چرا مقام معظم رهبری در این برهه از زمان روی این مقوله، تقویت ساخت درونی، تأکید و تمرکز دارند؟ شرایط حاضر چه تفاوتی با قبل دارد که در شرایط کنونی، تقویت ساخت درونی به میزان بالایی از اهمیت برای جمهوری اسلامی رسیده است؟ رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان،علاج مقابلهی با دشمنان مردم و نظام اسلامی را استحکام بخشی ساخت درونی قدرت دانستند و فرمودند:(علاج مقابله با این دشمنی [آمریکاییها] هم فقط یکچیز است و آن، تکیهی به اقتدار ملّی و به توان داخلی ملّی و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونی کشور [است].هرچه در این زمینه ما کار بکنیم، کم است). در واقع تأکید معظم له بر استحکام بخشی درونی در ادامه سلسله تأکیدات ایشان در ارتباط با این مقوله بسیار مهم است که در بیانات قبلی شان آن را (راه حل اصلی مشکلات کشور)، (لازمه موفقیت دیپلماسی)، (لازمه اقتدار بین المللی نظام) و... دانستند. در واقع توجه ایشان بر تقویت و استحکام ساخت درونی از این منطق قرآنی ناشی می شود که می فرماید: "ان الله لایغیروا ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم" یعنی این آیه شریفه، منشأ تحول جوامع را عوامل درونی همان جامعه میداند و این نکته را گوشزد میکند که عوامل صعود یا سقوط هر جامعهای را باید در درون همان جامعه جستجو کرد. این توجه و تأکید براستفاده از ظرفیت های درونزای داخلی و تقویت ساخت درونی همچنین گویای این واقعیت بسیار مهم است که (جوهر و طبیعت پدیده ها مهم تر از محیط آنهاست) و به تعبیر اقبال لاهوری؛ خدا آن ملتی را سروری دادکه تقدیرش به دست خویش بنوشت به آن ملت سر و کاری ندارد، که دهقانش برای دیگران کشت بنابراین نکته مهم در اینجا این است که تا به میزان لازم در درون قوت و انسجام نداشته باشیم و تا زمانی که تأکیدمان بر استفاده و بهره وری از ظرفیت ها، امکانات و استعدادهای درونی نباشد، استفاده از امکانات خارجی تنها در حکم یک داروی مسکن خواهد بود که اگر چه درد را به طور موقت از بین می برد اما برای ریشه کن کردن و از بین بردن کامل درد باید چارهای دیگر اندیشیده شود. حتی از منظر کارشناسان، استفاده از امکانات و ظرفیتهای خارجی زمانی میتواند مفید باشد که ما در درون از انسجام و استحکام برخوردار باشیم. به عبارت دیگر، به میزانی که از استحکام و قدرت بیشتری در درون برخوردار باشیم، به همان میزان میتوانیم از امکانات خارجی بهره ببریم. بنابراین توجه و تأکید بر استحکام بخشی ساخت درونی نه تنها به معنای نفی و طرد استفاده از امکانات بین المللی نیست بلکه حتی شرط توفیق در استفاده از این ظرفیت هاست. کما اینکه مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند: (نمیگوییم از اینها استفاده نکنید، اما میگوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید). اما چرا مقام معظم رهبری در این برهه از زمان روی این مقوله، تقویت ساخت درونی، تأکید و تمرکز دارند؟ شرایط حاضر چه تفاوتی با قبل دارد که در شرایط کنونی، تقویت ساخت درونی به میزان بالایی از اهمیت برای جمهوری اسلامی رسیده است؟ در پاسخ باید گفت که نظام جمهوری اسلامی ایران به سبب ماهیت خاصی که دارد، استحکام بخشی ساخت درونی برای آن اهمیت ویژه دارد. اما در شرایط کنونی که عده ای حل مسائل کشور را به مذاکره با آمریکا و رفع تحریم های استکبار جهانی گره زده اند و درصددند تا با رویکرد نگاه به بیرون، مسائل جامعه خودی را حل کنند، تأکید بر استفاده از ظرفیت های درونزای داخلی و اقدام در راستای تقویت ساخت درونی از اهمیت مضاعفی برخوردار شده است. زیرا این امر، همانطور که گفته شد، نه تنها علاج واقعی مشکلات کشور نیست بلکه، این پیام را برای طرف مقابل ما در بردارد که تحریم ها، ایران را به پای میز مذاکره کشانده و این کشور برای اینکه بتواند این تحریم ها را رفع کند می بایست در نهایت امر، تمام شرایط غرب را بپذیرد. در این راستا "مایکل سینک"، مدیر موسسه واشنگتن که به محافل تصمیمگیر در آمریکا بسیار نزدیک است میگوید درک او از رفتار دولت روحانی این است که این دولت عملا هیچ راهی جز پذیرفتن همه آن چیزهایی که غرب از آن میخواهد ندارد زیرا حل همه مشکلات کشور را به مذاکرات گره زده و گزینه دیگری جز به نتیجه رسیدن مذاکرات برای خود باقی نگذاشته است. سینک میگوید نتیجه این وضعیت این است که دولت روحانی به شدت به نتیجه بخشی مذاکرات نیازمند است و اگر در این راه موفق نشود، هیچ روش دیگری برای تامین نیازمندیهای فوری مردمش ندارد. بنابراین او نتیجه میگیرد که غرب باید مطالبات خود از ایران را حداکثری کند و هیچ از مواضع سنتی خود درباره برنامه هستهای ایران کوتاه نیاید و بداند دولت روحانی نهایتا همه آنچه را که غربیها از آن میخواهند بیکم و کاست خواهد پذیرفت. از این رو، در شرایط کنونی مقام معظم رهبری بر تقویت ساخت درونی تأکید دارند تا از یک سو به آنانی که حل مسائل کشور را به رفع تحریم ارتباط میدهند، بگویند آنگونه که آنان میپندارند، حل مسائل نه در رفع تحریم بلکه در استحکام بخشی درونی است. از سوی دیگر به طرف مقابل این پیام را می دهد که جمهوری اسلامی ایران، اگر چه خواهان مذاکره و حل مسالمت آمیز مسأله هسته ای خود است، اما اینگونه نیست که تمام شرایط آنها را بپذیرد. جمهوری اسلامی بر سر میز مذاکره حاضر می شود و دیپلماسی را نفی نمی کند اما در عین حال، تأکید آن بر استحکام و تقویت ساخت درونی خود است و از حقوق مسلم خود در مسأله هسته ای کوتاه نمی آید. منبع: استحکام ساخت درونی؛ علاج مقابله با دشمن / مصطفی قربانی ، بصیرت، پنجشنبه 01 اسفند 1392
چرا مقام معظم رهبری در این برهه از زمان روی این مقوله، تقویت ساخت درونی، تأکید و تمرکز دارند؟ شرایط حاضر چه تفاوتی با قبل دارد که در شرایط کنونی، تقویت ساخت درونی به میزان بالایی از اهمیت برای جمهوری اسلامی رسیده است؟
چرا مقام معظم رهبری در این برهه از زمان روی این مقوله، تقویت ساخت درونی، تأکید و تمرکز دارند؟ شرایط حاضر چه تفاوتی با قبل دارد که در شرایط کنونی، تقویت ساخت درونی به میزان بالایی از اهمیت برای جمهوری اسلامی رسیده است؟
رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان،علاج مقابلهی با دشمنان مردم و نظام اسلامی را استحکام بخشی ساخت درونی قدرت دانستند و فرمودند:(علاج مقابله با این دشمنی [آمریکاییها] هم فقط یکچیز است و آن، تکیهی به اقتدار ملّی و به توان داخلی ملّی و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونی کشور [است].هرچه در این زمینه ما کار بکنیم، کم است). در واقع تأکید معظم له بر استحکام بخشی درونی در ادامه سلسله تأکیدات ایشان در ارتباط با این مقوله بسیار مهم است که در بیانات قبلی شان آن را (راه حل اصلی مشکلات کشور)، (لازمه موفقیت دیپلماسی)، (لازمه اقتدار بین المللی نظام) و... دانستند. در واقع توجه ایشان بر تقویت و استحکام ساخت درونی از این منطق قرآنی ناشی می شود که می فرماید: "ان الله لایغیروا ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم" یعنی این آیه شریفه، منشأ تحول جوامع را عوامل درونی همان جامعه میداند و این نکته را گوشزد میکند که عوامل صعود یا سقوط هر جامعهای را باید در درون همان جامعه جستجو کرد.
این توجه و تأکید براستفاده از ظرفیت های درونزای داخلی و تقویت ساخت درونی همچنین گویای این واقعیت بسیار مهم است که (جوهر و طبیعت پدیده ها مهم تر از محیط آنهاست) و به تعبیر اقبال لاهوری؛
خدا آن ملتی را سروری دادکه تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد، که دهقانش برای دیگران کشت
بنابراین نکته مهم در اینجا این است که تا به میزان لازم در درون قوت و انسجام نداشته باشیم و تا زمانی که تأکیدمان بر استفاده و بهره وری از ظرفیت ها، امکانات و استعدادهای درونی نباشد، استفاده از امکانات خارجی تنها در حکم یک داروی مسکن خواهد بود که اگر چه درد را به طور موقت از بین می برد اما برای ریشه کن کردن و از بین بردن کامل درد باید چارهای دیگر اندیشیده شود. حتی از منظر کارشناسان، استفاده از امکانات و ظرفیتهای خارجی زمانی میتواند مفید باشد که ما در درون از انسجام و استحکام برخوردار باشیم. به عبارت دیگر، به میزانی که از استحکام و قدرت بیشتری در درون برخوردار باشیم، به همان میزان میتوانیم از امکانات خارجی بهره ببریم. بنابراین توجه و تأکید بر استحکام بخشی ساخت درونی نه تنها به معنای نفی و طرد استفاده از امکانات بین المللی نیست بلکه حتی شرط توفیق در استفاده از این ظرفیت هاست. کما اینکه مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند: (نمیگوییم از اینها استفاده نکنید، اما میگوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید).
اما چرا مقام معظم رهبری در این برهه از زمان روی این مقوله، تقویت ساخت درونی، تأکید و تمرکز دارند؟ شرایط حاضر چه تفاوتی با قبل دارد که در شرایط کنونی، تقویت ساخت درونی به میزان بالایی از اهمیت برای جمهوری اسلامی رسیده است؟ در پاسخ باید گفت که نظام جمهوری اسلامی ایران به سبب ماهیت خاصی که دارد، استحکام بخشی ساخت درونی برای آن اهمیت ویژه دارد. اما در شرایط کنونی که عده ای حل مسائل کشور را به مذاکره با آمریکا و رفع تحریم های استکبار جهانی گره زده اند و درصددند تا با رویکرد نگاه به بیرون، مسائل جامعه خودی را حل کنند، تأکید بر استفاده از ظرفیت های درونزای داخلی و اقدام در راستای تقویت ساخت درونی از اهمیت مضاعفی برخوردار شده است. زیرا این امر، همانطور که گفته شد، نه تنها علاج واقعی مشکلات کشور نیست بلکه، این پیام را برای طرف مقابل ما در بردارد که تحریم ها، ایران را به پای میز مذاکره کشانده و این کشور برای اینکه بتواند این تحریم ها را رفع کند می بایست در نهایت امر، تمام شرایط غرب را بپذیرد.
در این راستا "مایکل سینک"، مدیر موسسه واشنگتن که به محافل تصمیمگیر در آمریکا بسیار نزدیک است میگوید درک او از رفتار دولت روحانی این است که این دولت عملا هیچ راهی جز پذیرفتن همه آن چیزهایی که غرب از آن میخواهد ندارد زیرا حل همه مشکلات کشور را به مذاکرات گره زده و گزینه دیگری جز به نتیجه رسیدن مذاکرات برای خود باقی نگذاشته است. سینک میگوید نتیجه این وضعیت این است که دولت روحانی به شدت به نتیجه بخشی مذاکرات نیازمند است و اگر در این راه موفق نشود، هیچ روش دیگری برای تامین نیازمندیهای فوری مردمش ندارد. بنابراین او نتیجه میگیرد که غرب باید مطالبات خود از ایران را حداکثری کند و هیچ از مواضع سنتی خود درباره برنامه هستهای ایران کوتاه نیاید و بداند دولت روحانی نهایتا همه آنچه را که غربیها از آن میخواهند بیکم و کاست خواهد پذیرفت.
از این رو، در شرایط کنونی مقام معظم رهبری بر تقویت ساخت درونی تأکید دارند تا از یک سو به آنانی که حل مسائل کشور را به رفع تحریم ارتباط میدهند، بگویند آنگونه که آنان میپندارند، حل مسائل نه در رفع تحریم بلکه در استحکام بخشی درونی است. از سوی دیگر به طرف مقابل این پیام را می دهد که جمهوری اسلامی ایران، اگر چه خواهان مذاکره و حل مسالمت آمیز مسأله هسته ای خود است، اما اینگونه نیست که تمام شرایط آنها را بپذیرد. جمهوری اسلامی بر سر میز مذاکره حاضر می شود و دیپلماسی را نفی نمی کند اما در عین حال، تأکید آن بر استحکام و تقویت ساخت درونی خود است و از حقوق مسلم خود در مسأله هسته ای کوتاه نمی آید.
منبع:
استحکام ساخت درونی؛ علاج مقابله با دشمن / مصطفی قربانی ، بصیرت، پنجشنبه 01 اسفند 1392
- [سایر] در نظام جمهوری اسلامی، آیا منصب قائم مقام رهبری فقط مختص امام خمینی(ره) بود و آیا چنین چیزی در قانون اساسی ذکر شده بود؟ آیا در شرایط موجود مقام معظم رهبری می توانند برای خود قائم مقام انتخاب کنند؟
- [سایر] مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری ، نظام جمهوری اسلامی ایران را کشتی نجات نامیده و آنرا به این نام تعبیر کردند ناخداو مسافران این کشتی نجات کیست؟ و جهت گیری آن به چه سمتی است؟
- [سایر] با توجه به تأکید ویژهی مقام معظم رهبری بر راهبرد مقاومت برای تحقق اهداف انقلاب و نظام، علل طرح خط سازش در شرایط کنونی از طرف برخی عناصر و گروههای سیاسی چیست؟ مبانی تئوریک خط سازش چیست؟
- [سایر] بنده دانشجوی ارشد نهج البلاغه هستم با توجه به همکاری کارشناسان مجرب و متعهد با سایت می خواستم در صورت امکان از نظرات ایشان در انتخاب موضوع پایان نامه بهره ببرم علت این درخواست در درجه اول اهمیت علوم انسانی با محوریت علوم دینی است که مقام معظم رهبری بر آن بسیار تأکید دارند در درجه دوم اشراف شما به مسائل و نیازهای جامعه دینی است که سبب می شود، اولویتها را بهتر تشخیص دهید.
- [سایر] با توجه به مطالبی که از سوی برخی کاندیداها در خلال انتخابات ریاست جمهوری نسبت به بعضی از شخصیت های روحانی مطرح شد و آنان را به عنوان مفسدان اقتصادی معرفی کرد و در کشور جو بد بینی نسبت به روحانیت پیدا شده و اهانت هایی به روحانیت صورت می گیرد، با توجه به این وضعیت خواهشمندم نظر مقام معظم رهبری و مراجع تقلید به ویژه حضرت آیت الله العظمی هادوی تهرانی را نسبت به موارد زیر بیان فرمایید:1. آیا طرح این گونه مطالب به هر دلیلی به این شکل جایز است؟2. وظیفه افراد نسبت به اشخاصی که چنین شبهاتی را در جامعه دامن می زنند چیست؟3. با کسانی که تحت تاثیر این امور به روحانیت توهین می کنند چگونه باید برخورد کرد؟4. وظیفه طلاب جوان در این شرایط چیست؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )