بعضی از مخالفان امام خمینی(ره) این طور می گویند که امام خمینی(ره) سلمان رشدی را بی هیچ دادگاهی محاکمه کرده و دستور ترور ایشان را صادر نموده . لطفا ضمن تشریح جریان سلمان رشدی این سوال را پاسخ دهید دانشجوی محترم دغدغه شما نسبت به مسائل دینی و عقیدتی ستودنی است . سوال شما مشتمل بر دو بخش می باشد که به تفکیک لازم است در هر زمینه پاسخی ارائه شود . 1 – جریان سلمان رشدی : سلمان رشدی نویسندهی هندی الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانوادهی مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در انگلستان به تأمین مخارج زندگی پرداخت و سپس شناسنامهی انگلیسی گرفت و تبعهی آنجا شد. رشدی در مصاحبه با مجلهی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، دربارهی خانوادهاش میگوید: (خانوادهی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد میبردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان، یک دایهی مسیحی داشتم... ، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمیکرد. خوشبختانه میتوانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند). رشدی در طول زندگی خود در انگلستان به بیدینی و بیاعتقادی مطلق میرسد و در نهایت، منکر خدا میشود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان (من قهرمان نیستم) بیان میکند. چنین نویسندهای تحت حمایت غرب و صهیونیسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهی در جهان، دست به نوشتن کتاب (آیات شیطانی) میزند. و آن را (اثری، حاوی ضدیت و شک بنیادی مینامد) و در آن به مقام مقدس حضرت پیامبر اکرم(ص) و به مقدسات مسلمین اهانت میکند. روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، نشر پیام مهدی(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.) سلمان رشدی در ماموریت استعماری انگلیسی و آمریکایی خویش در راستای مبارزه با اسلام کتاب (آیات شیطانی) را نوشت. او مامور آمریکا شیطان بزرگ جهان بود و در این کتاب ضد اسلامی خویش نشانه های شیطنت خود را نشان داد. آیات شیطانی (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات (وایکینگ) (جزو گروه انتشاراتی (پنگوئن)) منتشر شد. (آیات شیطانی) پنجمین رمان این نویسنده ملعون می باشد. (سلمان رشدی) عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش (گیلون ریتکن) (رئیس یهودی انتشارات وایکینک) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر درآورد. کتاب آیات شیطانی برخلاف آنچه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست، بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم(ص)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند. در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می یگرد. نویسنده مزدور کتاب تحت حمایت دولت انگلستان است و در انگلیس زندگی کرد و پس از صدور حکم امام محافظت وی بر عهده (اسکاتلند یارد، پلیس انگلیس) قرار گرفت و هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود. همچنین شرکت هواپیمایی (بریتیش ایرویز) حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی (ایرکاندا) چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. رشدی ملعون سالها در پناه دستگاه های امنیتی انگلیس در مخفیگاه ها به سر می برد و چون مردم انگلیس به مخارج هنگفت نگهداری او اعتراض کردند، دولت انگلیس از ادامه حفاظت از او خودداری کرد و وی ناچار به آمریکا پناه برد و اکنون در پناه مأموران امنیتی شیطان بزرگ روزگار حقارت باری را می گذراند. از سال 1367 با صدور فتوای حضرت امام(ره) بر قتل رشدی ملعون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام رشدی مرتد اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت ها و سرویس های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقیب است، ان شاء الله روزی به سزای عمل ننگین خود خواهد رسید. نکته آخر این که دین مبین اسلام علی رغم این که بیشترین اهتمام را به آزادی اندیشه و بیان دارد اما اگر فردی بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب های علمی و منطقی به شبهه افکنی و تخریب مبانی اعتقادی مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنین تفکرات مسمومی را در جامعه اسلامی نمی دهد. از این رو در فقه اسلامی خرید و فروش و نگهداری چنین کتاب هایی حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمی باشد. بله از آنجا که لازم است همواره با شبهات برخورد علمی مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامی از آثار تخریبی آن در امان باشد؛ لازم است اندیشمندان و متفکران اسلامی که از توانایی علمی کافی برخوردارند، به چنین منابعی دسترسی داشته باشند. کتاب آیات شیطانی نیز مشمول این قاعده می باشد. و بالاخره اینکه اعطای لقب (سر) (شوالیه) به نویسنده این کتاب بعد از گذشت بیش از دو دهه از تاریخ انتشار این کتاب توسط ملکه انگلیس در شرایطی که جهان اسلام در آتش تهاجم نظامی وحشیانه غرب به سرکردگی آمریکا و انگلیس، می سوزد، به خوبی بیانگر توطئه و سیاسی بودن اقدام سلمان رشدی است که هیچ ارتباطی با مباحث فرهنگی و ... ندارد. بنابر این اقدامی که سلمان رشدی مرتد انجام داد اقدامی در جهت توطئه اسلام ستیزی غرب بود و نه کار فردی لذا برای ایستادگی در برابر چنین اقدام مهم سیاسی اعتقادی لازم بود تا شخصیتی تاثیر گذار چنان واکنشی نشان دهد که بتواند در برابر هجمه ای که با حمایت امپراتوری مالی و رسانه ای ریشه اعتقادات اسلامی را نشانه رفته بود ایستادگی کند . فتوایی نیز که امام خمینی ره صادر نمودند فتوایی بود که پس از چندین ماه از انتشار این کتاب در انگلستان و به دنبال ماهها درگیری خونین در برخی از کشورهای اسلامی و به ویژه هند و پاکستان صادر شد و نشان دهنده عمق اهانت و کج دهنی جهان غرب به جهان اسلام و بی توجهی نسبت به خواسته های مسلمانان در احقاق حقوق پایمال شده شان بود که باعث شد تا امام خمینی ره خود وارد میدان شده و چنان ابتکار عمل را به دست بگیرد که تا سالها جامعه اسلامی را نسبت به چنین تهاجمات دامنه دار و سازمان یافته ای بیمه نماید . 2 – صدور حکم اعدام سلمان رشدی بدون دادگاه در پاسخ به این سوال به عنوان مقدمه بایستی ذکر نماییم که امام خمینی ره دارای دو شان و شخصیت بودند که یکی از آنها عنوان سیاسی تحت عنوان عالی ترین مقام اجرایی کشور و رهبر نظام جمهوری اسلامی بود و دیگری اینکه ایشان فقیه جامع الشرایطی بود که به این لحاظ مرجع دینی بسیاری از مسلمانان ایران وجهان بوده و رای و فتوای ایشان که بر اساس مبانی دینی صادر می شد برای بسیاری از مسلمانان جهان از جمله مسلمانان خارج از کشور نافذ بود . بنابر این با توجه به اینکه صدور فتوای قتل سلمان رشدی بر اساس مبانی فقهی و دینی انجام شده است باید به منظور صحت و سقم این فتوا به خود دین اسلام مراجعه نماییم تا بدانیم که آیا اساسا صدور این فتوا با دین اسلام و مبانی آن سازگار است یا سازگار نیست چرا که تروریسم اقدام به قتل یا صدور حکم بدون ضابطه می باشد ولی صدور حکم اعدام با ضابطه تروریسم محسوب نمی شود بنابر این به عنوان مثال صدور حکم تیر برای کشتن فردی که امنیت شهروندان را به خطر انداخته و تحت عنوان محارب و یا مفسد فی الارض در فقه از آن یاد شده است ایرادی ندارد چون بر اساس ضوابط و قواعد عقلی ، فقهی و حقوقی صورت گرفته است . در مورد سلمان رشدی دو اتهام به عنوان اتهامات عمده وی مطرح شده است : · ارتداد · ساب النبی ارتداد : با توجه به مطالبی که در پاسخ به سوال اول ذکر شد و نیز مطالبی که سلمان رشدی صریحا در کتب و مصاحبه هایش در زمینه ارتدادش مطرح کرده است شکی در ارتداد وی نیست . بنابر این باید به حکم ارتداد از نظر اسلام نگاهی بیافکنیم . انواع مرتد در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یک احکامی جداگانه دارد: الف) مرتد فطری: کسی است که پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به کفر روی آورده است؛ مانند سلمان رشدی که پدرش مسلمان است. ب) مرتد ملی: کسی است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی کافر بودهاند؛ بعد از بلوغ، اظهار کفر کرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به کفر باز گشته است. البته برخی از فقها نیز اسلام یا کفر پدر یا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانستهاند نه هنگام انعقاد نطفه. فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و کفر، تابع آیین پدر و مادرند. هر گاه یکی از والدین مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده میشود؛(اسلامِ حکمی) چون اسلام بر کفر برتری دارد و تابعیت برتر برای فرزند منظور میشود. اگر پدر و مادر هر دو کافر باشند، فرزند نیز در حکم کافر است. البته باید توجه داشت، برای حکم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلامِ حکمی کفایت نمیکند. باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب کند و سپس کفر بورزد. ( ر.ک. پیام قرآن ج 10، حضرت آیت الله مکارم شیرازی) مجازات ارتداد اگر مرتد فطری مرد باشد، علاوه بر برخی از احکام مدنی مانند فسخ پیمان نکاح و جدایی از همسر بدون نیاز به طلاق و تقسیم اموال بین ورثه، به اعدام محکوم است و توبهاش، از جهت ظاهری، پذیرفته نمیشود؛ یعنی اگر با اعتقاد و باور قلبی توبه کند، خدای متعال میپذیرد و نماز و عبادتش صحیح است؛ اما بر جریان حکم اعدامش تأثیر ندارد. اگر مرتد ملی توبه کند، پذیرفته میشود؛ حتی قبل از جریان هر گونه حکمی، نخست وی را به توبه و بازگشت به اسلام دعوت میکنند و سه روز - برخی از فقها مانند شیخ طوسی گفتهاند به قدر لازم - به او مهلت میدهند. اگر در این مدت توبه کرد، آزاد میشود؛ و گرنه به اعدام محکوم میگردد. البته زن مرتد، از هر نوع که باشد کشته نمیشود. او را به توبه فرا میخوانند، چنانچه توبه کرد، آزادش میکنند؛ و گرنه در زندان باقی میماند، هنگام نماز تازیانه میخورد و در تنگنای معیشتی قرار میگیرد تا توبه کند. موضوع ارتداد و آثار حقوقی اش در شریعت و فقه اسلام به اندازهای روشن و بدیهی است که درباره اصل حکم کمترین تردیدی وجود ندارد و همه مذاهب فقهی آن را پذیرفتهاند؛ البته درباره جزئیاتش اختلاف نظرهایی دیده میشود؛ برای مثال، بر اساس رأی مشهور اهل سنت، بین مرتد ملی و فطری یا زن و مرد تفاوتی وجود ندارد؛ - هر نوع که باشد - ابتدا به توبه دعوت میشود، چنانچه توبه کرد آزاد و گرنه کشته میشود. ابوحنیفه، مانند فقهای شیعه، بین زن و مرد فرق گذاشته است. حسن بصری نیز معتقد است مرتد، بیآن که به توبه دعوت گردد، کشته میشود. خلاصه باید گفت که ، توبه مرتد اگر قبل از اثبات ارتداد نزد قاضی باشد هم از لحاظ حکم فردی پذیرفته است و هم از لحاظ حکم اجتماعی؛ یعنی اثر فردی آن را که بین شخص مرتد و خداوند است اصلاح میکند و هم مجازات دنیوی آن را از بین میبرد. ولی اگر این توبه بعد از اثبات ارتداد نزد قاضی باشد، مجازات آن در برخی موارد (مرتد فطری (مسلمان زاده) مرد) ساقط نمیشود ولی توبه او به لحاظ حکم فردی، یعنی آنچه بین او و خدا است پذیرفته میشود. ارتداد در ادیان مختلف ارتداد از موضوعاتی است که در ادیان مختلف، به عنوان (جرم) شناخته شده است و برخی حقوقدانان بر این باورند که (در همه ادیان) جرم شمرده میشود. در عصر ساسانیان در مزدائیزم هم برای آن کیفری در قوانین پیشبینی کرده بودند، چنانکه فردوسی میگوید: که زردشت گوید به استا و زند / که هر کس که از کردگار بلند به پیچد به یکسال پندش دهید / همان مایه سودمندش دهید پس از سال اگر او نیاید به راه / کشیدش به خنجر به فرمان شاه در متون مقدس مسیحیت نیز فراوان از قتل کسانی که دین را رها کنند سخن به میان آمده است. با توجه به شواهدی که از ادیان مختلف در این باره وجود دارد، مجازات مرتد را (مادهای مشترک) در همه قوانین ادیان باید دانست. از طرفی ارتداد بر سه نوع ممکن است صورت گیرد : الف – در صورت انجام فعل و یا ترک فعل : منظور این است که فردی فعلی را انجام دهد که اسلام آن فعل را تحریم کرده است و شخص آن فعل را متعمدا یا از روی استهزاء و کوچک شمردن دستوران اسلام انجام دهد . مانند پرستش بت ، هتک قرآن مجید و ... در ترک فعل نیز مراد سرپیچی از انجام دستوراتی است که اسلام واجب کرده است مانند نماز و روزه و زکات و ... حلال شمردن قتل انسان های بیگناه . ب – از راه سخن : مثل انکار ربوبیت ، انکار وحدانیت خداوند متعال ، انکار پیامبران وفرشتگان ، انکار قرآن ، برائت جستن از اسلام . ج – از راه اعتقاد :مانند اعتقاد داشتن به اینکه قرآن از طرف خدای سبحان نازل نشده است یا پیامبر اسلام دروغگو بوده است .... (عبدالقادر عوده ، التشریع الجنائی الاسلامی مقارنا بالقانون الوضعی ، دار احیاء التراث العربی ج2 ، ص710-707 به نقل از عطاء الله مهاجرانی ، نقد توطئه آیات شیطانی ، انتشارات اطلاعات ، ص 127) ابزارهای ابراز ارتداد نیز مختلف هستند که یکی از مهمترین آنها نگارش کتاب می باشد که در زمینه سلمان رشدی هم از طریق نگارش کتاب و هم اعتراف صریح در ضمن مصاحبه هایش این مساله عنوان شده است فلذا شکی در ارتداد وی نیست . اما با نگاهی به فقه امامیه متوجه می شویم که از جمله مسلمات فقه امامیه این است که مرتد فطری باید اعدام شود و اجرای حکم اعدام وی بر هر کسی که سخن او را بشنود واجب است که در زمینه سلمان رشدی نیز دقیقا همین اتفاق افتاده و با توجه به علنی بودن اظهارات ارتدادی سلمان رشدی و نیز تکذیب دین اسلام این وظیفه بر تمام مسلمانان واجب می گردد . از جمله روایاتی که در این زمنیه مستند قرار می گیرد این است که هشام بن سالم از عمار ساباطی نقل می کند ، گفت شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود : هر مسلمانی از اسلام روی گرداند و نبوت پیامبر را انکار کند واو را تکذیب نماید خون او بر هر که سخن او را بشنود مباح است . (تهذیب الاحکام ، ج10، ص137 و الفروع من الکافی ، ج7، ص 258 به نقل از همان) ساب النبی : عنوان ساب النبی اگر چه در مورد دشنام به پیامبر اسلام است اما عنوانی است که بر هر گونه اهانتی به پیامبر و مقدسات دین اسلام مربوط می شود . براساس روایات متعددی که از ناحیه معصومین(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامی علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی میباشد؛ شخصی که به خداوند متعال، یا رسول اکرم(ص) یا ائمه معصومین(ع) (مورد اخیر از اختصاصات شیعه میباشد) توهین و هتاکی کند، کافر و مرتد گردیده و کشتن گوینده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالی در مورد کسی که حضرت رسول اکرم(ص) را ناسزا گفته است میفرمایند: (.. یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام)، (ر.ک: وسائلالشیعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالکلام، ج 43، ابواب الحدود - آیتاللهگلپایگانی، مجمعالمسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا که در کتاب آیات شیطانی مسأله رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات الهی به صورتی بسیار توهینآمیز و مسخرهوار طرح گردیده و نهایتا نزول آیات الهی را امری وابسته به تلقینات شیطانی معرفی کرده و اصلیترین ضروریات دین مبین اسلام را انکار نموده است مشمول حکم فوق میگردد و حضرت امام با تکیه بر این مبانی، این حکم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است (انشاءالله). ضمنا اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد، (ر.ک: صحیفه نور، ج 21، ص 86) و این حکم مورد قبول و استقبال قاطبه علمای اسلام در سراسر جهان و ملتهای اسلامی قرار گرفت. این استقبال بدین دلیل بودکه عمده ترین دلیلی که امام خمینی ره بر اساس آن به صدور حکم اعدام سلمان رشدی اقدام نمودند موضوع ساب النبی بود و نه صرف ارتداد لذا حتی اگر در مورد حکم مرتد اختلافاتی بوده و نیاز به دادگاه در اکثر موارد پیش بینی شده و با مصلحت جامعه نیز بیشتر همخوانی دارد اما حکم ارتداد و وجوب قتل ساب النبی بدون لزوم به دادگاه مساله ای بود که مورد اتفاق علمای شیعه و سنی بوده و در سیره پیامبر و ائمه نیز شواهدی دال بر این مساله به وفور یافت می شود به عنوان مثال شیوه برخورد پیامبر با مستهزئین و نیز مرتدین در پیروزی مکه قابل توجه است . مستهزئین کسانی بودند که پیامبر را هجو می کردند . برخی قصائدی علیه پیامبر و اسلام سروده بودند و بخی نیز مطالبی را به پیامبر نسبت می دادند . پیامبر اسلام که پیروزی مکه را با رحمت و محبت همراه کرد و آن روز را روز مرحمت نامید و نه روز انتقام گیری مقرر کرد که هر کس وارد مسجد شود در امان است ، هرکس به خانه ابوسفیان رود و یا در خانه خود بماند و در رابر روی خویش ببندد ایمن خواهد بود.(الطبری ، تاریخ الامم و الملوک ،ج3، ص116 به نقل از عطاء الله مهاجرانی ، همان ص124) استثنایی نیز بر این قاعده رحمت قائل شد . عده ای را به نام مشخص نمودو گفت اینان راهر جا یافتید بکشید گر چه به پرده کعبه چنگ زده باشند. (ابن هشام ، السیره النبویه ، ج4 ، ص52-51 به نقل از همان) مقیس بن صبابه یا حبابه ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، عبدالله بن خطل و نیز هر دو کنیز او که در آواز خوانی های خود پیامبر را هجو می کردند و حویرث بن نقیذ بن وهب که پیامبر را در مکه هجو می کرد و .. از آن جمله بودند .حویرث بن نقیذ را که در روز فتح مکه گریخته بود امیرالمومنین علی ع یافت و کشت . (ابن الاثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 250-245 به نقل از همان) عبدالله به خطل به پرده کعبه آویخته بود . سعید بن حریق و عمار بن یاسر به سوی او یورش بردند و سعید بن حریق او را کشت .(الطبرسی ، اعلام الوری ، ص117 به نقل از همان) بنابر این حکم اعدام ساب النبی بدون نیاز به دادگاهی خاص در این مورد مورد اتفاق علمای شیعه و سنی بوده و امام خمینی نیز در این زمینه با توجه به مسئولیت دینی خود و بااستناد به شریعت اسلامی اقدام به صدور فتوای قتل سلمان رشدی نمودند . ضمن اینکه با توجه به عمق ماجرای سلمان رشدی و نیز حمایتهایی که از او شده و می شود (همچون اعطای نشان شوالیه به وی توسط ملکه انگلیس که نشان از این دارد که هنوز هم دولت انگلیس به سلمان رشدی به چشم یک مهره مورد نیاز نگاه می کند) و نیز نقش این فتوا در خوابیدن بسیاری از موجهای اهانتی که از ماهها قبل در کشورهای اروپایی و به ویژه انگلیس و هلند آغاز شده و به مرور با حمایتهای رسانه ای و مالی جهان غرب در حال فراگیر شدن بود متوجه می شویم که صدور این حکم و لو اینکه به لحاظ عملی قابل تحقق هم نباشد (با توجه به حفاظتهای شدید دولت انگلستان از سلمان رشدی و نیز شهادت دو تن از افرادی که در صدد اجرای حکم بودند از جمله شهید مصطفی مازح) اقدامی کاملا به جا و مناسب بود و بیشتر از ماهیت تهاجمی ، دارای ماهیت تدافعی بود . از طرفی نیز اقدام امام خمینی با توجه به ضابطه مند بودن آن (برخلاف تروریسم که اقدام کور و بی ضابطه و بدون لحاظ معیارها و موازین شرعی و قانونی می باشد) خارج از عنوان تروریسم می باشد چرا که در اسلام قاعده اولیه همانا حرمت جان و مال و ناموس و حفظ حقوق همه انسانها با هر مسلک و مذهب و اعتقادی است مگر آن که مرتکب خیانت یا جرمی گردیده و در این صورت نیز مسأله به روشنی بیان میشود. همانگونه که حضرت امام به صراحت در مورد سلمان رشدی، این حکم را صادر نموده و فرمودند لذا همان طور که مقام معظم رهبری در بحث خشونت قانونی و غیرقانونی، صریحاً متذکر شدند اصل حکم ترور برخی از توطئهگران که دور از دسترس محکمه و دادگاه اسلامی قرار میگیرند در اسلام وجود دارد ولیکن هر زمانی حاکم اسلامی بخواهد به چنین کاری اقدام کند، تصمیم خود را به طور علنی به مردم خواهد گفت نه سری و به طور نجوی و این تفاوت بزرگی باعنوان تروریسمی که امروزه در سطح جهان از آن یاد شده و به بهانه آن هزاران انسان بی گناه روزانه قتل وعام می شود دارد . پرسشگر محترم ضمن اینکه آرزومندیم این پاسخ ذهن پرسشگر و حقیقت جوی شما را قانع نموده باشد به منظور آشنایی بیشتر با ماجرای سلمان رشدی و مبانی مختلف صدور این فتوا چند منبع را به شما معرفی نموده و در پایان به نقدی که توسط رضا امیرخانی از نویسندگان جوان کشورمان به این کتاب زده شده است جهت مطالعه تقدیم شما می گردد : برخی منابع در نقد آیات شیطانی : 1 . سید هادی مدرسی، ردی بر آیات شیطانی، ترجمه : حمیدرضا شیخی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 2 . عطاءالله مهاجرانی، نقدی بر توطئه آیات شیطانی، شرکت سهامی انتشار ؛ تهران، 3 . -آیات شیطانی بارزترین جلوه دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378 4 . دسیسه آیات شیطانی، فتوای علمای فریقین درباره فتوای تاریخی امام خمینی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبیین حکم (گزیده مقالات پیرامون توطئه آیات شیطانی و حکم حضرت امام). ستاد برگزاری سمینار تبیین حکم تاریخی حضرت امام (س) . شایان ذکر است کتاب دوم اگر چه توسط شخصی به نگارش در آمده است که امروزه خود به دامن غرب پناه برده و اخیرا نیز تلویحا به دفاع از سلمان رشدی پرداخت اما دارای استدلالهای متین و منطقی میباشد که جای هیچ گونه خدشه ای نیست و سخنان اخیر نویسنده نیز بیشتر نشان از تعارض میان دیدگاهها دارد تا نقض استدلالهای سابق فلذا از آنجایی که طبق توصیه های پیشوایان دینی ما که فرموده اند : (انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال) یعنی به آنچه گفته می شود توجه کنید و نه اینکه چه کسی می گوید ، لذا مطالب و استدلالهای نویسنده همچنان قابل استفاده می باشد . نقد رضا امیر خانی بر کتاب آیات شیطانی با عنوان ( نقدی بر کتاب آیات شیطانی ،رضا امیرخانی ) : بازار کتاب قاعده بر این است که نقل و حدیث دربارهی کتاب -چه تعریف و تمجید و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده میافزاید؛ اما این قاعده را نیز -چونان اغلبِ قواعد- استثنایی است؛ و این استثنا، نیست مگر کتابِ آیاتِ شیطانی، اثرِ سلمان رشدی. کتابی که اگر چه بسیار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خوانندهگانش افزوده نشد، بلکه بسا منتقدانی که حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و این مطلب به خودی خود خطای چندان سهمگینی نیست، چرا که منتقدان عموماً تبعاتِ فتوای امام را بررسی میکردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست. باری، کتاب آیات شیطانی را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد. از نویسندهای که سه اثر داستانی به نامهای Grimus ، Midnight’s Children (بچههای نیمهشب)، Shame (شرم) و یک اثر غیر داستانی -سفرنامهی نیکاراگوئه- در کارنامهی خود داشت؛ نویسندهای هندیالاصل که در لندن زندگی میکرد. آیاتِ شیطانی داستانی است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاری مدرن دارد که شاید بتوان آن را نوعی گرتهبرداری شرقی از پدیدهی رئالیسمِ جادویی امریکای جنوبی نامید. ناگفته نماند که تناسخriencarnation -که در فرهنگ هندی جا افتاده است- به عنوانِ یک پدیدهی بومی در طرحِ داستانی نقشی غیر قابلِ انکار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبانشان که سیکها باشند، که در میانِ پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربیاند و هنوز از حشرهکش استفاده نمیکنند. نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایهی اوزون، بلکه از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والدهشان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! بنابراین در پسزمینهی بومی نویسنده تناسخ جایگاهی ویژه دارد. گابریل فریشتا و سالدین چامچا در هواپیمای بویینگ 747 نشستهاند. یکی هنرپیشه است و دیگری مقلد صدا. هواپیما ربوده میشود و این دو به طرزِ معجزهآسایی نجات مییابند. سالدین چامچا اصلا هندی است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلیاش صلاحالدین بوده که به سالدین تغییر پیدا کرده، خانوادهاش خانوادهای هندی و متعصب بوده... اگر قرار باشد در هر قصهای شخصیتی باشد که بیش از سایران به نویسنده نزدیک باشد، سالدین به سلمان رشدی نزدیکتر است. این از سالدین؛ اما تقدیرِ گابریل فریشتا اینگونه رقم خورده بوده که در زندگی آینده ملک مقرب Archangle شود؛ گابریل با جبرائیل همریشهاند. (از آنجایی که از خاصههای قصهی مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زمانی است، این که زندگی آیندهی گابریل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پیچیدهای نیست. گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اینگونه زمانشکنی قرابت دارد.) تا اینجا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائیل The Angel Gibreel. استحالهی metamorphos صلاحالدین به سالدین. نوعی خلا و تهی بودن که دوملیتیها، عموما آن را تجربه کردهاند. خاصه کسانی که از یک فرهنگِ غنی شرقی میبُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربی میافتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است که همان نامِ محمد است در زبانِ کهنِ سانسکریت. از اینجا گابریل به جبرائیل تبدیل میشود. گابریل در کودکی، و البته در زندگی قبلی، زمانی که ناهارِ کارگرانِ معدن را میبرده، غذای هندوهای گیاهخوار را با گوشتِ مسیحیان و گوشتِ مسیحیان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابهجا میکرده، نصیحت مادر را نشنیده میگیرد. مادری که به او میگوید: شیطان... (ص 91) همین گرهِ کوچک همهی داستان را کفایت میکند. فرشتهای که کمی هم شیطان است. پارهای از داستان که در زمانِ صدر اسلام میگذرد، بسیار ابتدایی و ضعیف است. چیزی است شبیه به یک نمایشنامهی تهیمایهی ابتدایی، در قیاسِ با صحنهآراییهای زندهی زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهری به نامِ جاهیلیا Jahilia و شخصیتهایی یک بعدی که به اشتباه و با کم دقتی از تاریخ بیرون کشیده شدهاند. ابوسیمبل Abu Simbel به جای ابوسفیان و هند و خالد و حمزه و سلمان و... از اینجا قصه فصل به فصل جلو میرود، فصلی در جاهیلیا و فصلی در زمانِ معاصر. کماطلاعی نویسنده از تاریخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربی و از آن بدتر ادعای تاریخدانی و سوادِ قرآنی، اثر را در دیدِ خوانندهای با اطلاعاتِ متوسط به ملغمهای مضحک تبدیل میکند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحهی 143) با یک عبارتِ عربی آغاز میشود: کان ما کان/فی قدیم الزمان نویسنده آن را اینگونه ترجمه میکند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not...” آنگونه بود که نبود، در گذشتهای فراموش شده. نویسنده متوجهِ این نکتهی ساده نشده که ما در زبان عربی چند معنا دارد و فقط یکی از آنها معنای نفی دارد. در اینجا نه به معنای نفی، بل به معنای هر چه یا آنچه آمده است. ترجمهی تحتاللفظی و لغت به لغتِ آن میشود، بود آنچه بود، و ترجمهی محتوا به محتوای آن، همان یکی بود، یکی نبود خودمان یا “Once upon a time” است. یادِ آن کسی میافتم که سالها پیش به ایران آمده بود و در مقالهای نوشته بود که با شعار دادنِ این که خدا نمیخواهد، نمیتوان جلو لشکر آهنین عراق ایستاد. او این شعار را روی پیشانی رزمندهها دیده بود که ماشاالله و گمان کرده بود که ما، علانت نفی است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمیخواهد اشتباه گرفته بود. یکی دیگر از اشتباهاتِ ابتدایی نویسنده، آوردن یک بت Ball به عنوانِ شخصیتی داستانی است. رفتارِ این شخصیت که روبهروی مهاند میایستد، نوعی تقلیدِ ناشیانه از کتابِ مقدس -عهد عتیق- است که در روندِ داستانی جا نمیافتد. و بعد هم رابطهی این بت با لات و منات و عزی که صفحاتِ زیادی از کتاب را به خود اختصاص میدهد و عاقبت هم با پسزمینهی شیطان بودنِ جبرائیل منجر به طرحِ افسانهی غرانیق میشود؛ افسانهای که در آن گفته میشود شیطان در نقشِ جبرائیل بر پیامبر نازل میشود و آیاتی شیطانی را واگو میکند. پیامبر نیز این چند آیه را -در موردِ لات و منات و عزی- برای مردم میخواند، نزدیک به آن شعارِ جاهلی که این سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزی، و منات ثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی) پس از آن جبرائیل دوباره نازل میشود و آیات را تصحیح میکند. افرایتم اللات و العزی، و منات الثالثه الاخری، الکم الذکر و الانثی، تلک اذا قسمه ضیزی (نجم 19-22) طرفه این جاست که سازندگان و جاعلانِ این افسانه به آیاتِ ابتدایی همین سوره نظر نیانداختهاند که: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی (نجم 2-3) البته جبرائیلِ رشدی، خود شیطان است و در واگویههای درونی اعتراف میکند که اصلا نمیداند که خدا کیست! (صفحات 113 تا 125). بگذریم که فرقِ معدودی در مسلمانان این روایتِ جعلی را قبول دارند. تازه آنها نیز نه به صورتی که رشدی مساله را شرح میدهد. رشدی نزولِ آیاتِ شیطانی را در مجلسی بیان میکند که مهاند (در این نقد متعمدا از این لغت استفاده میگردد.) با هند خلوت کرده است. (صفحهی 121) طرفه این جاست که در همین اثنا، خبر میرسد که حمزه، برادرانِ هند را کشته است! (بیتوجهی به تاریخ در یک اثرِ داستانی، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعای بیانِ تاریخ را نداشته باشد، و ثانیا مسالهی تاریخی، مسالهای نباشد که با حیثیتِ کسی -نه کسانی، چه رسد به حیثیتِ دینی که عمیقترینِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نویسندهای که خالد را اولین مسلمان میداند و او را سقا water career مینامد(صفحهی 104) و سلمان را کجاندیش میداند، اینگونه تاریخنویسی بیراه نیست. آیاتِ شیطانی با طرحِ افسانهی غرانیق آغاز میگردد و در ادامه، نویسنده به خود جرات میدهد که توصیفی از زندهگی مهاند و رابطهی او با همسرانش ارائه کند که حتی در شانِ یک انسانِ عادی نیز نیست. اینجا نکتهای قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقی از مسلمانان که جرات نمودند، پیامبرشان را تا حدی تنزل بدهند که خطاکارش بنامند -آنهم در سترگترین رسالت که همانا بیانِ وحی باشد- در نوشتنِ این اثر و امثالِ آن مسوولاند. اگر نبود آن کژی آغازین، این انحرافِ پسینی هرگز شکل نمیگرفت. هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم. چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم... آیاتِ شیطانی علیرغم بهرهگیری از روایتِ مدرن، رئالیسمِ جادویی، رنگ و بوی بومی در فصول مربوط به سالادین چامچا، هرگز به پختهگی اثرِ قبلی رشدی، شرم نیست. با خواندنِ این اثر دو احساسِ متفاوت در آدمی شکل میگیرد. اولی که مربوط به فصولِ سالادین چامچا است؛ که احساسِ نوستالژیکِ دربهدری خودخواستهای است که نویسنده صادقانه بیان کرده است... و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چیزی نمیتوان گفت جز فورانِ عنادی بیشرمانه، هرزهنگاری موهنی که هیچ دلیلی برای آن نمیتوان پیدا کرد. رشدی در این کتاب، گویی عقده گشوده است. آن هم با زبانی موهن و نگاهی وقیح. بدتر از همه ناجوانمردی اوست که بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاریخی، به نثری نوشته که کار را به قصهای تاریخی مینمایاند. در صفحهی پایانی کتاب با ذکرِ نامِ انتشارات، حتا اسمِ مترجمِ قرانی را که از آن چند آیه از سورهی نجم را به امانت گرفته، ذکر میکند. وه که چه امانتداری معصومانهای! سه چهار اسمِ خاص و توصیفِ فضای کهن و چنین توضیحاتی، خوانندهی ناآشنا را میفریبد که با نصِ تاریخ روبهرو شده است. و این نه فقط یک اهانت ساده و هرزهدرایی عنیف است، که یک دروغِ آشکار است. پوشیدنِ ردای تحقیقِ متدلوژیک بر اندامِ لمپنیزم، بسی موهنتر از دشنامی است که از دهانِ یک لمپنِ خیابانگرد بیرون میآید... اغلبِ آثاری را که پخش و نشرشان توسطِ کلیسای کاتولیک ممنوع شده است، دیدهایم و خواندهایم؛ خاصه کتب و فیلمهای سینمایی را. در همهی این آثار یک تشابه به چشم میخورد. نقشِ انسانی -فرومعنوی، غیرآسمانی- دادن به حضرت مسیح. این مهمترین تشابه بینِ همهی این آثارِ ممنوع است. اما این آثار تا کجا پیش رفتهاند؟ تا چه حد در این رفتار جسور بودهاند؟ اصالتاً نمایشِ رفتارِ انسانی یک معصوم، مذموم نیست. سیرهنویسی در اسلام اینچنین رسالتی را برعهده داشته است. البته از آنجا که اسلام فاصلهی زمانی کمتری با دورهی معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعیینکنندهای در سیرهنویسی بوده است و اختلاف کمتر از سیرهنویسی مسیحیت بوده است. اوایلِ تیرماهِ 79، در شبکهی abc یک برنامه از خبرنگاری معروف -Peter Jening- پخش شد که در آن با مصاحبه و به تصویر کشیدنِ چند اثر باستانی ثابت(!) شد که عیسا بالکل به صلیب کشیده نشده است و یهودیان او را نکشتهاند. اگر چه این تحقیق با نصوص دینی ما مسلمانان سازگار است اما این ظریفه را نباید از خاطر برد که این خبرنگار از زمرهی معروفترین خبرنگاران سیاسی است و تمامِ این برنامه بدین جهت ساخته شده بود که ثابت کند یهودیان بیگناهند! بنابراین هیچ تعجب نکنید اگر در برنامهی بعدی جنینگ دیدید که حزبالله لبنان عاملِ اصلی قتلِ حضرتِ عیسا مسیح است! باری، در تاریخِ مسیحیت، به خلافِ اسلام، جای بازی با نصوص و سیره وجود دارد. اما این بازی قواعدی داشته است. اگر چه در همهی آثارِ ممنوع کلیسای کاتولیک شانِ عیسا مسیح از پیامبری به یک انسان تنزل یافته است، اما هیچگاه این انسان به یک انسانِ عادی و معمولی تبدیل نشده است. این انسان همواره قصدِ خیر داشته است، حال آن که شاید -از دید مصنف و مولف- به این مقصود نرسیده باشد. یعنی مولف این گونه احساس کرده است که شخصی بدونِ اتصالِ به غیب، ادعای پیامبری کرده است، تا خلق را به سعادتی رهنمون شود، اما در قصدِ او شکی نکرده است اگر چه شاید به اصلِ سعادت مشکوک باشد... اما سلمان رشدی... او به نحوِ عنیفی از این مرز نیز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بیشرمی همیشه با صفتِ کاسبکار businessman نام میبرد. (صفحاتِ 91،92،93و...) او هیچگاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائیل با مهاند شک نمیکند، بلکه به نحوِ ملوثی همهی این شخصیتها را نه به شخصیتهایی عادی، که به خطاکارانی معمولی تبدیل میکند. در واگویههای مهاند میخوانیم که: نامهبر خدا بودن چندان لذتی ندارد... (صفحهی 112) فتوا، لغتی بود که از سالِ 1368(ه.ش) به ادبیاتِ انگلیسی (بخوانیم جهانی) راه یافت و به جای religious statement یا encyclical نشست. پیش از آن، همین دو واژه ی مهجور- به جای فتوا به کار میرفتند. رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را به نحوی نادرست ارائه کردند و شگفتانگیز این که همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت. آنها دلیل فتوای قتلِ رشدی را ارتداد نامیدند. تبعاً گروهی، از جمله خودِ رشدی بلافاصله در این که از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند. طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل سابالنبی بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها این فتوا تبعاتی چند را پدید آورد. خالهزنکیترینش مسالهی اعتذارِ خودِ رشدی بود که چون بچهی خردسالی به عذرخواهی افتاد. سیاسیترینش مسالهی خروجِ همزمانِ همهی سفرای جامعهی اروپایی بود، در اعتراض به فتوا. و بهترینِ تبعاتش ناامنی برای اهانتکننده به مقدسات اسلام بود. آنهم در روزگاری که هر سریالِ تلویزیونی در هر شبکهای جرات میکند به مقدساتِ مسیحیت و سایرِ ادیان توهین کند. آخرینش قسمتِ انتهایی سریالِ Jesus Christ بود که از یک شبکهی عمومی تلویزیونِ امریکا پخش شد و در آن پیش از مصلوب کردنِ مسیح، یک فکلکراواتی مرتبِ معاصر، کانه یک مجری تلویزیونی واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پیلاتوس را گرفت. مقابلِ عیسا پردهای پانوراما باز شد و جنگهای صلیبی را نشانش داد که سربازان فریاد میکشیدند، In the name of Jesus به نامِ عیسا و حمله میکردند، بعد دادگاههای تفتیشِ عقاید قرون وسطا و بالکل تا جنگ جهانی دوم، همه را به گردنِ دین انداخت. بعد هم میکروفون را جلو برد و پرسید: آیا میارزید؟ (جالب این که پخشِ این سریال که سی سالِ پیش میتوانست مجازاتی نابخشودنی برای مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ کلیسای کاتولیک و حتا مسیحیان قرار گرفت!) این همان حرکتی است که اگر آغاز شد، پایانی بر آن متصور نیست و نهایتا میتواند به هر اهانتی بیانجامد. اما این فتوا علاوه بر این تبعات، تبعِ دیگری هم داشت که من آن را عجیبترین مینامم. عجیبترینِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پارهای از سیاسیون که فتوای امام را یک فتوای مذهبی نامیدند و نه سیاسی که البته عرفِ دیپلماتیک را رعایت کرده باشند و مصلحتِ... (و ما که بالاخره نفهمیدیم سیاستِ آنها عینِ دیانتِ ماست یا عینِ دیانتِ خودشان...) آنها اینسان گفتند که امام خمینی با شخصیتِ مذهبی خود و به عنوانِ یک مرجعِ دینی این فتوا را داده است و نه به عنوانِ یک رهبر و مسوولِ حکومت. این خطا از این پندارِ نادرست ناشی شده است که گمان میکند، کلیتها را میتوان به اجزا تجزیه کرد. پس بلافاصله برای امام دو شخصیت قائل شدند، شخصیتی سیاسی تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصیتی دینی تحتِ عنوان مرجع. انگار که این دو شخصیت کاملا مستقل از هماند و کردارهای این یکی، دخلی به رفتارهای دیگری ندارد. این همان جزئینگری روشمندِ علمِ تجربی معاصر است که بدبختانه به عرصهی تفکر در علومِ انسانی نیز سرایت کرده است. این جنس جداسازی و تجزیه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متنی را خواندن است. سنخی که نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست کسی بتواند بدونِ هیچ تعصب، پیشداوری، پیشفرض، متنی را بخواند. ممکن نیست کسی با جزئی از خود، جایی را ببیند. آدمی با کلیتِ خود مینگرد، میخواند و... حتا نگاهِ ما به طبیعتِ اطراف، انتخابی است از کلِ طبیعت. نه یک نگاهِ صرفاً تصادفی. این انتخاب برمیگردد به همهی آنچه در خود اندوختهایم؛ دین، محیطِ تربیتی، آموزههای دورانِ کودکی، تحصیل... تازه فرض کنیم که چنین نگاهِ بدون پیشفرضی ممکن باشد، چه مطلوبیتی دارد این نگاه؟ این تنها کمک میکند که همه یکجور بنگرند. چه حسنی در این نگرش هست؟ نگرشِ گلهوار که فردیتِ هیچکسی را در نظر نمیگیرد. این همان گرفتاری سهمگینی است که امروز در تب و تابِ گفتوگوی میانِ تمدنها، پدیدهی جهانی شدن globaliziton و غیرِ آن داریم. مگر میتوان از تمدنی تنها خوبیهایش را جدا کرد؟ کلیتِ یک تمدن هیچگاه قابلِ تجزیه به اجزای کوچکتر نیست. گرفتنِ تکهای از یک تمدن، لاجرم باعث اتصال به سایرِ پارههای آن خواهد شد. در مثل دقیقا مانندهی آن است که بگویی من با انگشتِ کوچکِ پای فلانی رفاقت میکنم. نمیتوانی انگشتِ پا را بگیری و او را نگیری، نمیتوانی انگشت پا را بگیری و در حریمِ او نروی. از همه مهمتر نمیتوانی انگشتِ پا را ببری و با آن انگشتِ بریده رفاقت کنی. دیگر زمانهی شاعرانی که عاشقِ نقطهای روی پیشانی دلبر میشدند به سر آمده است . به هر صورتِ فتوای امام، فتوای امام بود. نه فتوای رهبر و نه فتوای مرجع. فتوایی که حلال شمرد خونِ کسی را که به زندهگی دیگران تعرض کند. فتوایی که ایستاد روبهروی شعارِ فریبای دورانِ مدرن که جان مقدم بر اندیشه است. که اگر جان مقدم بر اندیشه باشد، ظاهر این است که جان ارجمندی یافته؛ باطن، بیارجی اندیشه است. یعنی هیچ اندیشهای نمیتوان یافت که برای آن بتوان جان فدا کرد... با این شعار که حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحهی آرمان و آرمانخواهی خوانده خواهد شد، و در عوض خیالت تخت که هر چه خواهی بگو، به سخره و به طعنه... و فتوا مقابلِ این شعار ایستاد. و اهلِ فتوا را نیز چارهای جز این نیست. (منبع: باشگاه اندیشه) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100139575)
بعضی از مخالفان امام خمینی(ره) این طور می گویند که امام خمینی(ره) سلمان رشدی را بی هیچ دادگاهی محاکمه کرده و دستور ترور ایشان را صادر نموده . لطفا ضمن تشریح جریان سلمان رشدی این سوال را پاسخ دهید
بعضی از مخالفان امام خمینی(ره) این طور می گویند که امام خمینی(ره) سلمان رشدی را بی هیچ دادگاهی محاکمه کرده و دستور ترور ایشان را صادر نموده . لطفا ضمن تشریح جریان سلمان رشدی این سوال را پاسخ دهید
دانشجوی محترم دغدغه شما نسبت به مسائل دینی و عقیدتی ستودنی است . سوال شما مشتمل بر دو بخش می باشد که به تفکیک لازم است در هر زمینه پاسخی ارائه شود .
1 – جریان سلمان رشدی :
سلمان رشدی نویسندهی هندی الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانوادهی مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در انگلستان به تأمین مخارج زندگی پرداخت و سپس شناسنامهی انگلیسی گرفت و تبعهی آنجا شد. رشدی در مصاحبه با مجلهی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، دربارهی خانوادهاش میگوید: (خانوادهی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد میبردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان، یک دایهی مسیحی داشتم... ، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمیکرد. خوشبختانه میتوانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند). رشدی در طول زندگی خود در انگلستان به بیدینی و بیاعتقادی مطلق میرسد و در نهایت، منکر خدا میشود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان (من قهرمان نیستم) بیان میکند. چنین نویسندهای تحت حمایت غرب و صهیونیسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهی در جهان، دست به نوشتن کتاب (آیات شیطانی) میزند. و آن را (اثری، حاوی ضدیت و شک بنیادی مینامد) و در آن به مقام مقدس حضرت پیامبر اکرم(ص) و به مقدسات مسلمین اهانت میکند. روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، نشر پیام مهدی(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.) سلمان رشدی در ماموریت استعماری انگلیسی و آمریکایی خویش در راستای مبارزه با اسلام کتاب (آیات شیطانی) را نوشت. او مامور آمریکا شیطان بزرگ جهان بود و در این کتاب ضد اسلامی خویش نشانه های شیطنت خود را نشان داد.
آیات شیطانی (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات (وایکینگ) (جزو گروه انتشاراتی (پنگوئن)) منتشر شد. (آیات شیطانی) پنجمین رمان این نویسنده ملعون می باشد. (سلمان رشدی) عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش (گیلون ریتکن) (رئیس یهودی انتشارات وایکینک) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر درآورد. کتاب آیات شیطانی برخلاف آنچه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست، بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم(ص)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند. در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می یگرد. نویسنده مزدور کتاب تحت حمایت دولت انگلستان است و در انگلیس زندگی کرد و پس از صدور حکم امام محافظت وی بر عهده (اسکاتلند یارد، پلیس انگلیس) قرار گرفت و هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود. همچنین شرکت هواپیمایی (بریتیش ایرویز) حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی (ایرکاندا) چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. رشدی ملعون سالها در پناه دستگاه های امنیتی انگلیس در مخفیگاه ها به سر می برد و چون مردم انگلیس به مخارج هنگفت نگهداری او اعتراض کردند، دولت انگلیس از ادامه حفاظت از او خودداری کرد و وی ناچار به آمریکا پناه برد و اکنون در پناه مأموران امنیتی شیطان بزرگ روزگار حقارت باری را می گذراند. از سال 1367 با صدور فتوای حضرت امام(ره) بر قتل رشدی ملعون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام رشدی مرتد اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت ها و سرویس های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقیب است، ان شاء الله روزی به سزای عمل ننگین خود خواهد رسید. نکته آخر این که دین مبین اسلام علی رغم این که بیشترین اهتمام را به آزادی اندیشه و بیان دارد اما اگر فردی بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب های علمی و منطقی به شبهه افکنی و تخریب مبانی اعتقادی مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنین تفکرات مسمومی را در جامعه اسلامی نمی دهد. از این رو در فقه اسلامی خرید و فروش و نگهداری چنین کتاب هایی حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمی باشد. بله از آنجا که لازم است همواره با شبهات برخورد علمی مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامی از آثار تخریبی آن در امان باشد؛ لازم است اندیشمندان و متفکران اسلامی که از توانایی علمی کافی برخوردارند، به چنین منابعی دسترسی داشته باشند. کتاب آیات شیطانی نیز مشمول این قاعده می باشد. و بالاخره اینکه اعطای لقب (سر) (شوالیه) به نویسنده این کتاب بعد از گذشت بیش از دو دهه از تاریخ انتشار این کتاب توسط ملکه انگلیس در شرایطی که جهان اسلام در آتش تهاجم نظامی وحشیانه غرب به سرکردگی آمریکا و انگلیس، می سوزد، به خوبی بیانگر توطئه و سیاسی بودن اقدام سلمان رشدی است که هیچ ارتباطی با مباحث فرهنگی و ... ندارد.
بنابر این اقدامی که سلمان رشدی مرتد انجام داد اقدامی در جهت توطئه اسلام ستیزی غرب بود و نه کار فردی لذا برای ایستادگی در برابر چنین اقدام مهم سیاسی اعتقادی لازم بود تا شخصیتی تاثیر گذار چنان واکنشی نشان دهد که بتواند در برابر هجمه ای که با حمایت امپراتوری مالی و رسانه ای ریشه اعتقادات اسلامی را نشانه رفته بود ایستادگی کند . فتوایی نیز که امام خمینی ره صادر نمودند فتوایی بود که پس از چندین ماه از انتشار این کتاب در انگلستان و به دنبال ماهها درگیری خونین در برخی از کشورهای اسلامی و به ویژه هند و پاکستان صادر شد و نشان دهنده عمق اهانت و کج دهنی جهان غرب به جهان اسلام و بی توجهی نسبت به خواسته های مسلمانان در احقاق حقوق پایمال شده شان بود که باعث شد تا امام خمینی ره خود وارد میدان شده و چنان ابتکار عمل را به دست بگیرد که تا سالها جامعه اسلامی را نسبت به چنین تهاجمات دامنه دار و سازمان یافته ای بیمه نماید .
2 – صدور حکم اعدام سلمان رشدی بدون دادگاه
در پاسخ به این سوال به عنوان مقدمه بایستی ذکر نماییم که امام خمینی ره دارای دو شان و شخصیت بودند که یکی از آنها عنوان سیاسی تحت عنوان عالی ترین مقام اجرایی کشور و رهبر نظام جمهوری اسلامی بود و دیگری اینکه ایشان فقیه جامع الشرایطی بود که به این لحاظ مرجع دینی بسیاری از مسلمانان ایران وجهان بوده و رای و فتوای ایشان که بر اساس مبانی دینی صادر می شد برای بسیاری از مسلمانان جهان از جمله مسلمانان خارج از کشور نافذ بود . بنابر این با توجه به اینکه صدور فتوای قتل سلمان رشدی بر اساس مبانی فقهی و دینی انجام شده است باید به منظور صحت و سقم این فتوا به خود دین اسلام مراجعه نماییم تا بدانیم که آیا اساسا صدور این فتوا با دین اسلام و مبانی آن سازگار است یا سازگار نیست چرا که تروریسم اقدام به قتل یا صدور حکم بدون ضابطه می باشد ولی صدور حکم اعدام با ضابطه تروریسم محسوب نمی شود بنابر این به عنوان مثال صدور حکم تیر برای کشتن فردی که امنیت شهروندان را به خطر انداخته و تحت عنوان محارب و یا مفسد فی الارض در فقه از آن یاد شده است ایرادی ندارد چون بر اساس ضوابط و قواعد عقلی ، فقهی و حقوقی صورت گرفته است .
در مورد سلمان رشدی دو اتهام به عنوان اتهامات عمده وی مطرح شده است :
· ارتداد
· ساب النبی
ارتداد : با توجه به مطالبی که در پاسخ به سوال اول ذکر شد و نیز مطالبی که سلمان رشدی صریحا در کتب و مصاحبه هایش در زمینه ارتدادش مطرح کرده است شکی در ارتداد وی نیست . بنابر این باید به حکم ارتداد از نظر اسلام نگاهی بیافکنیم .
انواع مرتد
در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یک احکامی جداگانه دارد:
الف) مرتد فطری: کسی است که پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به کفر روی آورده است؛ مانند سلمان رشدی که پدرش مسلمان است.
ب) مرتد ملی: کسی است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی کافر بودهاند؛ بعد از بلوغ، اظهار کفر کرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به کفر باز گشته است. البته برخی از فقها نیز اسلام یا کفر پدر یا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانستهاند نه هنگام انعقاد نطفه.
فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و کفر، تابع آیین پدر و مادرند. هر گاه یکی از والدین مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده میشود؛(اسلامِ حکمی) چون اسلام بر کفر برتری دارد و تابعیت برتر برای فرزند منظور میشود. اگر پدر و مادر هر دو کافر باشند، فرزند نیز در حکم کافر است. البته باید توجه داشت، برای حکم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلامِ حکمی کفایت نمیکند. باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب کند و سپس کفر بورزد. ( ر.ک. پیام قرآن ج 10، حضرت آیت الله مکارم شیرازی)
مجازات ارتداد
اگر مرتد فطری مرد باشد، علاوه بر برخی از احکام مدنی مانند فسخ پیمان نکاح و جدایی از همسر بدون نیاز به طلاق و تقسیم اموال بین ورثه، به اعدام محکوم است و توبهاش، از جهت ظاهری، پذیرفته نمیشود؛ یعنی اگر با اعتقاد و باور قلبی توبه کند، خدای متعال میپذیرد و نماز و عبادتش صحیح است؛ اما بر جریان حکم اعدامش تأثیر ندارد. اگر مرتد ملی توبه کند، پذیرفته میشود؛ حتی قبل از جریان هر گونه حکمی، نخست وی را به توبه و بازگشت به اسلام دعوت میکنند و سه روز - برخی از فقها مانند شیخ طوسی گفتهاند به قدر لازم - به او مهلت میدهند. اگر در این مدت توبه کرد، آزاد میشود؛ و گرنه به اعدام محکوم میگردد. البته زن مرتد، از هر نوع که باشد کشته نمیشود. او را به توبه فرا میخوانند، چنانچه توبه کرد، آزادش میکنند؛ و گرنه در زندان باقی میماند، هنگام نماز تازیانه میخورد و در تنگنای معیشتی قرار میگیرد تا توبه کند.
موضوع ارتداد و آثار حقوقی اش در شریعت و فقه اسلام به اندازهای روشن و بدیهی است که درباره اصل حکم کمترین تردیدی وجود ندارد و همه مذاهب فقهی آن را پذیرفتهاند؛ البته درباره جزئیاتش اختلاف نظرهایی دیده میشود؛ برای مثال، بر اساس رأی مشهور اهل سنت، بین مرتد ملی و فطری یا زن و مرد تفاوتی وجود ندارد؛ - هر نوع که باشد - ابتدا به توبه دعوت میشود، چنانچه توبه کرد آزاد و گرنه کشته میشود. ابوحنیفه، مانند فقهای شیعه، بین زن و مرد فرق گذاشته است. حسن بصری نیز معتقد است مرتد، بیآن که به توبه دعوت گردد، کشته میشود.
خلاصه باید گفت که ، توبه مرتد اگر قبل از اثبات ارتداد نزد قاضی باشد هم از لحاظ حکم فردی پذیرفته است و هم از لحاظ حکم اجتماعی؛ یعنی اثر فردی آن را که بین شخص مرتد و خداوند است اصلاح میکند و هم مجازات دنیوی آن را از بین میبرد. ولی اگر این توبه بعد از اثبات ارتداد نزد قاضی باشد، مجازات آن در برخی موارد (مرتد فطری (مسلمان زاده) مرد) ساقط نمیشود ولی توبه او به لحاظ حکم فردی، یعنی آنچه بین او و خدا است پذیرفته میشود.
ارتداد در ادیان مختلف
ارتداد از موضوعاتی است که در ادیان مختلف، به عنوان (جرم) شناخته شده است و برخی حقوقدانان بر این باورند که (در همه ادیان) جرم شمرده میشود. در عصر ساسانیان در مزدائیزم هم برای آن کیفری در قوانین پیشبینی کرده بودند، چنانکه فردوسی میگوید:
که زردشت گوید به استا و زند / که هر کس که از کردگار بلند
به پیچد به یکسال پندش دهید / همان مایه سودمندش دهید
پس از سال اگر او نیاید به راه / کشیدش به خنجر به فرمان شاه
در متون مقدس مسیحیت نیز فراوان از قتل کسانی که دین را رها کنند سخن به میان آمده است. با توجه به شواهدی که از ادیان مختلف در این باره وجود دارد، مجازات مرتد را (مادهای مشترک) در همه قوانین ادیان باید دانست.
از طرفی ارتداد بر سه نوع ممکن است صورت گیرد :
الف – در صورت انجام فعل و یا ترک فعل : منظور این است که فردی فعلی را انجام دهد که اسلام آن فعل را تحریم کرده است و شخص آن فعل را متعمدا یا از روی استهزاء و کوچک شمردن دستوران اسلام انجام دهد . مانند پرستش بت ، هتک قرآن مجید و ... در ترک فعل نیز مراد سرپیچی از انجام دستوراتی است که اسلام واجب کرده است مانند نماز و روزه و زکات و ... حلال شمردن قتل انسان های بیگناه .
ب – از راه سخن : مثل انکار ربوبیت ، انکار وحدانیت خداوند متعال ، انکار پیامبران وفرشتگان ، انکار قرآن ، برائت جستن از اسلام .
ج – از راه اعتقاد :مانند اعتقاد داشتن به اینکه قرآن از طرف خدای سبحان نازل نشده است یا پیامبر اسلام دروغگو بوده است .... (عبدالقادر عوده ، التشریع الجنائی الاسلامی مقارنا بالقانون الوضعی ، دار احیاء التراث العربی ج2 ، ص710-707 به نقل از عطاء الله مهاجرانی ، نقد توطئه آیات شیطانی ، انتشارات اطلاعات ، ص 127)
ابزارهای ابراز ارتداد نیز مختلف هستند که یکی از مهمترین آنها نگارش کتاب می باشد که در زمینه سلمان رشدی هم از طریق نگارش کتاب و هم اعتراف صریح در ضمن مصاحبه هایش این مساله عنوان شده است فلذا شکی در ارتداد وی نیست .
اما با نگاهی به فقه امامیه متوجه می شویم که از جمله مسلمات فقه امامیه این است که مرتد فطری باید اعدام شود و اجرای حکم اعدام وی بر هر کسی که سخن او را بشنود واجب است که در زمینه سلمان رشدی نیز دقیقا همین اتفاق افتاده و با توجه به علنی بودن اظهارات ارتدادی سلمان رشدی و نیز تکذیب دین اسلام این وظیفه بر تمام مسلمانان واجب می گردد . از جمله روایاتی که در این زمنیه مستند قرار می گیرد این است که هشام بن سالم از عمار ساباطی نقل می کند ، گفت شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود : هر مسلمانی از اسلام روی گرداند و نبوت پیامبر را انکار کند واو را تکذیب نماید خون او بر هر که سخن او را بشنود مباح است . (تهذیب الاحکام ، ج10، ص137 و الفروع من الکافی ، ج7، ص 258 به نقل از همان)
ساب النبی :
عنوان ساب النبی اگر چه در مورد دشنام به پیامبر اسلام است اما عنوانی است که بر هر گونه اهانتی به پیامبر و مقدسات دین اسلام مربوط می شود . براساس روایات متعددی که از ناحیه معصومین(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامی علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی میباشد؛ شخصی که به خداوند متعال، یا رسول اکرم(ص) یا ائمه معصومین(ع) (مورد اخیر از اختصاصات شیعه میباشد) توهین و هتاکی کند، کافر و مرتد گردیده و کشتن گوینده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالی در مورد کسی که حضرت رسول اکرم(ص) را ناسزا گفته است میفرمایند: (.. یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام)، (ر.ک: وسائلالشیعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالکلام، ج 43، ابواب الحدود - آیتاللهگلپایگانی، مجمعالمسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا که در کتاب آیات شیطانی مسأله رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات الهی به صورتی بسیار توهینآمیز و مسخرهوار طرح گردیده و نهایتا نزول آیات الهی را امری وابسته به تلقینات شیطانی معرفی کرده و اصلیترین ضروریات دین مبین اسلام را انکار نموده است مشمول حکم فوق میگردد و حضرت امام با تکیه بر این مبانی، این حکم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است (انشاءالله). ضمنا اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد، (ر.ک: صحیفه نور، ج 21، ص 86) و این حکم مورد قبول و استقبال قاطبه علمای اسلام در سراسر جهان و ملتهای اسلامی قرار گرفت.
این استقبال بدین دلیل بودکه عمده ترین دلیلی که امام خمینی ره بر اساس آن به صدور حکم اعدام سلمان رشدی اقدام نمودند موضوع ساب النبی بود و نه صرف ارتداد لذا حتی اگر در مورد حکم مرتد اختلافاتی بوده و نیاز به دادگاه در اکثر موارد پیش بینی شده و با مصلحت جامعه نیز بیشتر همخوانی دارد اما حکم ارتداد و وجوب قتل ساب النبی بدون لزوم به دادگاه مساله ای بود که مورد اتفاق علمای شیعه و سنی بوده و در سیره پیامبر و ائمه نیز شواهدی دال بر این مساله به وفور یافت می شود به عنوان مثال شیوه برخورد پیامبر با مستهزئین و نیز مرتدین در پیروزی مکه قابل توجه است . مستهزئین کسانی بودند که پیامبر را هجو می کردند . برخی قصائدی علیه پیامبر و اسلام سروده بودند و بخی نیز مطالبی را به پیامبر نسبت می دادند . پیامبر اسلام که پیروزی مکه را با رحمت و محبت همراه کرد و آن روز را روز مرحمت نامید و نه روز انتقام گیری مقرر کرد که هر کس وارد مسجد شود در امان است ، هرکس به خانه ابوسفیان رود و یا در خانه خود بماند و در رابر روی خویش ببندد ایمن خواهد بود.(الطبری ، تاریخ الامم و الملوک ،ج3، ص116 به نقل از عطاء الله مهاجرانی ، همان ص124) استثنایی نیز بر این قاعده رحمت قائل شد . عده ای را به نام مشخص نمودو گفت اینان راهر جا یافتید بکشید گر چه به پرده کعبه چنگ زده باشند. (ابن هشام ، السیره النبویه ، ج4 ، ص52-51 به نقل از همان)
مقیس بن صبابه یا حبابه ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، عبدالله بن خطل و نیز هر دو کنیز او که در آواز خوانی های خود پیامبر را هجو می کردند و حویرث بن نقیذ بن وهب که پیامبر را در مکه هجو می کرد و .. از آن جمله بودند .حویرث بن نقیذ را که در روز فتح مکه گریخته بود امیرالمومنین علی ع یافت و کشت . (ابن الاثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 250-245 به نقل از همان)
عبدالله به خطل به پرده کعبه آویخته بود . سعید بن حریق و عمار بن یاسر به سوی او یورش بردند و سعید بن حریق او را کشت .(الطبرسی ، اعلام الوری ، ص117 به نقل از همان) بنابر این حکم اعدام ساب النبی بدون نیاز به دادگاهی خاص در این مورد مورد اتفاق علمای شیعه و سنی بوده و امام خمینی نیز در این زمینه با توجه به مسئولیت دینی خود و بااستناد به شریعت اسلامی اقدام به صدور فتوای قتل سلمان رشدی نمودند .
ضمن اینکه با توجه به عمق ماجرای سلمان رشدی و نیز حمایتهایی که از او شده و می شود (همچون اعطای نشان شوالیه به وی توسط ملکه انگلیس که نشان از این دارد که هنوز هم دولت انگلیس به سلمان رشدی به چشم یک مهره مورد نیاز نگاه می کند) و نیز نقش این فتوا در خوابیدن بسیاری از موجهای اهانتی که از ماهها قبل در کشورهای اروپایی و به ویژه انگلیس و هلند آغاز شده و به مرور با حمایتهای رسانه ای و مالی جهان غرب در حال فراگیر شدن بود متوجه می شویم که صدور این حکم و لو اینکه به لحاظ عملی قابل تحقق هم نباشد (با توجه به حفاظتهای شدید دولت انگلستان از سلمان رشدی و نیز شهادت دو تن از افرادی که در صدد اجرای حکم بودند از جمله شهید مصطفی مازح) اقدامی کاملا به جا و مناسب بود و بیشتر از ماهیت تهاجمی ، دارای ماهیت تدافعی بود .
از طرفی نیز اقدام امام خمینی با توجه به ضابطه مند بودن آن (برخلاف تروریسم که اقدام کور و بی ضابطه و بدون لحاظ معیارها و موازین شرعی و قانونی می باشد) خارج از عنوان تروریسم می باشد چرا که در اسلام قاعده اولیه همانا حرمت جان و مال و ناموس و حفظ حقوق همه انسانها با هر مسلک و مذهب و اعتقادی است مگر آن که مرتکب خیانت یا جرمی گردیده و در این صورت نیز مسأله به روشنی بیان میشود. همانگونه که حضرت امام به صراحت در مورد سلمان رشدی، این حکم را صادر نموده و فرمودند لذا همان طور که مقام معظم رهبری در بحث خشونت قانونی و غیرقانونی، صریحاً متذکر شدند اصل حکم ترور برخی از توطئهگران که دور از دسترس محکمه و دادگاه اسلامی قرار میگیرند در اسلام وجود دارد ولیکن هر زمانی حاکم اسلامی بخواهد به چنین کاری اقدام کند، تصمیم خود را به طور علنی به مردم خواهد گفت نه سری و به طور نجوی و این تفاوت بزرگی باعنوان تروریسمی که امروزه در سطح جهان از آن یاد شده و به بهانه آن هزاران انسان بی گناه روزانه قتل وعام می شود دارد .
پرسشگر محترم ضمن اینکه آرزومندیم این پاسخ ذهن پرسشگر و حقیقت جوی شما را قانع نموده باشد به منظور آشنایی بیشتر با ماجرای سلمان رشدی و مبانی مختلف صدور این فتوا چند منبع را به شما معرفی نموده و در پایان به نقدی که توسط رضا امیرخانی از نویسندگان جوان کشورمان به این کتاب زده شده است جهت مطالعه تقدیم شما می گردد :
برخی منابع در نقد آیات شیطانی : 1 . سید هادی مدرسی، ردی بر آیات شیطانی، ترجمه : حمیدرضا شیخی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 2 . عطاءالله مهاجرانی، نقدی بر توطئه آیات شیطانی، شرکت سهامی انتشار ؛ تهران، 3 . -آیات شیطانی بارزترین جلوه دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378 4 . دسیسه آیات شیطانی، فتوای علمای فریقین درباره فتوای تاریخی امام خمینی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبیین حکم (گزیده مقالات پیرامون توطئه آیات شیطانی و حکم حضرت امام). ستاد برگزاری سمینار تبیین حکم تاریخی حضرت امام (س) . شایان ذکر است کتاب دوم اگر چه توسط شخصی به نگارش در آمده است که امروزه خود به دامن غرب پناه برده و اخیرا نیز تلویحا به دفاع از سلمان رشدی پرداخت اما دارای استدلالهای متین و منطقی میباشد که جای هیچ گونه خدشه ای نیست و سخنان اخیر نویسنده نیز بیشتر نشان از تعارض میان دیدگاهها دارد تا نقض استدلالهای سابق فلذا از آنجایی که طبق توصیه های پیشوایان دینی ما که فرموده اند : (انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال) یعنی به آنچه گفته می شود توجه کنید و نه اینکه چه کسی می گوید ، لذا مطالب و استدلالهای نویسنده همچنان قابل استفاده می باشد .
نقد رضا امیر خانی بر کتاب آیات شیطانی با عنوان ( نقدی بر کتاب آیات شیطانی ،رضا امیرخانی ) :
بازار کتاب قاعده بر این است که نقل و حدیث دربارهی کتاب -چه تعریف و تمجید و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده میافزاید؛ اما این قاعده را نیز -چونان اغلبِ قواعد- استثنایی است؛ و این استثنا، نیست مگر کتابِ آیاتِ شیطانی، اثرِ سلمان رشدی. کتابی که اگر چه بسیار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خوانندهگانش افزوده نشد، بلکه بسا منتقدانی که حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و این مطلب به خودی خود خطای چندان سهمگینی نیست، چرا که منتقدان عموماً تبعاتِ فتوای امام را بررسی میکردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست. باری، کتاب آیات شیطانی را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد.
از نویسندهای که سه اثر داستانی به نامهای Grimus ، Midnight’s Children (بچههای نیمهشب)، Shame (شرم) و یک اثر غیر داستانی -سفرنامهی نیکاراگوئه- در کارنامهی خود داشت؛ نویسندهای هندیالاصل که در لندن زندگی میکرد. آیاتِ شیطانی داستانی است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاری مدرن دارد که شاید بتوان آن را نوعی گرتهبرداری شرقی از پدیدهی رئالیسمِ جادویی امریکای جنوبی نامید. ناگفته نماند که تناسخriencarnation -که در فرهنگ هندی جا افتاده است- به عنوانِ یک پدیدهی بومی در طرحِ داستانی نقشی غیر قابلِ انکار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبانشان که سیکها باشند، که در میانِ پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربیاند و هنوز از حشرهکش استفاده نمیکنند.
نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایهی اوزون، بلکه از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والدهشان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! بنابراین در پسزمینهی بومی نویسنده تناسخ جایگاهی ویژه دارد. گابریل فریشتا و سالدین چامچا در هواپیمای بویینگ 747 نشستهاند. یکی هنرپیشه است و دیگری مقلد صدا. هواپیما ربوده میشود و این دو به طرزِ معجزهآسایی نجات مییابند.
سالدین چامچا اصلا هندی است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلیاش صلاحالدین بوده که به سالدین تغییر پیدا کرده، خانوادهاش خانوادهای هندی و متعصب بوده... اگر قرار باشد در هر قصهای شخصیتی باشد که بیش از سایران به نویسنده نزدیک باشد، سالدین به سلمان رشدی نزدیکتر است. این از سالدین؛ اما تقدیرِ گابریل فریشتا اینگونه رقم خورده بوده که در زندگی آینده ملک مقرب Archangle شود؛ گابریل با جبرائیل همریشهاند. (از آنجایی که از خاصههای قصهی مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زمانی است، این که زندگی آیندهی گابریل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پیچیدهای نیست.
گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اینگونه زمانشکنی قرابت دارد.) تا اینجا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائیل The Angel Gibreel. استحالهی metamorphos صلاحالدین به سالدین. نوعی خلا و تهی بودن که دوملیتیها، عموما آن را تجربه کردهاند. خاصه کسانی که از یک فرهنگِ غنی شرقی میبُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربی میافتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است که همان نامِ محمد است در زبانِ کهنِ سانسکریت. از اینجا گابریل به جبرائیل تبدیل میشود.
گابریل در کودکی، و البته در زندگی قبلی، زمانی که ناهارِ کارگرانِ معدن را میبرده، غذای هندوهای گیاهخوار را با گوشتِ مسیحیان و گوشتِ مسیحیان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابهجا میکرده، نصیحت مادر را نشنیده میگیرد. مادری که به او میگوید: شیطان... (ص 91) همین گرهِ کوچک همهی داستان را کفایت میکند. فرشتهای که کمی هم شیطان است. پارهای از داستان که در زمانِ صدر اسلام میگذرد، بسیار ابتدایی و ضعیف است. چیزی است شبیه به یک نمایشنامهی تهیمایهی ابتدایی، در قیاسِ با صحنهآراییهای زندهی زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهری به نامِ جاهیلیا Jahilia و شخصیتهایی یک بعدی که به اشتباه و با کم دقتی از تاریخ بیرون کشیده شدهاند. ابوسیمبل Abu Simbel به جای ابوسفیان و هند و خالد و حمزه و سلمان و... از اینجا قصه فصل به فصل جلو میرود، فصلی در جاهیلیا و فصلی در زمانِ معاصر. کماطلاعی نویسنده از تاریخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربی و از آن بدتر ادعای تاریخدانی و سوادِ قرآنی، اثر را در دیدِ خوانندهای با اطلاعاتِ متوسط به ملغمهای مضحک تبدیل میکند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحهی 143) با یک عبارتِ عربی آغاز میشود: کان ما کان/فی قدیم الزمان نویسنده آن را اینگونه ترجمه میکند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not...” آنگونه بود که نبود، در گذشتهای فراموش شده. نویسنده متوجهِ این نکتهی ساده نشده که ما در زبان عربی چند معنا دارد و فقط یکی از آنها معنای نفی دارد.
در اینجا نه به معنای نفی، بل به معنای هر چه یا آنچه آمده است. ترجمهی تحتاللفظی و لغت به لغتِ آن میشود، بود آنچه بود، و ترجمهی محتوا به محتوای آن، همان یکی بود، یکی نبود خودمان یا “Once upon a time” است. یادِ آن کسی میافتم که سالها پیش به ایران آمده بود و در مقالهای نوشته بود که با شعار دادنِ این که خدا نمیخواهد، نمیتوان جلو لشکر آهنین عراق ایستاد. او این شعار را روی پیشانی رزمندهها دیده بود که ماشاالله و گمان کرده بود که ما، علانت نفی است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمیخواهد اشتباه گرفته بود.
یکی دیگر از اشتباهاتِ ابتدایی نویسنده، آوردن یک بت Ball به عنوانِ شخصیتی داستانی است. رفتارِ این شخصیت که روبهروی مهاند میایستد، نوعی تقلیدِ ناشیانه از کتابِ مقدس -عهد عتیق- است که در روندِ داستانی جا نمیافتد. و بعد هم رابطهی این بت با لات و منات و عزی که صفحاتِ زیادی از کتاب را به خود اختصاص میدهد و عاقبت هم با پسزمینهی شیطان بودنِ جبرائیل منجر به طرحِ افسانهی غرانیق میشود؛ افسانهای که در آن گفته میشود شیطان در نقشِ جبرائیل بر پیامبر نازل میشود و آیاتی شیطانی را واگو میکند. پیامبر نیز این چند آیه را -در موردِ لات و منات و عزی- برای مردم میخواند، نزدیک به آن شعارِ جاهلی که این سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزی، و منات ثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی) پس از آن جبرائیل دوباره نازل میشود و آیات را تصحیح میکند. افرایتم اللات و العزی، و منات الثالثه الاخری، الکم الذکر و الانثی، تلک اذا قسمه ضیزی (نجم 19-22) طرفه این جاست که سازندگان و جاعلانِ این افسانه به آیاتِ ابتدایی همین سوره نظر نیانداختهاند که: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی (نجم 2-3) البته جبرائیلِ رشدی، خود شیطان است و در واگویههای درونی اعتراف میکند که اصلا نمیداند که خدا کیست! (صفحات 113 تا 125). بگذریم که فرقِ معدودی در مسلمانان این روایتِ جعلی را قبول دارند. تازه آنها نیز نه به صورتی که رشدی مساله را شرح میدهد. رشدی نزولِ آیاتِ شیطانی را در مجلسی بیان میکند که مهاند (در این نقد متعمدا از این لغت استفاده میگردد.) با هند خلوت کرده است. (صفحهی 121) طرفه این جاست که در همین اثنا، خبر میرسد که حمزه، برادرانِ هند را کشته است! (بیتوجهی به تاریخ در یک اثرِ داستانی، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعای بیانِ تاریخ را نداشته باشد، و ثانیا مسالهی تاریخی، مسالهای نباشد که با حیثیتِ کسی -نه کسانی، چه رسد به حیثیتِ دینی که عمیقترینِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نویسندهای که خالد را اولین مسلمان میداند و او را سقا water career مینامد(صفحهی 104) و سلمان را کجاندیش میداند، اینگونه تاریخنویسی بیراه نیست. آیاتِ شیطانی با طرحِ افسانهی غرانیق آغاز میگردد و در ادامه، نویسنده به خود جرات میدهد که توصیفی از زندهگی مهاند و رابطهی او با همسرانش ارائه کند که حتی در شانِ یک انسانِ عادی نیز نیست. اینجا نکتهای قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقی از مسلمانان که جرات نمودند، پیامبرشان را تا حدی تنزل بدهند که خطاکارش بنامند -آنهم در سترگترین رسالت که همانا بیانِ وحی باشد- در نوشتنِ این اثر و امثالِ آن مسوولاند. اگر نبود آن کژی آغازین، این انحرافِ پسینی هرگز شکل نمیگرفت. هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم.
چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم... آیاتِ شیطانی علیرغم بهرهگیری از روایتِ مدرن، رئالیسمِ جادویی، رنگ و بوی بومی در فصول مربوط به سالادین چامچا، هرگز به پختهگی اثرِ قبلی رشدی، شرم نیست. با خواندنِ این اثر دو احساسِ متفاوت در آدمی شکل میگیرد. اولی که مربوط به فصولِ سالادین چامچا است؛ که احساسِ نوستالژیکِ دربهدری خودخواستهای است که نویسنده صادقانه بیان کرده است... و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چیزی نمیتوان گفت جز فورانِ عنادی بیشرمانه، هرزهنگاری موهنی که هیچ دلیلی برای آن نمیتوان پیدا کرد.
رشدی در این کتاب، گویی عقده گشوده است. آن هم با زبانی موهن و نگاهی وقیح. بدتر از همه ناجوانمردی اوست که بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاریخی، به نثری نوشته که کار را به قصهای تاریخی مینمایاند. در صفحهی پایانی کتاب با ذکرِ نامِ انتشارات، حتا اسمِ مترجمِ قرانی را که از آن چند آیه از سورهی نجم را به امانت گرفته، ذکر میکند. وه که چه امانتداری معصومانهای! سه چهار اسمِ خاص و توصیفِ فضای کهن و چنین توضیحاتی، خوانندهی ناآشنا را میفریبد که با نصِ تاریخ روبهرو شده است.
و این نه فقط یک اهانت ساده و هرزهدرایی عنیف است، که یک دروغِ آشکار است. پوشیدنِ ردای تحقیقِ متدلوژیک بر اندامِ لمپنیزم، بسی موهنتر از دشنامی است که از دهانِ یک لمپنِ خیابانگرد بیرون میآید... اغلبِ آثاری را که پخش و نشرشان توسطِ کلیسای کاتولیک ممنوع شده است، دیدهایم و خواندهایم؛ خاصه کتب و فیلمهای سینمایی را. در همهی این آثار یک تشابه به چشم میخورد. نقشِ انسانی -فرومعنوی، غیرآسمانی- دادن به حضرت مسیح. این مهمترین تشابه بینِ همهی این آثارِ ممنوع است. اما این آثار تا کجا پیش رفتهاند؟ تا چه حد در این رفتار جسور بودهاند؟ اصالتاً نمایشِ رفتارِ انسانی یک معصوم، مذموم نیست.
سیرهنویسی در اسلام اینچنین رسالتی را برعهده داشته است. البته از آنجا که اسلام فاصلهی زمانی کمتری با دورهی معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعیینکنندهای در سیرهنویسی بوده است و اختلاف کمتر از سیرهنویسی مسیحیت بوده است. اوایلِ تیرماهِ 79، در شبکهی abc یک برنامه از خبرنگاری معروف -Peter Jening- پخش شد که در آن با مصاحبه و به تصویر کشیدنِ چند اثر باستانی ثابت(!) شد که عیسا بالکل به صلیب کشیده نشده است و یهودیان او را نکشتهاند. اگر چه این تحقیق با نصوص دینی ما مسلمانان سازگار است اما این ظریفه را نباید از خاطر برد که این خبرنگار از زمرهی معروفترین خبرنگاران سیاسی است و تمامِ این برنامه بدین جهت ساخته شده بود که ثابت کند یهودیان بیگناهند! بنابراین هیچ تعجب نکنید اگر در برنامهی بعدی جنینگ دیدید که حزبالله لبنان عاملِ اصلی قتلِ حضرتِ عیسا مسیح است! باری، در تاریخِ مسیحیت، به خلافِ اسلام، جای بازی با نصوص و سیره وجود دارد. اما این بازی قواعدی داشته است. اگر چه در همهی آثارِ ممنوع کلیسای کاتولیک شانِ عیسا مسیح از پیامبری به یک انسان تنزل یافته است، اما هیچگاه این انسان به یک انسانِ عادی و معمولی تبدیل نشده است. این انسان همواره قصدِ خیر داشته است، حال آن که شاید -از دید مصنف و مولف- به این مقصود نرسیده باشد.
یعنی مولف این گونه احساس کرده است که شخصی بدونِ اتصالِ به غیب، ادعای پیامبری کرده است، تا خلق را به سعادتی رهنمون شود، اما در قصدِ او شکی نکرده است اگر چه شاید به اصلِ سعادت مشکوک باشد... اما سلمان رشدی... او به نحوِ عنیفی از این مرز نیز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بیشرمی همیشه با صفتِ کاسبکار businessman نام میبرد. (صفحاتِ 91،92،93و...) او هیچگاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائیل با مهاند شک نمیکند، بلکه به نحوِ ملوثی همهی این شخصیتها را نه به شخصیتهایی عادی، که به خطاکارانی معمولی تبدیل میکند. در واگویههای مهاند میخوانیم که: نامهبر خدا بودن چندان لذتی ندارد... (صفحهی 112) فتوا، لغتی بود که از سالِ 1368(ه.ش) به ادبیاتِ انگلیسی (بخوانیم جهانی) راه یافت و به جای religious statement یا encyclical نشست. پیش از آن، همین دو واژه ی مهجور- به جای فتوا به کار میرفتند. رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را به نحوی نادرست ارائه کردند و شگفتانگیز این که همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت. آنها دلیل فتوای قتلِ رشدی را ارتداد نامیدند. تبعاً گروهی، از جمله خودِ رشدی بلافاصله در این که از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند.
طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل سابالنبی بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها این فتوا تبعاتی چند را پدید آورد. خالهزنکیترینش مسالهی اعتذارِ خودِ رشدی بود که چون بچهی خردسالی به عذرخواهی افتاد. سیاسیترینش مسالهی خروجِ همزمانِ همهی سفرای جامعهی اروپایی بود، در اعتراض به فتوا. و بهترینِ تبعاتش ناامنی برای اهانتکننده به مقدسات اسلام بود. آنهم در روزگاری که هر سریالِ تلویزیونی در هر شبکهای جرات میکند به مقدساتِ مسیحیت و سایرِ ادیان توهین کند. آخرینش قسمتِ انتهایی سریالِ Jesus Christ بود که از یک شبکهی عمومی تلویزیونِ امریکا پخش شد و در آن پیش از مصلوب کردنِ مسیح، یک فکلکراواتی مرتبِ معاصر، کانه یک مجری تلویزیونی واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پیلاتوس را گرفت. مقابلِ عیسا پردهای پانوراما باز شد و جنگهای صلیبی را نشانش داد که سربازان فریاد میکشیدند، In the name of Jesus به نامِ عیسا و حمله میکردند، بعد دادگاههای تفتیشِ عقاید قرون وسطا و بالکل تا جنگ جهانی دوم، همه را به گردنِ دین انداخت. بعد هم میکروفون را جلو برد و پرسید: آیا میارزید؟ (جالب این که پخشِ این سریال که سی سالِ پیش میتوانست مجازاتی نابخشودنی برای مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ کلیسای کاتولیک و حتا مسیحیان قرار گرفت!) این همان حرکتی است که اگر آغاز شد، پایانی بر آن متصور نیست و نهایتا میتواند به هر اهانتی بیانجامد. اما این فتوا علاوه بر این تبعات، تبعِ دیگری هم داشت که من آن را عجیبترین مینامم. عجیبترینِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پارهای از سیاسیون که فتوای امام را یک فتوای مذهبی نامیدند و نه سیاسی که البته عرفِ دیپلماتیک را رعایت کرده باشند و مصلحتِ... (و ما که بالاخره نفهمیدیم سیاستِ آنها عینِ دیانتِ ماست یا عینِ دیانتِ خودشان...) آنها اینسان گفتند که امام خمینی با شخصیتِ مذهبی خود و به عنوانِ یک مرجعِ دینی این فتوا را داده است و نه به عنوانِ یک رهبر و مسوولِ حکومت. این خطا از این پندارِ نادرست ناشی شده است که گمان میکند، کلیتها را میتوان به اجزا تجزیه کرد.
پس بلافاصله برای امام دو شخصیت قائل شدند، شخصیتی سیاسی تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصیتی دینی تحتِ عنوان مرجع. انگار که این دو شخصیت کاملا مستقل از هماند و کردارهای این یکی، دخلی به رفتارهای دیگری ندارد. این همان جزئینگری روشمندِ علمِ تجربی معاصر است که بدبختانه به عرصهی تفکر در علومِ انسانی نیز سرایت کرده است.
این جنس جداسازی و تجزیه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متنی را خواندن است. سنخی که نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست کسی بتواند بدونِ هیچ تعصب، پیشداوری، پیشفرض، متنی را بخواند. ممکن نیست کسی با جزئی از خود، جایی را ببیند. آدمی با کلیتِ خود مینگرد، میخواند و... حتا نگاهِ ما به طبیعتِ اطراف، انتخابی است از کلِ طبیعت. نه یک نگاهِ صرفاً تصادفی.
این انتخاب برمیگردد به همهی آنچه در خود اندوختهایم؛ دین، محیطِ تربیتی، آموزههای دورانِ کودکی، تحصیل... تازه فرض کنیم که چنین نگاهِ بدون پیشفرضی ممکن باشد، چه مطلوبیتی دارد این نگاه؟ این تنها کمک میکند که همه یکجور بنگرند. چه حسنی در این نگرش هست؟ نگرشِ گلهوار که فردیتِ هیچکسی را در نظر نمیگیرد. این همان گرفتاری سهمگینی است که امروز در تب و تابِ گفتوگوی میانِ تمدنها، پدیدهی جهانی شدن globaliziton و غیرِ آن داریم. مگر میتوان از تمدنی تنها خوبیهایش را جدا کرد؟ کلیتِ یک تمدن هیچگاه قابلِ تجزیه به اجزای کوچکتر نیست. گرفتنِ تکهای از یک تمدن، لاجرم باعث اتصال به سایرِ پارههای آن خواهد شد.
در مثل دقیقا مانندهی آن است که بگویی من با انگشتِ کوچکِ پای فلانی رفاقت میکنم. نمیتوانی انگشتِ پا را بگیری و او را نگیری، نمیتوانی انگشت پا را بگیری و در حریمِ او نروی. از همه مهمتر نمیتوانی انگشتِ پا را ببری و با آن انگشتِ بریده رفاقت کنی. دیگر زمانهی شاعرانی که عاشقِ نقطهای روی پیشانی دلبر میشدند به سر آمده است .
به هر صورتِ فتوای امام، فتوای امام بود. نه فتوای رهبر و نه فتوای مرجع. فتوایی که حلال شمرد خونِ کسی را که به زندهگی دیگران تعرض کند. فتوایی که ایستاد روبهروی شعارِ فریبای دورانِ مدرن که جان مقدم بر اندیشه است. که اگر جان مقدم بر اندیشه باشد، ظاهر این است که جان ارجمندی یافته؛ باطن، بیارجی اندیشه است. یعنی هیچ اندیشهای نمیتوان یافت که برای آن بتوان جان فدا کرد... با این شعار که حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحهی آرمان و آرمانخواهی خوانده خواهد شد، و در عوض خیالت تخت که هر چه خواهی بگو، به سخره و به طعنه... و فتوا مقابلِ این شعار ایستاد. و اهلِ فتوا را نیز چارهای جز این نیست. (منبع: باشگاه اندیشه) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100139575)
- [سایر] در خصوص سلمان رشدی اطلاعاتی می خواستم. کیست؟ چکاره است؟ چه کارهایی در ایران یا برعلیه ایران و اسلام کرده است؟ در کتاب آیات شیطانی چه نوشته است؟ امام خمینی (ره) در مورد او چه گفته و ... .
- [سایر] کتاب کشف الاسرار امام خمینی ( ره ) در پاسخ به چه شبهات و عقایدی است؟
- [سایر] با توجه به این که خداوند توبه پذیر است، چگونه امام خمینی می گوید: اگر سلمان رشدی توبه هم کند باز بر هر مسلمانی واجب است او را بکشد؟
- [سایر] موضوع کتاب کشف الاسرار امام خمینی (ره) و همچنین موضوع کتاب (اسرار هزار ساله) را دقیقا تشریح فرمایید.
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] استادان امام خمینی (ره) چه کسانی بودند؟
- [سایر] شیوه مدیریتی امام خمینی ره چه بود؟
- [سایر] امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر؟
- [سایر] زندگینامه امام خمینی ره را بفرمایید؟
- [سایر] تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (ره) یک صوفی بودند؟