هر آیینی مثل یهودیت و مسیحیت و یا شیطان پرستی نمادی برای خودشان دارند، تشیع چه نمادی برای خودش انتخاب کرده است؟ تمامی ادیان,مذاهب,گروهها و فرقه ها برای خودشون آرم و نشان دارند . مثل مسیحیها که از گردنبند صلیب یا زدن صلیب با دست استفاده میکنند یا شیطان پرستها که از چوب سه پایه و ده ها نماد دیگه استفاده می کنند . ما حتی در احادیث داریم که امام حسن عسکری (ع) نشان شیعیان و تشیع رو انگشتر عقیق معرفی کرد اما هیچ وقت برای این موضوع تبلیغ نکردیم . همین حالا که اینقدر صحبت از جریان انحرافی میشه که همون تبلیغ حس وطن گرائی , ناسیونالیسم و مکتب ایرانی در مقابل دین اسلامه, می بینیم که از آرم فروهر که تو دوران هخامنشیها به عنوان نماد بود استفاده می کنند . و اونو به صورت گردنبند , روی تیشرت ها , پشت ماشینها , روی خودکار و مداد , پشت ظرف و ظروف و صدها جای دیگه تو شهرها و روستا ها می بینیم . ولی ما به همون انگشتر عقیق که به صورت مذهبی استفاده میشه اکتفا کردیم , در حالیکه در مذهب تشیع میشه صدها نماد ساخت . در قدیم فرقه ای بود به نام جوانمردان که برای برجستگان تشیع نماد ساخته بودن , مثلا حضرت حمزه سیدالشهداء رو با کمان تعریف کرده بودن , که یعنی هر جا کمان دیدن نشان حضرت حمزه است . ولی ما نهایتا شمشیر ذوالفقار حضرت علی (ع) رو به صورت پلاستیکی یا با جنسهای بنجل می سازیم و بعضی ها به گردنشون می اندازن . درصورتی که تو همین کشور آرمهای صلیب , چوب سه پایه , مثلث فراماسونریها و فروهر با بهترین جنسهای طلا , نقره و تیتانیوم می سازن و به جوونها عرضه می کنن . به نظرم ما بابد شمشیر ذوالفقار حضرت علی (ع) رو به عنوان نشان اصلی تشیع در جهان معرفی کنیم , چون این شمشیر با توجه به نوع فرم و ساختش یک نماد خاص و عجیب محسوب میشه , همانطوری که در فیلم محمد رسول الله با دیدن این شمشیر دو دَم حس عجیبی در انسان ایجاد میشد و علاوه بر این باید برای هر کدام از امامان خودمون یک نماد بسازیم . ما حتی برای شهادت که یک مسئله فوق العاده مهمه نماد نداریم , البته داشتیم , یک گل لاله , ولی چون تبلیغات نشد و به صورت فیزیکی ( مانند پوستر ,گردنبند یا اشیاء خاصی ) در نیومد به مرور زمان فراموش شد. مسیحیت , یهودیت , شیطان پرستان , بودائیها , بهائیها , ملی گراها و هزاران فرقه دیگه انواع نمادها رو معرفی و جوونها رو جذب خودشون میکنند , ولی ما با داشتن مذهب غنی تشیع از ساختن چند نماد بازماندیم. بررسی تاریخ اجتماعی پیروان یک مذهب، توجه همه جانبه به زندگی و نکتههای ریز دخیل در فرایند شکلگیری تاریخ آنان، از جمله نمادهای اجتماعی را طلب میکند. نمادها از مؤلفههای تأثیرگذار در تاریخ اجتماعی است که از عوامل گوناگون تأثیر میپذیرد. بحث و مطالعه دربارة تاریخ اجتماعی شیعیان نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست. نوشتار حاضر به برخی نمادهای زبانی در تاریخ اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع)، اشاره میکند. در این نوشتار به مواردی از چگونگی عملکرد و رفتار شیعیان پرداخته شده که اختصاص به آنان داشته و از باورها و عقاید آنان حکایت دارد، به گونهای که با مشاهده این رفتار میتوان باور و عملکردهای شیعی را از غیر شیعی تشخیص داد. نمادهای اجتماعی شیعه در دورة حضور معصومان(ع)، با عنایت به سیره و سفارش رهبران مذهبی و معطوف به سنت نبوی و سیره ائمّه اطهار(ع) قابل تبیین است. این دوره به لحاظ دسترسی به معصوم و بیان معارف و آموزههای دینی مذهبی از زبان ایشان، دوره بیان و نهادینهشدن آموزهها و شاخصههای خاص تشیّع است. موارد بیان شده در نوشتار حاضر، نمونههایی از ظهور باور شیعی است که شیعیان را از دیگران متمایز میسازد. شیعیان عصر حضور با آن شاخصهها از دیگر پیروان مذاهب و آیینها مشخص میشدند.هرچند جلوه بارز نمادهای زبانی شیعه با رویکرد اجتماعی، پس از دوره حضور و با تشکیل اجتماعات و حاکمیتهای شیعی، بیشتر و بهتر قابل تبیین است، لکن مواردی که ذکر میشود نیز نماد و علامت اجتماعی در تاریخ تشیّع به شمار میآید. مفهوم نماد نماد(نَ/نُ)؛1 در لغت به معنای نمود (حاصل مصدر) است که نمایش، ظهور، جلوه، تجلی، نشان، علامت و امثال آن را معنا میدهد. همچنین به معنای فاعل آمده که ظاهرکننده و نمایندَه باشد و مرادف با (نمادن) و (نمودن) (مصدر) نیز گرفته شده به معنای نشان دادن، ظاهر کردن و نمایان گردانیدن.2 به تعبیر دیگر، نماد به معنای نمود، نشان، سمبل، آنچه مظهر چیزی است و به معنای جهان هستی به کار میرود.3 معناها و تعریفهایی که برای واژه نماد، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بیان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبیر، بیانکننده مفهوم واحدی هستند یا اینکه به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معنای واحد (ظهور و ارائه حقیقتی است که در قالب مصدر به صورت ظهورکردن و ارائه دادن) بیان میشود.4 نماد، بحث مهمی در حوزة جامعهشناسی، مردمشناسی، فرهنگ و امثال آن به شمار میآید. در فرایند اجتماعی به نمادهایی توجه میشود که در نمادهای جمعی ریشه دارد و به نمادهای فردی چندان عنایتی صورت نمیگیرد. زبان، واحدهای مبادلهای و اعتبار، پرچمها و رفتارها و اعمال دینی، همه بیانگر نمادهایی میباشند که افراد جامعه در آن اشتراک دارند.5 هر نماد دربردارندة محتوایی است که از آن حکایت میکند. نکته قابل توجه در معنای اصطلاحی نماد این است که به مسئله اعتباری و قراردادی بودن آن بیشتر توجه میشود و آن را شاخصِ معرفیکننده نماد به شمار میآورند و میگویند: (نوعی رابطه ارادی و قراردادی میان نماد و امور نمادی شده، وجود دارد.)6 نماد به معنای رمز، نشانه، تجلی، جلوه و غیره زمینه بحث و بیان نمادهای اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع) را با مشکل مصداقیابی روبهرو میسازد، لیکن با تعمیم معانی نماد و با توجه به لوازم معنای (ظهورکردن و ارائه دادن)، میتوان موارد ذیل را از نمادهای شیعی به شمار آورد، زیرا نشانهها و تجلی خاص فکر شیعی است، رمز حضور باور دینی و مذهبی شیعیان است و رفتارهایی است که در پی وقوع حوادث مهم و تأثیرگذار در فرایند تاریخ تشیّع به وجود آمده و یا از آن حوادث حکایت میکند. آنچه به عنوان نمادهای شیعه یاد میشود، بخشی از مؤلفههای تاریخ اجتماعی شیعیان است. آنها از عواملی تأثیر پذیرفتهاند که در جمله عوامل مؤثر بر تاریخ اجتماعی است، زیرا یکی از عوامل، دین و مذهب میباشد. در دورهای که اندیشههای شیعی در حال بارور و نهادینه شدن است و شیعیان آموزههای خود را مستقیماً از رهبران دینیشان میگیرند، چگونگی رفتارشان را طبق دستورات و سیره ایشان تنظیم میکنند. در این میان، نمادهای اجتماعی نیز از دین و مذهب و باورهای دینی تأثیر میپذیرد. از سویی، برخی نمادهای شیعی، تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم حوادث پدیدآمده در تاریخ تشیّع است. حادثه عظیم کربلا یکی از این حوادث است. شهادت سیدالشهدا(ع) و یارانش، تراژدی غمباری بود که از همان ابتدا زندگی شیعیان را تحت تأثیر قرار داد. این مهم، موجب برخی آموزههایی در ساحت رفتار و عمل شیعیان شد که همواره به عنوان نماد شیعه در طول تاریخ جلوه میکند. نکته قابل توجه در بررسی نمادهای اجتماعی مربوط به تاریخ پیروان یک مذهب این است که نمادها و نشانههای خاص فکری، پس از تبیین و ترسیم کامل آموزههای اعتقادی و مذهبی، شکل میگیرد و خود را به عنوان نماد و سمبل آن، نشان میدهد. نمادهای اجتماعی شیعیان نیز در دورههای بعدی بهتر قابل بررسی و دستیابی است. نمادهای زبانی با دیدِ کلیتر نمادها در دو بخشِ نمادهای زبانی و غیرزبانی، قابل بررسی است. نمادهای شیعی دوره حضور معصومان(ع) نیز در دو قالب فوق جا میگیرد. نمادها یا پیام متنی و مکتوبی ارائه میکند و یا بدون القای پیام متنی، صرفاً نشانه و علامت یک رویکرد و گرایش خاص است. بنابراین، نمادها دو گونهاند: نمادهای زبانی و نمادهای غیرزبانی. منظور از نمادهای زبانی، آن بخش از نشانههایی است که پیام متنی ویژه را به دیگران منتقل میکند. پیام متنی میتواند مکتوب باشد، مانند نوشتههای روی سکهها و پرچمها، لوحهای مکتوب و غیره و همچنین میتواند به صورت غیرمکتوب متجلی باشد که تنها به زبان جاری شود، مانند ضربالمثلهای رایج در یک زبان، شعارهای خاص یک گروه و فرقه مذهبی سیاسی، اذکار خاص، شعارهای یک مذهب و امثال آن. در اینجا به نمونههایی از این موارد، اشاره میشود: 1. اذان شیعی اذان از موضوعاتی است که مسلمانان در روز چند بار به وسیله آن، به عبادت خداوند فراخوانده میشوند. این شعار مهم در میان فرقههای مسلمان دستخوش تحول شده است. شیعه و سنی به فراخور پشتوانه نقلی و عملیشان در رد یا اثبات بخشی از آن، اختلاف دارند، به گونهای که اذان شیعی متفاوت از اذان اهل سنت است و هر اذان، نماد تفکر فرقة خاصی است. به این ترتیب، اذان شیعی با ویژگی و فرازهای منحصر به خود، نماد تشیّع به حساب میآید. این اذان در عصر معصومان(ع) رایج بوده، هرچند به علت خفقان حاکم بر ائمّه اطهار(ع) و جامعه شیعی، کمتر فرصت بروز یافت. فرازی که اذان شیعی را از اذان اهل سنت متمایز میسازد، جمله کوتاه و گویای (حی علی خیر العمل) است. شیعیان و در رأس آنها امامان معصوم به فراخور شرایط و فرصت، این جمله را دوبار در قسمتی از ندای ملکوتی اذان میگفتند. در دورههای پس از حیات حضور معصوم تا عصر حاضر، تأکید بیشتری روی آن صورت میگیرد و شیعیان با گفتن آن، مسلمانی خود را با گرایش شیعی فریاد میزنند. الف. اذان اول شیعیان با تکیه بر مستندهای تاریخی و روایی، بر این عقدهاند که اذان در نخستین آوان تشریع، فراز (حی علی خیر العمل) را داشته است. اذان در حیات رسول اکرم(ص)، چیزی است که شیعیان میگویند. مؤذن پیامبر (حی علی خیر العمل) را دو بار ذکر میکرد. برای اثبات مدعا شواهد تاریخی و روایی، هم در منابع اهل سنت موجود است و هم منابع تشیّع بر آن تأکید دارد. از منظر فقه شیعه، وجود جمله (حی علی خیر العمل) در اذان، اجماعی است7 و هیچ یک از فقهای شیعه در آن تردید ندارند. به عقیده شیعه، اذان همراه با این جمله، در معراج توسط جبرئیل گفته شده8 و یکی از صحابة رسول اکرم(ص) هنگام حفر خندق نیز اذان را با جمله (حی علی خیر العمل) ادا نموده است.9 همچنین نقل شده است که بلال مؤذن پیامبر نیز در اذان این جمله را گفت10 و ترک این جمله در خانهنشینی بلال و اذان نگفتن او پس از رحلت پیامبر خدا(ص) مؤثر بوده است.11 ابی محذره، دیگر مؤذن پیامبر(ص) است. او میگوید: رسول خدا(ص) حرف به حرفِ اذان را به او یاد داده12 و دستور فرموده است در اذان (حی علی خیر العمل) بگوید.13 گفته شده که حضرت به او فرمود: در آخر اذانت این جمله را قرار بده.14 از علی(ع) نیز روایت شده که پیامبر اکرم(ص) به بلال دستور داد که اذان را با (حی علی خیر العمل) بگوید و میفرمود: چنین رفتار کنید که بهترین اعمال شما نماز است.15 در خبری نقل شده است که امام زینالعابدین(ع) اذان را با (حی علی خیر العمل) میگفته و اذان اول را اذانی میدانست که در آن، این جمله گفته میشد..16 ب. تغییر در اذان این سنت در عهد خلیفه اول و بخشی از خلافت عمر نیز رایج بوده است. خلیفه دوم دستور داد آن را از اذان حذف کنند، تا مبادا مسلمانان به نماز اکتفا کرده، دست از جهاد و دیگر اعمال اسلامی بردارند. از نظر ایشان مصلحت جهاد، و حج مهمتر از نماز تلقّی میشد، از اینرو، با استحسان عقلی، حکم الهی و سنت جاریه نبوی را تغییر داد. عمر اولین فردی بود که با اذان رسول خدا(ص) مخالفت کرد و (حی علی خیر العمل) را ترک کرد و کسانی را که سرِ مخالفت داشت، تهدید نمود تا مردم به بهانه اینکه نماز بهترین عمل است، جهاد را ترک نکنند.17 او اعلان داشت: سه چیز در زمان رسول خدا(ص) مرسوم و رایج بود، اما من از انجام آن شما را باز داشته و آنها را حرام اعلام میکنم، بنابراین، کسانی که مرتکب آن اعمال شوند، سرزنش شده و دچار تعقیب قانونی میشوند؛ آن سه چیزی که عمر نهی کرد، عبارتاند از: متعة نساء، متعه حج و گفتن (حی علی خیر العمل) در اذان. سپس راز منع از گفتن (حی علی خیرالعمل) را چنین بیان کرد: اگر مردم آن را بشنوند، به نماز اهمیت داده و به آن دل بسته و حج و سایر اعمال (جهاد) را رها میکنند.18 همچنین آمده است که سِرّ ممنوعیت، دو بُعد ظاهری و باطنی دارد؛ ظاهر قضیه مربوط میشود به اینکه مردم با اتکا به نماز، به جهاد بیتوجهی کنند، و باطن آن مقابله با ولایت است. از امام صادق(ع) معنای (حی علی خیر العمل) پرسیده شد، حضرت فرمود: (حی علی خیر العمل) همان ولایت است19 و حضرت رضا(ع) به هر دو بُعد20 اشاره کرده است.21 ج. شواهد تاریخی وجود این فراز در اذان شواهدی فراوانی وجود دارد که به رغم ممنوعیت (حی علی خیر العمل) در اذان، بعضی مسلمانان آگاه، ارزشی برای چنان منعی قائل نمیشدند. از امام صادق(ع) نقل شده است: حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) مؤذنی داشت که در اذان جمله (حیّ علی خیر العمل) را میگفت و هرگاه امام(ع) او را میدید تحسین و تمجید میکرد و میفرمود: (مرحبا بر آنان که عادلانه سخن میگویند و آفرین بر نماز ایشان.)22 در برخی منابع آمده است که عبداللّهبن عمر در اذان پس از (حَیّ علی الفلاح) جمله (حیّ علی خیر العمل) میگفته است.23 از سیرة امام سجاد(ع) به دست میآید که ایشان به مقتضای آنکه چنین اذانی از سوی خداوند و توسط پیامبر خدا(ص) تشریع شده است، به گفتن این جمله در اذان ملتزم بود.24 همچنین آمده است که امام علیبن ابیطالب(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) و عقیلبن ابیطالب، ابنعباس، عبداللهبن جعفر و محمّدبن حنیفه همواره در اذان (حی علی خیر العمل) را قرائت میکردند.25 خبر دیگری در مورد عقیلبن ابی طالب در دست است که تا زنده بود در اذان، (حی علی خیر العمل) میگفت.26 با وجود مشروعیت جمله یادشده در اذان، دورة حضور معصومان(ع)، دورهای نیست که آشکارا جامعه شیعی شکل مشخص و متمایزی داشته و به این مهم (اذان شیعی) آشکارا عمل کرده باشند. حتی معصومان(ع) در بسیاری از مقاطع، تقیه کرده و به یاران و پیروان خویش نیز دستور تقیه میدادند تا از گزند حوادثی که از سوی حاکمیتهای ضد شیعی پیش میآمد، جلوگیری کرده باشند. با وجود این، اذان شیعی به عنوان یکی از شاخصههای شیعه و تشیّع در همان دوره نضج گرفت و به نماد شیعه تبدیل شد، گرچه کمتر علنی گردید. البته در قرنهای بعد، در شهرها و اجتماعات شیعی و در مأذنهها و نمازها آشکارا گفته میشد. د. اذان شیعی، نماد شیعه اذان همراه با جمله (حیّ علی خیر العمل) شاخصه و ممیزة تشیّع و پیروی از خاندان رسالت شد و شعار و پرچم شیعی گردید و شیعیان به تبع از أئمه(ع) به آن اهتمام داشتند. اذان شیعی هرچند در دوره حضور، کمتر فرصت بروز پیدا کرد، اما در قرنهای بعدی، هر زمان که حاکمیت شیعی پا میگرفت یا مردمان شهری خود را از چنگ آزار و اذیت مخالفان آسوده میدیدند، اذان شیعی را برپا داشته و با گفتن آن، تشیّع خود را ندا میدادند. شیعه جمله مزبور را ذکری از ندای ملکوتی اذان و اقامه میدانست و با این اعتقاد به سنت و سیره پیامبر(ص) عمل میکرد، به گونهای که انجام آن به شیعه اختصاص یافته و به صورت شعار و نماد شیعهگری درآمد، از اینرو، در سدههای بعدی اگر یکی از فرمانروایان شیعی مذهب، ناحیه یا شهری را تصرف میکرد، دستور میداد که مؤذنان جمله مزبور را در مأذنهها بگویند. در ایام حاکمیت هادی عباسی، هنگامی که حسینبن علیبن حسن، مشهور به صاحب فخ، بر مدینه مسلط شد، عبد اللّهبن حسن افطس، فرمانده نظامی او بالای منارهای که روی مرقد رسول اکرم(ص) قرار داشت، رفت و به مؤذن دستور داد که (حی علی خیر العمل) را در اذان بگوید. مؤذن نیز این جمله را به زبان راند و مردم از بیان چنین اذانی به برپایی قیامی شیعی پی بردند.27 2. جهر به بسم الله جهر به معنای آشکار و علنی ساختن چیزی و کلامی است. این معنا در برابر اخفا به کار میرود. آشکار شدن و آشکار کردن، اعم از آن است که برای دیدن باشد یا شنیدن.28 راغب مینویسد: (جهر، یعنی ظهور احسن چیزی در برابر حس دیدن و شنیدن.)29 بنابراین، هر چیزی که روشن باشد و حس باصره و سامعه آن را درک کند و به تعبیر صاحب العین علنی30 باشد، جهر است. جهر بسم الله، یعنی بلند خواندان (بسم الله الّرحمن الرّحیم) در آغاز سورههای نماز، چه در نمازهای که جهریه و چه در نمازهای اخفاتیه، از علائم و نشانههای مؤمنان است. بنا به اعتقاد شیعیان، جهر، نماد مذهبی است که در سنت قولی و عملی معصومان(ع) متبلور بوده و شیعیان با عمل به آن، تشیّع خود را نشان میدهند. در روایت مشهوری از امام حسن عسکری(ع) (جهر به بسم الله الرّحمن الرّحیم) از جمله پنج علامت مهم ایمان دانسته شده است.)31 الف. حکم فقهی جهر به بسم الله فقهای شیعه، بر (جهر به بسم الله) در نماز تأکید دارند. شیخ طوسی،32 علّامه حلی،33 صاحب جواهر34 و دیگران جهر بسم الله را در نمازهای جهریه، واجب میدانند، هرچند احتمال استحباب جهر را در نمازهای اخفاتی ممکن میدانند. با مراجعه به منابع روایی مشاهده میشود که روایات اهلبیت(ع) حاکی از وجوب یا تأکید بیش از حد به تلاوت بسم الله با صدای بلند در آغاز سورههای نماز است. اهل سنت در برابر دیدگاه شیعی، بسم الله را در نمازهای جهریه نیز اخفاتاً میخوانند یا اصلاً نمیخوانند. در فقه حنبلی بسم الله الرحمن الرحیم، آیهای از سورههای قرآن دانسته شده، لکن به کتمان و اخفای قرائت آن در رکعتهای نماز، دستور داده شده است. در مقابل، ابوحنیفه آن را آیهای از سورههای قرآن نمیداند و تلاوت جهری و علنی آن را نیز منع کرده است.35 فخر رازی در بیان جهر به بسم الله برخلاف دو فرقه اهل سنت و با تکیه به دلایل عقلی و نقلی از جمله سیره علوی میگوید: به تواتر ثابت است که سنت و شیوه عمل بسیاری از بزرگان دینی، از جمله علی(ع) جهر به بسم الله بوده است و کسی که علی(ع) را در دین و شیوه عملش، مقتدای خود قرار دهد، به راه هدایت گام نهاده است. دلیل این مطلب نیز بنا به فرمایش رسول خدا(ص) روشن است که دعا فرموده است: خداوندا! حق را با علی بدار و با علی بگردان هرجا و هرگونه چرخید.36 2. جهر به بسم الله در آینه رفتار معصومان(ع) معصومان(ع) به اقامه این شعار دینی که نماد شیعی است، اهمیت بسیار داده و آن را رعایت میکردند. امام صادق(ع) فرموده است: رسول خدا(ص) هنگامی که با مردم نماز میخواند (بسم الله الرحمن الرحیم) را به جهر تلاوت میکرد.37 سیره دائمی پیامبر(ص) این بوده که بسم الله را با صدای بلند و هنگام نماز نیز آن را به جهر گفت. گفته شده هنگامی که با جمعی از قریشیان وارد خانه خویش میشد، با آواز بلند بسم الله الرحمن الرحیم میگفت.38 علی(ع) پس از به دست گرفتن حاکمیت، به احیای سنت فراموش شدة رسول خدا(ص) پرداخت و سعی کرد جامعه اسلامی را به سمت راهکارهای زندگی و اجتماعی پیامبر اکرم(ص) سوق دهد. یکی از این سنتها که موجب تمایز شیعه از دیگران شد، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در سورههای نماز بود. حضرت ضمن خطبهای فرموده است: ... مردم را به قرائت علنی و جهر بسم الله الرحمن الرحیم وادار کردم.39 روایتی در دعائم الاسلام، وجود دارد که دلالت میکند رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین، امام حسن، سیدالشهداء، حضرت سجاد، حضرت باقر و امام صادق(ع)، همگی (بسم الله الرحمن الرحیم) را به جهر تلاوت میکردند. از قول امام سجاد(ع) نقل شده است که حضرت فرمود: ما فرزندان فاطمهƒ بر این مبنا رفتار میکنیم.40 سیره امام صادق(ع) نیز همانند دیگر ائمّه اطهار(ع) گویای قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم است. دو روایت (از صفوان جمال و حنانبن سدیر) بر سیره امام صادق(ع) در عمل به سنت نبوی و جهر به بسم الله دلالت دارند. صفوان نقل کرده است که حضرت در نماز اخفاتی نیز بسم الله را بلند قرائت میفرمود.41ابنسدیر نیز اگرچه به نوع نماز اشاره نکرده که اخفاتی بوده یا جهری، اما میگوید امام بسم الله را با صدای بلند تلاوت فرمود.42 البته بیان وی گویای آن است که نماز جهریه نبوده است. سیره حضرت رضا(ع) در نمازهای جهریه و اخفاتیه نیز جهر به بسم الله بود. در اینباره از رجاءبن ابیضحاک نقل شده که حضرت رضا(ع) بسم الله الرحمن الرحیم را در کلیه نمازهای شبانهروزیاش بلند و علنی تلاوت میکرد.43 ج. عدم لزوم تقیه در جهر به بسم الله عنایت أئمّه(ع) به این نماد شیعی به حدی است که تقیه را در آن جائز نمیدانستند. این در حالی است که تقیه، روشی برای مقابله با تهدیدات دانسته میشود. صاحب دعائم الاسلام حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که حضرت عمل به تقیه را در جهر به بسم الله نمیپسندید.44 روایت دیگری نیز عدم وجود تقیه را در ابراز این مشخصه و وجه تمایز شیعی حکایت میکند. این مسئله در اخبار به حد تواتر وجود دارد.45 در ادامه خبری که از قول نعمانی آمده بود و از بحارالانوار و مستدرک الوسائل نقل شد، از قول امام صادق(ع) عدم لزوم تقیه در برخی موارد، از جمله جهر به بسم الله دانسته شده است.46 باید توجه داشت که ائمّه(ع) به تقیه که تاکتیک و شیوه عملی برای حراست از جان و عرض شیعیان است، همواره توجه داشتهاند. از این ابزار به سبب ضرورت حفظ شیعیان و جلوگیری از رسیدن آزار و ظلم دشمنان أئمّه(ع) و تشیّع، استفاده میشده است. حال سؤال این است که چرا از چنین ابزار کارآمد و مفیدی در خصوص مسئله جهر به بسم الله الرحمن الرحیم استفاده نمیشود. شاید روایاتی که بحث عدم تقیه را مطرح میکند به ارزش ذاتی عمل نظر دارد؛ به این معنا که جهر به بسم الله، نماد و آرم تشیّع است و نباید از آن غفلت شود، وگرنه تقیه که سپری حفاظتی است، چتر امنیتیاش همیشه گسترده است. شاهد مدعا اخباری است که تقیه را در چنین موردی نیز تجویز میکند.47 د. جهر به بسم الله، نماد شیعه با وجود تأکیدهای روایی بر جهر به بسم الله و قرارگرفتن سیره رسول خدا(ص) و بسیاری از بزرگان اسلامی بر آن در نماز، این عمل تنها از سوی شیعیان پذیرفته شد؛ چیزی که اکنون نماد و شعار شیعی شمرده میشود.48 بیهقی در السنن الکبری پس از نقل روایاتی مبنی بر جهر به بسم الله از سوی رسول خدا(ص) از عدهای دیگر، مانند عمر، علی(ع)، ابنعباس، ابنزبیر، ابنعمر و معاویه نام میبرد که در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند قرائت میکردند.49 فخر رازی با تکیه بر سخن بیهقی پس از ذکر شیوه رفتار افراد نام برده در علنی قرائت کردن بسم الله، مدعی است که جهر به بسم الله از سوی علی(ع) به تواتر رسیده و هرکس از علی(ع) در این مسئله پیروی کند در مسیر درستی گام نهاده است.50 به هر حال، به این سنت نبوی به مرور زمان بیمهری شد و بیشتر علما و بزرگان اهل سنت با آن مخالفت کردند، به گونهای که قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم به تشیّع منحصر و به شعار و نماد شیعی تبدیل شد. همچنین پس از دوره حضور، دانشمندان شیعی جهر را نماد شیعی، و در مقابل، اهل سنت آن را بدعت دانستهاند.اربیلی به نقل از ابوحاتم سجستانی مینویسد: تمام اهل بیت رسول خدا(ص) بر جهر به بسم الله توافق دارند و این مذهب شیعه و اهلبیت(ع) است.51 شهید اول نیز میگوید: مشهور است که جهر به بسم الله از جمله شعارهای شیعه است، آن هم جهر به بسمالله در موضع اخفات و نمازهای اخفاتیه.52صاحب حدائق جهر بر بسم الله را شعار مشهور شیعه به شمار میآورد.53 در مقابل، علما و برخی مورخان سنی مذهب با فراموش کردن گذشته دینی و تاریخی مسئله و سیره رسول خدا(ص) و دیگر بزرگان دینی، آن را بدعتی میدانند که شیعیان درست کرده و به دین گره زدهاند. ذهبی خبری را در اینباره که (جهر به بسمالله الرحمن الرحیم بدعت است)54 نقل میکند. 3. شعارهای جنگی شِعار به کسر شین در لغت به معنای علامت و نشانه است. به گفته راغب، چیزی است که جنگجویان به وسیله آن خود را میشناسانند و اعلام میدارند.55 این معنای شعار در دیگر منابع لغوی نیز دیده میشود. برخی اظهار میکنند که شعار (به یک معنا) علامت گروهی در جنگ است و چیزی است که به آن خوانده میشوند تا برخی از برخی دیگر تمیز داده شوند.56 البته معنایی که صاحب لسان العرب آورده است، به نظر میرسد که شعار را اعم از پرچم و جملههایی میداند که هریک از طرفهای درگیر در میادین نبرد از آن بهرهمندند.57 مطالعه سرگذشت شیعیان نشان میدهد که پیروان این عقیده، نزاع و کشمکشهای گوناگونی را در راه تثبیت باورهای خویش تحمل کردهاند. قیامهای شیعی در تاریخ تشیّع، فصل قطوری با اوراق زرین و بیشتر خونینی است که در حیات سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی رقم خورده است. این قیامها عمدتاً با اهداف والای دینی، مانند اصلاح امور دینی اجتماعی، امر به معروف و بازداری از منکرات سیاسی اجتماعی، توجه دادن مردم به عمل به کتاب خدا و سنت رسول گرامی(ص) و بازگشت جامعه اسلامی به سوی آن58 و سپردن حاکمیت و هدایت جامعه به دست افرادی مؤمن و پاکسرشت از خاندان رسالت و امثال آن، به وجود آمدهاند. منشأ حرکتهای شیعی در طول تاریخ، در اعتراض شیعیان، به انحراف سیاسی عدهای از نخبگان صحابه در سقیفه و اعتراض و تظلمهای حضرت زهراƒ و حرکت اجتماعی جمعی از شیعیان، علیه خلیفه سوم بر میگردد. این حرکت اعتراضی در قیام امام حسین(ع) به اوج مینشیند، شهادت امام(ع) و همه یاران بزرگوارش، موتور محرک دیگر قیامها و اعتراضهای شیعیان در طول تاریخ به شمار میرود که علیه بیداد، انحراف، ظلم و ستم اجتماعی رقم خورده است. به طور معمول، آرمانهای حرکت اجتماعی و قیام، بخصوص قیامهای شیعیان که مقابله با ظلم، احیای سنتهای فراموش شده نبوی و امر به معروف و نهی از منکر، حقخواهی و عدالتطلبی و امثال آن است، در شعارهای قیام، نمود پیدا میکند. توجه اصلی این قسمت از نوشتار نیز جملهها و شعارهایی است که در قیامهای شیعی متبلور شده است. دینامیسم حرکتهای شیعیان را آرمانهای والایی تشکیل میداد و این آرمانها افرادی را به قیام وا میداشت تا با انحرافات اجتماعی به مبارزه برخیزند و در برابر ناراستیهایی که در جامعه اسلامی رواج پیدا کرده بود، مقابله کنند. فرمایش سیدالشهداء(ع) هنگام ترک مدینه، درونمایه و آرمان بسیاری از قیامهای شیعیان در طول تاریخ شد. امر به معروف و نهی از منکر، عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)، واگذاری حاکمیت به فردی از خاندان آل محمد که در (الرضا من آل محمد) متجلی میشد، به این دلیل که علویان و شیعیان حاکمیتهای موجود را مشروع نمیدانستند،59 پسزمینه یا درونمایه عمدة حرکتهای سیاسی اجتماعی شیعیان را تشکیل میداد. شعارهایی سر داده میشد و سردمداران هر حرکت اجتماعی، شیعی، سخنانی را به عنوان نماد حرکت، تحریک و بسیج تودههای مردمی به زبان میراندند. این نوشتار بنا ندارد که تمام قیامهای شیعی را نام برده و به تحلیل و بررسی شخصیتهای قیامکننده، ماهیت، اهداف و سرانجام قیامها بپردازد، بلکه تنها سعی دارد عمده شعارهای مطرح را که به وسیله آن، شعارهای شیعی از دیگر شعارها متمایز بود، بازگو کند. این شعارها که نماد حرکتهای اجتماعی شیعیان است، عبارتاند از: الف. یا محمد! یکی از شعارهای جنگی، شعار (یا محمد! یا محمد!) است. امام حسین(ع) از این شعار در نبرد و قیام خود، استفاده کردند. امام صادق(ع) در بیانی که در کتاب شریف کافی آمده است، میفرماید: (شعار حسین(ع) یا محمد! بود و شعار ما (اهلبیت(ع)) همان یا محمد! است.)60 ب. یا منصورُ امِت امِت! از شعارهایی که در حرکتهای اجتماعی شیعیان شاخص بود و نشان میداد که حرکت، قیام شیعی است، شعار (یا منصور امِت!)61 است. این شعار برگرفته از رسولالله(ص) در برخی غزوههای آن حضرت است. رسول اکرم(ص) در غزوههایی، مانند بدر،62 بنیمصطلق،63 خیبر64 و امثال آن، جمله (یا منصور امت!) را از باب تیمن و تفأل به نصرت خداوند، شعار خود قرار داده بود. این شعار توسط مسلمبن عقیل در سال 60 ق، در کوفه نیز به کار گرفته شد. زمانی که هانیبن عروه توسط ابنزیاد شکنجه شد، مسلم و یارانش شبانه قصر کوفه را با شعار (یا منصور امت!) به محاصره درآوردند. عبداللهبن حازم میگوید: من از طرف مسلمبن عقیل دستور داشتم تا به دارالاماره بروم و جریان برخورد عبیداللهبن زیاد با هانیبن عروه را به مسلم گزارش کنم ...وقتی مسلم گزارش مرا شنید، دستور داد تا شعار نظامی او را به گوش هوادارانش برسانم. آن شعار این کلمه بود: (یا منصور امت!). من دو سه بار فریاد کشیدم و گفتم: (یا منصور امت!) یکباره مردم کوفه از جای جنبیدند. ازدحام ملت در کوچهها و میدانها تلاطم میکرد.65 ابنمسکویه بدون نام بردن از گزارشگر مینویسد: مسلم فردی را برای اطلاع از وضعیت حاکم فرستاد، وقتی خبر را از وی شنید دستور داد که (یا منصور امت!) را فریاد کند.66 یکی از شعارهای قیام مختار نیز جمله معروف (یا منصور امت!) بوده است. مختار پس از آمادگی برای قیام و برنامهریزی جنگی شبانه، به یکی از فرماندهانش به نام عبداللهبن شداد دستور داد تا (یا منصور امت!) را فریاد کند و به قدامةبن مالک دستور شعار دیگری را میدهد.67 شعار مشهور و معروف شیعی (یا منصور امت!) توسط زیدبن علیبن الحسین(ع) و در حرکت ضد حاکمیت اموی کوفه نیز طرح گردید.68 زیدبن علی زین العابدین(ع)، پیش از آغاز رسمی شورش، درصدد تدارک قیام علیه یوسفبن عمر حاکم کوفی امویان بود. او زمان قیام را اول ماه صفر سال 122 تعیین کرد، لکن تحرکاتش افشا شد و حکومت در پی دستگیری وی برآمد. زید، ناچار زودتر از موعد در 24 محرم 122ق حرکت خود را با شعار نبوی (یا منصور امت!) اعلان کرد، ولی مردم کوفه از ترس حکومت، فریادش را اجابت نکردند. ابوالفرج اصفهانی مینویسد: زیدبن علی در شب چهارشنبه بیست و چهارم محرم، یعنی هفت روز پیش از اول صفر در یک شب سرد زمستانی به منادی خود فرمان داد که شعار رسول خدا(ص) (یا منصور امت!) را بر بامهای کوفه ندا کند. اما این ندا بیجواب بود، زیرا مردمی که باید پاسخ میگفتند، تحت نظر والی کوفه در مسجد اعظم محبوس بودند. منادی زید آن شب تا سپیدهدم فریاد میکشید، اما کسی لبیک نمیگفت. صبح روز چهارشنبه زیدبن علی، به قاسمبن عمر تبعی و مرد دیگری از اصحاب خود فرمان داد که برای جمعآوری مجاهدین شعار (یا منصور امت!) را فریاد کنند.69 همچنین بعدها در حرکت ضد اموی خراسانیان نیز که عباسیان از آن بهرهبرداری سیاسی کردند، چنین شعاری سرداده شده و آنها در کنار دیگر شعارهای خود، جمله معروف (یا منصور امت!) را نیز فریاد زدند.70 ج. یالثارات الحسین مهمترین شعار حرکت و قیامهای شیعی، جمله معروف و مشهور (یالثارات الحسین!) است. با شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش صفحة خونینی در تاریخ تشیّع ورق خورد و سرنوشت و تاریخ تشیّع، با خون سرخ شهادت حسین(ع) آغشته گردید. یاد و نام او انگیزه و جهتدهنده نه تنها حرکتها و نهضتهای شیعی که الهامدهنده تمامی جنبشهای آزادیخواهانه جهان شد. این تراژدی غمبار، عالم را فرا گرفت و برای تشیّع به عقده تاریخی، تبدیل شد. از آن پس، هر جریان شیعی که علیه ظلم و ستم سر بر میآورد، قیام امام حسین(ع) الهام بخش حرکت آن بود. همچنین بخشی از آرمان عدالتخواهانه حرکتهای شیعی را خونخواهی اما حسین(ع) و یاران ایشان تشکیل میداد که با شعار شیعی (یالثارات الحسین!) خود را نشان میداد. چنین وضعیتی تا قیام امام مهدی موعود(عج) و تا زمانی که منتقم واقعی و حقیقی، قدم به رکاب ظهور گذارد، ادامه خواهد داشت. نخستین گروهی که این شعار را سردادند ملائکهای بودند که در روز عاشورا به یاری ایشان به قتلگاه وارد شدند، اما حضرت را شهید یافتند. این گروه با شعار (یالثارات الحسین!) در جوار مرقد امام حسین(ع) تا ظهور مهدی(عج) منتظر خواهند بود. ریانبن شبیب میگوید: روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم...، فرمود: محرم، همان ماهی است که در عصر جاهلیت، ظلم و قتال در آن ماه را به احترامش حرام میدانستند، اما این امت، نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیغمبرش را، چون در این ماه، ذریه او را شهید، اهلبیتش را اسیر و اموالش را غارت کردند. ای پسر شبیب! اگر برای چیزی خواستی گریه کنی، برای حسین(ع) گریه کن که سرش را بریدند، افرادی از خاندانش با او شهید شد که روی زمین مانندی نداشتند، آسمانها و زمین بر شهادتش گریه کردند، چهار هزار فرشته برای یاری حضرت به زمین فرود آمدند. آنان تا روز قیام قائم(عج) پریشان و غبارآلود، نزد قبر او هستند و از یاران آن حضرت(عج) خواهند بود و شعار ایشان (یالثارات الحسین!) است.71 نخستین حرکت شیعی که با هدف خونخواهی و انتقام شهدای کربلا سربلند کرد، حرکت توابین بود. گروهی شیعی بازمانده از همراهی و یاری اباعبدالله(ع) که برای توبیخ و سرزنش خود و توبه از چنین تقصیری برای خونخواهی ایشان دست به شمشیر بردند. این گروه به فرماندهی سلیمانبن صرد خزاعی و با شعار (یالثارات الحسین!) قیام کردند. بلاذری مینویسد: یاران سلیمانبن صرد برای تهیه و خرید اسلحه پراکنده و بدون ترس و واهمه تجهیز شدند. آنگاه در کوفه ندای (یالثارات الحسین!) را سر دادند و مردم به آنها میپیوستند.72 وی در جای دیگر، به انگیزه حرکت توابین میپردازد. بنا به نقل وی، سلیمان و یارانش کنار قبر حسین(ع) گرد آمده، فریاد و ضجه میکردند. سلیمان گفت: خداوندا به شهیدبن شهید رحمت فرست و آنگاه همه (یالثارات الحسین!) را فریاد کردند.73 به گفته طبری توابین اولین بندگان و مخلوقات الهی بودند که ندای (یالثارات الحسین!) را سردادند. این گروه در سال 65 ق و اول ماه ربیع الثانی با این شعار وارد کوفه و بعد مسجد اعظم شدند. آنان همچنان (یالثارات الحسین!) گفته، دست به قیام زدند.74 این شعار پس از توابین، جهتدهنده و عامل محرک قیام مختار بود. مختار نیز با انگیزة خونخواهی و طلب خون سیدالشهداء(ع) قدم به مبارزه با امویان نهاد و یکی از شعارهای جنگی، بلکه مهمترین شعار جنگیاش (یالثارات الحسین!) بود. شبی که مختار قیامش را علنی ساخت، در کنار عبداللهبن شداد که شعار (یا منصور امت!) را سر میداد، به قدامةبن مالک دستور داد شعار (یالثارات الحسین!) را فریاد زند.75 شعار مذکور به حدی فراگیر بود که هر قبیله، هر فرمانده و افسرِ قیام، آن را به زبان میراند و در هر تحرکی این جمله گفته میشد،76 به گونهای که برخی افراد مغرض در واکنش به آن (یالثارات عثمان!) سر دادند. طبری مینویسد: زمانی که ابنشمیط شعار یارانش را که (یالثارات الحسین!) میگفتند، با (یالثارات الحسین!) پاسخ میداد، فردی از قبیله همدان صدایش را با (یالثارات عثمان!) بلند کرد. رفاعةبن شداد گفت: ما را با عثمان چه کار؟ و سرانجام با او نبرد کرد.77 هنگام قیام مختار در کوفه، در مکه نیز شعار (یالثارات الحسین!) سر داده شد. افرادی که برای نجات جان محمدبن حنفیه و دیگر افراد سرشناس کوفه رفته بودند، با شعار (یالثارات الحسین!) وارد حرم شده و ابنحنفیه را نجات دادند.78 این گروه برای احترام حرم و پرهیز از خونریزی، بدون اسلحه و تنها با در دست داشتن چوبهایی وارد مسجدالحرام شده، سران در بند شیعی را نجات دادند. در قیام خراسانیان که به حاکمیت عباسیان منجر شد نیز از این شعار شیعی استفاده شد.79 بنا بر بعضی روایات، شعار یاران امام زمان(عج) نیز همین است و یاران حضرت که از خراسان به یاری ایشان حرکت میکنند، حضرت را با این شعار همراهی و یاری میرسانند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمدهاست: گنجی در طالقان وجود دارد که از طلا و نقره نیست و پرچمی است که تاکنون برافراشته نشده است و مردانی هستند که دلهایشان مانند پارههای آهن است، در ایمان به خدا تردید ندارند و ... آنها امام(عج) را در میان گرفته و با جان خود از وی دفاع میکنند. مردانی که شبها به عبادت مشغول و روزها در حال نبردند ... ادعای شهادت دارند و آرزو میکنند که در راه خداوند کشته شوند و شعارشان (یالثارات الحسین!) است.80 د. احد احد شعار دیگری که در قیامهای شیعی به کار برده میشد، دو واژه (احد احد) است. این دو کلمه که بنیان اعتقادی و یکتاپرستی مسلمانان و از طرفی توکل ایشان را به خداوند نشان میدهد، در نبردهای پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب استفاده شده و در غزوههای بدر،81 حنین82 و امثال آن، یکی از شعارهای مسلمانان بود. طبری ذیل بیان قیام محمدبن عبدالله (نفس زکیه)، از شعار علویان، به ویژه از یکی از افسران قیام به نام افطس اسم میبرد که با دیگر علویان، شعار پیامبر(ص) در نبرد حنین را که همان (احد احد) بود، سر میدادند.83 ابوالفرج اصفهانی نیز یادآور میشود: که افطس پرچمدار قیام محمدبن عبدالله بود و هریک از فرزندان علیبن ابیطالب صاحب پرچمی بودند و شعار همگی (احد احد)، همان شعار رسول خدا(ص) در حنین بود.84 وی در خبری به نقل از هارونبن موسی از زبان مادرش مینویسد: من شعار یاران محمدبن عبدالله را میشنیدم که در شبِ قیام، (احد احد) میگفتند.85 شعار (احد احد) در حرکت اعتراضی ابراهیمبن عبدالله، برادر دیگر نفس زکیه در بصره نیز سرداده شد. ابراهیم همانند برادرش محمد، علیه ظلم و ستم منصور عباسی دست به قیام زد و همان سال در منطقه باخمری به شهادت رسید. ابوالفرج آغاز حرکت ابراهیم را رمضان سال 145 و زمان سرکوب قیام و شهادت او را ذیحجه همان سال ذکر کرده و اضافه میکند که شعار قیامشان (احد احد) بود.86 سال 169ق، در قیام حسینبن علی(ع) (صاحب فخ) در مدینه نیز شیعیان به پیشگامی فرزندان علیبن ابیطالب(ع)، سپیدهدم به سوی مسجد رفته (احد احد) گفتند.87 همزمان با این اقدام بود که افطس بر مناره مسجد برآمد و مؤذن را به ادای جمله شیعی (حی علی خیر العمل) وادار کرد.88 حسین پس از نماز در حالیکه عمامه و لباس سفید دربرداشت، در مسجد رسول خدا(ص) روی منبر قرار گرفت و اصول حاکمیت خود را عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) ذکر کرد و با توجه به آن از مردم تقاضای بیعت نمود. حسین پس از حمد و ثنای الهی در سخنانی خطاب به مردم اظهار داشت: من فرزند رسول خدا(ص)، در حرم و مسجد رسول خدا(ص) و نشسته بر منبر ایشان، شما را به کتاب خدا و احیای سنت نبوی فرا میخوانم، اگر به این اصول پایبند نبودم، رشته بیعت من به گردنتان نخواهد بود.89 ه . الرضا من آل محمد از شعارهایی که در قیامهای شیعی فراوان از آن استفاده میشد، جمله معروف (الرضا من آل محمد) است. میتوان گفت که در تمام حرکتهای سیاسی نظامی شیعیان، این شعار کاربرد داشته و کارکرد شگفتانگیزی برای جلب توجه عامه مسلمانان به سوی قیامکنندگان داشت، چنانکه در قیام عباسیان به موفقیت و قدرت گرفتن آنان منجر شد و توانست مردم بیخبر از پسزمینه و انگیزه واقعی عباسیان را به حمایت وادارد. واژه (رضا) در مقابل سخط، به معنای رضایت و خشنودی است.90 رضا از باب رَضِیَ یَرْضَی برای بنده اطلاق میشود که به حکم الهی رضایت دارد و خداوند او را در اجرای دستوراتش مطیع مییاید.91 در عرف اسلامی برای کسی گفته میشود که مردم او را پسندیده باشند؛ یعنی مردم او را انتخاب کرده و بر او اجماع داشته باشند.برای مثال، علی(ع) مرضی و مورد اجماع مردم پس از قتل عثمان بود، زیرا درباره ایشان در پاسخ مصریان که میگفتند: (شما اهل شورا هستید، امام را شما برمیگزینید، پس با مشورت، مردی را برگزینید. ما پیرو شما هستیم! مردم گفتند: ما علیبن ابیطالب را برگزیدیم و به او راضی هستیم).92 پیش از شروع قیام مختار نیز عدهای از شیعیان گرد او جمع شده، به رهبری قیام به دست او رضایت دادند.93 بنابراین، (الرضا) به معنای کسی است که همه او را قبول داشته باشند، و واژه (الرضا) در (الرضا من آل محمد) مترادف با (مرضی الجماعة) و کسی است که همه بر او توافق کرده باشند. محتوای (الرضا من آل محمد) نشان میدهد که شعاری سیاسی و اعتراضی علیه انحراف حاکمیت اسلامی بود و گویندگان آن، حاکمیت را حق مسلم فردی از خاندان رسالت دانستند. اما در اینکه این فرد چه کسی میتواند باشد و باید چه ویژگی داشته باشد، بر اساس مبانی اعتقادی هر فرقه، فرق میکند. البته درونمایه آن، اعتراض علیه انحراف و دور ماندن خاندان رسول خدا(ص) از حاکمیت جامعه اسلامی است. در مواری دیده میشود که (الرضا من آل محمد) به مثابه واژه رمزی در مورد ائمّه(ع) به کار رفته است، چنانچه راوی مسئله فقهی از امام صادق(ع) میپرسد و با این بیان که فکر میکردم (الرضا من آل محمد) با آن موافق است،94 به شخص حضرت صادق(ع) اشاره دارد. شعار (الرضا من آل محمد) در بیشتر حرکتهای انتقادی و اعتراضی و قیامهای علویان و شیعیان ذکر شده است. ابنسعد کاربرد شعار (الرضا من آل محمد) را حتی در قیام مختار تأیید کرده، مینویسد: مختار در کوفه با مردم سخن میگفت و در آن اشکالهای ابنزبیر را گوشزد کرد و او را شایسته حاکمیت اسلامی نمیدید و مردم کوفه را را به (الرضا من آل محمد) دعوت میکرد، و منظورش محمدبن حنفیه بود.95 زید نیز در کوفه علیه امویان شورید و این شعار را به کار برد. در روایتی از امام صادق(ع) آمدهاست: (خداوند عمویم زید را رحمت کند، او اگر در کارش موفق میشد، به آنچه ادعا کرده بود؛ یعنی دعوت به (الرضا من آل محمد) وفا میکرد و من همان (الرضا) هستم.)96 در ارشاد راجع به قیام زید آمده است که او برای خونخواهی و طلب خون حسین(ع) دست به قیام زد.97 همچنین از قول خالدبن صفوان نقل شد است که زید فردی عالم و خداترس بود. بسیاری از شیعیان امامیه در باره او معتقدند که زید برای رسیدن خود به قدرت، تلاش نمیکرد، بلکه مردم را به (الرضا من آل محمد) دعوت مینمود. او به این آگاهی رسیده بود که برادرش به امامت جامعه اسلامی سزاوار و مستحقتر است.98 در گزارشی آمده است که مأمون پس از شورش زیدبن موسیبن جعفر و مقایسه آن با شورش زیدبن علی به گونهای از علویان گلهمند بود و خطاب به حضرت رضا(ع) [برادر زید] گفت: اگر مقام ارجمندی نزد ما نمیداشتی، او را میکشتیم. امام(ع) با رد برابر خواندان محتوا و رهبری دو قیام، در خبری به نقل از پدر و جدش(ع) فرمود: خداوند عمویم زید را رحمت کند. او مردم را به (الرضا من آل محمد) فرا میخواند، اگر در قیامش پیروز میشد به عهدش وفا میکرد.99 عباسیان با پنهان کردن چهره خود پشت نقاب شعار (الرضا من آل محمد) توانستند از محبوبیت فرزندان رسول خدا(ص) به نفع خود استفاده کنند. آنها با طرح این شعار، چهره واقعی خود را از عامه مردم و حکومت پنهان داشته، و خود را به علویان پیوند زدند. بسیاری از شیعیان علوی که ماهیت عباسیان را نشناخته بودند نیز به آنان پیوستند.100 به گفته یکی از نویسندگان، (شیعیان میپنداشتند که خاندان هاشم منحصر به فرزندان علی(ع) است).101 سران دعوت عباسی هیچ نامی از خود نمیبردند و تنها به (الرضا من آل محمد) دعوت میکردند.102 هر زمان کسی از اسم (الرضا) میپرسید، میگفتند: ما مأمور به تقیهایم.103 عباسیان با استفاده از این شعار، روی کار آمدند. انتظار میرفت علویان، دیگر از آن استفاده نکنند، ولی قضیه بر عکس بود. شعار در قیامهای شیعیان عهد عباسی شدیدتر پیگیری شد. تمام قیامهای علویان در دوران عباسی با شعار (الرضا من آل محمد) همراه بود. اندکی بعد از برآمدن عباسیان فردی به نام شُرَیکبن شیخ مهری که به گفته نویسنده تاریخ بخارا شیعه بود، دریافت که حاکمیت جهان اسلام باید در دستان فرزندان امیرالمومنین(ع) قرار میگرفت، نه عباسیان، از اینرو، وی دوباره با طرح این شعار قیام کرد. او مینویسد:شُرَیک (مردی بود از عرب به بخارا باشیده و مردی مبارز بود و مذهب شیعه داشتی و مردمان را دعوت کردی به خل
هر آیینی مثل یهودیت و مسیحیت و یا شیطان پرستی نمادی برای خودشان دارند، تشیع چه نمادی برای خودش انتخاب کرده است؟
هر آیینی مثل یهودیت و مسیحیت و یا شیطان پرستی نمادی برای خودشان دارند، تشیع چه نمادی برای خودش انتخاب کرده است؟
تمامی ادیان,مذاهب,گروهها و فرقه ها برای خودشون آرم و نشان دارند . مثل مسیحیها که از گردنبند صلیب یا زدن صلیب با دست استفاده میکنند یا شیطان پرستها که از چوب سه پایه و ده ها نماد دیگه استفاده می کنند . ما حتی در احادیث داریم که امام حسن عسکری (ع) نشان شیعیان و تشیع رو انگشتر عقیق معرفی کرد اما هیچ وقت برای این موضوع تبلیغ نکردیم . همین حالا که اینقدر صحبت از جریان انحرافی میشه که همون تبلیغ حس وطن گرائی , ناسیونالیسم و مکتب ایرانی در مقابل دین اسلامه, می بینیم که از آرم فروهر که تو دوران هخامنشیها به عنوان نماد بود استفاده می کنند . و اونو به صورت گردنبند , روی تیشرت ها , پشت ماشینها , روی خودکار و مداد , پشت ظرف و ظروف و صدها جای دیگه تو شهرها و روستا ها می بینیم .
ولی ما به همون انگشتر عقیق که به صورت مذهبی استفاده میشه اکتفا کردیم , در حالیکه در مذهب تشیع میشه صدها نماد ساخت .
در قدیم فرقه ای بود به نام جوانمردان که برای برجستگان تشیع نماد ساخته بودن , مثلا حضرت حمزه سیدالشهداء رو با کمان تعریف کرده بودن , که یعنی هر جا کمان دیدن نشان حضرت حمزه است . ولی ما نهایتا شمشیر ذوالفقار حضرت علی (ع) رو به صورت پلاستیکی یا با جنسهای بنجل می سازیم و بعضی ها به گردنشون می اندازن . درصورتی که تو همین کشور آرمهای صلیب , چوب سه پایه , مثلث فراماسونریها و فروهر با بهترین جنسهای طلا , نقره و تیتانیوم می سازن و به جوونها عرضه می کنن .
به نظرم ما بابد شمشیر ذوالفقار حضرت علی (ع) رو به عنوان نشان اصلی تشیع در جهان معرفی کنیم , چون این شمشیر با توجه به نوع فرم و ساختش یک نماد خاص و عجیب محسوب میشه , همانطوری که در فیلم محمد رسول الله با دیدن این شمشیر دو دَم حس عجیبی در انسان ایجاد میشد و علاوه بر این باید برای هر کدام از امامان خودمون یک نماد بسازیم .
ما حتی برای شهادت که یک مسئله فوق العاده مهمه نماد نداریم , البته داشتیم , یک گل لاله , ولی چون تبلیغات نشد و به صورت فیزیکی ( مانند پوستر ,گردنبند یا اشیاء خاصی ) در نیومد به مرور زمان فراموش شد.
مسیحیت , یهودیت , شیطان پرستان , بودائیها , بهائیها , ملی گراها و هزاران فرقه دیگه انواع نمادها رو معرفی و جوونها رو جذب خودشون میکنند , ولی ما با داشتن مذهب غنی تشیع از ساختن چند نماد بازماندیم.
بررسی تاریخ اجتماعی پیروان یک مذهب، توجه همه جانبه به زندگی و نکتههای ریز دخیل در فرایند شکلگیری تاریخ آنان، از جمله نمادهای اجتماعی را طلب میکند. نمادها از مؤلفههای تأثیرگذار در تاریخ اجتماعی است که از عوامل گوناگون تأثیر میپذیرد. بحث و مطالعه دربارة تاریخ اجتماعی شیعیان نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست. نوشتار حاضر به برخی نمادهای زبانی در تاریخ اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع)، اشاره میکند. در این نوشتار به مواردی از چگونگی عملکرد و رفتار شیعیان پرداخته شده که اختصاص به آنان داشته و از باورها و عقاید آنان حکایت دارد، به گونهای که با مشاهده این رفتار میتوان باور و عملکردهای شیعی را از غیر شیعی تشخیص داد.
نمادهای اجتماعی شیعه در دورة حضور معصومان(ع)، با عنایت به سیره و سفارش رهبران مذهبی و معطوف به سنت نبوی و سیره ائمّه اطهار(ع) قابل تبیین است. این دوره به لحاظ دسترسی به معصوم و بیان معارف و آموزههای دینی مذهبی از زبان ایشان، دوره بیان و نهادینهشدن آموزهها و شاخصههای خاص تشیّع است. موارد بیان شده در نوشتار حاضر، نمونههایی از ظهور باور شیعی است که شیعیان را از دیگران متمایز میسازد.
شیعیان عصر حضور با آن شاخصهها از دیگر پیروان مذاهب و آیینها مشخص میشدند.هرچند جلوه بارز نمادهای زبانی شیعه با رویکرد اجتماعی، پس از دوره حضور و با تشکیل اجتماعات و حاکمیتهای شیعی، بیشتر و بهتر قابل تبیین است، لکن مواردی که ذکر میشود نیز نماد و علامت اجتماعی در تاریخ تشیّع به شمار میآید.
مفهوم نماد
نماد(نَ/نُ)؛1 در لغت به معنای نمود (حاصل مصدر) است که نمایش، ظهور، جلوه، تجلی، نشان، علامت و امثال آن را معنا میدهد. همچنین به معنای فاعل آمده که ظاهرکننده و نمایندَه باشد و مرادف با (نمادن) و (نمودن) (مصدر) نیز گرفته شده به معنای نشان دادن، ظاهر کردن و نمایان گردانیدن.2 به تعبیر دیگر، نماد به معنای نمود، نشان، سمبل، آنچه مظهر چیزی است و به معنای جهان هستی به کار میرود.3 معناها و تعریفهایی که برای واژه نماد، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بیان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبیر، بیانکننده مفهوم واحدی هستند یا اینکه به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معنای واحد (ظهور و ارائه حقیقتی است که در قالب مصدر به صورت ظهورکردن و ارائه دادن) بیان میشود.4
نماد، بحث مهمی در حوزة جامعهشناسی، مردمشناسی، فرهنگ و امثال آن به شمار میآید. در فرایند اجتماعی به نمادهایی توجه میشود که در نمادهای جمعی ریشه دارد و به نمادهای فردی چندان عنایتی صورت نمیگیرد. زبان، واحدهای مبادلهای و اعتبار، پرچمها و رفتارها و اعمال دینی، همه بیانگر نمادهایی میباشند که افراد جامعه در آن اشتراک دارند.5 هر نماد دربردارندة محتوایی است که از آن حکایت میکند. نکته قابل توجه در معنای اصطلاحی نماد این است که به مسئله اعتباری و قراردادی بودن آن بیشتر توجه میشود و آن را شاخصِ معرفیکننده نماد به شمار میآورند و میگویند:
(نوعی رابطه ارادی و قراردادی میان نماد و امور نمادی شده، وجود دارد.)6 نماد به معنای رمز، نشانه، تجلی، جلوه و غیره زمینه بحث و بیان نمادهای اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع) را با مشکل مصداقیابی روبهرو میسازد، لیکن با تعمیم معانی نماد و با توجه به لوازم معنای (ظهورکردن و ارائه دادن)، میتوان موارد ذیل را از نمادهای شیعی به شمار آورد، زیرا نشانهها و تجلی خاص فکر شیعی است، رمز حضور باور دینی و مذهبی شیعیان است و رفتارهایی است که در پی وقوع حوادث مهم و تأثیرگذار در فرایند تاریخ تشیّع به وجود آمده و یا از آن حوادث حکایت میکند.
آنچه به عنوان نمادهای شیعه یاد میشود، بخشی از مؤلفههای تاریخ اجتماعی شیعیان است. آنها از عواملی تأثیر پذیرفتهاند که در جمله عوامل مؤثر بر تاریخ اجتماعی است، زیرا یکی از عوامل، دین و مذهب میباشد. در دورهای که اندیشههای شیعی در حال بارور و نهادینه شدن است و شیعیان آموزههای خود را مستقیماً از رهبران دینیشان میگیرند، چگونگی رفتارشان را طبق دستورات و سیره ایشان تنظیم میکنند. در این میان، نمادهای اجتماعی نیز از دین و مذهب و باورهای دینی تأثیر میپذیرد. از سویی، برخی نمادهای شیعی، تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم حوادث پدیدآمده در تاریخ تشیّع است. حادثه عظیم کربلا یکی از این حوادث است.
شهادت سیدالشهدا(ع) و یارانش، تراژدی غمباری بود که از همان ابتدا زندگی شیعیان را تحت تأثیر قرار داد. این مهم، موجب برخی آموزههایی در ساحت رفتار و عمل شیعیان شد که همواره به عنوان نماد شیعه در طول تاریخ جلوه میکند. نکته قابل توجه در بررسی نمادهای اجتماعی مربوط به تاریخ پیروان یک مذهب این است که نمادها و نشانههای خاص فکری، پس از تبیین و ترسیم کامل آموزههای اعتقادی و مذهبی، شکل میگیرد و خود را به عنوان نماد و سمبل آن، نشان میدهد. نمادهای اجتماعی شیعیان نیز در دورههای بعدی بهتر قابل بررسی و دستیابی است.
نمادهای زبانی
با دیدِ کلیتر نمادها در دو بخشِ نمادهای زبانی و غیرزبانی، قابل بررسی است. نمادهای شیعی دوره حضور معصومان(ع) نیز در دو قالب فوق جا میگیرد. نمادها یا پیام متنی و مکتوبی ارائه میکند و یا بدون القای پیام متنی، صرفاً نشانه و علامت یک رویکرد و گرایش خاص است. بنابراین، نمادها دو گونهاند: نمادهای زبانی و نمادهای غیرزبانی. منظور از نمادهای زبانی، آن بخش از نشانههایی است که پیام متنی ویژه را به دیگران منتقل میکند.
پیام متنی میتواند مکتوب باشد، مانند نوشتههای روی سکهها و پرچمها، لوحهای مکتوب و غیره و همچنین میتواند به صورت غیرمکتوب متجلی باشد که تنها به زبان جاری شود، مانند ضربالمثلهای رایج در یک زبان، شعارهای خاص یک گروه و فرقه مذهبی سیاسی، اذکار خاص، شعارهای یک مذهب و امثال آن. در اینجا به نمونههایی از این موارد، اشاره میشود:
1. اذان شیعی
اذان از موضوعاتی است که مسلمانان در روز چند بار به وسیله آن، به عبادت خداوند فراخوانده میشوند. این شعار مهم در میان فرقههای مسلمان دستخوش تحول شده است. شیعه و سنی به فراخور پشتوانه نقلی و عملیشان در رد یا اثبات بخشی از آن، اختلاف دارند، به گونهای که اذان شیعی متفاوت از اذان اهل سنت است و هر اذان، نماد تفکر فرقة خاصی است. به این ترتیب، اذان شیعی با ویژگی و فرازهای منحصر به خود، نماد تشیّع به حساب میآید. این اذان در عصر معصومان(ع) رایج بوده، هرچند به علت خفقان حاکم بر ائمّه اطهار(ع) و جامعه شیعی، کمتر فرصت بروز یافت.
فرازی که اذان شیعی را از اذان اهل سنت متمایز میسازد، جمله کوتاه و گویای (حی علی خیر العمل) است. شیعیان و در رأس آنها امامان معصوم به فراخور شرایط و فرصت، این جمله را دوبار در قسمتی از ندای ملکوتی اذان میگفتند. در دورههای پس از حیات حضور معصوم تا عصر حاضر، تأکید بیشتری روی آن صورت میگیرد و شیعیان با گفتن آن، مسلمانی خود را با گرایش شیعی فریاد میزنند.
الف. اذان اول
شیعیان با تکیه بر مستندهای تاریخی و روایی، بر این عقدهاند که اذان در نخستین آوان تشریع، فراز (حی علی خیر العمل) را داشته است. اذان در حیات رسول اکرم(ص)، چیزی است که شیعیان میگویند. مؤذن پیامبر (حی علی خیر العمل) را دو بار ذکر میکرد. برای اثبات مدعا شواهد تاریخی و روایی، هم در منابع اهل سنت موجود است و هم منابع تشیّع بر آن تأکید دارد. از منظر فقه شیعه، وجود جمله (حی علی خیر العمل) در اذان، اجماعی است7 و هیچ یک از فقهای شیعه در آن تردید ندارند. به عقیده شیعه، اذان همراه با این جمله، در معراج توسط جبرئیل گفته شده8 و یکی از صحابة رسول اکرم(ص) هنگام حفر خندق نیز اذان را با جمله (حی علی خیر العمل) ادا نموده است.9
همچنین نقل شده است که بلال مؤذن پیامبر نیز در اذان این جمله را گفت10 و ترک این جمله در خانهنشینی بلال و اذان نگفتن او پس از رحلت پیامبر خدا(ص) مؤثر بوده است.11 ابی محذره، دیگر مؤذن پیامبر(ص) است. او میگوید: رسول خدا(ص) حرف به حرفِ اذان را به او یاد داده12 و دستور فرموده است در اذان (حی علی خیر العمل) بگوید.13 گفته شده که حضرت به او فرمود: در آخر اذانت این جمله را قرار بده.14 از علی(ع) نیز روایت شده که پیامبر اکرم(ص) به بلال دستور داد که اذان را با (حی علی خیر العمل) بگوید و میفرمود: چنین رفتار کنید که بهترین اعمال شما نماز است.15 در خبری نقل شده است که امام زینالعابدین(ع) اذان را با (حی علی خیر العمل) میگفته و اذان اول را اذانی میدانست که در آن، این جمله گفته میشد..16
ب. تغییر در اذان
این سنت در عهد خلیفه اول و بخشی از خلافت عمر نیز رایج بوده است. خلیفه دوم دستور داد آن را از اذان حذف کنند، تا مبادا مسلمانان به نماز اکتفا کرده، دست از جهاد و دیگر اعمال اسلامی بردارند. از نظر ایشان مصلحت جهاد، و حج مهمتر از نماز تلقّی میشد، از اینرو، با استحسان عقلی، حکم الهی و سنت جاریه نبوی را تغییر داد. عمر اولین فردی بود که با اذان رسول خدا(ص) مخالفت کرد و (حی علی خیر العمل) را ترک کرد و کسانی را که سرِ مخالفت داشت، تهدید نمود تا مردم به بهانه اینکه نماز بهترین عمل است، جهاد را ترک نکنند.17
او اعلان داشت: سه چیز در زمان رسول خدا(ص) مرسوم و رایج بود، اما من از انجام آن شما را باز داشته و آنها را حرام اعلام میکنم، بنابراین، کسانی که مرتکب آن اعمال شوند، سرزنش شده و دچار تعقیب قانونی میشوند؛ آن سه چیزی که عمر نهی کرد، عبارتاند از: متعة نساء، متعه حج و گفتن (حی علی خیر العمل) در اذان. سپس راز منع از گفتن (حی علی خیرالعمل) را چنین بیان کرد: اگر مردم آن را بشنوند، به نماز اهمیت داده و به آن دل بسته و حج و سایر اعمال (جهاد) را رها میکنند.18
همچنین آمده است که سِرّ ممنوعیت، دو بُعد ظاهری و باطنی دارد؛ ظاهر قضیه مربوط میشود به اینکه مردم با اتکا به نماز، به جهاد بیتوجهی کنند، و باطن آن مقابله با ولایت است. از امام صادق(ع) معنای (حی علی خیر العمل) پرسیده شد، حضرت فرمود: (حی علی خیر العمل) همان ولایت است19 و حضرت رضا(ع) به هر دو بُعد20 اشاره کرده است.21
ج. شواهد تاریخی وجود این فراز در اذان
شواهدی فراوانی وجود دارد که به رغم ممنوعیت (حی علی خیر العمل) در اذان، بعضی مسلمانان آگاه، ارزشی برای چنان منعی قائل نمیشدند. از امام صادق(ع) نقل شده است: حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) مؤذنی داشت که در اذان جمله (حیّ علی خیر العمل) را میگفت و هرگاه امام(ع) او را میدید تحسین و تمجید میکرد و میفرمود: (مرحبا بر آنان که عادلانه سخن میگویند و آفرین بر نماز ایشان.)22 در برخی منابع آمده است که عبداللّهبن عمر در اذان پس از (حَیّ علی الفلاح) جمله (حیّ علی خیر العمل) میگفته است.23
از سیرة امام سجاد(ع) به دست میآید که ایشان به مقتضای آنکه چنین اذانی از سوی خداوند و توسط پیامبر خدا(ص) تشریع شده است، به گفتن این جمله در اذان ملتزم بود.24 همچنین آمده است که امام علیبن ابیطالب(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) و عقیلبن ابیطالب، ابنعباس، عبداللهبن جعفر و محمّدبن حنیفه همواره در اذان (حی علی خیر العمل) را قرائت میکردند.25 خبر دیگری در مورد عقیلبن ابی طالب در دست است که تا زنده بود در اذان، (حی علی خیر العمل) میگفت.26
با وجود مشروعیت جمله یادشده در اذان، دورة حضور معصومان(ع)، دورهای نیست که آشکارا جامعه شیعی شکل مشخص و متمایزی داشته و به این مهم (اذان شیعی) آشکارا عمل کرده باشند. حتی معصومان(ع) در بسیاری از مقاطع، تقیه کرده و به یاران و پیروان خویش نیز دستور تقیه میدادند تا از گزند حوادثی که از سوی حاکمیتهای ضد شیعی پیش میآمد، جلوگیری کرده باشند. با وجود این، اذان شیعی به عنوان یکی از شاخصههای شیعه و تشیّع در همان دوره نضج گرفت و به نماد شیعه تبدیل شد، گرچه کمتر علنی گردید. البته در قرنهای بعد، در شهرها و اجتماعات شیعی و در مأذنهها و نمازها آشکارا گفته میشد.
د. اذان شیعی، نماد شیعه
اذان همراه با جمله (حیّ علی خیر العمل) شاخصه و ممیزة تشیّع و پیروی از خاندان رسالت شد و شعار و پرچم شیعی گردید و شیعیان به تبع از أئمه(ع) به آن اهتمام داشتند. اذان شیعی هرچند در دوره حضور، کمتر فرصت بروز پیدا کرد، اما در قرنهای بعدی، هر زمان که حاکمیت شیعی پا میگرفت یا مردمان شهری خود را از چنگ آزار و اذیت مخالفان آسوده میدیدند، اذان شیعی را برپا داشته و با گفتن آن، تشیّع خود را ندا میدادند.
شیعه جمله مزبور را ذکری از ندای ملکوتی اذان و اقامه میدانست و با این اعتقاد به سنت و سیره پیامبر(ص) عمل میکرد، به گونهای که انجام آن به شیعه اختصاص یافته و به صورت شعار و نماد شیعهگری درآمد، از اینرو، در سدههای بعدی اگر یکی از فرمانروایان شیعی مذهب، ناحیه یا شهری را تصرف میکرد، دستور میداد که مؤذنان جمله مزبور را در مأذنهها بگویند. در ایام حاکمیت هادی عباسی، هنگامی که حسینبن علیبن حسن، مشهور به صاحب فخ، بر مدینه مسلط شد، عبد اللّهبن حسن افطس، فرمانده نظامی او بالای منارهای که روی مرقد رسول اکرم(ص) قرار داشت، رفت و به مؤذن دستور داد که (حی علی خیر العمل) را در اذان بگوید. مؤذن نیز این جمله را به زبان راند و مردم از بیان چنین اذانی به برپایی قیامی شیعی پی بردند.27
2. جهر به بسم الله
جهر به معنای آشکار و علنی ساختن چیزی و کلامی است. این معنا در برابر اخفا به کار میرود. آشکار شدن و آشکار کردن، اعم از آن است که برای دیدن باشد یا شنیدن.28 راغب مینویسد: (جهر، یعنی ظهور احسن چیزی در برابر حس دیدن و شنیدن.)29 بنابراین، هر چیزی که روشن باشد و حس باصره و سامعه آن را درک کند و به تعبیر صاحب العین علنی30 باشد، جهر است.
جهر بسم الله، یعنی بلند خواندان (بسم الله الّرحمن الرّحیم) در آغاز سورههای نماز، چه در نمازهای که جهریه و چه در نمازهای اخفاتیه، از علائم و نشانههای مؤمنان است. بنا به اعتقاد شیعیان، جهر، نماد مذهبی است که در سنت قولی و عملی معصومان(ع) متبلور بوده و شیعیان با عمل به آن، تشیّع خود را نشان میدهند. در روایت مشهوری از امام حسن عسکری(ع) (جهر به بسم الله الرّحمن الرّحیم) از جمله پنج علامت مهم ایمان دانسته شده است.)31
الف. حکم فقهی جهر به بسم الله
فقهای شیعه، بر (جهر به بسم الله) در نماز تأکید دارند. شیخ طوسی،32 علّامه حلی،33 صاحب جواهر34 و دیگران جهر بسم الله را در نمازهای جهریه، واجب میدانند، هرچند احتمال استحباب جهر را در نمازهای اخفاتی ممکن میدانند. با مراجعه به منابع روایی مشاهده میشود که روایات اهلبیت(ع) حاکی از وجوب یا تأکید بیش از حد به تلاوت بسم الله با صدای بلند در آغاز سورههای نماز است. اهل سنت در برابر دیدگاه شیعی، بسم الله را در نمازهای جهریه نیز اخفاتاً میخوانند یا اصلاً نمیخوانند. در فقه حنبلی بسم الله الرحمن الرحیم، آیهای از سورههای قرآن دانسته شده، لکن به کتمان و اخفای قرائت آن در رکعتهای نماز، دستور داده شده است.
در مقابل، ابوحنیفه آن را آیهای از سورههای قرآن نمیداند و تلاوت جهری و علنی آن را نیز منع کرده است.35 فخر رازی در بیان جهر به بسم الله برخلاف دو فرقه اهل سنت و با تکیه به دلایل عقلی و نقلی از جمله سیره علوی میگوید: به تواتر ثابت است که سنت و شیوه عمل بسیاری از بزرگان دینی، از جمله علی(ع) جهر به بسم الله بوده است و کسی که علی(ع) را در دین و شیوه عملش، مقتدای خود قرار دهد، به راه هدایت گام نهاده است. دلیل این مطلب نیز بنا به فرمایش رسول خدا(ص) روشن است که دعا فرموده است: خداوندا! حق را با علی بدار و با علی بگردان هرجا و هرگونه چرخید.36
2. جهر به بسم الله در آینه رفتار معصومان(ع)
معصومان(ع) به اقامه این شعار دینی که نماد شیعی است، اهمیت بسیار داده و آن را رعایت میکردند. امام صادق(ع) فرموده است: رسول خدا(ص) هنگامی که با مردم نماز میخواند (بسم الله الرحمن الرحیم) را به جهر تلاوت میکرد.37 سیره دائمی پیامبر(ص) این بوده که بسم الله را با صدای بلند و هنگام نماز نیز آن را به جهر گفت. گفته شده هنگامی که با جمعی از قریشیان وارد خانه خویش میشد، با آواز بلند بسم الله الرحمن الرحیم میگفت.38 علی(ع) پس از به دست گرفتن حاکمیت، به احیای سنت فراموش شدة رسول خدا(ص) پرداخت و سعی کرد جامعه اسلامی را به سمت راهکارهای زندگی و اجتماعی پیامبر اکرم(ص) سوق دهد.
یکی از این سنتها که موجب تمایز شیعه از دیگران شد، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در سورههای نماز بود. حضرت ضمن خطبهای فرموده است: ... مردم را به قرائت علنی و جهر بسم الله الرحمن الرحیم وادار کردم.39 روایتی در دعائم الاسلام، وجود دارد که دلالت میکند رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین، امام حسن، سیدالشهداء، حضرت سجاد، حضرت باقر و امام صادق(ع)، همگی (بسم الله الرحمن الرحیم) را به جهر تلاوت میکردند. از قول امام سجاد(ع) نقل شده است که حضرت فرمود: ما فرزندان فاطمهƒ بر این مبنا رفتار میکنیم.40
سیره امام صادق(ع) نیز همانند دیگر ائمّه اطهار(ع) گویای قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم است. دو روایت (از صفوان جمال و حنانبن سدیر) بر سیره امام صادق(ع) در عمل به سنت نبوی و جهر به بسم الله دلالت دارند. صفوان نقل کرده است که حضرت در نماز اخفاتی نیز بسم الله را بلند قرائت میفرمود.41ابنسدیر نیز اگرچه به نوع نماز اشاره نکرده که اخفاتی بوده یا جهری، اما میگوید امام بسم الله را با صدای بلند تلاوت فرمود.42 البته بیان وی گویای آن است که نماز جهریه نبوده است. سیره حضرت رضا(ع) در نمازهای جهریه و اخفاتیه نیز جهر به بسم الله بود. در اینباره از رجاءبن ابیضحاک نقل شده که حضرت رضا(ع) بسم الله الرحمن الرحیم را در کلیه نمازهای شبانهروزیاش بلند و علنی تلاوت میکرد.43
ج. عدم لزوم تقیه در جهر به بسم الله
عنایت أئمّه(ع) به این نماد شیعی به حدی است که تقیه را در آن جائز نمیدانستند. این در حالی است که تقیه، روشی برای مقابله با تهدیدات دانسته میشود. صاحب دعائم الاسلام حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که حضرت عمل به تقیه را در جهر به بسم الله نمیپسندید.44 روایت دیگری نیز عدم وجود تقیه را در ابراز این مشخصه و وجه تمایز شیعی حکایت میکند. این مسئله در اخبار به حد تواتر وجود دارد.45 در ادامه خبری که از قول نعمانی آمده بود و از بحارالانوار و مستدرک الوسائل نقل شد، از قول امام صادق(ع) عدم لزوم تقیه در برخی موارد، از جمله جهر به بسم الله دانسته شده است.46
باید توجه داشت که ائمّه(ع) به تقیه که تاکتیک و شیوه عملی برای حراست از جان و عرض شیعیان است، همواره توجه داشتهاند. از این ابزار به سبب ضرورت حفظ شیعیان و جلوگیری از رسیدن آزار و ظلم دشمنان أئمّه(ع) و تشیّع، استفاده میشده است. حال سؤال این است که چرا از چنین ابزار کارآمد و مفیدی در خصوص مسئله جهر به بسم الله الرحمن الرحیم استفاده نمیشود. شاید روایاتی که بحث عدم تقیه را مطرح میکند به ارزش ذاتی عمل نظر دارد؛ به این معنا که جهر به بسم الله، نماد و آرم تشیّع است و نباید از آن غفلت شود، وگرنه تقیه که سپری حفاظتی است، چتر امنیتیاش همیشه گسترده است. شاهد مدعا اخباری است که تقیه را در چنین موردی نیز تجویز میکند.47
د. جهر به بسم الله، نماد شیعه
با وجود تأکیدهای روایی بر جهر به بسم الله و قرارگرفتن سیره رسول خدا(ص) و بسیاری از بزرگان اسلامی بر آن در نماز، این عمل تنها از سوی شیعیان پذیرفته شد؛ چیزی که اکنون نماد و شعار شیعی شمرده میشود.48 بیهقی در السنن الکبری پس از نقل روایاتی مبنی بر جهر به بسم الله از سوی رسول خدا(ص) از عدهای دیگر، مانند عمر، علی(ع)، ابنعباس، ابنزبیر، ابنعمر و معاویه نام میبرد که در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند قرائت میکردند.49 فخر رازی با تکیه بر سخن بیهقی پس از ذکر شیوه رفتار افراد نام برده در علنی قرائت کردن بسم الله، مدعی است که جهر به بسم الله از سوی علی(ع) به تواتر رسیده و هرکس از علی(ع) در این مسئله پیروی کند در مسیر درستی گام نهاده است.50
به هر حال، به این سنت نبوی به مرور زمان بیمهری شد و بیشتر علما و بزرگان اهل سنت با آن مخالفت کردند، به گونهای که قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحیم به تشیّع منحصر و به شعار و نماد شیعی تبدیل شد. همچنین پس از دوره حضور، دانشمندان شیعی جهر را نماد شیعی، و در مقابل، اهل سنت آن را بدعت دانستهاند.اربیلی به نقل از ابوحاتم سجستانی مینویسد: تمام اهل بیت رسول خدا(ص) بر جهر به بسم الله توافق دارند و این مذهب شیعه و اهلبیت(ع) است.51
شهید اول نیز میگوید: مشهور است که جهر به بسم الله از جمله شعارهای شیعه است، آن هم جهر به بسمالله در موضع اخفات و نمازهای اخفاتیه.52صاحب حدائق جهر بر بسم الله را شعار مشهور شیعه به شمار میآورد.53 در مقابل، علما و برخی مورخان سنی مذهب با فراموش کردن گذشته دینی و تاریخی مسئله و سیره رسول خدا(ص) و دیگر بزرگان دینی، آن را بدعتی میدانند که شیعیان درست کرده و به دین گره زدهاند. ذهبی خبری را در اینباره که (جهر به بسمالله الرحمن الرحیم بدعت است)54 نقل میکند.
3. شعارهای جنگی
شِعار به کسر شین در لغت به معنای علامت و نشانه است. به گفته راغب، چیزی است که جنگجویان به وسیله آن خود را میشناسانند و اعلام میدارند.55 این معنای شعار در دیگر منابع لغوی نیز دیده میشود. برخی اظهار میکنند که شعار (به یک معنا) علامت گروهی در جنگ است و چیزی است که به آن خوانده میشوند تا برخی از برخی دیگر تمیز داده شوند.56 البته معنایی که صاحب لسان العرب آورده است، به نظر میرسد که شعار را اعم از پرچم و جملههایی میداند که هریک از طرفهای درگیر در میادین نبرد از آن بهرهمندند.57
مطالعه سرگذشت شیعیان نشان میدهد که پیروان این عقیده، نزاع و کشمکشهای گوناگونی را در راه تثبیت باورهای خویش تحمل کردهاند. قیامهای شیعی در تاریخ تشیّع، فصل قطوری با اوراق زرین و بیشتر خونینی است که در حیات سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی رقم خورده است. این قیامها عمدتاً با اهداف والای دینی، مانند اصلاح امور دینی اجتماعی، امر به معروف و بازداری از منکرات سیاسی اجتماعی، توجه دادن مردم به عمل به کتاب خدا و سنت رسول گرامی(ص) و بازگشت جامعه اسلامی به سوی آن58 و سپردن حاکمیت و هدایت جامعه به دست افرادی مؤمن و پاکسرشت از خاندان رسالت و امثال آن، به وجود آمدهاند.
منشأ حرکتهای شیعی در طول تاریخ، در اعتراض شیعیان، به انحراف سیاسی عدهای از نخبگان صحابه در سقیفه و اعتراض و تظلمهای حضرت زهراƒ و حرکت اجتماعی جمعی از شیعیان، علیه خلیفه سوم بر میگردد. این حرکت اعتراضی در قیام امام حسین(ع) به اوج مینشیند، شهادت امام(ع) و همه یاران بزرگوارش، موتور محرک دیگر قیامها و اعتراضهای شیعیان در طول تاریخ به شمار میرود که علیه بیداد، انحراف، ظلم و ستم اجتماعی رقم خورده است.
به طور معمول، آرمانهای حرکت اجتماعی و قیام، بخصوص قیامهای شیعیان که مقابله با ظلم، احیای سنتهای فراموش شده نبوی و امر به معروف و نهی از منکر، حقخواهی و عدالتطلبی و امثال آن است، در شعارهای قیام، نمود پیدا میکند. توجه اصلی این قسمت از نوشتار نیز جملهها و شعارهایی است که در قیامهای شیعی متبلور شده است.
دینامیسم حرکتهای شیعیان را آرمانهای والایی تشکیل میداد و این آرمانها افرادی را به قیام وا میداشت تا با انحرافات اجتماعی به مبارزه برخیزند و در برابر ناراستیهایی که در جامعه اسلامی رواج پیدا کرده بود، مقابله کنند. فرمایش سیدالشهداء(ع) هنگام ترک مدینه، درونمایه و آرمان بسیاری از قیامهای شیعیان در طول تاریخ شد. امر به معروف و نهی از منکر، عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)، واگذاری حاکمیت به فردی از خاندان آل محمد که در (الرضا من آل محمد) متجلی میشد، به این دلیل که علویان و شیعیان حاکمیتهای موجود را مشروع نمیدانستند،59 پسزمینه یا درونمایه عمدة حرکتهای سیاسی اجتماعی شیعیان را تشکیل میداد.
شعارهایی سر داده میشد و سردمداران هر حرکت اجتماعی، شیعی، سخنانی را به عنوان نماد حرکت، تحریک و بسیج تودههای مردمی به زبان میراندند. این نوشتار بنا ندارد که تمام قیامهای شیعی را نام برده و به تحلیل و بررسی شخصیتهای قیامکننده، ماهیت، اهداف و سرانجام قیامها بپردازد، بلکه تنها سعی دارد عمده شعارهای مطرح را که به وسیله آن، شعارهای شیعی از دیگر شعارها متمایز بود، بازگو کند. این شعارها که نماد حرکتهای اجتماعی شیعیان است، عبارتاند از:
الف. یا محمد!
یکی از شعارهای جنگی، شعار (یا محمد! یا محمد!) است. امام حسین(ع) از این شعار در نبرد و قیام خود، استفاده کردند. امام صادق(ع) در بیانی که در کتاب شریف کافی آمده است، میفرماید: (شعار حسین(ع) یا محمد! بود و شعار ما (اهلبیت(ع)) همان یا محمد! است.)60
ب. یا منصورُ امِت امِت!
از شعارهایی که در حرکتهای اجتماعی شیعیان شاخص بود و نشان میداد که حرکت، قیام شیعی است، شعار (یا منصور امِت!)61 است. این شعار برگرفته از رسولالله(ص) در برخی غزوههای آن حضرت است. رسول اکرم(ص) در غزوههایی، مانند بدر،62 بنیمصطلق،63 خیبر64 و امثال آن، جمله (یا منصور امت!) را از باب تیمن و تفأل به نصرت خداوند، شعار خود قرار داده بود. این شعار توسط مسلمبن عقیل در سال 60 ق، در کوفه نیز به کار گرفته شد.
زمانی که هانیبن عروه توسط ابنزیاد شکنجه شد، مسلم و یارانش شبانه قصر کوفه را با شعار (یا منصور امت!) به محاصره درآوردند. عبداللهبن حازم میگوید: من از طرف مسلمبن عقیل دستور داشتم تا به دارالاماره بروم و جریان برخورد عبیداللهبن زیاد با هانیبن عروه را به مسلم گزارش کنم ...وقتی مسلم گزارش مرا شنید، دستور داد تا شعار نظامی او را به گوش هوادارانش برسانم.
آن شعار این کلمه بود: (یا منصور امت!). من دو سه بار فریاد کشیدم و گفتم: (یا منصور امت!) یکباره مردم کوفه از جای جنبیدند. ازدحام ملت در کوچهها و میدانها تلاطم میکرد.65 ابنمسکویه بدون نام بردن از گزارشگر مینویسد: مسلم فردی را برای اطلاع از وضعیت حاکم فرستاد، وقتی خبر را از وی شنید دستور داد که (یا منصور امت!) را فریاد کند.66
یکی از شعارهای قیام مختار نیز جمله معروف (یا منصور امت!) بوده است. مختار پس از آمادگی برای قیام و برنامهریزی جنگی شبانه، به یکی از فرماندهانش به نام عبداللهبن شداد دستور داد تا (یا منصور امت!) را فریاد کند و به قدامةبن مالک دستور شعار دیگری را میدهد.67 شعار مشهور و معروف شیعی (یا منصور امت!) توسط زیدبن علیبن الحسین(ع) و در حرکت ضد حاکمیت اموی کوفه نیز طرح گردید.68 زیدبن علی زین العابدین(ع)، پیش از آغاز رسمی شورش، درصدد تدارک قیام علیه یوسفبن عمر حاکم کوفی امویان بود. او زمان قیام را اول ماه صفر سال 122 تعیین کرد، لکن تحرکاتش افشا شد و حکومت در پی دستگیری وی برآمد.
زید، ناچار زودتر از موعد در 24 محرم 122ق حرکت خود را با شعار نبوی (یا منصور امت!) اعلان کرد، ولی مردم کوفه از ترس حکومت، فریادش را اجابت نکردند. ابوالفرج اصفهانی مینویسد: زیدبن علی در شب چهارشنبه بیست و چهارم محرم، یعنی هفت روز پیش از اول صفر در یک شب سرد زمستانی به منادی خود فرمان داد که شعار رسول خدا(ص) (یا منصور امت!) را بر بامهای کوفه ندا کند. اما این ندا بیجواب بود، زیرا مردمی که باید پاسخ میگفتند، تحت نظر والی کوفه در مسجد اعظم محبوس بودند. منادی زید آن شب تا سپیدهدم فریاد میکشید، اما کسی لبیک نمیگفت.
صبح روز چهارشنبه زیدبن علی، به قاسمبن عمر تبعی و مرد دیگری از اصحاب خود فرمان داد که برای جمعآوری مجاهدین شعار (یا منصور امت!) را فریاد کنند.69 همچنین بعدها در حرکت ضد اموی خراسانیان نیز که عباسیان از آن بهرهبرداری سیاسی کردند، چنین شعاری سرداده شده و آنها در کنار دیگر شعارهای خود، جمله معروف (یا منصور امت!) را نیز فریاد زدند.70
ج. یالثارات الحسین
مهمترین شعار حرکت و قیامهای شیعی، جمله معروف و مشهور (یالثارات الحسین!) است. با شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش صفحة خونینی در تاریخ تشیّع ورق خورد و سرنوشت و تاریخ تشیّع، با خون سرخ شهادت حسین(ع) آغشته گردید. یاد و نام او انگیزه و جهتدهنده نه تنها حرکتها و نهضتهای شیعی که الهامدهنده تمامی جنبشهای آزادیخواهانه جهان شد. این تراژدی غمبار، عالم را فرا گرفت و برای تشیّع به عقده تاریخی، تبدیل شد. از آن پس، هر جریان شیعی که علیه ظلم و ستم سر بر میآورد، قیام امام حسین(ع) الهام بخش حرکت آن بود.
همچنین بخشی از آرمان عدالتخواهانه حرکتهای شیعی را خونخواهی اما حسین(ع) و یاران ایشان تشکیل میداد که با شعار شیعی (یالثارات الحسین!) خود را نشان میداد. چنین وضعیتی تا قیام امام مهدی موعود(عج) و تا زمانی که منتقم واقعی و حقیقی، قدم به رکاب ظهور گذارد، ادامه خواهد داشت. نخستین گروهی که این شعار را سردادند ملائکهای بودند که در روز عاشورا به یاری ایشان به قتلگاه وارد شدند، اما حضرت را شهید یافتند. این گروه با شعار (یالثارات الحسین!) در جوار مرقد امام حسین(ع) تا ظهور مهدی(عج) منتظر خواهند بود. ریانبن شبیب میگوید:
روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم...، فرمود: محرم، همان ماهی است که در عصر جاهلیت، ظلم و قتال در آن ماه را به احترامش حرام میدانستند، اما این امت، نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیغمبرش را، چون در این ماه، ذریه او را شهید، اهلبیتش را اسیر و اموالش را غارت کردند. ای پسر شبیب! اگر برای چیزی خواستی گریه کنی، برای حسین(ع) گریه کن که سرش را بریدند، افرادی از خاندانش با او شهید شد که روی زمین مانندی نداشتند، آسمانها و زمین بر شهادتش گریه کردند، چهار هزار فرشته برای یاری حضرت به زمین فرود آمدند. آنان تا روز قیام قائم(عج) پریشان و غبارآلود، نزد قبر او هستند و از یاران آن حضرت(عج) خواهند بود و شعار ایشان (یالثارات الحسین!) است.71
نخستین حرکت شیعی که با هدف خونخواهی و انتقام شهدای کربلا سربلند کرد، حرکت توابین بود. گروهی شیعی بازمانده از همراهی و یاری اباعبدالله(ع) که برای توبیخ و سرزنش خود و توبه از چنین تقصیری برای خونخواهی ایشان دست به شمشیر بردند. این گروه به فرماندهی سلیمانبن صرد خزاعی و با شعار (یالثارات الحسین!) قیام کردند. بلاذری مینویسد: یاران سلیمانبن صرد برای تهیه و خرید اسلحه پراکنده و بدون ترس و واهمه تجهیز شدند. آنگاه در کوفه ندای (یالثارات الحسین!) را سر دادند و مردم به آنها میپیوستند.72 وی در جای دیگر، به انگیزه حرکت توابین میپردازد. بنا به نقل وی، سلیمان و یارانش کنار قبر حسین(ع) گرد آمده، فریاد و ضجه میکردند.
سلیمان گفت: خداوندا به شهیدبن شهید رحمت فرست و آنگاه همه (یالثارات الحسین!) را فریاد کردند.73 به گفته طبری توابین اولین بندگان و مخلوقات الهی بودند که ندای (یالثارات الحسین!) را سردادند. این گروه در سال 65 ق و اول ماه ربیع الثانی با این شعار وارد کوفه و بعد مسجد اعظم شدند. آنان همچنان (یالثارات الحسین!) گفته، دست به قیام زدند.74 این شعار پس از توابین، جهتدهنده و عامل محرک قیام مختار بود.
مختار نیز با انگیزة خونخواهی و طلب خون سیدالشهداء(ع) قدم به مبارزه با امویان نهاد و یکی از شعارهای جنگی، بلکه مهمترین شعار جنگیاش (یالثارات الحسین!) بود. شبی که مختار قیامش را علنی ساخت، در کنار عبداللهبن شداد که شعار (یا منصور امت!) را سر میداد، به قدامةبن مالک دستور داد شعار (یالثارات الحسین!) را فریاد زند.75 شعار مذکور به حدی فراگیر بود که هر قبیله، هر فرمانده و افسرِ قیام، آن را به زبان میراند و در هر تحرکی این جمله گفته میشد،76 به گونهای که برخی افراد مغرض در واکنش به آن (یالثارات عثمان!) سر دادند.
طبری مینویسد: زمانی که ابنشمیط شعار یارانش را که (یالثارات الحسین!) میگفتند، با (یالثارات الحسین!) پاسخ میداد، فردی از قبیله همدان صدایش را با (یالثارات عثمان!) بلند کرد. رفاعةبن شداد گفت: ما را با عثمان چه کار؟ و سرانجام با او نبرد کرد.77 هنگام قیام مختار در کوفه، در مکه نیز شعار (یالثارات الحسین!) سر داده شد. افرادی که برای نجات جان محمدبن حنفیه و دیگر افراد سرشناس کوفه رفته بودند، با شعار (یالثارات الحسین!) وارد حرم شده و ابنحنفیه را نجات دادند.78 این گروه برای احترام حرم و پرهیز از خونریزی، بدون اسلحه و تنها با در دست داشتن چوبهایی وارد مسجدالحرام شده، سران در بند شیعی را نجات دادند. در قیام خراسانیان که به حاکمیت عباسیان منجر شد نیز از این شعار شیعی استفاده شد.79
بنا بر بعضی روایات، شعار یاران امام زمان(عج) نیز همین است و یاران حضرت که از خراسان به یاری ایشان حرکت میکنند، حضرت را با این شعار همراهی و یاری میرسانند. در حدیثی از امام صادق(ع) آمدهاست: گنجی در طالقان وجود دارد که از طلا و نقره نیست و پرچمی است که تاکنون برافراشته نشده است و مردانی هستند که دلهایشان مانند پارههای آهن است، در ایمان به خدا تردید ندارند و ... آنها امام(عج) را در میان گرفته و با جان خود از وی دفاع میکنند. مردانی که شبها به عبادت مشغول و روزها در حال نبردند ... ادعای شهادت دارند و آرزو میکنند که در راه خداوند کشته شوند و شعارشان (یالثارات الحسین!) است.80
د. احد احد
شعار دیگری که در قیامهای شیعی به کار برده میشد، دو واژه (احد احد) است. این دو کلمه که بنیان اعتقادی و یکتاپرستی مسلمانان و از طرفی توکل ایشان را به خداوند نشان میدهد، در نبردهای پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب استفاده شده و در غزوههای بدر،81 حنین82 و امثال آن، یکی از شعارهای مسلمانان بود. طبری ذیل بیان قیام محمدبن عبدالله (نفس زکیه)، از شعار علویان، به ویژه از یکی از افسران قیام به نام افطس اسم میبرد که با دیگر علویان، شعار پیامبر(ص) در نبرد حنین را که همان (احد احد) بود، سر میدادند.83
ابوالفرج اصفهانی نیز یادآور میشود: که افطس پرچمدار قیام محمدبن عبدالله بود و هریک از فرزندان علیبن ابیطالب صاحب پرچمی بودند و شعار همگی (احد احد)، همان شعار رسول خدا(ص) در حنین بود.84 وی در خبری به نقل از هارونبن موسی از زبان مادرش مینویسد: من شعار یاران محمدبن عبدالله را میشنیدم که در شبِ قیام، (احد احد) میگفتند.85 شعار (احد احد) در حرکت اعتراضی ابراهیمبن عبدالله، برادر دیگر نفس زکیه در بصره نیز سرداده شد. ابراهیم همانند برادرش محمد، علیه ظلم و ستم منصور عباسی دست به قیام زد و همان سال در منطقه باخمری به شهادت رسید.
ابوالفرج آغاز حرکت ابراهیم را رمضان سال 145 و زمان سرکوب قیام و شهادت او را ذیحجه همان سال ذکر کرده و اضافه میکند که شعار قیامشان (احد احد) بود.86 سال 169ق، در قیام حسینبن علی(ع) (صاحب فخ) در مدینه نیز شیعیان به پیشگامی فرزندان علیبن ابیطالب(ع)، سپیدهدم به سوی مسجد رفته (احد احد) گفتند.87 همزمان با این اقدام بود که افطس بر مناره مسجد برآمد و مؤذن را به ادای جمله شیعی (حی علی خیر العمل) وادار کرد.88
حسین پس از نماز در حالیکه عمامه و لباس سفید دربرداشت، در مسجد رسول خدا(ص) روی منبر قرار گرفت و اصول حاکمیت خود را عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) ذکر کرد و با توجه به آن از مردم تقاضای بیعت نمود. حسین پس از حمد و ثنای الهی در سخنانی خطاب به مردم اظهار داشت: من فرزند رسول خدا(ص)، در حرم و مسجد رسول خدا(ص) و نشسته بر منبر ایشان، شما را به کتاب خدا و احیای سنت نبوی فرا میخوانم، اگر به این اصول پایبند نبودم، رشته بیعت من به گردنتان نخواهد بود.89
ه . الرضا من آل محمد
از شعارهایی که در قیامهای شیعی فراوان از آن استفاده میشد، جمله معروف (الرضا من آل محمد) است. میتوان گفت که در تمام حرکتهای سیاسی نظامی شیعیان، این شعار کاربرد داشته و کارکرد شگفتانگیزی برای جلب توجه عامه مسلمانان به سوی قیامکنندگان داشت، چنانکه در قیام عباسیان به موفقیت و قدرت گرفتن آنان منجر شد و توانست مردم بیخبر از پسزمینه و انگیزه واقعی عباسیان را به حمایت وادارد. واژه (رضا) در مقابل سخط، به معنای رضایت و خشنودی است.90
رضا از باب رَضِیَ یَرْضَی برای بنده اطلاق میشود که به حکم الهی رضایت دارد و خداوند او را در اجرای دستوراتش مطیع مییاید.91 در عرف اسلامی برای کسی گفته میشود که مردم او را پسندیده باشند؛ یعنی مردم او را انتخاب کرده و بر او اجماع داشته باشند.برای مثال، علی(ع) مرضی و مورد اجماع مردم پس از قتل عثمان بود، زیرا درباره ایشان در پاسخ مصریان که میگفتند: (شما اهل شورا هستید، امام را شما برمیگزینید، پس با مشورت، مردی را برگزینید.
ما پیرو شما هستیم! مردم گفتند: ما علیبن ابیطالب را برگزیدیم و به او راضی هستیم).92 پیش از شروع قیام مختار نیز عدهای از شیعیان گرد او جمع شده، به رهبری قیام به دست او رضایت دادند.93
بنابراین، (الرضا) به معنای کسی است که همه او را قبول داشته باشند، و واژه (الرضا) در (الرضا من آل محمد) مترادف با (مرضی الجماعة) و کسی است که همه بر او توافق کرده باشند. محتوای (الرضا من آل محمد) نشان میدهد که شعاری سیاسی و اعتراضی علیه انحراف حاکمیت اسلامی بود و گویندگان آن، حاکمیت را حق مسلم فردی از خاندان رسالت دانستند. اما در اینکه این فرد چه کسی میتواند باشد و باید چه ویژگی داشته باشد، بر اساس مبانی اعتقادی هر فرقه، فرق میکند.
البته درونمایه آن، اعتراض علیه انحراف و دور ماندن خاندان رسول خدا(ص) از حاکمیت جامعه اسلامی است. در مواری دیده میشود که (الرضا من آل محمد) به مثابه واژه رمزی در مورد ائمّه(ع) به کار رفته است، چنانچه راوی مسئله فقهی از امام صادق(ع) میپرسد و با این بیان که فکر میکردم (الرضا من آل محمد) با آن موافق است،94 به شخص حضرت صادق(ع) اشاره دارد. شعار (الرضا من آل محمد) در بیشتر حرکتهای انتقادی و اعتراضی و قیامهای علویان و شیعیان ذکر شده است.
ابنسعد کاربرد شعار (الرضا من آل محمد) را حتی در قیام مختار تأیید کرده، مینویسد: مختار در کوفه با مردم سخن میگفت و در آن اشکالهای ابنزبیر را گوشزد کرد و او را شایسته حاکمیت اسلامی نمیدید و مردم کوفه را را به (الرضا من آل محمد) دعوت میکرد، و منظورش محمدبن حنفیه بود.95 زید نیز در کوفه علیه امویان شورید و این شعار را به کار برد. در روایتی از امام صادق(ع) آمدهاست: (خداوند عمویم زید را رحمت کند، او اگر در کارش موفق میشد، به آنچه ادعا کرده بود؛ یعنی دعوت به (الرضا من آل محمد) وفا میکرد و من همان (الرضا) هستم.)96
در ارشاد راجع به قیام زید آمده است که او برای خونخواهی و طلب خون حسین(ع) دست به قیام زد.97 همچنین از قول خالدبن صفوان نقل شد است که زید فردی عالم و خداترس بود. بسیاری از شیعیان امامیه در باره او معتقدند که زید برای رسیدن خود به قدرت، تلاش نمیکرد، بلکه مردم را به (الرضا من آل محمد) دعوت مینمود. او به این آگاهی رسیده بود که برادرش به امامت جامعه اسلامی سزاوار و مستحقتر است.98 در گزارشی آمده است که مأمون پس از شورش زیدبن موسیبن جعفر و مقایسه آن با شورش زیدبن علی به گونهای از علویان گلهمند بود و خطاب به حضرت رضا(ع) [برادر زید] گفت:
اگر مقام ارجمندی نزد ما نمیداشتی، او را میکشتیم. امام(ع) با رد برابر خواندان محتوا و رهبری دو قیام، در خبری به نقل از پدر و جدش(ع) فرمود: خداوند عمویم زید را رحمت کند. او مردم را به (الرضا من آل محمد) فرا میخواند، اگر در قیامش پیروز میشد به عهدش وفا میکرد.99 عباسیان با پنهان کردن چهره خود پشت نقاب شعار (الرضا من آل محمد) توانستند از محبوبیت فرزندان رسول خدا(ص) به نفع خود استفاده کنند. آنها با طرح این شعار، چهره واقعی خود را از عامه مردم و حکومت پنهان داشته، و خود را به علویان پیوند زدند. بسیاری از شیعیان علوی که ماهیت عباسیان را نشناخته بودند نیز به آنان پیوستند.100
به گفته یکی از نویسندگان، (شیعیان میپنداشتند که خاندان هاشم منحصر به فرزندان علی(ع) است).101 سران دعوت عباسی هیچ نامی از خود نمیبردند و تنها به (الرضا من آل محمد) دعوت میکردند.102 هر زمان کسی از اسم (الرضا) میپرسید، میگفتند: ما مأمور به تقیهایم.103 عباسیان با استفاده از این شعار، روی کار آمدند. انتظار میرفت علویان، دیگر از آن استفاده نکنند، ولی قضیه بر عکس بود. شعار در قیامهای شیعیان عهد عباسی شدیدتر پیگیری شد. تمام قیامهای علویان در دوران عباسی با شعار (الرضا من آل محمد) همراه بود.
اندکی بعد از برآمدن عباسیان فردی به نام شُرَیکبن شیخ مهری که به گفته نویسنده تاریخ بخارا شیعه بود، دریافت که حاکمیت جهان اسلام باید در دستان فرزندان امیرالمومنین(ع) قرار میگرفت، نه عباسیان، از اینرو، وی دوباره با طرح این شعار قیام کرد. او مینویسد:شُرَیک (مردی بود از عرب به بخارا باشیده و مردی مبارز بود و مذهب شیعه داشتی و مردمان را دعوت کردی به خل
- [سایر] شیطان پرستی چیست؟
- [سایر] شیطان پرستی چیست؟
- [سایر] شیطان پرستی چیست؟
- [سایر] جایگاه خانواده در اسلام، یهودیت، مسیحیت چگونه است؟
- [سایر] چرا دید ما مسلمانان با یهودیت ناسازگارتر از مسیحیت است؟
- [سایر] اطلاعاتی درباره شیطان پرستی می خواستم؟
- [سایر] نظر یهودیّت و مسیحیت و بودائیان و زردشتیان و مارکسیسم دربارهی خدا چیست؟
- [سایر] در مورد مباحث شیطان پرستی ودیدگاهای آنها میخواستم بیشتر بدانم
- [سایر] بت پرستی در دین مسیحیت به چه شکل بوده و یا هست؟
- [سایر] تکلیف کسانیکه آئین یهودیت و مسیحیت را در حال حاضر قبول دارند چیست، آیا اینها نجس هستند؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.