در هوانیروز یک فرمانده ضد آمریکایی به نام خسروداد بوده که سخنان ضد آمریکایی زیادی داشته چرا این فرمانده با وجود تمام توانایی هاش به وسیله خلخالی اون هم بدون دادگاه اعدام شد؟ حکم اعدام منوچهر خسرو داد فرمانده هوانیروز شاهنشاهی ایران به جرم کشتار مردم و تحت عنوان مفسد فی الارض صورت گرفت و صدور این حکم بدون دادگاه نبود و دادگاه وی و چند نفر دیگر از سران رژیم ستمشاهی در دبیرستان شماره 2 علوی تشکیل شد .اما چگونگی محاکمه و اجرای حکم این افراد از این قرار بود از ساعت 9 صبح روز پنجشنبه 26 بهمن 1357 جلسات دادگاه سران رژیم سابق در دبستان علوی شماره 2 واقع در خیابان ایران آغاز شد. قبل از شروع دادگاه امام دستور دادند تنها کسانی که دستشان به خون مردم و مبارزان آلوده شده اعدام شوند و بقیه به حبس محکوم شوند. قبل از پیروزی انقلاب گروهی از این متهمان همچون ارتشبد نصیری (رئیس ساواک) ، امیر عباس هویدا (نخست وزیر) ، منصور روحانی (وزیر کشاورزی و از عناصر فرقه استعماری بهائیت) ، داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی) ، نیک پی (شهردار تهران) و منوچهر آزمون (رئیس سازمان اوقاف) توسط رژیم سابق بازداشت شدند تا بلکه دستگیری و محاکمه فرمایشی آنها آتش خشم مردم انقلابی را آرام سازد لکن این شیوه موثر نیفتاد. آنها در پادگان جمشیدیه نگهداری می شدند و امکانات بسیار خوبی در اختیار داشتند. با پیروزی انقلاب و آزادسازی پادگان مذکور بعضی از آنها همچون داریوش همایون فرار کردند ولی اکثرشان دستگیر شدند و برخی نیز که توقیف نشده بودند پس از پیروزی انقلاب بازداشت شدند و همگی به ستاد انقلاب واقع در خیابان ایران منتقل شدند تا به پرونده آنها رسیدگی شود و بلافاصله بازجویی و تشکیل و تکمیل پرونده دستگیرشدگان آغاز شد. در دوران اقامت آنها در ستاد امام براساس دستورات اسلام ، آنها از همان غذایی می خوردند که اعضای بلند پایه ستاد نیز همان را استفاده می کردند. در نخستین جلسه به اتهامات تعدادی از زندانیان همچون ارتشبد نصیری ، سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران) ، سرلشگر خسروداد (فرمانده هوانیروز) و سرلشگر ناجی (فرماندار نظامی اصفهان) و جمعی دیگر مورد رسیدگی قرار گرفت و جلسه دادگاه تا ساعت 7 بعدازظهر به مدت 10 ساعت ادامه یافت . نعمت الله نصیری به چند فقره قتل اعتراف کرد و پذیرفت که بازجویان ساواک صدها آزادیخواه را شکنجه کرده و به قتل رسانده اند. او در دادگاه به گریه افتاد. سرلشگر خسروداد اعتراف کرد 2بار قصد کودتا داشته است . دفعه نخست پس از خروج شاه می خواست با نیروهای ویژه اش پایتخت را تسخیر و بختیار را برکنار کند و بار دوم روز شنبه 21بهمن در اجرای توطئه کودتایی که با حضور ژنرال هایزر معاون فرماندهی نیروهای امریکایی در اروپا طراحی شد تصمیم داشته در تهران چترباز پیاده کند و در ستاد انقلاب و اقامتگاه امام کسی را زنده نگذارد.این طرح شوم با هوشیاری امام و صدور اطلاعیه مبنی بر غیرقانونی بودن ساعات حکومت نظامی که از 4.5 بعدازظهر 21 بهمن تا 12 ظهر 22 بهمن افزایش یافته بود و حضور حماسی و یکپارچه مردم به ویژه جوانان در خیابان ها خنثی شد. نصیری و رحیمی ، اندکی پیش از شروع دادگاه کوشیدند فرار کنند لکن موفق نشدند. نصیری ، رحیمی و خسروداد در دادگاه توبه نکردند . پس از پایان دفاعیات ، دادگاه وارد شور شد و به اتفاق آراء 4 متهم نامبرده را به اعدام محکوم کرد. حکم ساعت 23:40 همان شب به اجرا در آمد. اعدام این جنایتکاران موجی از شادی را در تمام مردم ایران ایجاد کرد و همه گروهها و شخصیت ها به حمایت از آن برخاستند و فقط گروهی معدود با آن مخالفت کردند. همان زمان یکی از روشنفکران به نام دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی که اکنون در خارج از کشور اقامت دارد با نوشتن مقاله ای ضمن حمایت از این اقدام گفت: دولت آقای مهندس بازرگان باید بداند که یکی از عوامل اصلی پیروزی انقلاب ، نابودی کامل و سریع عناصر اصلی رژیم سابق است. به تدریج بقیه متهمان نیز با رسیدگی دقیق به پرونده شان و پس از بازجویی های مفصل محاکمه و مجازات شدند. (www1.jamejamonline.ir/printable.aspx?newsnum=100004147006)
در هوانیروز یک فرمانده ضد آمریکایی به نام خسروداد بوده که سخنان ضد آمریکایی زیادی داشته چرا این فرمانده با وجود تمام توانایی هاش به وسیله خلخالی اون هم بدون دادگاه اعدام شد؟
در هوانیروز یک فرمانده ضد آمریکایی به نام خسروداد بوده که سخنان ضد آمریکایی زیادی داشته چرا این فرمانده با وجود تمام توانایی هاش به وسیله خلخالی اون هم بدون دادگاه اعدام شد؟
حکم اعدام منوچهر خسرو داد فرمانده هوانیروز شاهنشاهی ایران به جرم کشتار مردم و تحت عنوان مفسد فی الارض صورت گرفت و صدور این حکم بدون دادگاه نبود و دادگاه وی و چند نفر دیگر از سران رژیم ستمشاهی در دبیرستان شماره 2 علوی تشکیل شد .اما چگونگی محاکمه و اجرای حکم این افراد از این قرار بود از ساعت 9 صبح روز پنجشنبه 26 بهمن 1357 جلسات دادگاه سران رژیم سابق در دبستان علوی شماره 2 واقع در خیابان ایران آغاز شد. قبل از شروع دادگاه امام دستور دادند تنها کسانی که دستشان به خون مردم و مبارزان آلوده شده اعدام شوند و بقیه به حبس محکوم شوند. قبل از پیروزی انقلاب گروهی از این متهمان همچون ارتشبد نصیری (رئیس ساواک) ، امیر عباس هویدا (نخست وزیر) ، منصور روحانی (وزیر کشاورزی و از عناصر فرقه استعماری بهائیت) ، داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی) ، نیک پی (شهردار تهران) و منوچهر آزمون (رئیس سازمان اوقاف) توسط رژیم سابق بازداشت شدند تا بلکه دستگیری و محاکمه فرمایشی آنها آتش خشم مردم انقلابی را آرام سازد لکن این شیوه موثر نیفتاد. آنها در پادگان جمشیدیه نگهداری می شدند و امکانات بسیار خوبی در اختیار داشتند. با پیروزی انقلاب و آزادسازی پادگان مذکور بعضی از آنها همچون داریوش همایون فرار کردند ولی اکثرشان دستگیر شدند و برخی نیز که توقیف نشده بودند پس از پیروزی انقلاب بازداشت شدند و همگی به ستاد انقلاب واقع در خیابان ایران منتقل شدند تا به پرونده آنها رسیدگی شود و بلافاصله بازجویی و تشکیل و تکمیل پرونده دستگیرشدگان آغاز شد. در دوران اقامت آنها در ستاد امام براساس دستورات اسلام ، آنها از همان غذایی می خوردند که اعضای بلند پایه ستاد نیز همان را استفاده می کردند. در نخستین جلسه به اتهامات تعدادی از زندانیان همچون ارتشبد نصیری ، سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران) ، سرلشگر خسروداد (فرمانده هوانیروز) و سرلشگر ناجی (فرماندار نظامی اصفهان) و جمعی دیگر مورد رسیدگی قرار گرفت و جلسه دادگاه تا ساعت 7 بعدازظهر به مدت 10 ساعت ادامه یافت . نعمت الله نصیری به چند فقره قتل اعتراف کرد و پذیرفت که بازجویان ساواک صدها آزادیخواه را شکنجه کرده و به قتل رسانده اند. او در دادگاه به گریه افتاد. سرلشگر خسروداد اعتراف کرد 2بار قصد کودتا داشته است . دفعه نخست پس از خروج شاه می خواست با نیروهای ویژه اش پایتخت را تسخیر و بختیار را برکنار کند و بار دوم روز شنبه 21بهمن در اجرای توطئه کودتایی که با حضور ژنرال هایزر معاون فرماندهی نیروهای امریکایی در اروپا طراحی شد تصمیم داشته در تهران چترباز پیاده کند و در ستاد انقلاب و اقامتگاه امام کسی را زنده نگذارد.این طرح شوم با هوشیاری امام و صدور اطلاعیه مبنی بر غیرقانونی بودن ساعات حکومت نظامی که از 4.5 بعدازظهر 21 بهمن تا 12 ظهر 22 بهمن افزایش یافته بود و حضور حماسی و یکپارچه مردم به ویژه جوانان در خیابان ها خنثی شد. نصیری و رحیمی ، اندکی پیش از شروع دادگاه کوشیدند فرار کنند لکن موفق نشدند. نصیری ، رحیمی و خسروداد در دادگاه توبه نکردند . پس از پایان دفاعیات ، دادگاه وارد شور شد و به اتفاق آراء 4 متهم نامبرده را به اعدام محکوم کرد. حکم ساعت 23:40 همان شب به اجرا در آمد. اعدام این جنایتکاران موجی از شادی را در تمام مردم ایران ایجاد کرد و همه گروهها و شخصیت ها به حمایت از آن برخاستند و فقط گروهی معدود با آن مخالفت کردند. همان زمان یکی از روشنفکران به نام دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی که اکنون در خارج از کشور اقامت دارد با نوشتن مقاله ای ضمن حمایت از این اقدام گفت: دولت آقای مهندس بازرگان باید بداند که یکی از عوامل اصلی پیروزی انقلاب ، نابودی کامل و سریع عناصر اصلی رژیم سابق است. به تدریج بقیه متهمان نیز با رسیدگی دقیق به پرونده شان و پس از بازجویی های مفصل محاکمه و مجازات شدند. (www1.jamejamonline.ir/printable.aspx?newsnum=100004147006)
- [آیت الله مکارم شیرازی] با عنایت به این که تقدیم دادخواست به دادگاه ها از طرف مدّعی مستلزم مخارج زیادی، از قبیل هزینه تمبر دادرسی، هزینه کارشناسی، هزینه تهیّه وسیله اجرای معاینه محلّ، و مانند آن می باشد، آیا دادگاه می تواند (در صورت وارد تشخیص دادن اصل دعوای خواهان،) علاوه بر اصل موضوع، حکم به محکومیّت مدّعی علیه نسبت به پرداخت هزینه های مزبور بنماید؟
- [سایر] بسه نام خدا سلام وتشکر از اینکه وقت گرانبهاتون رو در اختیار اعضا میذارین. برادرم بهنام 29 ساله و لیسانس زبان خارجی داره ودر آموزشگاه کار میکنه.چند وقت پیش من از sms دادنهاش فهمیدم که با دختری در ارتباطه و باهاش مطرح کردم گفت که اون خانم 28 ساله و مطلقه و دختری 8 ساله داره و 2ساله که طلاق گرفته و شوهرش دوباره ازدواج کرده.دهانم از تعجب باز موند و حدود یک ساعت باهاش صحبت کردم ولی نتونستم متقاعدش کنم و در آخر گفت بهم یه چیزی بگو که باهاش خوشبخت نمیشم منم گفتم 1- مطلقه اس 2-بچه داره 3-از لحاظ ظاهری زیادی باز میگرده 4-هنوز شوهرش بهش زنگ میزنه5-بابام بفهمه زندگیمون از هم میپاچه6-شغل درست و حسابی نداری بیمه نیستی و توانایی مالی اداره یه زندگی رو نداری و فعلا که تغییری تو ارتباطش ندیدم فهمیدم که به قول معروف عشق کور و کرش کرده.خانواده ما سنتی هستن وفعلا مادرم وخواهرم از این موضوع خبر دارن وچون پدرم ناراحتی قلبی داره نذاشتیم خبر دار بشه.طبق گفته برادرم با اون خانم حدود سه هفته اس که ارتباطشون به اینجا رسیده .و برادرم از اون پسرهایی هست که تا به حال با دختری دوست نبوده . ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنیین چی کار کنم؟ ممنون
- [سایر] با سلام پدری دارم 60 ساله خیلی مهربان از لحاظ مالی خوب ولی عصبی درمورد بعضی مسایل حساس مثلا خیلی خیلی به مردم عزت میگذارد و میگوید شما هم همین کار را بکنید ما میگویم هر چیزی حدی دارد در ضمن مادرم دایم به ما غر میزند که بابا تون این کار را کرد باباتون اون کار رو کرد من سعی می کنم ارومش کنم یا قانعش کنم موردی ندارد ولی بی فایده است خواهرم ودو برادرم دیگر هم دایما غر میزنند و دایما به او میگویند اینطور نه اینطور اره هر چه میگویم چطور کسی نباید به کار شما دخالت کنه ولی شما خیلی راحت دخالت میکنید حتی دایم به من که ازشون بزرگترم امر نهی میکنند البته گاهی به عنوان پیشنهاد مسیله نیست ولی زیادی ام ونهی میکنند حتی به دکوراسیون خانه ادم کار دارند هم پدرم شاکی هم من چون خودشان اصلا خوششون نمیاد ولی با دیگران این کار را میکنند یکی از برادرها جدا شده اون بهخودش حق دخالت میده کلا صحبت سر پدرم است چه کنیم در ضمن خواهرم میگه عقده ای شده ایم ایا این حرف منطقی است حرف زیاده ولی این طوری نمشه در ضمن مادرم خیلی از پدرم جلوی بچه هاش بد میگوید روی من تاثیری نذاشته ولی روی خواهر و 2 برادرم چرا البته به این صورت که همه کارهای او را زیر ذره بین برده دایما غر میزنند خسته شدم کمکم کنید
- [سایر] من امروز مطلبی با این عنوان دیدم (چطور به زبان مشترک برسیم؟ ) در مورد همسر ی که زود عصبانی میشه سوال من این بود که همسر من هم همین شرایط رو داره می خواستم بدونم که من باید چیکار بکنم چون در استانه جدایی قرار داریم همسر من با توجه به شرایط پیش از ازدواجش با من دروغ های زیادی در مورد سن شرایط خانواده و شرایط روحی خودش به من گفته . من چند بار تلاش کردم به یک مشاوره مراجعه کنیم که مخالفت کرد حالا با مقاومت شدید خانواده همسرم در مورد مشاوره و حل مشکل روبرو هستم البته همسرم به علت شرایط روحیش قبول نمی کنه که زود عصبانی میشه حتی خانوادش هم با این اخلاق بد اون مشکل دارن و به من میگن که ازدواج کن و ببرش خودت با هاش کنار بیا ما دیگه نمی تونیم من نمی دونم باید ببرمش یا نه خیلی بد اخلاق و پرخاش گر هست در ضمن ما هنوز به خانه خودمان نرفتیم ممنون می شم من رو راهنمایی بفرمایید
- [سایر] بازم سلام! خب من دوستای زیادی ندارم البته دارم ولی با هیچکدوم صمیمی نیستم خواهرمم دانشجو ست و صب میره شب میاد بابامم سرکار مامانمم اینترنت!من میمونم تنها!ظهر بیدار میشم نهار میخورم بعد تلویزیون نگا میکنم بعد شاید یه نیم ساعتی اومدم نت بعد هوا تاریک میشه عصرونه میخوریم بعد بازم تلویزیون بعد خواب! هیچ کلاسیم نمیرم بخاطر ماه رمضون درضمن فک و فامیلم اصلا نداریم!!نه که نداشته باشیم!مامانبزرگ و بابابزرگ که ندارم خاله ندارم داییام کانادان عمو ها فقط با یکیش صمیمیم اونم تو تبریزه و زنموم یه جوریه که اگه بخوام برم تبریز خودم راضی نمیشم بمونم خونشون!با یکی از عمو هام کلا قطع رابطه کردیم یکیش تو سقزه یکیش میمونه اونم بچه ی همسنه ما نداره و بچه هاش کوچیکن و مامانمم دوس نداره با اون عموم رابطه داشته باشیم وقتیم که بخوام تنهایی برم فقط میگن با ثمین که 6 سالشه بازی کن منم خیلی عصبیم و از بازی کردن بدم میاد مخصوصا با ثمین!در نتیجه ترجیح میدم به جای اینکه دل بچه 6 ساله رو بشکونم نرم خونشون!اینطوری هیشکی نمیمونه! اگه هم بخوایم بریم مسافرت که ماشینمون رو فروختیم و وضع مالیمون زیاد جالب نیس پیش روانشناسم نمیبرنم!میگن ما خودمون روانشناسیم به ما بگو!وقتیم میگم میگن خوب با دوستات برو بیرون!!!حالا دوستم که ندارم تنها بخوام برمم نمیذارن! حالا من چیکار کنم؟!؟!
- [سایر] سلام . پسری 7 ساله دارم که تمام شیطنتش در منزل و جاهای خودمونی است اگر در مدرسه کسی اذیتش کنه قادر به دفاع از حق خودش نیست. خیلی با غریبه ها رودربایستی داره و درجمع دوستاش در کلاس خیلی اروم و خجالتی است.در خانه اگر با خواهر کوچکترش سر اسباب بازی دعوایشان بشود به جای اینکه اون وسیله رو از دست خواهرش بگیره نق می زنه و بیشتر خواهر کوچکترش بهش زور می گه و اون فقط در مقابل زورگویی های خواهرش نق میزنه. بارها بهش گفتم تو پسری نباید اینجور رفتار کنی اما بازدر همان موقعیت که قرار می گیرد همان رفتار را می کند. یا مثلا وقتی مدرسه می رفت وقتی می خواست مشق بنویسه اگه یه جا گیر می کرد یا جواب ریاضی را نمی دونست به جای اینکه فکر کنه نق نق می کرد . چند خط که می نوشت بارها از جای خودش بلند می شد حواسش را به جاهای مختلف می داد به جز کاری که باید انجام بده و با میل و اشتیاق کارهای مدرسه را انجام نمی داد و دوست داشت که مرتب من کنارش باشم اونجوری اعتماد به نفس بیشتری داشت اما سرکلاس اینطوری رفتار نمی کرد . کلا احساس می کنم تحملش در مقابل مسایل کم است و زود خسته و دلزده می شود گاهی مطرح می کند که از این زندگی خستگی شدم . من خیلی باهاش حرف میزنم تا فکرش را باز کنم . در کل به نسبت اینکه پسر است خیلی حساس و احساساتی می باشد دوست دارم به عنوان یه مرد در آینده روحیه قوی تر و محکمتری داشته باشه . بچه آروم و بی سرو صدایی هم نیست شیطنتهای زیادی داره. اما نمیدونم چرا گاهی احساس خستگی می کنه . لطفا راهنمایی کنید.متشکرم
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.