان و صاحب نظران اسلامی ارائه شده است که این مساله با نوع مشروعیت و مقبولیت و ارتباط میان این دو ارتباط پیدا می کند که از آنها به نام نظریه انتصاب و انتخاب نام برده می شود البته [کامل از کد24953] هر دو نظریه معتقد به (ولایت عامه فقیه) می‌باشند؛ لیکن تفاوت آنها در مسأله ملاک و منبع مشروعیت ولایت فقیه است. نظریه نخست، مشروعیت ولی فقیه را الهی و متکی به نصب از سوی شارع می‌داند. بر اساس این نگرش نقش خبرگان، کارشناسی و تشخیص مصداقِ ولی منصوب از ناحیه پروردگار و معرفی وی به مردم است. نظریه دوم، مشروعیت ولایت فقیه را زمینی و مردمی می‌داند؛ یعنی، مشروعیت ولی فقیه به انتخاب مردم است و آنان انتخاب خود را با واسطه انجام می‌دهند. بنابراین کار خبرگان انتخاب با واسطه ولایت فقیه از سوی مردم است.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الف. مصباح یزدی، آیت‌الله محمدتقی، حکومت و مشروعیت، (مقاله) کتاب نقد، شماره 7، تابستان 77. ب. خسروپناه، عبدالحسین، مشروعیت حکومت ولایی. پ. ابراهیمی، عبدالجواد، منشأ مشروعیت حکومت اسلامی، مجموعه آثار(2) فلسفه سیاسی(1) کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی. ت. انصاری، علیرضا، مشروعیت ولایت فقیه از منظر امام خمینی، همان‌ ث. نبوی، سید عباس، مشروعیت قدرت و حاکمیت از دیدگاه امام خمینی، همان.
بنابر این متوجه می شویم که بنا بر هر دومبنای انتصاب و انتخاب رهبری در واقع فردی که واجد شرایط رهبری می باشد از سوی مجلس خبرگان رهبری از میان فقها کشف می شود لذا لازم نیست خود فقیه از ولایت وی خبر داشته باشد بلکه ممکن است حتی خود ولی فقیه از ولایتش خبر نداشته باشد اما اعضای مجلس خبرگان رهبری که وظیفه کشف فرد دارای صلاحیتهای رهبری را دارند پس از بررسی های لازم به نتیجه برسند که فقیه مذکور دارای کلیه شرایط رهبری می باشد فلذا وی را برای تصدی رهبری معرفی می نمایند چنانکه در انتخاب مقام معظم رهبری نیز شخص ایشان طبق شواهد موجود از این امر آگاه نبودند و حتی خود ایشان از طرفداران رهبری شورایی بودند و حتی پس از رای نیاوردن رهبری شورایی و لزوم انتخاب رهبر فردی و اعلام نظر دیگران درباره صلاحیت ایشان برای تصدی رهبری خواستار انتخاب شخص دیگری بودند که پس از اتفاق نظر اعضای مجلس خبرگان ایشان تصدی این جایگاه را پذیرفتند لذا با توجه به مبنای کشف فرد واجد صلاحیت از میان فقها ولی فقیه دارای و لایت می باشد و وظیفه مجلس خبرگان تنها شناسائی وی و فعلیت بخشیدن به ولایت او می باشد . بنابر این نتیجه می گیریم که در صورتی که سازو کاری همچون خبرگان رهبری وجودنداشته باشد در صورت فراهم بودن شرایط رهبری و ولایت فقیه در فردی خود وی می تواند به این شرایط واجتماع آنها در وی پی ببرد و بر او واجب است که به اعمال ولایت در اندازه مقدوراقدام نماید ولی در صورتی که سازوکاری همچون مجلس خبرگان وجود داشته باشد که وظیفه کشف فرد واجد شرایط رهبری را دارند اگر چه ممکن است وی توان بالقوه و اجتماع برخی شرایط رهبری را در خود بداند ولی نسبت به تحقق عینی و عملی رهبری و اینکه وی تنها فرد واجد صفات کامله رهبری می باشد ممکن است بی خبر باشد .
مجتهد عادل واجد شرائط ،ولایت دارد،اگر این شرائط در او باشد می تواند اعمال ولایت کند در حدی که پذیرش آن در جامعه باشد .وچنین فردی قبل از انتخاب خبرگان هم ولایت دارد،وانتخاب خبرگان فرد خاصی را متعین برای رهبری می کند وبه ولایت او فعلیت می بخشد،در نتیجه مجتهدان دیگر نمی توانند اعمال ولایت کنند ومی بایست در امور حکومتی از این فرد تبعیت کنند . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100130665)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین