چرا اندیشه‌های افرادی چون دبی‌فورد، وین دایر و امثال آنان در یک جامعه مطرح و ترویج می‌گردد؟ دیدگاه این افراد نسبت به انسان در مقابل خداوند، چه می‌باشد؟
چرا اندیشه‌های افرادی چون دبی‌فورد، وین دایر و امثال آنان در یک جامعه مطرح و ترویج می‌گردد؟ دیدگاه این افراد نسبت به انسان در مقابل خداوند، چه می‌باشد؟ در عصر تکنولوژی و دنیای مدرنیته امروز که بشر هر چه بیشتر غرق در دریای مواج لذات نفسانی و امیال درونی است و با تکیه بر ایدوئولوژی اومانیستی هر موفقیتی را در گرو برآورده کردن خواسته‌های بی حد و حصار خود می‌داند و رسیدن به قله های عرفان و معنویت و آرامش را در بی‌قیدی از تمامی قیود عقل و فطرت می بیند و جامعه را همچون خاشاکی در گردباد شهوات و مادیات رها می کند، خلأیی عظیم خودنمایی می کند. خلأ معنویت، خلأیی که خود بشر نیز به آن پی برده است، اما با دست و پا زدن در باتلاق آزادی مطلق و بی بند و باری هرلحظه بیشتر در این گرداب خود ساخته فرو می‌رود و فریادهای مددخواهی‌اش در میان قهقهه‌های مستانه و تن‌های موسیقی و نیزارهای تن فروشی گم میشود. بی‌شک انسان، موجودی متشکل از دو بعد روح و جسم است و امتیازات و قابلیت‌های او برای پیشرفت و تکامل باعث شده بیشتر از مخلوقات دیگر روی آن تمرکز شده و برای کشف اسرار این موجود ناشناخته و نیازها و خلأهای روحی اش، تلاش های بسیاری شود. برخی با محور قرار دادن انسان و نگاه اومانیستی ، هر چیزی را در راستای فراهم آوردن رضایت خاطر بشر قابل قبول می‌دانند و پای عقلشان فراتر از امور مادی نمی‌تواند گام بردارد و بر پایه این نگاه کور هر آنچه را که در زندگی خود تجربه کرده یا به ذهن پر از مغالطه شان خطور می‌کند به عنوان قانونی برای همه بشریت تجویز می‌کنند؛ غافل از اینکه اگر چه برخی اوقات شاید فرضیه تجربیشان جواب بدهد لکن پیامدهای منفی آن، آینده همین انسان را به مخاطره می‌اندازد. در مقابل این دیدگاه تفکر خدامحوری قرار دارد که هرچیزی را با ترازوی خالق جهان هستی می‌سنجد و انسان را مقهور قدرت لایزالش می‌داند . در دیدگاه خدا محوری دیگر انسان به خود نگاه مستقل ندارد و سعی می‌کند خود را در راستای سیر هدایتی خالق خود قرار دهد. و البته افرادی پیدا می‌شوند که خود را خدامحور معرفی می‌کنند، لکن کاملا خانه تفکرات و نظریاتشان بر مبنای ماده‌گرایی بنا شده است که البته خطر اینها برای بشریت کمتر از دیدگاه صریح اومانیستی نیست. لاجرم جامعه ای که فرسنگ‌ها از اصل و ریشه خود؛ یعنی خالق هستی فاصله گرفته و سوار بر اسب چموش شهوت است و دیوانه‌وار به هر سو می‌تازد و مست از شراب بی‌خودی است و این دنیا را پایانی برای خود می‌داند، به سوی رکود و خموشی و کسالت و سستی حرکت خواهد کرد، چون لازمه یک جامعه هشیار و پا بر رکاب، داشتن امیدی به آینده روشن است و طرح نقشه‌ای برای موفقیت در عرصه زندگی ابدی و حال آنکه نگاه کور بشر امروزی به زندگی محدود این دنیایی بر اساس ایدوئولوژی مادی، پایانی خمود و کسالت بار را به همراه خواهد داشت. ( باید کاری کرد. باید چاره‌ای اندیشید. باید نقشه راهی ترسیم کرد. باید آینده‌ای روشن درست کرد. جامعه در حال سقوط به دره ناامیدی و اضطراب و استرس است. فشار روانی همه را تهدید می کند). اینها همان نگرانی‌ها و فریادهایی هستند که روانشناسان غربی برمی‌آورند و خود را نیز در درون این باتلاق بی‌خدایی می‌بینند. موفقیت، آرامش، ثروتمندی، عشق، وجود حقیقی، مهرورزی، امید، آرزو، دعا، مراقبه، تخلیه روحی و ... کلیدواژه هایی هستند که باید آنها را در راستای خشکاندن ریشه اضطرابات و فشارهای روانی استخدام کرد و برای ایجاد نشاط کاری به کار گرفت. بر این اساس باید کتاب‌هایی با ادبیات معنوی و عرفانی برای ترسیم آینده ای روشن و نورانی و موفقیت آمیز نوشته شود. با ادیان الهی که نمی‌شود کاری کرد، چون قید و بندهای آن پای خود روانشناسان و سیاستمداران غربی را محکم‌تر می‌بندد. پس باید دین تازه‌ای ترسیم شود. با ایدوئولوژی متفاوت، بر اساس تفکر اومانیستی اما پرکننده خلأ معنوی در جامعه‌ی در ورطه سقوط. بر این اساس که دین واحدی به صحنه اجتماع بیاید، ( وین دبلیو دایر ) مأمور می شود 10 اصل معنوی برای رسیدن به موفقیت بنویسد. ( دبی فورد ) مؤسسه یکپارچه را پایه گذاری می‌کند و با تکیه بر آموخته‌های خود از ( یونگ ) نیمه تاریک وجود را مطرح می‌کند و کتاب‌های ( راز سایه ) و ( جدایی معنوی ) را به نگارش در می‌آورد. و این ( نیل دولاند والش ) است که در این آب گل آلود ( دوستی با خدا ) را مطرح می‌کند و در آن با خدا حرف می‌زند و او را بارها محکوم می‌کند. ( اوشو ) مسئولیت تغییر مفهوم عشق را بر عهده می‌گیرد و ( عشق پرنده‌ای آزاد و رها ) را به رشته تحریر در می‌آورد و نهایت عشق را در منجلاب فحشا معنا می‌کند و ( پائولو کوئیلو ) به یاری او آمده و یازده دقیقه خود را با افتخار به عنوان ارگاسم عرفان به صحنه اوراق کتاب خود می‌کشاند. (کاترین پاندر )، ( قدرت دعا ) را در کتاب خود به نمایش می گذارد. ( ساتیا سای بابا ) ادعای اعجاز می‌کند و معجزه اصلی خود را ایجاد تغییر و تحول در درون انسانها بیان می‌دارد و ( ویلیام جیمز ) اصول ثروتمند شدن را می‌آموزد. همه اینها دست و پا زدن هایی است تا کشتی جامعه در ورطه غرق را به ساحل آرامش برسانند البته با تفکر فراماسونری و ایجاد بنای تازه ای از دین با تعریفی نو و شکلی جدید .
عنوان سوال:

چرا اندیشه‌های افرادی چون دبی‌فورد، وین دایر و امثال آنان در یک جامعه مطرح و ترویج می‌گردد؟ دیدگاه این افراد نسبت به انسان در مقابل خداوند، چه می‌باشد؟


پاسخ:

چرا اندیشه‌های افرادی چون دبی‌فورد، وین دایر و امثال آنان در یک جامعه مطرح و ترویج می‌گردد؟ دیدگاه این افراد نسبت به انسان در مقابل خداوند، چه می‌باشد؟

در عصر تکنولوژی و دنیای مدرنیته امروز که بشر هر چه بیشتر غرق در دریای مواج لذات نفسانی و امیال درونی است و با تکیه بر ایدوئولوژی اومانیستی هر موفقیتی را در گرو برآورده کردن خواسته‌های بی حد و حصار خود می‌داند و رسیدن به قله های عرفان و معنویت و آرامش را در بی‌قیدی از تمامی قیود عقل و فطرت می بیند و جامعه را همچون خاشاکی در گردباد شهوات و مادیات رها می کند، خلأیی عظیم خودنمایی می کند.
خلأ معنویت، خلأیی که خود بشر نیز به آن پی برده است، اما با دست و پا زدن در باتلاق آزادی مطلق و بی بند و باری هرلحظه بیشتر در این گرداب خود ساخته فرو می‌رود و فریادهای مددخواهی‌اش در میان قهقهه‌های مستانه و تن‌های موسیقی و نیزارهای تن فروشی گم میشود.
بی‌شک انسان، موجودی متشکل از دو بعد روح و جسم است و امتیازات و قابلیت‌های او برای پیشرفت و تکامل باعث شده بیشتر از مخلوقات دیگر روی آن تمرکز شده و برای کشف اسرار این موجود ناشناخته و نیازها و خلأهای روحی اش، تلاش های بسیاری شود.
برخی با محور قرار دادن انسان و نگاه اومانیستی ، هر چیزی را در راستای فراهم آوردن رضایت خاطر بشر قابل قبول می‌دانند و پای عقلشان فراتر از امور مادی نمی‌تواند گام بردارد و بر پایه این نگاه کور هر آنچه را که در زندگی خود تجربه کرده یا به ذهن پر از مغالطه شان خطور می‌کند به عنوان قانونی برای همه بشریت تجویز می‌کنند؛ غافل از اینکه اگر چه برخی اوقات شاید فرضیه تجربیشان جواب بدهد لکن پیامدهای منفی آن، آینده همین انسان را به مخاطره می‌اندازد.
در مقابل این دیدگاه تفکر خدامحوری قرار دارد که هرچیزی را با ترازوی خالق جهان هستی می‌سنجد و انسان را مقهور قدرت لایزالش می‌داند . در دیدگاه خدا محوری دیگر انسان به خود نگاه مستقل ندارد و سعی می‌کند خود را در راستای سیر هدایتی خالق خود قرار دهد. و البته افرادی پیدا می‌شوند که خود را خدامحور معرفی می‌کنند، لکن کاملا خانه تفکرات و نظریاتشان بر مبنای ماده‌گرایی بنا شده است که البته خطر اینها برای بشریت کمتر از دیدگاه صریح اومانیستی نیست.
لاجرم جامعه ای که فرسنگ‌ها از اصل و ریشه خود؛ یعنی خالق هستی فاصله گرفته و سوار بر اسب چموش شهوت است و دیوانه‌وار به هر سو می‌تازد و مست از شراب بی‌خودی است و این دنیا را پایانی برای خود می‌داند، به سوی رکود و خموشی و کسالت و سستی حرکت خواهد کرد، چون لازمه یک جامعه هشیار و پا بر رکاب، داشتن امیدی به آینده روشن است و طرح نقشه‌ای برای موفقیت در عرصه زندگی ابدی و حال آنکه نگاه کور بشر امروزی به زندگی محدود این دنیایی بر اساس ایدوئولوژی مادی، پایانی خمود و کسالت بار را به همراه خواهد داشت.
( باید کاری کرد. باید چاره‌ای اندیشید. باید نقشه راهی ترسیم کرد. باید آینده‌ای روشن درست کرد. جامعه در حال سقوط به دره ناامیدی و اضطراب و استرس است. فشار روانی همه را تهدید می کند). اینها همان نگرانی‌ها و فریادهایی هستند که روانشناسان غربی برمی‌آورند و خود را نیز در درون این باتلاق بی‌خدایی می‌بینند. موفقیت، آرامش، ثروتمندی، عشق، وجود حقیقی، مهرورزی، امید، آرزو، دعا، مراقبه، تخلیه روحی و ... کلیدواژه هایی هستند که باید آنها را در راستای خشکاندن ریشه اضطرابات و فشارهای روانی استخدام کرد و برای ایجاد نشاط کاری به کار گرفت.
بر این اساس باید کتاب‌هایی با ادبیات معنوی و عرفانی برای ترسیم آینده ای روشن و نورانی و موفقیت آمیز نوشته شود. با ادیان الهی که نمی‌شود کاری کرد، چون قید و بندهای آن پای خود روانشناسان و سیاستمداران غربی را محکم‌تر می‌بندد. پس باید دین تازه‌ای ترسیم شود. با ایدوئولوژی متفاوت، بر اساس تفکر اومانیستی اما پرکننده خلأ معنوی در جامعه‌ی در ورطه سقوط. بر این اساس که دین واحدی به صحنه اجتماع بیاید، ( وین دبلیو دایر ) مأمور می شود 10 اصل معنوی برای رسیدن به موفقیت بنویسد. ( دبی فورد ) مؤسسه یکپارچه را پایه گذاری می‌کند و با تکیه بر آموخته‌های خود از ( یونگ ) نیمه تاریک وجود را مطرح می‌کند و کتاب‌های ( راز سایه ) و ( جدایی معنوی ) را به نگارش در می‌آورد. و این ( نیل دولاند والش ) است که در این آب گل آلود ( دوستی با خدا ) را مطرح می‌کند و در آن با خدا حرف می‌زند و او را بارها محکوم می‌کند. ( اوشو ) مسئولیت تغییر مفهوم عشق را بر عهده می‌گیرد و ( عشق پرنده‌ای آزاد و رها ) را به رشته تحریر در می‌آورد و نهایت عشق را در منجلاب فحشا معنا می‌کند و ( پائولو کوئیلو ) به یاری او آمده و یازده دقیقه خود را با افتخار به عنوان ارگاسم عرفان به صحنه اوراق کتاب خود می‌کشاند. (کاترین پاندر )، ( قدرت دعا ) را در کتاب خود به نمایش می گذارد. ( ساتیا سای بابا ) ادعای اعجاز می‌کند و معجزه اصلی خود را ایجاد تغییر و تحول در درون انسانها بیان می‌دارد و ( ویلیام جیمز ) اصول ثروتمند شدن را می‌آموزد. همه اینها دست و پا زدن هایی است تا کشتی جامعه در ورطه غرق را به ساحل آرامش برسانند البته با تفکر فراماسونری و ایجاد بنای تازه ای از دین با تعریفی نو و شکلی جدید .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین