با توجه به شباهت فرقه ابیونی با اسلام استدلال می کنند که کتاب قرآن حاصل نامه نگاری اعضای این فرقه با حضرت محمد (ص) است لطفا در این مورد روشنگری بفرمایید. در نقد این شبهه و شبهات دیگر مستشرقان مطالب زیر را خدمتتان ارائه می کنیم: برخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همهی معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدودهی جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلی) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی و کتبی یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی).به نظر می رسد؛ اساسیترین اشکالی که در تحقیقات و بررسیهای مستشرقان وجود دارد، نگرش غیر عقلانی همراه تعصب به قرآن و اسلام است؛ از این رو، هیچ یک از اشکالات آنها راههای صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و در هیچ مورد، مستندی تاریخی که بتواند مدعایشان را اثبات کند، ارائه نکردهاند. به جرأت میتوان گفت که بیشتر ادلة آنها چیزی جز خیالپردازی و توجیه آنچه خود اعتقاد دارند نیست. آنان، جریان نامسلم تاریخی با پیش فرضهای خود باز سازی میکنند و آن را به هزاران شاهد قطعی و مسلم تاریخی ترجیح میدهند.در کل باید گفت که، مستشرقان تنها ژست پیش داوری نداشتن را می گیرند. اما در حقیقت مطلب، آنها پیش داوری دارند؛ آنها اول فرض می کنند قرآن آسمانی نیست، پیامبر اسلام، پیامبر نبود. بعد می خواهند بگویند، آیات از کجا آمده، و ده نظریه در این باره می دهند. می گویند نمی شود که او پیامبر باشد و قرآن وحی باشد، ما هم در پاسخ آنها می گوییم؛ اگر شما ادعا دارید که وحی ممکن نیست، پس باید بگویید به عیسی(علیه السلام) و به موسی(علیه السلام) هم وحی نشده است! اگر وحی ممکن است، چگونه وحی به عیسی(علیه السلام) قبول است ولی وحی به پیامبر اسلام قبول نیست! البته از این نمونه ها در مورد تضادی که در اندیشه ها و روش های مستشرقان وجود دارد فراوان است.حال، در اینجا سه پاسخ متفاوت برای شما ارایه می گردد. الف: پاسخ اول(مقاله ای با موضوع ( بررسی دیدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحی قرآنی) از مهدی سلطانی رنانی)مقدمهبرخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدودهی جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفتهاند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی (مصادر داخلی) و (مصادر خارجی) تقسیم میشوند.در این نوشتار به بررسی مصادر یاد شده و اشکالهای مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن میپردازیم و بدانها پاسخ میدهیم.مصادر داخلیبرخی منابع داخلی که مستشرقان به عنوان مصادر وحی قرآنی میشمارند، عبارت است از:1- اعمال و رفتار اعراب جاهلی: هاملتون گیب (H.GIBB)، مستشرق انگلیسی می گوید:( محمّد مانند هر شخصیت مبتکری از یک سو از اوضاع داخلی متأثّر است و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده، تأثیر می پذیرد و در این تأثیر گذاری، مکّه نقش ممتازی دارد و میتوان گفت که تأثیر دوران مکّه بر سراسر زندگی محمّد هویدا است و به تعبیر انسانی می توان گفت: محمّد پیروز شد؛ چرا که یکی از مکّیها بود) (سالم الحاج، 2002، 1/268، به نقل از: کتابMohamedanisme,p.27 ).2- اشعار أمیة بن أبی الصلت: کلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوی مینویسد:( اصلیترین مصدر قرآن کریم، اشعار أمیة بن أبی الصلت است؛ چرا که میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستان های پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان کرده است] مسلمانان، شعر امیّه را نابود کردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد) (همان، 270 به نقل از Journal Asiatique125 ).در این زمینه (پُوِر(POWER)) میگوید:( تشابهی که بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت می کند که پیامبر، معارفش را از او اخذ کرده؛ چرا که او بر پیامبر مقدّم بوده است) (همان، 270 به نقل از مقدمه دیوان أمیة بن أبی الصلت).3- حنفاء (دین حنیف ابراهیمی: رنان (RENAN) میگوید:(پیش از بعثت پیامبر نیز مردم جزیرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پیامبر گفته، صرفاً مکمّل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است) (همان،227).مصادر خارجیبلاشر (BLACHERE) میگوید:( تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت میکند که قرآن، کتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سورههای مکّه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است) (همان، 296).مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کردهاند، به دو قسمت اساسی تقسیم می شود:مصادر کتبی (مثلاً با مطالعهی کتابهای عهد قدیم و جدید و...)مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفادهی معارف از آنها به صورت شفاهی).1- مصادر کتبیسیدرسکی(SIDERSKEY) در کتاب خود (اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیرهی انبیاء) قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع میدهد. قصّهی آدم و نزولش از جنّت، قصّهی ابراهیم و تلمود، یوسف، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و... را به کتابهای یهودی و مسیحی باز میگرداند و تک تک آیات مشتمل بر این قصص را به کتابهای (الأغداه) (Aggadaho) که به زبان عبری است و (أناجیل مسیحیت) و (تورات) باز میگرداند (همان، 271؛مجلهقبسات،1382، 193).گلدزیهر (Goldziher) میگوید:( مطالبی را که قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان میکند و آن چه که پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت میدهد، همه مجموعههایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان که پیامبر با ارتباط با عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آنها را شناخته است و از آنها متأثّر شده به نحوی که این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی درآمده است و او به یقین رسیده است که آنها وحی الهی هستند) (گلدزیهر،1992، 6).سپرینجر(SPRENGER) گمان میکند کتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت (جواد علی،1970، 6/681).2- مصادر شفاهیعدّهای از مستشرقان که میدیدند کتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و (اُمّی) بودن پیامبر هم نفی کردنی نیست، گفتند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت آموزههای شفاهی از ادیان پیشین استفاده کرده است.وات (M.WATT) در این باره میگوید:( پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از کتابهای مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست که معارف این کتابها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آنها مجادله و مناقشه میکرده است) (سالم الحاج 2002، 1/269 به نقل از: 37Mahomet).تئودور نولدکه (T.NOLDEKE) در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادر خارجی در نظر میگیرد، مینویسد:( پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود) (همان: 1/295 به نقل ازSIDERSKY).به نظر این گروه پیامبر میتوانست از چند نفر استفاده کند:ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیلهی او به تمام معارفش دست یافت (تهامی نقرة،1995،37).بحیرای راهب: به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی با این راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد (محمود رامیار، 1369، 123 به بعد).منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقیم مکّه بودند.بررسییکی از اشکالهای اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان این است که راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و فاقد مستند تاریخی برای اثبات مدعا است.هرکس تاریخ پیش و پس از اسلام اعراب را مطالعه کند، میفهمد که اسلام چگونه تحوّل ایجاد کرد و اگر به رفتار مشرکان با پیامبر در آغاز دعوت توجّه کند، مییابد که آنچه را پیامبر (ص) بیان کرد نه تنها در جهت و ادامهی افکار و اعمال مشرکان نبود؛ کاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یک از اعمال مشرکان سازگار نبود و هیچ یک از اعمال آنها را نمیپذیرفت، از این رو هیچ عملی از زمان مشرکان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.از طرف دیگر تشابه ظاهری بعضی اعمال و عبادات اعراب جاهلی و اسلام بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نمیکند، زیرا بیشتر این اعمال میتواند منشأ الهی داشته و از سوی پیامبران سابق تشریع شده باشد، ولی به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شده باشد، همچون حج که از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود، امّا مشرکان آن را تحریف کردند. برای مثال، خیلی افراد این عمل را با بدن عریان انجام میدادند که به (حلة) معروف بودند (طبری، 1903، 2/170). در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقریر کرد و کیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.امیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانسته اند که از ظهور پیامبری در زمان خودش خبر می داد و آرزو داشت که خود آن پیامبر باشد. وقتی محمّد(ص) برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت کفر ورزید. وقتی پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش کفر ورزیده است (سالم الحاج، 2002، 1/270 به نقل از: امیة بن أبیالصلت حیاته و شعره).تشابه شعر امیه و پیامبر بر تأثیرپذیری رسول اکرم از وی دلالت نمیکند؛ چرا که تأثیرپذیری پیامبر یک احتمال در کنار دو احتمال دیگر تأثیرپذیری (امیه از قرآن، عدم تأثیرپذیری هر یک از دیگری) است.هیچ دلیلی برای تاثیرپذیری پیامبر از امیه، وجود ندارد. حتّی در زمان پیامبر هم کسی احتمال چنین تاثیر پذیری را نمیداد؛ با اینکه اعراب، با اشعار امیه آشنا بودند. از سویی مشرکان، وحیانی بودن قرآن را قبول نمیکردند پس اگر چنین احتمالی میدادند، حتماً پیغمبر را متّهم میکردند؛ چرا که بارها پیامبر را به بهانههای گوناگونی متّهم کرده بودند؛ برای مثال به این آیه توجه کنید: ( وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ و بیقین میدانیم که آنان میگویند: (این قرآن را) تنها بشری به او میآموزد. در حالی که زبان کسی که به او نسبت میدهند مبهم (و غیر عربی) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربی روشن است)(نحل/ 103) ولی در این مورد، اتّهامی از سوی مشرکان در کتابهای تاریخی ثبت نشده است. پس فقط یکی از دو احتمال دیگر باید صادق باشد. بعضی هم احتمال دوم (تاثیرپذیری امیه از قرآن) را تقویت کرده اند، چون امیه تا سال نهم هجری زنده بود و تاریخ سرودن بیشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پیامبر است (جواد علی، 1970، 6/495).حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خیلی کم و عقایدشان در هالهای از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانیت، حشر، بعث و... چیست؟ تا بتوان معارف قرآنی را با افکار و عقاید آنها مقایسه کرد. یگانه چیزی که از آنها در دست است، در چهار رأی خلاصه میشود که فخر رازی و امین طبرسی آنها را چنین نقل میکنند:الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است که به حجّ بیت الله اعتقاد داشتند.ب. از مجاهد نقل شده است که تابع حق تعالی بودند.ج. تابع شریعت حضرت ابراهیم بودند.د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت میشناختند. (طبرسی، 1373، 1 / 215 و فخر رازی، 1990، 4/89).از سوی دیگر، همین حنفاء اگر قرآن را با عقاید خویش موافق میدانستند، هرگز با آن مقابله نمیکردند؛ حال آنکه عدّهای از آنها همچون أبی عامر بن صیفی (راهب) وأمیهی بن أبیالصلت با قلم و شمشیر در مقابل اسلام ایستادند (سالم الحاج، 2002، 1/277).تشابه قرآن و بعضی کتابهای ادیان دیگر، دلیل این نیست که آنها ریشهی قرآن باشند، بلکه نشان میدهد که قرآن و دیگر کتابهای آسمانی ریشهای واحد دارند که همان وحی الهی است.هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده است که کتابهای مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیرهی العرب باشد؛ بلکه بیشتر مورّخان، تاریخ ترجمهی این کتابها به عربی را مربوط به سالها پس از رحلت پیامبر، یعنی اواسط خلافت بنیامیه میدانند (جواد علی، 1970، 6/681).اگر ثابت شود که محمّد(ص) در کودکی راهبی را ملاقات کرده است، هرگز نمیتوان با آن اثبات کرد که آن راهب کتاب مقدّس را برای محمّد شرح داده یا برخی از آموزههای دینی را به او آموخته است.از این راهب مسیحی (بحیرا) اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه که مورّخان سیرهنویس ذکر کردهاند و خلاصهاش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یک عالم مسیحی برخوردند که بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه که بحیرا درباره محمّد میدانست، یهودیان هم میدانستند (نویری، 1933، 16/91).جز این ملاقات که شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نکشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. حال پرسش این است که در این ملاقات چند دقیقهای، بحیرا چه مقدار از معارف مسیحیت را میتوانست به پیامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اینکه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی کم بود، چقدر میتوانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری که سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ کند؟از طرفی، عموی پیامبر هم در این دیدار در کنار او بود. چگونه ممکن است چیزی از فراگیری پیامبر از بحیرا را به کسی نقل نکرده باشد؟ورقة بن نوفل پیش از اسلام تابع دین مسیحیت بود (یعقوبی، 1980، 1/298 و ابن کثیر، 1963، 2/238) و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود (مسعودی، 1346، 2 / 59 و ذهبی، 1990، 1/268). ابوالحسن برهان الدین بقاعی کتابی دربارهی ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم از پیامبر دربارهی مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند.مجموع ملاقاتهای پیامبر با ورقه که در تاریخ ثبت شده است، بیش تر از سه یا چهار مورد نیست و در هیچ کدام به استفاده پیامبر از ورقه اشاره نشده است؛ بلکه مستندهای تاریخی شهادت میدهند که ورقه به نبوّت پیامبر و نزول وحی بر او گواهی داده است.وقتی خدیجه آنچه را پس از نزول وحی بر پیامبر دیده و شنیده بود، با ورقه در میان گذاشت، ورقه کمی تأمّل کرد و گفت:(قدوس، قدوس! ای خدیجه سوگند به کسی که جان ورقه به دست او است اگر راست بگویی، ناموس اکبر که روزی به سوی موسی میآمد، امروز به سوی او آمده است و او پیامبر این مردم است) (طبری، 1903، 30/162، ابن هشام، 1995، 1/254).ورقه یک بار هم پیامبر را در کنار کعبه ملاقات کرد و از وقایع پیش آمده پرسید و چون مطّلع شد، گفت: (سوگند به آن که جانم به دست او است، تو پیامبر این مردمی و ناموس اکبر که روزی به سوی موسی میآمد، امروز به سوی تو روی آورده است. تو را تکذیب می کنند و به توآزار می رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خدای را یاری میکنم) (طبری/ تاریخ طبری، 1903، 2/206، ابن هشام، 1995، 1/254).بر اساس آنچه گفتیم سخن مستشرقان هیچ دلیل و حتّی مؤیّدی ندارد. چگونه ممکن است کسی نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحی الهی (ناموس اکبر) تشخیص بدهد و شخص موحّدی چون ورقه به نبوّت پیامبر ساختگی گواهی دهد؟مورّخان در مکّه قبیلهای را ذکر نکرده اند که یهودی باشد، و یهودیان آن دسته از قبایل را که از آنان به عنوان یهودیان مدینه نام برده میشود، یهودی نمیدانند، زیرا افکار آنها طبق شریعت یهود و اعمالشان طبق احکام تلمود نبود (اسرائیل ولفنسون،1927، 13).کاسکیل مینویسد: (عرب یهود، هرگز واقعی نبودند؛ بلکه فقط خود را شبیه یهودیان کرده بودند) (جواد علی، 1970، 6/530).ونکلیر (WINKLER) معتقد است: (یهودیان جزیره عرب به هیچ یک از اصول یهودیت پایبند نبودند) (سالمالحاج،2002، 1/287).وقتی یهودیان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستی از معارف و شرایع یهود داشتند و نه عامل به آن معارف بودند، چگونه میتوان همهی معارف و شرایع و قصص قرآنی را متأثّر از آنها دانست؟مورّخان حضور جماعتی غیر بومی از مسیحیان تاجر، صنعتگر یا برده را در مکّه ثبت کردهاند. اینها افرادی بودند که قریش پیش از مستشرقان پیامبر را به اخذ مطالب قرآنی از آنها متهم کرده بودند.این آیات گویای مدعای ماست : ( وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ و بیقین میدانیم که آنان میگویند: (این قرآن را) تنها بشری به او میآموزد. در حالی که زبان کسی که به او نسبت میدهند مبهم (و غیر عربی) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربی روشن است) (نحل / 103).( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: این [کتاب] نیست جز دروغی بزرگ که آن را بر بافته است؛ و گروهی دیگر او را بر این (کار) یاری دادهاند. و بیقین (با این سخن،) ستم و باطلی را آوردند) (فرقان / 4).مورّخان گفتهاند که آنها (یعیش)، (عداس مولی حویطب بن عبد الغری)، (سیار مولی العلاء بن الحضرمی)، (جبر مولی عامر) بودند که تورات میخواندند (طبری، 1903، 18/137)؛ حال آنکه در هیچ جریان تاریخی، ارتباط پیامبر با این افراد یا دیگر نصرانیان مکّه، پیش از اسلام ضبط نشده است.اگر وحی ساخته محمّد(ص) بود، چرا در مواردی که به نفع خود بود، وحی نمیساخت؟ برای مثال در جریان افک* وحی یک ماه قطع شد و حضرت تا نزول دوباره وحی تهمتها و سرزنشهای منافقان را تحمّل کرد. در داستان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه نیز تا 16 ماه زیر فشار تهمتهای مشرکان بود. اگر وحی تابع ارادهی الهی نبود و در دست پیامبر قرار داشت، چرا زودتر قبله را به کعبه تغییر نداد؟قرآن، خبرهای بسیاری دربارهی آینده دارد که همهی آنها واقع شدهاند. برای مثال به نمونههایی توجه میکنیم: ( غُلِبَتِ الرُّومُ، فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ روم در نزدیک ترین سرزمین [به شما] مغلوب شد، ولی آنها به زودی [در همین زمان های نزدیک] پیروز خواهند شد).این وعده قرآن عملی شد و رومیان پس از چند سال پیروز شدند.( سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ به زودی آن جماعت [مشرکان] در جنگ شکست میخورند و برای فرار پشت میکنند).(قمر/ 45)در سال دوم هجری، مشرکان شکست سختی در جنگ بدر خوردند، با اینکه به ذهن کسی نمیرسید. اگر قرآن، ساختهی انسانی مانند دیگر انسانها است، او چگونه و از طریق چه کسانی میتوانست به غیب متّصل باشد؟ بعید نیست که اینجا هم ذهن منحرف بعضی از مستشرقان دنبال مصدر غیرالهی باشد.معارف ابلاغ شده به وسیلهی پیامبر دربارهی دنیا و آخرت، مسائل مربوط به قیامت، حشر و حساب، در مورد توحید و... اوّلاً همه یک سمت و سو دارند و هیچ تناقضی بین آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، کسی از دوره بیست ساله بعثت حضرت، کردار یا گفتاری که گویای دوگانگی یا ترقّی و تجدد در آنها باشد، سراغ ندارد و شاید این همان پاسخی است که خداوند با آن در آیهی شریفهی ( أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً و آیا در قرآن تدبّر نمیکنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانی مییافتند)(نساء/82) ساحت قدسی قرآن را از چنین تهمتها و گمانهزنیها تقدیس میکند.از سوی دیگر، اگر چنین مواردی را در انسانهای عادی بتوانیم تصوّر کنیم، فقط در فردی میتوان یافت که سالها زحمت بکشد و کار کند تا افکاری را که از یهودیت، مسیحیت، حنفاء، اعراب جاهلی و... گرفته است، هماهنگ سازد و قواعد کلیهای برای خود استخراج کند و هر کدام از این معارف را که با آن قواعد مطابقت نداشت، به گونهای که مناسب با آنها باشد، اصلاح یا طرد کند و آن قدر در این معارف تأمّل و تفکّر کند که در طول بیست سال هرگز تردیدی در کلام و فعلش ظاهر نشود و چنان در این مسائل غوطه ور شود که همهی آنها برایش ملکه شود تا هنگام برخورد با وقایع و مسائل گوناگون اشتباه نکند و... ؛ حال آنکه چنین پیشینهای را هیچ مورّخی در تاریخ پیامبر ثبت نکرده است و کسی (حتّی مستشرقانی که بدون سند و دلیلی سخن میگویند) نگفته است که کار او قبل از بعثت، تعلیم یا تعلّم معارف بود یا عمدهی وقتش را صرف این قبیل امور میکرد.نتیجهاز آنچه گذشت نمیتوان پذیرفت که وحی قرآنی برگرفته از مصادر داخلی (اعراب) یا خارجی (یهود و مسیحیت) باشد، بلکه این مطالب مستشرقان ادعای بدون دلیل است. بلکه بر اساس آیات قرآن که با عقاید مشرکانه عرب جاهلی و برخی عقاید یهود و مسیحیت مخالفت ورزیده و در آیات متعدد به آنها اشاره کرده است، عکس این مطلب برداشت میشود. ب: پاسخ دوم:مصادر وحی به معنای اینکه برای قرآن چند مصدر وجود دارد امروزه مستشرقان مطرح کردهاند در حالی که ریشه اصلی آن همان گفتارهایی است که مشرکان صدر اسلام بیان کردهاند، از منظر مسلمانان قرآن تنها یک مصدر دارد و آن وحی الهی است همانگونه که خود قرآن میفرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی. و پیامبر اسلام(ص) متن قرآن را از دانشمندان یهود یا نصارا یا کتابهای تورات وانجیل و یا از جای دیگر جز خداوند نگرفته است و دلایل ثابت میکند که تمام قرآن با الفاظ، نظم و محتوا همه سخن پروردگار است و بهطور کامل و مستوفا در مباحث اعجاز آمده است.مستشرقان مصادر متعددی برای قرآن مطرح کردهاند و قرآن را الهام یافته تعالیم دینی و کتب آسمان پیشین میدانند وعلت اصلی آن همگرایی و توافق نسبی میان شریعت اسلام و ادیان پیشین گرفتهاند. اینان تورات، انجیل، زبور، دانشمندان یهود و نصارا را مصادر قرآن معرفی مینمایند.زمینههایی که باعث این نظریه شده است عبارتند از: سفرهای پیامبر به شام، دیدار و ملاقات وی با برخی علمای یهود، تشابه موجود بین قصص قرآنی و کتاب مقدس و تأثیرپذیری پیامبر از اهل کتاب.ریچارد بل، مستشرق انگلیسی مدعی است که بسیاری از آیات، از جمله آیات بعثت، از مصادر مسیحی متأثر بوده است. وی در فصل 8 کتابش (فصل محتوای قرآن و مصادر آن) قرآن را در به کارگیری برخی الفاظ و صفات همچون (الرحمن) از مذهب مانوی متأثر دانسته است. او همچنین در فصل 9 (فصل قصص) مدعی است که قصص قرآنی بیش از مصادر مکتوب، بر مصادر شَفَوی متکی بوده است(!) و در بعضی قصص قرآن اضطراب واضحی به چشم میخورد. و اصل قرآن نیز از لغت سریانی متأثر میداند.بیرنات هیللر، مستشرق مجاری (م 1943 م) نیز در بحثی با عنوان: عناصر یهودی در مصطلحات قرآن که در سال 1928 م. منتشر شده است، سعی بر اثبات تأثیرپذیری قرآن از یهود دارد. چنانکه، وزف هورفیش (م 1931 م) نیز مقالهای با عنوان اسماء اعلام یهودی در قرآن دارد که به سال 1925 م. منتشر شده است. ونز برو مستشرق معاصر نیز علاوه بر تأکید بر تکون تدریجی قرآن طی دو قرن! آن را متأثر از سنّت یهودی معرفی کرده است.و برخی از شعائر اسلام که بخش عمدهای از آن در قرآن آمده را حاصل ابداعات خاصه و تأثیرات متنوعة صحابه، جاهلیت، یهود، نصرانیت، فارسها، و ... دانستهاند. برخی نیز در حالت تردید بین این مدعا که قرآن؛ یا حاصل اختراع پیامبر و یا اقتباس از غیر است، سیر کردهاند. حتی ورقه بن نوفل و بحیرای راهب، یا غلامی رومی که در مکه صنعتگری میکرد (حدّاد رومی) نیز نام بردهاند، که در وی تأثیرگذار بودهاند.تشابه موجود بین قصص قرآنی و قصص کتاب مقدس نیز زمینه دیگری برای طرح اتهام یاد شده است (فیلیپ حتی) مدعی است: میتوان گفت تقریباً تمامی قصص تاریخی در قرآن، در تورات نظیر و نمونه دارد، و قصص اندک عربی خالص هستند که ناظر به عاد و ثمود و لقمان و اصحاب فیل و ... است.مستشرق دیگری به نام (جویتی)، قصص را تقریباً مطابق با تورات دانسته، ضمن آنکه معتقد است در قرآن، بعضی حقائق مربوط به انبیاء مشوّه شده است. او گفته که چه بسا این ناشی از تصور وی مبنی بر بهترین و آخرین نبیّ بودن او باشد. و قصهاش شامل برخی از انبیاء بنی اسرائیل میشود نظیر قصة نوح و کشتی آن، ابراهیم و همسرش، موسی و معجزاتش، داود و سلیمان و پادشاهی و حکمتی که خداوند به این دو داده است.استاد آیه الله معرفت، دیدگاه سه نفر از مستشرقان (درة الحداد، نولدکه، ویل دورانت) را در این مورد بیان و مورد تحلیل قرار داده است.1- دیدگاه اسقف یوسف درّة الحداد؛ ایشان معتقد است که قرآن از منابع مختلفی بهره برده که مهمترین آنها کتاب مقدس، بویژه تورات است و گواه بر این مطلب خود قرآن است؛ از جمله آیات زیر: ( إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی بیتردید این معنی در صحیفههای گذشته هست؛ صحیفههای ابراهیم و موسی.)( أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی * وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی * أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری آیا بدانچه در صحیفههای موسی آمده خبر نیافته است؛ و نیز همان ابراهیمی که وفا کرد: که هیچ بردارندهای بار گنان دیگری را بر نمیدارد).( وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ الْأَوَّلینَ * أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ و این در نوشتههای پیشینیان هست. آیا برای ایشان این خود لیل روشنی نیست که عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟)آیه نخست محمّد(ص)، نشان از سازگاری قرآن او با زبر الأولین (متون پیشینیان) دارد و آیه دوم او دانشمندان بنی اسرائیل را بر تطبیق، گواه میگیرد، اما چه ارتباطی است میان قرآن و یافته شدن آن در زبرالأولین؟ این راز محمّد است، از آنجا که آیههای او در زیرالأولین با زبان غیر عربی نازل شده که آنها نمیدانند، پس توسط عالمان بنی اسرائیل به محمّد رسیده است و او نیز با زبان عربی آشکار، مردم را بدان بیم داده است.پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود و این ارتباط میان قرآن و کتابهای منبع آن را میرساند که زیرالأولین؛ یعنی صحیفهها و کتابهای پیشینیان باشد.نیز آیه (وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا) به صراحت میگوید او بر کتاب موسی شاگردی کرده و آن را در قالب زبان عربی ریخته. در نتیجه قرآن، نسخه عربی برگردان از کتاب اصلی تورات است. منظور از تفصیل در آیه (کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا) نیز یعنی برگردان عربی از متن اصلی غیر عربی. پس در نتیجه قرآن، وحی است و توضیح و تفصیل عربی کتاب آسمانی است، زیرا متن اصلی آن از آسمان نازل شده است ... .2- تئودور نولدکه قرآن را برگرفته از متون کهن دانسته است؛ دلیل آن تنها همگونی آموزههای قرآن و دیگر کتب است؛ چرا که داستانها و حکمتهای قرآن همانهاست که در کتب یهود و اناجیل و حتّی در آموزههای زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمتهای اخروی و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهای پنجگانه و دیگر احکام عبادی، نیز گواهی هر پیامبر به پیامبر بعدی که همه و همه برگرفته از متون کهن است که نزد عرب شناخته شده بود.استاد معرفت در نقد کلی آن میفرماید: اینان پنداشتهاند قرآن، نمادی از تلمود است که از عالمان یهود و دیگر ادیان که با جزیرة العرب ارتباط نزدیک داشتند به پیامبر رسیده، و پیامبر پیش از آنکه نبوت خود را علنی سازد با آنان برخورد داشت.3- ویل دورانت در تاریخ خود یادآور میشود که دین اسلام در بعضی موارد به آیین یهود شباهت دارد. قرآن از یکسو به ستایش دین یهود میپردازد و از سوی دیگر آن را نکوهش میکند، اما در زمینه مفاهیمی چون توحید، نبوت، ایمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعلیمات موسی متأثر است ... مراسم دینی آیین یهود به نام شمایسرائل (= هان گوش کن اسرائیل) که تأکیدی است بر یکتایی خدا، در دین اسلام به صورت (لا الا إلاّ الله) در آمده است ... عبارت بسم الله الرحمن الرحیم ... انعکاسی از یکی از عبادات مکرر تلمود است. همچنین صفت رحمان که اختصاص به الله دارد یادآور صفت رحمانا است که در مورد یهود به کار میرود. صفات و اصطلاحاتی که در تلمود آمدهاند همواره مورد استفاده مسلمین قرار گرفته ... همین امر افرادی را بر آن داشته سات که تصور کنند محمد(ص) منابع دین یهود را میشناخته است ...)استاد معرفت، خاورشناسان دیگری را مانند (تسدال)، (ماسیه)، (آندریه)، (لامنز) و (گلدزیهر) نیز بر همن عقیده میداند.نقد و بررسیمصدر بودن یهود و نصارا به ویژه کتابهای آنان (تورات و انجیل) و همچنین سایر ادیان مانند صابئین برای قرآن کریم سخنی است که در راستای سست کردن باورهای مسلمانان و اعتبار جهانی دادن به تورات و انجیل کنونی مطرح شده است که قابل نقد و بررسی است و برای ردّ آن به شواهد و دلایل زیر اشاره میشود:1- همه ادیان الهی دارای یک منبع و هدف مشترک هستند و محتوای آنها از یک مصدر سرازیر میشود: استاد معرفت مینویسد: ما مسلمانان معتقدیم که همه ادیان الهی از یک منبع سرازیر شده و همه در یک مسیر با سرچشمهای از زلال و همگی در پی کلمه توحید و توحید کلمه و نیز عمل صالح خالصانه و آراسته شدن به مکارم اخلاق هستند بدون آنکه اختلافی در اصول کلی یا فروع داشته باشند: (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ آیین را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید ...)با توجه به آیه (إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ) و آیات آل عمران / 85 و بقره / 135 و 136، خداوند دارای یک دین و آیین است و آن تسلیم در برابر خدا و پرستش خالصانه او است.2- تحدی: قرآن کریم معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است و در معجزه بودن آن هیچ اختلافی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد، یکی از مهمترین نشانههای اعجاز هماورد طلبی قرآن کریم میباشد، قرآن تمام جهانیان را دعوت میکند شک دارید این قرآن از جانب خدا است مانند آن را بیاورید حتی یک سوره هم بیاوریدد کافی است و تا این عصر هنوز کسی نتوانسته است سوره مانند سورههای قرآن بیاورد تا با آن معارضه کند، آیاتی که دعوت به تحدی کردهاند عبارتند از اسراء / 88، هود / 13، بقره / 23 و 24 و یونس / 38 و 39. تحدی در این آیات همه امتها و دورههای تاریخی را در بر میگیرد و شامل عصر ما نیز میشود در نتیجه اگر قرآن از جانب غیر خدا باشد باید دیگران بتوانند مانند آن بیاورند.3- محمد(ص) شخصی اُمی درس نخوانده و به گواهی تاریخ و قومش نه در وطن خود و نه در مسافرت هیچ آموزگاری نه قبل و نه بعد از رسالت نداشته و از کسی مطالب قرآن را نیاموخته است. و با هیچ دفتر و کتابی آشنا نبوده است، ویل دروانت مینویسد: بهطور کلی عرب آن زمان مردمی بیسواد بودند و افرادی که خواندن و نوشتن میدانستند انگشتنما و معروف بودند. و محمد از آنان نبود، و قرآن کریم نیز در سوره اعراف آیه 157 و عنکبوت آیه 48 به اُمّی بودن پیامبر(ص) تقریح میکند.4- عهد قدیم در زمان رسول خدا(ص) به اعتراف خود مستشرقان تا آن زمان به زبان عربی ترجمه نشده و منابع تورات که در دست رهبانان بوده است به زبان غیر عربی بوده است و نخستین ترجمه اَسفار تورات که به زبان عربی ترجمه شده در اوائل خلافت عباسیین بوده است.5- اگر آموزگارانی و افرادی (از یهود و نصاری) وجود میداشت که افراد عرب میتوانستند نزد آنها آموزشهایی در این زمینه ببینند به یقین نخبگان و افراد متفکری در میان عرب و قریش وجود داشت تا او نیز مانند محمد(ص) سخنانی را بیاورد و به جهانیان عرضه بدارد و شگفتی جهانیان را برانگیزد این در حالی است که افرادی که تاکنون از جانب مخالفان به عنوان آموزگار ادعا شدهاند مانند (بلعام) یا (عایش) (سلمان فارسی) و ... (مطابق شأن نزول ذیل آیه 103 سورة نحل در تفاسیر مجمع البیان، ابن کثیر، نمونه و ...) نطق به عربی را به خوبی نمیدانستند چه برسد به اینکه فصیحترین و بالاترین سخن عربی را بر زبان بیاورند.6- اگر محمد(ص) این قرآن را از اهل کتاب گرفته بود براساس دشمنی که اهل کتاب با آن حضرت داشتند آن را منتشر نموده و میگفتند: این قرآن را از ما آموخته است یا از کتابهای ما گرفته و بر شما قرائت میکند. در حالی که سخنهای زیادی از آنها نقل شده اما این مطلب از جانب آنها مطرح نشده است و اگر مطرح شده بود مانند سایر مطالب نقل شد و به ما میرسید.7- اگرچه در قرآن کریم داستانهایی است که آنها نیز در تورات و انجیل مطرح شده است اما داستانهای قرآن تفاوت جوهری و اساسی با سایر کتب آسمانی دارد از جمله داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون و نجات قوم موسی و چند داستان دیگر.موریس بوکای در ردّ نظریه شبهات داستان آفرینش قرآن با تورات مینویسد: من معتقدم که این نظریه که داستان آفرینش قرآن با تورات بسیار نزدیک است اشتباه است بلکه اختلافات آشکاری در این دو کتاب وجود دارد که قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. استاد معرفت تفاوتهای داستان آفرینش آدم در قران و تورات (سفر تکوین) را به طور مفصل بیان کرده است از جمله اینکه سخن خدا به آدم (از همه درختان باغ بیممانعت بخور و از درخت معرفت نیک و بد نخور) که در تورات آمده پس از عصیان آدم دروغ بوده و سخن شیطان راست بوده است.همچنین ایشان در مقایسهای دربارة طوفان نوح میفرماید که تورات وقتی طوفان نوح را بیان میکند یک طوفان جهانی برای عقاب تام بشریت کافر است در حالی که قرآن کریم طوفان را برای مجازات عدهای محدود مطرح کرده است.در داستان غرق شدن فرعون نیز تفاوتهای اساسی در تورات و بین آیات قرآن کریم مشاهده میشود از جمله نجات بدن فرعون است که قرآن میفرماید: ( فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً.استاد معرفت در یک نقد کلی در مقایسه قصص قرآن با تورات مینویسد:آموزههای بلند عرضه شده از سوی قرآن هرگز با افسانه ی سست و دست نوشتههای عهدین همخوانی ندارد آیا میتوان این بلند پایه را، برگرفته از آن فرومایه دانست.8- بسیاری از داستانهایی که در قرآن کریم مطرح شده است اثری از آن در تورات و انجیل یافت نمیشود از جمله آنها داستان هود، صالح و شعیب است و اگر پیامبر قرآن را از اهل کتاب آموخته بود این اضافات را در کتاب خود مطرح نمینمود.9- قرآن کریم به دست برد و تحریف کتب تورات و انجیل اشاره نموده است که دانشمندان آنها به تحریف کتاب خود میپردازند: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. و اگر پیامبر مطالب خود را از آنها نقل کرده باشد چگونه آنها را تضعیف نموده و نسبت تحریف میدهد و این خود باعث تضعیف کتاب خود میشود و این با عقل و درایت سازش ندارد.نقد دیدگاه درّه الحداداستاد معرفت در نقد دیدگاه درّة الحداد و تفسیرهای شخصی ایشان از آیاتی که بیان کردهاند مینویسد:اما آنچه آقای اسقف درّه بدان استناد جسته، نشانههای بیپایگی در آن به روشنی پیداست؛ خدای تعالی میفرماید: ( إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی بیتردید این معنا در صحیفههای گذشته هست؛ صحیفههای ابراهیم و موسی). (هذا) در این آیه اشاره به پندهایی دارد که در آیههای قبلی آمده بود: ( قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی * وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی رستگاران آن کسی است که خود را پاک گردانید، و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد. ولی شما دنیا را بر میگزینید، با آنکه آخرت نیکوتر و پایدارتر است).این آیه بر این تأکید دارد که آنچه پیامبر اسلام آورده چیز تازه و بیسابقهای نسبت به آنچه پیامبران آوردهاند نبوده: (قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل) پیام او سخن تازهای نبود که در میان پیامهای الهی بیسابقه بوده باشد، بلکه مقتضای طبیعت وحی آسمانی در تمامی دورانها از آدم تا خاتم نیز چنین بوده است؛ زیرا دین الهی یکی است و بخشی از آن با بخشی دیگر در تعارض نیست. آیه یاد شده به محتویات قرآن اشاره دارد که پی در پی همراه با پیامبران الهی فرود آمده و پندها و آموزهای آن با آمدن هر نسل تکرار شده است. منظور از آیه این است؛ نه آنچه آقای اسقف پنداشته بود. ج: پاسخ سوم (پاسخ تفصیلی)وحیانیت قرآن کریم از جمله مهمترین موضوعاتی است که همواره مورد توجه مستشرقان بوده است. آنان با نفی الهی بودن قرآن برای آن منشأ بشری فرض نموده و به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای آن مصادر و منابع مختلفی ذکر کردهاند که در این قسمت نیز به نقد و بررسی آنها پرداخته شده است.نویسنده با اشاره به شبهة تأثیر پذیری قرآن از کتاب مقدس، برای همه ادیان الهی منبع واحدی ذکر کرده و آن را دلیل شباهت قرآن و عهدین معرفی کرده است. وی نحوه انعکاس موضوعات را در قرآن و عهدین متفاوت میداند، از این رو تأثیر پذیری قرآن از عهدین را مردود دانسته است. در ادامه با تأکید بر تأثیر گذار بودن قرآن در محیط جزیره العرب و نیز وجود تعالیم سازنده و جاودانه در قرآن کریم، آن را کتابی برای تمام عصرها و نسل ها معرفی کرده و تأثیر آداب و رسوم غلط جاهلی بر قرآن را منتفی دانسته است.نویسنده با اشاره به اسلوب بیانی قرآن، نقش و جایگاه پیامبر در قرآن و تحدی قرآن با مخالفان، شبهه بشری بودن قرآن و وحی نفسی را رد کرده است.مقدمهتلاشهای مستشرقان در برخورد با اسلام، گوناگون و دارای دستاوردهای متفاوت بوده و اگر چه آنان در تحقیقات خود نیت خیر و انگیزه الهی نداشته و ندارند؛ اما میتوان گفت این تلاشها در برخی موارد برای مسمانان سودمند بوده و به عبارتی ملتهای مشرق زمین و مسلمانان نیز از دستاوردهای مستشرقان بهرهمند شدهاند. در میان شرق شناسان افرادی یافت میشوند که با انگیزه کنجکاوی و حقیقت جویی و پژوهش به مطالعه آثار و منابع اسلامی پرداختهاند؛ اما کثرت مستشرقانی که مغرضانه و کینه توزانه به مطالعه اسلام روی آوردهاند و خیانتهای بیشماری که آنان مرتکب شدهاند، خدمات ناخواسته آنها را تحت الشعاع قرار داده و از اهداف تخریبی و استعماری جریان استشراق پرده برمیدارد. از این رو اندیشه شرق شناسی تلاشی است که میتوان گفت در بسیاری موارد مخالفان اسلام را نمایندگی کرده است. مستشرقان از این جهت که با وجود اختلاف در عقاید، فرهنگ، زبان و ملیت با گستردگی فراوان به پژوهش درباره دینی میپردازند که به آن ایمان ندارند، جای تأمل بسیار دارد. این اندیشه که بیش از ده قرن از تاریخ آن میگذرد با استفاده از ابزار و روشهای گوناگون اهداف خاصی را دنبال میکند.جغرافیای اسلام شناسی شرقشناسان، بسیار گسترده است و میتوان گفت شرقشناسی تا آنجا که توانسته به سراسر قلمرو گسترده علوم و معارف اسلام وارد شده و در بارة آن اظهار نظر کرده است. در میان آثار شرقشناسان موضوعات بنیادینی چون (وحی) از اهمیت ویژهای برخوردار است. وحی و نزول قرآن بر پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در کانون توجه شرقشناسان قرار داشته و درباره آن مباحث مختلفی ارائه کردهاند. در این تحقیق تلاش میکنیم شبهات مستشرقان پیرامون وحی را بررسی کرده و به آنها پاسخ دهیم.مفهوم وحیمفهوم اصلی وحی اشاره سریع ( حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات راغب، ص 379)، کتابت و سخن پنهانی است(محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ص 379). و به مرور زمان در اثر کثرت استعمال به القای کلام خداوند به پیامبران اطلاق شدهاست(فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 431).امکان وحیوحی برقراری رابطه میان ملأ اعلی و مادّه سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است که این رابطه چگونه برقرار میشود، در حالی که بین رابط و مربوط حتما باید سنخیت (همتایی و تناسب) وجود داشته باشد؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحیز (جهت داشتن ) است. حال آنکه جهان ورای مادّه، دارای تجرّد محض (عاری از صفات جسمانی) است.برخی روشنفکران غربی که به اصطلاح، گرایش دینی پیدا کردهاند، با نگاهی نو به پدیده وحی میگویند: (آنچه پیامبران با نام وحی عرضه کردهاند، انعکاس افکار درونی آنان است. پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بودهاند که خیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملک تجسّم یافته و گمان بردهاند که از جایگاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستیها که در گفتهها و نوشته آنان یافت میشود، بدیهی و طبیعی است؛ زیرا ساختار فکری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جوّ حاکم برافکار و عقاید مردم آن زمان است؛ از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش را آوردهاند که بعدها نادرستی آن ثابت شده است؛ وگر نه ، خداوند اعلی و اشرف از آن است که نادرستی در سخنش یافت شود)(، ص13. به نقل از: محمد فرید وجدی، دائرةالمعارف القرن العشرین؛ ج10، ص715)ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در حقیقت انکار نبوّت است و گویای آن است که ارائه کنندگان این تفاسیر، یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض کردهاند که واقعیت را از تخیلات تشخیص ندادهاند، یا آنان راحیلهگر و دروغگو پنداشتهاند؛ درحالی که درستی و صداقت، بزرگی و عظمت شأنِ انبیاء بر همگان روشناست. این روشنفکران در حقیقت دچار سه اشتباه شدهاند:1- این دانشمندان از جنبه تجربی به روح نگریستهاند و آن را براساس قوانین علوم تجربی مورد بررسی قراردادهاند، به گونه ای که در مورد حقیقت روح گفتهاند: روح انسان به واسطه سنخیت باطنی اش بر او تجلیمیکند و چیزهایی را که نمیداند به او یاد میدهد و او را به مترقی ترین راه تکامل جامعه خود راهنمایی مینماید.( دائرة المعارف فرید وجدی، ج10، ماده وحی)ما منکر قدرت اعجاب آور روح انسان نیستیم و قبول داریم که با ایجاد شرایط خاص (مانندخوابمغناطیسی) ممکن است انسان مسائلی را درک کند که در شرایط عادی قادر به درک آنها نیست؛ ولی با اینگونه مطالب نمیتوان منبع دریافت پیامبران و سرچشمه معارف آنها را روح نیرومندشان دانست و یا اینکه این ادعای سست را باور کنیم که روح میتواند معارفی که انبیا دریافت نمودهاند را به انسان القا کند و مجرد اینکه روح میتواند در حالات خاصی به یک سلسله معارف دست یابد، نمیتواند مدعای فوق را اثبات نماید.( ر.ک: محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوّت، ص 145)2- روشنفکران غربی برای تحقیق و بررسی نمونههای وحی آسمانی به کتابهای تحریف شده که ترجمههای ناقص و آمیخته با تصورات دیگران است، رجوع کردهاند در حالیکه ابتدا میبایست از صحت این نوشتهها اطمینان پیدا کنند.3- انسان را موجودی مادّی فرض کردهاند؛ در حالی که انسان ترکیبی از روح و جسم است که روحش از سنخ ملأ اعلی و سنخیت که شرط برقراری رابطه محسوب میشود، وحی را امکانپذیر میکند:من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمبنابراین وحی یک پدیده فکری یا انعکاس حالت درونی نیست که برای پیامبران رخ داده باشد، بلکه یک القای روحانی است که از عالم بالا بر افراد شایسته و والا انجام گرفته است و نباید از آن شگفتزده شد: ﴿أَکانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ... آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را از فرجام کفر و گناه بترسان.( یونس: 2)بنابراین پدیده وحی قابل قبول بوده و به آن ایمان داریم، اگرچه برای ما به صورت حقیقی قابل وصف و درک نیست و فقط برای کسانی قابل درک است که اهلیت و شایستگی آن را دارند.( محمد هادی معرفت ؛ تاریخ قرآن، ص14و16)نقد و بررسی آرای مستشرقاناز جمله مهم ترین شب
با توجه به شباهت فرقه ابیونی با اسلام استدلال می کنند که کتاب قرآن حاصل نامه نگاری اعضای این فرقه با حضرت محمد (ص) است لطفا در این مورد روشنگری بفرمایید.
با توجه به شباهت فرقه ابیونی با اسلام استدلال می کنند که کتاب قرآن حاصل نامه نگاری اعضای این فرقه با حضرت محمد (ص) است لطفا در این مورد روشنگری بفرمایید.
در نقد این شبهه و شبهات دیگر مستشرقان مطالب زیر را خدمتتان ارائه می کنیم: برخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همهی معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدودهی جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلی) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی و کتبی یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی).به نظر می رسد؛ اساسیترین اشکالی که در تحقیقات و بررسیهای مستشرقان وجود دارد، نگرش غیر عقلانی همراه تعصب به قرآن و اسلام است؛ از این رو، هیچ یک از اشکالات آنها راههای صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و در هیچ مورد، مستندی تاریخی که بتواند مدعایشان را اثبات کند، ارائه نکردهاند. به جرأت میتوان گفت که بیشتر ادلة آنها چیزی جز خیالپردازی و توجیه آنچه خود اعتقاد دارند نیست. آنان، جریان نامسلم تاریخی با پیش فرضهای خود باز سازی میکنند و آن را به هزاران شاهد قطعی و مسلم تاریخی ترجیح میدهند.در کل باید گفت که، مستشرقان تنها ژست پیش داوری نداشتن را می گیرند. اما در حقیقت مطلب، آنها پیش داوری دارند؛ آنها اول فرض می کنند قرآن آسمانی نیست، پیامبر اسلام، پیامبر نبود. بعد می خواهند بگویند، آیات از کجا آمده، و ده نظریه در این باره می دهند. می گویند نمی شود که او پیامبر باشد و قرآن وحی باشد، ما هم در پاسخ آنها می گوییم؛ اگر شما ادعا دارید که وحی ممکن نیست، پس باید بگویید به عیسی(علیه السلام) و به موسی(علیه السلام) هم وحی نشده است! اگر وحی ممکن است، چگونه وحی به عیسی(علیه السلام) قبول است ولی وحی به پیامبر اسلام قبول نیست! البته از این نمونه ها در مورد تضادی که در اندیشه ها و روش های مستشرقان وجود دارد فراوان است.حال، در اینجا سه پاسخ متفاوت برای شما ارایه می گردد. الف: پاسخ اول(مقاله ای با موضوع ( بررسی دیدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحی قرآنی) از مهدی سلطانی رنانی)مقدمهبرخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدودهی جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفتهاند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی (مصادر داخلی) و (مصادر خارجی) تقسیم میشوند.در این نوشتار به بررسی مصادر یاد شده و اشکالهای مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن میپردازیم و بدانها پاسخ میدهیم.مصادر داخلیبرخی منابع داخلی که مستشرقان به عنوان مصادر وحی قرآنی میشمارند، عبارت است از:1- اعمال و رفتار اعراب جاهلی: هاملتون گیب (H.GIBB)، مستشرق انگلیسی می گوید:( محمّد مانند هر شخصیت مبتکری از یک سو از اوضاع داخلی متأثّر است و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده، تأثیر می پذیرد و در این تأثیر گذاری، مکّه نقش ممتازی دارد و میتوان گفت که تأثیر دوران مکّه بر سراسر زندگی محمّد هویدا است و به تعبیر انسانی می توان گفت: محمّد پیروز شد؛ چرا که یکی از مکّیها بود) (سالم الحاج، 2002، 1/268، به نقل از: کتابMohamedanisme,p.27 ).2- اشعار أمیة بن أبی الصلت: کلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوی مینویسد:( اصلیترین مصدر قرآن کریم، اشعار أمیة بن أبی الصلت است؛ چرا که میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستان های پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان کرده است] مسلمانان، شعر امیّه را نابود کردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد) (همان، 270 به نقل از Journal Asiatique125 ).در این زمینه (پُوِر(POWER)) میگوید:( تشابهی که بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت می کند که پیامبر، معارفش را از او اخذ کرده؛ چرا که او بر پیامبر مقدّم بوده است) (همان، 270 به نقل از مقدمه دیوان أمیة بن أبی الصلت).3- حنفاء (دین حنیف ابراهیمی: رنان (RENAN) میگوید:(پیش از بعثت پیامبر نیز مردم جزیرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پیامبر گفته، صرفاً مکمّل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است) (همان،227).مصادر خارجیبلاشر (BLACHERE) میگوید:( تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت میکند که قرآن، کتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سورههای مکّه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است) (همان، 296).مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کردهاند، به دو قسمت اساسی تقسیم می شود:مصادر کتبی (مثلاً با مطالعهی کتابهای عهد قدیم و جدید و...)مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفادهی معارف از آنها به صورت شفاهی).1- مصادر کتبیسیدرسکی(SIDERSKEY) در کتاب خود (اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیرهی انبیاء) قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع میدهد. قصّهی آدم و نزولش از جنّت، قصّهی ابراهیم و تلمود، یوسف، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و... را به کتابهای یهودی و مسیحی باز میگرداند و تک تک آیات مشتمل بر این قصص را به کتابهای (الأغداه) (Aggadaho) که به زبان عبری است و (أناجیل مسیحیت) و (تورات) باز میگرداند (همان، 271؛مجلهقبسات،1382، 193).گلدزیهر (Goldziher) میگوید:( مطالبی را که قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان میکند و آن چه که پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت میدهد، همه مجموعههایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان که پیامبر با ارتباط با عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آنها را شناخته است و از آنها متأثّر شده به نحوی که این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی درآمده است و او به یقین رسیده است که آنها وحی الهی هستند) (گلدزیهر،1992، 6).سپرینجر(SPRENGER) گمان میکند کتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت (جواد علی،1970، 6/681).2- مصادر شفاهیعدّهای از مستشرقان که میدیدند کتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و (اُمّی) بودن پیامبر هم نفی کردنی نیست، گفتند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت آموزههای شفاهی از ادیان پیشین استفاده کرده است.وات (M.WATT) در این باره میگوید:( پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از کتابهای مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست که معارف این کتابها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آنها مجادله و مناقشه میکرده است) (سالم الحاج 2002، 1/269 به نقل از: 37Mahomet).تئودور نولدکه (T.NOLDEKE) در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادر خارجی در نظر میگیرد، مینویسد:( پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود) (همان: 1/295 به نقل ازSIDERSKY).به نظر این گروه پیامبر میتوانست از چند نفر استفاده کند:ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیلهی او به تمام معارفش دست یافت (تهامی نقرة،1995،37).بحیرای راهب: به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی با این راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد (محمود رامیار، 1369، 123 به بعد).منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقیم مکّه بودند.بررسییکی از اشکالهای اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان این است که راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و فاقد مستند تاریخی برای اثبات مدعا است.هرکس تاریخ پیش و پس از اسلام اعراب را مطالعه کند، میفهمد که اسلام چگونه تحوّل ایجاد کرد و اگر به رفتار مشرکان با پیامبر در آغاز دعوت توجّه کند، مییابد که آنچه را پیامبر (ص) بیان کرد نه تنها در جهت و ادامهی افکار و اعمال مشرکان نبود؛ کاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یک از اعمال مشرکان سازگار نبود و هیچ یک از اعمال آنها را نمیپذیرفت، از این رو هیچ عملی از زمان مشرکان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.از طرف دیگر تشابه ظاهری بعضی اعمال و عبادات اعراب جاهلی و اسلام بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نمیکند، زیرا بیشتر این اعمال میتواند منشأ الهی داشته و از سوی پیامبران سابق تشریع شده باشد، ولی به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شده باشد، همچون حج که از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود، امّا مشرکان آن را تحریف کردند. برای مثال، خیلی افراد این عمل را با بدن عریان انجام میدادند که به (حلة) معروف بودند (طبری، 1903، 2/170). در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقریر کرد و کیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.امیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانسته اند که از ظهور پیامبری در زمان خودش خبر می داد و آرزو داشت که خود آن پیامبر باشد. وقتی محمّد(ص) برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت کفر ورزید. وقتی پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش کفر ورزیده است (سالم الحاج، 2002، 1/270 به نقل از: امیة بن أبیالصلت حیاته و شعره).تشابه شعر امیه و پیامبر بر تأثیرپذیری رسول اکرم از وی دلالت نمیکند؛ چرا که تأثیرپذیری پیامبر یک احتمال در کنار دو احتمال دیگر تأثیرپذیری (امیه از قرآن، عدم تأثیرپذیری هر یک از دیگری) است.هیچ دلیلی برای تاثیرپذیری پیامبر از امیه، وجود ندارد. حتّی در زمان پیامبر هم کسی احتمال چنین تاثیر پذیری را نمیداد؛ با اینکه اعراب، با اشعار امیه آشنا بودند. از سویی مشرکان، وحیانی بودن قرآن را قبول نمیکردند پس اگر چنین احتمالی میدادند، حتماً پیغمبر را متّهم میکردند؛ چرا که بارها پیامبر را به بهانههای گوناگونی متّهم کرده بودند؛ برای مثال به این آیه توجه کنید: ( وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ و بیقین میدانیم که آنان میگویند: (این قرآن را) تنها بشری به او میآموزد. در حالی که زبان کسی که به او نسبت میدهند مبهم (و غیر عربی) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربی روشن است)(نحل/ 103) ولی در این مورد، اتّهامی از سوی مشرکان در کتابهای تاریخی ثبت نشده است. پس فقط یکی از دو احتمال دیگر باید صادق باشد. بعضی هم احتمال دوم (تاثیرپذیری امیه از قرآن) را تقویت کرده اند، چون امیه تا سال نهم هجری زنده بود و تاریخ سرودن بیشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پیامبر است (جواد علی، 1970، 6/495).حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خیلی کم و عقایدشان در هالهای از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانیت، حشر، بعث و... چیست؟ تا بتوان معارف قرآنی را با افکار و عقاید آنها مقایسه کرد. یگانه چیزی که از آنها در دست است، در چهار رأی خلاصه میشود که فخر رازی و امین طبرسی آنها را چنین نقل میکنند:الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است که به حجّ بیت الله اعتقاد داشتند.ب. از مجاهد نقل شده است که تابع حق تعالی بودند.ج. تابع شریعت حضرت ابراهیم بودند.د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت میشناختند. (طبرسی، 1373، 1 / 215 و فخر رازی، 1990، 4/89).از سوی دیگر، همین حنفاء اگر قرآن را با عقاید خویش موافق میدانستند، هرگز با آن مقابله نمیکردند؛ حال آنکه عدّهای از آنها همچون أبی عامر بن صیفی (راهب) وأمیهی بن أبیالصلت با قلم و شمشیر در مقابل اسلام ایستادند (سالم الحاج، 2002، 1/277).تشابه قرآن و بعضی کتابهای ادیان دیگر، دلیل این نیست که آنها ریشهی قرآن باشند، بلکه نشان میدهد که قرآن و دیگر کتابهای آسمانی ریشهای واحد دارند که همان وحی الهی است.هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده است که کتابهای مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیرهی العرب باشد؛ بلکه بیشتر مورّخان، تاریخ ترجمهی این کتابها به عربی را مربوط به سالها پس از رحلت پیامبر، یعنی اواسط خلافت بنیامیه میدانند (جواد علی، 1970، 6/681).اگر ثابت شود که محمّد(ص) در کودکی راهبی را ملاقات کرده است، هرگز نمیتوان با آن اثبات کرد که آن راهب کتاب مقدّس را برای محمّد شرح داده یا برخی از آموزههای دینی را به او آموخته است.از این راهب مسیحی (بحیرا) اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه که مورّخان سیرهنویس ذکر کردهاند و خلاصهاش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یک عالم مسیحی برخوردند که بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه که بحیرا درباره محمّد میدانست، یهودیان هم میدانستند (نویری، 1933، 16/91).جز این ملاقات که شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نکشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. حال پرسش این است که در این ملاقات چند دقیقهای، بحیرا چه مقدار از معارف مسیحیت را میتوانست به پیامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اینکه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی کم بود، چقدر میتوانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری که سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ کند؟از طرفی، عموی پیامبر هم در این دیدار در کنار او بود. چگونه ممکن است چیزی از فراگیری پیامبر از بحیرا را به کسی نقل نکرده باشد؟ورقة بن نوفل پیش از اسلام تابع دین مسیحیت بود (یعقوبی، 1980، 1/298 و ابن کثیر، 1963، 2/238) و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود (مسعودی، 1346، 2 / 59 و ذهبی، 1990، 1/268). ابوالحسن برهان الدین بقاعی کتابی دربارهی ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم از پیامبر دربارهی مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند.مجموع ملاقاتهای پیامبر با ورقه که در تاریخ ثبت شده است، بیش تر از سه یا چهار مورد نیست و در هیچ کدام به استفاده پیامبر از ورقه اشاره نشده است؛ بلکه مستندهای تاریخی شهادت میدهند که ورقه به نبوّت پیامبر و نزول وحی بر او گواهی داده است.وقتی خدیجه آنچه را پس از نزول وحی بر پیامبر دیده و شنیده بود، با ورقه در میان گذاشت، ورقه کمی تأمّل کرد و گفت:(قدوس، قدوس! ای خدیجه سوگند به کسی که جان ورقه به دست او است اگر راست بگویی، ناموس اکبر که روزی به سوی موسی میآمد، امروز به سوی او آمده است و او پیامبر این مردم است) (طبری، 1903، 30/162، ابن هشام، 1995، 1/254).ورقه یک بار هم پیامبر را در کنار کعبه ملاقات کرد و از وقایع پیش آمده پرسید و چون مطّلع شد، گفت: (سوگند به آن که جانم به دست او است، تو پیامبر این مردمی و ناموس اکبر که روزی به سوی موسی میآمد، امروز به سوی تو روی آورده است. تو را تکذیب می کنند و به توآزار می رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خدای را یاری میکنم) (طبری/ تاریخ طبری، 1903، 2/206، ابن هشام، 1995، 1/254).بر اساس آنچه گفتیم سخن مستشرقان هیچ دلیل و حتّی مؤیّدی ندارد. چگونه ممکن است کسی نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحی الهی (ناموس اکبر) تشخیص بدهد و شخص موحّدی چون ورقه به نبوّت پیامبر ساختگی گواهی دهد؟مورّخان در مکّه قبیلهای را ذکر نکرده اند که یهودی باشد، و یهودیان آن دسته از قبایل را که از آنان به عنوان یهودیان مدینه نام برده میشود، یهودی نمیدانند، زیرا افکار آنها طبق شریعت یهود و اعمالشان طبق احکام تلمود نبود (اسرائیل ولفنسون،1927، 13).کاسکیل مینویسد: (عرب یهود، هرگز واقعی نبودند؛ بلکه فقط خود را شبیه یهودیان کرده بودند) (جواد علی، 1970، 6/530).ونکلیر (WINKLER) معتقد است: (یهودیان جزیره عرب به هیچ یک از اصول یهودیت پایبند نبودند) (سالمالحاج،2002، 1/287).وقتی یهودیان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستی از معارف و شرایع یهود داشتند و نه عامل به آن معارف بودند، چگونه میتوان همهی معارف و شرایع و قصص قرآنی را متأثّر از آنها دانست؟مورّخان حضور جماعتی غیر بومی از مسیحیان تاجر، صنعتگر یا برده را در مکّه ثبت کردهاند. اینها افرادی بودند که قریش پیش از مستشرقان پیامبر را به اخذ مطالب قرآنی از آنها متهم کرده بودند.این آیات گویای مدعای ماست : ( وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ و بیقین میدانیم که آنان میگویند: (این قرآن را) تنها بشری به او میآموزد. در حالی که زبان کسی که به او نسبت میدهند مبهم (و غیر عربی) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربی روشن است) (نحل / 103).( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: این [کتاب] نیست جز دروغی بزرگ که آن را بر بافته است؛ و گروهی دیگر او را بر این (کار) یاری دادهاند. و بیقین (با این سخن،) ستم و باطلی را آوردند) (فرقان / 4).مورّخان گفتهاند که آنها (یعیش)، (عداس مولی حویطب بن عبد الغری)، (سیار مولی العلاء بن الحضرمی)، (جبر مولی عامر) بودند که تورات میخواندند (طبری، 1903، 18/137)؛ حال آنکه در هیچ جریان تاریخی، ارتباط پیامبر با این افراد یا دیگر نصرانیان مکّه، پیش از اسلام ضبط نشده است.اگر وحی ساخته محمّد(ص) بود، چرا در مواردی که به نفع خود بود، وحی نمیساخت؟ برای مثال در جریان افک* وحی یک ماه قطع شد و حضرت تا نزول دوباره وحی تهمتها و سرزنشهای منافقان را تحمّل کرد. در داستان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه نیز تا 16 ماه زیر فشار تهمتهای مشرکان بود. اگر وحی تابع ارادهی الهی نبود و در دست پیامبر قرار داشت، چرا زودتر قبله را به کعبه تغییر نداد؟قرآن، خبرهای بسیاری دربارهی آینده دارد که همهی آنها واقع شدهاند. برای مثال به نمونههایی توجه میکنیم: ( غُلِبَتِ الرُّومُ، فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ روم در نزدیک ترین سرزمین [به شما] مغلوب شد، ولی آنها به زودی [در همین زمان های نزدیک] پیروز خواهند شد).این وعده قرآن عملی شد و رومیان پس از چند سال پیروز شدند.( سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ به زودی آن جماعت [مشرکان] در جنگ شکست میخورند و برای فرار پشت میکنند).(قمر/ 45)در سال دوم هجری، مشرکان شکست سختی در جنگ بدر خوردند، با اینکه به ذهن کسی نمیرسید. اگر قرآن، ساختهی انسانی مانند دیگر انسانها است، او چگونه و از طریق چه کسانی میتوانست به غیب متّصل باشد؟ بعید نیست که اینجا هم ذهن منحرف بعضی از مستشرقان دنبال مصدر غیرالهی باشد.معارف ابلاغ شده به وسیلهی پیامبر دربارهی دنیا و آخرت، مسائل مربوط به قیامت، حشر و حساب، در مورد توحید و... اوّلاً همه یک سمت و سو دارند و هیچ تناقضی بین آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، کسی از دوره بیست ساله بعثت حضرت، کردار یا گفتاری که گویای دوگانگی یا ترقّی و تجدد در آنها باشد، سراغ ندارد و شاید این همان پاسخی است که خداوند با آن در آیهی شریفهی ( أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً و آیا در قرآن تدبّر نمیکنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانی مییافتند)(نساء/82) ساحت قدسی قرآن را از چنین تهمتها و گمانهزنیها تقدیس میکند.از سوی دیگر، اگر چنین مواردی را در انسانهای عادی بتوانیم تصوّر کنیم، فقط در فردی میتوان یافت که سالها زحمت بکشد و کار کند تا افکاری را که از یهودیت، مسیحیت، حنفاء، اعراب جاهلی و... گرفته است، هماهنگ سازد و قواعد کلیهای برای خود استخراج کند و هر کدام از این معارف را که با آن قواعد مطابقت نداشت، به گونهای که مناسب با آنها باشد، اصلاح یا طرد کند و آن قدر در این معارف تأمّل و تفکّر کند که در طول بیست سال هرگز تردیدی در کلام و فعلش ظاهر نشود و چنان در این مسائل غوطه ور شود که همهی آنها برایش ملکه شود تا هنگام برخورد با وقایع و مسائل گوناگون اشتباه نکند و... ؛ حال آنکه چنین پیشینهای را هیچ مورّخی در تاریخ پیامبر ثبت نکرده است و کسی (حتّی مستشرقانی که بدون سند و دلیلی سخن میگویند) نگفته است که کار او قبل از بعثت، تعلیم یا تعلّم معارف بود یا عمدهی وقتش را صرف این قبیل امور میکرد.نتیجهاز آنچه گذشت نمیتوان پذیرفت که وحی قرآنی برگرفته از مصادر داخلی (اعراب) یا خارجی (یهود و مسیحیت) باشد، بلکه این مطالب مستشرقان ادعای بدون دلیل است. بلکه بر اساس آیات قرآن که با عقاید مشرکانه عرب جاهلی و برخی عقاید یهود و مسیحیت مخالفت ورزیده و در آیات متعدد به آنها اشاره کرده است، عکس این مطلب برداشت میشود. ب: پاسخ دوم:مصادر وحی به معنای اینکه برای قرآن چند مصدر وجود دارد امروزه مستشرقان مطرح کردهاند در حالی که ریشه اصلی آن همان گفتارهایی است که مشرکان صدر اسلام بیان کردهاند، از منظر مسلمانان قرآن تنها یک مصدر دارد و آن وحی الهی است همانگونه که خود قرآن میفرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی. و پیامبر اسلام(ص) متن قرآن را از دانشمندان یهود یا نصارا یا کتابهای تورات وانجیل و یا از جای دیگر جز خداوند نگرفته است و دلایل ثابت میکند که تمام قرآن با الفاظ، نظم و محتوا همه سخن پروردگار است و بهطور کامل و مستوفا در مباحث اعجاز آمده است.مستشرقان مصادر متعددی برای قرآن مطرح کردهاند و قرآن را الهام یافته تعالیم دینی و کتب آسمان پیشین میدانند وعلت اصلی آن همگرایی و توافق نسبی میان شریعت اسلام و ادیان پیشین گرفتهاند. اینان تورات، انجیل، زبور، دانشمندان یهود و نصارا را مصادر قرآن معرفی مینمایند.زمینههایی که باعث این نظریه شده است عبارتند از: سفرهای پیامبر به شام، دیدار و ملاقات وی با برخی علمای یهود، تشابه موجود بین قصص قرآنی و کتاب مقدس و تأثیرپذیری پیامبر از اهل کتاب.ریچارد بل، مستشرق انگلیسی مدعی است که بسیاری از آیات، از جمله آیات بعثت، از مصادر مسیحی متأثر بوده است. وی در فصل 8 کتابش (فصل محتوای قرآن و مصادر آن) قرآن را در به کارگیری برخی الفاظ و صفات همچون (الرحمن) از مذهب مانوی متأثر دانسته است. او همچنین در فصل 9 (فصل قصص) مدعی است که قصص قرآنی بیش از مصادر مکتوب، بر مصادر شَفَوی متکی بوده است(!) و در بعضی قصص قرآن اضطراب واضحی به چشم میخورد. و اصل قرآن نیز از لغت سریانی متأثر میداند.بیرنات هیللر، مستشرق مجاری (م 1943 م) نیز در بحثی با عنوان: عناصر یهودی در مصطلحات قرآن که در سال 1928 م. منتشر شده است، سعی بر اثبات تأثیرپذیری قرآن از یهود دارد. چنانکه، وزف هورفیش (م 1931 م) نیز مقالهای با عنوان اسماء اعلام یهودی در قرآن دارد که به سال 1925 م. منتشر شده است. ونز برو مستشرق معاصر نیز علاوه بر تأکید بر تکون تدریجی قرآن طی دو قرن! آن را متأثر از سنّت یهودی معرفی کرده است.و برخی از شعائر اسلام که بخش عمدهای از آن در قرآن آمده را حاصل ابداعات خاصه و تأثیرات متنوعة صحابه، جاهلیت، یهود، نصرانیت، فارسها، و ... دانستهاند. برخی نیز در حالت تردید بین این مدعا که قرآن؛ یا حاصل اختراع پیامبر و یا اقتباس از غیر است، سیر کردهاند. حتی ورقه بن نوفل و بحیرای راهب، یا غلامی رومی که در مکه صنعتگری میکرد (حدّاد رومی) نیز نام بردهاند، که در وی تأثیرگذار بودهاند.تشابه موجود بین قصص قرآنی و قصص کتاب مقدس نیز زمینه دیگری برای طرح اتهام یاد شده است (فیلیپ حتی) مدعی است: میتوان گفت تقریباً تمامی قصص تاریخی در قرآن، در تورات نظیر و نمونه دارد، و قصص اندک عربی خالص هستند که ناظر به عاد و ثمود و لقمان و اصحاب فیل و ... است.مستشرق دیگری به نام (جویتی)، قصص را تقریباً مطابق با تورات دانسته، ضمن آنکه معتقد است در قرآن، بعضی حقائق مربوط به انبیاء مشوّه شده است. او گفته که چه بسا این ناشی از تصور وی مبنی بر بهترین و آخرین نبیّ بودن او باشد. و قصهاش شامل برخی از انبیاء بنی اسرائیل میشود نظیر قصة نوح و کشتی آن، ابراهیم و همسرش، موسی و معجزاتش، داود و سلیمان و پادشاهی و حکمتی که خداوند به این دو داده است.استاد آیه الله معرفت، دیدگاه سه نفر از مستشرقان (درة الحداد، نولدکه، ویل دورانت) را در این مورد بیان و مورد تحلیل قرار داده است.1- دیدگاه اسقف یوسف درّة الحداد؛ ایشان معتقد است که قرآن از منابع مختلفی بهره برده که مهمترین آنها کتاب مقدس، بویژه تورات است و گواه بر این مطلب خود قرآن است؛ از جمله آیات زیر: ( إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی بیتردید این معنی در صحیفههای گذشته هست؛ صحیفههای ابراهیم و موسی.)( أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی * وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی * أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری آیا بدانچه در صحیفههای موسی آمده خبر نیافته است؛ و نیز همان ابراهیمی که وفا کرد: که هیچ بردارندهای بار گنان دیگری را بر نمیدارد).( وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ الْأَوَّلینَ * أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ و این در نوشتههای پیشینیان هست. آیا برای ایشان این خود لیل روشنی نیست که عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟)آیه نخست محمّد(ص)، نشان از سازگاری قرآن او با زبر الأولین (متون پیشینیان) دارد و آیه دوم او دانشمندان بنی اسرائیل را بر تطبیق، گواه میگیرد، اما چه ارتباطی است میان قرآن و یافته شدن آن در زبرالأولین؟ این راز محمّد است، از آنجا که آیههای او در زیرالأولین با زبان غیر عربی نازل شده که آنها نمیدانند، پس توسط عالمان بنی اسرائیل به محمّد رسیده است و او نیز با زبان عربی آشکار، مردم را بدان بیم داده است.پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود و این ارتباط میان قرآن و کتابهای منبع آن را میرساند که زیرالأولین؛ یعنی صحیفهها و کتابهای پیشینیان باشد.نیز آیه (وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا) به صراحت میگوید او بر کتاب موسی شاگردی کرده و آن را در قالب زبان عربی ریخته. در نتیجه قرآن، نسخه عربی برگردان از کتاب اصلی تورات است. منظور از تفصیل در آیه (کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا) نیز یعنی برگردان عربی از متن اصلی غیر عربی. پس در نتیجه قرآن، وحی است و توضیح و تفصیل عربی کتاب آسمانی است، زیرا متن اصلی آن از آسمان نازل شده است ... .2- تئودور نولدکه قرآن را برگرفته از متون کهن دانسته است؛ دلیل آن تنها همگونی آموزههای قرآن و دیگر کتب است؛ چرا که داستانها و حکمتهای قرآن همانهاست که در کتب یهود و اناجیل و حتّی در آموزههای زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمتهای اخروی و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهای پنجگانه و دیگر احکام عبادی، نیز گواهی هر پیامبر به پیامبر بعدی که همه و همه برگرفته از متون کهن است که نزد عرب شناخته شده بود.استاد معرفت در نقد کلی آن میفرماید: اینان پنداشتهاند قرآن، نمادی از تلمود است که از عالمان یهود و دیگر ادیان که با جزیرة العرب ارتباط نزدیک داشتند به پیامبر رسیده، و پیامبر پیش از آنکه نبوت خود را علنی سازد با آنان برخورد داشت.3- ویل دورانت در تاریخ خود یادآور میشود که دین اسلام در بعضی موارد به آیین یهود شباهت دارد. قرآن از یکسو به ستایش دین یهود میپردازد و از سوی دیگر آن را نکوهش میکند، اما در زمینه مفاهیمی چون توحید، نبوت، ایمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعلیمات موسی متأثر است ... مراسم دینی آیین یهود به نام شمایسرائل (= هان گوش کن اسرائیل) که تأکیدی است بر یکتایی خدا، در دین اسلام به صورت (لا الا إلاّ الله) در آمده است ... عبارت بسم الله الرحمن الرحیم ... انعکاسی از یکی از عبادات مکرر تلمود است. همچنین صفت رحمان که اختصاص به الله دارد یادآور صفت رحمانا است که در مورد یهود به کار میرود. صفات و اصطلاحاتی که در تلمود آمدهاند همواره مورد استفاده مسلمین قرار گرفته ... همین امر افرادی را بر آن داشته سات که تصور کنند محمد(ص) منابع دین یهود را میشناخته است ...)استاد معرفت، خاورشناسان دیگری را مانند (تسدال)، (ماسیه)، (آندریه)، (لامنز) و (گلدزیهر) نیز بر همن عقیده میداند.نقد و بررسیمصدر بودن یهود و نصارا به ویژه کتابهای آنان (تورات و انجیل) و همچنین سایر ادیان مانند صابئین برای قرآن کریم سخنی است که در راستای سست کردن باورهای مسلمانان و اعتبار جهانی دادن به تورات و انجیل کنونی مطرح شده است که قابل نقد و بررسی است و برای ردّ آن به شواهد و دلایل زیر اشاره میشود:1- همه ادیان الهی دارای یک منبع و هدف مشترک هستند و محتوای آنها از یک مصدر سرازیر میشود: استاد معرفت مینویسد: ما مسلمانان معتقدیم که همه ادیان الهی از یک منبع سرازیر شده و همه در یک مسیر با سرچشمهای از زلال و همگی در پی کلمه توحید و توحید کلمه و نیز عمل صالح خالصانه و آراسته شدن به مکارم اخلاق هستند بدون آنکه اختلافی در اصول کلی یا فروع داشته باشند: (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ آیین را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید ...)با توجه به آیه (إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ) و آیات آل عمران / 85 و بقره / 135 و 136، خداوند دارای یک دین و آیین است و آن تسلیم در برابر خدا و پرستش خالصانه او است.2- تحدی: قرآن کریم معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است و در معجزه بودن آن هیچ اختلافی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد، یکی از مهمترین نشانههای اعجاز هماورد طلبی قرآن کریم میباشد، قرآن تمام جهانیان را دعوت میکند شک دارید این قرآن از جانب خدا است مانند آن را بیاورید حتی یک سوره هم بیاوریدد کافی است و تا این عصر هنوز کسی نتوانسته است سوره مانند سورههای قرآن بیاورد تا با آن معارضه کند، آیاتی که دعوت به تحدی کردهاند عبارتند از اسراء / 88، هود / 13، بقره / 23 و 24 و یونس / 38 و 39. تحدی در این آیات همه امتها و دورههای تاریخی را در بر میگیرد و شامل عصر ما نیز میشود در نتیجه اگر قرآن از جانب غیر خدا باشد باید دیگران بتوانند مانند آن بیاورند.3- محمد(ص) شخصی اُمی درس نخوانده و به گواهی تاریخ و قومش نه در وطن خود و نه در مسافرت هیچ آموزگاری نه قبل و نه بعد از رسالت نداشته و از کسی مطالب قرآن را نیاموخته است. و با هیچ دفتر و کتابی آشنا نبوده است، ویل دروانت مینویسد: بهطور کلی عرب آن زمان مردمی بیسواد بودند و افرادی که خواندن و نوشتن میدانستند انگشتنما و معروف بودند. و محمد از آنان نبود، و قرآن کریم نیز در سوره اعراف آیه 157 و عنکبوت آیه 48 به اُمّی بودن پیامبر(ص) تقریح میکند.4- عهد قدیم در زمان رسول خدا(ص) به اعتراف خود مستشرقان تا آن زمان به زبان عربی ترجمه نشده و منابع تورات که در دست رهبانان بوده است به زبان غیر عربی بوده است و نخستین ترجمه اَسفار تورات که به زبان عربی ترجمه شده در اوائل خلافت عباسیین بوده است.5- اگر آموزگارانی و افرادی (از یهود و نصاری) وجود میداشت که افراد عرب میتوانستند نزد آنها آموزشهایی در این زمینه ببینند به یقین نخبگان و افراد متفکری در میان عرب و قریش وجود داشت تا او نیز مانند محمد(ص) سخنانی را بیاورد و به جهانیان عرضه بدارد و شگفتی جهانیان را برانگیزد این در حالی است که افرادی که تاکنون از جانب مخالفان به عنوان آموزگار ادعا شدهاند مانند (بلعام) یا (عایش) (سلمان فارسی) و ... (مطابق شأن نزول ذیل آیه 103 سورة نحل در تفاسیر مجمع البیان، ابن کثیر، نمونه و ...) نطق به عربی را به خوبی نمیدانستند چه برسد به اینکه فصیحترین و بالاترین سخن عربی را بر زبان بیاورند.6- اگر محمد(ص) این قرآن را از اهل کتاب گرفته بود براساس دشمنی که اهل کتاب با آن حضرت داشتند آن را منتشر نموده و میگفتند: این قرآن را از ما آموخته است یا از کتابهای ما گرفته و بر شما قرائت میکند. در حالی که سخنهای زیادی از آنها نقل شده اما این مطلب از جانب آنها مطرح نشده است و اگر مطرح شده بود مانند سایر مطالب نقل شد و به ما میرسید.7- اگرچه در قرآن کریم داستانهایی است که آنها نیز در تورات و انجیل مطرح شده است اما داستانهای قرآن تفاوت جوهری و اساسی با سایر کتب آسمانی دارد از جمله داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون و نجات قوم موسی و چند داستان دیگر.موریس بوکای در ردّ نظریه شبهات داستان آفرینش قرآن با تورات مینویسد: من معتقدم که این نظریه که داستان آفرینش قرآن با تورات بسیار نزدیک است اشتباه است بلکه اختلافات آشکاری در این دو کتاب وجود دارد که قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. استاد معرفت تفاوتهای داستان آفرینش آدم در قران و تورات (سفر تکوین) را به طور مفصل بیان کرده است از جمله اینکه سخن خدا به آدم (از همه درختان باغ بیممانعت بخور و از درخت معرفت نیک و بد نخور) که در تورات آمده پس از عصیان آدم دروغ بوده و سخن شیطان راست بوده است.همچنین ایشان در مقایسهای دربارة طوفان نوح میفرماید که تورات وقتی طوفان نوح را بیان میکند یک طوفان جهانی برای عقاب تام بشریت کافر است در حالی که قرآن کریم طوفان را برای مجازات عدهای محدود مطرح کرده است.در داستان غرق شدن فرعون نیز تفاوتهای اساسی در تورات و بین آیات قرآن کریم مشاهده میشود از جمله نجات بدن فرعون است که قرآن میفرماید: ( فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً.استاد معرفت در یک نقد کلی در مقایسه قصص قرآن با تورات مینویسد:آموزههای بلند عرضه شده از سوی قرآن هرگز با افسانه ی سست و دست نوشتههای عهدین همخوانی ندارد آیا میتوان این بلند پایه را، برگرفته از آن فرومایه دانست.8- بسیاری از داستانهایی که در قرآن کریم مطرح شده است اثری از آن در تورات و انجیل یافت نمیشود از جمله آنها داستان هود، صالح و شعیب است و اگر پیامبر قرآن را از اهل کتاب آموخته بود این اضافات را در کتاب خود مطرح نمینمود.9- قرآن کریم به دست برد و تحریف کتب تورات و انجیل اشاره نموده است که دانشمندان آنها به تحریف کتاب خود میپردازند: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. و اگر پیامبر مطالب خود را از آنها نقل کرده باشد چگونه آنها را تضعیف نموده و نسبت تحریف میدهد و این خود باعث تضعیف کتاب خود میشود و این با عقل و درایت سازش ندارد.نقد دیدگاه درّه الحداداستاد معرفت در نقد دیدگاه درّة الحداد و تفسیرهای شخصی ایشان از آیاتی که بیان کردهاند مینویسد:اما آنچه آقای اسقف درّه بدان استناد جسته، نشانههای بیپایگی در آن به روشنی پیداست؛ خدای تعالی میفرماید: ( إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی بیتردید این معنا در صحیفههای گذشته هست؛ صحیفههای ابراهیم و موسی). (هذا) در این آیه اشاره به پندهایی دارد که در آیههای قبلی آمده بود: ( قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی * وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی رستگاران آن کسی است که خود را پاک گردانید، و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد. ولی شما دنیا را بر میگزینید، با آنکه آخرت نیکوتر و پایدارتر است).این آیه بر این تأکید دارد که آنچه پیامبر اسلام آورده چیز تازه و بیسابقهای نسبت به آنچه پیامبران آوردهاند نبوده: (قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل) پیام او سخن تازهای نبود که در میان پیامهای الهی بیسابقه بوده باشد، بلکه مقتضای طبیعت وحی آسمانی در تمامی دورانها از آدم تا خاتم نیز چنین بوده است؛ زیرا دین الهی یکی است و بخشی از آن با بخشی دیگر در تعارض نیست. آیه یاد شده به محتویات قرآن اشاره دارد که پی در پی همراه با پیامبران الهی فرود آمده و پندها و آموزهای آن با آمدن هر نسل تکرار شده است. منظور از آیه این است؛ نه آنچه آقای اسقف پنداشته بود. ج: پاسخ سوم (پاسخ تفصیلی)وحیانیت قرآن کریم از جمله مهمترین موضوعاتی است که همواره مورد توجه مستشرقان بوده است. آنان با نفی الهی بودن قرآن برای آن منشأ بشری فرض نموده و به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای آن مصادر و منابع مختلفی ذکر کردهاند که در این قسمت نیز به نقد و بررسی آنها پرداخته شده است.نویسنده با اشاره به شبهة تأثیر پذیری قرآن از کتاب مقدس، برای همه ادیان الهی منبع واحدی ذکر کرده و آن را دلیل شباهت قرآن و عهدین معرفی کرده است. وی نحوه انعکاس موضوعات را در قرآن و عهدین متفاوت میداند، از این رو تأثیر پذیری قرآن از عهدین را مردود دانسته است. در ادامه با تأکید بر تأثیر گذار بودن قرآن در محیط جزیره العرب و نیز وجود تعالیم سازنده و جاودانه در قرآن کریم، آن را کتابی برای تمام عصرها و نسل ها معرفی کرده و تأثیر آداب و رسوم غلط جاهلی بر قرآن را منتفی دانسته است.نویسنده با اشاره به اسلوب بیانی قرآن، نقش و جایگاه پیامبر در قرآن و تحدی قرآن با مخالفان، شبهه بشری بودن قرآن و وحی نفسی را رد کرده است.مقدمهتلاشهای مستشرقان در برخورد با اسلام، گوناگون و دارای دستاوردهای متفاوت بوده و اگر چه آنان در تحقیقات خود نیت خیر و انگیزه الهی نداشته و ندارند؛ اما میتوان گفت این تلاشها در برخی موارد برای مسمانان سودمند بوده و به عبارتی ملتهای مشرق زمین و مسلمانان نیز از دستاوردهای مستشرقان بهرهمند شدهاند. در میان شرق شناسان افرادی یافت میشوند که با انگیزه کنجکاوی و حقیقت جویی و پژوهش به مطالعه آثار و منابع اسلامی پرداختهاند؛ اما کثرت مستشرقانی که مغرضانه و کینه توزانه به مطالعه اسلام روی آوردهاند و خیانتهای بیشماری که آنان مرتکب شدهاند، خدمات ناخواسته آنها را تحت الشعاع قرار داده و از اهداف تخریبی و استعماری جریان استشراق پرده برمیدارد. از این رو اندیشه شرق شناسی تلاشی است که میتوان گفت در بسیاری موارد مخالفان اسلام را نمایندگی کرده است. مستشرقان از این جهت که با وجود اختلاف در عقاید، فرهنگ، زبان و ملیت با گستردگی فراوان به پژوهش درباره دینی میپردازند که به آن ایمان ندارند، جای تأمل بسیار دارد. این اندیشه که بیش از ده قرن از تاریخ آن میگذرد با استفاده از ابزار و روشهای گوناگون اهداف خاصی را دنبال میکند.جغرافیای اسلام شناسی شرقشناسان، بسیار گسترده است و میتوان گفت شرقشناسی تا آنجا که توانسته به سراسر قلمرو گسترده علوم و معارف اسلام وارد شده و در بارة آن اظهار نظر کرده است. در میان آثار شرقشناسان موضوعات بنیادینی چون (وحی) از اهمیت ویژهای برخوردار است. وحی و نزول قرآن بر پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره در کانون توجه شرقشناسان قرار داشته و درباره آن مباحث مختلفی ارائه کردهاند. در این تحقیق تلاش میکنیم شبهات مستشرقان پیرامون وحی را بررسی کرده و به آنها پاسخ دهیم.مفهوم وحیمفهوم اصلی وحی اشاره سریع ( حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات راغب، ص 379)، کتابت و سخن پنهانی است(محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ص 379). و به مرور زمان در اثر کثرت استعمال به القای کلام خداوند به پیامبران اطلاق شدهاست(فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 431).امکان وحیوحی برقراری رابطه میان ملأ اعلی و مادّه سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است که این رابطه چگونه برقرار میشود، در حالی که بین رابط و مربوط حتما باید سنخیت (همتایی و تناسب) وجود داشته باشد؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحیز (جهت داشتن ) است. حال آنکه جهان ورای مادّه، دارای تجرّد محض (عاری از صفات جسمانی) است.برخی روشنفکران غربی که به اصطلاح، گرایش دینی پیدا کردهاند، با نگاهی نو به پدیده وحی میگویند: (آنچه پیامبران با نام وحی عرضه کردهاند، انعکاس افکار درونی آنان است. پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بودهاند که خیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملک تجسّم یافته و گمان بردهاند که از جایگاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستیها که در گفتهها و نوشته آنان یافت میشود، بدیهی و طبیعی است؛ زیرا ساختار فکری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جوّ حاکم برافکار و عقاید مردم آن زمان است؛ از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش را آوردهاند که بعدها نادرستی آن ثابت شده است؛ وگر نه ، خداوند اعلی و اشرف از آن است که نادرستی در سخنش یافت شود)(، ص13. به نقل از: محمد فرید وجدی، دائرةالمعارف القرن العشرین؛ ج10، ص715)ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در حقیقت انکار نبوّت است و گویای آن است که ارائه کنندگان این تفاسیر، یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض کردهاند که واقعیت را از تخیلات تشخیص ندادهاند، یا آنان راحیلهگر و دروغگو پنداشتهاند؛ درحالی که درستی و صداقت، بزرگی و عظمت شأنِ انبیاء بر همگان روشناست. این روشنفکران در حقیقت دچار سه اشتباه شدهاند:1- این دانشمندان از جنبه تجربی به روح نگریستهاند و آن را براساس قوانین علوم تجربی مورد بررسی قراردادهاند، به گونه ای که در مورد حقیقت روح گفتهاند: روح انسان به واسطه سنخیت باطنی اش بر او تجلیمیکند و چیزهایی را که نمیداند به او یاد میدهد و او را به مترقی ترین راه تکامل جامعه خود راهنمایی مینماید.( دائرة المعارف فرید وجدی، ج10، ماده وحی)ما منکر قدرت اعجاب آور روح انسان نیستیم و قبول داریم که با ایجاد شرایط خاص (مانندخوابمغناطیسی) ممکن است انسان مسائلی را درک کند که در شرایط عادی قادر به درک آنها نیست؛ ولی با اینگونه مطالب نمیتوان منبع دریافت پیامبران و سرچشمه معارف آنها را روح نیرومندشان دانست و یا اینکه این ادعای سست را باور کنیم که روح میتواند معارفی که انبیا دریافت نمودهاند را به انسان القا کند و مجرد اینکه روح میتواند در حالات خاصی به یک سلسله معارف دست یابد، نمیتواند مدعای فوق را اثبات نماید.( ر.ک: محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوّت، ص 145)2- روشنفکران غربی برای تحقیق و بررسی نمونههای وحی آسمانی به کتابهای تحریف شده که ترجمههای ناقص و آمیخته با تصورات دیگران است، رجوع کردهاند در حالیکه ابتدا میبایست از صحت این نوشتهها اطمینان پیدا کنند.3- انسان را موجودی مادّی فرض کردهاند؛ در حالی که انسان ترکیبی از روح و جسم است که روحش از سنخ ملأ اعلی و سنخیت که شرط برقراری رابطه محسوب میشود، وحی را امکانپذیر میکند:من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمبنابراین وحی یک پدیده فکری یا انعکاس حالت درونی نیست که برای پیامبران رخ داده باشد، بلکه یک القای روحانی است که از عالم بالا بر افراد شایسته و والا انجام گرفته است و نباید از آن شگفتزده شد: ﴿أَکانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ... آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را از فرجام کفر و گناه بترسان.( یونس: 2)بنابراین پدیده وحی قابل قبول بوده و به آن ایمان داریم، اگرچه برای ما به صورت حقیقی قابل وصف و درک نیست و فقط برای کسانی قابل درک است که اهلیت و شایستگی آن را دارند.( محمد هادی معرفت ؛ تاریخ قرآن، ص14و16)نقد و بررسی آرای مستشرقاناز جمله مهم ترین شب
- [سایر] چه آیاتی از قرآن مورد استناد کسانی است که معتقدند پیامبر اسلام (ص) معجزه ای به غیر از قرآن نداشته و پاسخ ما در رد استدلال آنها چیست؟
- [سایر] دوران انقلاب ما و بعد از آن چه شباهت هایی با دوران پیامبر اکرم(ص) دارد؟
- [سایر] دوران انقلاب ما و بعد از آن چه شباهت هایی با دوران پیامبر اکرم(ص) دارد؟
- [سایر] با توجه به اینکه خوردن ذبیحه اهل کتاب حرام است، چرا پیامبر اسلام(ص) ذبیحه یهودیه را قبول کرد؟
- [سایر] چرا زنان پیامبر اسلام (ص ) بعد از وفات پیامبر اکرم(ص ), نمی توانستند ازدواج کنند؟
- [سایر] نام حضرت محمد (ص) چند بار در قرآن آمده است؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا حضرت محمد (ص) غیر از قرآن معجزه دیگری داشتند؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول (ص) را مانند محمد و احمد؛ یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود؛ اگرچه در نماز باشد؛ مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله بروجردی] کافر یعنی؛ کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبدالله (ص) را قبول ندارد، نجس است و نیز کسی که ضروری دین (یعنی چیزی را که مثل نماز و روزهی مسلمانان جزءِ دین اسلام میدانند) منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس میباشد و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخواند کافی است ولی بهتر است این دعا را بخواند اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد (ص) ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتک علیه و علیهم اللهم انی اسألک خیر ما سألک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون.
- [آیت الله بروجردی] در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند:(اَلّلهُمَّ اَهْلَ الْکِبْریاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیومِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ (ص) ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کُلِّ خَیرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئلُکَ خَیرَ ما سَئلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحوُنَ وَ اَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلِصُونَ).