عدالت از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای چه تعریفی دارد؟ از نظر ایشان آزادی چه تعریفی دارد؟ نحوه پیوند و تعامل عدالت و آزادی در جامعه دینی با توجه به دیدگاه های ایشان به چه نحوی است؟
عدالت از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای چه تعریفی دارد؟ از نظر ایشان آزادی چه تعریفی دارد؟ نحوه پیوند و تعامل عدالت و آزادی در جامعه دینی با توجه به دیدگاه های ایشان به چه نحوی است؟ دوست عزیز ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . سوال شما مشتمل بر چندین بخش است که به طور مجزا هر کدام از آنها را مورد بررسی قرار می دهیم : یکم– عدالت از منظر امام خمینی (ره) : امام خمینی نسبت به عدالت، قسط و عدل با دیدی گسترده و همه جانبه نگریسته و آن را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده است. بررسی آثار مکتوب و سخنان و پیامهای امام خمینی بیانگر این است که آن بزرگوار در بیان و تعریف عدالت، قسط و عدل به ارائه چند مفهوم از آن پرداخته است. در اینجا صرفاً برخی از این مفاهیم به اختصار بیان می شود: 1 عدل و قسط نقطه مقابل جور و ستم امام خمینی در مقصد پنجم از کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل به این بیان می پردازد که عدل ضد جور است: در بیان عدل و ضد آن است که (جور) است. 2 عدالت به معنای حد وسط بین افراط و تفریط در امور: در این بیان امام عدالت را چونان ارسطو و به پیروی از وی رعایت و حد وسط در امور و افعال می داند و لذا آن را چونان سیری مستقیم و معتدل ترسیم می کنند: بدان که عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط. و عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است. 3 عدالت به مفهوم تعدیل قوای نفس انسانی: و عدالت عبارت است از تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن... و عدالت را اطلاق دیگری است و آن عبارت است از تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه. 4 عدالت به مثابه والاترین فضایل بشری: و آن از امهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است. 5 عدالت به مفهوم فقهی (ملکه ای راسخ در وجود انسان) العدالة عبارة عن ملکة راسخیة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات. (منبع : محمد حسین جمشیدی ، حضور ، تابستان 1380، شماره 36، ص108 ) دوم– عدالت از منظر مقام معظم رهبری : به منظور آشنایی با مفهوم عدالت از منظر مقام معظم رهبری توجه شما را به بخش هایی از مقاله ای که در همین زمینه به رشته تحریر در آمده است جلب می نماییم : یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه سیاسی، مفهوم عدالت می باشد که در رابطه با آن بحث های مختلفی صورت گرفته است. در این نوشتار به بررسی این مفهوم در دیدگاه مقام معظم رهبری پرداخته می شود که زوایای مختلف آن در سخنان ایشان مورد بررسی قرار می گیرد. ایشان درباره عدالت می فرمایند:” تکیه برعدالت،اساسی ترین و محوری ترین اصل یک حرکت الهی است؛ ادامه ی کار همه انبیا و مصلحان بزرگ تاریخ است. البته عدالت، دشمنانی دارد.همه کسانی که نانشان دربی عدالتی است، با عدالت دشمن اند. همه کسانی که با قلدری وزورگویی چه درصحنه ی ملی، چه درصحنه ی بین الملی تغذیه می شوند، باعدالت مخالفند.عدالت، شعار اصلی وهدف بزرگ انقلاب اسلامی ونظام جمهوری اسلامی بوده وهست. بعضی می خواهند با عنوان تندروی، عدالت را متهم ومحکوم کنند. عدالت، تندروی نیست؛ حق گرایی است؛ توجه به حقوق آحاد مردم است؛ جلوگیری ازویژه خواری است؛ جلوگیری از تجاوز وتعدی به حقوق مظلومان است. دریک کشور، کسان زیادی پیدا می شوند که اگر دستگاه مسئوول قانونی به مدد آنها نشتابد، در امواج درگیری های گوناگون لگد مال می شوند. وظیفه ی دولت عدالت مدار، توجه ویژه به قشر محرومین است. عدالت را نباید تندروی ومخالفت با شیوه های علمی دانست. با استفاده از همه ی شیوه های عالمانه وبا تدبیر می توان عدالت را در جامعه مستقر کرد.” (مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری دکتر محمود احمدی نژاد 84/5/12) مقام معظم رهبری، عدالت را درهم تنیده با دو مفهوم کلیدی دیگر دانسته و شرط تحقق عدالت را در پیوند آنها با یک دیگر می داند:” من می خواهم این نکته را عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقی خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر به شدت درهم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت ازعقلانیت ومعنویت جداشد، دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلا عدالت نخواهد بود. عقلانیت به خاطر این است که اگر عقل وخرد درتشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهی واشتباه دچار می شود؛ خیال می کند چیزهایی عدالت است، درحالی که نیست؛ وچیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمی بیند. بنابراین عقلانیت ومحابسه، یکی ازشرایط لازم رسیدن به عدالت است. تا می گوییم محاسبه وعقلانیت، عده یی می گویند مواظب باشید، دست ازپاخطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ مبادا یک حرف آن چنانی بزنید که دردنیا آن طوری بشود؛ مبادا یک کارآن چنانی بکنید که دنیا صف آرایی کند.این ها عقلانیت محافظه کارانه است؛ من به این اصلا اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت رابدرستی اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبه ی عقلانی وبه کار گرفتن خرد وعلم در بخشهای مختلف، تا بفهمید چه چیزی می تواند عدالت را برقرار کند واعتدالی را که ما بنای زمین و زمان رابراساس آن اعتدال خدادادی می دانیم ومظهرش در زندگی ماعدالت اجتماعی است،تامین کند. عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید شما برای خدا واجر الهی دنبال عدالت باشید؛ دراین صورت می توانید با دشمنان عدالت مواجهه ومقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بعدی است. بنابراین معنویت وعدالت درهم تنیده است. این که ما بگوییم عدالت رامطرح نکنید، تولید ثروت رامطرح کنید؛ بهانه راهم این بیاوریم که بعد ازتولید ثروت سراغ عدالت می رویم، این نمی شود. عدالت یعنی امکاناتی که درکشور هست، عادلانه وعاقلانه تقسیم کنیم نه عادلانه بی حساب وکتاب وسعی کنیم همین امکانات رابیشتر کنیم تابه همه بیشتر برسد؛ نه این که به قشر خاص و به دسته خاصی بیش تر برسد. این وظیفه ازوظایف دولت اسلامی بود که شما شعارش دادید؛خیلی هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ واین اساس کار شما ست. عدالت را واقعا محور همه برنامه ریزی های خودتان قرار دهید وببینید دربخشهای مختلف چگونه می شود آن را تامین کرد. دراین زمینه، به خصوص سازمان مدیریت وبرنامه ریزی بقش خیلی زیادی دارد و بعد هم بخشهای مالی واقتصادی دولت وبخش خدماتی ودیگر بخش ها.” (دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران 84/6/8) ایشان، اولین انتظار ملت از مسئولین را ملاحظه عدالت می دانند و می فرمایند:” دولت مردان وظائف سنگینی دارند که باید انجام دهند. ملت حق دارد اولین چیزی را که از مسئولان انتظار دارد و توقع میرود، ملاحظه ی عدالت باشد.برای تآمین عدالت که بسیارهم دشوار است، باید همه کار کنند؛ همه تلاش کنند. من اول سال گفتم: مسئله اقتصادی یک مسئله ی مهم کشور است. مسئله ی جنگ روانی دشمن یک مسئله مهم دیگر است. مسئله پیشرفت علمی هم مسئله سومی است که برای ملت ما مهم است. ” (مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) 86/3/14) مقام معظم رهبری، پای بندی به عدالت و عدالت محور بودن را مهم دانسته و می فرمایند:” نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجه ی دو کم کم در مقابل ارزشهای دیگر به فراموشی سپرده شود؛ در نظام ما این خطروجودداشته است. ارزشهای دیگر هم خیلی مهم است؛ مثلا ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگی، ارزش آزادی ومردم سالاری. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقا به معنای نفی این ها نیست؛ اما وقتی ما این ارزش ها را عمده می کنیم ومساله ی عدالت و نفی تبعیض وتوجه به نیازها ی طبقات محروم در جامعه کمرنگ می شود، خطر بزرگی است؛ اما با عدالت محور بودن یک دولت، این خطرازبین می رود یا ضعیف می شود.” (دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران 84/6/8) سپس ایشان عدالت را فلسفه وجودی مسئولین دانسته و می فرمایند:” فلسفه ی وجودی ما، عدالت است. رشد اقتصادی باید هم پای عدالت پیش برود؛ برنامه ریزی کنند و راهش راه پیدا کنند. حالا عدالت چیست؟ البته ممکن است در معنا کردن عدالت، افرادی، کسانی یا گروه هایی اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلم هایی وجود دارد: کم کردن فاصله ها، دادن فرصت های برابر، تشویق درستکار ومهارمتجاوزان به ثروت ملی، عدالت را دربدنه حاکمیتی رایج کردن عزل ونصب ها، قضاوت ها، اظهارنظرها مناطق دوردست کشور ومناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظرآوردن، منابع مالی کشوررابه همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن، ازقدر مسلم ها ومورد اتفاق های عدالت است که باید انجام بگیرد. بنابراین، عدالت یک اصل است و نیازمند قاطعیت عدالت، با تعارف درست نمی شود؛ اولا قاطعیت می خواهد، ثانیا ارتباط با مردم میخواهد، ثالثا ساده زیستی ومردمی بودن لازم دارد و بالاتراز همه، خودسازی وتهذیب می خواهد؛ این هم جزو پیش شرط ها و پیش نیاز ها ی اجرای عدالت است. اول، باید خودمان را درست کنیم و یک دستی به سروصورت خودمان بکشیم، تا بتوانیم عدالت راجرا کنیم؛ وظیفه ی من وشما اینهاست. واقعا باید با ویژه خواران و فساد مبارزه کنیم.” (دیدار با مسئولین و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی 85/3/29) آن گاه ایشان در تبیین یکی بودن دین و دولت، هدف انبیا را استقرار عدالت دانسته و به تشریح قسط می پردازند:” قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیل یک جامعه ی همراه باعدالت وقسط، یک کار سیاسی است. (منبع : سیدجواد میر خلیلی ، روزنامه رسالت ، به نقل از سایت آفتاب ) سوم– آزادی از منظر امام خمینی ره : در اندیشه کلامی و سیاسی امام خمینی آزادی به دو معنا به کار رفته است: آزادی فلسفی یا توصیفی. به بیان دیگر, اختیار(Free-Will) و آزادی حقوقی یا تجویزی (omFreed) آزادی فلسفی در نظر امام, مبتنی بر تحلیلی است که ایشان در کتاب طلب و اراده درباره ماهیت انسان مطرح نموده اند آزادی فلسفی مهم ترین موضوعی که در تحلیل ماهیت انسان در بین متکلمین اسلامی رواج دارد مجبور بودن یا مختار بودن آدمی است. دیدگاه امام در این باره, همان تفسیر معروف امامیه از جمله مشهور (بل الامر بین الامرین) است که در آن انسان در جایگاهی بین جبر و اختیار قرار دارد. در واقع ایشان نظر اشاعره مبنی بر مجبور بودن آدمی را (پایمال کننده حق آفریدگان) و نظر معتزله مبنی بر تفویض را ( شرک به خدا) می داند. در تمام هستی و دار تحقق, فاعل مستقلی به جز خدا نیست و دیگر موجودات همان گونه که در اصل وجود مستقل نیستند بلکه ربطِ محض اند و وجودشان عین فقر و تعلق است و ربط و احتیاج صرفند, صفات و آثار و افعالشان نیز استقلالی نیست. صفاتی دارند و دارای آثاری هستند و کارهایی انجام می دهند ولی در هیچ یک از این ها استقلال ندارد… آیه مبارکه: (وما تشاؤون الا ان یشاء الله…) می فرماید شما نخواهید خواست مگر آن که خدا بخواهد که در عین حالی که مشیت را برای خلق اثبات می فرماید وابستگی آن را به مشیت الهی بیان می کند, نه این که بخواهد بگوید که دو چیز دارای تأثیر باشند: مشیت خلق و مشیت خالق و یا این که به طور اشتراک مؤثر باشند, بلکه به گونه ای است که مشیت انسان ممکن ظهور مشیت خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست. آزادی حقوقی یا تجویزی در حالی که آزادی فلسفی به بحث از وجود اراده و اختیار در نهاد آدمی مربوط می شود و بحث درباره (وجود و عدم) است; آزادی حقوقی به تجویز آزاد گذاشتن انسان در تصمیم گیری و کنش می پردازد و بحثی درباره (باید و نباید) است.پیش از آن که به بررسی دیدگاه امام خمینی درباره آزادی تجویزی بپردازیم بیان دو نکته ضرورت دارد: اول این که ابهام و تنوع تعاریف آزادی که به قول (آیزایا برلین) به دویست تعریف می رسد(11)می تواند دیدگاه های اشخاص را با ابهام مواجه سازند. دوم این که حضرت امام درباره این نوع از آزادی, بحث منسجم و یک دستی ارائه ننموده است. از این رو نباید از ایشان, توقع ارائه تعریفی جامع و مانع داشت. با این همه با عنایت به سؤال های خبرنگاران خارجی به ویژه سؤال های اوریانا فالاچی, خبرنگار معروف ایتالیایی, می توانیم تعریف امام از آزادی را نقل کنیم. امام خمینی در پاسخ نامبرده که از ایشان خواستار ارائه یک تعریف ساده ازآزادی می شود می فرماید: آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده شان آزاد است, کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید, کسی الزام به شما نمی کند که حتماً باید این راه را بروید کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی, کسی الزامتان نمی کند که در کجا مسکن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضحی است. این تعریف با تعریف روسو از آزادی که (آزادی را حکومت برخود می داند.) نزدیک است. تعریف جان لاک نیز شبیه به تعریف فوق است, وی آزادی را قدرتی می داند که انسان برای انجام دادن یا احتراز از عملی خاص از آن برخوردار است, به نظر می رسد تعریف فوق تنها به تبیین معنای لغوی آزادی پرداخته است و از قیود آزادی سیاسی و اجتماعی ذکری به میان نیاورده است. در حقیقت تعریف ساده فوق, همان تعریفی است که حضرت امام در آزادی فلسفی (ان شاء فعل و ان شاء ترک) ارائه نمود. لکن با توجه به این که ایشان در مصاحبه های دیگری, تعریف فوق را تکمیل و قیود و حدود سیاسی و اجتماعی متنوعی برای آن مطرح کرده است, هم چون کانت که معتقد بود (آزادی, استقلال از هر چیز است سوای قانون اخلاق) و یا ارسطو که می گفت: (آزادی یعنی قبول قوانین دولت های مختلفی که به تناوب حکومت می کنند.) آزادی را به حوزه ای از عدم مداخله ها گسترش می دهد که دو مرز دارد: اول: عدم اخلال به مبانی دینی دوم: عدم اخلال به دولت و نهادهای مدنی. معنای آزادی این نیست که کسی بخواهد توطئه کند یا حرف هایی را بزند که شکست ملت است, شکست نهضت است. این آزادی نیست. در چارچوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند. کسانی که حرف دارند حرف هایشان را می زنند حتی هر فرقه ای هم که باشند. اما اگر بخواهند توطئه کنند و بخواهند اسلام را بشکنند, بخواهند نهادهایی را که الآن مشغول فعالیت اسلامی هستند این ها را بشکنند همچو چیزی نمی شود. بدیهی است که تعریف اخیر امام از آزادی قابل توسعه و تضییق است. در واقع مفاهیمی هم چون توطئه, شکست نهضت و نهادهای مدنی, تفسیرها و قرائت های مختلفی به خود می گیرند که باید با جست وجو در سیره عملی و بیانات تفصیلی ایشان, به دیدگاه امام خمینی نزدیک گردید. (منبع : مقاله آزادی در اندیشه امام خمینی(ره) نویسنده:عبد الوهاب فراتی به نقل از دانشنامه رشد ) چهارم – آزادی از منظر مقام معظم رهبری : هر چند بررسی کامل تمامی ابعاد این موضوع ، از شناخت مفهومی گرفته تا انواع ، حدود و ضوابط و غیره آن نیازمند تحقیقی کامل و گسترده در بیانات و دیدگاههای ایشان است اما در ادامه جهت آشنایی شما ، قسمتی از مقاله ( آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان ) که به برخی ابعاد این موضوع پرداخته ارائه می گردد : از دیدگاه مقام معظم رهبری ( آزادی ) یکی از اهداف و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است ؛ ( آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود. مردم می‌خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی تصمیم‌گیری هم نبود. مردم این را نمی‌خواستند؛ می‌خواستند این آزادیها باشد.)[1] (آزادی باید به شکل منطقی و صحیح در جامعه تأمین شود؛ همان‌ آزادی‌یی که انقلاب اسلامی و نظام اسلامی پرچمش را در دنیای اسلام بلند کرد؛ نه آزادی به شکل افراطی، تقلیدی و من‌درآوردی... ما به آزادی معتقدیم. اعتقاد ما به آزادی و تأمین حقوق‌ شهروندی در مسائل اجتماعی هم، ریشه‌دار و دارای مبنای دینی است.)[2] مقام معظم رهبری در زمینه مرزهای آزادی می فرماید: (در اسلام مرزهای اخلاقی وجود دارد . در اسلام آزادی علاوه بر آن حدود مادی مرزهای معنوی هم دارد . البته بله کسی که علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی بکند آزادی‌اش محدود می‌شود این منطقی است اما مرزهای معنوی هم دارد . اگر کسی عقیده گمراهی دارد، عیبی ندارد، وقتی می‌گوییم عیبی ندارد یعنی پیش خدا و پیش انسان‌های مؤمن عیب دارد لیکن حکومت هیچ وظیفه‌ای در قبال او ندارد در جامعه مسلمان، یهودی و مسیحی و بقیه ادیان گوناگون هستند الآن در کشور ما هم هستند در زمان صدر اسلام هم بودند هیچ مانعی ندارد، اما اگر قرار باشد آن کسی که عقیده فاسد دارد به جان ذهن و دل افرادی که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آن‌ها را هم گمراه کند این برای آدم یک مرز است این جا آزادی محدود می‌شود . از نظر اسلام اینگونه است‌یا مثلا بخواهند اشاعه فساد کنند، بخواهند فساد سیاسی و فساد جنسی و فساد فکری به وجود بیاورند یا همین فیلسوف نماهایی که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این‌که تحصیلات عالیه برای جوانان خوب نیست مقاله بنویسند بنا کنند عیوبش را ذکر کردن البته به احتمال قوی درصدی نود اثر نخواهد کرد اما ممکن است درصدی ده جوان تنبل اثر بکند نمی‌شود اجازه داد کسانی بنشینند با وسوسه و دروغ انسان‌ها را از تحصیل باز دارند . آزادی دروغ‌گویی نیست، آزادی شایعه پراکنی نیست . آزادی ارجاف نیست .)[3] در اسلام مبانی و ارزش‌های مسلم و ثابتی وجود دارد که ساختار آزادی را مشخص می‌کند . به تعبیر مقام معظم رهبری : (همین آزادی اجتماعی که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده‌های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت‌به کار گرفته بشود، مضر است . . . ارزش‌ها و حقایق ثابت مسلم این آزادی را محدود می‌کند .)[4] رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه می فرمایند : (...آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان ( هرج و مرج ) و ( دیکتاتوری ) را شناسائی و تثبیت کنند ، دوران جدید آغاز شده است . آری ، نباید از ( آزادی ) ترسید و از ( مناظره ) گریخت و ( نقد و انتقاد ) را به کالای قاچاق و یا امری تش ریفاتی ، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره ، به ( جدال و مرا ) ، گرفتار آمد و بجای آزادی ، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم ( آزادی) ، سهم ( اخلاق ) و سهم ( منطق ) ، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود ، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش ( تولید نرم افزار علمی و دینی ) در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است . بی شک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشه توام با رعایت ( ادب استفاده از آزادی ) ، یک مطالبه اسلامی است و ( آزاد ی تفکر ، قلم و بیان ) نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است .و من عمیقا متاسفم که برخی میان مرداب ( سکوت و جمود ) با گرداب ( هرزه گوئی و کفرگوئی ) طریق سومی نمی شناسند و گمان می کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو ، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا هم ( فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود ) و هم ( فرهنگ آزادی بی مهار و خودخواهانه غربی ) را نقد و اصلاح کند و فضائی بسازد که که در آن ، ( آزادی بیان ) ، مقید به ( منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران ) و نه به هیچ چی ز دیگری ، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف ، سکه رائج شود تا همه اندیشه ها درهمه حوزه ها فعال و برانگیخته گردند و ( زاد و ولد فرهنگی ) که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص ) و اهلبیت ایشان (علیهم السلام ) ، محصول ( تضارب آرا و عقول ) است ، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر ، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه ، ناممکن است . اما متاسفانه گروهی بدنبال سیاست زدگی و گروهی بدنبال سیاست زدائی ، دائما تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار ، می خواهند تا در این بلبشو ، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون ، بتوانند تاثیرگذار و جریان سازی باشند و سطح تفکر اجتماعی را پائین آورده و همه فرصت مل ی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری های غلط و منحط قبیله ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس ، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان ، برکنار و در حاشیه مانده و منزوی ، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی ، جام عه به جلو نخواهد رفت و دعوی ها ، تکراری و ثابت و سطحی و نازل می گردد ، هیچ فکری تولید و حرف تازه ای گفته نمی شود ، عده ای مدام خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر تنها غرب را ترجمه می کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند ، دچار انفعال و عقبگرد می شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده اید ، برای بیدار کردن عقل جمعی ، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با ( حمایت حکومت اسلامی ) و ( هدایت علما و صاحبنظران ) ، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه ، تمدن سازی و جامعه پردازی ، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماری ها و هتاکی ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه ، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام ، حمایت و نهادینه شود.)[5] از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود اختلاف نظر و سلیقه در جامعه امری کاملاً طبیعی و مایه پیشرفت کشور است و طرح مطالبی که مخالف نظر مشهور باشد، اشکال ندارد، (به شرط آنکه نحوة مطرح کردن و پرداختن به آن علمی باشد). به نظر ایشان، بررسی همه مسائل از جمله مسائل سیاسی در فضای (آرام و با دید علمی)، امری کاملاً ضروری است. (ضدیت با نظم و جهت‌گیری آنارشیستی، شایسته محیط‌های دانشگاهی نیست و صددرصد مخالف لوازم و ضروریات محیطهای علمی است).[6]. حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین لزوم خودداری از طرح کشمکش های فکری در عرصه های عمومی می فرمایند: ( اختلافات فکری ایرادی ندارد و بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه به آزادی بیان معتقدم اما اگر حرفها و مسائلی که محل طرح و استدلال و بحث درباره آنها مجامع تخصصی و کارشناسی است بصورت اغواگرانه در محافل عمومی مطرح شود، نمی توان این کار را آزادی بیان نامید.)[7] لازم به ذکر است کتابی تحت عنوان ( حقوق بشرو آزادی ، تالیف آیت الله خامنه ای ) منتشر گردیده است . [1] - بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌، 23/2/1379 . [2] - بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام ، 15/5/1382 . [3] - بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 . [4] - بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 . [5] - پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، 16 / 11 / 1381. [6] - ر.ک: روزنامه کیهان، 9/9/81، ص 2 . [7] - دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، 8/8/1384 . پنجم – رابطه عدالت و آزادی : عدالت و رابطه‌ی آن با آزادی از مسائل و مشکلات مهم اندیشه سیاسی اجتماعی است و این مسأله از دیدگاههای گوناگون بررسی شده است. عده‌ای معتقدند بین برابری و آزادی تضادی برقرار است. وجود یکی مستلزم قربانی شدن دیگری است و عده‌ای نیز هیچ گونه منافاتی بین این دو مفهوم نمی‌بینند. در هر صورت برای مشخص شدن نظر اسلام در مورد این رابطه، ابتدا لازم است تا به تعریف دقیق هر کدام از این واژه‌ها در ادبیات اسلامی پرداخته و با توجه به این تعاریف خاص رابطه‌ی مذکور را مورد بررسی قرار دهیم زیرا بدیهی است که با برداشتها و تعاریف غیراسلامی از این دو وژاه، هرگز نمی‌توان رابطه این دو را از نظر اسلام جویا شد. الف. بررسی مفهوم و اهمیت (عدالت) در متون اسلامی: مرحوم علامه‌ی طباطبائی در توضیح واژه‌ی (عدالت) چنین نگاشته است: (حقیقت عدل بر پا داشتن مساوات و برقراری موازنه بین امور است به طوری که هر کسی یا چیزی سهم مورد استحقاق خود را داشته باشد و هر چیزی در این جهت که در جایگاه شایسته خویش قرار دارد با دیگر امور مساوی باشد. پس عدل در اعتقاد آنست که به حق ایمان آورده شود و عدل در کنشهای شخصی آدمی آن است که به آنچه سعادت او را تأمین می‌کند عمل کند و از آنچه که موجب تیره‌روزی اوست مانند پیروی از هوای نفس اجتناب نماید، عدالت در جامعه‌و در مناسبات انسانی آن است که هر شخصی در جایگاهی که از نظر عقلی و شرع و عرف شایستگی آن را دارد قرار گیرد پس نیکوکار به سبب نیکوکاری پاداش بیند و جنایتکار در خور کردار ناشایستش کیفر ببیند،(1). و مرحوم مطهری نیز می‌فرمایند: (عدالت قطع نظر از اجتماع عبارت است از (اعطاء حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حق ذی حق)،(2). با توجه به تعریف فوق و سایر تعریفهایی که اندیشمندان اسلامی درباره‌ی این واژه دارند مشخص می‌شود که مفهوم عدل به معنای مطلق برقراری مساوات و برابری نیست بلکه (العدل هو اعطاء کل ذی حق حقّه) و یا (العدل وضع کل شی فی موضعه) می‌باشد. استاد مطهری در تعریفی از عدالت اجتماعی چنین می‌گوید: (خلاصه‌ی سخن این شد که معنای عدالت و مساوات این است که ناهمواری‌ها و پست بلندی‌ها و بالا و پایین‌ها و تبعیضهایی که منشأش سنتها و عادت یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود و اما آن اختلافها و نفاق‌هایی، (یعنی پستی و بلندی) که منشأ آن لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند. همان طور که در مسابقه میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و همسطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود،(3). جایگاه عدالت اجتماعی از دید اسلام بسیار روشن و مهم است. شاید هیچ اندیشمند سیاسی و اجتماعی به اندازه‌ی قرآن کریم و رهبران اسلامی بر لزوم تحقق عدالت اجتماعی در جامعه تأکید نکرده باشد. حضرت امیر (ع) در شدت اهتمام به اقامه‌ی عدل اسلامی حتی جان خویش را در این راه گذارد و از شدت عدالت در محراب عبادت به شهادت رسید. قرآن کریم یکی از اهداف ارسال رسولان را برقراری عدالت بیان می‌نماید (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. رسولان خود را با دلایل روشن ارسال کردیم و با آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم قسط و دادگری بپا دارند.)،(4). و همچنین در آیه 39 سوره‌ی اعراف به پیامبر اکرم (ص) امر می‌شود که به مردم بگوید (قل امر ربی بالقسط) پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می‌فرمایند (عدل ساعة خیر من عباة سبعین سنة قیام لیلها و صیام نهارها)(5). و در حدیث دیگری می‌فرمایند (لعمل الامام العادل فی رعیته یوما واحدا افضل من عبادة العابد فی اهله مأة عام او خمسین)،(6). یعنی عمل رهبر عدالی که یک روز در میان مردم خویش به عدالت رفتار کند از عمل عبادت عابدی که صد سال یا پنجاه سال در میان جامعه‌ی خویش استمرار داشته باشد بهتر و بالاتر است حضرت امیر (ع) در پاسخ سؤال شخصی که پرسید: (عدل شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی؟) می‌فرماید: (العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفها و افضلها)(7). و در جای دیگری می‌فرمایند: (بدان که برترین بندگان خدا نزد او امامی است دادگر هدایت شده و راهبر که سنتی را که شناخته شده است بر پا دارد و بدعتی را که ناشناخته است بمیراند و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر و ظالم). و در جای دیگری می‌فرمایند: (اعدل تدوم لک القدرت یعنی به عدالت رفتار کن تا قدرت برای تو باقی بماند)،(8). امام صادق (ع) می‌فرماید (ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم هنگامی که با مردم به عدالت رفتار شود بی‌نیاز می‌شوند)،(9) و ب. بررسی مفهوم و اهمیت (آزادی) در متون اسلامی: در تبیین و تفسیر هر موضوع و مسأله‌ای باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت، چرا که هر ره‌یافتی مبانی، پیش‌فرض و روش خود را می‌طلبد: مثلًا هیچ‌گاه نمی‌توان با روی‌کردی جامعه‌شناسانه، تحلیلی روان‌شناسانه طلبید و یا بالعکس. بنابراین اگر آزادی از منظر اسلام بررسی و تشریح می‌شود باید با پیش‌فرض‌های خود، منابع اسلامی و متد خویش پی‌گیری شود. با عنایت به این نکته، پیش از توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله (آزادی) باید چند مطلب به عنوان مبادی و مبانی پاسخ مد نظر قرار گیرد: 1- واژه (آزادی) به معنی باز بودن راه انجام فعل و ترک آن است، خواه آن فعل جنبه ارزشی داشته باشد یا خیر. خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزه سیاست، در حوزه اخلاق باشد یا خیر، فردی باشد یا اجتماعی، معقول باشد یا غیرمعقول. 2- انسان بر حسب خلقت خاص خویش، موجودی صاحب عقل و اراده بوده به صورتی که در هر کاری می‌تواند جانب انجام آن را اختیار کرده یا جانب ترک آن را برگزیند. پس آدمی در مورد انجام و ترک فعل مطلق العنان بوده و مقید به یکی از دو طرف نمی‌باشد. از این نوع آزادی انسان به (آزادی تکوینی) یاد می‌کنند. 3- لازمه آزادی فوق، آزادی دیگری است که عبارت از: امکان بهره‌مندی آدمی از مواهب (آزادی تکوینی) بدون دخالت قوه، قدرت و اراده قاهری بیرون از نفس انسان. این آزادی، (آزادی تشریعی) یا (آزادی حقوقی) نام دارد،(10). 4- این واژه از دیدگاه‌ها و حیثیت‌های گوناگون تقسیمات و انواع متعددی پیدا می‌کند چون: آزادی درونی، آزادی برونی، آزادی جمادی، آزادی نباتی، آزادی حیوانی، آزادی انسانی، آزادی ولایی، آزادی اخلاقی، آزادی فردی، آزادی اجتماعی، آزادی اندیشه، آزادی بینش، آزادی بیان و نوشتار و. 5- با دقت در مطالب شماره‌های 1 تا 3 مشخص می‌گردد که منشأ (آزادی) اراده آدمی است که او را وادار به عمل یا ترک آن ساخته و حالت نفسانی است که از میان رفتن آن مساوی با از بین رفتن اصل انسانیت می‌باشد. 6- تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگی دارد، چرا که متعلق آزادی خود انسان است، ازاین‌رو هر تعریفی از انسان در برداشت از آزادی دخیل خواهد بود و بالاتر، بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. اکنون تعریف آزادی از منظر اسلام را با مطلب اخیر یعنی، تعریف و دیدگاه اسلام به انسان شروع می‌کنیم: انسان در نگرش اسلامی: 1- کارگزار یا خلیفه خداوند بر روی زمین و عبد اوست، در مقام عبودیت مطیع خواست و اراده اوست اما در مقام کارگزاری بر روی زمین باید فعال باشد. انسان پلی میان ملک و ملکوت و ابزاری است که مشیت خداوند از طریق آن در این جهان تحقیق و تبلور می‌یابد(11). 2- انسان هم دارای عقل است و هم دارای اراده، اسلام می‌خواهد انسان اراده‌اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد زیرا تنها در این صورت است که آدمی به یک زندگی توأم با سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت دست خواهد یافت،(12). 3- انسان از آن جهت که به مستقیم‌ترین وجهی منعکس کننده حکمت الهی است و به کامل‌ترین وجهی مظهر صفات الهی است، اشرف همه مخلوقات است،(13). 4- انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند اما مسؤولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات مراقبت نماید،(14). 5- انسان دارای دو ضلع وجودی است: طبیعت و فطرت و از همین‌رو آدمی نقطه صفری است که قابلیت تا بی‌نهایت صعود یا سقوط را دارا است،(15). راز تعبیرات دوگانه و متضاد نمای برخی آیات قرآن کریم از انسان در همین خصوصیت نهفته است در برخی آیات انسان ضعیف و ناتوان (نساء، آیه 28 (، ستمکار (ابراهیم، آیه 34 (، جهول و بسیار نادان (احزاب، آیه 72 (، ناسپاس (عادیات، آیه 6 (، سرکش (علق، آیه 6 (، و در بعضی آیات دیگر خودآگاه (قیامت، آیه 14 (، حق‌گرا (زمر، آیه 18 (، مسؤولیت‌پذیر (احزاب، آیه 72 (، و خوانده شده است. حاصل آن که در یک برآیند کلی، اسلام آدمی را محدود در همین که هست و تاکنون خود را نشان داده نمی‌بیند، بلکه برای او آرمانی فراتر از بینش طبیعی و مادی دارد. اسلام می‌خواهد انسان ایده‌آل بسازد نه انسان صرفا نرمال که تنها با جامعه ساخته و با دیگران هماهنگ باشد (برخلاف نگرش لیبرالیزم از انسان که طبیعت‌گرا بوده و آدمی را همین می‌بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است). تو زکرمنا بنی‌آدم شدی هم به خشکی هم به دریا پانهی‌ که حملناهم علی البحری به جان از حملناهم علی البر پیش ران‌ مرملایک راسوی بر راه نیست جنس حیوان هم زبحر آگاه نیست‌ تو به تن حیوان به جانی از ملک تاروی هم بر زمین هم بر فلک‌ تا به ظاهر مثلکم باشد بشر با دل یوحی الیه دیده‌ور (16) با توجه به همین دوگانگی وجودی انسان (طبیعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است که خداوند هم (آزادی تکوینی) به بشر اعطا فرموده و هم بر (آزادی تشریعی) اوصحه گذاشته است تا در پرتو آن آدمی بر ترمیم کاستی‌ها و ایجاد مصونیت از آسیب‌های ناشی از کژی‌های ضلع طبیعت خود توانا گشته، و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه خلافت الهی و کارگزاری خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیت‌ها و صلاحیت‌هایی می‌داند که سبب شایستگی و بایستگی بهره‌مندی او از موهبت (آزادی) است. از همین رو قرآن غایت قصوای بعثت پیامبر گرامی (ص) را تحقق آزادی تکوینی و تشریعی تلقی کرده است: (ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم و از [دوش‌] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمی‌دارد)،(17) گویا با نبود آزادی دعوت به دین و دینداری لغو و عبث است. با توجه به مطالب پیش گفته روشن گشت که تعریف آزادی در نگرش اسلام چیست؟ اسلام هم آزادی تکوینی برای انسان قائل است و هم آزادی تشریعی. براساس آیات قرآن انسان از آزادی تکوینی برخوردار است یعنی، مختار است بر انجام فعل و ترک آن و این آزادی، فطری بشر است. هم‌چنین آزادی تشریعی- که در منظر اسلام امری شایسته و بایسته است- یعنی انسان آزاد است که از آزادی تکوینی خود در عمل و زندگی خویش بهره‌مند شود و هیچ‌کسی حق ندارد با اعمال فشار، زور و قدرت از بهره‌وری معقول از آزادی تکوینی او جلوگیری کرده و ممانعت به عمل آورد. به فرموده خداوند متعال: (بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرید)،(18) و (هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید)،(19) و این همان آزادی است که حضرت علی (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش نمود: (نفست را از هر پستی گرامی‌دار، هر چند دنائت تو را به خواهش‌هایت برساند. چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت که می‌بخشی چیز ارزنده‌یی به دست نخواهی آورد. (ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرّا بنده دیگری مباش زیرا خدایت آزاد آفریده است)،(20). براساس روح توحیدی که در نگرش اسلامی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا، و چنان که گفته شد اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادی تکوینی خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند. که در آن صورت به زندگی با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. اما همین انسان در نگرش اسلامی حق ندارد بهره‌وری از آزادی تکوینی خود را محدود به خواسته‌ها و اراده‌های انسان‌های دیگر کرده و خود را بنده دیگران سازد و عملًا خویش را از آزادی حقوقی و تشریعی محروم سازد. آزادی تشریعی با تعریفی که از آن در دیدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبیعی بشر است و هیچ انسانی حق بازستانی و محدودیت آن را ندارد. خلاصه آن که: بندگی خداوند موجب آزادی و بندگی غیر خداوند فقدان آزادی است (چنان که (همسر عمران [مادر مریم‌] گفت: پروردگار من نذر کردم که آنچه در رحم من است آزاد و در خدمت تو باشد)،(21). گفت ای صدیق آخر گفتمت که مرا انباز کن در مکرمت‌ گفت ما دو بندگان کوی تو کردمش آزاد من بر روی تو تو مرا می‌دار بنده و یار غار هیچ آزادی نخواهم زینهار که مرا از بندگیت آزادی است بی‌تو بر من محنت و بی‌دادی است‌ (22) اما باید توجه داشت که انسان‌های دیگر نمی‌توانند آزادی تشریعی را محدود سازند ولی از آن جا که انسان یک موجود اجتماعی است، به صورت طبیعی ملزم می‌شود که اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد و به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع با اراده دیگران شریک سازد. ازاین‌رو باید در برابر قانونی که حدودی برای اراده‌ها و آزادی‌های مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده، خضوع کند. پس همان طبیعتی که به یک فرد انسان آزادی اراده و عمل داده، عینا همان طبیعت در عرصه اجتماع اراده و عمل را محدود و آزادی تشریعی انسان را مقید می‌سازد. در نگرش اسلامی از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایه اخلاق فاضله گذاشته و متعرض همه اعمال فردی و اجتماعی تحت عنوان ضوابط شرع شده است، آزادی تشریعی در این چارچوب مرزبندی می‌شود. با توجه به این مطلب مهم، از دیدگاه اسلام، آزادی تشریعی به این معنا می‌شود که انسان آزاد و مختار است از تمامی حقوقی که قوانین شرع برای او مشخص کرده بهره‌مند شود. مثلًا یکی از قوانین شرع آن است که انسان می‌تواند تا هر جا که بخواهد در عرصه علم‌اندوزی پیش برود و در این ساحت آزاد است و حتی دولت اسلامی موظف است که امکاناتی برای افراد فراهم کند تا از این حق بهره‌مند شود. (برای آگاهی بیشتر ر. ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 10، ص 372- 371 و ج 4، ص 116. ) آزادی بیان و نوشتار، آزادی اجتماعی، آزادی بینش و آزادی اندیشه (در ساحت‌های اقتصادی- فرهنگی و سیاسی) همه در چارچوب مقوله پیش گفته معنا می‌یابد و تحلیل می‌شود. بدین ترتیب مشخص می‌شود که اولًا: در دین مقدس اسلام به این دو اصل مهم بسیار اهمیت داده شده تا جایی که اجرا و تحقق عدالت و آزادی را در جامعه، و هدف مهم از بعثت و ارسال پیامبران الهی شمرده شده است. و ثانیا به نگرش اسلامی به دو مقوله‌ی عدالت و آزادی کاملًا متفاوت از نگرشهای مکاتب لیبرال و سکولار نسبت به این دو می‌باشد. ج. بررسی رابطه (آزادی) و (عدالت) از منظر اسلامی: اندیشمندان اسلامی متعددی به بررسی رابطه‌ی فوق پرداخته‌اند که در اینجا به چند نمونه‌ی مهم اکتفا می‌نمائیم: 1. سید قطب نویسنده‌ی کتاب (عدالت اجتماعی در اسلام) از جمله‌ی اندیشمندان و متفکران مشهور اسلامی است که در زمینه عدالت اجتماعی در اسلام و تحقیقات گسترده‌ای داشته است. از نظر ایشان هر چند آزادی و عدالت از نظر مفهومی با هم اختلاف دارند، اما از نظر مصادیق هر یک از آنها مستلزم دیگری است. بدین معنا که آزادی، در معنای درست خود، برابری و عدالت را هم در بر دارد و این که اگر عدالت به درستی تحقق یابد مستلزم نوعی آزادی و برابری است. به نظر او عدالت و مساوات ناگزیر باید مستند به یک آزادی ریشه‌دار باشد، چه در غیر این صورت پایدار نخواهد بود: (اما اگر مساوات مستند به یک آزادی ریشه‌دار روحی باشد چنان که مستند به قانون‌گذاری و قوه‌ی مجریه است مردم قوی و ضعیف همگی بهتر احساس مساوات می‌نمایند. در شخص ضعیف همت بلندی ایجاد می‌کند و در قوی تواضعی و در باطن هم با اعتقاد به خدا تماس دارد. و در وحدت و همکاری مردم و اجتماع بلکه انسانیت نیز مطلب همین است اسلام هم آن گاه که به روح بشر آزادی کامل و همه جانبه‌ای داد. و در عین حال، حوائج تن و ضروریات زندگی را نیز به حکم قانون و دل به طور مساوی ضمانت نموده، به همین هدف نظر داشته است،(23). سید قطب پایه‌های عدالت اجتماعی در اسلام را سه چیز معرفی می‌کند: اول: آزادی همه جانبه‌ی وجدان و ارتباط بی‌واسطه‌ی همه با خدا. دوم: مساوات کامل انسانیت. سوم: همکاری محکوم اجتماعی و تکافل،(24). 2. مرحوم دکتر شریعتی که مدافع عدالت و برابری به مفهوم رادیکال آن بود، نابرابری را خطری برای آزادی به شمار می‌آورد و به همین دلیل و برای این که مردم از آزادی برخوردار باشند، باید به دفاع از برابری پرداخت، زیرا برابری سیاسی و توزیع عادلانه‌ی قدرت موجد آزادی می‌باشد،(25). 3. از نظر استاد مطهری عدالت رعایت استحقاقهاست و یکی از حقوق مهم انسان آزادی است که آزادی بیان و تفکر و اندیشه از مهمترین اشکال آن است،(26). در هر صورت آنچه که از دیدگاه دینی و بررسی نظریات اندیشمندان اسلامی به نظر می‌رسد این است که: این دو مفهوم نمی‌توانند با هم منافات کلی داشته باشند تا بگوییم کدام یک بر دیگری مقدم است، چرا که آزادی چیزی جز پاسخ به استحقاق‌های فطری و مساوی بشر نیست و عدالت اجتماعی هم مبتنی بر حقوق و دادن پاسخ مناسب به حقوق فطری و قانونی افراد جامعه است. با این وصف تحقق عدالت اجتماعی بدون توجه به رعایت حقوق فطری انسان‌ها که از جمله آنها ازادی است میسر نیست، از این روی اصولًا برای تحقق عدالت اجتماعی چاره‌ای جز اعطای آزادی به افراد وجود ندارد. البته عدالت اجتماعی خود تفسیرکننده حدود آزادی فطری هر فرد و بیان قیود لازمه آن است. مثلًا اصل عدالت اقتضا می‌کند که افرادی که با استفاده از آزادی خویش آزادی دیگران یا مسیر رشد و تعالی انسان و انسانیت را به مخاطره می‌اندازند در استفاده از این آزادی با محدودیت مواجه شوند و در صورت تزاحم بین آزادی افراد این اصل عدالت است که اطلاق آزادی را مقید می‌کند واز این جهت نسبت به اصل آزادی، اصل عدالت از برتری برخوردار است. البته باید توجه شود که در اسلام هرگز عدالت به معنای برابری مطلق نمی‌باشد، گرچه در خیلی از تفسیرهای غربی و کمونیستی عدالت همان برابری است. از سوی دیگر آزادی در اسلام با آزادی لیبرالی تفاوت‌های بنیادین دارد، لذا از آنجا که در دیدگاه اسلام عدالت همان برابری مطلق نیست، خیلی از زمینه‌های تعارضی بین آزادی و برابری در تعارض بین آزادی و عدالت مرتفع است،(27). پی‌نوشت‌ (1)) المیزان، فی تفسیر القرآن 7 ج 12، ص 453 353) (2)) بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 16) (3)) بیست گفتار، ص 143) (4)) حدید، آیه 35) (5)) بحارالانوار، ج 75، ص 352) (6)) به نقل از باقر شریف القریشی، النظام السیاسی فی الاسلام، ص 64) (7)) نهج‌البلاغه، حکمت 437) (8)) الحیاة، ج 6، 328) (9)) کافی، ج 2، ص 568) (10)) المیزان، ج 10، ص 370) (11)) بقره، آیه 30) (12)) احزاب، 29- اسراء، آیه 19) (13)) اسراء، آیه 70) (14)) برای آگاهی بیشتر ر. ک: جوان مسلمان و دنیای متجدد، دکتر سید حسین نصر، ص 63- 66) (15)) انسان، آیه 3) (16)) مثنوی، دفتر دوم، ابیات 3773- 3777) (17)) اعراف، آیه 751) (18)) آل عمران، آیه 64) (19)) همان، آیه 79) (20)) نهج‌البلاغه، نامه 31) (21)) آل عمران، آیه 35) (22)) مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1075- 1078) (23)) سید قطب، محمد، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سید هادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی، چاپ هفتم، تهران شرکت سهامی انتشار،] بی‌تا [، ص 94) (24)) همان، ص 92) (25)) علیرضا مرامی، بررسی مقایسه‌ای مفهوم عدالت، ص 145) (26)) شهید مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 161) (27)) کاظم قاضی‌زاده، اندیشه‌های فقهی سیاسی امام خمینی، ص 422) با توجه به این مطالب اکنون به ارتباط میان آزادی و عدالت از منظر امام خمینی و مقام معظم رهبری می پردازیم : 1 – ارتباط عدالت و آزادی از منظر حضرت امام خمینی ره آزادی با عدالت پیوند شدید و ارتباط مستحکم دارد. تمام انواع گوناگون عدالت با آزادی ارتباط دارند این عدالت در چند شکل تجلی پیدا می کند. بدین قرار: 1- عدالت اداری اداره کردن اجتماع به گونه ای که اداره کننده بتواند صفات و ویژگیهای افراد اجتماع را در نظر بگیرد و با هر فردی هماهنگ با استعداد و تلاش و کوششی که در پیشرفت کار اجتماع دارد، برخورد نماید. در امکانات موجود و در خدمات عمومی و حقوق همگانی در میان افراد، به تساوی رفتار کند و در تفاوت کوششها و تلاشها در رفتارها تفاوت قایل شود; نظیر میدان مسابقه ای که پیش از اجرای مسابقه با افراد به طور یکسان رفتار می شود و پس از پایان آن، میان افراد به تفاوت کوشش آنها، تفاوت رعایت می گردد. اداره جامعه باید به کسی سپرده شود که عدالت را بشناسد و بتواند آن را خوب
عنوان سوال:

عدالت از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای چه تعریفی دارد؟ از نظر ایشان آزادی چه تعریفی دارد؟ نحوه پیوند و تعامل عدالت و آزادی در جامعه دینی با توجه به دیدگاه های ایشان به چه نحوی است؟


پاسخ:

عدالت از نظر امام خمینی و آیت الله خامنه ای چه تعریفی دارد؟ از نظر ایشان آزادی چه تعریفی دارد؟ نحوه پیوند و تعامل عدالت و آزادی در جامعه دینی با توجه به دیدگاه های ایشان به چه نحوی است؟

دوست عزیز ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم .
سوال شما مشتمل بر چندین بخش است که به طور مجزا هر کدام از آنها را مورد بررسی قرار می دهیم :
یکم– عدالت از منظر امام خمینی (ره) :
امام خمینی نسبت به عدالت، قسط و عدل با دیدی گسترده و همه جانبه نگریسته و آن را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده است. بررسی آثار مکتوب و سخنان و پیامهای امام خمینی بیانگر این است که آن بزرگوار در بیان و تعریف عدالت، قسط و عدل به ارائه چند مفهوم از آن پرداخته است. در اینجا صرفاً برخی از این مفاهیم به اختصار بیان می شود:
1 عدل و قسط نقطه مقابل جور و ستم
امام خمینی در مقصد پنجم از کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل به این بیان می پردازد که عدل ضد جور است:
در بیان عدل و ضد آن است که (جور) است.
2 عدالت به معنای حد وسط بین افراط و تفریط در امور:
در این بیان امام عدالت را چونان ارسطو و به پیروی از وی رعایت و حد وسط در امور و افعال می داند و لذا آن را چونان سیری مستقیم و معتدل ترسیم می کنند:
بدان که عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط.
و عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است.
3 عدالت به مفهوم تعدیل قوای نفس انسانی:
و عدالت عبارت است از تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن... و عدالت را اطلاق دیگری است و آن عبارت است از تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه.
4 عدالت به مثابه والاترین فضایل بشری: و آن از امهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است.
5 عدالت به مفهوم فقهی (ملکه ای راسخ در وجود انسان)
العدالة عبارة عن ملکة راسخیة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات.
(منبع : محمد حسین جمشیدی ، حضور ، تابستان 1380، شماره 36، ص108 )

دوم– عدالت از منظر مقام معظم رهبری :
به منظور آشنایی با مفهوم عدالت از منظر مقام معظم رهبری توجه شما را به بخش هایی از مقاله ای که در همین زمینه به رشته تحریر در آمده است جلب می نماییم :
یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه سیاسی، مفهوم عدالت می باشد که در رابطه با آن بحث های مختلفی صورت گرفته است. در این نوشتار به بررسی این مفهوم در دیدگاه مقام معظم رهبری پرداخته می شود که زوایای مختلف آن در سخنان ایشان مورد بررسی قرار می گیرد. ایشان درباره عدالت می فرمایند:” تکیه برعدالت،اساسی ترین و محوری ترین اصل یک حرکت الهی است؛ ادامه ی کار همه انبیا و مصلحان بزرگ تاریخ است. البته عدالت، دشمنانی دارد.همه کسانی که نانشان دربی عدالتی است، با عدالت دشمن اند. همه کسانی که با قلدری وزورگویی چه درصحنه ی ملی، چه درصحنه ی بین الملی تغذیه می شوند، باعدالت مخالفند.عدالت، شعار اصلی وهدف بزرگ انقلاب اسلامی ونظام جمهوری اسلامی بوده وهست. بعضی می خواهند با عنوان تندروی، عدالت را متهم ومحکوم کنند. عدالت، تندروی نیست؛ حق گرایی است؛ توجه به حقوق آحاد مردم است؛ جلوگیری ازویژه خواری است؛ جلوگیری از تجاوز وتعدی به حقوق مظلومان است. دریک کشور، کسان زیادی پیدا می شوند که اگر دستگاه مسئوول قانونی به مدد آنها نشتابد، در امواج درگیری های گوناگون لگد مال می شوند. وظیفه ی دولت عدالت مدار، توجه ویژه به قشر محرومین است. عدالت را نباید تندروی ومخالفت با شیوه های علمی دانست. با استفاده از همه ی شیوه های عالمانه وبا تدبیر می توان عدالت را در جامعه مستقر کرد.” (مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری دکتر محمود احمدی نژاد 84/5/12)
مقام معظم رهبری، عدالت را درهم تنیده با دو مفهوم کلیدی دیگر دانسته و شرط تحقق عدالت را در پیوند آنها با یک دیگر می داند:” من می خواهم این نکته را عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقی خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر به شدت درهم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت ازعقلانیت ومعنویت جداشد، دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلا عدالت نخواهد بود. عقلانیت به خاطر این است که اگر عقل وخرد درتشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود، انسان به گمراهی واشتباه دچار می شود؛ خیال می کند چیزهایی عدالت است، درحالی که نیست؛ وچیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمی بیند.
بنابراین عقلانیت ومحابسه، یکی ازشرایط لازم رسیدن به عدالت است. تا می گوییم محاسبه وعقلانیت، عده یی می گویند مواظب باشید، دست ازپاخطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ مبادا یک حرف آن چنانی بزنید که دردنیا آن طوری بشود؛ مبادا یک کارآن چنانی بکنید که دنیا صف آرایی کند.این ها عقلانیت محافظه کارانه است؛ من به این اصلا اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت رابدرستی اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبه ی عقلانی وبه کار گرفتن خرد وعلم در بخشهای مختلف، تا بفهمید چه چیزی می تواند عدالت را برقرار کند واعتدالی را که ما بنای زمین و زمان رابراساس آن اعتدال خدادادی می دانیم ومظهرش در زندگی ماعدالت اجتماعی است،تامین کند.
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید شما برای خدا واجر الهی دنبال عدالت باشید؛ دراین صورت می توانید با دشمنان عدالت مواجهه ومقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بعدی است. بنابراین معنویت وعدالت درهم تنیده است.
این که ما بگوییم عدالت رامطرح نکنید، تولید ثروت رامطرح کنید؛ بهانه راهم این بیاوریم که بعد ازتولید ثروت سراغ عدالت می رویم، این نمی شود. عدالت یعنی امکاناتی که درکشور هست، عادلانه وعاقلانه تقسیم کنیم نه عادلانه بی حساب وکتاب وسعی کنیم همین امکانات رابیشتر کنیم تابه همه بیشتر برسد؛ نه این که به قشر خاص و به دسته خاصی بیش تر برسد. این وظیفه ازوظایف دولت اسلامی بود که شما شعارش دادید؛خیلی هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ واین اساس کار شما ست.
عدالت را واقعا محور همه برنامه ریزی های خودتان قرار دهید وببینید دربخشهای مختلف چگونه می شود آن را تامین کرد. دراین زمینه، به خصوص سازمان مدیریت وبرنامه ریزی بقش خیلی زیادی دارد و بعد هم بخشهای مالی واقتصادی دولت وبخش خدماتی ودیگر بخش ها.” (دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران 84/6/8)
ایشان، اولین انتظار ملت از مسئولین را ملاحظه عدالت می دانند و می فرمایند:” دولت مردان وظائف سنگینی دارند که باید انجام دهند. ملت حق دارد اولین چیزی را که از مسئولان انتظار دارد و توقع میرود، ملاحظه ی عدالت باشد.برای تآمین عدالت که بسیارهم دشوار است، باید همه کار کنند؛ همه تلاش کنند. من اول سال گفتم: مسئله اقتصادی یک مسئله ی مهم کشور است. مسئله ی جنگ روانی دشمن یک مسئله مهم دیگر است. مسئله پیشرفت علمی هم مسئله سومی است که برای ملت ما مهم است. ” (مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) 86/3/14)
مقام معظم رهبری، پای بندی به عدالت و عدالت محور بودن را مهم دانسته و می فرمایند:” نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجه ی دو کم کم در مقابل ارزشهای دیگر به فراموشی سپرده شود؛ در نظام ما این خطروجودداشته است. ارزشهای دیگر هم خیلی مهم است؛ مثلا ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگی، ارزش آزادی ومردم سالاری. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقا به معنای نفی این ها نیست؛ اما وقتی ما این ارزش ها را عمده می کنیم ومساله ی عدالت و نفی تبعیض وتوجه به نیازها ی طبقات محروم در جامعه کمرنگ می شود، خطر بزرگی است؛ اما با عدالت محور بودن یک دولت، این خطرازبین می رود یا ضعیف می شود.” (دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران 84/6/8)
سپس ایشان عدالت را فلسفه وجودی مسئولین دانسته و می فرمایند:” فلسفه ی وجودی ما، عدالت است. رشد اقتصادی باید هم پای عدالت پیش برود؛ برنامه ریزی کنند و راهش راه پیدا کنند. حالا عدالت چیست؟ البته ممکن است در معنا کردن عدالت، افرادی، کسانی یا گروه هایی اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلم هایی وجود دارد: کم کردن فاصله ها، دادن فرصت های برابر، تشویق درستکار ومهارمتجاوزان به ثروت ملی، عدالت را دربدنه حاکمیتی رایج کردن عزل ونصب ها، قضاوت ها، اظهارنظرها مناطق دوردست کشور ومناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظرآوردن، منابع مالی کشوررابه همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن، ازقدر مسلم ها ومورد اتفاق های عدالت است که باید انجام بگیرد. بنابراین، عدالت یک اصل است و نیازمند قاطعیت عدالت، با تعارف درست نمی شود؛ اولا قاطعیت می خواهد، ثانیا ارتباط با مردم میخواهد، ثالثا ساده زیستی ومردمی بودن لازم دارد و بالاتراز همه، خودسازی وتهذیب می خواهد؛ این هم جزو پیش شرط ها و پیش نیاز ها ی اجرای عدالت است. اول، باید خودمان را درست کنیم و یک دستی به سروصورت خودمان بکشیم، تا بتوانیم عدالت راجرا کنیم؛ وظیفه ی من وشما اینهاست. واقعا باید با ویژه خواران و فساد مبارزه کنیم.” (دیدار با مسئولین و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی 85/3/29)
آن گاه ایشان در تبیین یکی بودن دین و دولت، هدف انبیا را استقرار عدالت دانسته و به تشریح قسط می پردازند:” قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیل یک جامعه ی همراه باعدالت وقسط، یک کار سیاسی است.
(منبع : سیدجواد میر خلیلی ، روزنامه رسالت ، به نقل از سایت آفتاب )

سوم– آزادی از منظر امام خمینی ره :
در اندیشه کلامی و سیاسی امام خمینی آزادی به دو معنا به کار رفته است:
آزادی فلسفی یا توصیفی. به بیان دیگر, اختیار(Free-Will) و آزادی حقوقی یا تجویزی (omFreed) آزادی فلسفی در نظر امام, مبتنی بر تحلیلی است که ایشان در کتاب طلب و اراده درباره ماهیت انسان مطرح نموده اند
آزادی فلسفی
مهم ترین موضوعی که در تحلیل ماهیت انسان در بین متکلمین اسلامی رواج دارد مجبور بودن یا مختار بودن آدمی است. دیدگاه امام در این باره, همان تفسیر معروف امامیه از جمله مشهور (بل الامر بین الامرین) است که در آن انسان در جایگاهی بین جبر و اختیار قرار دارد.
در واقع ایشان نظر اشاعره مبنی بر مجبور بودن آدمی را (پایمال کننده حق آفریدگان) و نظر معتزله مبنی بر تفویض را ( شرک به خدا) می داند.
در تمام هستی و دار تحقق, فاعل مستقلی به جز خدا نیست و دیگر موجودات همان گونه که در اصل وجود مستقل نیستند بلکه ربطِ محض اند و وجودشان عین فقر و تعلق است و ربط و احتیاج صرفند, صفات و آثار و افعالشان نیز استقلالی نیست.
صفاتی دارند و دارای آثاری هستند و کارهایی انجام می دهند ولی در هیچ یک از این ها استقلال ندارد… آیه مبارکه: (وما تشاؤون الا ان یشاء الله…) می فرماید شما نخواهید خواست مگر آن که خدا بخواهد که در عین حالی که مشیت را برای خلق اثبات می فرماید وابستگی آن را به مشیت الهی بیان می کند, نه این که بخواهد بگوید که دو چیز دارای تأثیر باشند: مشیت خلق و مشیت خالق و یا این که به طور اشتراک مؤثر باشند, بلکه به گونه ای است که مشیت انسان ممکن ظهور مشیت خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست.
آزادی حقوقی یا تجویزی
در حالی که آزادی فلسفی به بحث از وجود اراده و اختیار در نهاد آدمی مربوط می شود و بحث درباره (وجود و عدم) است; آزادی حقوقی به تجویز آزاد گذاشتن انسان در تصمیم گیری و کنش می پردازد و بحثی درباره (باید و نباید) است.پیش از آن که به بررسی دیدگاه امام خمینی درباره آزادی تجویزی بپردازیم بیان دو نکته ضرورت دارد:
اول این که ابهام و تنوع تعاریف آزادی که به قول (آیزایا برلین) به دویست تعریف می رسد(11)می تواند دیدگاه های اشخاص را با ابهام مواجه سازند.
دوم این که حضرت امام درباره این نوع از آزادی, بحث منسجم و یک دستی ارائه ننموده است. از این رو نباید از ایشان, توقع ارائه تعریفی جامع و مانع داشت.
با این همه با عنایت به سؤال های خبرنگاران خارجی به ویژه سؤال های اوریانا فالاچی, خبرنگار معروف ایتالیایی, می توانیم تعریف امام از آزادی را نقل کنیم.
امام خمینی در پاسخ نامبرده که از ایشان خواستار ارائه یک تعریف ساده ازآزادی می شود می فرماید:
آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده شان آزاد است, کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید, کسی الزام به شما نمی کند که حتماً باید این راه را بروید کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی, کسی الزامتان نمی کند که در کجا مسکن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضحی است.
این تعریف با تعریف روسو از آزادی که (آزادی را حکومت برخود می داند.) نزدیک است. تعریف جان لاک نیز شبیه به تعریف فوق است, وی آزادی را قدرتی می داند که انسان برای انجام دادن یا احتراز از عملی خاص از آن برخوردار است, به نظر می رسد تعریف فوق تنها به تبیین معنای لغوی آزادی پرداخته است و از قیود آزادی سیاسی و اجتماعی ذکری به میان نیاورده است.
در حقیقت تعریف ساده فوق, همان تعریفی است که حضرت امام در آزادی فلسفی (ان شاء فعل و ان شاء ترک) ارائه نمود. لکن با توجه به این که ایشان در مصاحبه های دیگری, تعریف فوق را تکمیل و قیود و حدود سیاسی و اجتماعی متنوعی برای آن مطرح کرده است, هم چون کانت که معتقد بود (آزادی, استقلال از هر چیز است سوای قانون اخلاق) و یا ارسطو که می گفت: (آزادی یعنی قبول قوانین دولت های مختلفی که به تناوب حکومت می کنند.) آزادی را به حوزه ای از عدم مداخله ها گسترش می دهد که دو مرز دارد:
اول: عدم اخلال به مبانی دینی
دوم: عدم اخلال به دولت و نهادهای مدنی.
معنای آزادی این نیست که کسی بخواهد توطئه کند یا حرف هایی را بزند که شکست ملت است, شکست نهضت است. این آزادی نیست. در چارچوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند. کسانی که حرف دارند حرف هایشان را می زنند حتی هر فرقه ای هم که باشند. اما اگر بخواهند توطئه کنند و بخواهند اسلام را بشکنند, بخواهند نهادهایی را که الآن مشغول فعالیت اسلامی هستند این ها را بشکنند همچو چیزی نمی شود.
بدیهی است که تعریف اخیر امام از آزادی قابل توسعه و تضییق است. در واقع مفاهیمی هم چون توطئه, شکست نهضت و نهادهای مدنی, تفسیرها و قرائت های مختلفی به خود می گیرند که باید با جست وجو در سیره عملی و بیانات تفصیلی ایشان, به دیدگاه امام خمینی نزدیک گردید.
(منبع : مقاله آزادی در اندیشه امام خمینی(ره) نویسنده:عبد الوهاب فراتی به نقل از دانشنامه رشد )

چهارم – آزادی از منظر مقام معظم رهبری :
هر چند بررسی کامل تمامی ابعاد این موضوع ، از شناخت مفهومی گرفته تا انواع ، حدود و ضوابط و غیره آن نیازمند تحقیقی کامل و گسترده در بیانات و دیدگاههای ایشان است اما در ادامه جهت آشنایی شما ، قسمتی از مقاله ( آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان ) که به برخی ابعاد این موضوع پرداخته ارائه می گردد :
از دیدگاه مقام معظم رهبری ( آزادی ) یکی از اهداف و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است ؛ ( آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود. مردم می‌خواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی تصمیم‌گیری هم نبود. مردم این را نمی‌خواستند؛ می‌خواستند این آزادیها باشد.)[1] (آزادی باید به شکل منطقی و صحیح در جامعه تأمین شود؛ همان‌ آزادی‌یی که انقلاب اسلامی و نظام اسلامی پرچمش را در دنیای اسلام بلند کرد؛ نه آزادی به شکل افراطی، تقلیدی و من‌درآوردی... ما به آزادی معتقدیم. اعتقاد ما به آزادی و تأمین حقوق‌ شهروندی در مسائل اجتماعی هم، ریشه‌دار و دارای مبنای دینی است.)[2] مقام معظم رهبری در زمینه مرزهای آزادی می فرماید: (در اسلام مرزهای اخلاقی وجود دارد . در اسلام آزادی علاوه بر آن حدود مادی مرزهای معنوی هم دارد . البته بله کسی که علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی بکند آزادی‌اش محدود می‌شود این منطقی است اما مرزهای معنوی هم دارد . اگر کسی عقیده گمراهی دارد، عیبی ندارد، وقتی می‌گوییم عیبی ندارد یعنی پیش خدا و پیش انسان‌های مؤمن عیب دارد لیکن حکومت هیچ وظیفه‌ای در قبال او ندارد در جامعه مسلمان، یهودی و مسیحی و بقیه ادیان گوناگون هستند الآن در کشور ما هم هستند در زمان صدر اسلام هم بودند هیچ مانعی ندارد، اما اگر قرار باشد آن کسی که عقیده فاسد دارد به جان ذهن و دل افرادی که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آن‌ها را هم گمراه کند این برای آدم یک مرز است این جا آزادی محدود می‌شود . از نظر اسلام اینگونه است‌یا مثلا بخواهند اشاعه فساد کنند، بخواهند فساد سیاسی و فساد جنسی و فساد فکری به وجود بیاورند یا همین فیلسوف نماهایی که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این‌که تحصیلات عالیه برای جوانان خوب نیست مقاله بنویسند بنا کنند عیوبش را ذکر کردن البته به احتمال قوی درصدی نود اثر نخواهد کرد اما ممکن است درصدی ده جوان تنبل اثر بکند نمی‌شود اجازه داد کسانی بنشینند با وسوسه و دروغ انسان‌ها را از تحصیل باز دارند . آزادی دروغ‌گویی نیست، آزادی شایعه پراکنی نیست . آزادی ارجاف نیست .)[3] در اسلام مبانی و ارزش‌های مسلم و ثابتی وجود دارد که ساختار آزادی را مشخص می‌کند . به تعبیر مقام معظم رهبری : (همین آزادی اجتماعی که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده‌های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت‌به کار گرفته بشود، مضر است . . . ارزش‌ها و حقایق ثابت مسلم این آزادی را محدود می‌کند .)[4]
رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه می فرمایند : (...آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان ( هرج و مرج ) و ( دیکتاتوری ) را شناسائی و تثبیت کنند ، دوران جدید آغاز شده است . آری ، نباید از ( آزادی ) ترسید و از ( مناظره ) گریخت و ( نقد و انتقاد ) را به کالای قاچاق و یا امری تش ریفاتی ، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره ، به ( جدال و مرا ) ، گرفتار آمد و بجای آزادی ، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم ( آزادی) ، سهم ( اخلاق ) و سهم ( منطق ) ، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود ، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش ( تولید نرم افزار علمی و دینی ) در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است . بی شک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشه توام با رعایت ( ادب استفاده از آزادی ) ، یک مطالبه اسلامی است و ( آزاد ی تفکر ، قلم و بیان ) نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است .و من عمیقا متاسفم که برخی میان مرداب ( سکوت و جمود ) با گرداب ( هرزه گوئی و کفرگوئی ) طریق سومی نمی شناسند و گمان می کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو ، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا هم ( فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود ) و هم ( فرهنگ آزادی بی مهار و خودخواهانه غربی ) را نقد و اصلاح کند و فضائی بسازد که که در آن ، ( آزادی بیان ) ، مقید به ( منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران ) و نه به هیچ چی ز دیگری ، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف ، سکه رائج شود تا همه اندیشه ها درهمه حوزه ها فعال و برانگیخته گردند و ( زاد و ولد فرهنگی ) که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص ) و اهلبیت ایشان (علیهم السلام ) ، محصول ( تضارب آرا و عقول ) است ، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر ، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه ، ناممکن است . اما متاسفانه گروهی بدنبال سیاست زدگی و گروهی بدنبال سیاست زدائی ، دائما تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار ، می خواهند تا در این بلبشو ، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون ، بتوانند تاثیرگذار و جریان سازی باشند و سطح تفکر اجتماعی را پائین آورده و همه فرصت مل ی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری های غلط و منحط قبیله ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس ، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان ، برکنار و در حاشیه مانده و منزوی ، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی ، جام عه به جلو نخواهد رفت و دعوی ها ، تکراری و ثابت و سطحی و نازل می گردد ، هیچ فکری تولید و حرف تازه ای گفته نمی شود ، عده ای مدام خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر تنها غرب را ترجمه می کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند ، دچار انفعال و عقبگرد می شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده اید ، برای بیدار کردن عقل جمعی ، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با ( حمایت حکومت اسلامی ) و ( هدایت علما و صاحبنظران ) ، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه ، تمدن سازی و جامعه پردازی ، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماری ها و هتاکی ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه ، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام ، حمایت و نهادینه شود.)[5]
از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود اختلاف نظر و سلیقه در جامعه امری کاملاً طبیعی و مایه پیشرفت کشور است و طرح مطالبی که مخالف نظر مشهور باشد، اشکال ندارد، (به شرط آنکه نحوة مطرح کردن و پرداختن به آن علمی باشد). به نظر ایشان، بررسی همه مسائل از جمله مسائل سیاسی در فضای (آرام و با دید علمی)، امری کاملاً ضروری است. (ضدیت با نظم و جهت‌گیری آنارشیستی، شایسته محیط‌های دانشگاهی نیست و صددرصد مخالف لوازم و ضروریات محیطهای علمی است).[6]. حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین لزوم خودداری از طرح کشمکش های فکری در عرصه های عمومی می فرمایند: ( اختلافات فکری ایرادی ندارد و بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه به آزادی بیان معتقدم اما اگر حرفها و مسائلی که محل طرح و استدلال و بحث درباره آنها مجامع تخصصی و کارشناسی است بصورت اغواگرانه در محافل عمومی مطرح شود، نمی توان این کار را آزادی بیان نامید.)[7]
لازم به ذکر است کتابی تحت عنوان ( حقوق بشرو آزادی ، تالیف آیت الله خامنه ای ) منتشر گردیده است .
[1] - بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌، 23/2/1379 .
[2] - بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام ، 15/5/1382 .
[3] - بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[4] - بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس کیهان 14/6/77 .
[5] - پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، 16 / 11 / 1381.
[6] - ر.ک: روزنامه کیهان، 9/9/81، ص 2 .
[7] - دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، 8/8/1384 .

پنجم – رابطه عدالت و آزادی :
عدالت و رابطه‌ی آن با آزادی از مسائل و مشکلات مهم اندیشه سیاسی اجتماعی است و این مسأله از دیدگاههای گوناگون بررسی شده است. عده‌ای معتقدند بین برابری و آزادی تضادی برقرار است. وجود یکی مستلزم قربانی شدن دیگری است و عده‌ای نیز هیچ گونه منافاتی بین این دو مفهوم نمی‌بینند. در هر صورت برای مشخص شدن نظر اسلام در مورد این رابطه، ابتدا لازم است تا به تعریف دقیق هر کدام از این واژه‌ها در ادبیات اسلامی پرداخته و با توجه به این تعاریف خاص رابطه‌ی مذکور را مورد بررسی قرار دهیم زیرا بدیهی است که با برداشتها و تعاریف غیراسلامی از این دو وژاه، هرگز نمی‌توان رابطه این دو را از نظر اسلام جویا شد.
الف. بررسی مفهوم و اهمیت (عدالت) در متون اسلامی:
مرحوم علامه‌ی طباطبائی در توضیح واژه‌ی (عدالت) چنین نگاشته است: (حقیقت عدل بر پا داشتن مساوات و برقراری موازنه بین امور است به طوری که هر کسی یا چیزی سهم مورد استحقاق خود را داشته باشد و هر چیزی در این جهت که در جایگاه شایسته خویش قرار دارد با دیگر امور مساوی باشد. پس عدل در اعتقاد آنست که به حق ایمان آورده شود و عدل در کنشهای شخصی آدمی آن است که به آنچه سعادت او را تأمین می‌کند عمل کند و از آنچه که موجب تیره‌روزی اوست مانند پیروی از هوای نفس اجتناب نماید، عدالت در جامعه‌و در مناسبات انسانی آن است که هر شخصی در جایگاهی که از نظر عقلی و شرع و عرف شایستگی آن را دارد قرار گیرد پس نیکوکار به سبب نیکوکاری پاداش بیند و جنایتکار در خور کردار ناشایستش کیفر ببیند،(1).
و مرحوم مطهری نیز می‌فرمایند: (عدالت قطع نظر از اجتماع عبارت است از (اعطاء حق به ذی حق یا عدم تجاوز به حق ذی حق)،(2).
با توجه به تعریف فوق و سایر تعریفهایی که اندیشمندان اسلامی درباره‌ی این واژه دارند مشخص می‌شود که مفهوم عدل به معنای مطلق برقراری مساوات و برابری نیست بلکه (العدل هو اعطاء کل ذی حق حقّه) و یا (العدل وضع کل شی فی موضعه) می‌باشد. استاد مطهری در تعریفی از عدالت اجتماعی چنین می‌گوید: (خلاصه‌ی سخن این شد که معنای عدالت و مساوات این است که ناهمواری‌ها و پست بلندی‌ها و بالا و پایین‌ها و تبعیضهایی که منشأش سنتها و عادت یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود و اما آن اختلافها و نفاق‌هایی، (یعنی پستی و بلندی) که منشأ آن لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند.
همان طور که در مسابقه میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و همسطح باشد، برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود،(3).
جایگاه عدالت اجتماعی از دید اسلام بسیار روشن و مهم است. شاید هیچ اندیشمند سیاسی و اجتماعی به اندازه‌ی قرآن کریم و رهبران اسلامی بر لزوم تحقق عدالت اجتماعی در جامعه تأکید نکرده باشد. حضرت امیر (ع) در شدت اهتمام به اقامه‌ی عدل اسلامی حتی جان خویش را در این راه گذارد و از شدت عدالت در محراب عبادت به شهادت رسید. قرآن کریم یکی از اهداف ارسال رسولان را برقراری عدالت بیان می‌نماید (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. رسولان خود را با دلایل روشن ارسال کردیم و با آنان کتاب و میزان فرو فرستادیم تا مردم قسط و دادگری بپا دارند.)،(4). و همچنین در آیه 39 سوره‌ی اعراف به پیامبر اکرم (ص) امر می‌شود که به مردم بگوید (قل امر ربی بالقسط) پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می‌فرمایند (عدل ساعة خیر من عباة سبعین سنة قیام لیلها و صیام نهارها)(5). و در حدیث دیگری می‌فرمایند (لعمل الامام العادل فی رعیته یوما واحدا افضل من عبادة العابد فی اهله مأة عام او خمسین)،(6). یعنی عمل رهبر عدالی که یک روز در میان مردم خویش به عدالت رفتار کند از عمل عبادت عابدی که صد سال یا پنجاه سال در میان جامعه‌ی خویش استمرار داشته باشد بهتر و بالاتر است حضرت امیر (ع) در پاسخ سؤال شخصی که پرسید: (عدل شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی؟) می‌فرماید: (العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفها و افضلها)(7).
و در جای دیگری می‌فرمایند: (بدان که برترین بندگان
خدا نزد او امامی است دادگر هدایت شده و راهبر که سنتی را که شناخته شده است بر پا دارد و بدعتی را که ناشناخته است بمیراند و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر و ظالم). و در جای دیگری می‌فرمایند: (اعدل تدوم لک القدرت یعنی به عدالت رفتار کن تا قدرت برای تو باقی بماند)،(8).
امام صادق (ع) می‌فرماید (ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم هنگامی که با مردم به عدالت رفتار شود بی‌نیاز می‌شوند)،(9) و
ب. بررسی مفهوم و اهمیت (آزادی) در متون اسلامی:
در تبیین و تفسیر هر موضوع و مسأله‌ای باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت، چرا که هر ره‌یافتی مبانی، پیش‌فرض و روش خود را می‌طلبد: مثلًا هیچ‌گاه نمی‌توان با روی‌کردی جامعه‌شناسانه، تحلیلی روان‌شناسانه طلبید و یا بالعکس. بنابراین اگر آزادی از منظر اسلام بررسی و تشریح می‌شود باید با پیش‌فرض‌های خود، منابع اسلامی و متد خویش پی‌گیری شود. با عنایت به این نکته، پیش از توضیح دیدگاه اسلام نسبت به مقوله (آزادی) باید چند مطلب به عنوان مبادی و مبانی پاسخ مد نظر قرار گیرد:
1- واژه (آزادی) به معنی باز بودن راه انجام فعل و ترک آن است، خواه آن فعل جنبه ارزشی داشته باشد یا خیر. خواه در حوزه تفکر باشد یا در حوزه سیاست، در حوزه اخلاق باشد یا خیر، فردی باشد یا اجتماعی، معقول باشد یا غیرمعقول.
2- انسان بر حسب خلقت خاص خویش، موجودی صاحب عقل و اراده بوده به صورتی که در هر کاری می‌تواند جانب انجام آن را اختیار کرده یا جانب ترک آن را برگزیند. پس آدمی در مورد انجام و ترک فعل مطلق العنان بوده و مقید به یکی از دو طرف نمی‌باشد. از این نوع آزادی انسان به (آزادی تکوینی) یاد می‌کنند.
3- لازمه آزادی فوق، آزادی دیگری است که عبارت از: امکان بهره‌مندی آدمی از مواهب (آزادی تکوینی) بدون دخالت قوه، قدرت و اراده قاهری بیرون از نفس انسان. این آزادی، (آزادی تشریعی) یا (آزادی حقوقی) نام دارد،(10).
4- این واژه از دیدگاه‌ها و حیثیت‌های گوناگون تقسیمات و انواع متعددی پیدا می‌کند چون: آزادی درونی، آزادی برونی، آزادی جمادی، آزادی نباتی، آزادی حیوانی، آزادی انسانی، آزادی ولایی، آزادی اخلاقی، آزادی فردی، آزادی اجتماعی، آزادی اندیشه، آزادی بینش، آزادی بیان و نوشتار و.
5- با دقت در مطالب شماره‌های 1 تا 3 مشخص می‌گردد که منشأ (آزادی) اراده آدمی است که او را وادار به عمل یا ترک آن ساخته و حالت نفسانی است که از میان رفتن آن مساوی با از بین رفتن اصل انسانیت می‌باشد.
6- تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگی دارد، چرا که متعلق آزادی خود انسان است، ازاین‌رو هر تعریفی از انسان در برداشت از آزادی دخیل خواهد بود و بالاتر، بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود. اکنون تعریف آزادی از منظر اسلام را با مطلب اخیر یعنی، تعریف و دیدگاه اسلام به انسان شروع می‌کنیم:
انسان در نگرش اسلامی:
1- کارگزار یا خلیفه خداوند بر روی زمین و عبد اوست، در مقام عبودیت مطیع خواست و اراده اوست اما در مقام کارگزاری بر روی زمین باید فعال باشد. انسان پلی میان ملک و ملکوت و ابزاری است که مشیت خداوند از طریق آن در این جهان تحقیق و تبلور می‌یابد(11).
2- انسان هم دارای عقل است و هم دارای اراده، اسلام می‌خواهد انسان اراده‌اش را تابع مشیت خداوند قرار دهد زیرا تنها در این صورت است که آدمی به یک زندگی توأم با سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت دست خواهد یافت،(12).
3- انسان از آن جهت که به مستقیم‌ترین وجهی منعکس کننده حکمت الهی است و به کامل‌ترین وجهی مظهر صفات الهی است، اشرف همه مخلوقات است،(13).
4- انسان قدرت دارد که بر همه مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند اما مسؤولیت نیز دارد که از همه این مخلوقات مراقبت نماید،(14).
5- انسان دارای دو ضلع وجودی است: طبیعت و فطرت و از همین‌رو آدمی نقطه صفری است که قابلیت تا بی‌نهایت صعود یا سقوط را دارا است،(15). راز تعبیرات دوگانه و متضاد نمای برخی آیات قرآن کریم از انسان در همین خصوصیت نهفته است در برخی آیات انسان ضعیف و ناتوان (نساء، آیه 28 (، ستمکار (ابراهیم، آیه 34 (، جهول و بسیار نادان (احزاب، آیه 72 (، ناسپاس (عادیات، آیه 6 (، سرکش (علق، آیه 6 (، و در بعضی آیات دیگر خودآگاه (قیامت، آیه 14 (، حق‌گرا (زمر، آیه 18 (، مسؤولیت‌پذیر (احزاب، آیه 72 (، و خوانده شده است.
حاصل آن که در یک برآیند کلی، اسلام آدمی را محدود در همین که هست
و تاکنون خود را نشان داده نمی‌بیند، بلکه برای او آرمانی فراتر از بینش طبیعی و مادی دارد. اسلام می‌خواهد انسان ایده‌آل بسازد نه انسان صرفا نرمال که تنها با جامعه ساخته و با دیگران هماهنگ باشد (برخلاف نگرش لیبرالیزم از انسان که طبیعت‌گرا بوده و آدمی را همین می‌بیند که هست و تاکنون خود را نشان داده است).
تو زکرمنا بنی‌آدم شدی هم به خشکی هم به دریا پانهی‌
که حملناهم علی البحری به جان از حملناهم علی البر پیش ران‌
مرملایک راسوی بر راه نیست جنس حیوان هم زبحر آگاه نیست‌
تو به تن حیوان به جانی از ملک تاروی هم بر زمین هم بر فلک‌
تا به ظاهر مثلکم باشد بشر با دل یوحی الیه دیده‌ور
(16)
با توجه به همین دوگانگی وجودی انسان (طبیعت و فطرت سقوط و صعود) در نگرش اسلام است که خداوند هم (آزادی تکوینی) به بشر اعطا فرموده و هم بر (آزادی تشریعی) اوصحه گذاشته است تا در پرتو آن آدمی بر ترمیم کاستی‌ها و ایجاد مصونیت از آسیب‌های ناشی از کژی‌های ضلع طبیعت خود توانا گشته، و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه خلافت الهی و کارگزاری خداوند را به دست آورد. به عبارت دیگر، اسلام، انسان را واجد قابلیت‌ها و صلاحیت‌هایی می‌داند که سبب شایستگی و بایستگی بهره‌مندی او از موهبت (آزادی) است. از همین رو قرآن غایت قصوای بعثت پیامبر گرامی (ص) را تحقق آزادی تکوینی و تشریعی تلقی کرده است: (ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم و از [دوش‌] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمی‌دارد)،(17) گویا با نبود آزادی دعوت به دین و دینداری لغو و عبث است.
با توجه به مطالب پیش گفته روشن گشت که تعریف آزادی در نگرش اسلام چیست؟ اسلام هم آزادی تکوینی برای انسان قائل است و هم آزادی تشریعی. براساس آیات قرآن انسان از آزادی تکوینی برخوردار است یعنی، مختار است بر انجام فعل و ترک آن و این آزادی، فطری بشر است. هم‌چنین آزادی تشریعی- که در منظر اسلام امری شایسته و بایسته است- یعنی انسان آزاد است که از آزادی تکوینی خود در عمل و زندگی خویش بهره‌مند شود و هیچ‌کسی حق ندارد با اعمال فشار، زور و قدرت از بهره‌وری معقول از آزادی تکوینی او جلوگیری کرده و ممانعت به عمل آورد. به فرموده خداوند متعال: (بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرید)،(18) و (هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید)،(19) و این همان آزادی است که حضرت علی (ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (ع) سفارش نمود: (نفست را از هر پستی گرامی‌دار، هر چند دنائت تو را به خواهش‌هایت برساند. چرا که هرگز در برابر نفس [ارجمند] ت که می‌بخشی چیز ارزنده‌یی به دست نخواهی آورد. (ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرّا بنده دیگری مباش زیرا خدایت آزاد آفریده است)،(20).
براساس روح توحیدی که در نگرش اسلامی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است انسان تنها باید بنده خداوند باشد، نه غیر خدا، و چنان که گفته شد اراده خود را تابع مشیت و اراده خداوند قرار دهد و آزادی تکوینی خود را محدود و مقید به خواست خداوند گرداند. که در آن صورت به زندگی با سعادت در دنیا و آخرت بار خواهد یافت. اما همین انسان در نگرش اسلامی حق ندارد بهره‌وری از آزادی تکوینی خود را محدود به خواسته‌ها و اراده‌های انسان‌های دیگر کرده و خود را بنده دیگران سازد و عملًا خویش را از آزادی حقوقی و تشریعی محروم سازد. آزادی تشریعی با تعریفی که از آن در دیدگاه قرآن ارائه شد حق مسلم و طبیعی بشر است و هیچ انسانی حق بازستانی و محدودیت آن را ندارد. خلاصه آن که: بندگی خداوند موجب آزادی و بندگی غیر خداوند فقدان آزادی است (چنان که (همسر عمران [مادر مریم‌] گفت: پروردگار من نذر کردم که آنچه در رحم من است آزاد و در خدمت تو باشد)،(21).
گفت ای صدیق آخر گفتمت که مرا انباز کن در مکرمت‌
گفت ما دو بندگان کوی تو کردمش آزاد من بر روی تو
تو مرا می‌دار بنده و یار غار هیچ آزادی نخواهم زینهار
که مرا از بندگیت آزادی است بی‌تو بر من محنت و بی‌دادی است‌
(22)
اما باید توجه داشت که انسان‌های دیگر نمی‌توانند
آزادی تشریعی را محدود سازند ولی از آن جا که انسان یک موجود اجتماعی است، به صورت طبیعی ملزم می‌شود که اراده خود را در اراده دیگران دخالت دهد و به بیان دیگر، اراده خود را در عرصه اجتماع با اراده دیگران شریک سازد. ازاین‌رو باید در برابر قانونی که حدودی برای اراده‌ها و آزادی‌های مردم معین نموده و آنها را تعدیل کرده، خضوع کند. پس همان طبیعتی که به یک فرد انسان آزادی اراده و عمل داده، عینا همان طبیعت در عرصه اجتماع اراده و عمل را محدود و آزادی تشریعی انسان را مقید می‌سازد.
در نگرش اسلامی از آن جهت که قانون را براساس توحید و سپس بر پایه اخلاق فاضله گذاشته و متعرض همه اعمال فردی و اجتماعی تحت عنوان ضوابط شرع شده است، آزادی تشریعی در این چارچوب مرزبندی می‌شود. با توجه به این مطلب مهم، از دیدگاه اسلام، آزادی تشریعی به این معنا می‌شود که انسان آزاد و مختار است از تمامی حقوقی که قوانین شرع برای او مشخص کرده بهره‌مند شود. مثلًا یکی از قوانین شرع آن است که انسان می‌تواند تا هر جا که بخواهد در عرصه علم‌اندوزی پیش برود و در این ساحت آزاد است و حتی دولت اسلامی موظف است که امکاناتی برای افراد فراهم کند تا از این حق بهره‌مند شود.
(برای آگاهی بیشتر ر. ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 10، ص 372- 371 و ج 4، ص 116. )
آزادی بیان و نوشتار، آزادی اجتماعی، آزادی بینش و آزادی اندیشه (در ساحت‌های اقتصادی- فرهنگی و سیاسی) همه در چارچوب مقوله پیش گفته معنا می‌یابد و تحلیل می‌شود.
بدین ترتیب مشخص می‌شود که اولًا: در دین مقدس اسلام به این دو اصل مهم بسیار اهمیت داده شده تا جایی که اجرا و تحقق عدالت و آزادی را در جامعه، و هدف مهم از بعثت و ارسال پیامبران الهی شمرده شده است.
و ثانیا به نگرش اسلامی به دو مقوله‌ی عدالت و آزادی کاملًا متفاوت از نگرشهای مکاتب لیبرال و سکولار نسبت به این دو می‌باشد.
ج. بررسی رابطه (آزادی) و (عدالت) از منظر اسلامی:
اندیشمندان اسلامی متعددی به بررسی رابطه‌ی فوق پرداخته‌اند که در اینجا به چند نمونه‌ی مهم اکتفا می‌نمائیم:
1. سید قطب نویسنده‌ی کتاب (عدالت اجتماعی در اسلام) از جمله‌ی اندیشمندان و متفکران مشهور اسلامی است که در زمینه عدالت اجتماعی در اسلام و تحقیقات گسترده‌ای داشته است. از نظر ایشان هر چند آزادی و عدالت از نظر مفهومی با هم اختلاف دارند، اما از نظر مصادیق هر یک از آنها مستلزم دیگری است. بدین معنا که آزادی، در معنای درست خود، برابری و عدالت را هم در بر دارد و این که اگر عدالت به درستی تحقق یابد مستلزم نوعی آزادی و برابری است. به نظر او عدالت و مساوات ناگزیر باید مستند به یک آزادی ریشه‌دار باشد، چه در غیر این صورت پایدار نخواهد بود: (اما اگر مساوات مستند به یک آزادی ریشه‌دار روحی باشد چنان که مستند به قانون‌گذاری و قوه‌ی مجریه است مردم قوی و ضعیف همگی بهتر احساس مساوات می‌نمایند. در شخص ضعیف همت بلندی ایجاد می‌کند و در قوی تواضعی و در باطن هم با اعتقاد به خدا تماس دارد. و در وحدت و همکاری مردم و اجتماع بلکه انسانیت نیز مطلب همین است اسلام هم آن گاه که به روح بشر آزادی کامل و همه جانبه‌ای داد. و در عین حال، حوائج تن و ضروریات زندگی را نیز به حکم قانون و دل به طور مساوی ضمانت نموده، به همین هدف نظر داشته است،(23).
سید قطب پایه‌های عدالت اجتماعی در اسلام را سه چیز معرفی می‌کند:
اول: آزادی همه جانبه‌ی وجدان و ارتباط بی‌واسطه‌ی همه با خدا.
دوم: مساوات کامل انسانیت.
سوم: همکاری محکوم اجتماعی و تکافل،(24).
2. مرحوم دکتر شریعتی که مدافع عدالت و برابری به مفهوم رادیکال آن بود، نابرابری را خطری برای آزادی به شمار می‌آورد و به همین دلیل و برای این که مردم از آزادی برخوردار باشند، باید به دفاع از برابری پرداخت، زیرا برابری سیاسی و توزیع عادلانه‌ی قدرت موجد آزادی می‌باشد،(25).
3. از نظر استاد مطهری عدالت رعایت استحقاقهاست و یکی از حقوق مهم انسان آزادی است که آزادی بیان و تفکر و اندیشه از مهمترین اشکال آن است،(26).
در هر صورت آنچه که از دیدگاه دینی و بررسی نظریات اندیشمندان اسلامی به نظر می‌رسد این است که: این دو مفهوم نمی‌توانند با هم منافات کلی داشته باشند تا بگوییم کدام یک بر
دیگری مقدم است، چرا که آزادی چیزی جز پاسخ به استحقاق‌های فطری و مساوی بشر نیست و عدالت اجتماعی هم مبتنی بر حقوق و دادن پاسخ مناسب به حقوق فطری و قانونی افراد جامعه است.
با این وصف تحقق عدالت اجتماعی بدون توجه به رعایت حقوق فطری انسان‌ها که از جمله آنها ازادی است میسر نیست، از این روی اصولًا برای تحقق عدالت اجتماعی چاره‌ای جز اعطای آزادی به افراد وجود ندارد. البته عدالت اجتماعی خود تفسیرکننده حدود آزادی فطری هر فرد و بیان قیود لازمه آن است. مثلًا اصل عدالت اقتضا می‌کند که افرادی که با استفاده از آزادی خویش آزادی دیگران یا مسیر رشد و تعالی انسان و انسانیت را به مخاطره می‌اندازند در استفاده از این آزادی با محدودیت مواجه شوند و در صورت تزاحم بین آزادی افراد این اصل عدالت است که اطلاق آزادی را مقید می‌کند واز این جهت نسبت به اصل آزادی، اصل عدالت از برتری برخوردار است. البته باید توجه شود که در اسلام هرگز عدالت به معنای برابری مطلق نمی‌باشد، گرچه در خیلی از تفسیرهای غربی و کمونیستی عدالت همان برابری است.
از سوی دیگر آزادی در اسلام با آزادی لیبرالی تفاوت‌های بنیادین دارد، لذا از آنجا که در دیدگاه اسلام عدالت همان برابری مطلق نیست، خیلی از زمینه‌های تعارضی بین آزادی و برابری در تعارض بین آزادی و عدالت مرتفع است،(27).
پی‌نوشت‌
(1)) المیزان، فی تفسیر القرآن 7 ج 12، ص 453 353)
(2)) بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 16)
(3)) بیست گفتار، ص 143)
(4)) حدید، آیه 35)
(5)) بحارالانوار، ج 75، ص 352)
(6)) به نقل از باقر شریف القریشی، النظام السیاسی فی الاسلام، ص 64)
(7)) نهج‌البلاغه، حکمت 437)
(8)) الحیاة، ج 6، 328)
(9)) کافی، ج 2، ص 568)
(10)) المیزان، ج 10، ص 370)
(11)) بقره، آیه 30)
(12)) احزاب، 29- اسراء، آیه 19)
(13)) اسراء، آیه 70)
(14)) برای آگاهی بیشتر ر. ک: جوان مسلمان و دنیای متجدد، دکتر سید حسین نصر، ص 63- 66)
(15)) انسان، آیه 3)
(16)) مثنوی، دفتر دوم، ابیات 3773- 3777)
(17)) اعراف، آیه 751)
(18)) آل عمران، آیه 64)
(19)) همان، آیه 79)
(20)) نهج‌البلاغه، نامه 31)
(21)) آل عمران، آیه 35)
(22)) مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1075- 1078)
(23)) سید قطب، محمد، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سید هادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی، چاپ هفتم، تهران شرکت سهامی انتشار،] بی‌تا [، ص 94)
(24)) همان، ص 92)
(25)) علیرضا مرامی، بررسی مقایسه‌ای مفهوم عدالت، ص 145)
(26)) شهید مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 161)
(27)) کاظم قاضی‌زاده، اندیشه‌های فقهی سیاسی امام خمینی، ص 422)
با توجه به این مطالب اکنون به ارتباط میان آزادی و عدالت از منظر امام خمینی و مقام معظم رهبری می پردازیم :
1 – ارتباط عدالت و آزادی از منظر حضرت امام خمینی ره
آزادی با عدالت پیوند شدید و ارتباط مستحکم دارد. تمام انواع گوناگون عدالت با آزادی ارتباط دارند این عدالت در چند شکل تجلی پیدا می کند. بدین قرار:
1- عدالت اداری
اداره کردن اجتماع به گونه ای که اداره کننده بتواند صفات و ویژگیهای افراد اجتماع را در نظر بگیرد و با هر فردی هماهنگ با استعداد و تلاش و کوششی که در پیشرفت کار اجتماع دارد، برخورد نماید. در امکانات موجود و در خدمات عمومی و حقوق همگانی در میان افراد، به تساوی رفتار کند و در تفاوت کوششها و تلاشها در رفتارها تفاوت قایل شود; نظیر میدان مسابقه ای که پیش از اجرای مسابقه با افراد به طور یکسان رفتار می شود و پس از پایان آن، میان افراد به تفاوت کوشش آنها، تفاوت رعایت می گردد.
اداره جامعه باید به کسی سپرده شود که عدالت را بشناسد و بتواند آن را خوب





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین