من خیلی زیاد می خندم. طوری که اگه نخندم یعنی اون روز خیلی خیلی ناراحت بودم، و فکر می کنم یه چیز در برنامه اون روز کم بوده. وقتی شروع می کنم به خندیدن نمی تونم دیگه خودم رو کنترل کنم و در حالی که اون مساله تموم شده خنده من هنوز ادامه داره. چه راه حلی برای کنترل این هست؟ با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید. پرسشگر گرامی اگر در نامه خود به سن خود اشاره می کردید ما بهتر می توانستیم به بررسی مشکل شما بپردازیم، اگر در سنین نوجوانی بسر می برید مشکل خنده زیاد، تدریجا برطرف می شود زیرا در این سن هورمون های خاصی(دوپامین) در خون ترشح می شود که باعث حالت شیدایی در نوجوان شده و وی حتی به موضوعاتی که برای دیگران عادی است می خندد؛ و اگر از سنین نوجوانی رد شده اید امکان دارد که هورمون فوق در خون شما هنوز زیاد ترشح می شود لذا می توانید به یک متخصص غدد درون ریز مراجعه نمایید تا وی مشکل فوق را بررسی و در صورت غیر طبیعی بودن اندازه این هورمون با دخالت دارویی آن را بحد نرمال برساند و مشکل شما حل گردد. حال اگر بعد از مراجعه به پزشک متخصص دریافتید که مشکل شما ارگانیکی نیست باید به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه نمایید تا شما را در مورد اختلال مانیا که از جمله اختلالات خلقی است مورد معاینه قرار دهد و در صورتی که سایر نشانه های این اختلال را نیز داشتید با تجویز چند داروی ساده به این وضع نگران کننده شما پایان دهد. اگر خلق بالایی دارید و مدام احساس انرژی زیادی می کنید، اگر افزایش فعالیت شما چشمگیر است، اگر افکار خود مهم پنداری دارید، اگر بیش از اندازه بشاش و خوشبین هستید، اگر سریع و پرحجم تکلم می کنید، اگر خوابتان بطور محسوسی کاهش یافته است، اگر ولخرج شده اید و دائما بدهی بالا می آورید حتماً به متخصصینی که عرض کردم مراجعه نمایید. لازم به ذکر است که مشکلات روحی روانی در ابتدا به راحتی قابل درمان هستند، اما اگر در درمان آنها سهل انگاری شود پیچیده تر می شوند و درمان آنها از جهت زمانی و اقتصادی هزینه بر می گردد. البته اگر خنده شما در حد نرم باشد نه تنها زیانی ندارد بلکه فوایدی نیز در بر دارد. درمورد فواید خنده باید عرض کنم که واسطه های شیمیایی مغز ما تحت تأثیر عوامل هیجانی دستخوش تغییر و تحول می شوند. مثلاً وقتی ما غمگین هستیم، تنظیم (سروتونین) که یک ناقل شیمیایی است، در مغز ما به هم می خورد. در واقع وقتی افسرده و غمگین هستیم، سروتونین کاهش پیدا می کند، اما وقتی می خندیم (دوپامین) که به عنوان ناقل شیمیایی در موضوعاتی مثل لذت بردن از زندگی و... اثر دارد، افزایش پیدا می کند و با زیاد شدن دوپامین احساس خوشی و لذت در ما ایجاد می شود و احساس رضایتمندی از زندگی پیدا می کنیم. اثرات واسطه های شیمیایی بسیار شگفت انگیز است، به طوری که با آزاد شدن دوپامین در اثر خندیدن (اگر از ته دل باشد) آنقدر احساس رضایت از زندگی به ما دست می دهد که حتی اگر وضع اقتصادی خوبی هم نداشته باشیم، باز هم از زندگی راضی خواهیم بود، زیرا همین واسطه های شیمیایی میزان رضایت ما را از زندگی بالا می برند. چون دوپامین باعث افزایش یادگیری می شود لذا خنده علاوه بر احساس رضایت و خوشحالی در زندگی اگر از ته دل باشد و تظاهر نباشد باعث افزایش یادگیری نیز می شود. البته اگر خنده واقعی باشد، احساس شادمانی را به وجود می آورد، وفواید بالا را باعث می شود، اما بعضی وقتها خنده ها ظاهری است، یعنی فرد در درون خودش احساس خوشی ندارد و ظاهراً می خندد. به این نوع خنده، خنده متناقض یا (پارادوکس) می گویند، به این معنی که در درون یک احساس و در بیرون احساسی متفاوت وجود دارد. ولی باید بدانید که هر چیزی حتی اگر بهترین و مفیدترین باشد، باید متعادل و نرمال باشد و از استاندارد خود تجاوز نکند. (خنده) هم از این قاعده مستثنا نیست و باید در حد تعادل باشد. ما در احادیث دینی هم داریم که خنده باید حد و اندازه داشته باشد. اگر بی خود و بی جا بخندیم، ضرر دارد. اگر زیاد بخندیم، ضرر دارد. مثلاً اگرکسی در هر شرایط و اتفاقی که حتی ممکن است ناگوار باشد، بخندد و نتواند خودش را کنترل کند. پس باید حضورا به روانشناس مراجعه کند و باشرح دقیق وضعیت خود، از او برای کنترل آن کمک بخواهد. به طور کلی آدمها باید یاد بگیرند، یک زمانی به مشکلاتشان بخندند که بخواهند مشکل را کوچک کنند، اما نه اینکه به همه چیز و همه کس بخندند. آدمهایی که بی خودی می خندند، خنده آنها تأثیری در درمان دردشان ندارد و مشکلی را هم حل نمی کند. چه بسا به مشکلاتشان بیفزاید. بر این اساس، خندیدن باید سنجیده و به موقع باشد. اگر به این صورت باشد، خب در بالا بردن سیستم دفاعی بدن مؤثر است و در افزایش قدرت یادگیری تأثیر دارد و ... در نتیجه قدرت مقابله با بیماریها افزایش می یابد و فرد به بیماریهای جسمی هم کمتر دچار می شود و اگر بیش از حد باشد چه بسا آثار زیان باری را در بر داشته باشد. کنترل خنده شما برای کنترل خنده باید در آن لحظه سعی کنید حواس خود را از آن موقعیت که موجب خنده شما می شود پرت کنید و به چیز دیگری فکر کنید. سعی کنید لااقل از لحاظ ذهنی خود را از آن موقعیت خارج کرده و به مسائلی در زندگیتان که اصلا به ان نمی خندید فکر کنید. شما می توانید خود را به کاری مشغول کنید، مثلا از 1 تا 100 بشمارید، روی موضوع خاصی تمرکز کنید، ذکر بگویید، صلوات بفرستید وکارهای دیگری که شما را برای مدت زمانی مشغول می کند انجام دهید. در نهایت اگر مشکل شما با این راهکارها حل نشد همانطور که عرض کردم باید به صورت حضوری به یک روانشناس و یا روانپزشک (متخصص اعصاب و روان) مراجعه کنید. در پایان به بعضی از روایات در باب حد و مرز خنده و شادی اشاره می کنیم : 1- خنده و شادی نباید موجب آبروی ریزی دیگران شود. عنبسه عابد می گوید : از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: (خنده زیاد آبرو را میبرد). ( اصول کافی، ص 632 ( باب الدعابة و الضحک)). 2- خنده و شادی بدون علت نباشد. امام صادق (ع) فرمودند : (خنده بدون سبب نشانه نادانی است). (اصول کافی، ج2 ص 622( باب الدّعابة و الضّحک)) همچنین ایشان فرمودند : (چه بسیارند کسانی که خنده بیهوده میکنند و گریه آنها در روز قیامت زیاد است، و چه بسیارند کسانی که از خوف خدا زیاد گریه میکنند و در روز قیامت در بهشت خنده و شادی آنان زیاد است) (عیون اخبار الرضا، ص 179.) و در جایی دیگر فرمودند : (سه چیز مورد غضب شدید خداست: 1- خوابیدن بدون شبزندهداری. 2- خنده بدون علّت. 3- غذا خوردن از روی سیری). (خصال صدوق، ج 1، ص 44.) 3- خنده و شادی موجب گستاخی طرف مقابل بر تو نشود. امام صادق (ع) فرمودند : (مجادله نکن، زیرا آبروی تو میرود، و شوخی نکن که نسبت به تو گستاخ میشوند). (اصول کافی، ج2 ص 632 ( باب الدعابة و الضحک).) در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم که فرمودند: (لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَءُ عَلَیْکَ؛ مزاح مکن که افراد بر تو جری و جسور نمیشوند). ( همان، صفحه 665، حدیث 18.) 4- خنده و شادی لطمه به وقار و ابهت تو نزند. امام علی علیه السلام می فرمایند: (وقار خود را در برابر خوشمزگی ها و حکایت های مضحک و یاوه ها و هرزه گویی ها حفظ کنید). ( ری شهری، میزان الحکمه، همان، ج 7، ص 3229) در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: (ایَّاکُمْ وَ الْمَزاحَ فَانَّهُ یَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ وَ مَهابَةِ الرِّجالِ؛ از مزاح بپرهیزید که آبرو و ابهّت انسان را میبرد).( اصول کافی، جلد 2، صفحه 665، حدیث 16.) 5- خنده و شادی برای احیای حق یا از بین رفتن باطل باشد. امام علی(ع) در نامهای به (عبدالله بن عباس) میفرمایند: (اما بعد، انسان گاهی مسرور میشود به خاطر رسیدن به چیزی که هرگز از دستش نمیرفت و گاهی محزون میشود به خاطر از دست دادن چیزی که هرگز به آن نمیرسد. پس باید شادی تو به خاطر احیای حق یا نابودی باطل باشد). 6- خنده و شادی در مجالس جشن ها و اعیاد اسلامی باشد. یکی از شادیهای مثبت و پسندیده، خنده و شادی در مجالس جشن و سرور به مناسبت روزهای شادی معصومان(ع) است، مانند: سالروز میلاد پیامبر اکرم(ص) و موالید ائمه معصومین(ع) و مناسبتهایی مانند: عید مبعث، عید فطر، عید قربان، عید غدیر و.... امام رضا(ع) به ریان بن شبیب فرمودند: (اگر دوست داری در درجات عالیه بهشت با ما باشی، به حزن ما محزون و به شادی ما شاد باش) 7- خنده و شادی نباید در حدی باشد که سخنان جدی بی ارزش شود. کسانی که زیاد شوخی میکنند سخنان جدی آنها از ارزش میافتد، و مردم سخنان آنان را به عنوان جدّی قبول نمیکنند، چنانکه در حدیث امیرمؤمنان علی علیه السلام وارد شده است (مَنْ کَثُرَ هَزْلُهُ بَطَلَ جِدُّهُ؛ کسی که شوخیاش زیاد شود، جدّیاش باطل میشود)( غررالحکم، شماره 8356، جلد 5، صفحه 279) موفق باشید. باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
من خیلی زیاد می خندم. طوری که اگه نخندم یعنی اون روز خیلی خیلی ناراحت بودم، و فکر می کنم یه چیز در برنامه اون روز کم بوده. وقتی شروع می کنم به خندیدن نمی تونم دیگه خودم رو کنترل کنم و در حالی که اون مساله تموم شده خنده من هنوز ادامه داره. چه راه حلی برای کنترل این هست؟
من خیلی زیاد می خندم. طوری که اگه نخندم یعنی اون روز خیلی خیلی ناراحت بودم، و فکر می کنم یه چیز در برنامه اون روز کم بوده. وقتی شروع می کنم به خندیدن نمی تونم دیگه خودم رو کنترل کنم و در حالی که اون مساله تموم شده خنده من هنوز ادامه داره. چه راه حلی برای کنترل این هست؟
با سلام و سپاس از اینکه مرکز ما را برای پاسخ و راهنمایی برگزیده اید.
پرسشگر گرامی اگر در نامه خود به سن خود اشاره می کردید ما بهتر می توانستیم به بررسی مشکل شما بپردازیم، اگر در سنین نوجوانی بسر می برید مشکل خنده زیاد، تدریجا برطرف می شود زیرا در این سن هورمون های خاصی(دوپامین) در خون ترشح می شود که باعث حالت شیدایی در نوجوان شده و وی حتی به موضوعاتی که برای دیگران عادی است می خندد؛ و اگر از سنین نوجوانی رد شده اید امکان دارد که هورمون فوق در خون شما هنوز زیاد ترشح می شود لذا می توانید به یک متخصص غدد درون ریز مراجعه نمایید تا وی مشکل فوق را بررسی و در صورت غیر طبیعی بودن اندازه این هورمون با دخالت دارویی آن را بحد نرمال برساند و مشکل شما حل گردد. حال اگر بعد از مراجعه به پزشک متخصص دریافتید که مشکل شما ارگانیکی نیست باید به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه نمایید تا شما را در مورد اختلال مانیا که از جمله اختلالات خلقی است مورد معاینه قرار دهد و در صورتی که سایر نشانه های این اختلال را نیز داشتید با تجویز چند داروی ساده به این وضع نگران کننده شما پایان دهد.
اگر خلق بالایی دارید و مدام احساس انرژی زیادی می کنید، اگر افزایش فعالیت شما چشمگیر است، اگر افکار خود مهم پنداری دارید، اگر بیش از اندازه بشاش و خوشبین هستید، اگر سریع و پرحجم تکلم می کنید، اگر خوابتان بطور محسوسی کاهش یافته است، اگر ولخرج شده اید و دائما بدهی بالا می آورید حتماً به متخصصینی که عرض کردم مراجعه نمایید.
لازم به ذکر است که مشکلات روحی روانی در ابتدا به راحتی قابل درمان هستند، اما اگر در درمان آنها سهل انگاری شود پیچیده تر می شوند و درمان آنها از جهت زمانی و اقتصادی هزینه بر می گردد.
البته اگر خنده شما در حد نرم باشد نه تنها زیانی ندارد بلکه فوایدی نیز در بر دارد. درمورد فواید خنده باید عرض کنم که واسطه های شیمیایی مغز ما تحت تأثیر عوامل هیجانی دستخوش تغییر و تحول می شوند. مثلاً وقتی ما غمگین هستیم، تنظیم (سروتونین) که یک ناقل شیمیایی است، در مغز ما به هم می خورد. در واقع وقتی افسرده و غمگین هستیم، سروتونین کاهش پیدا می کند، اما وقتی می خندیم (دوپامین) که به عنوان ناقل شیمیایی در موضوعاتی مثل لذت بردن از زندگی و... اثر دارد، افزایش پیدا می کند و با زیاد شدن دوپامین احساس خوشی و لذت در ما ایجاد می شود و احساس رضایتمندی از زندگی پیدا می کنیم. اثرات واسطه های شیمیایی بسیار شگفت انگیز است، به طوری که با آزاد شدن دوپامین در اثر خندیدن (اگر از ته دل باشد) آنقدر احساس رضایت از زندگی به ما دست می دهد که حتی اگر وضع اقتصادی خوبی هم نداشته باشیم، باز هم از زندگی راضی خواهیم بود، زیرا همین واسطه های شیمیایی میزان رضایت ما را از زندگی بالا می برند. چون دوپامین باعث افزایش یادگیری می شود لذا خنده علاوه بر احساس رضایت و خوشحالی در زندگی اگر از ته دل باشد و تظاهر نباشد باعث افزایش یادگیری نیز می شود. البته اگر خنده واقعی باشد، احساس شادمانی را به وجود می آورد، وفواید بالا را باعث می شود، اما بعضی وقتها خنده ها ظاهری است، یعنی فرد در درون خودش احساس خوشی ندارد و ظاهراً می خندد. به این نوع خنده، خنده متناقض یا (پارادوکس) می گویند، به این معنی که در درون یک احساس و در بیرون احساسی متفاوت وجود دارد. ولی باید بدانید که هر چیزی حتی اگر بهترین و مفیدترین باشد، باید متعادل و نرمال باشد و از استاندارد خود تجاوز نکند. (خنده) هم از این قاعده مستثنا نیست و باید در حد تعادل باشد. ما در احادیث دینی هم داریم که خنده باید حد و اندازه داشته باشد. اگر بی خود و بی جا بخندیم، ضرر دارد. اگر زیاد بخندیم، ضرر دارد. مثلاً اگرکسی در هر شرایط و اتفاقی که حتی ممکن است ناگوار باشد، بخندد و نتواند خودش را کنترل کند. پس باید حضورا به روانشناس مراجعه کند و باشرح دقیق وضعیت خود، از او برای کنترل آن کمک بخواهد. به طور کلی آدمها باید یاد بگیرند، یک زمانی به مشکلاتشان بخندند که بخواهند مشکل را کوچک کنند، اما نه اینکه به همه چیز و همه کس بخندند. آدمهایی که بی خودی می خندند، خنده آنها تأثیری در درمان دردشان ندارد و مشکلی را هم حل نمی کند. چه بسا به مشکلاتشان بیفزاید. بر این اساس، خندیدن باید سنجیده و به موقع باشد. اگر به این صورت باشد، خب در بالا بردن سیستم دفاعی بدن مؤثر است و در افزایش قدرت یادگیری تأثیر دارد و ... در نتیجه قدرت مقابله با بیماریها افزایش می یابد و فرد به بیماریهای جسمی هم کمتر دچار می شود و اگر بیش از حد باشد چه بسا آثار زیان باری را در بر داشته باشد.
کنترل خنده
شما برای کنترل خنده باید در آن لحظه سعی کنید حواس خود را از آن موقعیت که موجب خنده شما می شود پرت کنید و به چیز دیگری فکر کنید. سعی کنید لااقل از لحاظ ذهنی خود را از آن موقعیت خارج کرده و به مسائلی در زندگیتان که اصلا به ان نمی خندید فکر کنید. شما می توانید خود را به کاری مشغول کنید، مثلا از 1 تا 100 بشمارید، روی موضوع خاصی تمرکز کنید، ذکر بگویید، صلوات بفرستید وکارهای دیگری که شما را برای مدت زمانی مشغول می کند انجام دهید. در نهایت اگر مشکل شما با این راهکارها حل نشد همانطور که عرض کردم باید به صورت حضوری به یک روانشناس و یا روانپزشک (متخصص اعصاب و روان) مراجعه کنید.
در پایان به بعضی از روایات در باب حد و مرز خنده و شادی اشاره می کنیم :
1- خنده و شادی نباید موجب آبروی ریزی دیگران شود.
عنبسه عابد می گوید : از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: (خنده زیاد آبرو را میبرد). ( اصول کافی، ص 632 ( باب الدعابة و الضحک)).
2- خنده و شادی بدون علت نباشد.
امام صادق (ع) فرمودند : (خنده بدون سبب نشانه نادانی است). (اصول کافی، ج2 ص 622( باب الدّعابة و الضّحک))
همچنین ایشان فرمودند : (چه بسیارند کسانی که خنده بیهوده میکنند و گریه آنها در روز قیامت زیاد است، و چه بسیارند کسانی که از خوف خدا زیاد گریه میکنند و در روز قیامت در بهشت خنده و شادی آنان زیاد است) (عیون اخبار الرضا، ص 179.)
و در جایی دیگر فرمودند : (سه چیز مورد غضب شدید خداست: 1- خوابیدن بدون شبزندهداری. 2- خنده بدون علّت. 3- غذا خوردن از روی سیری). (خصال صدوق، ج 1، ص 44.)
3- خنده و شادی موجب گستاخی طرف مقابل بر تو نشود.
امام صادق (ع) فرمودند : (مجادله نکن، زیرا آبروی تو میرود، و شوخی نکن که نسبت به تو گستاخ میشوند). (اصول کافی، ج2 ص 632 ( باب الدعابة و الضحک).)
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم که فرمودند: (لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَءُ عَلَیْکَ؛ مزاح مکن که افراد بر تو جری و جسور نمیشوند). ( همان، صفحه 665، حدیث 18.)
4- خنده و شادی لطمه به وقار و ابهت تو نزند.
امام علی علیه السلام می فرمایند: (وقار خود را در برابر خوشمزگی ها و حکایت های مضحک و یاوه ها و هرزه گویی ها حفظ کنید). ( ری شهری، میزان الحکمه، همان، ج 7، ص 3229)
در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: (ایَّاکُمْ وَ الْمَزاحَ فَانَّهُ یَذْهَبُ بِماءِ الْوَجْهِ وَ مَهابَةِ الرِّجالِ؛ از مزاح بپرهیزید که آبرو و ابهّت انسان را میبرد).( اصول کافی، جلد 2، صفحه 665، حدیث 16.)
5- خنده و شادی برای احیای حق یا از بین رفتن باطل باشد.
امام علی(ع) در نامهای به (عبدالله بن عباس) میفرمایند: (اما بعد، انسان گاهی مسرور میشود به خاطر رسیدن به چیزی که هرگز از دستش نمیرفت و گاهی محزون میشود به خاطر از دست دادن چیزی که هرگز به آن نمیرسد. پس باید شادی تو به خاطر احیای حق یا نابودی باطل باشد).
6- خنده و شادی در مجالس جشن ها و اعیاد اسلامی باشد.
یکی از شادیهای مثبت و پسندیده، خنده و شادی در مجالس جشن و سرور به مناسبت روزهای شادی معصومان(ع) است، مانند: سالروز میلاد پیامبر اکرم(ص) و موالید ائمه معصومین(ع) و مناسبتهایی مانند: عید مبعث، عید فطر، عید قربان، عید غدیر و....
امام رضا(ع) به ریان بن شبیب فرمودند: (اگر دوست داری در درجات عالیه بهشت با ما باشی، به حزن ما محزون و به شادی ما شاد باش)
7- خنده و شادی نباید در حدی باشد که سخنان جدی بی ارزش شود.
کسانی که زیاد شوخی میکنند سخنان جدی آنها از ارزش میافتد، و مردم سخنان آنان را به عنوان جدّی قبول نمیکنند، چنانکه در حدیث امیرمؤمنان علی علیه السلام وارد شده است (مَنْ کَثُرَ هَزْلُهُ بَطَلَ جِدُّهُ؛ کسی که شوخیاش زیاد شود، جدّیاش باطل میشود)( غررالحکم، شماره 8356، جلد 5، صفحه 279)
موفق باشید. باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : غلامرضا مهرانفر
- [سایر] پیگری بغض گلومو گرفته کاش از شما یه جواب می گرفتم من دارم به همه چی شک میکنم تو این دنیا خوبی وجود نداره ... -------------- .... نفرت از اون آدم تموم وجودمو گرفته قانونی اقدام کردم و اگه جواب نده هرکاری می کنم تا زندگیشو به کام خودشو خانواده اش سیاه کنم تا دیگه نتونه اسم قشنگ استاد رو به وجود کثافت خودش نسبت بده. مرسی
- [سایر] خواستم بدونم فلسفه شکسته بودن روزه چیه؟ آیا فقط به خاطر سختی های مسافرته یا نه فلسفی باطنی دیگه ای هم داره؟ چون اگر به خاطر سختیش بود که الان من نوعی می شینم توی هواپیما و یه ساعت دیگه 1000 کیلومتر اون طرف تر توی مشهد پیاده می شم بدون سختی. اگر فقط سختیه که چرا حکم بابت این قضیه وجود نداره که آقا دیگه حد ترخص معنایی نداره؟ اگه نه فلسفی دیگه ای داره که خیلی دوست دارم اون رو بدونم. با تشکر.
- [سایر] یه دختر25سالم که یه خواستگار 37ساله دارم بعد صحبتای خواستگاری متوجه شدم به هم میایم خانوادمم راضین ولی واقعا با سنش مشکل دارم حتی اگه الان بهم بیایم 10سال بعد که من باز جوونم بازم قیافمون بهم میاد یا از تصمیمم دلسرد نمیشم یا اون حوصله مقتضیات سن منو داره؟تو رو خدا خوب و کامل راهنماییم کنین امکان مشاوره دیگه فعلا ندارم 2روز دیگه باید جواب بدم.
- [سایر] سلام من همیشه به سایت شما زیاد سر میزنم سوالم مثل سوال خودم زیاد دیدم ولی مثل خیلی ها فکر میکنم مورد من فرق داره .من دختر 19 ساله ای هستم که از 3 سال پیش با یک پسری که الان 21 سالشه اشنا شدم (با چت) من از مشهد اون از یزد تا الانم 2 بارم حضوری هم دیدیم. مهر سال پیش بود که من می خواستم تموم کنم برم که اون گفت من به قصد ازدواج با تو اشنا شدم... دیگه نمیدونم چی شد که موندم تا الان. ما هر دو تامون بچه های مثبتی بودیم بزرگترین خلافمون چت بود متاسفانه کاش نبود که به اینجا برسیم .اون الان سال اول دانشگاه مهندسی سربازیم نرفته. منم واسه کنکور میخونم .خانواده هر 2 تامونم با این روشا مخالفن شدید خبرم ندارن. منم خواستگارایی که دارم شرایطشون با این پسر قابل مقایسه نیست خیلی بهتر از این هستن. اون الان یه وابستگی خیلی زیادی به من پیدا کرده اگه یه روز با من صحبت نکنه دیونه میشه بعضی روزا 100 اس ام اس بیشتر به هم میزنیم من اونقدری که دوستم داره دوسش ندارم شاید به بودنش عادت کردم . دیگه من الان حرف اینکه نباشم جرات ندارم بگم. اون تا چند سال دیگه شرایط ازدواج نداره من می ترسم الان جدا بشم اون یه بلایی سر خودش بیاره یا اینکه یه کار عجولانه کنه بیاد خواستگاری ابرمونو ببره . کمکم کنید بگید چی کار کنم؟ اقای مرادی خیلی ذهنم درگیر شده ؟ یه راه حل عملی به من بگید
- [سایر] چند ماهه که عقد کردم. همسرم یه اخلاقی که داره به کلمات خیلی دقت میکنه و اینطوری صحبت کردن باهاش برایم خیلی سخت شده البته من هم روی کلمات دقت دارم اما وقتی از حرفی ناراحت میشم بروز میدم اما اون ناراحتی اش رو اصلا نشون نمیده و وقتی ناراحت میشه براساسش تصمیم میگیره و رفتارش رو تغییر میده. وقتی هم باهاش صحبت میکنم که این روال درستی نیست باید باهم در موردش بیشتر صحبت کنیم اون میگه تو با من حرف نمیزنی منم اینطوری برخورد میکنم اما در رفتارش اصلا تاثیر نمیذاره. نمیدونم دیگه باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
- [سایر] با سلام من متولد 67 هستم 14اسفند خدمت سربازیم تموم میشه و میخواستم برنامه ریزی برای کنکور بکنم ایا دیر نیست که از فروردین90شروع به خواندن درس میکنم برای کنکور 91 در ضمن من در خونواده ای هستم که تمام اشنایان من مسخره میکنن و میگن همه هم سن و سال های تو لیسانس گرفتند و دارن زن میگیرن اما تو هنوز دیپلمه ای اما من هدفم گرفتم پزشکی قبول بشم لطفا من کمک کنید و میتونم پزشکی قبول بشم یا نه تو رو خدا کمکم کنید دیگه نا امید نا امیدم لطفا یک برنامه ریزی مناسب برام تدوینن کنین یا کمکم کنید چگونه برنامه ریزی داشته باشم در ضمن ایا سنم بالا نرفته تور رو خدا کمکم کنید نا امیدم در ضمن میخوام همین جوری کنکور 90 رو هم شرکت کنم کمک کنید دیگه خسته ام نمی تونم ........................................................................ الان دیگه خیلی خیلی ناراحتم و زود رنج وبا کوچکترین مشکل ناراحت میشم
- [سایر] سلام نمازو روزتون قبول 1-لطفا بازم به پدرو مادرا بگید بیشتر ماها رو درک کنند.(بهشون بگید دوره زمونه عوض شده و همه چیزو نمیشه با شرایط اون زمان ...) 2-یه مساله ای چند وقتیه فکرمو مشغول کرده، هر چی به مامانم میگم در جوابش فقط میگه نه! بهش میگم یه جواب منطقی بده تا من قانع شم، میگه بعضی چیزا رو نمیشه با منطق جواب داد. چه جوری می تونم راضیش کنم؟ (مساله ازدواج و امثالهم نیست!) مممنون میشم اگه یه راه کاری جلوی پام بذارید...
- [سایر] سلام امروز که برنامه تونو دیدم از حرفاتون خوشم اومد. من از اون ادمام که هرچی به عیدنزدیک میشیم مضطربتر میشم هر شب که میخابم ارزو میکنم دیگه بلند نشم.از نفس کشیدن خسته شدم.با گریه میخابم و باگریه بیدار میشم فقط بخاطر ینفر.خیلی دوسش دارم. تو دوست داشتن هیچی واسش کم نزاشتم.4روز پیش بهم گفت یکی توزندگیم هست شاید فکرکنین ازاون دوستیای خیابونیه.نمیدونم......اننقدر دوست داشتن تو این زمونه دروغ شده که آدم جرئت نداره بگه خواهشا این دوس داشتن منوباور کنین و کمکم کنین.از نصیحت خوشم نمیاد.اینکه این کارا خوب نیست و فایده نداره.گوشم پره بخدا میدونم دروغ میگه که کسی رو داره چون دفه اولش نیس اینم میدونم که دوسم داره یه مشکلم دارم یه ماه پیش گفت که میام خواسگاریت حتی وقتی با مامانش حرف میزد حرفاشو شنیدم میگن خانواده ما خیلی بالاتر از اوناس خانواده من فرهنگی ان مامان بابام معلم اونارم شغل ازادن ندونستم چی بگم بهش. اصلا نمیدونم چه مرگمه خسته شدم به هیچی جز اون نمی تونم فکر کنم این دفه من ازش خدافظی کردم غرورممم اجازه نمیده دیگه بهش زنگ بزنم خودشم فقط دوروز یبار یه پیامی میده چی کنم من با این زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟ اون ادرس ایمیل هم ایدیمه نمیدونم واسه چی میخاین اگه مممکنه تو همین سایت جوابمو بدین
- [سایر] سلام من دانشجوی سال اخر هستم مدتی است که قصد ازدواج دارم وبه خانواده و اطرافیان هم گفتم که موردی رو به من معرفی کنن به دلایلی نشد در دانشگاه دختر خانومی رو دیدم به نظرم خوب امد با دوست صمیمی ام هم مشورت کردم او هم اونو میشناخت با این همه تحقیقات کردیم دیدیم مورد خوبی است قرار گذاشتیم با هم صحبت کنیم اصل صحبتی که کردم میگم تا فکر نکنین که قضیه عشق و عاشقی بوده و ... بهش گفتم من راه خودمو انتخاب کردم و اون راه خداست واگه کاری رو تشخیص بدم بر خلاف نظر خداست انجام نمیدم حتی اگه ناراحت بشین در ضمن ما باید هدفمون رسیدن به خدا باشه نه چیز دیگر ی بهشون گفتم مادرمو میارم با شما صحبت کنه اگه قبولتون نکرد من بدلیل اعتقادی که به تجربه مادرم دارم حرفش رو قبول میکنم که مادرم هم اونو پسندید بعد از مدتی من از طریقی متوجه مسئاله ای شدم واون هم این بود که ای دختر خانوم یک سال پیش خود کشی کرده بوده دلیلش مفصله بعد خودش هم تایید کرد و گفت که بعد از خود کشی بسیار تنها بودم و کسی منو درک نمیکرد در این تنهایی رو به خدا اوردم و اون هم کمکم کرد برداشت خود من از این قضیه اینه که اون بیشتر به خاطر صحبت های من جذب شده خدا کمک کنه بتونیم عمل کنیم بگذریم هم من هم ایشون با ادم های مختلفی مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به درد هم میخوریم در ابتدا انتخاب ما خیلی منطقی بود ما زنگ زدیم منزلشون اون ها گفتن که ایشون یه خواهر بزرگتر داره تا اون نره ما اینو نمیدیم از ما اسرار و از اون ها انکار من حتی خودم با پدرشون صحبت کردم ولی مرغ اونا یه پا داره این بنده خدا هم خیلی تو خونه تحت فشاره و تقریبا شبیه به یک زندانی باهاش رفتار میشه حتی اجازه نداره با دوستاش بره بیرون و کسی هم به حرفاش گوش نمیکنه خانوادش به اون به دیده یک محکوم نگاه میکنن این بنده خدا هم میگه اخر یه روز خسته میشم شناسناممو ور میدارم میام بیرون که من با ملایمت بهش توضیح دادم که نباید این کار و بکنه و من خودم با کمک خانوادم راه حلی برای مشگل اون پیدامیکنم چون پدر من در جریان کامل قضایا هست ولی اون هم دیگه راه حلی به ذهنش نمیرسه از طرفی اگر من هم کم بیارم بنده خدا ممکنه کاری دست خودش بده که تلویحا به یکی از دوستاش گفته حالا من هم موندم چیکار کنم امیدوارم به راهنمایی شما تو رو خدا یه راه حلی جلوی پای ما بزارین ... خیلی ممنون میشم اگه کمکمون کنین
- [سایر] سلام حاج آقا.واقعا دسستتون درد نکنه و خدا قوت (از اینکه وقت میذارین و پیام ها رو می خونید و جواب میدین) حاج آقا چند ماهیه یه مسایلی برام پیش اومده اگه لطف کنید حرفای منم بخونیدو راهنماییم کنید یه دنیا ازتون ممنون میشم.اجرتون با آقا امام حسین(ع) ... من یه دختره...ساله ام و سال ... دانشگاه و تقریبا معتقد و مذهبی . چند وقتی بود برای سرگرمی چت میکردم میدونم که شاید گناه داشته باشه ولی من که هدف خاصی نداشتم تا اینکه نمیدونم چی شد که یه دفعه خر شدم با یه پسره دوست شدم .البته از همون فرداش پشیمون بودم و به پسره گفتم بیا تا شروع نشده تمومش کنیم اما اون قبول نکرد . پیش خودم گفتم بذار همدیگرو ببینیم اون خودش بی خیال میشه چون من ازون دخترایی نیستم که به درد دوستی بخورم...اما اون ول کن نبود. تا اینکه ما 4-3 ماهی با هم بودیم ولی در تمام این مدت من احساس گناه می کردم و هر چند وقت یکبار جوابشو نمیدادم و می خواستم تموم بشه اما نمی دونم چرا نمی شد . بهش می گفتم این با اعتقادات من جور در نمی یاد که با یه پسر دوست باشم یه غلطی کردم و حالا پشیمونم ولی اون می گفت تو اعتقاداتت هست که با یه آدم این طوری رفتار کنی تو داری با احساسات من بازی میکنی دل منو میشکنی من واقعا به تو علاقه مندم و از اینجور چرت و پرتا که من هیچ وقت حرفاش باورم نشد میدونید حاج آقا من یه گناه دیگه ام کردم که هنوزم باورم نمیشه اون من بودم که دستم تو دست یه نامحرم بود البته الان توبه کردم و یک هفته است که دیگه جوابشو نمیدم . این همه نوشتم که از شما بخوام بهم بگید الان چیکار کنم ؟به نظرتون خدا منو میبخشه؟ خیلی از خودم بدم اومده همش عذاب وجدان دارم . پیشاپیش از راهنمایی شما متشکرم