یکی از شرایط مرجع تقلید حلال زاده بودن است، آیا ممنوعیت غیرحلال‌زادگان از چنین منصبی، خلاف عقل و عدالت نبوده و موجب محرومیت از حقوق اجتماعی نمی‌شود؟
یکی از شرایط مرجع تقلید حلال زاده بودن است، آیا ممنوعیت غیرحلال‌زادگان از چنین منصبی، خلاف عقل و عدالت نبوده و موجب محرومیت از حقوق اجتماعی نمی‌شود؟ لازم به ذکر است، یکی از شرایط مرجعیت و زعامت مسلمین، حلال زادگی است؛ حاکم مسلمین، بایدحلال‌زاده باشد اگر چه ممکن است فرد حرامزاده هم عادل شود و فرد صالحی گردد، لیکن‌شأن مرجعیت و زعامت مسلمین ایجاب می‌کند که فردی حلال‌زاده متصدی آن شود. شرط حلال زادگی در مرجع تقلید، فلسفه¬ها و کارکردهای متعددی می¬تواند داشته باشد؛ از جمله این که اسلام در مناصب عمومی و اجتماعی در کنار توانمندی¬های لازم علمی و حرفه ای، برای جنبه¬های معنوی و اخلاقی نیز اهمیت شایانی قایل است؛ زیرا اسلام علاوه بر رسیدگی به امور عادی و حل مشکلات دنیایی مردم، به نقش تربیتی و سازنده مسوولان و صاحبان مناصب و تاثیرگذاری آن¬ها در جهت رشد و اعتلای اخلاقی جامعه و حرکت به سوی کمال و سعادت آدمیان، اهتمام جدی دارد. رعایت این نکته به طور طبیعی گذر از یک سری پالایش¬های دقیق و ظریفی را می¬طلبد و دین مبین اسلام، بهترین شرایط و پالایش¬ها را در نظر گرفته است. مانند سعه صدر، عدالت، تقوا، دوری از دنیاطلبی و هواپرستی و...، که انسان می¬تواند با اراده و تلاش مستمر آن¬ها را به دست آورد و یک سری شرایط غیراختیاری؛ مانند طهارت مولد باعث می¬شود که همواره نیک سیرتان و پاک زادگان، در معرض توجه عمومی قرارگرفته و جایگاه اسوه و الگو در جامعه قرار گیرند.کسانی که با جامعه شناسی فرهنگ سر و کار دارند(Socidogy Of Colture)، به خوبی درمی¬یابند که رعایت این نکات از نظر انتقال فرهنگی تا چه اندازه مهم و حیاتی است و احکام اسلامی چه قدر ظریف و تیزبینانه است. درست است که حرام زاده خود در این مساله بی تقصیر است؛ اما همین که او در راس یک منصب اجتماعی- به ویژه یک جایگاه رفیع دینی و معنوی - قرار گرفت کارکردهای زیر را به همراه دارد: 1- گریزش و تنفر مردم از او، 2- سرایت تنفر یاد شده از شخصیت حقیقی او به شخصیت حقوقی؛ یعنی، در این جا مقام و منصب مرجعیت دینی و ...نیز تقدس زدایی شده و جایگاه و منزلت خود را از دست خواهد داد. از همین رو یکی از ویژگی¬های انبیا، عدم ابتلا به اموری بوده است که موجب تنفر طبایع مردم می¬شود، .3- شکسته شدن قبح زنا و زنازادگی و کاهش کنترل درونی افراد نسبت به آن؛ زیرا وقتی مردم ببینند که چنین کسانی تا بدان پایه بالا رفته اند، بیم داشتن چنین فرزندانی در درون آنان اندک می¬شود و لاجرم کنترل درونی شان سست تر می¬شود، .4- اشاعه فحشا: طبیعی است وقتی که شخص در مسند بالایی چون مرجعیت قرارگیرد، دارای اشتهار گسترده ای می¬شود و نام او در هر کوی و برزن بر سرزبان¬ها خواهد بود و به همراه آن اوصاف نیک و بد - اعم از اختیاری و غیراختیاری - نیز به دنبالش، ذکر خواهد شد. بنابراین هر کجا نام و یاد چنین مرجعی باشد، بلافاصله مساله حرامزادگی نیز به ذهن¬ها منتقل می¬شود و این کاملاً با نظر اسلام مغایر و ناسازگار است؛ زیرا اسلام می¬خواهد تا جایی که ممکن باشد نامی از برخی معاصی بر سر زبان¬ها نباشد و اگر کسی بدان مبتلا است همواره مخفی بماند؛ زیرا پراکنده شدن نام و یاد گناهان نیز زمینه¬ای برای ابتلا است. اگر در اسلام غیبت کردن حرام است، یکی از علل آن همین مساله است که زبان¬ها همواره به خوبی ها باز شود و ذهن ها همواره متوجه خوبی ها باشد تادل ها به سوی آن متوجه گردد و گام ها به سوی آن برداشته شود؛ ولی مساله یاد شده کاملاً جامعه را در جهت مخالف آن سیر می¬دهد. زیرا از یک طرف زنا زاده محصول یک عمل ننگین است و از طرف دیگر در طول تاریخ زنا زاده¬ها کارنامۀ قابل قبولی را به نمایش نگذاشته اند و این مسلّم است که در تصدی بعضی از مناصب، شخص باید از ویژگی ها و صفاتی که موجب تنفر و دوری مردم می¬شود به دور باشد، هر چند آن ویژگی¬ها بدون اختیار بر او تحمیل شده باشند. عقلایی نبودن: برخی می¬گویند شرط حلال زاده بودن مرجع تقلید عقلایی نیست. از این¬ها باید پرسید منظور از عقلایی نبودن چیست؟ الف) اگر منظور این است که در سیره عقلا به طور معمول رایج نیست که در هنگام رجوع به کارشناس و متخصص، به این مسایل کاری داشته باشند، این مساله درست است و فقها نیز خودشان این موضوع را یادآور شده اند. لیکن نباید همه چیز مساله تقلید را، مانند سیره عقلا به حساب آورد؛ زیرا در سیره عقلا صرفاً جهات علمی کارشناس مورد نظراست، نه نقش تربیتی و الگویی و زمینه¬های انتقال و پویایی فرهنگی؛ در حالی که در مرجع تقلید همه امور ذکر شده دخیل است. بنابراین اگر چه تقلید از مرجع، از جهاتی شبیه سیره عقلایی است، ولی از جهاتی نیز برتر از آن است، معیارها و پالایه هایی فراتر از آن¬چه در روش¬های عقلایی معمول است، می¬طلبد. ب) اگر منظورشان از عقلایی نبودن، نداشتن توجیه عقلی و منطقی است پاسخ آن به خوبی روشن است و بخشی از وجوه آن را در فلسفه این حکم بیان کردیم. با توجه به نقش مرجع در جامعه و انتظارات که جامعه از یک کارشناس و متخصص دینی دارد، شرط پارسای، عدالت، حلال زادگی و... کاملاً توجیه منطقی و عقلی دارد. محرومیت از حقوق اجتماعی شرط بودن حلال¬زاده در مرجع تقلید به معنای این نیست که جلوی فعالیت علمی و اجتماعی شخص غیرحلال زاده گرفته شود؛ بلکه تعیین تکلیف مقلدین است؛ یعنی، اگر دو نفر باوجود سایر شرایط یک نفرشان حلال زاده و دیگری غیر حلال زاده باشد، در این صورت مقلد باید نفر اول را برگزیند. و این مقدار محدودیت موجب محرومیت نمی باشد علاوه بر اینکه از جهت وقوعی چنین مواردی مشاهده نشده که حرام زاده به مرتبه اجتهاد برسد!
عنوان سوال:

یکی از شرایط مرجع تقلید حلال زاده بودن است، آیا ممنوعیت غیرحلال‌زادگان از چنین منصبی، خلاف عقل و عدالت نبوده و موجب محرومیت از حقوق اجتماعی نمی‌شود؟


پاسخ:

یکی از شرایط مرجع تقلید حلال زاده بودن است، آیا ممنوعیت غیرحلال‌زادگان از چنین منصبی، خلاف عقل و عدالت نبوده و موجب محرومیت از حقوق اجتماعی نمی‌شود؟

لازم به ذکر است، یکی از شرایط مرجعیت و زعامت مسلمین، حلال زادگی است؛ حاکم مسلمین، بایدحلال‌زاده باشد اگر چه ممکن است فرد حرامزاده هم عادل شود و فرد صالحی گردد، لیکن‌شأن مرجعیت و زعامت مسلمین ایجاب می‌کند که فردی حلال‌زاده متصدی آن شود. شرط حلال زادگی در مرجع تقلید، فلسفه¬ها و کارکردهای متعددی می¬تواند داشته باشد؛ از جمله این که اسلام در مناصب عمومی و اجتماعی در کنار توانمندی¬های لازم علمی و حرفه ای، برای جنبه¬های معنوی و اخلاقی نیز اهمیت شایانی قایل است؛ زیرا اسلام علاوه بر رسیدگی به امور عادی و حل مشکلات دنیایی مردم، به نقش تربیتی و سازنده مسوولان و صاحبان مناصب و تاثیرگذاری آن¬ها در جهت رشد و اعتلای اخلاقی جامعه و حرکت به سوی کمال و سعادت آدمیان، اهتمام جدی دارد. رعایت این نکته به طور طبیعی گذر از یک سری پالایش¬های دقیق و ظریفی را می¬طلبد و دین مبین اسلام، بهترین شرایط و پالایش¬ها را در نظر گرفته است. مانند سعه صدر، عدالت، تقوا، دوری از دنیاطلبی و هواپرستی و...، که انسان می¬تواند با اراده و تلاش مستمر آن¬ها را به دست آورد و یک سری شرایط غیراختیاری؛ مانند طهارت مولد باعث می¬شود که همواره نیک سیرتان و پاک زادگان، در معرض توجه عمومی قرارگرفته و جایگاه اسوه و الگو در جامعه قرار گیرند.کسانی که با جامعه شناسی فرهنگ سر و کار دارند(Socidogy Of Colture)، به خوبی درمی¬یابند که رعایت این نکات از نظر انتقال فرهنگی تا چه اندازه مهم و حیاتی است و احکام اسلامی چه قدر ظریف و تیزبینانه است. درست است که حرام زاده خود در این مساله بی تقصیر است؛ اما همین که او در راس یک منصب اجتماعی- به ویژه یک جایگاه رفیع دینی و معنوی - قرار گرفت کارکردهای زیر را به همراه دارد:
1- گریزش و تنفر مردم از او،
2- سرایت تنفر یاد شده از شخصیت حقیقی او به شخصیت حقوقی؛ یعنی، در این جا مقام و منصب مرجعیت دینی و ...نیز تقدس زدایی شده و جایگاه و منزلت خود را از دست خواهد داد. از همین رو یکی از ویژگی¬های انبیا، عدم ابتلا به اموری بوده است که موجب تنفر طبایع مردم می¬شود،
.3- شکسته شدن قبح زنا و زنازادگی و کاهش کنترل درونی افراد نسبت به آن؛ زیرا وقتی مردم ببینند که چنین کسانی تا بدان پایه بالا رفته اند، بیم داشتن چنین فرزندانی در درون آنان اندک می¬شود و لاجرم کنترل درونی شان سست تر می¬شود،
.4- اشاعه فحشا: طبیعی است وقتی که شخص در مسند بالایی چون مرجعیت قرارگیرد، دارای اشتهار گسترده ای می¬شود و نام او در هر کوی و برزن بر سرزبان¬ها خواهد بود و به همراه آن اوصاف نیک و بد - اعم از اختیاری و غیراختیاری - نیز به دنبالش، ذکر خواهد شد. بنابراین هر کجا نام و یاد چنین مرجعی باشد، بلافاصله مساله حرامزادگی نیز به ذهن¬ها منتقل می¬شود و این کاملاً با نظر اسلام مغایر و ناسازگار است؛ زیرا اسلام می¬خواهد تا جایی که ممکن باشد نامی از برخی معاصی بر سر زبان¬ها نباشد و اگر کسی بدان مبتلا است همواره مخفی بماند؛ زیرا پراکنده شدن نام و یاد گناهان نیز زمینه¬ای برای ابتلا است. اگر در اسلام غیبت کردن حرام است، یکی از علل آن همین مساله است که زبان¬ها همواره به خوبی ها باز شود و ذهن ها همواره متوجه خوبی ها باشد تادل ها به سوی آن متوجه گردد و گام ها به سوی آن برداشته شود؛ ولی مساله یاد شده کاملاً جامعه را در جهت مخالف آن سیر می¬دهد. زیرا از یک طرف زنا زاده محصول یک عمل ننگین است و از طرف دیگر در طول تاریخ زنا زاده¬ها کارنامۀ قابل قبولی را به نمایش نگذاشته اند و این مسلّم است که در تصدی بعضی از مناصب، شخص باید از ویژگی ها و صفاتی که موجب تنفر و دوری مردم می¬شود به دور باشد، هر چند آن ویژگی¬ها بدون اختیار بر او تحمیل شده باشند.
عقلایی نبودن:
برخی می¬گویند شرط حلال زاده بودن مرجع تقلید عقلایی نیست. از این¬ها باید پرسید منظور از عقلایی نبودن چیست؟
الف) اگر منظور این است که در سیره عقلا به طور معمول رایج نیست که در هنگام رجوع به کارشناس و متخصص، به این مسایل کاری داشته باشند، این مساله درست است و فقها نیز خودشان این موضوع را یادآور شده اند. لیکن نباید همه چیز مساله تقلید را، مانند سیره عقلا به حساب آورد؛ زیرا در سیره عقلا صرفاً جهات علمی کارشناس مورد نظراست، نه نقش تربیتی و الگویی و زمینه¬های انتقال و پویایی فرهنگی؛ در حالی که در مرجع تقلید همه امور ذکر شده دخیل است. بنابراین اگر چه تقلید از مرجع، از جهاتی شبیه سیره عقلایی است، ولی از جهاتی نیز برتر از آن است، معیارها و پالایه هایی فراتر از آن¬چه در روش¬های عقلایی معمول است، می¬طلبد.
ب) اگر منظورشان از عقلایی نبودن، نداشتن توجیه عقلی و منطقی است پاسخ آن به خوبی روشن است و بخشی از وجوه آن را در فلسفه این حکم بیان کردیم. با توجه به نقش مرجع در جامعه و انتظارات که جامعه از یک کارشناس و متخصص دینی دارد، شرط پارسای، عدالت، حلال زادگی و... کاملاً توجیه منطقی و عقلی دارد.
محرومیت از حقوق اجتماعی
شرط بودن حلال¬زاده در مرجع تقلید به معنای این نیست که جلوی فعالیت علمی و اجتماعی شخص غیرحلال زاده گرفته شود؛ بلکه تعیین تکلیف مقلدین است؛ یعنی، اگر دو نفر باوجود سایر شرایط یک نفرشان حلال زاده و دیگری غیر حلال زاده باشد، در این صورت مقلد باید نفر اول را برگزیند. و این مقدار محدودیت موجب محرومیت نمی باشد علاوه بر اینکه از جهت وقوعی چنین مواردی مشاهده نشده که حرام زاده به مرتبه اجتهاد برسد!





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین