چکار کنم تا رازدار باشم و از سادگی و صداقت ام رنج نبرم و حرف توی دهنم بمونه و فورا به همه اعتماد نکنم و مسائل خودم و اطرافیانم رو فاش نکنم؟ پرسشگر محترم؛ همین مقدار که شما به عیب خود واقف شده اید بسیار جای خوشحالی دارد، چه بسا افرادی که سراسر عیب و نقص هستند ولی به آنها بی توجه هستند و در برخی موارد آنها را حُسن نیز می پندارند. پرسشگر گرامی؛ (صداقت) با (سادگی) تفاوت دارد. انسان باید راستگو و صادق باشد و با دیگران به خوبی رفتار کند اما ساده نباشد. (صداقت)، پاکی همراه با هشیاری است اما سادگی، به طور معمول همراه با بی تفاوتی و خوش بینی افراطی است. آنچه ارزش دارد صداقت است. به گونه ای که انسان از کینه جویی و دورویی به دور باشد. اما سادگی همیشه ارزشمند نیست. به همین جهت در آموزه های دینی آمده است. (المؤمن کَیِّس) مؤمن زرنگ است و فریب نمی خورد. برای بهره مندی از صفای صداقت و دوری از آسیب های سادگی، می بایست خوشبینی را همدوش هشیاری دانست و با اطرافیان، زندگی مسالمت آمیز داشت اما فریب هم نخورد. *** برای اینکه بتوانید خود را مواردی که ذکر کردید کنترل کنید، توصیه های زیر را به کار برید : 1. همواره دانسته های خود را در ذهنتان طبقه بندی کنید؛ بدین صورت : الف) اطلاعاتی که هرگز نباید آن را بازگو کنید. ب) اطلاعاتی که تنها برای برخی افراد باید بازگو شود. ج) اطلاعاتی که بازگوکردن آن مانعی ندارد. 2. از سخن گفتن بیهوده بپرهیزید و سخنی را نگویید جز آن که درباره منافع و یا ضررهای آن بیاندیشید. اگر منافع آن برتری دارد آن را بازگو کنید. 3. اگر ناخودآگاه سخنی گفتید که نباید آن را ابراز می کردید خودتان را تنبیه کنید؛ بدین صورت یک شبانه روز زبانتان را از سخن گفتن (جز در موارد خیلی ضروری) بازدارید. 4. سنجیده و بجا سخن گویید (سنجیده گویی) و حرف بیهوده نزنید. می توانید عناوین صحبت هایی که قرار است در یک مکالمه بزنید را قبل از آن مرور کنید. 5. سعی کنید تنها به هنگام ضرورت صحبت کنید (کم گویی). لازم نیست هرچه میدانید بگویید تا به اشتباه، رازی را فاش کنید. 6. مختصر و مفید سخن بگویید. 7. از روی علم و آگاهی سخن گفته و هیچگاه بدون تأمل کافی حرف نزنید: به آثار و پیامدهای حرف های خود توجه کنید. 8. در مورد اموری که به شما مربوط نیست یا تخصص آن را ندارید، حرفی نزنید. 9. به پیامدهای منفی و آسیب های ناشی از فاش شدن رازهایتان بیندیشید. 10. پیوسته در نظر داشته باشید که سخنان شما، حاکی از شخصیت و میزان عقل شماست. 11. از خداوند بزرگ برای غلبه بر نفس خود کمک بگیرید و همواره او را به استمداد طلبیده و در مواقعی که تحت فشار قرار می گیرید به ذکر خداوند و استغفار پناه ببرید (خصوصا ذکر شریف: لا حول و لا قوه الا بالله) نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
چکار کنم تا رازدار باشم و از سادگی و صداقت ام رنج نبرم و حرف توی دهنم بمونه و فورا به همه اعتماد نکنم و مسائل خودم و اطرافیانم رو فاش نکنم؟
چکار کنم تا رازدار باشم و از سادگی و صداقت ام رنج نبرم و حرف توی دهنم بمونه و فورا به همه اعتماد نکنم و مسائل خودم و اطرافیانم رو فاش نکنم؟
پرسشگر محترم؛ همین مقدار که شما به عیب خود واقف شده اید بسیار جای خوشحالی دارد، چه بسا افرادی که سراسر عیب و نقص هستند ولی به آنها بی توجه هستند و در برخی موارد آنها را حُسن نیز می پندارند.
پرسشگر گرامی؛ (صداقت) با (سادگی) تفاوت دارد. انسان باید راستگو و صادق باشد و با دیگران به خوبی رفتار کند اما ساده نباشد. (صداقت)، پاکی همراه با هشیاری است اما سادگی، به طور معمول همراه با بی تفاوتی و خوش بینی افراطی است. آنچه ارزش دارد صداقت است. به گونه ای که انسان از کینه جویی و دورویی به دور باشد. اما سادگی همیشه ارزشمند نیست. به همین جهت در آموزه های دینی آمده است. (المؤمن کَیِّس) مؤمن زرنگ است و فریب نمی خورد. برای بهره مندی از صفای صداقت و دوری از آسیب های سادگی، می بایست خوشبینی را همدوش هشیاری دانست و با اطرافیان، زندگی مسالمت آمیز داشت اما فریب هم نخورد.
*** برای اینکه بتوانید خود را مواردی که ذکر کردید کنترل کنید، توصیه های زیر را به کار برید :
1. همواره دانسته های خود را در ذهنتان طبقه بندی کنید؛ بدین صورت :
الف) اطلاعاتی که هرگز نباید آن را بازگو کنید.
ب) اطلاعاتی که تنها برای برخی افراد باید بازگو شود.
ج) اطلاعاتی که بازگوکردن آن مانعی ندارد.
2. از سخن گفتن بیهوده بپرهیزید و سخنی را نگویید جز آن که درباره منافع و یا ضررهای آن بیاندیشید. اگر منافع آن برتری دارد آن را بازگو کنید.
3. اگر ناخودآگاه سخنی گفتید که نباید آن را ابراز می کردید خودتان را تنبیه کنید؛ بدین صورت یک شبانه روز زبانتان را از سخن گفتن (جز در موارد خیلی ضروری) بازدارید.
4. سنجیده و بجا سخن گویید (سنجیده گویی) و حرف بیهوده نزنید. می توانید عناوین صحبت هایی که قرار است در یک مکالمه بزنید را قبل از آن مرور کنید.
5. سعی کنید تنها به هنگام ضرورت صحبت کنید (کم گویی). لازم نیست هرچه میدانید بگویید تا به اشتباه، رازی را فاش کنید.
6. مختصر و مفید سخن بگویید.
7. از روی علم و آگاهی سخن گفته و هیچگاه بدون تأمل کافی حرف نزنید: به آثار و پیامدهای حرف های خود توجه کنید.
8. در مورد اموری که به شما مربوط نیست یا تخصص آن را ندارید، حرفی نزنید.
9. به پیامدهای منفی و آسیب های ناشی از فاش شدن رازهایتان بیندیشید.
10. پیوسته در نظر داشته باشید که سخنان شما، حاکی از شخصیت و میزان عقل شماست.
11. از خداوند بزرگ برای غلبه بر نفس خود کمک بگیرید و همواره او را به استمداد طلبیده و در مواقعی که تحت فشار قرار می گیرید به ذکر خداوند و استغفار پناه ببرید (خصوصا ذکر شریف: لا حول و لا قوه الا بالله)
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] با سلام و ادب من دختری 8 ساله دارم که بسیار تو دار است و بسیاری مسائل را به من که مادرش هستم نمی گوید حتی من بسیار با او صحبت کرده ام که ما باید رازدار هم باشیم و سعی کرده ام اعتماد و توجه او را جلب نمایم و حرف هایش را بیشتر مواقع تایید کنم تا او را به این کار ترغیب کنم نمی دانم چه کنم که او حرف دلش را به من بگوید ( تا از این طریق بتوانم از خطرات احتمالی که در جامعه و در آینده در دوران بلوغ دخترم را تهدید می کند جلوگیری کنم؟؟؟) با تشکر فراوان
- [سایر] با سلام خدمت شما.من حدودا 11 ماه است که ازدواج کرده ام حدود 2 سال هم نامزد بودم.در دوران نامزدی متوجه شدم که همسرم به من بسیار دروغ میگوید.سر مسائل کوچک به من دروغ میگفت.همیشه دوستانش را به من ترجیح میداد و به خاطر انها به من دروغ میگفت.به من گفته بود که سیگار میکشد ولی وقتی ازدواج کند ترک خواهد کرد و همین طور گفته بود که نماز میخواند ولی بعد ازازدواج فهمیدم که اینها را هم دروغ گفته بود.به خاطر دروغهایش من اصلا به ایشان اعتماد ندارم و همیشه فکر میکنم که یک روز به من خیانت میکند چون که قبلا با دختران بسیاری دوست بود.البته به من ابراز علاقه ی فراوانی میکند ولی همیشه فکر میکنم که این ابراز علاقه نیز دروغ است.من و همسرم 7 سال با هم تفاوت سن داریم.اقای دکتر خواهش میکنم کمکم کنید واقعا خسته شده ام از اینکه همیشه نگران باشم که نکنه به من یک روزی خیانت بشه؟اصلا نسبت به تمام پسرها بی اعتماد شده ام و همیشه به همه میگویم حرف پسرها را باور نکنید همشان دروغگو هستند.خواهش میکنم بگویید چکار کنم تا این حس بی اعتمادی از بین برود؟با تشکر
- [سایر] با عرض سلام وخسته نباشید. دختری 27 ساله هستم فرزند دوم خانواده و 4 دختر هستیم و مهندس عمرانم,حدود 4 ماه پیش همسر دوستم یکی از همکاراشونو برای ازدواج معرفی کردن,ایشون از همون اول گفتن عکس همدیگه رو ببینیم,بعد گفتن پسندیدن و باید به خونواده اطلاع بدن اما تا 2 ماه ازشون خبری نشد,بعد از 2 ماه توی فیسبوک در چند کلمه کوتاه گفتن قصد ازدواج ندارن چون یه خونه خریدن و قسط دارن میدن بعد از 1 ماه چند تا عکس فرستادن و گفتن میخوان ازدواج کنن و 2 بار با هم بیرون ملاقات کردیم از همون اول فقط به مسایل مالی فکر میکردن و تنها معیارشون چادری بودن بود,قرار شد با خونوادش مطرح کنه و بقیه مسایل,اما بعذ از 2 هفته گفت که خونوادم گفتن عجله نکن و قراره برن خواستگاری شخص دیگه ای, بعد از مدتی وقتی پرسیدم جی شد عروسی افتادیم گفتن بله افتادین من اعصابم خرد شد و گفتن شما قدرت تصمیم گیری ندارید و دیگه کسی و به بازی نگیرید و گفتم من سال دیگه از ایران میرم تا این حرف زدم روی سکه عوض شد و گفت من تورو میخواستم اما تو زود قضاوت میکنی و زود تصمیم میگیری,منم در انتها شماره خونه رو بهشون دادم گفتم اگه قصدتون ازدواجه شماره رو به مادرتون بدین واقعا نمیدونم میشه به چنین آدمی اعتماد کرد ایشون 34 سالشه ومهندس مکانیکه ,حتی طی صحبتاش متوجه شدم حقوقشو دروغ میگه,دایم توی اینترنته و میگه من فقط شبا توی اینترنتم,صداقت و توی حرفاش نمیبینم اما از لحاظ اعتقادی خوبه و جایگاه اجتماعی,اما خونواده ی خیلی مذهبی داره,واقعا سردرگمم لطفا کمکم کنید
- [سایر] من یک پسر بیست ساله هستم که در دانشگاه تهران تحصیل می کنم (دانشکده فنی، گروه متالورژی) در خانواده مذهبی بزرگ شده ام. قضیه این است که من علاقه به تحصیل دروس حوزوی داشتم ولی با بررسی شرایطم دیدم که الآن نمی توانم به حوزه بروم. فکر می کنم مطمئن ترین جایی است که می توانم اندیشه های اسلامی پیدا کنم و در اصل آن گونه که دین می خواهد زندگی کنم. البته نسبت به حوزه انتقاداتی دارم. ضمنا اگر کنار دانشگاه تهران یک حوزه دانشجویی هست به نام شهید بهشتی. کلاسهایشان چهارشنبه و پنجشنبه است که دانشجوها بتوانند شرکت کنند. به آنجا هم سر زدم و جویای اوضاع آنجا شدم ولی دیدم که فرصت شرکت در آنها را ندارم. البته اگر جایی باشد که افراد مورد اعتماد پیشنهاد کنند و اهمیت قضیه روشن شود، آدم حاضر می شود که وقت بگذارد و برود. دلیل عمده ای که باعث شد از رفتن به حوزه صرف نظر کنم این بود که چندان برایم روشن نبودکه برای چه می خواهم به حوزه بروم و هدفم چیست؟ یعنی آن قدر مصمم نشده بودم که بتوانم برای رفتن به حوزه، درس دانشگاهم را رها کنم و در جهت مخالف جریان فعلی اطرافم حرکت کنم و مثلا بتوانم اطرافیانم را قانع کنم. خلاصه این که فعلا نمی توانم به حوزه بروم ولی می خواهم در زمینه مسایل اسلامی فعالیتی انجام دهم. البته یکی از ایده هایم این است که بعد از تحصیل در دانشگاه به حوزه بروم. حالا بفرمایید که من چکار کنم؟ به نظرم با کمک یک نفر راهنما یک سیر مطالعاتی را آغاز کنم. یا اینکه اگر کلاسی باشد در حدی که خیلی وقت نگیرد در آن شرکت کنم. البته یک نکته مهم این است که ان شاءالله سعی دارم که با فراگیری علوم اسلامی در راه انسان شدن پیش بروم و اگر خدا بخواهد در راه اصلاح جامعه گام بردارم و صرفا خواندن کتاب های مذهبی و جمع آوری اطلاعات را نمی پسندم .و آیا به نظرشما تصمیم بنده در مورد نرفتن به حوزه درست بوده؟ ( و سؤال اصلی من این است که با فرض این که حوزه نروم چکار کنم؟
- [سایر] با سلام مجدد و تشکر از ارسال پاسخ من 798622 هستم. با عرض معذرت جواب شما بنظرم کامل نبود و شاید سوال من کامل نبود. تاکید من روی "رشته کامپیوتر" است، بطوریکه دخترانیکه رشته تحصیلی شان کامپیوتر نیست و حتی کامپیوتر است ولی قصد ادامه تحصیل ندارند فورا از گزینه ها حذف میشوند! و همچنین پرحرفی و شوخ طبعی زیاد مثل خودم، معیار مهمی شده است. قبول بفرمایید با این دو معیار دایره انتخاب بسیار تنگ میشود. دختران بسیار زیبا، خوش اخلاق، خانواده خوب، پاک، که شاید حتی بهم علاقه اولیه را داشته ایم ولی چون دو شرط بالا را نداشته اند بطور کلی از گزینه ها حذف شده اند و اصلا به ایشان فکر هم نکرده ام. گاهی از خودم سوال میکنم فلانی نکنه برایم مناسب بود ولی باهاش ازدواج نکردم. آیا "علاقمند و مشغول مطالعه دائمی رشته کامپیوتر بودن" و "شوخ طبعی بارز" میتونه دو معیار اولیه و تعیین کننده برای ازدواج باشد؟ دلیل اصرا من اینکه خودم به کامپیوتر خیلی علاقه دارم و ممکنه نصف شب پاشم کتاب کامپیوتر بخونم. میخواهم علاقه من به علم کامپیوتر باعث دوری ما ازهم نباشه بلکه ما را بیشتر به هم نزدیک کنه و در کنار هم به هدفمان برسیم. من ساعت های زیادی را به کامپیوتر اختصاص ندهم و او هم کار خودش را بکند. و همچنین دوست دارم با همسرم در محل کار باهم باشیم. شوخ طبعی هم اینکه، من شاید خصوصیت بارز اخلاقی ام شوخ طبعی باشه و اصلا با آدم های کم حرف و جدی تا بحال نتوانستم نزدیک و دوست باشم. معیارهای درست انتخاب همسر که فرمودید را در اینترنت و همایش ها و کتابها و... دیده ام. مثلا رشته کامپیوتر بودن برای من مهمتر از "قد" است. بنظرم اگر خود دختر خوب و مستقل باشد، به وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده اش و... زیاد اهمیت نمی دهم. اعتقادات مذهبی و تفاوت سنی و... را در نظر دارم ولی دو معیاری که گفتم شدیدا برایم تعیین کننده هستند و بالاترین اولویت را دارند. یک مثالی بزنم شاید برای خوانندگان خنده دار و بی ربط باشد ولی دغدغه فکری یک آدم بیچاره است! من برای خرید گوشی موبایل تقریبا "تمام" گوشی های موجود را در اینترنت با معیارهایی که داشتم بررسی کردم و گوشی خود را انتخاب کردم و هنوز همون گوشی را دارم و اصلا پشیمان نشدم، """چون گوشی ای نمانده بود که بعدش ببینم و شرایط من را بیشتر و بهتر داشته باشد و من پشیمان شوم""" با خود میگویم من فقط میتونم از بین دخترانی که میشناسم و یا دیگران معرفی میکنند یکی را انتخاب و ازدواج کنم، اگر مثلا بعد از 2 سال در مقطع کارشناسی ارشد کامپیوتر وارد دانشگاه شدم و از یکی از همکلاسانم خوشم آمد چکار کنم؟ حال اگر ازدواج کردم و وارد مقطع دکترا شدم و از دیگری خوشم آمد؟! گاهی به خود میگویم که نکنه این وسواس است البته اطرافیانم به "سخت انتخاب" کردن من اشاره کرده اند. نمیتوانم قبول کنم وسواسی هستم. مثلا وقتی تصمیم بگیرم فلان رنگ پیراهن را داشته باشم میگردم و پیدا میکنم و بسیار با اشتیاق و لذت میپوشمش. به سایتهای اینترنتی هم برای انتخاب همسر مراجعه کردم و با خود میگویم ای کاش مثل گوشی موبایل، یک بانک اطلاعاتی از تمام دختران موجود، در اینترنت بود تا کسی از قلم نمی افتاد که بررسی نشده باشد و در آینده انسان پشیمانی بکشد! ببخشید سرتان را درد آوردم، لطفا کاملتر پاسخ دهید.