مادری هستم که فرزندی 5 ساله دارم؛ هر بار که با کودکم بیرون برویم و مغازه اسباب بازی فروشی ببیند، اسباب بازی می خواهد و اگر برایش نخریم گریه می کند و ناراحت می شود. بگویید چه کار کنم تا کودکم وقتی با هم بیرون می رویم از من نخواهد که برایش اسباب بازی جدید بخرم؟ پرسشگر گرامی؛ از اینکه می بینیم با مادری مهربان هم صحبت هستیم که بر روی تربیت کودک خود حساس است و می خواهد آگاهی های خود را در این زمینه افزایش دهد تا بتواند کودک خود را با آموزه های درست تربیت کند بسیار خوشحالیم و امیدواریم راهنمای خوبی برای شما باشیم. قبل از هر چیز لازم به یادآوری است که درک و شناخت کودک نسبت به دنیا و مفاهیم آن، با درک و شناخت یک بزرگسال بسیار متفاوت است و رفتارهای کودک هم بازتاب همین درک و شناخت اوست، که این مسأله در کتب روانشناسی رشد به تفصیل و با جزییات مورد بررسی قرار می گیرد. کودک مینیاتور (کوچک شده) افراد بزرگسال نیست. کودک ، کودک است با مختصات مربوط به خود. پس این انتظار نامعقولی است که ما از کودک توقع داشته باشیم که مانند ما فکر کند و عمل کند. بگذارید برایتان مثالی بزنم تا این موضوع برایتان ملموس تر شود. در روانشناسی کودک گفته شده که تهدیدهای خطرناک کودک را تا سن 7 یا 8 سال جدی بگیرید و به سادگی از آن رد نشوید، زیرا ممکن است تبعات جبران ناپذیری داشته باشد . اما چرا؟ فرض کنید در خانه آپارتمانی تان نشسته اید (طبقه سوم) و کودک 5 ساله تان به شما می گوید اگر برایم فلان اسباب بازی را نخرید خودم را از پنجره پرت می کنم و می کُشم ( چون کودک فهمیده است شما از مرگ می ترسید). اکنون شما با یک تهدید خطرناک از کودک مواجه شده اید. تهدید به کشتن خود. اگر شما این گفته را جدی نگیرید و فکر کنید که کودک است و برای خود حرفی می زند و هیچ وقت اینکار را نمی کند و به او بگویید هر کاری می خواهی بکن، با اشتباه بزرگی روبرو شده اید که ممکن است به مرگ کودکتان بینجامد؛ زیرا تصور یک کودک پنج ساله از مرگ با تصور یک بزرگسال کاملاً فرق می کند. بزرگسال می داند که مرگ پایان این دنیاست و برگشتی وجود ندارد، ولی کودک در این سن، هنوز به این فهم نرسیده است و تصور دیگری از مرگ دارد و آن را پایان دنیا و برگشت ناپذیر نمی داند. البته این به این معنی نیست که به تهدیدهای خطرناک کودک همیشه جامه عمل بپوشانید، بلکه منظور این است که مراقب باشید و آن را به خوبی مدیریت کنید تا بعدها پشیمان نشوید. پرسشگر گرامی؛ بازی یکی از نیازهای اساسی و مهمترین فعالیت کودک به شمار میرود که در عین سرگرم کردن کودک، کارکردهای مهم دیگری را داراست که هر یک از این کارکردها به جنبهای از زندگی کودک مربوط میشوند که او را برای ورود به زندگی بزرگسالی آماده میسازند. از این لحاظ شرایط بازی ، آزادی کودک در بازی و اسباب بازی های مورد استفاده کودک اهمیت شایان توجهی دارد. مهم است بدانیم این یک روند است که باید طی شود، بطوری که تا هفت سالگی، بازی، کار کودک محسوب می شود. اگر فرزند در سنین کودکی خوب بازی نکند نمی تواند خوب تعلیم ببیند. خداوند نخستین دوره رشد انسان را با بازی همراه کرده است. در دین ما نیز سفارش شده است که فرزندتان را 7 سال آزاد بگذارید تا بازی کند . این دستور نشانگر تاثیر بازی در تربیت کودک است ؛ در 7 سال دوم او را تعلیم دهید و ادب به او بیاموزید و او باید فرمانبردار باشد و در 7 سال سوم وزیر. اینکه گفته شده فرزندتان را رها کنید تا بازی کند منظور این نیست که اصلا به او کار نداشته باشید و او را تربیت نکنید بلکه منظور اینست که بسیاری از آموزشهای تربیتی را میتوان در خلال بازی ها به کودک نشان داد و به راحتی کودک را در مسیر درست تربیت نمود، زیرا کودک در این سن حرف شنوی چندانی ندارد و نمی توان با امر و نهی او را تربیت کرد . با این مقدمه باید به این نکته توجه داشته باشید که اسباب بازی ها وسایلی هستند که به کودک در بازی کردن کمک می کنند و در رشد همه جانبه کودک بسیار موثر هستند، به شرط اینکه درست انتخاب شوند و متناسب با شرایط رشدی کودک باشند. شما می گویید چه کار کنم تا کودکم وقتی با هم بیرون می رویم از من نخواهد که برایش اسباب بازی جدید بخرم. کمی با خود بیندیشید. آیا اینگونه رفتار کودک در این سن غیر طبیعی است؟ مسلما نه. یکی از ویژگی های کودک در این سنین این است که نمی تواند مانند یک بزرگسال رسیدن به خواسته اش را به تعویق بیندازد. چیزی که دوست دارد را بدون توجه به شرایط موجود ابراز می کند و می خواهد در لحظه، خواسته اش جامه عمل بپوشد. او درک صحیحی از شرایط اقتصادی و مسائلی از این قبیل ندارد. اما آیا باید به همه خواسته های کودک در این زمینه جواب مثبت داد؟ مسلما نه. اگر شما با توجه به شرایط اقتصادی تان به طور معمول برای کودکتان اسباب بازی تهیه کردید و می کنید و کودکتان در این زمینه با فقر اسباب بازی مواجه نیست، ولی او با این حال همیشه اصرار به خریدن اسباب بازی های بیشتر دارد باید بگوییم در اینجا نیازی نیست به حرف های او توجهی کنید. پاسخ منفی به خواسته های کودک که بسیاری از والدین از آن پرهیز می کنند تا محبت خود را نشان دهند، اشتباهی است که کودک را از دریافت محبت خالصانه و واقعی محروم می کند. کودکی که با گریه و دعوا یک وسیله اسباب بازی می خواهد و والدین در برابر خواسته کودک و خرید آن مقاومت می کنند، می توانند و باید محبت واقعی خود را پس از نخریدن وسیله به وی نشان دهند و دلایلشان را به زبان قابل فهم کودک برای او مطرح کنند. اینجاست که کودک در می یابد که والدین حتی با نخریدن اسباب بازی او را همچنان دوست دارند و او مثل گذشته می تواند بازی کند و از زندگی اش لذت ببرد. اما وقتی والدین تسلیم خواسته کودک می شوند، محبت واقعی خود را دریغ و آن وسیله را جایگزین آن می کنند. ( پس این نکته را هیچ گاه فراموش نکنید) *** برخی نکات کاربردی در این زمینه : 1. وقتی با کودکتان به خیابان می روید، اگر برای خرید می روید قبلاً با آگاهی و برنامه ریزی این کار را انجام دهید ( انتخاب اسباب بازی مناسب و ...)، ولی اگر به دلیل مسائل اقتصادی فعلاً قصد خریدن اسباب بازی ندارید، اگر کودک شما دست تان را گرفت و به سوی ویترین مغازه اسباب بازی فروشی برد و با اصرار و سماجت و پاکوبیدن و گریه، خواست شما را وادار کند که برایش چیزی بخرید، تسلیم خواسته کودک نشوید و بدانید هیچ کودکی تا کنون در دنیا به خاطر این گریه کردن ها مشکلی برایش به وجود نیامده است و جای نگرانی ندارد (البته منظور ما این نیست که باعث گریه کودک خود شوید و نسبت به گریه های او بی تفاوت باشید، بلکه منظور این است که به خاطر برخی گریه ها مرتکب خطای تربیتی نشوید و سعی کنید گریه کودک را با روش صحیح و محبت های لازم و بجا کنترل و مدیریت کنید)؛ اگر پس از گریه کردن کودک او را به هدفش برسانید، برای کودک عادت می شود و همیشه می خواهد به همین نحو به خواسته خویش برسد. فراموش نکنید که کودکان بسیار هوشمندند و وقتی می بینند این راه (گریه کردن) برای رسیدن به خواسته هایشان جواب می دهد، همیشه از آن استفاده می کنند. 2. وقتی کودک همراهتان هست و امکانش نیز هست می توانید از مسیرهایی حرکت کنید که مغازه های اسباب بازی فروشی وجود نداشته باشد تا توجه کودکتان به آن ها جلب نشود. 3. اگر کودکتان اصرار به خریدن اسباب بازی کرد ولی شما قصد خرید نداشتید، می توانید توجه او را به موضوع دیگری جلب کنید، تا خریدن اسباب بازی را فراموش کند ( مثلا قول رفتن به پارک را به او بدهید و به آن هم حتما عمل کنید). 4. در صورت اصرار او به خریدن اسباب بازی، می توانید به کودکتان بگویید که وقتی به خانه رفتیم خودمان یک اسباب بازی درست می کنیم. این گفته شما علاوه بر اینکه حس کنجکاوی کودک را بر می انگیزد، باعث دست برداشتن او از سماجتش برای خرید اسباب بازی می شود. همیشه لازم نیست مبلغ هنگفتی برای خرید اسباب بازی گران قیمت پرداخت کنیم، می توانیم در خانه و با استفاده از وسایل خانگی و حتی دورریختنی ها (با رعایت مسائل ایمنی و بهداشتی)، برای کودک اسباب بازی بسازیم. مثلا می توانید لوله های مقوایی دستمال کاغذی رولی را با کمی تزیین تبدیل به عروسک کنید یا با ریختن چند عدد نخود در یک ظرف و محکم کردن در آن، یک جغجغه بسازید. با به کارگیری مطالبی که خدمتتان عرض شد و همچنین افزایش سن کودکتان، این گونه رفتارهای او که در این سنین طبیعی است از بین خواهد رفت. موفق باشید. نویسنده : علی حسینعلی پور
مادری هستم که فرزندی 5 ساله دارم؛ هر بار که با کودکم بیرون برویم و مغازه اسباب بازی فروشی ببیند، اسباب بازی می خواهد و اگر برایش نخریم گریه می کند و ناراحت می شود. بگویید چه کار کنم تا کودکم وقتی با هم بیرون می رویم از من نخواهد که برایش اسباب بازی جدید بخرم؟
مادری هستم که فرزندی 5 ساله دارم؛ هر بار که با کودکم بیرون برویم و مغازه اسباب بازی فروشی ببیند، اسباب بازی می خواهد و اگر برایش نخریم گریه می کند و ناراحت می شود. بگویید چه کار کنم تا کودکم وقتی با هم بیرون می رویم از من نخواهد که برایش اسباب بازی جدید بخرم؟
پرسشگر گرامی؛ از اینکه می بینیم با مادری مهربان هم صحبت هستیم که بر روی تربیت کودک خود حساس است و می خواهد آگاهی های خود را در این زمینه افزایش دهد تا بتواند کودک خود را با آموزه های درست تربیت کند بسیار خوشحالیم و امیدواریم راهنمای خوبی برای شما باشیم.
قبل از هر چیز لازم به یادآوری است که درک و شناخت کودک نسبت به دنیا و مفاهیم آن، با درک و شناخت یک بزرگسال بسیار متفاوت است و رفتارهای کودک هم بازتاب همین درک و شناخت اوست، که این مسأله در کتب روانشناسی رشد به تفصیل و با جزییات مورد بررسی قرار می گیرد. کودک مینیاتور (کوچک شده) افراد بزرگسال نیست. کودک ، کودک است با مختصات مربوط به خود. پس این انتظار نامعقولی است که ما از کودک توقع داشته باشیم که مانند ما فکر کند و عمل کند.
بگذارید برایتان مثالی بزنم تا این موضوع برایتان ملموس تر شود. در روانشناسی کودک گفته شده که تهدیدهای خطرناک کودک را تا سن 7 یا 8 سال جدی بگیرید و به سادگی از آن رد نشوید، زیرا ممکن است تبعات جبران ناپذیری داشته باشد . اما چرا؟ فرض کنید در خانه آپارتمانی تان نشسته اید (طبقه سوم) و کودک 5 ساله تان به شما می گوید اگر برایم فلان اسباب بازی را نخرید خودم را از پنجره پرت می کنم و می کُشم ( چون کودک فهمیده است شما از مرگ می ترسید). اکنون شما با یک تهدید خطرناک از کودک مواجه شده اید. تهدید به کشتن خود. اگر شما این گفته را جدی نگیرید و فکر کنید که کودک است و برای خود حرفی می زند و هیچ وقت اینکار را نمی کند و به او بگویید هر کاری می خواهی بکن، با اشتباه بزرگی روبرو شده اید که ممکن است به مرگ کودکتان بینجامد؛ زیرا تصور یک کودک پنج ساله از مرگ با تصور یک بزرگسال کاملاً فرق می کند. بزرگسال می داند که مرگ پایان این دنیاست و برگشتی وجود ندارد، ولی کودک در این سن، هنوز به این فهم نرسیده است و تصور دیگری از مرگ دارد و آن را پایان دنیا و برگشت ناپذیر نمی داند. البته این به این معنی نیست که به تهدیدهای خطرناک کودک همیشه جامه عمل بپوشانید، بلکه منظور این است که مراقب باشید و آن را به خوبی مدیریت کنید تا بعدها پشیمان نشوید.
پرسشگر گرامی؛ بازی یکی از نیازهای اساسی و مهمترین فعالیت کودک به شمار میرود که در عین سرگرم کردن کودک، کارکردهای مهم دیگری را داراست که هر یک از این کارکردها به جنبهای از زندگی کودک مربوط میشوند که او را برای ورود به زندگی بزرگسالی آماده میسازند. از این لحاظ شرایط بازی ، آزادی کودک در بازی و اسباب بازی های مورد استفاده کودک اهمیت شایان توجهی دارد. مهم است بدانیم این یک روند است که باید طی شود، بطوری که تا هفت سالگی، بازی، کار کودک محسوب می شود. اگر فرزند در سنین کودکی خوب بازی نکند نمی تواند خوب تعلیم ببیند. خداوند نخستین دوره رشد انسان را با بازی همراه کرده است. در دین ما نیز سفارش شده است که فرزندتان را 7 سال آزاد بگذارید تا بازی کند . این دستور نشانگر تاثیر بازی در تربیت کودک است ؛ در 7 سال دوم او را تعلیم دهید و ادب به او بیاموزید و او باید فرمانبردار باشد و در 7 سال سوم وزیر. اینکه گفته شده فرزندتان را رها کنید تا بازی کند منظور این نیست که اصلا به او کار نداشته باشید و او را تربیت نکنید بلکه منظور اینست که بسیاری از آموزشهای تربیتی را میتوان در خلال بازی ها به کودک نشان داد و به راحتی کودک را در مسیر درست تربیت نمود، زیرا کودک در این سن حرف شنوی چندانی ندارد و نمی توان با امر و نهی او را تربیت کرد .
با این مقدمه باید به این نکته توجه داشته باشید که اسباب بازی ها وسایلی هستند که به کودک در بازی کردن کمک می کنند و در رشد همه جانبه کودک بسیار موثر هستند، به شرط اینکه درست انتخاب شوند و متناسب با شرایط رشدی کودک باشند.
شما می گویید چه کار کنم تا کودکم وقتی با هم بیرون می رویم از من نخواهد که برایش اسباب بازی جدید بخرم. کمی با خود بیندیشید. آیا اینگونه رفتار کودک در این سن غیر طبیعی است؟ مسلما نه. یکی از ویژگی های کودک در این سنین این است که نمی تواند مانند یک بزرگسال رسیدن به خواسته اش را به تعویق بیندازد. چیزی که دوست دارد را بدون توجه به شرایط موجود ابراز می کند و می خواهد در لحظه، خواسته اش جامه عمل بپوشد. او درک صحیحی از شرایط اقتصادی و مسائلی از این قبیل ندارد. اما آیا باید به همه خواسته های کودک در این زمینه جواب مثبت داد؟ مسلما نه. اگر شما با توجه به شرایط اقتصادی تان به طور معمول برای کودکتان اسباب بازی تهیه کردید و می کنید و کودکتان در این زمینه با فقر اسباب بازی مواجه نیست، ولی او با این حال همیشه اصرار به خریدن اسباب بازی های بیشتر دارد باید بگوییم در اینجا نیازی نیست به حرف های او توجهی کنید. پاسخ منفی به خواسته های کودک که بسیاری از والدین از آن پرهیز می کنند تا محبت خود را نشان دهند، اشتباهی است که کودک را از دریافت محبت خالصانه و واقعی محروم می کند. کودکی که با گریه و دعوا یک وسیله اسباب بازی می خواهد و والدین در برابر خواسته کودک و خرید آن مقاومت می کنند، می توانند و باید محبت واقعی خود را پس از نخریدن وسیله به وی نشان دهند و دلایلشان را به زبان قابل فهم کودک برای او مطرح کنند. اینجاست که کودک در می یابد که والدین حتی با نخریدن اسباب بازی او را همچنان دوست دارند و او مثل گذشته می تواند بازی کند و از زندگی اش لذت ببرد. اما وقتی والدین تسلیم خواسته کودک می شوند، محبت واقعی خود را دریغ و آن وسیله را جایگزین آن می کنند. ( پس این نکته را هیچ گاه فراموش نکنید)
*** برخی نکات کاربردی در این زمینه :
1. وقتی با کودکتان به خیابان می روید، اگر برای خرید می روید قبلاً با آگاهی و برنامه ریزی این کار را انجام دهید ( انتخاب اسباب بازی مناسب و ...)، ولی اگر به دلیل مسائل اقتصادی فعلاً قصد خریدن اسباب بازی ندارید، اگر کودک شما دست تان را گرفت و به سوی ویترین مغازه اسباب بازی فروشی برد و با اصرار و سماجت و پاکوبیدن و گریه، خواست شما را وادار کند که برایش چیزی بخرید، تسلیم خواسته کودک نشوید و بدانید هیچ کودکی تا کنون در دنیا به خاطر این گریه کردن ها مشکلی برایش به وجود نیامده است و جای نگرانی ندارد (البته منظور ما این نیست که باعث گریه کودک خود شوید و نسبت به گریه های او بی تفاوت باشید، بلکه منظور این است که به خاطر برخی گریه ها مرتکب خطای تربیتی نشوید و سعی کنید گریه کودک را با روش صحیح و محبت های لازم و بجا کنترل و مدیریت کنید)؛ اگر پس از گریه کردن کودک او را به هدفش برسانید، برای کودک عادت می شود و همیشه می خواهد به همین نحو به خواسته خویش برسد. فراموش نکنید که کودکان بسیار هوشمندند و وقتی می بینند این راه (گریه کردن) برای رسیدن به خواسته هایشان جواب می دهد، همیشه از آن استفاده می کنند.
2. وقتی کودک همراهتان هست و امکانش نیز هست می توانید از مسیرهایی حرکت کنید که مغازه های اسباب بازی فروشی وجود نداشته باشد تا توجه کودکتان به آن ها جلب نشود.
3. اگر کودکتان اصرار به خریدن اسباب بازی کرد ولی شما قصد خرید نداشتید، می توانید توجه او را به موضوع دیگری جلب کنید، تا خریدن اسباب بازی را فراموش کند ( مثلا قول رفتن به پارک را به او بدهید و به آن هم حتما عمل کنید).
4. در صورت اصرار او به خریدن اسباب بازی، می توانید به کودکتان بگویید که وقتی به خانه رفتیم خودمان یک اسباب بازی درست می کنیم. این گفته شما علاوه بر اینکه حس کنجکاوی کودک را بر می انگیزد، باعث دست برداشتن او از سماجتش برای خرید اسباب بازی می شود. همیشه لازم نیست مبلغ هنگفتی برای خرید اسباب بازی گران قیمت پرداخت کنیم، می توانیم در خانه و با استفاده از وسایل خانگی و حتی دورریختنی ها (با رعایت مسائل ایمنی و بهداشتی)، برای کودک اسباب بازی بسازیم. مثلا می توانید لوله های مقوایی دستمال کاغذی رولی را با کمی تزیین تبدیل به عروسک کنید یا با ریختن چند عدد نخود در یک ظرف و محکم کردن در آن، یک جغجغه بسازید.
با به کارگیری مطالبی که خدمتتان عرض شد و همچنین افزایش سن کودکتان، این گونه رفتارهای او که در این سنین طبیعی است از بین خواهد رفت.
موفق باشید.
نویسنده : علی حسینعلی پور
- [سایر] با سلام ساکن تهران وضعیت مالی متوسط تعداد اعضای خانواده سه نفر من فرزند دختری 6 ساله دارم دخترم خیلی احساساتی است و به همه احساساتش را بروز می دهد مثلاً وقتی فامیل یا دوستی به منزل ما می آید به آن فرد خیلی می چسبد فرد مذکور را می بوسد و مرتب به آن شخص محبت می کند حتی دست آن فرد را بوس می کند و حتی دوست ندارد آن فرد برود یا دوست دارد با آن شخص به منزل شان برود و من از این موضوع نگران هستم که مبادا در خانه خودمان موردی او را ناراحت می کند من شاغل می باشم و دخترم پیش مادربزرگش یعنی مادر خودم بیشتر وقت روز می باشد و وقتی من از سرکار به منزل مادرم می روم او را به پارک یا خیابان برای قدم زدن می برم و او دوست دارد دیر به خانه برویم البته وقتی به منزل می رویم گریه یا ناراحتی نمی کند سریع مشغول بازی می شود ولی نمی دانم ابتدا که می گویم برویم خانه دوست دارد تا آنجا که می شود بیرون از خانه باشد پدرش فرد مهربانی است بطوری که خیلی بیشتر از من که مادرش هستم به او محبت دارد و با او بازی و شوخی می کند آیا این مورد اقتضای سنش است؟
- [سایر] مادری هستم 39 ساله دارای 2 فرزند (یک پسر 19 ساله و یک دختر 17 ساله ) کارمند صدا و سیما و شوهرم بازنشسته است مشکل اساسی بنده پسرم است که در سال دوم دبیرستان از درس و مدرسه شکست خورده و نتوانست ادامه تحصیل دهد و در مغازه یکی از بستگان نزدیک (خواهر زاده ام ) مشغول کار می باشد ولی در این مدت به شدت نسبت به بازی های کامپیوتری اعتیاد پیدا کرده تا حدی که ساعتها پای کامپیوتر پای بازی اینترنتی می نشیند و از ساعت 9 شب تا 6 صبح یکریز پشت میز کامپیوتر بازی می کند تا من و پدرش اعتزاض می کنیم پرخاشگر می کند و یکبار تصمیم گرفتیم کامپیوتر را جمع کنیم که این عمل باعث شد به بازی در کیم نت ها پناه ببرد و تا ساعت 11 شب در گیم نت بسر ببرد و این نوع نیز خطر ناک است (در ضمن خودم نیز چنین بودم و بعد از دو فرزند ادامه تحصیل دادم و موفق به کسب کار و شغل شدم ) شما را به خداوندی که می پرستید مرا راهنمایی کنید خیلی خیلی تشکر
- [سایر] باعرض سلام خدمت شما مشاور خوب پسرمن 3.5 است و تنها فرزند خانواده ما و کل خانواده همسرم و خودم خانواده سه نفری ما درطبقه پایین منزل مادرهمسرم قراردارد این روزها ازدست پسرکوچولوم عصبانی هستم بخاطراینکه اکثر اوقات روز رو درخانه مادربزرگش سپری میکند و وقتی می خواهد به خانه بیاید گریه می کند حتی بعضی وقتها بدون اجازه فرار می کند و میرود یا برای ناهار و شام ماندن در خانه انها پافشا ری می کند و گریه می کند و جیغ می زند اگر من یا همسرم برخورد کنیم می گویند خانه مادربزرگش نرود کجابرود یا این طور برداشت می کنند که من دوست ندارم فرزندم به خانه مادر پدرش برود و با انها مخالف هستم وقتی به پدرش می گویم توهم چیزی بگو می گوید با ید صبر کنی چون اگر من چیزی بگویم برای تو بد می شود پسرم هم این را فهمیده و وقتی من دعوایش می کنم که کارهای بد انجم دادی با گریه های بلند به سمت حیاط خلوت می رود تا برای خود یک ناجی یا حامی پیدا کند وقتی هم نمی گذارم بالا برود هم این کار را انجام میدهد هرکس که بالا می رود او هم می خواهد بالا برود این قضیه از زمانی بیشتر شده که ما یک سفر دسته جمعی داشتیم البته این را هم بگویم که پسرم اصلا حرف من وپدرش را گوش نمی دهد حتی وسایلش را جمع نمی کند اگر به او بگوییم دیکر اجازه نمی دهیم اسباب بازی بخری یا غیره می گوید خوب اجازه نده یا مثلا اب یخ می خوری مریض می شوی می گوید خوب مریض شوم و در اخر هم می گوید تو مامان یا بابا ی من نیستی تورا دوست ندارم مامانی مامان من است کلی مرا ازار می دهد این را هم بگویم به خانه مادربزرک یا عمویش که می رود دستور می ده د برایم این را درست کنید مثلا ماکارونی خیلی دوست دارد انها هم برایش درست می کنند نمی دانم چکار کنم لطفا مرا کمک کنید
- [سایر] سلام،من ساکن تهران و خانه دار هستم 8 سال است ازدواج کردم و یک پسر 5/2 دارم.ما در دوره ی عقدمان خیلی از طرف خانواده ی من تحت فشار بودیم و رفتارهای به شدت بدی با من و همسرم داشتند که تا متولد شدن پسرم ادامه داشت و باعث شد من و همسرم از آنها دلگیر شویم اما هیچ حرفی نزدیم با ازدواج خواهرم و دوره ی عقد او خانواده ام متحول شدند و همه ی محدودیتها کنار گذاشته شد و همسرم دیگر نمی توانست تبعیضها را تحمل کند و من همیشه به او حق می دادم اما منعکس کردن این رفتارها به خانواده ام هیچ فایده ای که نداشت بلکه شمشیر را از رو می بستند بطوریکه یک بار که کمی به مادرم گفتم ناراحت شد وبا دعوا تلفن را قطع کرد و دیگه جواب نداد.حالا ما بچه داریم و خانواده ام اصرار دارند که ما بیشتر پیش آنها باشیم و در تفریحات و مهمانی های آنها شرکت کنیم اما همسرم از آنها خوشش نمی آید البته حق دارد ولی من باید چه کنم که دوباره رفتارهای بد آنها شروع نشود شاید باور نکنید من مثل یک مهمان به منزل مادرم می روم همیشه ساعت 4 و 5 بعد از ظهر برمیگردیم منزل ،همسرم صبح که سر کار می رود ما را دم خانه ی آنها پیاده می کند و وقتی از سر کار می آید ما باید برویم من دلم نمی خواهد مادرم یا خواهرم حرفی به او بزنند اما می ترسم این اتفاق بیفتد ... مثلا اگر شام جایی باشیم ساعت 5/10 بلند می شویم می گوید خسته است و می خواهد بخوابد اما وقتی به خانه می آییم گاهی تا صبح و گاهی هم تا ساعت 2 و 3 پای تلویزیون است من واقعا ناراحت می شوم گاهی احساس می کنم اصلا در زندگی او مهم نیستم با اینکه می دانم اینطور نیست او 32 ساله است،لیسانس شیمی دارد،آدم با اعتماد به نفسی است،کم صبر است ،اوایل خیلی به خانواده اش وابسته بود به طوریکه اجاره خانه می دادیم اما دایم خانه ی مادرش بودیم تقریبا 2 سال است که بهتر شده اصلا اهل رفت و آمد نیست مگر اینکه مجبور شود یا کسی را دوست داشته باشد من هم زیاد اهل رفت و آمد نیستم اما الان این رفتار همسرم آزارم می دهد دایم فکر می کنم اگر سنش بالاتر رود حتما بدتر می شود نمی دانم باید چه کنم ،کمکم کنید.
- [سایر] سلام.خسته نباشین. من چند روز پیش به طور اتفاقی به مدت 10 دقیقه برنامه شما را دیدم و خوشم اومد. نمیدونم سیستم برنامتون چطوره.اما راجع به رابطم سوالی ازتون داشتم.ممنون میشم اگر در ایمیلم بهم پاسخ بدین. با یک پسری دوست هستم به مدت تقریبا 2 سال.من 24 ساله و اون 23 سالشه. از بچگی سختی کشیده.در سن 2 سالگی مادر و پدرش از هم جدا شدند.و بعد ها پیش نامادری و بعد پیش فامیل زندگی میکرده. من تجربه سکس تا به حال نداشتم.اما به دلیل علاقه ای که توی ماه های اول دوستی برام اتفاق افتاد سکس را تجربه کردم. و الان این آقا خونه مستقل خودش رو داره و تقریبا زندگی خوبی داره. ما در طی این مدت هر روز همدیگرو میدیدیم یعنی این مساله ای بود که ایشون میخواستن که ما دوست فابریکی باشیم.تقریبا از اول دوستی ایشون زود رنج بودن.سر هر مساله ای ناراحت میشدن و برای من به عنوان یک دختر خیلی سخت بود که بخام از دلش در بیارم.تا یک سال اول آشتیه بعد از قهر شیرین بود اما بعد از مدتی دیگه کار من سخت شد.و هر دفعه که ناراحتی پیش میومد حرف تموم کردن دوستی زده میشد. تنها مشکلمون توی دوستی همین مساله بود و اینکه انقدر این قعر و سرسنگین بودن رو ادامه میداد تا سرد میشدیم. الان که یه مدتیه از دوستی گذشته نسبت به من سرد شده ولی من همچنان دوسش دارمو ناراحتیش برام زجر آوره و چطور میشه فهمید پسری سر سکس با شما دوسته؟ و در ضمن ناز کشیدن دختر رو بلد نیست .میخوام طوری رفتار کنم که هم علاقش بیشتر بشه هم اهمیت و خیلی مسائل دیگه شایذ اون سیاست رو بلد نیستم... قبلا نسبت به خرج کردن و شام بیرون رفتن خیلی آدم دست و دل بازی بود.اما الان اگر بگم بریم جای خوب غذا بخوریم بهم میگه پر توقعی و مثلا تخم مرغ تو یخچال هست بخور. یا معمولا بعد از دانشگاه که میاد دنبالم بهم میگه قبلش یه چیزی بخور که من مجبور نباشم چیزی بخرم. در صورتی که پول داره و در ضمن همیشه در حال خریدن لباس و این جور چیزا برای خودشه خانم دکتر الان 2و3 روزه دوستی رو سر این قضیه با هام تموم کرده و من واقعا طاقت ندارم . در ضمن همیشه منتظره که من برگردم.البته پند دفعه ای شده که اون برگشته بعد 2 هفته. آدم مغروریه. نمیدونم زمان ناراحتی چه طور باهاش رفتارکنم و چه کار کنم که رابطه گرمتر بشه و حتی نسبت به غذا خریدن اصلا چیزی بگم یا نه؟ ممنون میشم.
- [سایر] بنده دختری هستم 23 ساله ساکن شهر ملبورن در کشور استرالیا که از سن 5 سالگی همراه با خانواده ام در این شهر زندگی می کنم. حدود چهارده ماه قبل به عقد دایم نامزدم در آمدم. پس از گذشت مدتی متوجه مداخلات بعضی از اعضای خانواده وی و تغییراتی در رفتار نامزدم نیز گردیدم که باعث سردی روابط میان ما گردید. از چند ماه بدین سو تقریباً رابطه ای میان ما وجود نداشته است، در صورتیکه پدر و مادرم همیشه تلاش داشتند تا با همکاری خانواده نامزدم روابط ما را دوباره برقرار و مشکلات ما را حل کنند. دوماه قبل فامیل نامزدم با مراجعه به شخصی که مرا به عقد دایم نامزدم در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان در محفل نامزدی مان نموده بود از وی خواستند تا صیغه طلاق را جاری کنید که نامبرده با رد این مطلب گفته بود که قبل از هر اقدامی می بایست با دختر و پسر مستقیماً صحبت نماید. لهذا ایشان یعنی شخص عاقد با پدرم تماس گرفته و از وی خواستند تا دختر و پسر را برای صحبت نزد ایشان ببرند. پدر با قبول این مطلب با پدر نامزدم تماس گرفته و گفتند که آقای ..... می خواهند دخترم و پسر شما را از نزدیک ببیند . اما پدر نامزدم در جواب گفته بودند که ما چه وقت بیاییم؟ پدرم در پاسخ گفتند که ما و شما نمی رویم و فقط من دخترم را می رسانم و پسر شما نیز بیاید . وقتی پدرم مرا به منزل شخص عاقد که محل ملاقات ما تعیین شده بود بردند متوجه شدیم که نامزدم با پدر و دایی اش آمده است. اما پدرم مرا آنجا گذاشته و از ایشان نیز خواستند که بگذارند دختر و پسر با آقای عاقد صحبت نمایند. اما آنها بدون توجه به این مطلب وارد منزل آقای عاقد شده و با مداخلات در صحبت ها سعی بر محکوم کردن من داشتند . من ناگزیز شدم به پدرم که از آنجا رفته بودند تا ما آزادانه صحبت های خویش را بنماییم زنگ زدم که شما نیز بیایید ، چون اینها آمده اند . پدرم پس از چند دقیقه آمدند و صحبت هایی صورت گرفت. آقای .... ( شخص عاقد) گفتند که خوشبختانه دلایل کافی برای انجام طلاق ندارید و از والدین هردوی ما خواستند تا با تلاش و دادن فرصت به این دو جوان سعی در حل مشکلات شان نمایند و از دایی نامزدم نیز خواستند تا با صحبت با خانواده خودش و خانواده ما میانجی شده و برای حل این مشکلات تلاش کند . اما با تأسف هیچ گونه تماسی صورت نگرفت تا اینکه دوشب قبل پدر نامزدم برای پدرم زنگ زده و گفت که دختر شما آزاد است چون ما به مراجعه به عالم دینی صیغه طلاق را جاری ساختیم ، پدرم با تعجب از این خبر بسیار ناراحت شدند و گفتند آیا دخترم هیچ گونه حق و حقوقی نداشته است که شما خودسرانه چنین کاری را انجام دادید و آیا لازم نبود که ما را در جریان می گذاشتید؟ و از آنها خواهان دادن نام شخصی را که ایشان ادعای عالم بودنش را داشتند و نام شاهدین را خواستند، اما ایشان با رد این مطلب گفتند شما می خواهید با دختر تان تجارت کنید!!!! حال از حضرت عالی می خواهم با رهنمایی های عالمانه تان مرا یاری رسانیده و از این سردرگمی برهانید: 1 – آیا آنها این حق را داشتند که بدون اجازه من و خانواده ام اقدام به این کار نمایند؟ 2 – آیا شخص عالمی که صیغه طلاق را جاری ساخته است نمی بایست از من و یا پدرم اجازه بگیرد؟ 3 – آیا نداشتن عذر شرعی دختر در هنگام طلاق یکی از شرایط اصلی انجام طلاق نیست؟ در حالیکه من واقعآ در هنگام انجام این کار عذر شرعی داشتم. 4 – آیا هیچ گونه حق و حقوقی برای من تعلق نمی گیرد ، در حالیکه در هنگامی که من به عقد دایم نامزدم در آمدم و در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان وی پذیرفت که مرا در قبال یک جلد کلام الله مجید به خط عثمان طاها ، چهارده شاخه گل محمدی به عشق چهارده معصوم ، یکصد سکه طلای تمام عیار بهار آزادی و همچنین یک سفر حج که به درخواست مادر نامزدم به آن افزوده شد به عقد دایم خود درآورد؟ آیا نداشتن روابط زنا شویی این حقوق را از من سلب می کند؟ در حالیکه ما در دوران نامزدی قرار داشتیم؟!!!! چون وقتی پدرم برای شان گفتند که شما با وجود اینکه دوبار به زیارت خانه خدا مشرف شدید، حق و حقوق دخترم را پایمال کردید، آنها گفتند چون عروسی نکرده بودند و همخوابی صورت نگرفته هیچگونه حقی ندارد!!!! با آرزوی سلامتی حضرت عالی منتظر نظر عالمانه تان هستم تشکر
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.