من دانشجوم. زیادی به دوستم (همکلاسی و همجنس) وابسته شدم؛ این وابستگی به حدی بوده که نمی تونم دوریش رو تحمل کنم. حتی بدون حضور اون اصلا تمرکز ندارم و درس هم نمیتونم خوب بخونم. امیدم در غلبه به این مشکل کم شده. شما بگید باید چکار کنم تا از این وضعیت خارج شم؟ *** پرسشگر محترم، مساله ای که شما با آن مواجه هستید علاقه و وابستگی افراطی به دوست همجنس تان است؛ بر این اساس ما مطالب و راهکارهایی را در اختیارتان می گذاریم که توجه و عمل به آن ها، ان شاء الله شما را از این وضعیت ناراحتی زا بیرون می آورد؛ پیش از پرداختن به این مطالب ذکر چند نکته ضروری است : 1. مشکلاتی که برای فرد به وجود می آید و با اراده و اختیارش سرکار دارد ، جز با تلاش خودش حل نمی گردند، چون دیگران صاحب اراده و اختیار او نیستند؛ اگر کسی مدام بگوید من نمی توانم بر مشکلاتم غلبه کنم، مسلماً نمی تواند، چون خودش اینگونه خواسته است. ما یا هر مشاور دیگری تنها راهنمایی های لازم را در اختیار شما می گذارد و این شما هستید که باید آن ها را عملی کنید؛ اگر شما همت لازم را برای غلبه بر این مشکل به کار نبندید و بر طبل ناامیدی و نمی شود نمی شود، بکوبید، از دست کسی کاری بر نمی آید و در آینده حسرت روزهایی را خواهید خورد که می توانستید کاری بکنید و نکردید. 2. شما بر این مشکل غلبه خواهید کرد به شرط اینکه امید به حل مشکل داشته باشید و برای رفع آن اراده و تلاش کنید و هیچ گاه نا امید نشوید. اراده آدمی می تواند کوه آهن را ذوب کند. در مکاتباتی که با ما می شود نمونه هایی داشته ایم که با مشکل شما مواجه بوده اند و حتی وابستگی هایشان از شما شدیدتر و حادتر بوده، ولی توانسته اند به خوبی وضعیت خود را مدیریت کنند و زندگی سالم و شادابی را برای خود رقم بزنند؛ پس شما هم می توانید. 3. یکی از نشانه های انسان عاقل دوری از افراط و تفریط است؛ دوستی با همجنس خوب است به شرط اینکه در حد تعادل باشد، نه اینکه به زندگی و آینده فرد آسیب وارد کند. دوست شما، خواهی نخواهی پس از مدتی ارتباطش با شما کم می شود (فارغ التحصیلی، ازدواج و ...) و روی محبتش را به سمت همسر خود تغییر خواهد داد. پس واقع بین باشید و احساسات خود را در تقابل با او درست خرج کنید. 4. مشکل شما به مرور زمان و به تدریج، حل می شود؛ پس عجله نداشته باشید، خود را زیاد نگران نکنید و حساسیت بیش از حد نسبت به این موضوع به خرج ندهید. حداقل 6 ماه و به طور مستمر به راهکارهایی که ارائه می شود عمل کنید تا نتیجه مثبت آن را ببینید. 5. وابسته شدن به امور دنیایی (چه وابستگی به اشخاص و چه وابستگی به دیگر تعلقات دنیایی) به شکلی که آدمی را از هدف اصلی خلقت خویش، که همان عبادت خالق و عمل به دستورات او جهت قرب الهی است باز دارد، امری مذموم و نکوهیده است و برای تأمین سلامت ایمانی، باید خود را از قید این تعلقات خارج کرد، چرا که این دنیا فانی است (کل من علیها فان) و تنها باید در فرصتی که به ما داده شده است، توشه معنوی لازم را برداشت کرد و زندگی ابدی خویش را آباد ساخت، در غیر این صورت جز خسران و ضرر چیزی عاید فرد نخواهد شد؛ البته دل بستن به معنای اینکه آدمی خانواده خویش را دوست داشته باشد و یا به کار خود علاقه مند باشد و دل به کار بدهد و تلاش های لازم را برای رسیدن به اهداف مشروعش به خرج دهد و این دل بستن ها را در جهت رضای خدا به کار بگیرد نه در جهت دوری از خالق خویش، و حضور خداوند را همواره در زندگی خویش احساس کند و همانگونه که او دستور داده عمل کند، امر پسندیده ای است. 6. همواره به یاد داشته باشید که وجود مشکلات و ناکامی ها در زندگی افراد جامعه امری طبیعی است و تنها مختص شما نیست. مشکلات و ناراحتی ها در زندگی افراد به وجود می آید ولی لازم نیست شما به آن مشکلات یک صندلی هم تعارف کنید و به آن ها بگویید بفرمایید و با خیال راحت بنشینید! وظیفه شما هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامی ها تلاش در حد وسع و توان، جهت رفع آن ها است. امری که زشت، مذموم و نکوهیده است، سستی، تلاش نکردن و تسلیم شدن در برابر این مشکلات است. در روانشناسی گفته شده است که خشم بهتر از یأس و نومیدی است، از آنجا که یأس آدمی را خموده و افسرده و نا امید می سازد تا جایی که اقدام به هیچ کاری نمی کند و در برابر محیط اطرافش منفعل می شود و عکس العملی نشان نمی دهد و تبدیل به عنصری خنثی، بی فایده و بی اثر می گردد، در حالی که خشم (در معنای مثبت و کنترل شده که باعث آزار و تجاوز به حقوق دیگران نشود) حداقل فایده ای که در اینگونه موارد دارد این است که آدمی را به فعالیت و تحرک وا میدارد؛ فعالیتی که اگر در جهت صحیح هدایت شود مفید خواهد بود. با نگاهی به تاریخ دنیا متوجه خواهید شد که بی تحرکی و ناامیدی هیچ مساله ای را تاکنون حل نکرده است و نمی کند؛ پس همواره باید به آینده امید داشت و در راه آن تلاش کرد. 7. بهتر است بدانید بسیاری از افراد به خاطر رفتارهای مناسب همجنس خود به او علاقه پیدا می کنند. به عنوان مثال کسی به خاطر ادب یک فرد به او علاقه پیدا می کند، دیگری به خاطر علم کسی به او علاقه مند می شود و .... و این ها رفتارهایی طبیعی است. انسان ها فطرتاً عاشق خوبی ها و پاکی ها هستند و هر فردی دارای این صفات باشد معمولاً مورد علاقه دیگران قرار می گیرد. مشکل از جایی آغاز می شود که این علایق به همجنس از حالت طبیعی خود خارج گردد و به صورت افراط و وابستگی در آید و باعث اختلال در روند زندگی فرد گردد، به عنوان یک رفتار غیر طبیعی و در برخی موارد یک نوع اختلال روانی نام خواهد گرفت و باید به عنوان یک مشکل به آن نگاه کرد و به فکر چاره بود. 8. همین که این موضوع برای شما تبدیل به یک دغدغه و نگرانی شده، نشان می دهد که این علاقه شما به همجنس، از حد عادی آن گذشته و یک چیزی طبیعی نیست و از همین امروز باید به فکر برطرف کردن این مسأله باشید؛ همانطور که در بالا هم اشاره شد، افرادی با وابستگی هایی بسیار شدیدتر از شما بوده اند که توانسته اند بر این مسأله چیره شوند و آن را برای خود حل کنند. پس شما هم می توانید. 9. عشق و علاقه به همجنس فقط تا زمانی می تواند مفید و سازنده باشد که به صورت معمول و طبیعی آن باشد و برای فرد وابستگی و دغدغه ای ایجاد نکند. اما اگر بیش از حد باشد مانند آنچه برای شما پیش آمده باید آن را درمان کرد. نکته قابل توجه در این زمینه این است که متاسفانه اگر فرد چنین گرایشی پیدا نماید و درمان نگردد، معمولاً دیگر متوقف نمی گردد و تا نهایت خود پیش می رود. حال ما مطالب و راهکارهایی را در این زمینه تقدیم تان می کنیم که امیدواریم با توجه و عمل به آن ها از این مشکل رهایی یابید. خوشبختانه شما به مشکل خود آگاه هستید و به فکر درمان آن افتاده اید و این نشانه بسیار خوبی است، چرا که اولین و مهمترین گام برای درمان هر مشکلی، آگاهی و اشراف به آن است. *** وابستگی افراطی به دوست همجنس و راهکارهای درمان : همانگونه که می دانید، انسان دلبستگی های زیادی به اطراف و اشیاء و افراد و ... دارد و این به مقتضای طبیعی انسان است. بنابراین داشتن تعلق تا جایی که مانع رشد و تکامل انسان نباشد، امری عادی و قابل قبول است، در زمینه وابستگی ها باید دانست که زمانی این وابستگی آسیب زا است که دست و پای شما را برای پرواز و هجرت به سوی پیشرفت های مادی و معنوی می بندند، بنابراین آنچه که باید از آن رهایی پیدا کرد تعلقات و وابستگی هایی است که مانع کمال و پیشرفت است. دلبستگی به همسر ، خانواده، والدین، خواهر و برادر و دوست و.... یکی از ملزومات زندگی اجتماعی است و نشانه سلامت فرد می باشد. اما اگر وابستگی آنچنان زیاد و شدید شود که نتوان به امور روزمره و عادی خود رسیدگی کرد، غیرعادی و غیرطبیعی است و مانع زندگی تلقی می شود. علاقه و وابستگی به دوستان تا وقتی که موجب اخلال در برنامه زندگی و کاری انسان، تضییع حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشکالی ندارد، بلکه اگر در راستای اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات عدیده ای خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشکلات آن فکر کنید و سعی کنید خود را قانع کنید که افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این، افراط در این گونه دوستیها گاهی اثر عکس میگذارد و روابط دوست با انسان به جای گرمی به سردی میگراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان میگردد و ممکن است او نتواند در حدّ توقّع تان شما را راضی نماید. یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند. * پرسشگر گرامی؛ دوست و دوست یابی از نیازهای واقعی زندگی است و دارای فلسفه خاصی است. اما آنچه مهم است، این است که در این راستا همچون دیگر جنبه های زندگی رعایت اعتدال لازم و ضروری است . این احتمال (که خوتان صحت و سقم آن را بهتر می دانید) وجود دارد که احساس شما نسبت به دوستتان احساسی پاک و لطیف باشد، اما همواره باید عواطف با تعقل همراه باشند و عقل و منطق این مقدار علاقه شما به دوستتان را تایید نمی کند. *** توجه و عمل به راهکارهای زیر می تواند شما را در حل این مشکل یاری کند : 1. انسان در برابر هر یک از نعمت های الهی - از جمله دوست خوب - همواره باید بداند که بالاخره روزی آن را از دست خواهد داد. بنابراین دل سپاری در برابر هر چیز باید به گونه ای باشد که فقدانش موجب آزار انسان نگردد. 2. سعی کنید نسبت به دشواری دوری از دوستتان خونسرد باشید. مسلماً به تدریج رنج این فراق کاهش خواهد یافت و عادی خواهد شد. 3. سعی کنید دوستان دیگری را جایگزین ایشان کنید و روابط اجتماعی خود را افزون سازید تا تا عمل جانشینی به طور عادی انجام گیرد و به تدریج از این حس علاقه تان کاسته شود و ظرفیت های عاطفی تان به طور متناسب میان سایر دوستان تان پخش گردد و در یک نفر متمرکز نشود؛ این کار، جلوی این نوع آسیب ها را می گیرد. 4. اگر امکان ارتباط با ایشان را دارید، سعی کنید به تدریج مدت زمانی که در طول روز در کنار او به سر می برید را کاهش دهید. 5. به صفات رفتاری منفی او هم توجه کنید تا این احساس در شما از بین برود و او را به عنوان یک دوست معمولی نگاه کنید و نه یک معشوق. 6. تلقین در جهت منفی و مثبت اثر خود را به همراه دارد. بنابراین سیگنال های منفی را باید کنار گذاشت. هرگز به خود تلقین نکنید که چنین گرایشی در شما قوی است. 7. به این فکر کنید که این نوع وابستگی باعث خواهد شد، فرصت هایی که دیگر برگشت ناپذیر هستند را از دست بدهید و آینده زندگی خود را متزلزل بنا نمایید. 8. اوقات خالی خود را با برنامه های مفید پر کرده و از تنهایی و بیکاری پرهیز کنید تا این افکار به سراغتان نیاید. 9. افراط در اینگونه دوستی ها و وابستگی ها به زندگی آینده شما به صورت جدی آسیب می رساند. زیرا هزینه کردن بیش از حد عواطف برای دوستان، باعث می شود در آینده نتوانید روابط عاطفی مطلوبی با همسر خود داشته باشید؛ زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است؛ همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد. 10. همانطور که گفتیم عجله نداشته باشید و بدانید غلبه بر این وضعیت به تدریج صورت می گیرد. از خداوند و ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز کمک بگیرید و بدانید اقدام شما برای حل مسائل نفسانی، نشان از پاک بودن طینت شما و توجه خداوند به شما است. معنویات به ویژه نماز نیروهای خارق العاده ای هستند که خداوند آنها را قرارداده تا انسان در دام شیاطین گرفتار نشود. از این نیروها نهایت استفاده را ببرید. موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
من دانشجوم. زیادی به دوستم (همکلاسی و همجنس) وابسته شدم؛ این وابستگی به حدی بوده که نمی تونم دوریش رو تحمل کنم. حتی بدون حضور اون اصلا تمرکز ندارم و درس هم نمیتونم خوب بخونم. امیدم در غلبه به این مشکل کم شده. شما بگید باید چکار کنم تا از این وضعیت خارج شم؟
من دانشجوم. زیادی به دوستم (همکلاسی و همجنس) وابسته شدم؛ این وابستگی به حدی بوده که نمی تونم دوریش رو تحمل کنم. حتی بدون حضور اون اصلا تمرکز ندارم و درس هم نمیتونم خوب بخونم. امیدم در غلبه به این مشکل کم شده. شما بگید باید چکار کنم تا از این وضعیت خارج شم؟
*** پرسشگر محترم، مساله ای که شما با آن مواجه هستید علاقه و وابستگی افراطی به دوست همجنس تان است؛ بر این اساس ما مطالب و راهکارهایی را در اختیارتان می گذاریم که توجه و عمل به آن ها، ان شاء الله شما را از این وضعیت ناراحتی زا بیرون می آورد؛ پیش از پرداختن به این مطالب ذکر چند نکته ضروری است :
1. مشکلاتی که برای فرد به وجود می آید و با اراده و اختیارش سرکار دارد ، جز با تلاش خودش حل نمی گردند، چون دیگران صاحب اراده و اختیار او نیستند؛ اگر کسی مدام بگوید من نمی توانم بر مشکلاتم غلبه کنم، مسلماً نمی تواند، چون خودش اینگونه خواسته است. ما یا هر مشاور دیگری تنها راهنمایی های لازم را در اختیار شما می گذارد و این شما هستید که باید آن ها را عملی کنید؛ اگر شما همت لازم را برای غلبه بر این مشکل به کار نبندید و بر طبل ناامیدی و نمی شود نمی شود، بکوبید، از دست کسی کاری بر نمی آید و در آینده حسرت روزهایی را خواهید خورد که می توانستید کاری بکنید و نکردید.
2. شما بر این مشکل غلبه خواهید کرد به شرط اینکه امید به حل مشکل داشته باشید و برای رفع آن اراده و تلاش کنید و هیچ گاه نا امید نشوید. اراده آدمی می تواند کوه آهن را ذوب کند. در مکاتباتی که با ما می شود نمونه هایی داشته ایم که با مشکل شما مواجه بوده اند و حتی وابستگی هایشان از شما شدیدتر و حادتر بوده، ولی توانسته اند به خوبی وضعیت خود را مدیریت کنند و زندگی سالم و شادابی را برای خود رقم بزنند؛ پس شما هم می توانید.
3. یکی از نشانه های انسان عاقل دوری از افراط و تفریط است؛ دوستی با همجنس خوب است به شرط اینکه در حد تعادل باشد، نه اینکه به زندگی و آینده فرد آسیب وارد کند. دوست شما، خواهی نخواهی پس از مدتی ارتباطش با شما کم می شود (فارغ التحصیلی، ازدواج و ...) و روی محبتش را به سمت همسر خود تغییر خواهد داد. پس واقع بین باشید و احساسات خود را در تقابل با او درست خرج کنید.
4. مشکل شما به مرور زمان و به تدریج، حل می شود؛ پس عجله نداشته باشید، خود را زیاد نگران نکنید و حساسیت بیش از حد نسبت به این موضوع به خرج ندهید. حداقل 6 ماه و به طور مستمر به راهکارهایی که ارائه می شود عمل کنید تا نتیجه مثبت آن را ببینید.
5. وابسته شدن به امور دنیایی (چه وابستگی به اشخاص و چه وابستگی به دیگر تعلقات دنیایی) به شکلی که آدمی را از هدف اصلی خلقت خویش، که همان عبادت خالق و عمل به دستورات او جهت قرب الهی است باز دارد، امری مذموم و نکوهیده است و برای تأمین سلامت ایمانی، باید خود را از قید این تعلقات خارج کرد، چرا که این دنیا فانی است (کل من علیها فان) و تنها باید در فرصتی که به ما داده شده است، توشه معنوی لازم را برداشت کرد و زندگی ابدی خویش را آباد ساخت، در غیر این صورت جز خسران و ضرر چیزی عاید فرد نخواهد شد؛ البته دل بستن به معنای اینکه آدمی خانواده خویش را دوست داشته باشد و یا به کار خود علاقه مند باشد و دل به کار بدهد و تلاش های لازم را برای رسیدن به اهداف مشروعش به خرج دهد و این دل بستن ها را در جهت رضای خدا به کار بگیرد نه در جهت دوری از خالق خویش، و حضور خداوند را همواره در زندگی خویش احساس کند و همانگونه که او دستور داده عمل کند، امر پسندیده ای است.
6. همواره به یاد داشته باشید که وجود مشکلات و ناکامی ها در زندگی افراد جامعه امری طبیعی است و تنها مختص شما نیست. مشکلات و ناراحتی ها در زندگی افراد به وجود می آید ولی لازم نیست شما به آن مشکلات یک صندلی هم تعارف کنید و به آن ها بگویید بفرمایید و با خیال راحت بنشینید! وظیفه شما هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامی ها تلاش در حد وسع و توان، جهت رفع آن ها است. امری که زشت، مذموم و نکوهیده است، سستی، تلاش نکردن و تسلیم شدن در برابر این مشکلات است. در روانشناسی گفته شده است که خشم بهتر از یأس و نومیدی است، از آنجا که یأس آدمی را خموده و افسرده و نا امید می سازد تا جایی که اقدام به هیچ کاری نمی کند و در برابر محیط اطرافش منفعل می شود و عکس العملی نشان نمی دهد و تبدیل به عنصری خنثی، بی فایده و بی اثر می گردد، در حالی که خشم (در معنای مثبت و کنترل شده که باعث آزار و تجاوز به حقوق دیگران نشود) حداقل فایده ای که در اینگونه موارد دارد این است که آدمی را به فعالیت و تحرک وا میدارد؛ فعالیتی که اگر در جهت صحیح هدایت شود مفید خواهد بود. با نگاهی به تاریخ دنیا متوجه خواهید شد که بی تحرکی و ناامیدی هیچ مساله ای را تاکنون حل نکرده است و نمی کند؛ پس همواره باید به آینده امید داشت و در راه آن تلاش کرد.
7. بهتر است بدانید بسیاری از افراد به خاطر رفتارهای مناسب همجنس خود به او علاقه پیدا می کنند. به عنوان مثال کسی به خاطر ادب یک فرد به او علاقه پیدا می کند، دیگری به خاطر علم کسی به او علاقه مند می شود و .... و این ها رفتارهایی طبیعی است. انسان ها فطرتاً عاشق خوبی ها و پاکی ها هستند و هر فردی دارای این صفات باشد معمولاً مورد علاقه دیگران قرار می گیرد. مشکل از جایی آغاز می شود که این علایق به همجنس از حالت طبیعی خود خارج گردد و به صورت افراط و وابستگی در آید و باعث اختلال در روند زندگی فرد گردد، به عنوان یک رفتار غیر طبیعی و در برخی موارد یک نوع اختلال روانی نام خواهد گرفت و باید به عنوان یک مشکل به آن نگاه کرد و به فکر چاره بود.
8. همین که این موضوع برای شما تبدیل به یک دغدغه و نگرانی شده، نشان می دهد که این علاقه شما به همجنس، از حد عادی آن گذشته و یک چیزی طبیعی نیست و از همین امروز باید به فکر برطرف کردن این مسأله باشید؛ همانطور که در بالا هم اشاره شد، افرادی با وابستگی هایی بسیار شدیدتر از شما بوده اند که توانسته اند بر این مسأله چیره شوند و آن را برای خود حل کنند. پس شما هم می توانید.
9. عشق و علاقه به همجنس فقط تا زمانی می تواند مفید و سازنده باشد که به صورت معمول و طبیعی آن باشد و برای فرد وابستگی و دغدغه ای ایجاد نکند. اما اگر بیش از حد باشد مانند آنچه برای شما پیش آمده باید آن را درمان کرد. نکته قابل توجه در این زمینه این است که متاسفانه اگر فرد چنین گرایشی پیدا نماید و درمان نگردد، معمولاً دیگر متوقف نمی گردد و تا نهایت خود پیش می رود.
حال ما مطالب و راهکارهایی را در این زمینه تقدیم تان می کنیم که امیدواریم با توجه و عمل به آن ها از این مشکل رهایی یابید. خوشبختانه شما به مشکل خود آگاه هستید و به فکر درمان آن افتاده اید و این نشانه بسیار خوبی است، چرا که اولین و مهمترین گام برای درمان هر مشکلی، آگاهی و اشراف به آن است.
*** وابستگی افراطی به دوست همجنس و راهکارهای درمان :
همانگونه که می دانید، انسان دلبستگی های زیادی به اطراف و اشیاء و افراد و ... دارد و این به مقتضای طبیعی انسان است. بنابراین داشتن تعلق تا جایی که مانع رشد و تکامل انسان نباشد، امری عادی و قابل قبول است، در زمینه وابستگی ها باید دانست که زمانی این وابستگی آسیب زا است که دست و پای شما را برای پرواز و هجرت به سوی پیشرفت های مادی و معنوی می بندند، بنابراین آنچه که باید از آن رهایی پیدا کرد تعلقات و وابستگی هایی است که مانع کمال و پیشرفت است. دلبستگی به همسر ، خانواده، والدین، خواهر و برادر و دوست و.... یکی از ملزومات زندگی اجتماعی است و نشانه سلامت فرد می باشد. اما اگر وابستگی آنچنان زیاد و شدید شود که نتوان به امور روزمره و عادی خود رسیدگی کرد، غیرعادی و غیرطبیعی است و مانع زندگی تلقی می شود.
علاقه و وابستگی به دوستان تا وقتی که موجب اخلال در برنامه زندگی و کاری انسان، تضییع حقوق والدین، مشغولیت ذهن و ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و ضعف ایمان نگردد اشکالی ندارد، بلکه اگر در راستای اصلاح و قوّت بخشیدن به این امور باشد بسیار خوب و مفید خواهد بود، البته بهترین سیاست در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات عدیده ای خواهد گشت، در نتیجه اگر بخواهید در این مسأله در حد اعتدال رفتار نمایید درباره مشکلات آن فکر کنید و سعی کنید خود را قانع کنید که افراط در این زمینه به ضرر روح و سلامت روان شما است. علاوه بر این، افراط در این گونه دوستیها گاهی اثر عکس میگذارد و روابط دوست با انسان به جای گرمی به سردی میگراید. زیرا افراط شما موجب به وجود آمدن توقع زیادتان میگردد و ممکن است او نتواند در حدّ توقّع تان شما را راضی نماید.
یکی دیگر از آسیب های خطرناک وابستگی های افراطی، ضعیف شدن اراده و محدود شدن قدرت انتخاب است زیرا افراد وابسته در تصمیم گیری های خود نیز به دیگران وابسته می شوند و نمی توانند به موقع و به نحو صحیح تصمیم بگیرند.
* پرسشگر گرامی؛ دوست و دوست یابی از نیازهای واقعی زندگی است و دارای فلسفه خاصی است. اما آنچه مهم است، این است که در این راستا همچون دیگر جنبه های زندگی رعایت اعتدال لازم و ضروری است . این احتمال (که خوتان صحت و سقم آن را بهتر می دانید) وجود دارد که احساس شما نسبت به دوستتان احساسی پاک و لطیف باشد، اما همواره باید عواطف با تعقل همراه باشند و عقل و منطق این مقدار علاقه شما به دوستتان را تایید نمی کند.
*** توجه و عمل به راهکارهای زیر می تواند شما را در حل این مشکل یاری کند :
1. انسان در برابر هر یک از نعمت های الهی - از جمله دوست خوب - همواره باید بداند که بالاخره روزی آن را از دست خواهد داد. بنابراین دل سپاری در برابر هر چیز باید به گونه ای باشد که فقدانش موجب آزار انسان نگردد.
2. سعی کنید نسبت به دشواری دوری از دوستتان خونسرد باشید. مسلماً به تدریج رنج این فراق کاهش خواهد یافت و عادی خواهد شد.
3. سعی کنید دوستان دیگری را جایگزین ایشان کنید و روابط اجتماعی خود را افزون سازید تا تا عمل جانشینی به طور عادی انجام گیرد و به تدریج از این حس علاقه تان کاسته شود و ظرفیت های عاطفی تان به طور متناسب میان سایر دوستان تان پخش گردد و در یک نفر متمرکز نشود؛ این کار، جلوی این نوع آسیب ها را می گیرد.
4. اگر امکان ارتباط با ایشان را دارید، سعی کنید به تدریج مدت زمانی که در طول روز در کنار او به سر می برید را کاهش دهید.
5. به صفات رفتاری منفی او هم توجه کنید تا این احساس در شما از بین برود و او را به عنوان یک دوست معمولی نگاه کنید و نه یک معشوق.
6. تلقین در جهت منفی و مثبت اثر خود را به همراه دارد. بنابراین سیگنال های منفی را باید کنار گذاشت. هرگز به خود تلقین نکنید که چنین گرایشی در شما قوی است.
7. به این فکر کنید که این نوع وابستگی باعث خواهد شد، فرصت هایی که دیگر برگشت ناپذیر هستند را از دست بدهید و آینده زندگی خود را متزلزل بنا نمایید.
8. اوقات خالی خود را با برنامه های مفید پر کرده و از تنهایی و بیکاری پرهیز کنید تا این افکار به سراغتان نیاید.
9. افراط در اینگونه دوستی ها و وابستگی ها به زندگی آینده شما به صورت جدی آسیب می رساند. زیرا هزینه کردن بیش از حد عواطف برای دوستان، باعث می شود در آینده نتوانید روابط عاطفی مطلوبی با همسر خود داشته باشید؛ زیرا هر انسانی دارای یک منبع محدودی از انرژی روانی است؛ همین طور که توانایی جسمانی او محدود است انرژی های روانی او نیز محدود است بنابراین باید این انرژی ها را به موقع، به تدریج و با احتیاط هزینه کرد.
10. همانطور که گفتیم عجله نداشته باشید و بدانید غلبه بر این وضعیت به تدریج صورت می گیرد. از خداوند و ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز کمک بگیرید و بدانید اقدام شما برای حل مسائل نفسانی، نشان از پاک بودن طینت شما و توجه خداوند به شما است. معنویات به ویژه نماز نیروهای خارق العاده ای هستند که خداوند آنها را قرارداده تا انسان در دام شیاطین گرفتار نشود. از این نیروها نهایت استفاده را ببرید.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید.
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] سلاموقت بخیرمدت هاست ذهنم درگیر مسئله ای شده که نمیدونم چکارش کنمهمکلاسی ای داشتم که زمان دانشجویی من از علاقه ایشون به خودم کاملا بیخبر بودمواقعا بیخبر چون اصلا ما حتی یکبارم حرف نزده بودیم با هماما من میدیدم که مدام پیگیر من هست و مثلا تو تمام مکان های مجازی که هستم منو پیدا میکنه.منن اوایل اصلا جوابشو نمیدادم.حوصلشم نداشتماما جدیدا واقعا دلم براش میسوزه.خیلی احساساتیه.من هرچی پسش میزنم اصلا ناراحت نمیشه.انگار نه انگار.مشکل من اینه که حس میکنم اعتماد به نفس خیلی پایینی داره.اصلا میگه من خودمو با شما قابل قیاس نمیبینم.اما نمیتونه از دوس داشتنم دست برداره.برای من شعر میگه.دایم تعریفمو میکنه.و اصلا یه مدل خاصی دوستم داره که دیگه خسته کننده است گاهی.ازم درخواست هیچ رابطه ای نداره.حتی شماره هم نمیخواد.فقط عاشقانه به من فکر میکنه.اینو از تمام حرفاش میفهمم.من جدیدا تو چت باهاش حرف میزنم.ببینم چی میگه.اما هنوز هیچ احساسی بهش ندارم.هیچی.این آقا یه دوستی داره که اونم همکلاسیم بود.من چهار سال پیش با این آقا رابطه داشتم.کوتاه مدت.اوایل اصلا دوستش نداشتم.اما بعد انقد بهش وابسته شدم که بعد این همه وقت هنوز متاسفانه بهش فکر میکنم.آخه ما یه مدت خیلی همو دوست داشتیم و بنا به دلایلی ازش جدا شدم.حالا به این آقا چند روز پیش گفتم که من قبلا با دوستت رابطه داشتم.همه چی رو براش تعریف کردم.خیلی ناراحت شد و غصه خورد که چرا زودتر از اون سمت مننیومده. اما علاقش به من نه تنها کم نشد بیشترم شد.حالا مشکل اصلی من دو تا شدهاول اینکه میترسم من هیچوقت اون همکلاسی قبلیمو از یاد نبرم.واقعا هرکار میکنم ازش متنفر بشم دوباره بعد دو سه هفته همه چی یادم میره.میرم سر خط اول.نمیدونم اصلا چرا.انگار منو جادو کرده باشه.همش میگم نکنه من دیگه نتونم به کسی علاقمند بشم.دوم اینکه با این آقای جدید نمیدونم چکار کنم؟واقعا توش موندم.با چند نفر صحبت کردم میگن حیفه.دیگه هیچکس تو دنیا نمیتونه انقدر دوستت داشه باشه.اما میترسم من هیجوقت دوسش نداشته باشم.بعدشم شرایط اجتماعی خانوادشون از ما پایین تره.الان سک سال بیشتره فهمیدم واقعا دوستم داره.اما اگرم واقعا بخوام بهش فکر کنم شرایطی نداره که بخواد بیاد خواستگاریم.نه کارش درست معلومه.داره ادامه تحصیلم میده.خانوادشم خیلی معمولین.پس فعلا هردو هم بخواهیم نمیتونیم ازدواج کنیم.اصلا دیگه نمیدونم چکار کنم.خسته شدم.به هیچکسم اعتماد ندارم که براش توضیح بدم حرفامو.یعنی هیجکس رو همدرد نمیدونم.دلمم براش میسوزه.میگه دعای شب و روزم شدی.فکر خواب و بیداریم شدی.بخوامم نمیتونم یهو ولش کنم.گناه دارهلطفا رهنماییم کنید.شدیداً درگیرم
- [سایر] با درود و خسته نباشید و شادباش سال نو خدمت خواهر گرامی سرکار خانم کهتری سوال قبلم از خانم عطاریان بود و این متن رو برای پرسش از ایشون نوشتم اما فقط جنبعالی مشاوربودید دیگه از شمامی پرسم ____________________________ پیرو پرسش شماره 851453 به علت ناقص بودن پاسخ شما به نحوی دیگه از شما درخواست راهنمایی دارم من مطالعاتم روی دو حوزه هست حوزه زبان خارجه و حوزه مهندسی و درمورد روانشناسی بازاری و روانشناسی محض مطالعات خیلی خیلی کمی دارم اینکه مجبورم تو خونه بمونم و مطالعه کنم بر سر علاقه نیست بر سر اجباری هست که از دو جهت به من وارد میشه یکی ضرورت اونها که به خاطر پیدا کردن شغل هست و ناچارم تو زمان کوتاه مطالب زیادی رو مطالعه کنم و دیگری به خاطر محیط هست چون من توی شهری زندگی می کنم که مهاجرم . روزی یک ساعت بیرون میرم هر چند که کار ضروری ندارم فقط به خاطر بیرون رفتن .. تمایل زیادی به بودن در کنار همسالان دارم ولی کسی نیست که باهاش باشم از طرفی همه ایده های شما رو تصدیق می کنم و سعی می کنم به توصیه های شما عمل کنم در مورد شیزوفرنی کاملا حق با شماست و اینو رو خیلی خوب می دونم که بدترین کار برای فردی که احساس روان رنجوری می کنه اینه که کتاب بخونه و نشونه های اون را با زندگی خودش تطبیق بده . من از لحاظ روحی کاملا سالمم . سوال اصلیم این بود که من تیک حرکت سر رو از زمان دبیرستان یعنی 17 سالگی داشتم اون موقع که خیلی توی جمع بودم ... الان این یه مشکله برای درمانش باید چکار کنم به روانپزشک روانشناس یا متخصص مغر و اعصاب یا گفتاردرمانی یا .... مراجعه کنم یا ؟ ورزش انجام نمی دادم ولی از اسفند ماه شروع کردم به ورزش کردن از طرفی وضعیت مالی خانواده خرابه نمی تونم زیاد خرج کنم یا به تفریح و مسافرت و ... برم توی خیلی چیزها محدودم امیدوارم بتونید درک کنید زیاد طفره نمی رم . خریدهای منزل رو هم انجام می دادم و می دم مثلا هر روز نون یا سبزی یا ... تهیه می کنم سوال من درباره داروهای ضد اضطراب این نبود که شما اینجا اعلام کنید خواستم بدونم با دارو قابل کنترل هست و باید به چه نوع پزشکی مراجعه کنم که بیان فرمودید روانپزشک . ضمن تشکر به خاطر وقتی که صرف می کنید به طور خلاصه سوالهام رو تکرار می کنم: 1- من تیک ( احتمالاً عصبی ) سر دارم .سرم رو تکون می دم برای درمانش باید چکار کنم ؟ 2- زمانی که تحت فشار قرار می گیرم دچار استرس می شم که به تناسب شدت و مدت زمان استرس دچار سردردی میشم که با کدئین و مسکن های گیاهی قابل درمان نیست برای درمانش باید چیکار کنم ؟ ( حالت های استرس زا : وانمود کردن دروغین ، حضور در مصاحبه های شغلی ، مشاجره ، مسافرت بیش از سه ساعت ، رانندگی بیش از سه ساعت ، تغییر وضعیت محل خواب و استراحت ، احساس عقب بودن از حدی که برای خودم مشخص کردم ، حضور در مکان هایی که پلیس هست ) 3- شما جوشانده بابونه یا جوشانده های دیگه رو چقدر مفید می دونید ؟
- [سایر] من مدت 1سال و نیم هست که با دختری آشنا شدم که 1سال از من کوچکتره.اوایل دوستی به اون شخص هیچگونه حس و علاقه ای نداشتم و تا اینکه به مرور با چت کردنای شبانه که 1-2ماه بود یکم بهش وابسته شدم و البته یکبار هم که حالش بد بود گفت زنگ بزن حرف بزنیم که داشت گریه میکرد و صدای گریه هایش باعث شد هنوزم به گریه هاش حساسم.بعد اون قرار شد دیگه چت نداشته باشیم که وابستگی ازبین بره اون تا حدی وابسته بود که خواسته اش انیبود که محرم میبودیم اما اوایل آشنایی بود و من کاملا به دخترا بی اعتماد تا اینکه حدود 7-8 ماه گذشت و خواستم که اگه مایله مادرم رو ببینه و اون گفت فقط به مادرت بگو که قصدی نداشته باشه و دیدار هم اسفند 92 انجام شد و موقع برگشت تا مترو کمی تو فکر بود و بعدش بعد سال تحویل مادرم بهش سال جدید رو تبریک و گفت و اون هم اس داد به مادرم اما رسمی بعد اون حدود 3ماه ندیدمش تا اینکه قبل از ماه رمضون دیدمش و رفتیم بیرون تو کافی شاپ و حرف زدیم و خوش بودیم میگفت و میخندید حتا عکس بچگیش و خود و بردارش رو که تو جشن تولد بود رو بهم نشون داد.تو این مدت هم عکسش رو هربار که درخواست کردم ارسال کرد 1بار هم عکس با بردارش رو داد.دختر چادری و مودبی بود.هفته پیش روز 3شنبه خواستم بهش خواسته ام و بگم که میخامش و دوس ندارم از دستش بدم،توی کافه حدود 2ساعت نشستیم و حرف زدیم و شاد بودیم و آرامش داشتم حتا طبق برناممون عکس پدر و مادرش رو هم آورد و نشون داد اما در آخرش که پیشنهادم رو بیان کردم کاملا دگرگون شد و حتا تو مسیر برگشت تا پایانه تاکسیرانی هم یواشکی گریه میکرد و اشکاشو پاک میکرد که برای اولین بار تو عمرم بدترین لحظه ام بود هربار یادش میفتم گریه ام میگیره؛نمیدونم شاید جای انسانیت و مهربونی دیگه تو کشور ما نیست.2شب پیش هم بهش ایمیل دادم که کاملا توضیح بدم راجب پیشنهادم و گفتم هیچ حس بدی نداشتم و ندارم بهت و فقط نمیخام از دستت بدم که باتو حس خاصی رو داشتم"فقط تصویری که تو ذهنم میاد انگار تو یه اتاق سفید و نور پردازی ملایم سفید با هوای اکسیژن خالص هستم که تمام مشکل و غم و سختیا اون لحظه همه چی از بین میره و همشون ساکتن" اما با این حال امروز پاسخ ایمیلم رو داد و گفت تو که منو میشناختی برنامم نیست ازدواج کنم و میخام برم از ایران(بورسیه داره واسه کار و درس تو استرلیا برای 2 سال بعد) وگفت :حتی اگه از نظر بقیه کارت اشتباه نبوده از نظر من اشتباهه چون تو دوست من بودی و لا غیر و چون تو ایمیل گفته بودم حداقل یکدفعه نرو میترسم سست شم و کاری دستم بدم.نوشت:میتونم مثل قبل باشم ولی دیدار دیگه وجود نخواهد داشت. خواهش میکنم کمکم کنید،یعنی بخاطر 1خارج از ایران رفتن و آینده شغلی راحت بذارم بره؟!راهی جلو پام بذارید تورو مقدساتتون
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید ابتدا اجازه بدید وضعیت خودم رو مشخص کنم: پسری 21 ساله هستم، مجرد و در خانواده ای مذهبی. پدربزرگ من مجتهد هستند، عموی من شهید، و همچنین اعتقادات مذهبی مادرم بسیار از پدرم سفت و سخت تر و خشک تر هست. در رشته برق تحصیل میکنم و ساکن مشهد هستم. پدر من از مدیران دولتی هستند و سطح مالی خانواده ما مانند تمام کامندان دولت متوسط هست. اما ماجرا از چه قراره؟ خیلی ساده بخوام بگم (که از جنابعالی دارم اینه که داستان رو با فرض صحت همینطوری که میگم از من بپذیرید. اگر سوالی بود در خدمت هستم.) من همسر آینده خودم رو پیدا کردم. نیمه گمشده خودم. کاملا از هم شناخت داریم و انتخابی کاملا عاقلانه بوده که با صحبت های جدی ما پیرامون ازدواج قطعی بودن انتخابمون مشخص و مشخص تر میشه. ما کاملا در دنیای هم هستیم. تفاهم از ریز ترین و جزئی ترین کار ها شروع میشه و حتی تا طرز نگاهمون به دنیا و نحوه پرستش خدامون هم میرسه. به واقع این خانم جمیع آرزوهای از کودکی تا حال بنده هست. اما مشکل من: تمام مشکل اینه که من این ها رو چطور به خانواده خودم اثبات کنم؟ برای پدر من مهم ترین چیز درس من هست. این اغراق نیست اگر بگم حتی اجازه بیرون رفتن از خونه رو به من نمیدن و میگن فقط درس. پدرم همواره گفته آرزوی من اینه که تو صبح تا شب تو اتاقت درس بخونی و فقط برای نهار بیای بیرون! پدر من جز درس با من حرف دیگه ای نمیزنن. و مطمئنم سخن از ادواج در این موقعیت که من چند ماه دیگه کنکور دارم یک جوک براشون خواهد بود! اما من؟؟ واقعا نمیتونم درس بخونم...چه دلیلی داره من همسر آینده مو رها کنم، بهش فکر نکنم، تمرکز بخوام بکنم برای کنکوری که 9 ماه دیگه هست؟ من در این چند ماه اخیر حتی یک لحظه هم نشده که به مشکلات و دغدغه ها فکر نکنم...واقعا تنها راه تمرکز من این هست که خانمم کنارم باشه. در اون صورت لتسکنوا الیها میشم و میتونم با قدرت کنکور هم بدم! این خانم در شهرستان آباده شیراز هستند. پس شد فاصله دور. پدر ایشون میونه ای با دین و مذهب نداره و حتی مخالف هم هست. پس شد دیانت پدر که پدر من براشون بسیار سطح مذهبی خانواده دختر مهم تر هست تا تفاهم و اینها اولین آشنایی ما از طریق اینترنت بوده. پس شد اینترنت. (که پدر من به سبب اعتقادات سنتی به شدت با اینترنت مخالف هستند( مسائلی مثل شغل و این ها هم از طرف من هست که اگر پدرم به ازدواج رضایت بدند میتونن این ها رو برای من ردیف کنن. نکات اضافی: لازم به ذکر هم هست که این خانم هیچ توقعی از من ندارند. نه خونه آن چنانی و نه مهریه بالا و نه مراسم عروسی حتی. با اومدن به مشهد و زندگی در شهر دیگه هم واقعا مشکلی ندارند.