اگر دختر، پسری را دوست داشته باشد چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که برای پسر سوء تفاهم هم نشود؟
اگر دختر، پسری را دوست داشته باشد چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که برای پسر سوء تفاهم هم نشود؟ صرف نظر از این که چگونه این دوستی و محبت به وجود آمده و چرا شکل گرفته که نقش زیادی در پاسخ به این سؤال دارد و در جای خود باید به طور مفصل و مشروح به آن پرداخت، انگیزه اظهار و بروز این محبت به طرف مقابل از اهمیت زیادی برخوردار است و چگونگی پاسخ را معین می کند و شاید بتوان گفت اهمیت، هدف و انگیزة اظهار محبت باطنی از اهمیت چگونگی شکل گیری محبت قلبی بیشتر است . در هر صورت سوال پرسشگر آن است که محبت قلبی بوجود آمده را چگونه می توان به دیگری تفهیم کرد و آیا اصولا صحیح و معقول و پسندیده است دوستی باطنی خود را به طرف مقابل (که از جنس مخالف است) تفهیم کنیم و آیا پی آمدها و عوارضی به دنبال نخواهد داشت؟ به هر حال دو انگیزه یا هدف برای چنین اظهار محبتی می توان تصور کرد: 1. اظهار محبت قلبی به طرف مقابل به منظور ایجاد روابط دوستانه و صمیمانه و استمرار آن برای مدت زمانی خاص در جهت پاسخ به احساس نیاز روانی خود (یعنی نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن). 2. اظهار محبت قلبی به طرف مقابل به منظور آشنایی با یکدیگر و فراهم کردن مقدمات ازدواج. البته می توان انگیزه های دیگری را نیز برای ایجاد و اظهار محبت بین دو طرف فرض نمود ولی در چنین موقعیت هایی و این گونه اظهار محبت ها معمولاً جوان به دنبال یکی از دو امر است یعنی یا خود داشتن رابطه دوستانه و اظهار علاقه و محبت به دیگری هدف است و یا اظهار محبت و دوستی مقدمه جلب نظر طرف مقابل برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک. حال باید دید کدام یک از دو صورت فوق را می توان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد. صورت اول شکی نیست که انسان دارای نیازهای مختلف زیستی، اجتماعی، عاطفی و شناختی است. نیاز به خوردن و آشامیدن دارد نیازمند ارتباط و تعامل با دیگران است، در پی پاسخ دادن به سؤال های شناختی خود است و بالاخره نیازمند محبت کردن و مورد محبت واقع شدن است. برخی روان شناسان با انواع نیازهای مختلف انسان و سطح بندی آن، بر اهمیت نیازهای عاطفی در دوران نوجوانی و جوانی و لزوم تأمین آن توسط گروه همسالان تأکید می ورزند. و معتقدند این نیاز یکی از نیازهای عالی انسان است و همسالان با ایجاد ارتباط مثبت عاطفی می توانند به تأمین آن بپردازند. اما آن چه در ایجاد رابطه دوستی و اظهار محبت به دیگری از اهمیت زیادی برخوردار است آن است که به چه کسی و تا چه محدوده ای این کار انجام گیرد که هم آن نیاز عاطفی پاسخ داده شود و هم عوارض و پیامدهای منفی نداشته باشد و به عبارت دیگر به چه هزینه ای می خواهیم این نیاز را تأمین و ارضاء کنیم. همان طور که در تأمین دیگر نیازهای زیستی، اجتماعی و شناختی به این چگونگی توجه می شود مثلا برای تأمین نیازهای فیزیولوژیک و زیستی خود دست به هر اقدامی نمی زنیم و با هر چه جلوی ما قرار گرفت استفاده نمی کنیم بلکه سعی می کنیم گزینش کرده آن هم گزینش عقلانی و طبق معیارهای صحیح و آن چه تناسب بیشتری با وضعیت جسمانی ما داشته باشد بهره می گیریم با هر گونه احتمال ضرری در تصمیم گیری خود تجدید نظر کرده و از لذت لحظه ای و کوتاه مدت آن می گذریم.بنابراین چه خوب و شایسته است همین مکانیزم را در مورد این نیاز همچون نیازهای زیستی به کار ببریم یعنی آنچه تناسب بهتر و بیشتری با کل شخصیت انسان دارد مورد توجه قرار داده و آن چه نامتناسب است یا متضاد و معارض با ویژگی اصلی انسان است و سلامت روحی و روانی انسان را تهدید می کند به کناری گذاشته و از آن دوری کنیم. شکی نیست چنین گزینش عقلانی و مبتنی بر ندای حقیقت یاب درون، نیازمند شناخت کافی و تحمل در برابر خواست های موقت بعد غیر حقیقی انسان است. اکنون این سؤال مطرح می شود که اظهار محبت به جنس مخالف چه پیامدهایی به دنبال دارد. الف: زیاده طلبی شاید بتوان گفت زیاده خواهی انسان مورد اتفاق نظر دانشمندان علوم مختلف باشد. کمال طلبی انسان در هر بعدی از ابعاد جسمانی و روانی زبان زد همگان است. اگر فردی در پی علم و دانشی باشد و آن را ارزش مطلق بداند، هیچ گاه دست از کنجکاوی و دانش جویی خود بر نخواهد داشت. چه بسا در واپسین لحظات زندگی بگوید دانستن بهتر از ندانستن است و در پی کشف مجهول خود خواهد بود. فرد دیگری که در پی کسب قدرت و سلطه بر دیگران باشد اگر بر تمام کره خاکی سلطه یابد، آن را کم و اندک می پندارد و حکومت بر دیگر کرات را خواهان است و همینطور کسی که خواهان ثروت و ثروت اندوزی است، اگر گنج قارون و بیشتر از آن را داشته باشد باز هم در پی مال و ثروت بیشتر است و ... خلاصه در تمام زمینه ها این کمال خواهی ظهور و بروز دارد و با اندک تأملی در رفتار خود و دیگران می توان این صفت را کشف و مشاهده کرد. مطلب فوق را با نقل حکایتی از قول استادم حضرت آیت الله سبحانی در کلاس درس پی می گیرم. ایشان فرمودند: روزی در محضر استاد خود حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) نشسته بودیم که گفتند یکی از پزشکان ترکیه خواستار ملاقات با مرجع جهان شیعه است. وی وارد اتاق شدند و عده ای از علما و شاگردان آیت الله بروجردی از جمله مرحوم علامه طباطبایی(ره) در جلسه حضور داشتند. آن پزشک هدف از ملاقات خود را تقاضای مقاله ای علمی درباره علت و یا علل تحریم شراب از نظر فقه شیعه و ارائه آن در همایشی که به همین منظور در ترکیه برگزار می شود، مطرح کرد. قرار شد مقاله ای در این زمینه توسط علامه طباطبایی نوشته شود و برای آن همایش بین المللی ارسال گردد. نماینده همایش دوست داشت سؤالی را مطرح کرده و مستقیما حضرت آیت الله بروجردی پاسخ دهند. سؤال این بود که چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام کرده است. آن مرجع بزرگ نکتة زیبا، دقیق و مهمی را در پاسخ به وی عنوان کردند و اظهار داشتند حقیقت انسان را عقل و قدرت اندیشه و تفکر وی تشکیل می دهد و اگر عقل انسان نبود با دیگر موجودات زنده چه تفاوتی داشت؟! پس در حفظ آن باید کوشا بود و آن چه با این بعد وجودی تعارض و تنافی دارد باید به مقابله برخاست. یکی از اموری که در تضاد شدید با قوه عقل انسان است نوشیدن شراب است. همان طور که پزشکان نیز این مطلب را تأیید کرده اند و بر آن صحه می گذارند. و چه بسا با اندک دقتی بتوان این تأثیر مخرب را در برخی افراد بخصوص در بعضی جوامع به خوبی مشاهده کرد. بنابراین چون شراب عقل را از بین می برد و حقیقت انسان به عقل اوست، اسلام آن را ممنوع کرده است. آن پزشک به دنبال این پاسخ سؤال دیگری مطرح کرد که بله درست است که نوشیدن زیاد شراب باعث از بین رفتن قوه تعقل انسان است و حقیقت انسان زیر سؤال می رود ولی اگر کسی به مقدار کمی از این نوع مایعات بنوشد نمی توان گفت چنین تأثیری را دارد. چرا اسلام آن مقدار اندک را نیز ممنوع کرده و نوشیدن آن را غیرمجاز می داند. در این جا آیت الله بروجردی به نکته ظریف و بسیار دقیقی اشاره کردند و فرمودند چون انسان کمال طلب است و هرگز به مقدار کم قناعت نمی کند و اگر مجاز شمرده شود بر اساس کمال خواهی اش، روز به روز و به تدریج بر خواسته خود می افزاید و چه بسا به جایی برسد که خودش هم فکرش را نمی کرد. به همین جهت است که از همان ابتدا حتی مقدار اندک را ممنوع کرده است. و به عنوان یک قانون قطعی و دقیق برای تمام افراد چه با اراده و چه کم اراده به اجزا گذاشته می شود و چون این ویژگی یعنی کمال طلبی در دیگر ابعاد و زمینه ها جاری است دیگر قوانین ومقررات و دستورالعمل های صادره از طرف قانون گذار هستی چه بسا بر اساس همین نکته شکل گرفته و آنجا که ممکن است زیاده طلبی باعث حریم شکنی شود و به تدریج در وادی هولناک و خطرات جانی و روحی قرار گیرد، با جدیت و قاطعیت آن را نهی می کند. اظهار محبت به جنس مخالف از جمله همین موارد است، با یک سلام و احوالپرسی ساده و مختصر آغاز می شود و یا به انگیزه اهداف آموزشی و غیره شروع می شود ولی به تدریج نوع رابطه و گفتگو تغییر پیدا کرده و به میزان و کمیت آن نیز افزوده می شود و تا آنجا پیش می رود که تمام انرژی عاطفی خود را می خواهد در همین گفتگوها و ارتباط ها هزینه کند و هرگز به همان حداقل که در روزهای اول داشته، اکتفا نمی کند و بر همین اساس است که از همان آغاز باید از ایجاد ارتباط عاطفی و مبتنی بر احساسات اجتناب کرد، بنابراین ما برای اظهار محبت به جنس مخالف (چه منشاء سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمی را به دنبال نداشته باشد) دلیل موجه و قابل قبولی را نمی شناسیم. در واقع اگر هم باعث سوء تفاهم نشود باعث سوء رفتار می شود و به تدریج در گردونه ای وارد می شوند که چه بسا هیچ کدام خواستار آن نبودند. گردونه ای که گاهی رهایی از آن مستلزم هزینه کردن تمام انرژی روانی، جسمانی فرد و قرار گرفتن در بن بست شدید است. لازم به ذکر است این سخن یک ادعای صرف و بدون پشتوانه و دلیل نیست این مرکز مشاوره که دهها مرکز مشاوره در سطح دانشگاه هاست روزی نیست که نامه از جوانان عزیزی که در چنین دامی قرار گرفته اند دریافت نکنیم. تأکید می شود جالب آن است که تقاضای کمک و فریادرسی از افرادی است که معمولاً در ابتدای کار به خود مطمئن بوده اند و تصمیم جدی شان آن بوده که وارد ارتباط احساسی و غیر معقول و از نظر اخلاقی غیر صحیح نشوند و صرفا می خواستند در حد ارتباط عادی و یا به قول شما یک سلام و علیکم و یا اظهار محبت باطنی به طرف مقابل و نه بیشتر انجام گیرد. چه خوب است عین جملاتی از چنین افرادی را برایتان بازگو کنیم: (دختری 19 ساله ام ... تا قبل از ورود به دانشگاه با هیچ پسری ارتباط نداشته ام ... خودم در اقوام و فامیل از ماجراهای دوست های خیابانی کاملا خبر داشتم و همیشه مواظب بودم ... کم کم با بچه ها خو گرفتم و سلام و احوال پرسی با آنها برایم عادی شد آنها هم به ما سلام می کردند ... مدتی بعد سلام کردن به پسرها هم شروع شد ... تا این که روزی یکی از آنها گفت: ببخشید مدتی است شما را زیر نظر دارم و از اخلاق شما خیلی خوشم آمده اگر لطف کنید مدتی با هم دوست باشیم ... حالم خیلی خراب شد ... حدود 3 ساعت فقط گریه می کردم و افسوس می خورم که ... ). دانشجوی پسری هم برای ما چنین نوشته است: (یک روز که برای درس خواندن به پارک رفته بودم و قدم زدن های دختر و پسرهای جوان دو به دو با هم توجه ام را جلب کرد و حواسم حسابی پرت شد. ناگهان تصمیم گرفتم ... تصمیم تازه ای گرفته بودم تصمیمی که از آن هراس داشتم و بیش تر از همه می ترسیدم که به خطا و گناه افتاده باشم ... چند هفته ای بود که حتما یک کلمه هم درس نخوانده بودم، بی انگیزه و بی حوصله شده بودم ... تا این که تصمیم خود را عملی کردم و اکنون چند ماهی است که با دختری رابطه تلفنی دارم ... شرایط بد گذشته ام جای خود را به شرائط بدتر امروز داده، زندگی آرامش قبلی را ندارد و نمی دانم این وضع تا کجا می خواهد ادامه یابد ... این دختر اکنون ظاهرا جای خالی همه چیز و همه کس را برایم پر کرده اما چه فایده که در زندگی بیرون و واقعی من هیچ جایی برای او نیست می ترسم که به آلودگی و ناپاکی بیشتر کشیده شوم و کم کم به سوی لجنزار گناه کشیده و غرق شوم). ب. وابستگی با شکل گیری روابط عاطفی بین دختر و پسر و افزایش تدریجی آن، زمینه وابستگی آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم می شود. از آنجا که نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن در دوران جوانی به اوج خود می رسد و فضای نسبتا مناسبی برای ارضاء این نیاز (هر چند به طور غیر صحیح آن) در محیط آموزشی و دانشگاهی معمولاً وجود دارد، به شکل خودکار دختر و پسر در این کانال قرار می گیرند و هوشیارانه و در اکثر موارد به طور ناهوشیار و به عبارتی به طور غافلانه ای گرفتار چنین گردابی می شوند و آن را با عنوان های عرف پسند و موجه پوشش می دهند و باطن غیر موجه آن را با پوشش های ظاهری نیکو و پسندیده جلوه گر می نمایند. علاقه ابتدایی شدت یافته و علی رغم تصمیم اولیه دو طرف یا یکی از آنها، کم کم به وابستگی به یکدیگر تبدیل می شود. این وابستگی (در بسیاری موارد اگر نگوئیم در تمام موارد) آفت بزرگی برای تمرکز حواس، تحصیل و تفکر عمیق در امور درسی آنها می شود به گونه ای که گاهی مطالعه و حضور در کلاس درس را غیر ممکن می سازد وهر کدام از آنها در تمام اوقات شبانه روز حتی در کلاس درس در فکر طرف مقابل است. این سخن ادعای بدون پشتوانه نیست و اگر به نوشته های چنین افرادی مراجعه کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. علاوه بر این وابستگی به وجود آمده مانع گزینش صحیح و دقیق برای شریک آینده زندگی می شود و از آنجا که به فردی خاص وابسته شده، تمام نیکی ها، خوبی ها، زیبایی ها و ... در فرد مورد علاقة خود می بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالی طرف مقابل را ندارد زیرا از روی علاقه و از پشت عینک وابستگی به طرف مقابل نگاه می کند نه با نگاه خریدار و نه با نگاه نقادانه و بررسی کننده ای که تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوی حقیقت بین مورد دقت و مشاهده قرار دهد. از طرف دیگر اگر کسی بخواهد با فردی فقط برای مدتی دوست باشد و به اواظهار محبت کند (نه دراز مدت) مطمئنا با این وابستگی به وجود آمده (پس از آن مدت کوتاه یا طولانی) امکان جدا شدن از یکدیگر از نظر روانی بسیار سخت و مشکل آفرین است و معمولاً در چنین مواقعی بسیاری از جوانان به افسردگی های شدید و در مواردی ناامیدی کامل از جهان و ادامه هستی دچار می شوند و احساس می کنند نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت زیرا از طرفی می خواهند این ارتباط دوستانه را که به وابستگی شدید منجر شده، ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند نمی توانند همدیگر را به عنوان شریک زندگی خود انتخاب کنند. این امر گاهی به خاطر ویژگی های شخصی شان است و گاهی به خاطر عوامل خانوادگی ، اقتصادی و غیره مثل عدم توافق خانواده ها و نظیر آن است و یا به هر دلیل دیگر مطمئن می شوند برای زندگی مشترک با همدیگر تناسبی ندارند. اینجاست که دچار تنش می شوند و در یک بن بست سخت و شدید گرفتار می شوند. شکی نیست این نکته نیز از پشتوانه های عینی و تجربه های نوشته شده دانشجویان فراوانی برخوردار است. ج. احساس گناه شکی نیست که ما در جامعه دینی زندگی می کنیم و اکثریت مردم (اگر نگوئیم همه) از آموزه های دینی و اخلاقی متأثر هستند و به آنها احترام می گذارند. گرچه ممکن است هر فردی سال های اول زندگی و نسبت به برخی از دستورالعمل های اطلاع دقیقی نداشته باشد ولی به طور ناخود آگاه و به تدریج به بسیاری از هنجارهای اخلاقی و اجتماعی جامعه دینی آگاهی پیدا می کند (البته اگر نگوئیم قبلا به بسیاری از آنها اشراف داریم ولی به خاطر غفلتی که داریم یا تغافلی که می کنیم آنها را زیر پا نهاده و به آنها کم توجهی یا بی توجهی می کنیم) اظهار محبت و طرح رابطه دوستی با جنس مخالف از جمله رفتارهایی است که جامعه دینی و ارزشی آن را نمی پسندد و به آن خرده می گیرد و اگر اندک دقتی به متون دینی و فرمایشات رهبران دینی صورت گیرد روشن می شود که ارتباط با جنس مخالف از چارچوب و قوانینی خاص برخوردار است و آن چنان آزاد و بدون محدودیت (آن گونه که در جوامع غیر دینی شیوع دارد و به عنوان یک ارزش تلقی می شود) نیست بلکه نگاه اسلام به این گونه ارتباط ها منفی است و همه را (بخصوص جوانانی که در اوج غریزه جنسی هستند) را از ایجاد ارتباط عاطفی و احساسی با جنس مخالف باز داشته و نهی کرده است. حال اگر به هر دلیلی (عدم آگاهی، غفلت یا تغافل) در دوره جوانی فردی مرتکب چنین رفتاری شد مدت زمان زیادی نمی گذرد که جوان به خود می آید و به گذشته خود می اندیشد و رفتارهای خود را با ملاک ها و معیارهای اخلاقی و شرعی مقایسه کرده و آنها را محک می زند و یا با قرار گرفتن در موقعیت ها و شرائط زمانی و مکانی معنوی (که کم هم رخ نمی دهد بلکه بسیار زیاد است) دچار پشیمانی شده و اگر نتواند به درستی از این فضای روانی خارج شود به احساس گناه منفی تبدیل شده و این احساس گناه منشأ بسیاری از ناگواری های روحی و روانی می شود. لازم به ذکر است تجدید نظر نسبت به اعمال غیرمعقول و غیر مشروع گذشته و پشیمان شدن از آنها و تصمیم بر ترک گرفتن امری مقبول و شایسته بلکه لازم و ضروری است و آن چه به عنوان یک پیامد منفی در این جا از آن یاد می شود آن احساس گناه شدید و منفی ای است که بر فضای فکری فرد حاکم شده و توان خارج شدن از آن را در خود احساس نمی کند و همراه با یأس و ناامیدی مطلق است و توان حرکت به سوی اصلاح و تغییر رفتار و مسیر زندگی را از دست می دهد. نکته قابل توجه در پایان این بخش آن است که آسیب پذیری جوانانی که به ارزش های دینی و اخلاقی احترام می گذارند و به آنها پای بند هستند بیشتر است و به خاطر آشنایی بیشتری که با دستورالعمل های دینی و اخلاقی دارند بیشتر در معرض احساس گناه شدید و پیامدهای منفی آن قرار می گیرند. صورت دوم آن چه بیان شد برخی پیامدها و عوارضی است که به دنبال اظهار محبت به جنس مخالف به منظور داشتن رابطه دوستانه و صمیمانه شکل می گیرد اکنون به سراغ صورت دوم یعنی اظهار محبت به جنس مخالف به منظور آشنایی و فراهم کردن مقدمات ازدواج انجام گیرد. به نظر می رسد یکی از پیش نیازهای ضروری ازدواج آشنایی دو طرف از ویژگی های رفتاری، شخصیتی، اخلاقی و خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و ... یکدیگر است و هر دو طرف با دقت و حساسیت زیاد و با استفاده از راه های مختلف تحقیق و بررسی باید به اطمینان دست یابند که می توانند با آغاز زندگی مشترکشان به آرامش رسیده و عامل رشد و بالندگی و کمال یکدیگر می شوند. به عبارت دیگر از طریق همین آگاهی های واقع بینانه؛ دو طرف در خواهند یافت که آیا با یکدیگر تناسبی دارند یا نه؟ و به قول معروف بی گدار به آب نمی زنند و از نقاط ضعف و قوت همدیگر اطلاع پیدا می کنند. ازدواج نقطه عطف زندگی هر فردی است که بخش اعظم زندگی معمولاً از زمان پیمان زناشویی آغاز می شود و پایه های زندگی مشترک را با این عقد و پیمان پایه ریزی می کنند و دورنمای زندگی مشترک و آینده طولانی ترسیم می شود. به همین جهت است که موفقیت و شکست در این مرحله اگر نگوئیم مساوی با موفقیت و شکست در تمام طول عمر است حداقل می توان گفت نقش حیاتی و بسیار اساسی در آن دارد.ولی نکته قابل توجه این است که چگونه و طبق چه مکانیزمی دو طرف به این هدف دسترسی پیدا کنند و ایا می توان با ایجاد رابطه عاطفی و به قول سؤال کننده با اظهار محبت به فرد مورد نظر به گونه ای که سوء تفاهم هم نشود به این هدف دست یافت و زمینه ارتباط دوستانه را فراهم نمود تا در این ارتباط ها به روحیات و ویژگی های اخلاقی و خانوادگی و ... همدیگر پی برد؟ ما بر اساس شواهد موجود و اطلاعات به دست آمده معتقدیم بیشتر ارتباط هایی که با همین قصد و نیت موجه و معقول شکل می گیرد مبنایی و یا انگیزه دیگری غیر از آن چه به زبان جاری می کنند دارد(به خصوص اگر تقاضا کننده جنس مذکر باشد). در واقع تقاضای آشنایی با یکدیگر قبل از ازدواج. صرفا پوشش به ظاهر مقبولی است که فرد بدین وسیله می خواهد دلیل موجه و معقولانه ای برای ارتباط های عاطفی و اظهار محبت های غیر مجازشان قرار دهد و توجیهی برای آن باشد. لازم به ذکر است برخی افراد با طراحی از قبل و از روی عمد و با چنین ترفندی و با مخفی کردن انگیزه های شیطانی خود، در پی صید و به دام انداختن افراد ساده دل و خوش بین هستند و به دروغ این انگیزه موجه را مطرح می کنند تا نیازهای جنسی خود را تأمین کنند و در واقع این گونه افراد عالما و عامداً طرف مقابل را قربانی غریزه جنسی و خودخواهی های شهوانی شان قرار می دهند. شکی نیست عده ای دیگر نیز هستند که به طور ناهشیار گرفتار چنین دامی می شوند و هر چند واقعا هیچ کدام از دو طرف قصد سوء و یا سوء استفاده از سادگی و یا ناآگاهی طرف مقابل ندارد. ولی چون غریزه جنسی انسان بخصوص در دوران جوانی بسیار قوی و شدید است و از طرف دیگر حیله های شیطانی نیز دراین مورد بسیار پیچیده ، مرموز و متعدد است با طرح انگیزه های معقول و موجه به طور ناهوشیار وارد چنین صحنه خطرناکی می شود و به گمان این که هدف مقدس و معقولی دارند این گونه ارتباط ها قبل از ازدواج مشکلی را ایجاد نمی کند و یا حداقل تا این اندازه مجاز و گاهی لازم و ضروری است و خلاصه با توجه به ویژگی غفلت از راه غیرمعقول و خطرناکی می خواهد به هدف پسندیده خود دست یابد. با ایجاد چنین ارتباطی به هر شکل که متصور است (مکاتبه ای، تلفنی، حضوری و ... ) و شکل گیری علاقه اولیه بین دو طرف امکان تحقیق و بررسی واقع بینانه را به تدریج کاهش داده و بیشتر به دنبال نکات مثبت طرف مقابل است و از نقاط ضعف طرف مقابل غفلت کرده و تحقیقی که باید واقع بینانه و دور از هر گونه سو گیری باشد دچار سوگیری و یا تعصب خواهد شد. و شما خوب می دانید که هر تحقیق علمی و واقع بینانه ای باید از هرگونه تعصب و سوگیری به دور باشد تا درجه واقع نمایی آن بیشتر و ارزش علمی و عملی پیدا کند. همان طور که گفته شد حب الشی یعمی و یصم یعنی وقتی علاقه و محبت چیزی در قلب فرد جای گرفت او را نسبت به واقعیات کور و کر می کند و دیگر نمی تواند نقاط منفی و ضعف آن را ببیند و حتی بشنود و آنچه می بیند و می شنود به خوبی و نیکی یاد و ارزیابی می کند حتی نقاط ضعف را نقاط قوت تلقی می شود . خلاصه آنکه برای چنین امر مهم و حیاتی باید ابتدا به تحقیق و بررسی پرداخت و سپس در صورت داشتن قابلیت ها و صلاحیت ها در فکر ایجاد علاقه بود نه آنکه با عینک محبت و علاقه به بررسی اوضاع و احوال ویژگی های وی اقدام نمود . بنابر این باید گفت آن عشق و علاقه ای باعث کمال و رشد و آرامش خانوادگی می شود که پس از پیمان زناشویی و تعهد به زندگی مشترک ایجاد شود که باید به گسترش و تعمیق آن پرداخته شود نه آن عشق و علاقه ای که قبل از ازدواج به فردی که هنوز آگاهی و آشنایی کافی نیست به آن پیدا نشده و کاملا ً سطحی است . بنا بر این امید است با دقت هرچه تمام تر در رشد و بالندگی این دورة بسیار حساس و سرنوشت ساز _ دوره نوجوانی که اوج تحرک و نیروهای جسمانی و روانی است _ تلاش کرد و از هر گونه کجروی و کج اندیشی خود را حفظ کرد و سنگ بنای زندگی آینده را بر پایه های سست و مخرب قرار نداد. محمد رضا احمدی
عنوان سوال:

اگر دختر، پسری را دوست داشته باشد چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که برای پسر سوء تفاهم هم نشود؟


پاسخ:

اگر دختر، پسری را دوست داشته باشد چگونه محبت خود را به او تفهیم کند که برای پسر سوء تفاهم هم نشود؟

صرف نظر از این که چگونه این دوستی و محبت به وجود آمده و چرا شکل گرفته که نقش زیادی در پاسخ به این سؤال دارد و در جای خود باید به طور مفصل و مشروح به آن پرداخت، انگیزه اظهار و بروز این محبت به طرف مقابل از اهمیت زیادی برخوردار است و چگونگی پاسخ را معین می کند و شاید بتوان گفت اهمیت، هدف و انگیزة اظهار محبت باطنی از اهمیت چگونگی شکل گیری محبت قلبی بیشتر است . در هر صورت سوال پرسشگر آن است که محبت قلبی بوجود آمده را چگونه می توان به دیگری تفهیم کرد و آیا اصولا صحیح و معقول و پسندیده است دوستی باطنی خود را به طرف مقابل (که از جنس مخالف است) تفهیم کنیم و آیا پی آمدها و عوارضی به دنبال نخواهد داشت؟ به هر حال دو انگیزه یا هدف برای چنین اظهار محبتی می توان تصور کرد:
1. اظهار محبت قلبی به طرف مقابل به منظور ایجاد روابط دوستانه و صمیمانه و استمرار آن برای مدت زمانی خاص در جهت پاسخ به احساس نیاز روانی خود (یعنی نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن).
2. اظهار محبت قلبی به طرف مقابل به منظور آشنایی با یکدیگر و فراهم کردن مقدمات ازدواج.
البته می توان انگیزه های دیگری را نیز برای ایجاد و اظهار محبت بین دو طرف فرض نمود ولی در چنین موقعیت هایی و این گونه اظهار محبت ها معمولاً جوان به دنبال یکی از دو امر است یعنی یا خود داشتن رابطه دوستانه و اظهار علاقه و محبت به دیگری هدف است و یا اظهار محبت و دوستی مقدمه جلب نظر طرف مقابل برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک.
حال باید دید کدام یک از دو صورت فوق را می توان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد.
صورت اول
شکی نیست که انسان دارای نیازهای مختلف زیستی، اجتماعی، عاطفی و شناختی است. نیاز به خوردن و آشامیدن دارد نیازمند ارتباط و تعامل با دیگران است، در پی پاسخ دادن به سؤال های شناختی خود است و بالاخره نیازمند محبت کردن و مورد محبت واقع شدن است. برخی روان شناسان با انواع نیازهای مختلف انسان و سطح بندی آن، بر اهمیت نیازهای عاطفی در دوران نوجوانی و جوانی و لزوم تأمین آن توسط گروه همسالان تأکید می ورزند. و معتقدند این نیاز یکی از نیازهای عالی انسان است و همسالان با ایجاد ارتباط مثبت عاطفی می توانند به تأمین آن بپردازند. اما آن چه در ایجاد رابطه دوستی و اظهار محبت به دیگری از اهمیت زیادی برخوردار است آن است که به چه کسی و تا چه محدوده ای این کار انجام گیرد که هم آن نیاز عاطفی پاسخ داده شود و هم عوارض و پیامدهای منفی نداشته باشد و به عبارت دیگر به چه هزینه ای می خواهیم این نیاز را تأمین و ارضاء کنیم. همان طور که در تأمین دیگر نیازهای زیستی، اجتماعی و شناختی به این چگونگی توجه می شود مثلا برای تأمین نیازهای فیزیولوژیک و زیستی خود دست به هر اقدامی نمی زنیم و با هر چه جلوی ما قرار گرفت استفاده نمی کنیم بلکه سعی می کنیم گزینش کرده آن هم گزینش عقلانی و طبق معیارهای صحیح و آن چه تناسب بیشتری با وضعیت جسمانی ما داشته باشد بهره می گیریم با هر گونه احتمال ضرری در تصمیم گیری خود تجدید نظر کرده و از لذت لحظه ای و کوتاه مدت آن می گذریم.بنابراین چه خوب و شایسته است همین مکانیزم را در مورد این نیاز همچون نیازهای زیستی به کار ببریم یعنی آنچه تناسب بهتر و بیشتری با کل شخصیت انسان دارد مورد توجه قرار داده و آن چه نامتناسب است یا متضاد و معارض با ویژگی اصلی انسان است و سلامت روحی و روانی انسان را تهدید می کند به کناری گذاشته و از آن دوری کنیم. شکی نیست چنین گزینش عقلانی و مبتنی بر ندای حقیقت یاب درون، نیازمند شناخت کافی و تحمل در برابر خواست های موقت بعد غیر حقیقی انسان است. اکنون این سؤال مطرح می شود که اظهار محبت به جنس مخالف چه پیامدهایی به دنبال دارد.
الف: زیاده طلبی
شاید بتوان گفت زیاده خواهی انسان مورد اتفاق نظر دانشمندان علوم مختلف باشد. کمال طلبی انسان در هر بعدی از ابعاد جسمانی و روانی زبان زد همگان است. اگر فردی در پی علم و دانشی باشد و آن را ارزش مطلق بداند، هیچ گاه دست از کنجکاوی و دانش جویی خود بر نخواهد داشت. چه بسا در واپسین لحظات زندگی بگوید دانستن بهتر از ندانستن است و در پی کشف مجهول خود خواهد بود. فرد دیگری که در پی کسب قدرت و سلطه بر دیگران باشد اگر بر تمام کره خاکی سلطه یابد، آن را کم و اندک می پندارد و حکومت بر دیگر کرات را خواهان است و همینطور کسی که خواهان ثروت و ثروت اندوزی است، اگر گنج قارون و بیشتر از آن را داشته باشد باز هم در پی مال و ثروت بیشتر است و ... خلاصه در تمام زمینه ها این کمال خواهی ظهور و بروز دارد و با اندک تأملی در رفتار خود و دیگران می توان این صفت را کشف و مشاهده کرد. مطلب فوق را با نقل حکایتی از قول استادم حضرت آیت الله سبحانی در کلاس درس پی می گیرم. ایشان فرمودند: روزی در محضر استاد خود حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) نشسته بودیم که گفتند یکی از پزشکان ترکیه خواستار ملاقات با مرجع جهان شیعه است. وی وارد اتاق شدند و عده ای از علما و شاگردان آیت الله بروجردی از جمله مرحوم علامه طباطبایی(ره) در جلسه حضور داشتند. آن پزشک هدف از ملاقات خود را تقاضای مقاله ای علمی درباره علت و یا علل تحریم شراب از نظر فقه شیعه و ارائه آن در همایشی که به همین منظور در ترکیه برگزار می شود، مطرح کرد. قرار شد مقاله ای در این زمینه توسط علامه طباطبایی نوشته شود و برای آن همایش بین المللی ارسال گردد. نماینده همایش دوست داشت سؤالی را مطرح کرده و مستقیما حضرت آیت الله بروجردی پاسخ دهند. سؤال این بود که چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام کرده است. آن مرجع بزرگ نکتة زیبا، دقیق و مهمی را در پاسخ به وی عنوان کردند و اظهار داشتند حقیقت انسان را عقل و قدرت اندیشه و تفکر وی تشکیل می دهد و اگر عقل انسان نبود با دیگر موجودات زنده چه تفاوتی داشت؟! پس در حفظ آن باید کوشا بود و آن چه با این بعد وجودی تعارض و تنافی دارد باید به مقابله برخاست. یکی از اموری که در تضاد شدید با قوه عقل انسان است نوشیدن شراب است. همان طور که پزشکان نیز این مطلب را تأیید کرده اند و بر آن صحه می گذارند. و چه بسا با اندک دقتی بتوان این تأثیر مخرب را در برخی افراد بخصوص در بعضی جوامع به خوبی مشاهده کرد. بنابراین چون شراب عقل را از بین می برد و حقیقت انسان به عقل اوست، اسلام آن را ممنوع کرده است. آن پزشک به دنبال این پاسخ سؤال دیگری مطرح کرد که بله درست است که نوشیدن زیاد شراب باعث از بین رفتن قوه تعقل انسان است و حقیقت انسان زیر سؤال می رود ولی اگر کسی به مقدار کمی از این نوع مایعات بنوشد نمی توان گفت چنین تأثیری را دارد. چرا اسلام آن مقدار اندک را نیز ممنوع کرده و نوشیدن آن را غیرمجاز می داند. در این جا آیت الله بروجردی به نکته ظریف و بسیار دقیقی اشاره کردند و فرمودند چون انسان کمال طلب است و هرگز به مقدار کم قناعت نمی کند و اگر مجاز شمرده شود بر اساس کمال خواهی اش، روز به روز و به تدریج بر خواسته خود می افزاید و چه بسا به جایی برسد که خودش هم فکرش را نمی کرد. به همین جهت است که از همان ابتدا حتی مقدار اندک را ممنوع کرده است. و به عنوان یک قانون قطعی و دقیق برای تمام افراد چه با اراده و چه کم اراده به اجزا گذاشته می شود و چون این ویژگی یعنی کمال طلبی در دیگر ابعاد و زمینه ها جاری است دیگر قوانین ومقررات و دستورالعمل های صادره از طرف قانون گذار هستی چه بسا بر اساس همین نکته شکل گرفته و آنجا که ممکن است زیاده طلبی باعث حریم شکنی شود و به تدریج در وادی هولناک و خطرات جانی و روحی قرار گیرد، با جدیت و قاطعیت آن را نهی می کند. اظهار محبت به جنس مخالف از جمله همین موارد است، با یک سلام و احوالپرسی ساده و مختصر آغاز می شود و یا به انگیزه اهداف آموزشی و غیره شروع می شود ولی به تدریج نوع رابطه و گفتگو تغییر پیدا کرده و به میزان و کمیت آن نیز افزوده می شود و تا آنجا پیش می رود که تمام انرژی عاطفی خود را می خواهد در همین گفتگوها و ارتباط ها هزینه کند و هرگز به همان حداقل که در روزهای اول داشته، اکتفا نمی کند و بر همین اساس است که از همان آغاز باید از ایجاد ارتباط عاطفی و مبتنی بر احساسات اجتناب کرد، بنابراین ما برای اظهار محبت به جنس مخالف (چه منشاء سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمی را به دنبال نداشته باشد) دلیل موجه و قابل قبولی را نمی شناسیم. در واقع اگر هم باعث سوء تفاهم نشود باعث سوء رفتار می شود و به تدریج در گردونه ای وارد می شوند که چه بسا هیچ کدام خواستار آن نبودند. گردونه ای که گاهی رهایی از آن مستلزم هزینه کردن تمام انرژی روانی، جسمانی فرد و قرار گرفتن در بن بست شدید است. لازم به ذکر است این سخن یک ادعای صرف و بدون پشتوانه و دلیل نیست این مرکز مشاوره که دهها مرکز مشاوره در سطح دانشگاه هاست روزی نیست که نامه از جوانان عزیزی که در چنین دامی قرار گرفته اند دریافت نکنیم. تأکید می شود جالب آن است که تقاضای کمک و فریادرسی از افرادی است که معمولاً در ابتدای کار به خود مطمئن بوده اند و تصمیم جدی شان آن بوده که وارد ارتباط احساسی و غیر معقول و از نظر اخلاقی غیر صحیح نشوند و صرفا می خواستند در حد ارتباط عادی و یا به قول شما یک سلام و علیکم و یا اظهار محبت باطنی به طرف مقابل و نه بیشتر انجام گیرد. چه خوب است عین جملاتی از چنین افرادی را برایتان بازگو کنیم:
(دختری 19 ساله ام ... تا قبل از ورود به دانشگاه با هیچ پسری ارتباط نداشته ام ... خودم در اقوام و فامیل از ماجراهای دوست های خیابانی کاملا خبر داشتم و همیشه مواظب بودم ... کم کم با بچه ها خو گرفتم و سلام و احوال پرسی با آنها برایم عادی شد آنها هم به ما سلام می کردند ... مدتی بعد سلام کردن به پسرها هم شروع شد ... تا این که روزی یکی از آنها گفت: ببخشید مدتی است شما را زیر نظر دارم و از اخلاق شما خیلی خوشم آمده اگر لطف کنید مدتی با هم دوست باشیم ... حالم خیلی خراب شد ... حدود 3 ساعت فقط گریه می کردم و افسوس می خورم که ... ).
دانشجوی پسری هم برای ما چنین نوشته است:
(یک روز که برای درس خواندن به پارک رفته بودم و قدم زدن های دختر و پسرهای جوان دو به دو با هم توجه ام را جلب کرد و حواسم حسابی پرت شد. ناگهان تصمیم گرفتم ... تصمیم تازه ای گرفته بودم تصمیمی که از آن هراس داشتم و بیش تر از همه می ترسیدم که به خطا و گناه افتاده باشم ... چند هفته ای بود که حتما یک کلمه هم درس نخوانده بودم، بی انگیزه و بی حوصله شده بودم ... تا این که تصمیم خود را عملی کردم و اکنون چند ماهی است که با دختری رابطه تلفنی دارم ... شرایط بد گذشته ام جای خود را به شرائط بدتر امروز داده، زندگی آرامش قبلی را ندارد و نمی دانم این وضع تا کجا می خواهد ادامه یابد ... این دختر اکنون ظاهرا جای خالی همه چیز و همه کس را برایم پر کرده اما چه فایده که در زندگی بیرون و واقعی من هیچ جایی برای او نیست می ترسم که به آلودگی و ناپاکی بیشتر کشیده شوم و کم کم به سوی لجنزار گناه کشیده و غرق شوم).
ب. وابستگی
با شکل گیری روابط عاطفی بین دختر و پسر و افزایش تدریجی آن، زمینه وابستگی آنها به یکدیگر و تشدید آن فراهم می شود. از آنجا که نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن در دوران جوانی به اوج خود می رسد و فضای نسبتا مناسبی برای ارضاء این نیاز (هر چند به طور غیر صحیح آن) در محیط آموزشی و دانشگاهی معمولاً وجود دارد، به شکل خودکار دختر و پسر در این کانال قرار می گیرند و هوشیارانه و در اکثر موارد به طور ناهوشیار و به عبارتی به طور غافلانه ای گرفتار چنین گردابی می شوند و آن را با عنوان های عرف پسند و موجه پوشش می دهند و باطن غیر موجه آن را با پوشش های ظاهری نیکو و پسندیده جلوه گر می نمایند.
علاقه ابتدایی شدت یافته و علی رغم تصمیم اولیه دو طرف یا یکی از آنها، کم کم به وابستگی به یکدیگر تبدیل می شود. این وابستگی (در بسیاری موارد اگر نگوئیم در تمام موارد) آفت بزرگی برای تمرکز حواس، تحصیل و تفکر عمیق در امور درسی آنها می شود به گونه ای که گاهی مطالعه و حضور در کلاس درس را غیر ممکن می سازد وهر کدام از آنها در تمام اوقات شبانه روز حتی در کلاس درس در فکر طرف مقابل است. این سخن ادعای بدون پشتوانه نیست و اگر به نوشته های چنین افرادی مراجعه کنیم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
علاوه بر این وابستگی به وجود آمده مانع گزینش صحیح و دقیق برای شریک آینده زندگی می شود و از آنجا که به فردی خاص وابسته شده، تمام نیکی ها، خوبی ها، زیبایی ها و ... در فرد مورد علاقة خود می بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالی طرف مقابل را ندارد زیرا از روی علاقه و از پشت عینک وابستگی به طرف مقابل نگاه می کند نه با نگاه خریدار و نه با نگاه نقادانه و بررسی کننده ای که تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوی حقیقت بین مورد دقت و مشاهده قرار دهد.
از طرف دیگر اگر کسی بخواهد با فردی فقط برای مدتی دوست باشد و به اواظهار محبت کند (نه دراز مدت) مطمئنا با این وابستگی به وجود آمده (پس از آن مدت کوتاه یا طولانی) امکان جدا شدن از یکدیگر از نظر روانی بسیار سخت و مشکل آفرین است و معمولاً در چنین مواقعی بسیاری از جوانان به افسردگی های شدید و در مواردی ناامیدی کامل از جهان و ادامه هستی دچار می شوند و احساس می کنند نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت زیرا از طرفی می خواهند این ارتباط دوستانه را که به وابستگی شدید منجر شده، ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند نمی توانند همدیگر را به عنوان شریک زندگی خود انتخاب کنند. این امر گاهی به خاطر ویژگی های شخصی شان است و گاهی به خاطر عوامل خانوادگی ، اقتصادی و غیره مثل عدم توافق خانواده ها و نظیر آن است و یا به هر دلیل دیگر مطمئن می شوند برای زندگی مشترک با همدیگر تناسبی ندارند. اینجاست که دچار تنش می شوند و در یک بن بست سخت و شدید گرفتار می شوند. شکی نیست این نکته نیز از پشتوانه های عینی و تجربه های نوشته شده دانشجویان فراوانی برخوردار است.
ج. احساس گناه
شکی نیست که ما در جامعه دینی زندگی می کنیم و اکثریت مردم (اگر نگوئیم همه) از آموزه های دینی و اخلاقی متأثر هستند و به آنها احترام می گذارند. گرچه ممکن است هر فردی سال های اول زندگی و نسبت به برخی از دستورالعمل های اطلاع دقیقی نداشته باشد ولی به طور ناخود آگاه و به تدریج به بسیاری از هنجارهای اخلاقی و اجتماعی جامعه دینی آگاهی پیدا می کند (البته اگر نگوئیم قبلا به بسیاری از آنها اشراف داریم ولی به خاطر غفلتی که داریم یا تغافلی که می کنیم آنها را زیر پا نهاده و به آنها کم توجهی یا بی توجهی می کنیم) اظهار محبت و طرح رابطه دوستی با جنس مخالف از جمله رفتارهایی است که جامعه دینی و ارزشی آن را نمی پسندد و به آن خرده می گیرد و اگر اندک دقتی به متون دینی و فرمایشات رهبران دینی صورت گیرد روشن می شود که ارتباط با جنس مخالف از چارچوب و قوانینی خاص برخوردار است و آن چنان آزاد و بدون محدودیت (آن گونه که در جوامع غیر دینی شیوع دارد و به عنوان یک ارزش تلقی می شود) نیست بلکه نگاه اسلام به این گونه ارتباط ها منفی است و همه را (بخصوص جوانانی که در اوج غریزه جنسی هستند) را از ایجاد ارتباط عاطفی و احساسی با جنس مخالف باز داشته و نهی کرده است.
حال اگر به هر دلیلی (عدم آگاهی، غفلت یا تغافل) در دوره جوانی فردی مرتکب چنین رفتاری شد مدت زمان زیادی نمی گذرد که جوان به خود می آید و به گذشته خود می اندیشد و رفتارهای خود را با ملاک ها و معیارهای اخلاقی و شرعی مقایسه کرده و آنها را محک می زند و یا با قرار گرفتن در موقعیت ها و شرائط زمانی و مکانی معنوی (که کم هم رخ نمی دهد بلکه بسیار زیاد است) دچار پشیمانی شده و اگر نتواند به درستی از این فضای روانی خارج شود به احساس گناه منفی تبدیل شده و این احساس گناه منشأ بسیاری از ناگواری های روحی و روانی می شود. لازم به ذکر است تجدید نظر نسبت به اعمال غیرمعقول و غیر مشروع گذشته و پشیمان شدن از آنها و تصمیم بر ترک گرفتن امری مقبول و شایسته بلکه لازم و ضروری است و آن چه به عنوان یک پیامد منفی در این جا از آن یاد می شود آن احساس گناه شدید و منفی ای است که بر فضای فکری فرد حاکم شده و توان خارج شدن از آن را در خود احساس نمی کند و همراه با یأس و ناامیدی مطلق است و توان حرکت به سوی اصلاح و تغییر رفتار و مسیر زندگی را از دست می دهد. نکته قابل توجه در پایان این بخش آن است که آسیب پذیری جوانانی که به ارزش های دینی و اخلاقی احترام می گذارند و به آنها پای بند هستند بیشتر است و به خاطر آشنایی بیشتری که با دستورالعمل های دینی و اخلاقی دارند بیشتر در معرض احساس گناه شدید و پیامدهای منفی آن قرار می گیرند.
صورت دوم
آن چه بیان شد برخی پیامدها و عوارضی است که به دنبال اظهار محبت به جنس مخالف به منظور داشتن رابطه دوستانه و صمیمانه شکل می گیرد اکنون به سراغ صورت دوم یعنی اظهار محبت به جنس مخالف به منظور آشنایی و فراهم کردن مقدمات ازدواج انجام گیرد.
به نظر می رسد یکی از پیش نیازهای ضروری ازدواج آشنایی دو طرف از ویژگی های رفتاری، شخصیتی، اخلاقی و خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و ... یکدیگر است و هر دو طرف با دقت و حساسیت زیاد و با استفاده از راه های مختلف تحقیق و بررسی باید به اطمینان دست یابند که می توانند با آغاز زندگی مشترکشان به آرامش رسیده و عامل رشد و بالندگی و کمال یکدیگر می شوند. به عبارت دیگر از طریق همین آگاهی های واقع بینانه؛ دو طرف در خواهند یافت که آیا با یکدیگر تناسبی دارند یا نه؟ و به قول معروف بی گدار به آب نمی زنند و از نقاط ضعف و قوت همدیگر اطلاع پیدا می کنند. ازدواج نقطه عطف زندگی هر فردی است که بخش اعظم زندگی معمولاً از زمان پیمان زناشویی آغاز می شود و پایه های زندگی مشترک را با این عقد و پیمان پایه ریزی می کنند و دورنمای زندگی مشترک و آینده طولانی ترسیم می شود. به همین جهت است که موفقیت و شکست در این مرحله اگر نگوئیم مساوی با موفقیت و شکست در تمام طول عمر است حداقل می توان گفت نقش حیاتی و بسیار اساسی در آن دارد.ولی نکته قابل توجه این است که چگونه و طبق چه مکانیزمی دو طرف به این هدف دسترسی پیدا کنند و ایا می توان با ایجاد رابطه عاطفی و به قول سؤال کننده با اظهار محبت به فرد مورد نظر به گونه ای که سوء تفاهم هم نشود به این هدف دست یافت و زمینه ارتباط دوستانه را فراهم نمود تا در این ارتباط ها به روحیات و ویژگی های اخلاقی و خانوادگی و ... همدیگر پی برد؟ ما بر اساس شواهد موجود و اطلاعات به دست آمده معتقدیم بیشتر ارتباط هایی که با همین قصد و نیت موجه و معقول شکل می گیرد مبنایی و یا انگیزه دیگری غیر از آن چه به زبان جاری می کنند دارد(به خصوص اگر تقاضا کننده جنس مذکر باشد). در واقع تقاضای آشنایی با یکدیگر قبل از ازدواج. صرفا پوشش به ظاهر مقبولی است که فرد بدین وسیله می خواهد دلیل موجه و معقولانه ای برای ارتباط های عاطفی و اظهار محبت های غیر مجازشان قرار دهد و توجیهی برای آن باشد. لازم به ذکر است برخی افراد با طراحی از قبل و از روی عمد و با چنین ترفندی و با مخفی کردن انگیزه های شیطانی خود، در پی صید و به دام انداختن افراد ساده دل و خوش بین هستند و به دروغ این انگیزه موجه را مطرح می کنند تا نیازهای جنسی خود را تأمین کنند و در واقع این گونه افراد عالما و عامداً طرف مقابل را قربانی غریزه جنسی و خودخواهی های شهوانی شان قرار می دهند. شکی نیست عده ای دیگر نیز هستند که به طور ناهشیار گرفتار چنین دامی می شوند و هر چند واقعا هیچ کدام از دو طرف قصد سوء و یا سوء استفاده از سادگی و یا ناآگاهی طرف مقابل ندارد. ولی چون غریزه جنسی انسان بخصوص در دوران جوانی بسیار قوی و شدید است و از طرف دیگر حیله های شیطانی نیز دراین مورد بسیار پیچیده ، مرموز و متعدد است با طرح انگیزه های معقول و موجه به طور ناهوشیار وارد چنین صحنه خطرناکی می شود و به گمان این که هدف مقدس و معقولی دارند این گونه ارتباط ها قبل از ازدواج مشکلی را ایجاد نمی کند و یا حداقل تا این اندازه مجاز و گاهی لازم و ضروری است و خلاصه با توجه به ویژگی غفلت از راه غیرمعقول و خطرناکی می خواهد به هدف پسندیده خود دست یابد.
با ایجاد چنین ارتباطی به هر شکل که متصور است (مکاتبه ای، تلفنی، حضوری و ... ) و شکل گیری علاقه اولیه بین دو طرف امکان تحقیق و بررسی واقع بینانه را به تدریج کاهش داده و بیشتر به دنبال نکات مثبت طرف مقابل است و از نقاط ضعف طرف مقابل غفلت کرده و تحقیقی که باید واقع بینانه و دور از هر گونه سو گیری باشد دچار سوگیری و یا تعصب خواهد شد. و شما خوب می دانید که هر تحقیق علمی و واقع بینانه ای باید از هرگونه تعصب و سوگیری به دور باشد تا درجه واقع نمایی آن بیشتر و ارزش علمی و عملی پیدا کند.
همان طور که گفته شد حب الشی یعمی و یصم یعنی وقتی علاقه و محبت چیزی در قلب فرد جای گرفت او را نسبت به واقعیات کور و کر می کند و دیگر نمی تواند نقاط منفی و ضعف آن را ببیند و حتی بشنود و آنچه می بیند و می شنود به خوبی و نیکی یاد و ارزیابی می کند حتی نقاط ضعف را نقاط قوت تلقی می شود . خلاصه آنکه برای چنین امر مهم و حیاتی باید ابتدا به تحقیق و بررسی پرداخت و سپس در صورت داشتن قابلیت ها و صلاحیت ها در فکر ایجاد علاقه بود نه آنکه با عینک محبت و علاقه به بررسی اوضاع و احوال ویژگی های وی اقدام نمود . بنابر این باید گفت آن عشق و علاقه ای باعث کمال و رشد و آرامش خانوادگی می شود که پس از پیمان زناشویی و تعهد به زندگی مشترک ایجاد شود که باید به گسترش و تعمیق آن پرداخته شود نه آن عشق و علاقه ای که قبل از ازدواج به فردی که هنوز آگاهی و آشنایی کافی نیست به آن پیدا نشده و کاملا ً سطحی است .
بنا بر این امید است با دقت هرچه تمام تر در رشد و بالندگی این دورة بسیار حساس و سرنوشت ساز _ دوره نوجوانی که اوج تحرک و نیروهای جسمانی و روانی است _ تلاش کرد و از هر گونه کجروی و کج اندیشی خود را حفظ کرد و سنگ بنای زندگی آینده را بر پایه های سست و مخرب قرار نداد.
محمد رضا احمدی





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین