رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟
رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟ خیزش‌های اسلامی منطقه و شمال آفریقا مدتی است که به آرامی مناطقی از عربستان سعودی را نیز در بر گرفته و مردم معترض به فساد و تبعیض خاندان آل سعود، خواهان تغییرات اساسی در کشورشان هستند. از زمان لشکرکشی نیروهای سعودی به بحرین و مشارکت این نیروها در کشتار مردم این کشور و نقض حقوق اساسی مردم در آزادی بیان و همچنین مقابله مسلحانه با تظاهرات مسالمت‌آمیز بحرینی‌ها، برخی از سازمان‌های بین‌المللی و تعدادی از کشورهای مستقل بارها اعتراضشان را به اقدامات جنایتکارانه نیروهای سعودی و بحرینی اعلام و بر ضرورت خروج نیروهای سعودی از این کشور و توجه به حقوق و مطالبات مردمی تاکید کردند. بر این اساس از چندی پیش که خیزش‌های مردمی آرام آرام به سواحل عربستان رسیده و مردم عربستان به خصوص در شرق این کشور با شرکت در تظاهراتی با شعارهای اصلاحات و تغییر، علیه فساد و تبعیض خاندان حاکم بر این کشور اعتراض می‌کنند. مردم عربستان که خواستار تغییرات ریشه‌ای در کشورشان هستند، معتقدند که قطار تغییرات به عربستان رسیده و تمرکز مقامات سعودی بر بخشش‌های شاهانه به جای اصلاحات اساسی آن هم در زمانی که انقلاب‌ها و خیزش‌های مردمی بسیاری از کشورهای عربی را فراگرفته است، تنها مسکن‌هایی هستند که اثری دایمی ندارند و نمی‌توانند برای همیشه این قطار را متوقف کنند. آنچه در این میان اهمیت دارد تلاش گسترده آل‌سعود برای رهایی از سقوط و فروپاشی است. اما سئوال اساسی این‌جاست که رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟ و در این راستا آل‌سعود اساسا چه برنامه‌هایی برای منحرف کردن این خیزش‌ها و جلوگیری از سرایت آنها به عربستان دارد؟ برای ارائه پاسخی روشن به این سئوالات اشاره به برخی کلیات و شناخت نقاط آسیب پذیر حکومت آل‌سعود ضروری به نظر می‌رسد. آل سعود؛ از شکل گیری تا تثبیت دیکتاتوری رژیم آل‌سعود در عربستان برآیند یک سلسله تحولات ناشی از جنگ جهانی اول بود. در این جنگ قدرت‌های جهانی، انگلیس و فرانسه بودند که غنایم و قدرت را در منطقه تقسیم کردند. در آن زمان آمریکا قدرتی نداشت. در دوران پس از جنگ جهانی اول دو اتفاق رخ داد یکی پیمان بالفور در زمینه تاسیس رژیم صهیونیستی و دیگری طرح سایکس- پیکو بود که به موجب آن خاورمیانه میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد. در این تقسیم‌بندی انگلیسی‌ها بخشی از شمال آفریقا و خاورمیانه شامل عراق و اردن، فلسطین را ازآن خود کردند. فرانسوی‌ها هم سوریه و لبنان و قسمت هایی از غرب آفریقا را از آن خود کردند. عربستان در آن زمان وضعیت خاصی داشت و وجود عثمانی‌ها یکی از مشکلات دو ابرقدرت آن زمان بود. عثمانی‌ها یک مانع بزرگ برای اجرای وعده بالفور بودند. به همین دلیل انگلیسی‌ها به این فکر افتادند که آنان را از میان برداشته و به جای آنها رژیمی قبیله‌ای را حاکم کنند که دارای یک زیرساختار فکری عقب‌مانده باشد و با محیط مجاور خود همچون ایران و عراق (کشورهای شیعه) سازگار نباشد. در واقع آنها در پی نظامی بودند که جامع سنت فکری بوده و در عین حال به دلیل منابع نفتی عربستان حافظ منافع انگلیسی‌ها در این منطقه باشند. اما عثمانی‌ها مانع شکل گیری رژیم صهیونیستی بودند "سلطان عبدالحمید" در آن زمان هرگز زیر بار تشکیل دولت یهودی در فلسطین نرفت. پس در سال 1916 انقلاب بزرگ عربی را به راه انداختند که علیه عثمانی‌ها بجنگند. آنان پایه حکومتی در عربستان را می‌خواستند بر مبنایی بگذارند که تفکرات آن با محیط مجاورش در تعارض باشد. در همین راستا وهابی‌ها توسط انگلیس انتخاب شدند. یعنی آبش‌خور فکری خاندان آل‌سعود وهابی‌ها بودند. این بهترین گزینه، برای آن بود که عراق و ایران شیعه مهار شوند. البته یکی دیگر از موانعی که انگلیسی‌ها در راستای تشکیل کشور یهودی با آن برخورد کردند مخالفت شیعیان بود. برخی شاید ندانند که سالها پیش رئیس کمیته دفاع از بیت المقدس یک ایرانی بود و نخستین کسی که نماز جماعت 10 هزار نفری را در بیت المقدس اقامه کرد مرحوم شیخ "محمد حسن کاشف الغطاء" مرجع عالیقدر شیعیان در عراق بود. آنان شیعیان را مانع تاسیس رژیم صهیونیستی می‌دانستند. به همین دلیل انگلیسی‌ها درصدد ایجاد گروهی برای منزوی کردن و مهار قدرت شیعیان بودند، بهترین گزینه برای آنها هم آل‌سعود با زیربنای وهابیت بود. در آن دوره انگلیسها از مسائل زیادی از شیعیان زخم خورده بودند. از جمله اینکه کمیته قدس به ریاست "سیدضیاء الدین طباطبایی" رجل سیاسی ایران تشکیل می‌شود که اجازه شهرک سازی در نزدیکی بیت المقدس را به یهودیان نمی‌دهند. بر همین اساس نظام آل‌سعود بنیان نهاده شد، یک نظام با تفکرات کاملا ضد شیعی که دربست در اختیار غربی‌ها باشد. در نهایت رژیم آل‌سعود با رهبری "ملک عبدالعزیز" در شبه جزیره عربستان حکمرانی را آغاز کرد و از همان ابتدا موافقت خود را با تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام کرد. این باعث شد انگلیسیها با یک تیر دو نشان بزنند هم شیعیان را محدود کنند و هم اینکه نظامی قبیله‌ای و خشونت طلب را بر سر قدرت بیاورند که از منافع انگلیسیها در منطقه شامل منابع نفتی و کشتیرانی در دریای سرخ حفاظت کند.به طور کلی برآیند جنگ جهانی اول را می‌توان تشکیل دولت آل‌سعود و برآیند جنگ جهانی دوم را می‌توان تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 دانست. ساختار سیاسی و چالش‌های موجود عربستان سعودی دارای یکی از عجیب ترین نظام‌های دنیاست .جامعی متشکل از سنت و مدرنیته. یعنی مظاهر و نمادهایی همچون ساختمان‌های بسیار مدرن چند ده طبقه در شهر‌های این کشور دیده می‌شود که در آنها مغزهایی مربوط به دوران جاهلیت اعراب زندگی می‌کنند. در واقع عربستان در زمره کشورهایی است که دارای ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص خود است. این جامعه با ارزش‌های تجدد در ساختار اقتصادی آشناست و با آن سر وکار دارد. در حوزه فرهنگ عمومی متاثر از عوارض تجدد همچون مصرف‌گرایی، رفاه و شیوه‌های مدرن زندگی است، اما در حوزه فرهنگ خصوصی به شدت سنت‌گرا می‌باشد و از آنچه پیامدهای دنیای مدرن است دوری می‌جوید. این کشور در ساخت سیاسی محافظه کار و سنت‌گرا است و در الگوهای اجتماعی و فرهنگی در تنگنای سنن محلی-بومی و عارضه‌های مدرنیسم گرفتار شده است. در چنین وضعیتی عربستان و بسیاری از کشورهایی که دارای مشخصه‌های مشابه هستند، با اثر پذیرفتن از روند عمومی جهانی شدن و نیز وضعیت سیاسی خاص حاکم بر نظام جهانی، اصلاحات –البته به شکل کنترل شده- را به عنوان یک ضرورت پذیرفته و ناخواسته در مسیر آن قرار گرفته‌اند.‌ اصلاحات در عربستان سعودی متاثر از عوامل داخلی و خارجی است. از جمله زمینه‌های داخلی اصلاحات می‌توان به روند تعامل اقتصادی - سیاسی غرب با عربستان سعودی طی شش دهه گذشته اشاره کرد که مرزهای این کشور را در برابر موج مدرنیسم باز کرد و باعث شد تا سطح توقعات اجتماعی-سیاسی تغییر کند. ساختار قدرت در برابر مطالبات اجتماعی آسیب پذیر شده و بافت فرهنگی نیز تغییر کرده به گونه‌ای که رویارویی بین سنت و مدرنیسم به تغییر تعادل اجتماعی منجر شده است. جدای از گسست‌های اجتماعی-سیاسی که ناشی از تقابل سنت و مدرنیسم در این کشور است و در بروز مطالباتی چون حقوق بشر، حقوق زنان و دیگر ارزش‌های لیبرالی مصداق یافته، تعارضات آشکار و پنهان دیگری از ابتدای تشکیل حکومت سعودی در این کشور وجود داشته که اکنون وجهی دیگر از گسست‌های سیاسی و اجتماعی را هویدا می‌سازد. پایه‌ریزی حکومت آل‌سعود بر مبنای اتحاد با جنبش‌های سلفی‌گری و وهابیت، خود مبنایی برای بروز تنش‌ها و بحران‌هایی بود که اکنون ریشه‌های حکومت سعودی را هدف قرار داده است. در نوامبر 1979 میلادی (آبان 1358ه.ش) وهابیان افراطی که حاکمان ریاض را مرتد دانسته و خواستار بازگشت به اصول، سنت‌ها و ارزش‌های دینی بودند، با غلبه بر نیروهای امنیتی سعودی مسجدالحرام را به تصرف خود درآوردند. در سال 1991 میلادی (‌1370 ه.ش) به دنبال افزایش حضور آمریکاییان در خلیج فارس و عربستان، 700 نفر از علمای وهابی به رهبری 'عبدالعزیز بن باز' مفتی بزرگ عربستان بیانیه‌ای عمومی را صادر کردند که با انتقاد از سیاست‌ها و رویه‌های دولتی، اعلام نمودند که خواهان اجرای کامل اصول سلفی گری هستند. اقدامات این چنینی از سوی وهابیون افراطی تفاوت فاحش دیدگاه آنان را با رهبران ریاض هویدا ساخته و چالشی آشکار را در برابر خاندان آل‌سعود به وجود آورده است. علاوه بر این به رغم حمایتهای پیشین ریاض از تشکیل گروه‌های شبکه‌ای چون 'القاعده' تهدیدات ناشی از فعالیت این گروه‌ها هم اکنون دامنگیر رهبران سعودی شده است. علاوه بر تهدیداتی که از سوی وهابیون متوجه خاندان حاکم است، چالش ایدئولوژیکی دیگری که آل‌سعود با آن روبروست، وجود یک اقلیت حدود 15درصدی شیعه به ویژه در منطقه شرقی 'الاحساء' عربستان است. وجود این اقلیت شیعی از یک سو زمینه حساسیت افراطیون سلفی را فراهم ساخته و از سوی دیگر موجب ایجاد یک نگاه امنیتی از سوی حکومت به شیعیان شده است. زمینه دیگری که مساله اصلاحات در آن مورد بررسی قرار می‌گیرد مربوط به پیوند محکمی است که خاندان حاکم سعودی از ابتدا با غرب داشته است آل‌سعود از ابتدای روی کار آمدن در عربستان با نظر مساعد لندن توانست تا سال 1932 تسلط خود را بر عربستان کامل کرده و حکومت سعودی را تشکیل دهد. از آن پس تا به امروز حکومت عربستان رابطه تنگاتنگی با غرب به ویژه با آمریکا داشته است، به طوری که روندهای سیاسی واشنگتن در زمره متغیرهای مهم تاثیرگذار در سیاست و حکومت عربستان بوده است. دولت سعودی به واسطه ماهیت ساختاری حکومت، به صورت اساسی با طرح‌ها و استراتژی‌های تغییر کنترل شده وضع موجود که از سوی آمریکا برای دولت‌های منطقه در نظر گرفته شده مخالف است. دکترین‌های خاورمیانه جدید و خاورمیانه بزرگ اگرچه به عنوان واکسن‌هایی برای تثبیت دولت‌های طرفدار آمریکا در خاورمیانه مطرح شد، اما نظام خشک حکومتی ریاض در برابر هرگونه تحول در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غیرقابل انعطاف می‌نمود. تا ابتدای قرن بیست و یکم نیازها و خواسته‌های غرب با وضعیت عربستان همخوانی داشت. معادله امنیت عربستان در برابر امنیت انرژی برای غرب معادله‌ای بود که از دهه 30 میلادی پایدار تلقی می‌شد، اما پس از سپتامبر 2001 (شهریورماه 1380) در اولویت قرار گرفتن تهدید تروریسم برای امنیت ملی آمریکا روابط ریاض-واشنگتن را وارد فاز جدیدی کرد. با وجود نامطلوب بودن هرگونه تغییر برای حکام سعودی، الزامات روابط پیچیده و تنگاتنگ ریاض با دنیای غرب به ویژه آمریکا، حرکت به سوی اصلاحات را برای پادشاهی عربستان ناگزیر ساخت و حرکت به سوی کمترین میزان دموکراسی و آزادی‌های مدنی اجتناب ناپذیر شده است. یکی از ویژگی‌های حکومت سنتی آل‌سعود این است که هرگز اجازه شکل‌گیری یک جریان اپوزیسیون قدرتمند را حتی در خارج از این کشور نمی‌دهند. "ناصر السعید" از شخصیتهای متفکر و مخالف سعودی بود. وی در دهه 70 میلادی شبکه‌ای رادیویی را به راه انداخت و در کتابی با عنوان "تاریخ آل سعود" از برخی جنایات و فساد موجود در این رژیم پرده برداشت. مقامات سعودی با پرداخت یک میلیون دلار به برخی مزدوران خود در لبنان، این شخصیت مخالف را ربودند و به عربستان انتقال داده و در حوض اسید انداخته و او را ذوب کردند. هم اکنون هم در پی ترور برخی از مخالفان رژیم هستند که برخی از آنها در لندن هستند. بنابراین همین ساختار سنتی فرسوده که با هیچکدام از اصول شناخته شده امروزی اداره حکومت سازگاری و مطابقت ندارد خود نقطه آسیب پذیر مهمی جهت سقوط رژیم آل‌سعود است . منازعه قدرت کارشناسان و تحلیلگران سیاسی با اشاره به رقابت تنگاتنگ و شدید میان شاهزادگان بیشمار سعودی برای تصاحب قدرت، دورنمایی مسئله جانشینی پادشاه کنونی عربستان (‌ملک عبدالله) را در این کشور مبهم ارزیابی می‌کنند. بحران حاکمیت در کشور عربستان از دیرباز وجود داشته، اما به دلیل شرایط خفقان و تک صدایی که حاکم است این اختلافات همواره مخفی نگه داشته می‌شد و همواره از بروز آن واهمه داشتند. این اختلافات به زمان پیدایش و تسلط وهابیت بر شبه جزیره عربستان بر می‌گردد. برای تسلط بر این سرزمین پیمانها و توافقات پنهانی با انگلیس در رویارویی با حکومت عثمانی صورت گرفت. پس از آن توافقی بین دو جریان از بدو حاکمیت بر عربستان بوجود آمد که در آن، جریان وهابیت به رهبری خاندان"آل شیخ" سلطه دینی و جریان"آل سعود و فرزندانش" تا کنون سلطه سیاسی را برعهده داشته‌اند. آل شیخ هم اکنون نیز سلطه مذهبی را در شبه جزیره برعهده دارد که شامل مساجد، حرمین شریفین، هیئت امر به معروف و نهی از منکر و سازمانهای و موسسات فرهنگی و مذهبی می‌شود. مسائل سیاسی هم در اختیار آل‌سعود است. این دو جریان اگر چه درباره تقسیم قدرت توافق کردند اما یک تضاد و تعارض در بین آنها وجود داشته و دارد که بحث بسیار مفصلی است. همچنین در درون خاندان آل‌سعود اختلافات حکومتی از گذشته وجود داشته است. در واقع در این رابطه دو جریان وجود دارد؛ یک جریان شامل هفت پسر سدیری‌ها می‌شود. (‌السدیریون السبعه یا عشیره السدیری، اصطلاحاً به هفت برادر تنی گفته می‌شود که همه از فرزندان ملک عبدالعزیز آل سعود، پادشاه عربستان و همسر او حصه سدیری هستند.) این هفت‌ تن به نام آل‌فهد هم مشهورند. این گروه با گروه نجدی‌ها در رقابت شدیدی هستند و هم اکنون این رقابت در جانشینی ملک عبدالله تجلی پیدا کرده است.از زمان به پادشاهی رسیدن ملک فهد در سال 1982، هفت سدیری تبدیل به نیرومندترین ائتلاف در خاندان حاکم سعودی‌ها شده‌اند. در عربستان جابجایی قدرت همیشه بر موازین قانونی نبوده است و همین مسئله باعث شد این اختلافات زمینه بروز پیدا کند. بر همین اساس بود که ملک عبدالله برای جبران خلاء قدرت پس از مرگش شورایی به نام"‌شورای بیعت" تعیین کرد. این شورا خود محل اختلاف است. چون ملک عبدالله ریاست آن را بر عهده برادر ناتنی خود یعنی "شاهزاده مشعل" نهاد. مشعل فردی تاجرمنش است و از فهم و درک سیاسی برخوردار نیست به همین دلیل بسیاری از شاهزادگان به این مسئله اعتراض دارند. براساس برآوردها تعداد شاهزاده‌ها در عربستان به علت تکاثر نسل‌ها به 6 هزار شاهزاده رسیده است که از سه نسل مختلف هستند. و این 6 هزار شاهزاده هر کدام در یک ائتلافی در برابر یک ائتلاف دیگر قرار گرفته‌اند. در واقع این شاهزاده‌ها همه مدعی هستند که اگر قدرت اول را نگیرند، قدرت دوم و سوم را در دست داشته باشند. انتخاب شاهزاده "متعب" (فرزند سوم ملک عبدالله) توسط ملک عبدالله به عنوان رئیس گارد ملی و عضو ارشد حکومتی سبب شد ناظران سیاسی تاکید کنند که همچنان رقابت بر سر قدرت در عربستان وجود دارد و وی می‌خواهد "متعب" را به جای خودش بنشاند. در این میان باید یادآور شد که مسئله انتخاب شاهزاده متعب به عنوان رئیس گارد ملی که نهادی حکومتی نظامی و بسیار تاثیرگذاری است سبب ایجاد شبهاتی شد. لازم به ذکر است که گارد ملی عربستان حداقل 130هزار نیروی تمام حرفه‌ای دارد و این گارد مسئولیتش حفظ رژیم است و انتخاب متعب نشان می‌دهد که ملک عبدالله یک اقدام پیشگیرانه‌ای را انجام داد که قدرت در نسلش باقی بماند. در همین رابطه بازگشت ناگهانی چندی پیش "بندر بن سلطان" به ریاض که از سه سال پیش با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند اوراق بازی جانشینی ملک عبد الله را در عربستان به هم ریخت. این مسئله سبب شد کمی تحلیل‌ها و برداشت‌های سیاسی تغییر کند.البته درون هیئت حاکمه عربستان رقابتهای مختلفی وجود دارد. "بندر" فرزند "سلطان" (ولیعهد فعلی) است. وی 22 سال در دستگاه دیپلماسی عربستان مشغول به کار بود که بیشتر این مدت را در آمریکا به عنوان سفیر مشغول به فعالیت بوده است. وی ارتباطات تنگاتنگی با سرویسهای اطلاعاتی غرب به ویژه سازمان سیا دارد. بندر مدتی پیش پس از پایان ماموریتش به عنوان سفیر در آمریکا به عربستان بازگشت در آن زمان اعلام شد که وی قصد کودتا داشته است. پس از آن مورد غضب قرار گرفت و دور رانده شد. بندر پس از سفر سال گذشته ملک عبدالله به آمریکا برای درمان، دوباره به ریاض بازگشت. این مسائل سبب شده بحث و ابهامات درباره مسئله جابجایی قدرت در عربستان جدی شود. آمریکا روی بندر برای پادشاهی در عربستان نظر مثبتی دارد تا پس از ملک عبدالله به تخت حکومت تکیه زند. در حال حاضر می‌توان گفت عربستان کشوری با چهار پادشاه است؛ یکی از آنها "ملک عبدالله" است، دیگری ولیعهد وی "سلطان"، سومی شاهزاده "سلمان" (امیر ریاض) و چهارمی" بندر" است. بنابراین همانطور که گفته شده اختلافی طایفه‌ای میان سدیری‌ها و نجدی‌ها در مسئله قدرت در عربستان وجود دارد، علاوه بر این اختلاف گرایشی دیگری نیز بین محافظه‌کاران سنتی و غرب زده‌های اصلاح‌طلب و مدرن وجود دارد که مسئله قابل توجهی است. در این میان بندر بن سلطان سر‌دسته غربزده‌های اصلاح‌طلب است و در مقابل، نوادگان ملک فهد (پادشاه قبلی) از محافظه‌کاران سنتی محسوب می‌شوند. این رقابت میان این دو جریان هم اکنون شدید شده که آن را از چند جهت می‌توان تحلیل کرد. با وجود اینکه بندر مهره سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به شمار می‌رود، اما بر اساس عرف حاکم چون فرزند یک زن برده بوده است هرگز شانسی برای پادشاه شدن ندارد. در واقع شانس بندر برای رسیدن به پادشاهی صفر است، اما وی هم اکنون با توجه به ارتباطاتی که با واشنگتن دارد تاثیرگذارترین فرد در عربستان سعودی است که می‌تواند حکومت را برای پدرش سلطان (ولیعهد فعلی) حفظ کند. در بین اعراب جاهلی این رسم وجود داشته است که اگر زنی چند بار پی در پی دختر به دنیا می‌آورده، شوهر وی یکی از کنیزان را به همسری می‌گرفته تا پسر داشته باشد. بندر نیز به این شیوه متولد شده است. بر این اساس، خاندان پادشاهی آل‌سعود بندر را شاهزاده حقیقی نمی‌دانند و روی او به عنوان پادشاه نمی‌شود حسابی باز کرد. مجموع این مسائل باعث شده که اولا غرب و آمریکا در قبال خلاء احتمالی قدرت در عربستان دچار نگرانی شوند و ثانیا یکی از مهم ترین آسیب‌ها و به عنوان پاشنه آشیل سقوط رژیم سعودی برای همگان روشن شود. مواضع عربستان درخصوص خیزش‌های منطقه از زمان آغاز انقلاب‌های منطقه‌ای، دولت ریاض تمامی حاکمان عرب را تشویق کرد که در برابر اصلاحات ایستادگی کنند. عربستان سعودی با تمام قوا در برابر انقلاب‌های منطقه‌ای ایستاد و این موضوع به طور برجسته‌ای در بحرین نمایان شد. از سوی دیگر ریاض خواستار گسترش شورای همکاری خلیج فارس شد، این شورا گروهی از کشورهای عربی تولید کننده نفت هستند که در حاشیه خلیج فارس قرار دارند. عربستان برای مشروعیت بخشیدن به دخالت‌های نظامی آینده اش، مشخصا خواستار پیوستن اردن و مراکش به این شورا شده است. خبرگزاری آمریکایی بلومبرگ در این باره در گزارشی با عنوان" شورای همکاری خلیج فارس به باشگاه پادشاهان عرب تبدیل خواهد شد " نوشت: گسترش شورای همکای خلیج فارس، این شورا را به باشگاه پادشاهان جهان عرب تبدیل خواهد کرد. عضویت این دو کشور باعث خواهد شد تا اردن و مراکش بتوانند به منابع مالی برای آرام کردن خشم اعتراض‌کنندگان دست یابند. در مقابل، اردن و مراکش مانع از تحقق اصلاحات در کشور خود شده و آماده می‌شوند تا ارتش‌های خود را در سرکوب اعتراضاتی که بار دیگر در کشورهای خلیج فارس شعله‌ور خواهد شد، در اختیار بگذارند روزنامه نیویورک تایمز هم در تحلیلی پیرامون مواضع عربستان درخصوص خیزش‌های منطقه می‌نویسد: دولت ریاص تلاش بسیاری می‌کند تا موج گسترده تغییرات را در منطقه خاورمیانه مهارکند و از دیگر نظام‌های پادشاهی در مقابل نارضایتی‌های مردمی مراقبت، از سرنگونی ان‌ها جلوگیری و ملت‌ها را نیزآرام کند. بر اساس این گزارش عربستان سعودی به منظور تحکیم موقعیت شورای نظامی در مصر چندی پیش مبلغ چهار میلیارد دلار به آن کمک کرد و در یمن نیز سعی در کاهش ناآرامی‌ها دارد و از پادشاهی‌های اردن و مغرب نیز خواسته به شورای نظام‌های پادشاهی شورای همکاری خلیج فارس ملحق شوند که به نیروهای سعودی اجازه داده است به منظور سرکوب شیعیان مخالف در بحرین و جلوگیری از شکل گیری نظام شیعی حامی ایران در بیست مایلی مرزها و مهمترین منابع نفتی خود وارد خاک این کشور شوند و حتی متعهد شده است به منظور کمک به برقراری ثبات در بحرین و عمان مبلغ بیست میلیارد دلار اختصاص دهد و در مجموع این کشور تلاش بسیاری می‌کند تا علاوه بر جلوگیری از موج افراطی تغییرات از نفوذ ایران نیز جلوگیری کند. برخی مفسران سیاسی به ویژه در مصر این مداخلات فوق‌العاده سعودی‌ها را اقدام ضد انقلابی می‌دانند که موازی با تحولات منطقه پیش نمی رود که از آن جمله می‌توان به اظهار نظر"خالد دخیل" تحلیلگر سیاسی و ستون نویس در عربستان سعودی اشاره کرد که اعتقاد دارد مقامات ریاص از موج انقلاب‌ها در منطقه خرسند نیستند و در هراس و نگرانی به سر می‌برند به طوری که در پی سرنگونی رژیم حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر و متحد عربستان نگران قدرت گرفتن اخوان‌المسلمین هستند که الگویی متفاوت از وهابیت در اجرای قوانین شریعت و اسلام پیاده کنند و به مشروعیت ریاص نیزآسیب برسانند. تحلیلگران بر این باورند که عربستان نگران تغییر در سیاست خارجی مصر به ویژه در قبال گروه اسلامگرای حماس در فلسطین و از سرگیری روابط با ایران است. درخصوص سوریه نیز پیام اولیه ملک عبدالله پادشاه عربستان مبنی بر حمایت از بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه در ادامه به سکوت مبدل شد که البته با درخواست‌هایی در نماز جمعه شهر‌های سعودی مبنی بر حمایت خداوند از معترضان نیز همراه بوده است. نیویورک تایمز در ادامه می‌افزاید: اما آن چه مسلم است این که خاندان سعودی از بشار اسد دل خوشی ندارد چراکه نماینده مناسبات نزدیک با ایران در منطقه است اما نگران هستند سرنگونی وی خشونت‌های فرقه‌ای را افزایش دهد و تضمینی نیز وجود ندارد مبنی بر این که نفوذ تهران کاهش یابد. در خصوص لیبی نیز عربستان سعودی در ابتدا از طریق اتحادیه عرب خواهان مداخله بین المللی شد اما پس از آن به قطر و امارات عربی متحده اجازه داد تا به ائتلاف نظامی حامی انقلابیون مخالف معمر قذافی بپیوندند.این در حالی است که مقامات ریاص فاصله خود را به طور علنی با تونس حفظ کرده اند جایی که به زین العابدین بن علی رئیس جمهور مخلوع این کشور پناه داده اند. با این وجود عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس در برخورد با اقدامات حق‌طلبانه ملت‌هایشان راهی را انتخاب کردند که آنها را از نجات دور می‌کند. آنها با این تصور که گوش دادن به مطالبات به حق مردم و گردن نهادن به آن یک نوع عقب نشینی محسوب می‌شود که معترضین را تشویق به افزایش خواسته‌های شان می‌کند و آنها آنقدر خواسته‌های شان را افزایش می‌دهند تا حاکمان را ساقط کنند، راه و روش پرمخاطره سرکوب را برگزیدند که یقیناً باید بابت آن هزینه‌های گزاف بپردازند. آل‌سعود و پروژه ایران‌هراسی مقامات عربستانی از اینکه یک حکومت دینی قدرتمند به نام ایران اسلامی رقیب منطقه‌ای آنها است، بسیار ناراحت و عصبانی اند. آنها معتقدند قدرت جمهوری اسلامی ایران در همه ابعاد در حال افزایش است و کشور ایران در وضعیت پیشرفت فزاینده قرار دارد و بنیه‌های دینی و شعارهایش همچنان توان انگیختگی و سرمشق شدن دارد. این ایران اسلامی رشک برانگیز می‌تواند برای دیگر ملل مسلمان به ویژه مسلمانان منطقه حسرت افروز و تمناآور باشد تا آنجا که دیگران در مقایسه خودشان با این کشور احساس عقب ماندگی و تحقیر کنند. در منطقه همه صحبت از ایران می‌کنند؛ صحبت‌هایی که نقد ضمنی و بعضاً آشکار سایر حکومت‌ها از جمله و به طور خاص عربستان را نیز شامل می‌شود. حضور یک ایران ضعیف و وابسته و فاقد نفوذ معنوی در همسایگی عربستان تمامی رویاهای آل‌سعود را محقق می‌کند، اما وجود ایران موجود بزرگترین مانع تعبیر شدن خواب‌های خوش مقامات عربستان است. روند پیشرفت ایران اسلامی می‌تواند منجر به حادثه‌ای تلخ برای عربستان شود، یعنی تمایل تدریجی برخی از شرکای عربستان به ایران که بعضاً در مواردی کم و بیش مشاهده می‌شود. عربستان برای حفظ موقعیت فعلی‌اش در بین کشورهای منطقه و مهم‌تر از آن پس از دوره‌ای که جامعه جهانی ناچار خواهد شد مشروعیت و توانمندی فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را بپذیرد، با غرب در پروژه ایران هراسی مشارکت می‌کند تا هر روزنه‌ای را با تبلیغات وحشت‌زا بر روی دیگر کشورها ببندد تا متمایل به ایران نشوند، غافل از آنکه، همانگونه که ملت‌ها را از دست دادند در آینده نه چندان دور، دولت‌ها را نیز از دست خواهند داد. نتیجه مقامات عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس نسبت به دو گزینه کنار آمدن با مردم و یا سرکوب آنها عالم و آگاه بودند، اما دو عامل آنها را به سمت اقدامات جاهلانه سوق داد: 1- هول و اضطراب ناشی از قدرت قیام مردمی که در زمان بسیار کوتاهی بن علی، مبارک و عبدالله صالح را ساقط کردند، قذافی را نیز در آستانه سقوط و حاکم بحرین را مورد تنفر شدید عمومی قرار دادند. 2- امیدواری به حمایت غرب و به ویژه آمریکا. سران این کشورها می‌دانستند و یا حداقل امیدوار بودند به سبب اهمیتی که برای غرب دارند، از ناحیه آنها حمایت می‌شوند، حتی اگر دست به قلع و قمع خونین معترضین بزنند. غرب نیز تا به حال نشان داده حاضر است ننگ سکوت در برابر کشتار مردم بی گناه بحرین را در حمایت از این کشور و برای منافع خودش بپذیرد. با این وجود لشگرکشی آل‌سعود به بحرین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم و غیرمسلح این سرزمین شیعه‌نشین اگر چه رخدادی تلخ و فاجعه آمیز است اما تمامی شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارند که آل‌سعود به پایان حیات نفرت انگیز خود رسیده است و خاورمیانه اسلامی در آینده‌ای بسیار نزدیک از این جرثومه فساد و تباهی و متحد تابلودار رژیم غاصب اسرائیل پاکسازی می‌شود. در همین رابطه (مارتین ایندایک) سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی و مدیر بخش خارجی موسسه (بروکینگز) طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوریل / 18 فروردین- به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل‌سعود اشاره کرده و به گونه‌ای تلویحی، ادامه حاکمیت این خاندان در شبه جزیره عربستان را ناممکن ارزیابی می‌کند. (ایندایک) که نظرات وی در میان دولتمردان آمریکا از اعتبار بالایی برخوردار است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل‌سعود را تبدیل (پادشاهی مطلقه) به (مشروطه سلطنتی) می‌داند ولی بلافاصله می‌افزاید (با توجه به امواج بلند سونامی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بعید به نظر می‌رسد که فرصتی برای این تغییر ساختار در حکومت آل‌سعود باقی مانده باشد). مارتین ایندایک توضیح می‌دهد حکومت کنونی عربستان، بر گرفته از مدل حکومت‌های استبدادی قرن 15 میلادی است که نمی‌تواند در قرن 21 شانس دوام داشته باشد و در مواجهه با خیزش‌های امروز خاورمیانه، به طور کامل از بین خواهد رفت. سفیر سابق آمریکا در اسرائیل در ادامه تحلیل خود از شرایط شکننده و روبه زوال آل‌سعود می‌نویسد؛ (بسته کمک‌های مالی به ارزش یکصد میلیارد دلار و تعهد ایجاد 60 هزار فرصت شغلی که ملک عبدالله وعده داده است، نمی‌تواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان علیه آل‌سعود جلوگیری کند) و می‌افزاید :(مردم این مبلغ را فقط بخشی از مطالبات خود می‌دانند که تاکنون از آنان دریغ شده است) و می‌نویسد (جاذبه استقلال و آزادی سیاسی که از آن سوی مرزها و امروز از ایران پمپاژ می‌شود و از طریق اینترنت و تلویزیون‌های کابلی در میان شهروندان عربستان منتشر می‌شود، چیزی نیست که ملک عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالی و اختناق پلیسی مانع گسترش آن شود). در یکی از اسناد منتشر شده ویکی لیکس به ملاقات سری (مئیر داگان) - رئیس وقت سازمان موساد- با (نیکلاس برنز) معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سال 2007 میلادی اشاره شده است. این ملاقات همزمان با فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به عربستان سعودی صورت گرفته و موضوع آن رایزنی با رژیم غاصب صهیونیستی و ارزیابی پی‌آمدهای فروش تسلیحات یاد شده به عربستان است. در این ملاقات، مئیر داگان به وزارت خارجه آمریکا اطمینان می‌دهد که از فروش تسلیحات نظامی به عربستان نگران نیست و در توضیح نظر خود می‌گوید؛ آل‌سعود، متحد منطقه‌ای ما هستند ضمن آن که توان و مهارت‌های لازم برای استفاده از سلاح‌های مدرن را ندارند و این تسلیحات در اختیار مستشاران و نظامیان آمریکایی باقی می‌ماند. رئیس وقت موساد در این ملاقات به نکته‌ای اشاره می‌کند که با توجه به تهدید اخیر عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران و حضور جنایتکارانه ارتش این کشور در بحرین، نکته‌ای شنیدنی است. داگان می‌گوید؛ توان ارتش عربستان فقط در حد و اندازه مقابله با یک قبیله بدون سلاح عرب است و اساساً قدرت تقابل با یک ارتش منظم و حتی یک قبیله عرب مسلح را ندارد. گفتنی است که دو سال قبل، ارتش آل‌سعود با تجهیزات کامل زمینی و هوایی برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن- الحوثی ها- وارد یمن شد ولی در فاصله‌ای بسیار کوتاه، شکست سخت و سنگینی را تحمل کرده و با برجای نهادن بسیاری از ادوات نظامی خود- حداقل 7 تانک و دو فروند بالگرد و انبوهی از تجهیزات و تسلیحات فردی نظامیان سعودی - مجبور به عقب‌نشینی شد. با توجه امواج بلند سونامی اسلامی که منطقه را فرا گرفته و هر روز بر دامنه و بلندای آن افزوده می‌شود، به آسانی می‌توان نتیجه گرفت که پادشاهان آل‌سعود با سرکوب معترضان داخلی و لشگرکشی به بحرین و قتل عام مردم بی‌دفاع این کشور دست به خودکشی زده‌اند و سقوط حتمی خود را جلو انداخته‌اند. ( منبع:بررسی عملکرد عربستان در قبال تحولات منطقه / احد کریم‌خانی , سایت بصیرت,90/05/19)]
عنوان سوال:

رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟


پاسخ:

رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟

خیزش‌های اسلامی منطقه و شمال آفریقا مدتی است که به آرامی مناطقی از عربستان سعودی را نیز در بر گرفته و مردم معترض به فساد و تبعیض خاندان آل سعود، خواهان تغییرات اساسی در کشورشان هستند. از زمان لشکرکشی نیروهای سعودی به بحرین و مشارکت این نیروها در کشتار مردم این کشور و نقض حقوق اساسی مردم در آزادی بیان و همچنین مقابله مسلحانه با تظاهرات مسالمت‌آمیز بحرینی‌ها، برخی از سازمان‌های بین‌المللی و تعدادی از کشورهای مستقل بارها اعتراضشان را به اقدامات جنایتکارانه نیروهای سعودی و بحرینی اعلام و بر ضرورت خروج نیروهای سعودی از این کشور و توجه به حقوق و مطالبات مردمی تاکید کردند.

بر این اساس از چندی پیش که خیزش‌های مردمی آرام آرام به سواحل عربستان رسیده و مردم عربستان به خصوص در شرق این کشور با شرکت در تظاهراتی با شعارهای اصلاحات و تغییر، علیه فساد و تبعیض خاندان حاکم بر این کشور اعتراض می‌کنند.

مردم عربستان که خواستار تغییرات ریشه‌ای در کشورشان هستند، معتقدند که قطار تغییرات به عربستان رسیده و تمرکز مقامات سعودی بر بخشش‌های شاهانه به جای اصلاحات اساسی آن هم در زمانی که انقلاب‌ها و خیزش‌های مردمی بسیاری از کشورهای عربی را فراگرفته است، تنها مسکن‌هایی هستند که اثری دایمی ندارند و نمی‌توانند برای همیشه این قطار را متوقف کنند.

آنچه در این میان اهمیت دارد تلاش گسترده آل‌سعود برای رهایی از سقوط و فروپاشی است. اما سئوال اساسی این‌جاست که رژیم دیکتاتوری سعودی تا چه حد در برابر سیل خیزش‌های اسلامی به راه افتاده در منطقه، دوام خواهد آورد؟ و در این راستا آل‌سعود اساسا چه برنامه‌هایی برای منحرف کردن این خیزش‌ها و جلوگیری از سرایت آنها به عربستان دارد؟ برای ارائه پاسخی روشن به این سئوالات اشاره به برخی کلیات و شناخت نقاط آسیب پذیر حکومت آل‌سعود ضروری به نظر می‌رسد.

آل سعود؛ از شکل گیری تا تثبیت دیکتاتوری

رژیم آل‌سعود در عربستان برآیند یک سلسله تحولات ناشی از جنگ جهانی اول بود. در این جنگ قدرت‌های جهانی، انگلیس و فرانسه بودند که غنایم و قدرت را در منطقه تقسیم کردند. در آن زمان آمریکا قدرتی نداشت. در دوران پس از جنگ جهانی اول دو اتفاق رخ داد یکی پیمان بالفور در زمینه تاسیس رژیم صهیونیستی و دیگری طرح سایکس- پیکو بود که به موجب آن خاورمیانه میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد.

در این تقسیم‌بندی انگلیسی‌ها بخشی از شمال آفریقا و خاورمیانه شامل عراق و اردن، فلسطین را ازآن خود کردند. فرانسوی‌ها هم سوریه و لبنان و قسمت هایی از غرب آفریقا را از آن خود کردند. عربستان در آن زمان وضعیت خاصی داشت و وجود عثمانی‌ها یکی از مشکلات دو ابرقدرت آن زمان بود. عثمانی‌ها یک مانع بزرگ برای اجرای وعده بالفور بودند. به همین دلیل انگلیسی‌ها به این فکر افتادند که آنان را از میان برداشته و به جای آنها رژیمی قبیله‌ای را حاکم کنند که دارای یک زیرساختار فکری عقب‌مانده باشد و با محیط مجاور خود همچون ایران و عراق (کشورهای شیعه) سازگار نباشد.

در واقع آنها در پی نظامی بودند که جامع سنت فکری بوده و در عین حال به دلیل منابع نفتی عربستان حافظ منافع انگلیسی‌ها در این منطقه باشند. اما عثمانی‌ها مانع شکل گیری رژیم صهیونیستی بودند "سلطان عبدالحمید" در آن زمان هرگز زیر بار تشکیل دولت یهودی در فلسطین نرفت. پس در سال 1916 انقلاب بزرگ عربی را به راه انداختند که علیه عثمانی‌ها بجنگند. آنان پایه حکومتی در عربستان را می‌خواستند بر مبنایی بگذارند که تفکرات آن با محیط مجاورش در تعارض باشد. در همین راستا وهابی‌ها توسط انگلیس انتخاب شدند. یعنی آبش‌خور فکری خاندان آل‌سعود وهابی‌ها بودند. این بهترین گزینه، برای آن بود که عراق و ایران شیعه مهار شوند.

البته یکی دیگر از موانعی که انگلیسی‌ها در راستای تشکیل کشور یهودی با آن برخورد کردند مخالفت شیعیان بود. برخی شاید ندانند که سالها پیش رئیس کمیته دفاع از بیت المقدس یک ایرانی بود و نخستین کسی که نماز جماعت 10 هزار نفری را در بیت المقدس اقامه کرد مرحوم شیخ "محمد حسن کاشف الغطاء" مرجع عالیقدر شیعیان در عراق بود. آنان شیعیان را مانع تاسیس رژیم صهیونیستی می‌دانستند. به همین دلیل انگلیسی‌ها درصدد ایجاد گروهی برای منزوی کردن و مهار قدرت شیعیان بودند، بهترین گزینه برای آنها هم آل‌سعود با زیربنای وهابیت بود. در آن دوره انگلیسها از مسائل زیادی از شیعیان زخم خورده بودند. از جمله اینکه کمیته قدس به ریاست "سیدضیاء الدین طباطبایی" رجل سیاسی ایران تشکیل می‌شود که اجازه شهرک سازی در نزدیکی بیت المقدس را به یهودیان نمی‌دهند.

بر همین اساس نظام آل‌سعود بنیان نهاده شد، یک نظام با تفکرات کاملا ضد شیعی که دربست در اختیار غربی‌ها باشد. در نهایت رژیم آل‌سعود با رهبری "ملک عبدالعزیز" در شبه جزیره عربستان حکمرانی را آغاز کرد و از همان ابتدا موافقت خود را با تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام کرد. این باعث شد انگلیسیها با یک تیر دو نشان بزنند هم شیعیان را محدود کنند و هم اینکه نظامی قبیله‌ای و خشونت طلب را بر سر قدرت بیاورند که از منافع انگلیسیها در منطقه شامل منابع نفتی و کشتیرانی در دریای سرخ حفاظت کند.به طور کلی برآیند جنگ جهانی اول را می‌توان تشکیل دولت آل‌سعود و برآیند جنگ جهانی دوم را می‌توان تاسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 دانست.

ساختار سیاسی و چالش‌های موجود

عربستان سعودی دارای یکی از عجیب ترین نظام‌های دنیاست .جامعی متشکل از سنت و مدرنیته. یعنی مظاهر و نمادهایی همچون ساختمان‌های بسیار مدرن چند ده طبقه در شهر‌های این کشور دیده می‌شود که در آنها مغزهایی مربوط به دوران جاهلیت اعراب زندگی می‌کنند.

در واقع عربستان در زمره کشورهایی است که دارای ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاص خود است. این جامعه با ارزش‌های تجدد در ساختار اقتصادی آشناست و با آن سر وکار دارد. در حوزه فرهنگ عمومی متاثر از عوارض تجدد همچون مصرف‌گرایی، رفاه و شیوه‌های مدرن زندگی است، اما در حوزه فرهنگ خصوصی به شدت سنت‌گرا می‌باشد و از آنچه پیامدهای دنیای مدرن است دوری می‌جوید. این کشور در ساخت سیاسی محافظه کار و سنت‌گرا است و در الگوهای اجتماعی و فرهنگی در تنگنای سنن محلی-بومی و عارضه‌های مدرنیسم گرفتار شده است. در چنین وضعیتی عربستان و بسیاری از کشورهایی که دارای مشخصه‌های مشابه هستند، با اثر پذیرفتن از روند عمومی جهانی شدن و نیز وضعیت سیاسی خاص حاکم بر نظام جهانی، اصلاحات –البته به شکل کنترل شده- را به عنوان یک ضرورت پذیرفته و ناخواسته در مسیر آن قرار گرفته‌اند.‌

اصلاحات در عربستان سعودی متاثر از عوامل داخلی و خارجی است. از جمله زمینه‌های داخلی اصلاحات می‌توان به روند تعامل اقتصادی - سیاسی غرب با عربستان سعودی طی شش دهه گذشته اشاره کرد که مرزهای این کشور را در برابر موج مدرنیسم باز کرد و باعث شد تا سطح توقعات اجتماعی-سیاسی تغییر کند. ساختار قدرت در برابر مطالبات اجتماعی آسیب پذیر شده و بافت فرهنگی نیز تغییر کرده به گونه‌ای که رویارویی بین سنت و مدرنیسم به تغییر تعادل اجتماعی منجر شده است.

جدای از گسست‌های اجتماعی-سیاسی که ناشی از تقابل سنت و مدرنیسم در این کشور است و در بروز مطالباتی چون حقوق بشر، حقوق زنان و دیگر ارزش‌های لیبرالی مصداق یافته، تعارضات آشکار و پنهان دیگری از ابتدای تشکیل حکومت سعودی در این کشور وجود داشته که اکنون وجهی دیگر از گسست‌های سیاسی و اجتماعی را هویدا می‌سازد.

پایه‌ریزی حکومت آل‌سعود بر مبنای اتحاد با جنبش‌های سلفی‌گری و وهابیت، خود مبنایی برای بروز تنش‌ها و بحران‌هایی بود که اکنون ریشه‌های حکومت سعودی را هدف قرار داده است. در نوامبر 1979 میلادی (آبان 1358ه.ش) وهابیان افراطی که حاکمان ریاض را مرتد دانسته و خواستار بازگشت به اصول، سنت‌ها و ارزش‌های دینی بودند، با غلبه بر نیروهای امنیتی سعودی مسجدالحرام را به تصرف خود درآوردند. در سال 1991 میلادی (‌1370 ه.ش) به دنبال افزایش حضور آمریکاییان در خلیج فارس و عربستان، 700 نفر از علمای وهابی به رهبری 'عبدالعزیز بن باز' مفتی بزرگ عربستان بیانیه‌ای عمومی را صادر کردند که با انتقاد از سیاست‌ها و رویه‌های دولتی، اعلام نمودند که خواهان اجرای کامل اصول سلفی گری هستند. اقدامات این چنینی از سوی وهابیون افراطی تفاوت فاحش دیدگاه آنان را با رهبران ریاض هویدا ساخته و چالشی آشکار را در برابر خاندان آل‌سعود به وجود آورده است. علاوه بر این به رغم حمایتهای پیشین ریاض از تشکیل گروه‌های شبکه‌ای چون 'القاعده' تهدیدات ناشی از فعالیت این گروه‌ها هم اکنون دامنگیر رهبران سعودی شده است.

علاوه بر تهدیداتی که از سوی وهابیون متوجه خاندان حاکم است، چالش ایدئولوژیکی دیگری که آل‌سعود با آن روبروست، وجود یک اقلیت حدود 15درصدی شیعه به ویژه در منطقه شرقی 'الاحساء' عربستان است. وجود این اقلیت شیعی از یک سو زمینه حساسیت افراطیون سلفی را فراهم ساخته و از سوی دیگر موجب ایجاد یک نگاه امنیتی از سوی حکومت به شیعیان شده است.

زمینه دیگری که مساله اصلاحات در آن مورد بررسی قرار می‌گیرد مربوط به پیوند محکمی است که خاندان حاکم سعودی از ابتدا با غرب داشته است آل‌سعود از ابتدای روی کار آمدن در عربستان با نظر مساعد لندن توانست تا سال 1932 تسلط خود را بر عربستان کامل کرده و حکومت سعودی را تشکیل دهد. از آن پس تا به امروز حکومت عربستان رابطه تنگاتنگی با غرب به ویژه با آمریکا داشته است، به طوری که روندهای سیاسی واشنگتن در زمره متغیرهای مهم تاثیرگذار در سیاست و حکومت عربستان بوده است.

دولت سعودی به واسطه ماهیت ساختاری حکومت، به صورت اساسی با طرح‌ها و استراتژی‌های تغییر کنترل شده وضع موجود که از سوی آمریکا برای دولت‌های منطقه در نظر گرفته شده مخالف است. دکترین‌های خاورمیانه جدید و خاورمیانه بزرگ اگرچه به عنوان واکسن‌هایی برای تثبیت دولت‌های طرفدار آمریکا در خاورمیانه مطرح شد، اما نظام خشک حکومتی ریاض در برابر هرگونه تحول در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غیرقابل انعطاف می‌نمود.

تا ابتدای قرن بیست و یکم نیازها و خواسته‌های غرب با وضعیت عربستان همخوانی داشت. معادله امنیت عربستان در برابر امنیت انرژی برای غرب معادله‌ای بود که از دهه 30 میلادی پایدار تلقی می‌شد، اما پس از سپتامبر 2001 (شهریورماه 1380) در اولویت قرار گرفتن تهدید تروریسم برای امنیت ملی آمریکا روابط ریاض-واشنگتن را وارد فاز جدیدی کرد. با وجود نامطلوب بودن هرگونه تغییر برای حکام سعودی، الزامات روابط پیچیده و تنگاتنگ ریاض با دنیای غرب به ویژه آمریکا، حرکت به سوی اصلاحات را برای پادشاهی عربستان ناگزیر ساخت و حرکت به سوی کمترین میزان دموکراسی و آزادی‌های مدنی اجتناب ناپذیر شده است.

یکی از ویژگی‌های حکومت سنتی آل‌سعود این است که هرگز اجازه شکل‌گیری یک جریان اپوزیسیون قدرتمند را حتی در خارج از این کشور نمی‌دهند. "ناصر السعید" از شخصیتهای متفکر و مخالف سعودی بود. وی در دهه 70 میلادی شبکه‌ای رادیویی را به راه انداخت و در کتابی با عنوان "تاریخ آل سعود" از برخی جنایات و فساد موجود در این رژیم پرده برداشت. مقامات سعودی با پرداخت یک میلیون دلار به برخی مزدوران خود در لبنان، این شخصیت مخالف را ربودند و به عربستان انتقال داده و در حوض اسید انداخته و او را ذوب کردند. هم اکنون هم در پی ترور برخی از مخالفان رژیم هستند که برخی از آنها در لندن هستند.

بنابراین همین ساختار سنتی فرسوده که با هیچکدام از اصول شناخته شده امروزی اداره حکومت سازگاری و مطابقت ندارد خود نقطه آسیب پذیر مهمی جهت سقوط رژیم آل‌سعود است .

منازعه قدرت

کارشناسان و تحلیلگران سیاسی با اشاره به رقابت تنگاتنگ و شدید میان شاهزادگان بیشمار سعودی برای تصاحب قدرت، دورنمایی مسئله جانشینی پادشاه کنونی عربستان (‌ملک عبدالله) را در این کشور مبهم ارزیابی می‌کنند.

بحران حاکمیت در کشور عربستان از دیرباز وجود داشته، اما به دلیل شرایط خفقان و تک صدایی که حاکم است این اختلافات همواره مخفی نگه داشته می‌شد و همواره از بروز آن واهمه داشتند. این اختلافات به زمان پیدایش و تسلط وهابیت بر شبه جزیره عربستان بر می‌گردد.

برای تسلط بر این سرزمین پیمانها و توافقات پنهانی با انگلیس در رویارویی با حکومت عثمانی صورت گرفت. پس از آن توافقی بین دو جریان از بدو حاکمیت بر عربستان بوجود آمد که در آن، جریان وهابیت به رهبری خاندان"آل شیخ" سلطه دینی و جریان"آل سعود و فرزندانش" تا کنون سلطه سیاسی را برعهده داشته‌اند.

آل شیخ هم اکنون نیز سلطه مذهبی را در شبه جزیره برعهده دارد که شامل مساجد، حرمین شریفین، هیئت امر به معروف و نهی از منکر و سازمانهای و موسسات فرهنگی و مذهبی می‌شود.

مسائل سیاسی هم در اختیار آل‌سعود است. این دو جریان اگر چه درباره تقسیم قدرت توافق کردند اما یک تضاد و تعارض در بین آنها وجود داشته و دارد که بحث بسیار مفصلی است. همچنین در درون خاندان آل‌سعود اختلافات حکومتی از گذشته وجود داشته است. در واقع در این رابطه دو جریان وجود دارد؛ یک جریان شامل هفت پسر سدیری‌ها می‌شود. (‌السدیریون السبعه یا عشیره السدیری، اصطلاحاً به هفت برادر تنی گفته می‌شود که همه از فرزندان ملک عبدالعزیز آل سعود، پادشاه عربستان و همسر او حصه سدیری هستند.) این هفت‌ تن به نام آل‌فهد هم مشهورند. این گروه با گروه نجدی‌ها در رقابت شدیدی هستند و هم اکنون این رقابت در جانشینی ملک عبدالله تجلی پیدا کرده است.از زمان به پادشاهی رسیدن ملک فهد در سال 1982، هفت سدیری تبدیل به نیرومندترین ائتلاف در خاندان حاکم سعودی‌ها شده‌اند.

در عربستان جابجایی قدرت همیشه بر موازین قانونی نبوده است و همین مسئله باعث شد این اختلافات زمینه بروز پیدا کند. بر همین اساس بود که ملک عبدالله برای جبران خلاء قدرت پس از مرگش شورایی به نام"‌شورای بیعت" تعیین کرد. این شورا خود محل اختلاف است. چون ملک عبدالله ریاست آن را بر عهده برادر ناتنی خود یعنی "شاهزاده مشعل" نهاد. مشعل فردی تاجرمنش است و از فهم و درک سیاسی برخوردار نیست به همین دلیل بسیاری از شاهزادگان به این مسئله اعتراض دارند.

براساس برآوردها تعداد شاهزاده‌ها در عربستان به علت تکاثر نسل‌ها به 6 هزار شاهزاده رسیده است که از سه نسل مختلف هستند. و این 6 هزار شاهزاده هر کدام در یک ائتلافی در برابر یک ائتلاف دیگر قرار گرفته‌اند. در واقع این شاهزاده‌ها همه مدعی هستند که اگر قدرت اول را نگیرند، قدرت دوم و سوم را در دست داشته باشند.

انتخاب شاهزاده "متعب" (فرزند سوم ملک عبدالله) توسط ملک عبدالله به عنوان رئیس گارد ملی و عضو ارشد حکومتی سبب شد ناظران سیاسی تاکید کنند که همچنان رقابت بر سر قدرت در عربستان وجود دارد و وی می‌خواهد "متعب" را به جای خودش بنشاند.

در این میان باید یادآور شد که مسئله انتخاب شاهزاده متعب به عنوان رئیس گارد ملی که نهادی حکومتی نظامی و بسیار تاثیرگذاری است سبب ایجاد شبهاتی شد. لازم به ذکر است که گارد ملی عربستان حداقل 130هزار نیروی تمام حرفه‌ای دارد و این گارد مسئولیتش حفظ رژیم است و انتخاب متعب نشان می‌دهد که ملک عبدالله یک اقدام پیشگیرانه‌ای را انجام داد که قدرت در نسلش باقی بماند.

در همین رابطه بازگشت ناگهانی چندی پیش "بندر بن سلطان" به ریاض که از سه سال پیش با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند اوراق بازی جانشینی ملک عبد الله را در عربستان به هم ریخت. این مسئله سبب شد کمی تحلیل‌ها و برداشت‌های سیاسی تغییر کند.البته درون هیئت حاکمه عربستان رقابتهای مختلفی وجود دارد. "بندر" فرزند "سلطان" (ولیعهد فعلی) است. وی 22 سال در دستگاه دیپلماسی عربستان مشغول به کار بود که بیشتر این مدت را در آمریکا به عنوان سفیر مشغول به فعالیت بوده است. وی ارتباطات تنگاتنگی با سرویسهای اطلاعاتی غرب به ویژه سازمان سیا دارد. بندر مدتی پیش پس از پایان ماموریتش به عنوان سفیر در آمریکا به عربستان بازگشت در آن زمان اعلام شد که وی قصد کودتا داشته است. پس از آن مورد غضب قرار گرفت و دور رانده شد.

بندر پس از سفر سال گذشته ملک عبدالله به آمریکا برای درمان، دوباره به ریاض بازگشت. این مسائل سبب شده بحث و ابهامات درباره مسئله جابجایی قدرت در عربستان جدی شود. آمریکا روی بندر برای پادشاهی در عربستان نظر مثبتی دارد تا پس از ملک عبدالله به تخت حکومت تکیه زند.

در حال حاضر می‌توان گفت عربستان کشوری با چهار پادشاه است؛ یکی از آنها "ملک عبدالله" است، دیگری ولیعهد وی "سلطان"، سومی شاهزاده "سلمان" (امیر ریاض) و چهارمی" بندر" است. بنابراین همانطور که گفته شده اختلافی طایفه‌ای میان سدیری‌ها و نجدی‌ها در مسئله قدرت در عربستان وجود دارد، علاوه بر این اختلاف گرایشی دیگری نیز بین محافظه‌کاران سنتی و غرب زده‌های اصلاح‌طلب و مدرن وجود دارد که مسئله قابل توجهی است. در این میان بندر بن سلطان سر‌دسته غربزده‌های اصلاح‌طلب است و در مقابل، نوادگان ملک فهد (پادشاه قبلی) از محافظه‌کاران سنتی محسوب می‌شوند. این رقابت میان این دو جریان هم اکنون شدید شده که آن را از چند جهت می‌توان تحلیل کرد.

با وجود اینکه بندر مهره سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به شمار می‌رود، اما بر اساس عرف حاکم چون فرزند یک زن برده بوده است هرگز شانسی برای پادشاه شدن ندارد. در واقع شانس بندر برای رسیدن به پادشاهی صفر است، اما وی هم اکنون با توجه به ارتباطاتی که با واشنگتن دارد تاثیرگذارترین فرد در عربستان سعودی است که می‌تواند حکومت را برای پدرش سلطان (ولیعهد فعلی) حفظ کند.

در بین اعراب جاهلی این رسم وجود داشته است که اگر زنی چند بار پی در پی دختر به دنیا می‌آورده، شوهر وی یکی از کنیزان را به همسری می‌گرفته تا پسر داشته باشد. بندر نیز به این شیوه متولد شده است. بر این اساس، خاندان پادشاهی آل‌سعود بندر را شاهزاده حقیقی نمی‌دانند و روی او به عنوان پادشاه نمی‌شود حسابی باز کرد.

مجموع این مسائل باعث شده که اولا غرب و آمریکا در قبال خلاء احتمالی قدرت در عربستان دچار نگرانی شوند و ثانیا یکی از مهم ترین آسیب‌ها و به عنوان پاشنه آشیل سقوط رژیم سعودی برای همگان روشن شود.

مواضع عربستان درخصوص خیزش‌های منطقه

از زمان آغاز انقلاب‌های منطقه‌ای، دولت ریاض تمامی حاکمان عرب را تشویق کرد که در برابر اصلاحات ایستادگی کنند. عربستان سعودی با تمام قوا در برابر انقلاب‌های منطقه‌ای ایستاد و این موضوع به طور برجسته‌ای در بحرین نمایان شد. از سوی دیگر ریاض خواستار گسترش شورای همکاری خلیج فارس شد، این شورا گروهی از کشورهای عربی تولید کننده نفت هستند که در حاشیه خلیج فارس قرار دارند. عربستان برای مشروعیت بخشیدن به دخالت‌های نظامی آینده اش، مشخصا خواستار پیوستن اردن و مراکش به این شورا شده است.

خبرگزاری آمریکایی بلومبرگ در این باره در گزارشی با عنوان" شورای همکاری خلیج فارس به باشگاه پادشاهان عرب تبدیل خواهد شد " نوشت: گسترش شورای همکای خلیج فارس، این شورا را به باشگاه پادشاهان جهان عرب تبدیل خواهد کرد. عضویت این دو کشور باعث خواهد شد تا اردن و مراکش بتوانند به منابع مالی برای آرام کردن خشم اعتراض‌کنندگان دست یابند. در مقابل، اردن و مراکش مانع از تحقق اصلاحات در کشور خود شده و آماده می‌شوند تا ارتش‌های خود را در سرکوب اعتراضاتی که بار دیگر در کشورهای خلیج فارس شعله‌ور خواهد شد، در اختیار بگذارند

روزنامه نیویورک تایمز هم در تحلیلی پیرامون مواضع عربستان درخصوص خیزش‌های منطقه می‌نویسد: دولت ریاص تلاش بسیاری می‌کند تا موج گسترده تغییرات را در منطقه خاورمیانه مهارکند و از دیگر نظام‌های پادشاهی در مقابل نارضایتی‌های مردمی مراقبت، از سرنگونی ان‌ها جلوگیری و ملت‌ها را نیزآرام کند.

بر اساس این گزارش عربستان سعودی به منظور تحکیم موقعیت شورای نظامی در مصر چندی پیش مبلغ چهار میلیارد دلار به آن کمک کرد و در یمن نیز سعی در کاهش ناآرامی‌ها دارد و از پادشاهی‌های اردن و مغرب نیز خواسته به شورای نظام‌های پادشاهی شورای همکاری خلیج فارس ملحق شوند که به نیروهای سعودی اجازه داده است به منظور سرکوب شیعیان مخالف در بحرین و جلوگیری از شکل گیری نظام شیعی حامی ایران در بیست مایلی مرزها و مهمترین منابع نفتی خود وارد خاک این کشور شوند و حتی متعهد شده است به منظور کمک به برقراری ثبات در بحرین و عمان مبلغ بیست میلیارد دلار اختصاص دهد و در مجموع این کشور تلاش بسیاری می‌کند تا علاوه بر جلوگیری از موج افراطی تغییرات از نفوذ ایران نیز جلوگیری کند.

برخی مفسران سیاسی به ویژه در مصر این مداخلات فوق‌العاده سعودی‌ها را اقدام ضد انقلابی می‌دانند که موازی با تحولات منطقه پیش نمی رود که از آن جمله می‌توان به اظهار نظر"خالد دخیل" تحلیلگر سیاسی و ستون نویس در عربستان سعودی اشاره کرد که اعتقاد دارد مقامات ریاص از موج انقلاب‌ها در منطقه خرسند نیستند و در هراس و نگرانی به سر می‌برند به طوری که در پی سرنگونی رژیم حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر و متحد عربستان نگران قدرت گرفتن اخوان‌المسلمین هستند که الگویی متفاوت از وهابیت در اجرای قوانین شریعت و اسلام پیاده کنند و به مشروعیت ریاص نیزآسیب برسانند.

تحلیلگران بر این باورند که عربستان نگران تغییر در سیاست خارجی مصر به ویژه در قبال گروه اسلامگرای حماس در فلسطین و از سرگیری روابط با ایران است.

درخصوص سوریه نیز پیام اولیه ملک عبدالله پادشاه عربستان مبنی بر حمایت از بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه در ادامه به سکوت مبدل شد که البته با درخواست‌هایی در نماز جمعه شهر‌های سعودی مبنی بر حمایت خداوند از معترضان نیز همراه بوده است.

نیویورک تایمز در ادامه می‌افزاید: اما آن چه مسلم است این که خاندان سعودی از بشار اسد دل خوشی ندارد چراکه نماینده مناسبات نزدیک با ایران در منطقه است اما نگران هستند سرنگونی وی خشونت‌های فرقه‌ای را افزایش دهد و تضمینی نیز وجود ندارد مبنی بر این که نفوذ تهران کاهش یابد.

در خصوص لیبی نیز عربستان سعودی در ابتدا از طریق اتحادیه عرب خواهان مداخله بین المللی شد اما پس از آن به قطر و امارات عربی متحده اجازه داد تا به ائتلاف نظامی حامی انقلابیون مخالف معمر قذافی بپیوندند.این در حالی است که مقامات ریاص فاصله خود را به طور علنی با تونس حفظ کرده اند جایی که به زین العابدین بن علی رئیس جمهور مخلوع این کشور پناه داده اند.

با این وجود عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس در برخورد با اقدامات حق‌طلبانه ملت‌هایشان راهی را انتخاب کردند که آنها را از نجات دور می‌کند. آنها با این تصور که گوش دادن به مطالبات به حق مردم و گردن نهادن به آن یک نوع عقب نشینی محسوب می‌شود که معترضین را تشویق به افزایش خواسته‌های شان می‌کند و آنها آنقدر خواسته‌های شان را افزایش می‌دهند تا حاکمان را ساقط کنند، راه و روش پرمخاطره سرکوب را برگزیدند که یقیناً باید بابت آن هزینه‌های گزاف بپردازند.

آل‌سعود و پروژه ایران‌هراسی

مقامات عربستانی از اینکه یک حکومت دینی قدرتمند به نام ایران اسلامی رقیب منطقه‌ای آنها است، بسیار ناراحت و عصبانی اند. آنها معتقدند قدرت جمهوری اسلامی ایران در همه ابعاد در حال افزایش است و کشور ایران در وضعیت پیشرفت فزاینده قرار دارد و بنیه‌های دینی و شعارهایش همچنان توان انگیختگی و سرمشق شدن دارد. این ایران اسلامی رشک برانگیز می‌تواند برای دیگر ملل مسلمان به ویژه مسلمانان منطقه حسرت افروز و تمناآور باشد تا آنجا که دیگران در مقایسه خودشان با این کشور احساس عقب ماندگی و تحقیر کنند. در منطقه همه صحبت از ایران می‌کنند؛ صحبت‌هایی که نقد ضمنی و بعضاً آشکار سایر حکومت‌ها از جمله و به طور خاص عربستان را نیز شامل می‌شود. حضور یک ایران ضعیف و وابسته و فاقد نفوذ معنوی در همسایگی عربستان تمامی رویاهای آل‌سعود را محقق می‌کند، اما وجود ایران موجود بزرگترین مانع تعبیر شدن خواب‌های خوش مقامات عربستان است.

روند پیشرفت ایران اسلامی می‌تواند منجر به حادثه‌ای تلخ برای عربستان شود، یعنی تمایل تدریجی برخی از شرکای عربستان به ایران که بعضاً در مواردی کم و بیش مشاهده می‌شود. عربستان برای حفظ موقعیت فعلی‌اش در بین کشورهای منطقه و مهم‌تر از آن پس از دوره‌ای که جامعه جهانی ناچار خواهد شد مشروعیت و توانمندی فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را بپذیرد، با غرب در پروژه ایران هراسی مشارکت می‌کند تا هر روزنه‌ای را با تبلیغات وحشت‌زا بر روی دیگر کشورها ببندد تا متمایل به ایران نشوند، غافل از آنکه، همانگونه که ملت‌ها را از دست دادند در آینده نه چندان دور، دولت‌ها را نیز از دست خواهند داد.

نتیجه

مقامات عربستان و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس نسبت به دو گزینه کنار آمدن با مردم و یا سرکوب آنها عالم و آگاه بودند، اما دو عامل آنها را به سمت اقدامات جاهلانه سوق داد: 1- هول و اضطراب ناشی از قدرت قیام مردمی که در زمان بسیار کوتاهی بن علی، مبارک و عبدالله صالح را ساقط کردند، قذافی را نیز در آستانه سقوط و حاکم بحرین را مورد تنفر شدید عمومی قرار دادند. 2- امیدواری به حمایت غرب و به ویژه آمریکا. سران این کشورها می‌دانستند و یا حداقل امیدوار بودند به سبب اهمیتی که برای غرب دارند، از ناحیه آنها حمایت می‌شوند، حتی اگر دست به قلع و قمع خونین معترضین بزنند. غرب نیز تا به حال نشان داده حاضر است ننگ سکوت در برابر کشتار مردم بی گناه بحرین را در حمایت از این کشور و برای منافع خودش بپذیرد.

با این وجود لشگرکشی آل‌سعود به بحرین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم و غیرمسلح این سرزمین شیعه‌نشین اگر چه رخدادی تلخ و فاجعه آمیز است اما تمامی شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارند که آل‌سعود به پایان حیات نفرت انگیز خود رسیده است و خاورمیانه اسلامی در آینده‌ای بسیار نزدیک از این جرثومه فساد و تباهی و متحد تابلودار رژیم غاصب اسرائیل پاکسازی می‌شود.

در همین رابطه (مارتین ایندایک) سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی و مدیر بخش خارجی موسسه (بروکینگز) طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوریل / 18 فروردین- به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل‌سعود اشاره کرده و به گونه‌ای تلویحی، ادامه حاکمیت این خاندان در شبه جزیره عربستان را ناممکن ارزیابی می‌کند. (ایندایک) که نظرات وی در میان دولتمردان آمریکا از اعتبار بالایی برخوردار است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل‌سعود را تبدیل (پادشاهی مطلقه) به (مشروطه سلطنتی) می‌داند ولی بلافاصله می‌افزاید (با توجه به امواج بلند سونامی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بعید به نظر می‌رسد که فرصتی برای این تغییر ساختار در حکومت آل‌سعود باقی مانده باشد). مارتین ایندایک توضیح می‌دهد حکومت کنونی عربستان، بر گرفته از مدل حکومت‌های استبدادی قرن 15 میلادی است که نمی‌تواند در قرن 21 شانس دوام داشته باشد و در مواجهه با خیزش‌های امروز خاورمیانه، به طور کامل از بین خواهد رفت.

سفیر سابق آمریکا در اسرائیل در ادامه تحلیل خود از شرایط شکننده و روبه زوال آل‌سعود می‌نویسد؛ (بسته کمک‌های مالی به ارزش یکصد میلیارد دلار و تعهد ایجاد 60 هزار فرصت شغلی که ملک عبدالله وعده داده است، نمی‌تواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان علیه آل‌سعود جلوگیری کند) و می‌افزاید :(مردم این مبلغ را فقط بخشی از مطالبات خود می‌دانند که تاکنون از آنان دریغ شده است) و می‌نویسد (جاذبه استقلال و آزادی سیاسی که از آن سوی مرزها و امروز از ایران پمپاژ می‌شود و از طریق اینترنت و تلویزیون‌های کابلی در میان شهروندان عربستان منتشر می‌شود، چیزی نیست که ملک عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالی و اختناق پلیسی مانع گسترش آن شود).

در یکی از اسناد منتشر شده ویکی لیکس به ملاقات سری (مئیر داگان) - رئیس وقت سازمان موساد- با (نیکلاس برنز) معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سال 2007 میلادی اشاره شده است. این ملاقات همزمان با فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به عربستان سعودی صورت گرفته و موضوع آن رایزنی با رژیم غاصب صهیونیستی و ارزیابی پی‌آمدهای فروش تسلیحات یاد شده به عربستان است. در این ملاقات، مئیر داگان به وزارت خارجه آمریکا اطمینان می‌دهد که از فروش تسلیحات نظامی به عربستان نگران نیست و در توضیح نظر خود می‌گوید؛ آل‌سعود، متحد منطقه‌ای ما هستند ضمن آن که توان و مهارت‌های لازم برای استفاده از سلاح‌های مدرن را ندارند و این تسلیحات در اختیار مستشاران و نظامیان آمریکایی باقی می‌ماند. رئیس وقت موساد در این ملاقات به نکته‌ای اشاره می‌کند که با توجه به تهدید اخیر عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران و حضور جنایتکارانه ارتش این کشور در بحرین، نکته‌ای شنیدنی است. داگان می‌گوید؛ توان ارتش عربستان فقط در حد و اندازه مقابله با یک قبیله بدون سلاح عرب است و اساساً قدرت تقابل با یک ارتش منظم و حتی یک قبیله عرب مسلح را ندارد.

گفتنی است که دو سال قبل، ارتش آل‌سعود با تجهیزات کامل زمینی و هوایی برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن- الحوثی ها- وارد یمن شد ولی در فاصله‌ای بسیار کوتاه، شکست سخت و سنگینی را تحمل کرده و با برجای نهادن بسیاری از ادوات نظامی خود- حداقل 7 تانک و دو فروند بالگرد و انبوهی از تجهیزات و تسلیحات فردی نظامیان سعودی - مجبور به عقب‌نشینی شد.

با توجه امواج بلند سونامی اسلامی که منطقه را فرا گرفته و هر روز بر دامنه و بلندای آن افزوده می‌شود، به آسانی می‌توان نتیجه گرفت که پادشاهان آل‌سعود با سرکوب معترضان داخلی و لشگرکشی به بحرین و قتل عام مردم بی‌دفاع این کشور دست به خودکشی زده‌اند و سقوط حتمی خود را جلو انداخته‌اند.

( منبع:بررسی عملکرد عربستان در قبال تحولات منطقه / احد کریم‌خانی
, سایت بصیرت,90/05/19)]





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین