سلام اقای طالقانی روز 21بهمن 1357 که با امام تماس گرفتن از تصمیم خود صرف نظر کند بعد امام جواب دادن اگر دستور امام زمان نباشد شما حرفی دارید؟ با سلام و احترام خدمت جنابعالی ، ایشان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی از یاران حضرت امام و مبارزان دوران انقلاب هستند. اصل ماجرا را آقای سید علی اکبر قرشی در کتاب خاطرات خود این گونه نقل می کند: سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیتالله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است: (امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله شخصی بزرگوار و معنوی به نام (لطیفی) که ساکن تهران است و من او را میشناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است). این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیتالله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. گفتم: (پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب مینویسید؟). گفت: (بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما مینویسم.) من نوشتم: (بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیتالله خزعلی دامت برکاته. سلام علیکم و رحمةالله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژدهی پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید). ایشان با خط خود در جواب نوشت: (بسم الله الرحمن الرحیم. 1- پیام به پاریس که فرمودند: (شاه میرود، نگران نباشید). امام راحل سؤال میکند: (با خونریزی یا بیخونریزی؟) میگوید: (امام علیه السلام فرمود:(بیخونریزی). 2- روز بیست و دوّم بهمن ، پیام مبنی بر اینکه (در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد). به وسیله همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانوادههای خود را آوردند و در خیابانها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئه خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد. این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم بهصورت کتبی نوشت و تأیید کرد. مسئلهی دیگر در همین موضوع، خاطرهی آقای (مرتضاییفر) است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید میکند. ایشان در آن خاطره میگوید: (ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیتالله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: (امام(ره) پیام داده که مردم در خانههای خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند.) آقای طالقانی گفت: (امام مدت پانزده سال از ایران دور بودهاند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بیرحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام میکنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانهها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه میشود.) بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانههایشان بیرون نیاورند. ما حرفهای آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانهها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشهای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: (آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟) آقای طالقانی گفت: (نه؛ نه؛ اصلاً مسأله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیههایش را پس بگیرد و امام هرچه میگفت، من قانع نمیشدم؛ در آخر فرمود: (آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان(عج) است.) تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بیاختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد.)(خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص136-135) (زندگینامه آیت الله طالقانی) آیت الله سید محمود طالقانی در سال 1290 ش- 1329 ق ( در شناسنامه ایشان سال تولد 1284 ش یاد شده است) در روستای گلیرد طالقان به دنیا آمدند . آیت اللّه طالقانی دوران کودکی را تا ده سالگی در روستای (گلیرد) طالقان سپری نمود و همان جا خواندن و نوشتن و مقدمات علوم اسلامی را فرا گرفت و سپس همراه خانواده به تهران رفت . ایشان در نوزده سالگی برای فراگیری بیشتر و دقیق تر علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم گردید و از درس استادان بزرگی چون آیت اللّه حجت و آیت اللّه خوانساری بهره فراوان برد. آیت اللّه طالقانی، مدتی نیز برای بهره گیری از درس استادان مشهور نجف اشرف، راهی آن مرکز بزرگ علمی شد، اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت. ایشان پس از سال ها تحصیل در حوزه علمیه قم، از آیت اللّه حائری یزدی، بنیان گذار حوزه علمیه قم، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمی راسخ و گامی استوار، راهیِ تهران شد و در مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) به آموزش علوم اسلامی پرداخت. او که از مدت ها پیش دردِ جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راهِ نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن می دانست، با برقراری جلسات تفسیر قرآن، در این مسیر قدم نهاد و رسالت عظیم خویش را به انجام رسانید. در سال 1341 ش، به دنبال واکنش امام خمینی رحمه الله علیه انقلاب سفید شاه، آیت اللّه طالقانی رحمه الله نیز برای برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگری دست زد. نظام سرسپرده که مصمّم به اجرای برنامه دیکته شده از سوی آمریکا بود، آیت اللّه طالقانی را دستگیر و روانه زندان کرد. او با وجود شکنجه های بی رحمانه در زندان، به برقراری جلسات تفسیر قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام برای زندانیان مسلمان همّت گماشت و برای ایجاد وحدت بین مبارزان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجه های خون آشامان ساواک، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود. آیت اللّه طالقانی از جمله متفکّرانی بود که گام های شایسته ای برای اتحاد جهان اسلام برداشت. او در کنفرانس های متعددی، گاه به عنوان نماینده شخصیت های بزرگی چون آیت اللّه کاشانی و بروجردی و گاه به طور مستقل، شرکت نمود. وی در حمایت از تأسیس (دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه) که به دست آیت اللّه بروجردی و با همکاری اندیشمندان (الازهر) مصر، به ویژه شیخ محمد شلتوت ایجاد شده بود، نوشت: (راه تقریب، که جمعی از علمای بیدار و مجاهد پیش گرفته اند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامی را روشن سازند و با نوک قلم، باقی مانده ابرهای تاریک را از افق فکری مسلمانان زایل گردانند تا وحدت واقعی پایه گیرد، نه اتحاد صوری و قراردادی). در 25 اردیبهشت ماه 1327 ش، هم زمان با خروج آخرین سرباز انگلیس از خاک فلسطین، (بن گورین)، رئیس یکی از سازمان های صهیونیستی، خبر شوم تأسیس دولت اشغالگر اسرائیل را اعلام کرد. از آن تاریخ به بعد، تلاش های گسترده ای در ابعاد مختلف برای حمایت از حقوق مردم فلسطین صورت گرفته است. آیت اللّه طالقانی نیز از مبارزانی بود که هرگز در برابر این تجاوز، سکوت نکرد و در کنفرانس های متعدد از حق ملت فلسطین دفاع کرد. وی در خطبه نماز عیدفطر سال 1348 ش به مسئله فلسطین پرداخت و ضمن آگاه کردن مردم از وضعیت مسلمانانِ فلسطین و یادآوری مسئولیت آنان در این مبارزه، از آنها خواست تا فطریه خود را برای کمک به مبارزان مسلمان هدیه کنند. آیت اللّه طالقانی در جریان مبارزه با رژیم ستمشاهی بارها دستگیر و به زندان افتاد در سال1354 دو سال زندانی شد و در سال 1356، رژیم وی را با وجود کهولت سن و ضعف جسمانی به ده سال زندان محکوم کرد. که با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد . با سقوط رضاخان و بر سر کار آمدن شاه جوان و بی تجربه، فضای فعالیت های فرهنگی و سیاسی تا اندازه ای باز شد. در این هنگام آیت اللّه طالقانی برای آشنایی هرچه بیشتر نوجوانان و جوانان با معارف اسلامی، به تشکیل (کانون اسلام) دست زد و هم چنین به انتشار مجله دانش آموز از طرف کانون، همت گماشت. (حمایت آیت اللّه طالقانی از فداییان اسلام) آیت اللّه طالقانی همواره از مدافعان فداییان اسلام بود. پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332، آن گاه که رژیم کودتا جای پایش را محکم کرد و به انتقام جویی از فداییان اسلام پرداخت، آیت اللّه طالقانی آنها را در خانه اش پناه داد. ولی با مشکوک شدن مأموران به منزل وی، شهید نواب و یارانش، آن جا را ترک کردند. وقتی ساواک به آن خانه هجوم برد، کسی از فداییان را در آن نیافت. با این حال آقای طالقانی را دستگیر و بازداشت کرد. اما چون مدرکی علیه وی به دست نیاورد، پس از مدتی او را آزاد نمود. او در سال های 1324 و 1325 ش نیز وقتی که شهید نواب، مورد تعقیب قرار گرفت، وی را در روستاهای اطراف طالقان پناه داد. (روشنگری آیت اللّه طالقانی در ماجرای نهضت ملی شدن نفت) به دنبال پایه گذاری نهضت ملی نفت به رهبری آیت اللّه کاشانی و حرکت یکپارچه مردم در پشتِ سر او، آیت اللّه طالقانی هم گام با آیت اللّه کاشانی برای بازستاندن حق علیه استعمار به قیام پیوست و یکی از یاران نزدیک آیت اللّه کاشانی در این راه شد و با زبان گویا و بُرنده خود به افشاگری و روشنگری پرداخت. (آیت اللّه طالقانی و اطاعت از امام) پس از ورود امام خمینی رحمه الله به ایران و به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، آیت اللّه طالقانی پشت سر ایشان قرار گرفت و بازویی توانا برای آن رهبر الهی گردید و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب می دانست. او امام را نعمتی عظیم از جانب خداوند برای ملت ایران می شمرد و قدردانی نکردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهی می دانست و در مقابل بدخواهان و گروه های تفرقه افکن که وانمود می کردند او نظر مثبتی درباره رهبری امام ندارد قاطعانه ایستاد و می فرمود:(رهبریِ قاطع ایشان را برای خودم پذیرفته ام و همیشه سعی کردم که از مشی این شخصیت بزرگ اسلام و افتخار قرن، مشی من خارج نباشد). (اولین نماز جمعه) با برپایی حکومت جمهوری اسلامی، آیت اللّه طالقانی از طریق یکی از شخصیت های بزرگ کشور، برگزاری نماز جمعه در سرتاسر ایران را به امام پیشنهاد کرد که با موافقت وی، این مراسم وحدت بخش در سرتاسر میهن اسلامی برگزار گردید. بر این اساس به دستور مستقیم حضرت امام نخستین نماز جمعه تهران به امامت آیت اللّه طالقانی در پنجم مرداد 1358 در دانشگاه تهران برپا شد و بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. او هفت نماز جمعه را اقامه کرد که آخرین آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهریور 1358 بود. ( آثار ) اگرچه زندگانی آیت اللّه طالقانی سراسر مبارزه بود و بارها زندانی و تبعید گردید، اما با این حال، آثار ارزشمندی از خود به جا گذاشت. گنجینه های ارزشمندی همچون پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت از یادگارهای جاودان آن عالم فرزانه به شمار می روند. (رحلت ) آیت اللّه طالقانی پس از سال ها مبارزه، سرانجام روز دوشنبه 19 شهریورماه 1358 به سوی حق شتافت امام (ره) در پیامشان در این باره فرمودند: (آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبسی و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در بهار بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت). ( www.hawzah.net/hawzah/magazines/magart.aspx?id=46285) (برخورد با گروهک ها) نکته قابل توجه در زندگی آیت الله طالقانی نوع برخورد با گروهها و جریان های مخالف نظام بود که مدارا و تلاش ایشان برای جذب آنان به انقلاب موجب شد تا این گروهها ایشان را همفکر خویش تلقی نموده و از جایگاه ایشان استفاده ابزاری نمایند وبه عنوان سندی برای حقانیت و اعتبار راه خویش بهره بگیرند , مسئله ای که امروز نیز ادامه دارد نمونه آن را در زمان اصلاحات شاهد بودیم . آیت الله طالقانی - همانطور که آیت الله مهدوی کنی در خاطراتش ذکر می کند- بیشتر از این که دافعه داشته باشد برای تمام اقشار جاذبه داشت. همین جاذبه باعث می شد گروهایی در صدد مصادره به مطلوب از شخصیت آیت الله طالقانی برآیند. این جریان بعد از انقلاب تشدید شد. چرا که اولاً گروهای منحرف و التقاطی تحت فشار بودند و ثانیا جریان حاکم و تعیین کننده، روحانیت بود و لذا سران این گروهها برای بیرون آمدن از انزوای سیاسی و یا تخفیف در مجازاتها در صدد موجه جلوه دادن خود با نام آیت الله طالقانی بودند. از جمله آنها مجاهدین خلق بود که چون زاییده نهضت آزادی و دست پرورده مهندس بازرگان (که به او پدر بازرگان می خواندند!)بودند، نهایت بهره برداری سیاسی را از روی خوش آیت الله طالقانی کردند. زمانی وی را کاندیدای ریاست جمهوری کردند، زمانی مجموعه سخنرانی های وی را تحت عنوان مجموعه گفتار پدر طالقانی در چند جلد چاپ کردند، مدتی به خاطر زندانی شدن فرزندش - مجتبی که پیکاری بود - جو کشور را آشفته کرده و هر بار با انتشار عکس رجوی و خیابانی با ایشان، جوانان شیفته آیت الله طالقانی را به دام خویش می کشاندند. علاوه بر مجاهدین خلق، گروهای انحرافی دیگر مثل آرمان مستضعفین -که مولود اندیشه های شریعتی بود- سعی کردند آیت الله طالقانی را مقابل امام و روحانیت سنتی انقلابی، قرار دهند. اما امام (ره) با درایت کامل و با اعتمادی که به آیت الله طالقانی داشت، ایشان را به امامت جمعه ی تهران منصوب کردند و ایشان را ابوذر زمان و مالک اشتر دوران نامیدند. این خود جوابی محکم و قاطع بود به منافقان سیه روزی که ادامه حیاتشان را تحت لوای روحانیت می دانستند اما به جای آنکه خود با روحانیت همراه شوند، قصد داشتند نشان دهند روحانیت همراه آنان است. البته آیت الله طالقانی هم هیچ گاه در این فضا سازی ها و تبلیغات منفی هضم نشد و در دام هیچ یک از آنها نیفتاد. چنانچه محمد جواد حجتی نقل می کند که شب عید فطر که با آقای طالقانی راجع به این گروه ها صحبت کردم، به من گفتند :(شما خیال می کنید که من طرفدار این گروهها هستم. من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زده ام یا بزنم، از من می برند. من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند.) (یادنامه ابوذر زمان , تهران , شرکت سهامی انتشار ، 1362, ص265) (آیت الله طالقانی و جبهه ملی ) با شروع مبارزات ملی مردم ایران در نطمه دوم دهه بیست , طالقانی در حالی که به فعالیت های فکری و روشنگری خود برای تحکیم اصول و مبانی اعتقادی جوانان ادامه می داد , از نهضت ملی نیز حمایت می کرد ولی این حمایت به گونه ای نبود که وی خود را زیر چتر حمایتی رهبران نهضت قرار دهد . روحیه آزاد منشی و آزادی خواهی وی , او را برآن می داشت که همواره در راه استقلال و آزادی ملت ایران علیه استبداد و دیکتاتوری تلاش کند و اگر نهضتی شکل می گرفت , از آن حمایت کند . نهضت ملی ایران متشکل از دو طیف و گروه عمده سیاسی بود ؛ طیفی که رهبری آن به دست مصدق بود که به ملی گراها مشهور بودند , گروه دیگر مذهبی ها بودند که شامل توسط آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام رهبری و هدایت می شد . با بروز اختلاف در میان اعضای نهضت , آیت الله طالقانی , تلاش نمود تا تفاهم و همدلی را در میان اعضای نهضت ایجاد نماید . اما در نهایت نهضت ملی و به دنبال آن دولت ملی مصدق به سبب اختلافات جناح های پدید آورنده نهضت ملی با کودتای آمریکایی – انگلیسی 28 مرداد 1332 سرنگون شد و مصدق محاکمه و خانه نشین شد و فدائیان اسلام به زندگی مخفیانه روی آوردند . در چنین شرایطی آیت الله طالقانی به فعالیت های فرهنگی و ادامه مبارزات سیاسی خود در مسجد هدایت پرداختند . و تلاش نمودند در فضای پس از کودتا همچنان شعله مقاومت بر ضد استبداد را روشن نگه دارد . از این رو از یک سو به همراه آیت الله زنجانی به نهضت مقاومت ملی می پیوندند از سوی دیگر تلاش نمودند کیفیت مبارزه نهضت مقاومت ملی را در ابعاد ایدولوژیک با تفحص و تحقیق در مکتب اسلام بالا ببرد . ( آیت الله طالقانی و نهضت آزادی ) همکاری آیت الله طالقانی با جبهه ملی تا اواخر دهه سی ادامه داشت اما در آن زمان ادامه این همکاری ممکن نبود زیرا از یک سو بیشتر اعضای اصلی جبهه ملی نگاهشان به اهرم قدرت بود و در این راستا از علی امینی جهت تصدی نخست وزیری حمایت می کردند و و حتی بدین وسیله و با کمک قدرت خارجی می خواستند , اصلاحاتی در جامعه ایران ایجاد شود از سوی دیگر بر اثر رشد فکری و مذهبی جوانان و مبارزان , ادامه همکاری آنان و طالقانی با جبهه ملی میسر نبود علاوه بر اینکه برخی از اعضای جبهه ملی اعتقاد چندانی به مذهب در مبارزه نداشتند . (شیر خانی , علی , شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی , قم, آفتاب سبا , 1381, ص 94-105) با توجه به شرایط پیش آمده ایشان باهمکاری مهدی بازرگان و یدالله سحابی , جمعیت مستقلی بنا نهادند که از نظر ایدئولوژی برمبنای مکتب و مذهب تشیع و از نظر سیاسی خواهان مبارزه عمیق تری با رژیم بود . ایشان در اعلامیه تشکیل نهضت آزادی چنین می گوید : ( باید مردانی که محیط , آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احسلس ومسئولیت در آنها نمرده , دور هم گرد آیند , راه صحیح و اصیل مبارزه علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را مشخص نمایند , با متانت , دور اندیشی و با خلوص نیت وقلب , برای رضای خدا و مردم قدم های قطعی تر و محکم تر بردارند تا راه آزادی و آزاد منشی را برای ملت ایران بگشایند . بحمد الله جمعی که طی سالهای سخت , ثبات قدم و پاکی نیت را ابراز داشته اند و در برابر تهدید و محرومیت وزجر وزندان خود را نباخته و در تعقیب هدف های ملی برای نجات مملکت کوشیده اند و در این هنگام خطیر به تشکیل نهضت آزادی ایران قیام کرده اند .) ( بسته نگار , مناره ای در کویر , مقالات آیت الله طالقانی , تهران , قلم , 1377, ص 388) همچنین ایشان پس از دستگیری توسط رژیم در مورد دلایل تشکیل نهضت آزادی این چنین اظهار داشتند .( پیدایش و تشکیل چنین جمعیتی مانند دیگر احزاب و جمعیت های ملی , معلول ضرورت تاریخ و به حسب وظیفه دینی وملی و برای اثبات کشور و تمرکز نیروهای مردم برای پیشرفت و دفاع از حقوق داخلی و تجاوزات خارجی می باشد تنها چیزی که با موجودیت آن سازگار نیست , مزاج و طبیعت استبدادی است ...) ( افراسیابی , بهرام , طالقانی و تاریخ , تهران , نیلوفر, 1360, ص 265) در ادامه با توجه به گرایشات و افکار بر خلاف مبانی دینی ,و نارضایتی از عملکرد نهضت ازادی , آیت الله طالقانی از نهضت آزادی فاصله گرفتند . دراینجا آشنایی با نگاه دینی سران نهضت(بازرگان و سحابی) در شناخت ایدئولوژی، تئوری دینی و درنتیجه ماهیت و اصالت مبارزات آنها و دلایل جدایی آیت الله طالقانی از آنها مناسب به نظر می رسد . نگاه مهندس بازرگان و همچنین دکتر سحابی به دین، بر اساس مطالعاتی بود که آنان در دوره جوانی در دین داشته، و به تبع علم گرایی رایج در آن دوره، اهمیت علوم تجربی و نیز پیشینه تحصیلات خود می کوشیدند تا به نوعی میان اسلام و علم جدید، پیوند برقرارکنند. از این رو با همان دانش محدود خود سعی کردند، اسلام را برای نسل جدید تحصیل کرده، علمی نشان دهند.یکی از نخستین آثار بازرگان در این زمینه کتاب مطهرات در اسلام بود که خود بازرگان در شرح محتوای آن می نویسد: (در آنجا کلیه احکام مطهرات ونظافات اسلامی از دریچه تصفیه بیوشیمی و با استعانت از قوانین فیزیک و شیمی و فرمول های ریاضی مطالعه شده) (رسوای استبداد ص78) این نگرش علمی- دینی که مبتنی بر نظریه سیانتیسم و آمپریسم بود، منکر تفکر فلسفی و عقلانی موجود در فلسفه اسلامی بود. به همین دلیل بازرگان به شدت به فلسفه اسلامی و عقل گرایی فلسفی حمله کرد. با این تحلیل ها راه بشر در عصر جدید که به تفکر علمی رسیده با راه انبیا تلاقی پیدا می کند. بازرگان بیشتر این تحلیل ها را در شرح اصول اعتقادی اسلام، یعنی توحید، نبوت و معاد در کتاب راه طی شده، ارائه کرده است. او در این کتاب ادعا می کند (بشر روی دانش و کوشش و پای خود، راه سعادت در زندگی را یافته و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند!) بازرگان هم زمان با علمی نشان دادن دین، سعی کرد در کتاب علمی بودن مارکسیسم غیر علمی بودن آن را رد کند! یدالله سحابی نیز با نگارش کتاب خلقت انسان تلاش کرد تا میان آنچه در قرآن راجع به خلقت انسان آمده با آنچه که در زیست شناسی مورد توجه است، توافقی برقرار کند!( جعفریان , رسول , جریان ها وسازمان های مذهبی _ سیاسی ایران , تهران, مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 349-352) با مقایسه این آثار، اقدامات و نظریات التقاطی، با آنچه از پیش راجع به بیانات ناب و بیّن آیت الله طالقانی آمد، به روشنی می توان اختلاف نگاه ها و دیدگاه ها میان هسته های اصلی نهضت با آیت الله طالقانی را یافت. از همین رو است که در قضاوت راجع به عضویت آیت الله طالقانی در نهضت آزادی نباید شتاب به خرج داد. دکتر شیبانی هم که خود از بنیان گذاران نهضت آزادی بود، می گوید: (آیت الله طالقانی از نظر سیاسی و مبارزه خیلی عمیق تر و تندتر از بازرگان و فعالتر و عقیدتی تر بود، البته فعالیت تشکیلاتی نمی کرد و داخل تشکیلات نهضت آزادی هم عمل نمی کرد، یعنی ایشان را نمی توان اصطلاحا نهضتی دانست.) (روزنامه جام جم 21/11/81) ( آیت الله طالقانی و ولایت فقیه ) آیت الله طالقانی در مورد ولایت فقیه معتقدند که فقیه جامع الشرایط در حفظ حقوق عمومی و انتظام بخشیدن به امور عمومی و امور حسبیه که شارع مقدس به تعطیل ماندن آن در هیچ زمانی راضی نیست , ولایت دارد . (ما شیعه معتقدیم که مجتهد جامع الشرایط از امام علیه السلام نیابت دارد . قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است و چون حفظ نظم و حقوق عمومی از اکمل و اوضح موارد امور حسبیه است , پس نیابت علما در این موارد مسلم , وجوب اقامه این وظایف حتمی است .)( نائینی محمد حسین ,تنبیه المه و تنزیه المله , با مقدمه و پاورقی سید محمود طالقانی , تهران , شرکت سهامی انتشار , 1361, ص 51) بنابر این اصل ولایت فقیه مورد پذیرش ایشان می باشد هر چند ایشان قائل به مطلقه بودن ولایت فقیه نیستند و گفته می شود که ایشان به ولایت فقیه آن گونه که در قانون اساسی منعکس شده است , رأی کبود دادند .( طالقانی , سید محمود , از آزادی تا شهادت , تهران, ابوذر , 1358, ص 311-312) برای آشنایی بیشتر با زندگی و ابعاد فکری و سیاسی ایشان به منابع زیر مراجعه نمایید . شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی , علی شیرخانی , قم, آفتاب سبا جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران , رسول جعفریان , تهران , مرکز اسناد انقلاب اسلامی گلشن ابرار , قم, معروف
سلام اقای طالقانی روز 21بهمن 1357 که با امام تماس گرفتن از تصمیم خود صرف نظر کند بعد امام جواب دادن اگر دستور امام زمان نباشد شما حرفی دارید؟
سلام اقای طالقانی روز 21بهمن 1357 که با امام تماس گرفتن از تصمیم خود صرف نظر کند بعد امام جواب دادن اگر دستور امام زمان نباشد شما حرفی دارید؟
با سلام و احترام خدمت جنابعالی ، ایشان مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی از یاران حضرت امام و مبارزان دوران انقلاب هستند. اصل ماجرا را آقای سید علی اکبر قرشی در کتاب خاطرات خود این گونه نقل می کند: سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیتالله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است: (امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیله شخصی بزرگوار و معنوی به نام (لطیفی) که ساکن تهران است و من او را میشناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است). این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیتالله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. گفتم: (پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب مینویسید؟). گفت: (بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما مینویسم.) من نوشتم: (بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیتالله خزعلی دامت برکاته. سلام علیکم و رحمةالله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژدهی پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید). ایشان با خط خود در جواب نوشت: (بسم الله الرحمن الرحیم. 1- پیام به پاریس که فرمودند: (شاه میرود، نگران نباشید). امام راحل سؤال میکند: (با خونریزی یا بیخونریزی؟) میگوید: (امام علیه السلام فرمود:(بیخونریزی). 2- روز بیست و دوّم بهمن ، پیام مبنی بر اینکه (در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد). به وسیله همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانوادههای خود را آوردند و در خیابانها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئه خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد. این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم بهصورت کتبی نوشت و تأیید کرد. مسئلهی دیگر در همین موضوع، خاطرهی آقای (مرتضاییفر) است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید میکند. ایشان در آن خاطره میگوید: (ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیتالله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: (امام(ره) پیام داده که مردم در خانههای خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند.) آقای طالقانی گفت: (امام مدت پانزده سال از ایران دور بودهاند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بیرحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام میکنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانهها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه میشود.) بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانههایشان بیرون نیاورند. ما حرفهای آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانهها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشهای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: (آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟) آقای طالقانی گفت: (نه؛ نه؛ اصلاً مسأله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیههایش را پس بگیرد و امام هرچه میگفت، من قانع نمیشدم؛ در آخر فرمود: (آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان(عج) است.) تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بیاختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد.)(خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، صص136-135) (زندگینامه آیت الله طالقانی) آیت الله سید محمود طالقانی در سال 1290 ش- 1329 ق ( در شناسنامه ایشان سال تولد 1284 ش یاد شده است) در روستای گلیرد طالقان به دنیا آمدند . آیت اللّه طالقانی دوران کودکی را تا ده سالگی در روستای (گلیرد) طالقان سپری نمود و همان جا خواندن و نوشتن و مقدمات علوم اسلامی را فرا گرفت و سپس همراه خانواده به تهران رفت . ایشان در نوزده سالگی برای فراگیری بیشتر و دقیق تر علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم گردید و از درس استادان بزرگی چون آیت اللّه حجت و آیت اللّه خوانساری بهره فراوان برد. آیت اللّه طالقانی، مدتی نیز برای بهره گیری از درس استادان مشهور نجف اشرف، راهی آن مرکز بزرگ علمی شد، اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت. ایشان پس از سال ها تحصیل در حوزه علمیه قم، از آیت اللّه حائری یزدی، بنیان گذار حوزه علمیه قم، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمی راسخ و گامی استوار، راهیِ تهران شد و در مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) به آموزش علوم اسلامی پرداخت. او که از مدت ها پیش دردِ جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راهِ نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن می دانست، با برقراری جلسات تفسیر قرآن، در این مسیر قدم نهاد و رسالت عظیم خویش را به انجام رسانید. در سال 1341 ش، به دنبال واکنش امام خمینی رحمه الله علیه انقلاب سفید شاه، آیت اللّه طالقانی رحمه الله نیز برای برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگری دست زد. نظام سرسپرده که مصمّم به اجرای برنامه دیکته شده از سوی آمریکا بود، آیت اللّه طالقانی را دستگیر و روانه زندان کرد. او با وجود شکنجه های بی رحمانه در زندان، به برقراری جلسات تفسیر قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام برای زندانیان مسلمان همّت گماشت و برای ایجاد وحدت بین مبارزان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجه های خون آشامان ساواک، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود. آیت اللّه طالقانی از جمله متفکّرانی بود که گام های شایسته ای برای اتحاد جهان اسلام برداشت. او در کنفرانس های متعددی، گاه به عنوان نماینده شخصیت های بزرگی چون آیت اللّه کاشانی و بروجردی و گاه به طور مستقل، شرکت نمود. وی در حمایت از تأسیس (دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه) که به دست آیت اللّه بروجردی و با همکاری اندیشمندان (الازهر) مصر، به ویژه شیخ محمد شلتوت ایجاد شده بود، نوشت: (راه تقریب، که جمعی از علمای بیدار و مجاهد پیش گرفته اند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامی را روشن سازند و با نوک قلم، باقی مانده ابرهای تاریک را از افق فکری مسلمانان زایل گردانند تا وحدت واقعی پایه گیرد، نه اتحاد صوری و قراردادی). در 25 اردیبهشت ماه 1327 ش، هم زمان با خروج آخرین سرباز انگلیس از خاک فلسطین، (بن گورین)، رئیس یکی از سازمان های صهیونیستی، خبر شوم تأسیس دولت اشغالگر اسرائیل را اعلام کرد. از آن تاریخ به بعد، تلاش های گسترده ای در ابعاد مختلف برای حمایت از حقوق مردم فلسطین صورت گرفته است. آیت اللّه طالقانی نیز از مبارزانی بود که هرگز در برابر این تجاوز، سکوت نکرد و در کنفرانس های متعدد از حق ملت فلسطین دفاع کرد. وی در خطبه نماز عیدفطر سال 1348 ش به مسئله فلسطین پرداخت و ضمن آگاه کردن مردم از وضعیت مسلمانانِ فلسطین و یادآوری مسئولیت آنان در این مبارزه، از آنها خواست تا فطریه خود را برای کمک به مبارزان مسلمان هدیه کنند. آیت اللّه طالقانی در جریان مبارزه با رژیم ستمشاهی بارها دستگیر و به زندان افتاد در سال1354 دو سال زندانی شد و در سال 1356، رژیم وی را با وجود کهولت سن و ضعف جسمانی به ده سال زندان محکوم کرد. که با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد . با سقوط رضاخان و بر سر کار آمدن شاه جوان و بی تجربه، فضای فعالیت های فرهنگی و سیاسی تا اندازه ای باز شد. در این هنگام آیت اللّه طالقانی برای آشنایی هرچه بیشتر نوجوانان و جوانان با معارف اسلامی، به تشکیل (کانون اسلام) دست زد و هم چنین به انتشار مجله دانش آموز از طرف کانون، همت گماشت. (حمایت آیت اللّه طالقانی از فداییان اسلام) آیت اللّه طالقانی همواره از مدافعان فداییان اسلام بود. پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332، آن گاه که رژیم کودتا جای پایش را محکم کرد و به انتقام جویی از فداییان اسلام پرداخت، آیت اللّه طالقانی آنها را در خانه اش پناه داد. ولی با مشکوک شدن مأموران به منزل وی، شهید نواب و یارانش، آن جا را ترک کردند. وقتی ساواک به آن خانه هجوم برد، کسی از فداییان را در آن نیافت. با این حال آقای طالقانی را دستگیر و بازداشت کرد. اما چون مدرکی علیه وی به دست نیاورد، پس از مدتی او را آزاد نمود. او در سال های 1324 و 1325 ش نیز وقتی که شهید نواب، مورد تعقیب قرار گرفت، وی را در روستاهای اطراف طالقان پناه داد. (روشنگری آیت اللّه طالقانی در ماجرای نهضت ملی شدن نفت) به دنبال پایه گذاری نهضت ملی نفت به رهبری آیت اللّه کاشانی و حرکت یکپارچه مردم در پشتِ سر او، آیت اللّه طالقانی هم گام با آیت اللّه کاشانی برای بازستاندن حق علیه استعمار به قیام پیوست و یکی از یاران نزدیک آیت اللّه کاشانی در این راه شد و با زبان گویا و بُرنده خود به افشاگری و روشنگری پرداخت. (آیت اللّه طالقانی و اطاعت از امام) پس از ورود امام خمینی رحمه الله به ایران و به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، آیت اللّه طالقانی پشت سر ایشان قرار گرفت و بازویی توانا برای آن رهبر الهی گردید و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب می دانست. او امام را نعمتی عظیم از جانب خداوند برای ملت ایران می شمرد و قدردانی نکردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهی می دانست و در مقابل بدخواهان و گروه های تفرقه افکن که وانمود می کردند او نظر مثبتی درباره رهبری امام ندارد قاطعانه ایستاد و می فرمود:(رهبریِ قاطع ایشان را برای خودم پذیرفته ام و همیشه سعی کردم که از مشی این شخصیت بزرگ اسلام و افتخار قرن، مشی من خارج نباشد). (اولین نماز جمعه) با برپایی حکومت جمهوری اسلامی، آیت اللّه طالقانی از طریق یکی از شخصیت های بزرگ کشور، برگزاری نماز جمعه در سرتاسر ایران را به امام پیشنهاد کرد که با موافقت وی، این مراسم وحدت بخش در سرتاسر میهن اسلامی برگزار گردید. بر این اساس به دستور مستقیم حضرت امام نخستین نماز جمعه تهران به امامت آیت اللّه طالقانی در پنجم مرداد 1358 در دانشگاه تهران برپا شد و بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند. او هفت نماز جمعه را اقامه کرد که آخرین آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهریور 1358 بود. ( آثار ) اگرچه زندگانی آیت اللّه طالقانی سراسر مبارزه بود و بارها زندانی و تبعید گردید، اما با این حال، آثار ارزشمندی از خود به جا گذاشت. گنجینه های ارزشمندی همچون پرتوی از قرآن، مقدمه و تعلیق بر کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة، اسلام و مالکیت، به سوی خدا می رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیه حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن و درس وحدت از یادگارهای جاودان آن عالم فرزانه به شمار می روند. (رحلت ) آیت اللّه طالقانی پس از سال ها مبارزه، سرانجام روز دوشنبه 19 شهریورماه 1358 به سوی حق شتافت امام (ره) در پیامشان در این باره فرمودند: (آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبسی و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در بهار بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت). ( www.hawzah.net/hawzah/magazines/magart.aspx?id=46285) (برخورد با گروهک ها) نکته قابل توجه در زندگی آیت الله طالقانی نوع برخورد با گروهها و جریان های مخالف نظام بود که مدارا و تلاش ایشان برای جذب آنان به انقلاب موجب شد تا این گروهها ایشان را همفکر خویش تلقی نموده و از جایگاه ایشان استفاده ابزاری نمایند وبه عنوان سندی برای حقانیت و اعتبار راه خویش بهره بگیرند , مسئله ای که امروز نیز ادامه دارد نمونه آن را در زمان اصلاحات شاهد بودیم . آیت الله طالقانی - همانطور که آیت الله مهدوی کنی در خاطراتش ذکر می کند- بیشتر از این که دافعه داشته باشد برای تمام اقشار جاذبه داشت. همین جاذبه باعث می شد گروهایی در صدد مصادره به مطلوب از شخصیت آیت الله طالقانی برآیند. این جریان بعد از انقلاب تشدید شد. چرا که اولاً گروهای منحرف و التقاطی تحت فشار بودند و ثانیا جریان حاکم و تعیین کننده، روحانیت بود و لذا سران این گروهها برای بیرون آمدن از انزوای سیاسی و یا تخفیف در مجازاتها در صدد موجه جلوه دادن خود با نام آیت الله طالقانی بودند. از جمله آنها مجاهدین خلق بود که چون زاییده نهضت آزادی و دست پرورده مهندس بازرگان (که به او پدر بازرگان می خواندند!)بودند، نهایت بهره برداری سیاسی را از روی خوش آیت الله طالقانی کردند. زمانی وی را کاندیدای ریاست جمهوری کردند، زمانی مجموعه سخنرانی های وی را تحت عنوان مجموعه گفتار پدر طالقانی در چند جلد چاپ کردند، مدتی به خاطر زندانی شدن فرزندش - مجتبی که پیکاری بود - جو کشور را آشفته کرده و هر بار با انتشار عکس رجوی و خیابانی با ایشان، جوانان شیفته آیت الله طالقانی را به دام خویش می کشاندند. علاوه بر مجاهدین خلق، گروهای انحرافی دیگر مثل آرمان مستضعفین -که مولود اندیشه های شریعتی بود- سعی کردند آیت الله طالقانی را مقابل امام و روحانیت سنتی انقلابی، قرار دهند. اما امام (ره) با درایت کامل و با اعتمادی که به آیت الله طالقانی داشت، ایشان را به امامت جمعه ی تهران منصوب کردند و ایشان را ابوذر زمان و مالک اشتر دوران نامیدند. این خود جوابی محکم و قاطع بود به منافقان سیه روزی که ادامه حیاتشان را تحت لوای روحانیت می دانستند اما به جای آنکه خود با روحانیت همراه شوند، قصد داشتند نشان دهند روحانیت همراه آنان است. البته آیت الله طالقانی هم هیچ گاه در این فضا سازی ها و تبلیغات منفی هضم نشد و در دام هیچ یک از آنها نیفتاد. چنانچه محمد جواد حجتی نقل می کند که شب عید فطر که با آقای طالقانی راجع به این گروه ها صحبت کردم، به من گفتند :(شما خیال می کنید که من طرفدار این گروهها هستم. من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زده ام یا بزنم، از من می برند. من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند.) (یادنامه ابوذر زمان , تهران , شرکت سهامی انتشار ، 1362, ص265) (آیت الله طالقانی و جبهه ملی ) با شروع مبارزات ملی مردم ایران در نطمه دوم دهه بیست , طالقانی در حالی که به فعالیت های فکری و روشنگری خود برای تحکیم اصول و مبانی اعتقادی جوانان ادامه می داد , از نهضت ملی نیز حمایت می کرد ولی این حمایت به گونه ای نبود که وی خود را زیر چتر حمایتی رهبران نهضت قرار دهد . روحیه آزاد منشی و آزادی خواهی وی , او را برآن می داشت که همواره در راه استقلال و آزادی ملت ایران علیه استبداد و دیکتاتوری تلاش کند و اگر نهضتی شکل می گرفت , از آن حمایت کند . نهضت ملی ایران متشکل از دو طیف و گروه عمده سیاسی بود ؛ طیفی که رهبری آن به دست مصدق بود که به ملی گراها مشهور بودند , گروه دیگر مذهبی ها بودند که شامل توسط آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام رهبری و هدایت می شد . با بروز اختلاف در میان اعضای نهضت , آیت الله طالقانی , تلاش نمود تا تفاهم و همدلی را در میان اعضای نهضت ایجاد نماید . اما در نهایت نهضت ملی و به دنبال آن دولت ملی مصدق به سبب اختلافات جناح های پدید آورنده نهضت ملی با کودتای آمریکایی – انگلیسی 28 مرداد 1332 سرنگون شد و مصدق محاکمه و خانه نشین شد و فدائیان اسلام به زندگی مخفیانه روی آوردند . در چنین شرایطی آیت الله طالقانی به فعالیت های فرهنگی و ادامه مبارزات سیاسی خود در مسجد هدایت پرداختند . و تلاش نمودند در فضای پس از کودتا همچنان شعله مقاومت بر ضد استبداد را روشن نگه دارد . از این رو از یک سو به همراه آیت الله زنجانی به نهضت مقاومت ملی می پیوندند از سوی دیگر تلاش نمودند کیفیت مبارزه نهضت مقاومت ملی را در ابعاد ایدولوژیک با تفحص و تحقیق در مکتب اسلام بالا ببرد . ( آیت الله طالقانی و نهضت آزادی ) همکاری آیت الله طالقانی با جبهه ملی تا اواخر دهه سی ادامه داشت اما در آن زمان ادامه این همکاری ممکن نبود زیرا از یک سو بیشتر اعضای اصلی جبهه ملی نگاهشان به اهرم قدرت بود و در این راستا از علی امینی جهت تصدی نخست وزیری حمایت می کردند و و حتی بدین وسیله و با کمک قدرت خارجی می خواستند , اصلاحاتی در جامعه ایران ایجاد شود از سوی دیگر بر اثر رشد فکری و مذهبی جوانان و مبارزان , ادامه همکاری آنان و طالقانی با جبهه ملی میسر نبود علاوه بر اینکه برخی از اعضای جبهه ملی اعتقاد چندانی به مذهب در مبارزه نداشتند . (شیر خانی , علی , شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی , قم, آفتاب سبا , 1381, ص 94-105) با توجه به شرایط پیش آمده ایشان باهمکاری مهدی بازرگان و یدالله سحابی , جمعیت مستقلی بنا نهادند که از نظر ایدئولوژی برمبنای مکتب و مذهب تشیع و از نظر سیاسی خواهان مبارزه عمیق تری با رژیم بود . ایشان در اعلامیه تشکیل نهضت آزادی چنین می گوید : ( باید مردانی که محیط , آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احسلس ومسئولیت در آنها نمرده , دور هم گرد آیند , راه صحیح و اصیل مبارزه علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را مشخص نمایند , با متانت , دور اندیشی و با خلوص نیت وقلب , برای رضای خدا و مردم قدم های قطعی تر و محکم تر بردارند تا راه آزادی و آزاد منشی را برای ملت ایران بگشایند . بحمد الله جمعی که طی سالهای سخت , ثبات قدم و پاکی نیت را ابراز داشته اند و در برابر تهدید و محرومیت وزجر وزندان خود را نباخته و در تعقیب هدف های ملی برای نجات مملکت کوشیده اند و در این هنگام خطیر به تشکیل نهضت آزادی ایران قیام کرده اند .) ( بسته نگار , مناره ای در کویر , مقالات آیت الله طالقانی , تهران , قلم , 1377, ص 388) همچنین ایشان پس از دستگیری توسط رژیم در مورد دلایل تشکیل نهضت آزادی این چنین اظهار داشتند .( پیدایش و تشکیل چنین جمعیتی مانند دیگر احزاب و جمعیت های ملی , معلول ضرورت تاریخ و به حسب وظیفه دینی وملی و برای اثبات کشور و تمرکز نیروهای مردم برای پیشرفت و دفاع از حقوق داخلی و تجاوزات خارجی می باشد تنها چیزی که با موجودیت آن سازگار نیست , مزاج و طبیعت استبدادی است ...) ( افراسیابی , بهرام , طالقانی و تاریخ , تهران , نیلوفر, 1360, ص 265) در ادامه با توجه به گرایشات و افکار بر خلاف مبانی دینی ,و نارضایتی از عملکرد نهضت ازادی , آیت الله طالقانی از نهضت آزادی فاصله گرفتند . دراینجا آشنایی با نگاه دینی سران نهضت(بازرگان و سحابی) در شناخت ایدئولوژی، تئوری دینی و درنتیجه ماهیت و اصالت مبارزات آنها و دلایل جدایی آیت الله طالقانی از آنها مناسب به نظر می رسد . نگاه مهندس بازرگان و همچنین دکتر سحابی به دین، بر اساس مطالعاتی بود که آنان در دوره جوانی در دین داشته، و به تبع علم گرایی رایج در آن دوره، اهمیت علوم تجربی و نیز پیشینه تحصیلات خود می کوشیدند تا به نوعی میان اسلام و علم جدید، پیوند برقرارکنند. از این رو با همان دانش محدود خود سعی کردند، اسلام را برای نسل جدید تحصیل کرده، علمی نشان دهند.یکی از نخستین آثار بازرگان در این زمینه کتاب مطهرات در اسلام بود که خود بازرگان در شرح محتوای آن می نویسد: (در آنجا کلیه احکام مطهرات ونظافات اسلامی از دریچه تصفیه بیوشیمی و با استعانت از قوانین فیزیک و شیمی و فرمول های ریاضی مطالعه شده) (رسوای استبداد ص78) این نگرش علمی- دینی که مبتنی بر نظریه سیانتیسم و آمپریسم بود، منکر تفکر فلسفی و عقلانی موجود در فلسفه اسلامی بود. به همین دلیل بازرگان به شدت به فلسفه اسلامی و عقل گرایی فلسفی حمله کرد. با این تحلیل ها راه بشر در عصر جدید که به تفکر علمی رسیده با راه انبیا تلاقی پیدا می کند. بازرگان بیشتر این تحلیل ها را در شرح اصول اعتقادی اسلام، یعنی توحید، نبوت و معاد در کتاب راه طی شده، ارائه کرده است. او در این کتاب ادعا می کند (بشر روی دانش و کوشش و پای خود، راه سعادت در زندگی را یافته و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند!) بازرگان هم زمان با علمی نشان دادن دین، سعی کرد در کتاب علمی بودن مارکسیسم غیر علمی بودن آن را رد کند! یدالله سحابی نیز با نگارش کتاب خلقت انسان تلاش کرد تا میان آنچه در قرآن راجع به خلقت انسان آمده با آنچه که در زیست شناسی مورد توجه است، توافقی برقرار کند!( جعفریان , رسول , جریان ها وسازمان های مذهبی _ سیاسی ایران , تهران, مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 349-352) با مقایسه این آثار، اقدامات و نظریات التقاطی، با آنچه از پیش راجع به بیانات ناب و بیّن آیت الله طالقانی آمد، به روشنی می توان اختلاف نگاه ها و دیدگاه ها میان هسته های اصلی نهضت با آیت الله طالقانی را یافت. از همین رو است که در قضاوت راجع به عضویت آیت الله طالقانی در نهضت آزادی نباید شتاب به خرج داد. دکتر شیبانی هم که خود از بنیان گذاران نهضت آزادی بود، می گوید: (آیت الله طالقانی از نظر سیاسی و مبارزه خیلی عمیق تر و تندتر از بازرگان و فعالتر و عقیدتی تر بود، البته فعالیت تشکیلاتی نمی کرد و داخل تشکیلات نهضت آزادی هم عمل نمی کرد، یعنی ایشان را نمی توان اصطلاحا نهضتی دانست.) (روزنامه جام جم 21/11/81) ( آیت الله طالقانی و ولایت فقیه ) آیت الله طالقانی در مورد ولایت فقیه معتقدند که فقیه جامع الشرایط در حفظ حقوق عمومی و انتظام بخشیدن به امور عمومی و امور حسبیه که شارع مقدس به تعطیل ماندن آن در هیچ زمانی راضی نیست , ولایت دارد . (ما شیعه معتقدیم که مجتهد جامع الشرایط از امام علیه السلام نیابت دارد . قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است و چون حفظ نظم و حقوق عمومی از اکمل و اوضح موارد امور حسبیه است , پس نیابت علما در این موارد مسلم , وجوب اقامه این وظایف حتمی است .)( نائینی محمد حسین ,تنبیه المه و تنزیه المله , با مقدمه و پاورقی سید محمود طالقانی , تهران , شرکت سهامی انتشار , 1361, ص 51) بنابر این اصل ولایت فقیه مورد پذیرش ایشان می باشد هر چند ایشان قائل به مطلقه بودن ولایت فقیه نیستند و گفته می شود که ایشان به ولایت فقیه آن گونه که در قانون اساسی منعکس شده است , رأی کبود دادند .( طالقانی , سید محمود , از آزادی تا شهادت , تهران, ابوذر , 1358, ص 311-312) برای آشنایی بیشتر با زندگی و ابعاد فکری و سیاسی ایشان به منابع زیر مراجعه نمایید . شورا و آزادی بحثی در اندیشه سیاسی آیت الله طالقانی , علی شیرخانی , قم, آفتاب سبا جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران , رسول جعفریان , تهران , مرکز اسناد انقلاب اسلامی گلشن ابرار , قم, معروف
- [سایر] با سلام و خسته نباشید ولادت امام زمان در چه سال و در چه هنگامی بود؟ شب ولادت امام زمان به چه شبی نامگذاری شده است؟ آغاز امامت امام زمان در چه روزی بود؟
- [سایر] با سلام امام زمان (عج) به شهادت خواهد رسید ؟ بعد از پایان غیبت کدام یک از ائمه امامت خواهند کرد ؟ چه کسی امام زمان را دفن خواهد کرد
- [سایر] آیا امام زمان (عج) در حال حاضر نوابی دارند که مستقیما با مردم در تماس باشند؟
- [سایر] حضرت مهدی (عج) چه خصوصیاتی برای امام بیان نمودهاند؟
- [سایر] چرا امامت در امام دوازدهم (ع) ختم می شود؟
- [سایر] چگونه توحید در امامت حضرت مهدی (عج) تجلی مییابد؟
- [سایر] امامت حضرت مهدی(عج)در خُردسالی را بررسی بفرمایید؟
- [سایر] امام زمان بهائیت کیست؟ و چه رابطه ای با امام زمان شیعه دارد؟
- [سایر] آیا ما غایبیم یا امام عصر سلام الله علیه ؟!
- [سایر] چرا به حضرت مهدی علیه السلام، صاحب الزمان می گویند؟
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولّی عَصْر ( عج ) که نماز جمعه واجب تَعْیینی نیست ، خرید و فروش و سایر معاملات ، پس از اذان جمعه حرام نیست .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مسلمانان باید در مورد اشخاص مجهول که ملبس به لباس علما و طلاب هستند تحقیق نمایند اگر به مقامی دیگر غیر از مقام علما و مجتهدین که نواب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشند ارتباط داشته باشند از آنها کناره گرفته و از ضلالت و اضلال آن ها بپرهیزند.
- [آیت الله نوری همدانی] در زمان غیبت ولیّ عصر (عج ) نماز جمعه واجب تَخییری است ( یعنی مُکَلَّفْ می تواند روز جمعه بجای نماز ظهر نماز جمعه بخواند ) ولی جمعه اَفْضَلْ است وظهر اَحْوَط واحتیاط بیشتر در آن است که هر دو را بجا آورند .
- [آیت الله جوادی آملی] .دریافت کننده خمس، امام ( ع)و در غیبت آن , فقیه جامع الشرایط و حاکم شرع است و مکلف , بدون اجازه از آنان نمی تواند آن را به موارد مصرف برساند . به تعبیر دیگر , همه خمس , اعم از سهم امام ( ع) و سهم سادات, در اختیار منصب امامت (شخصیت حقوقی) است. در زمان غیبت حضرت ولیّ عصر (عج) ،فقیه جامع الشرایط, جانشین شخصیت حقوقیِ امامت است، بنابراین در زمان غیبت باید تمام خمس را به فقیه جامع الشرای ط تحویل داد و هرگونه دخل و ت صرف در خمس (سهم امام( ع) و سهم سادات) باید با اجازه او باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در زمان غیبت ولی عصر (عج) نماز جمعه واجب تخییری است (یعنی مکلّف می تواند روز جمعه به جای نماز ظهر نماز جمعه بخواند) ولی جمعه افضل است و ظهر احوط و احتیاط بیشتر در آن است که هردو را بجا آورد.
- [آیت الله اردبیلی] خمس یک پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است که انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیهالسلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیهالسلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأکید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیهالسلام ، سبب تطهیر مال و وسیلهای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضا علیهالسلام در جواب نامه یکی از تاجران شیعه فارس مینویسد: (... اموال تنها از راهی که خداوند مقرّر فرموده است حلال میگردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری میکند و نیاز آنان که سرپرستیشان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین میکند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ میکنیم. پس خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس کلید روزی و سبب آمرزش و پاکی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان کسی است که به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند نه آن کسی که با زبان اجابت میکند و در قلب مخالفت مینماید.)(1)
- [آیت الله مکارم شیرازی] مساله 588 _مستحب است به امید این که مطلوب پروردگار باشد امور زیر را در دفن میت رعایت کنند: 1: قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود کنند. 2: میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل این که افراد خوب در آنجا دفن شده اند، یا مردم برای فاتحه بیشتر به آنجا می روند. 3: هنگام دفن، جنازه را در چند قدمی قبر بر زمین بگذارند و تا سه مرتبه، کم کم نزدیک ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر کنند. 4: اگر میت مرد است او را از طرف سر وارد قبر کنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد کردن او پارچه ای روی قبر بگیرند. 5: جنازه را با آرامی از تابوت بردارند و با آرامی وارد قبر کنند، و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند. 6: قبر لحد داشته باشد، یعنی آن راطوری بسازند که خاک روی بدن میت نریزد،به این ترتیب که قسمت پایین قبررا باریکتر کنند و بعد از گذاشتن میت در قبر، بالای آن خشت یا آجر بچینند و یا طرف قبله قبر را کمی از پایین توسعه دهند به اندازه ای که میت در آن قرار بگیرد. 7: پشت سر میت مقداری خاک یا خشت بگذارند که وقتی او را به طرف راست می خوابانند به عقب برنگردد. 8: بعد از گذاشتن در قبر، گره کفن را باز کنند و صورت میت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او قرار دهند. 9: کسی که میت را در قبر می گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غیر از خویشان میت، با پشت دست خاک بر قبر بریزند و بگویند: (انا لله و انا الیْه راجعون) و اگر میت زن است کسی که با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند. 10: پیش از آن که (لحد) را بپوشانند دست راست به شانه میت بزنند و او را حرکت دهند و سه مرتبه بگویند:اسْمعْ افْهمْ یا فلان ابْن فلان (و به جای فلان ابن فلان اسم میت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگویند: (اسْمعْ افْهمْ یا محمد بْن علی) سپس به ترتیب زیر او را به عقاید حقه اسلامی تلقین دهند و بگویند:(هلْ انْت علی الْعهْد الذی فارقْتنا علیْه منْ شهادة انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیْه و آله عبْده و رسوله و سید النبیین و خاتم الْمرْسلین و ان علیاً امیر الْمؤمنین و سید الْوصیین و امامٌ افْترض الله طاعته علی الْعالمین، و ان الْحسن والْحسیْن و علی بْن الْحسیْن و محمد بْن علیٍ و جعْفر بْن محمد و موسی بْن جعْفر و علی بْن موسی و محمد بْن علیٍ و علی بْن محمد و الْحسن بْن علیٍ و الْقائم الحجة الْمهْدی صلوات الله علیْهمْ ائمة الْمؤمنین و حجج الله علی الْخلْق اجْمعین، و ائمتک ائمة هدیً ابْرارٌ یا فلان بْن فلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) و بعد بگویند: اذا اتاک الْملکان الْمقربان رسولیْن منْ عنْد الله تبارک و تعالی و سئلاک عنْ ربک و عنْ نبیک و عنْ دینک و عنْ کتابک و عنْ قبْلتک و عنْ ائمتک فلاْ تخفْ و لا تحْزنْ و قلْ فی جوابهما: الله ربی و محمدٌ صلی الله علیْه و آله نبیی و الاْسْلام دینی و الْقرآن کتابی و الْکعْبة قبْلتی و امیرالْمؤمنین علی بْن ابی طالب امامی و الْحسن بْن علیٍ الْمجْتبی امامی و الْحسیْن بْن علیٍ الشهید بکرْبلاء امامی و علیٌ زیْن الْعابدین امامی و محمدٌ الْباقر امامی و جعْفرٌ الصادق امامی و موسی الْکاظم امامی و علیٌ الرضا امامی و محمدٌ الْجواد امامی و علیٌ الْهادی امامی و الْحسن الْعسْکری امامی و الْحجة الْمنْتظر امامی هؤلآء صلوات الله علیْهمْ اجْمعین ائمتی و سادتی و قادتی و شفعائی، بهمْ اتولی و منْ اعْدآئهمْ اتبرء فی الدنْیا و الاْخرة، ثم اعْلم یا فلان بْن فلان (و به جای فلان بن فلان، اسم میت و پدرش را بگویند) بعد بگویند: إن الله تبارک و تعالی نعْم الرب و ان محمداً صلی الله علیْه و آله نعْم الرسول و ان علی بْن ابیطالب و اوْلاده الْمعْصومین الاْئمة الإثْنی عشر نعْم الاْئمة و أن ما جاء به محمدٌ صلی الله علیْه و آله حقٌ و أن الْموْت حقٌ و سؤال منْکر و نکیر فی الْقبْر حقٌ و الْبعْث حقٌ و النشور حقٌ و الصراط حقٌ و الْمیزان حقٌ و تطایر الْکتب حقٌ و أن الْجنة حقٌ و النار حقٌ و أن الساعة آتیةٌ لا ریْب فیها و أن الله یبْعث منْ فی الْقبور. پس بگویند: افهمْت یا فلان (و به جای فلان اسم میت را بگوید) پس از آن بگویند: ثبتک الله بالْقوْل الثابت و هداک الله الی صراط مسْتقیم عرف الله بیْنک و بیْن اولیائک فی مسْتقرٍ منْ رحْمته. پس بگویند: اللهم جاف الاْرْض عنْ جنْبیْه و اصْعدْ بروحه الیْک و لقه منْک برْهاناً اللهم عفْوک عفْوک). 11: قبر را به صورت مربع مستطیل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند و نشانه ای روی آن بگذارند که شناخته شود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب، کسانی که حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز کرده در خاک فرو برند و هفت مرتبه سوره (إنا انزلناه) بخوانند وبرای میت طلب آمرزش کنند. 12: :این دعا را بعد از آن بخوانند: (اللهم جاف الاْرْض عنْ جنْبیه و اصْعدْ الیْک روحه و لقه منْک رضْواناً و اسْکنْ قبْره منْ رحْمتک ما تغْنیه به عنْ رحْمة منْ سواک). و سزاوار است چنانچه میت زن باشد ضمیرها و اسماء را به صورت مؤنث ذکر کند.
- [آیت الله خوئی] مستحب است قبر را به انداز قد انسان متوسط، گود کنند و میت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد. مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند، و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند، و در نوبت چهارم وارد قبر کنند، و اگر میت مرد است در دفع سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد، و در دفع چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند، و اگر زن است در دفع سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده، و پیش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آن که میت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند، و صورت میت را روی خاک بگذارند، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند، و پشت میت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میت به پشت برنگردد، و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میت بزنند، و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدت حرکت دهند و سه مرتبه بگویند:" اسْمَعْ افْهَمْ فُلانَ ابْنَ فُلانٍ". و بهجا ی فُلانَ ابْنَ فُلانٍ اسم میت و پدرش را بگویند. مثلًا اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است، سه مرتبه بگویند:" اسْمَعْ افْهَمْ یا مُحَمَّدْ آبْنِ عَلی". پس از آن بگویند: " هَلْ انْتَ عَلی اْلعَهْدِ ألِذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ انْ لا إلهَ الّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیْکَ لَهُ وَ انَّ مُحَمَّداً صَلَی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَ رَسُوْلُهُ وَ سَّیِّدُ النَّبِیِیِّنَ وَ خاتَمُ المُّرْسَلِیْنَ وَ أنَ عَلِیّاً امِیْرُ الُمُؤْمِّنْیِنَ وَ سَّیِّدُ اْلوَصِیّیْنَ وَ امامٌ اْفَتَرضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالِمْینَ، وَ انَّ اْلحَسَنَ وَ اْلُحَسْینَ وَ عَلِیَّ بْنَ اْلُحُسْینَ وَ مُحَمَّد بْنِ عَلِّیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوْسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوْسَی وَ مُحَمَّد بْنَ عَلِیَّ وَ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الُحَسَنَ بْنَ عَلِیَّ وَ الْقائمَ الْحُجَّةِ الْمَهْدِی صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ ائمّةُ الْمُؤمِنْیِنَ وَ حُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ اجْمَعِیْنَ وَ ائُمَّتُکَ ائمّةُ هُدیً ابْرارُ" یا" فُلانَ ابْنَ فُلانٍ" و بهجا ی فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید. و بعد بگوید:" اذا اتاکَ اْلمَلَکانِ اْلمُقَرَّبانِ رَسُوْلَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ سَالاکَ عَنْ رَبِّکَ وَ عَنْ نِبِیِّکَ وَ عَنْ دِیْنِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ ائمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنٌ وَ قُلْ فِی جَوابِهما اللهُ رَبِیّ وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَبِیّیْ والاسْلامُ دِیْنیٌ وَ اْلقُرآنُ کِتابِی وَ اْلکَعْبَةُ قِبَلتی وَ امِیْرُ الْمُؤْمِنْینَ عَلِیِّ بْنِ ابّیْ طالِبٍ امامِی وَ الْحَسَنٌ بْنُ عَلِیَ الْمُجْتَبی امامِیْ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا امامِی وَ عَلِیٌ زَیْنُ الْعابِدْینَ امامِی وَ مُحَمَّدُ الْباقِرُ امامِی وَ جَعْفَرُ الْصّادِقُ امِامِی وَ مُوْسیَ الْکاظِمُ امامِی وَ عَلِیُ الْرِضا امامِی وَ مُحَمَّدُ الْجَوادُ امامِی وَ عَلِیُ الْهادِی امامِی وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِی امامِی وَ الْحُجَةُ الْمُنْتَظَرُ امامِی هؤُلآءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ ائِمَتِیْ وَ سادَتِیْ وَ قادَتِیْ وَ شُفَعائِی بَهَمْ أَتوَلّی وَ مِنْ اعْدائهِمْ اتَبَرَّا فِی الْدُنْیا والاخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَمْ فُلانَ ابْنَ فُلانٍ" بهجای فلان بن فلان اسم میت و پدرش را بگوید. بعد بگوید:" ان الله تَبَارَکَ وَ تَعالی نِعْمَ الْرَبَّ، وَ انَّ مُحَمَّدُ صَلِی اللهُ عَلَیِهْ وَ آلِهِ نِعْمَ الْرَسُوْلٌ وَ انَّ عَلِیُ بْنَ ابِی طالِبٍ وَ اولادُهُ الْمَعْصُومِیْنةَ الائمة الاثنی عشر نعم اْلَائِمَّةُ، وَ انَّ ما جآءِ بِهِ مُحَمَّدُ صَلِی اللهُ عَلَیِهْ وَ آلِهِ حَقُّ وَ انَّ الْمُوْتَ حَقُّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیْرٍ فِی الْقَبْرِ حَقُّ وَ الْبَعْثَ حَقُّ وَ الْنُّشُوْرَ حَقُّ وَ الْصِّراطَ حَقُّ وَ الْمِیْزانَ حَقُّ وَ تَطایِرَ الْکُتُبِ حَقُّ وَ انَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ الْنّارَ حَقُّ وَ انَّ الْسّاعَةَ آتَیةُ لا رَیْبَ فِیْها وَ انَّ الله یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُوْرِ" پس بگوید:" افَهِمْتَ یا فُلانُ" و بهجا ی فلان اسم میت را بگوید. پس از آن بگوید:" ثَبَتَّکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هداکَ اللهَ الی صِراطٍ مُسْتَقِیْمٍ، عَرَّفَ الله بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أوْلیآئک فِیْ مُسْتَقَرٍ مِنْ رَحْمِتَهِ" پس بگوید:" الّلهُمَّ جافِ اْلَارْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوْحِهِ الَیْکَ وَ لَقّهِ مُنْکَ بُرْهاناً الّلهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ".
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی الصّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معیّن شده)، پس از آن بدون فاصله قابل توجّه مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ عَلَی الصِّداق المعلُوم) (یعنی ازدواج را با مهری که معیّن شده قبول کردم) عقد صحیح است. جمله دوم میتواند با اشاره به مهر مذکور باشد، مانند: (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ هکذا) بلکه اگر در جواب تنها بگوید: (قَبِلْتُ) یا (قَبِلْتُ التَّزْویْجَ) و مقصود او قبول تزویج با مهر معیّن شده باشد کفایت میکند. در عقد ازدواج دائم اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتی فاطِمَةَ مُوَکِّلَکَ أَحْمَدَ علی الصّداقِ المعلُومِ) و پس از آن بدون فاصله قابل توجهی مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَزْویج لمُوکّلی عَلَی الصّداقِ المعلُومِ) صحیح میباشد، همین طور به شکلهای دیگری که اشاره شد. گفتنیست که لازم نیست صیغه ایجاب را زن بخواند و صیغه قبول را مرد، بلکه بر عکس، میتواند صیغه ایجاب را مرد و صیغه قبول را زن بخواند. در هر حال باید صیغهای که مرد و زن میخوانند معنای یکسانی را برساند، هر چند با یک لفظ نباشد، مثلاً اگر زن با لفظ (زوّجتک) صیغه ایجاب را بخواند و مرد با لفظ (قبلت النّکاح) آن را قبول کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] خوب است قبر را به اندازه قد انسان متوسّط گود کنند و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند مگر آنکه قبرستان دورتر از جهتی بهتر باشد مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا میروند و نیز جنازه را در چند ذرعی قبر زمین بگذارند و تا سه مرتبه کمکم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوّم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوّم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچهای روی قبر بگیرند و نیز جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنکه میّت را در لحد گذاشتند گرههای کفن را باز کنند و صورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک، زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد و پیش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدت حرکتش دهند و سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلان). یعنی (بشنو و بفهم ای فلان فرزند فلان) و به جای فلان اسم میّت و پدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا مُحَمَّدَبْنَ عَلِیٍّ). پس از آن بگویند: (هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداًصلی الله علیه وآله وسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ النَّبیّینَ وَ خاتَمُ المُرْسَلینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیّینَ وَ اِمامٌ اِفْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ عَلیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِیَّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤْمِنینَ و حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعین وَ اَئِمَّتُکَ اَئِمَّةُ هُدیً بِکَ اَبْرارٌ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ).(1) و به جای فلان بن فلان، اسم میّت و پدرش را بگوید و بعد بگوید: (اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ و عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اَللَّهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ 6 نَبِیّی وَ الْاِسلامُ دینی وَ الْقُرانُ کِتابی وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ اَبیطالِبٍ اِمامی وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُجْتَبی اِمامی وَ الحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الشَّهِیدُ بِکَرْبَلا اِمامی وَ عَلِیٌّ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامی و مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِمامی، وَ مُوسَی الکاظِمُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الرِّضا اِمامی، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی، وَ عَلِیٌّ الْهادی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَریُّ اِمامی وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعین اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی بِهِمْ اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَبْنَ فَلانٍ).(2) و به جای فلان بن فُلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: (اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله وسلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ أمیرَالْمُؤْمِنینَ عَلِیَّ بْنَ اَبیطالِبٍ وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومینَ الْاَئمَّةَ الاِثْنی عَشَرَ نِعْمَ اَلْاَئِمَّةُ وَ اَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وسلم حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).(3) پس بگوید: (اَفَهِمْتَ یا فُلانُ). یعنی(آیا فهمیدی ای فلان؟) و به جای فلان اسم میّت را بگوید، پس از آن بگوید: (ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللَّهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَوْلِیائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ).(4) پس بگوید: (اَللَّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَ لَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ).(5)