لطفا درباه ماهیت عرفان کابالا و رابطه آن با عرفان یهود، توضیح دهید. آیا عرفان کابالا مورد حمایت خود یهودیان میباشد؟ یکی از عوامل مهم ترویج آئین های شیطانی در طول قرون وسطی، تدوین و ترویج عقایدی مسموم تحت عنوان عرفان کابالا می باشد. عرفان کابالا حاصل ترکیب عقاید خرافی باستانی با مفاهیم دین یهود می باشد، که توسط یهودیان منحرف در طول قرن های متمادی صورت گرفته است. توجه ویژه ی این شبه عرفان به سحر و جادو و فلسفه بافی هایی که در مورد ماهیت شر و پیوند آن با ساحت خداوند برقرار نموده، موجب شده است که بسیاری از گروه های شیطان گرا در طول قرن های بعد، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، از مفاهیم و آئین های عرفان یهود در فرقه ها ی خود بهره گیری نمایند. علاوه بر ظرفیت بالای این عرفان برای پشتیبانی از آموزه های شیطانی ، نقش خاندان های متنفذ یهودی در تدوین و ترویج کابالا را نیز نباید نادیده گرفت. در این بخش علاوه بر تاریخچه کلی تدوین کابالا در طی قرون وسطی، اشاره ای کوتاه نیز به برخی آموزه های محوری این عرفان شرک آلود خواهیم داشت. کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می شود و تلفظ اروپایی کباله ی عبری است به معنای قدیمی و کهن. این واژه به شکل قباله در عربی به کار می رود.[1] اندیشه پردازان فرقه کابالا مدّعی هستند که این طریقت مکمل تورات است؛ اسراری است که خداوند بطور شفاهی و خصوصی به حضرت موسی ابلاغ کرد تا فقط در اختیار مَحرمان (قوم برگزیده) قرار گیرد. دین یهود پوستهای است آشکار و همه فهم از مفاهیم راز آمیز هستی و قلب ناشناختة آن کابالا است. این اسرار از زمان موسی (ع)، نسل به نسل، به خواصّی از یهودیان منتقل شد تا به امروز رسید. عنوان کابالا (قَباله) دقیقاً ناظر به کهن بودن آن است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحر پیشگی و کیمیاگری بازار گرمی داشت، جاذبه ای شگرف یافت.[2] پیروان آیین کابالا (کابالیست ها) نیز این مکتب را دانش سری و پنهان حاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای کهن قایل اند. برای نمونه مادام بلاواتسکی ،رهبر فرقه ی تئوسوفی، مدعی است که کابالا در اصل کتابی است رمز گونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی اسراییل بود به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیت های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفتند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون ، را از پیروان آیین کابالا می داند. این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای تصوف یهودی به عنوان یک مکتب مستقل فکری ، نیز پیشینه ی جدی نمی توان یافت. مشارکت یهودیان در نحله های فکری راز آمیز به فیلواسکندرانی در اوایل سده ی اول میلادی می رسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه ی اندیشه های دینی یهود در قالب فلسفه ی یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست به عبارت دیگر ، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله های فکر گسترده عرفانی رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذار بود و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی است. اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله ی سفر یصیرا (آفرینش نامه) و سفر بهیراء (روشنایی نامه) است. [3] سِفِر یصیرا با بیان 32 مجرا و قالب حکیمانه محیر العقول، که از طریق آنها خدا جهان را آفریده است، شروع می شود. این مجموعه عبارت است از ده سفیرا[4]، به علاوه بیست و دو حرف الفبای عبری.[5] سر آغاز طریقت کابالا به اوایل سده ی سیزدهم میلادی و به اسحاق کور می رسد که در بندر ناربن فرانسه می زیست. او برخی نظرات عرفانی بیان می داشت. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزش های عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائل اند و سیری استعلایی را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد می کنند. مفهوم "عین صوف"[6] ساخته ی اوست. این مفهوم را ، که به معنای لایتناهی است، اسحاق به معنای خداوند به کار برد ولی بعدها به معنای نظام هستی به طور عام به کار گرفته شد.[7] اسحاق کور نظریة سفیراها را پرورش داد[8] و پس از او شخصی به نام موسی بن نهمان[9] که در دربار جیمز اول (پادشاه اسپانیا و از سرکردگان جنگهای صلیبی) نفوذ داشت، بر اساس اندیشههای اسحاق کور مبحث صدور سفیراها را دنبال کرد و کتابهای او تا قرن چهاردهم بسیار مورد توجه بود.[10] در اواخر سده ی سیزدهم میلادی با تدوین کتاب "زوهر"[11]، تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سامان یافته و منسجم در آمد و شکل نهایی خود را یافت. این کتاب را "موسی بن شم تاو لئونی" در سال های 1280-1286 نوشت. زوهر در واقع بازنگاری و توسعه یک کتاب قدیمی بود و تفسیری عرفانی از عهد عتیق ارائه می کرد. تا زمان فوق کابالا واژه ای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب زوهر واژه ی کابالا به طور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید کابالیست نام گرفتند.[12] بن مایه اصلی عرفان یهود نخست از سنتهای ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شده بود، و همواره میکوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شر است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شر در ملکوت به یکدیگر پیوستهاند. این تفکر که در دورههای بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. بدین سان پای شر به عالم الوهیت و توحید کشیده شد. توصیفات خداوند در کتاب مقدس و داستان پادشاهانی همچون داود و سلیمان که دست و دامن خویش را به گناه آلودند، خدا شناسی کابالایی را به مراحل جالبتری رساند. چنانکه در این دین (عارف حتی از پذیرفتن این که احساس متعالی شرّ هم در خداست، روی برنمیتابد.)[13] تورات همواره داستان سرکشی قوم بنی اسرائیل و مجازات و عذاب خداوند و بعد توبه و هدایت و دوباره سرکشی بندگان و خشم خداست. این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز میآلاید. گاهی خشم خدا بر بنیاسرائیل چنان بالا میگیرد که پیامبرانش او را اندرز میدهند و آرام میسازند. صفات خشم و سخط که از صفات برجستة یهوه در تورات است، در قبالا تأثیر بسزایی گذاشت، به طوری که در مراتب تجلی ذات یکتا سفیرایی که بازوی چپ تجلیات خداوند است و گبورا (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته میشود و (این جهانِ عاصیِ پلیدِ شرّ که جنبة تاریک هر چیز زنده را تشکیل میدهد و او را از درون تهدید میکند برای نویسندة کتاب زوهر جنبة بسیار سحرانگیز و جذابی دارد.)[14] زیرا اینها نیز جلوة خداست و برای رسیدن به او باید خطا و گناه را نیز تجربه کرد. در زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و مؤنث معرفی میشوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیر اند و تجلیات مؤنث حامل قهر و سطوت و بنابراین شر هستند. خداوند یگانگی مطلق است که خیر و شر و مذکر و مؤنت در آن متحد میشود. این قدرت نمادین توجیهگر آیینهای جنسی در عرفان یهود شد. که در بزرگان کابالا نظیر شبتای زوی و یعقوب فرانک آشکار گردید.[15] سفیراهای شر در عالم الاهی سیترا احرا[16] نام دارند. یهودیان میتوانند با مراعات قوانین و توصیههای تورات به مهار کردن سیترا احرا کمک رسانند و توازن را در عالم حفظ کنند. این توازن یا هماهنگی همچنین لازم میآورد که برخی کارها به سود نیروهای ناپاکی انجام گیرند؛ گویا شر نوعی رشوة دینی میگیرد. به طور کلی گناهان اسرائیل نه تنها زندگی و نشاط به سیترا احرا میبخشند بلکه برای سمائیل نیز، که جنبة مذکر امور خبیثه است، امکان تسلط یافتن بر شخینا را، که جنبة مؤنث سفیراهای پاکی و قداست است، فراهم میآورند. آنگاه که چنین شد شخینا از شوهر حقیقی خود، تیفِرِت که جنبة مذکر سفیراهای نیک است، جدا میافتد.[17] بر اساس آموزه سفیراها، آموزة دیگری به نام شِمیطاها در عرفان یهود تعریف میشود. شمیطاها یا ادوار تاریخ میگوید که سفیراهای گوناگون متناوباً بر جهان حکومت میکنند.[18] در دورههایی سفیراهای خیر و در دورههایی سفیراهای شر. از زمان ظهور حضرت مسیح تجلیات خیر در زمین به اوج خود خواهد رسید و تا پیش از آن اوج تجلیات شر است. دورة تجلیات شر را عصر آکواریوس مینامند که انعکاس سیترا احرا در زمین است. این دورههای گوناگون قوانین و تورات خاص خود را دارد. زوهر از این مضامین اباحهگرایانه سربسته سخن گفته است.[19] این تعالیم به طور سینه به سینه منتقل میشده و در محافل سری کابالایی مورد عمل قرار میگرفته است. مراسم بلک مَس کاترین مدیچی[20] در قرن شانزده، آیین سری جنسی شبتای زوی و پیروانش که او را مسیح میدانستند در قرن هفده و آیین جنسی یعقوب فرانک در قرن هجده که از آن پس با شکل گیری فراماسونری سازماندهی شد؛ و سایر اعمال شبکههای سری مافیایی نمونههایی از قوانین توراتی عصر آکواریوس است.[21] به طور کلی می توان گفت: کابالا اولین نظام فکری بود که یک حکمت عرفانی را برای رفتار جنسی در مغرب زمین پرورش داد.[22] در آخر بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که با این همه قبالا یکی از شیوه های فکری در اندیشه یهودیت است که مورد قبول بسیاری از علما و اندیشمندان یهودی نمیباشد و آن را جریانی انحرافی از یهودیت فقهی و حاخامی میدانند و حتی آشنایی با این شیوه فکری را برای یهودیان توصیه نمی کنند.[23] موضع گیری های مختلف عالمان یهودی و غیر یهودی در برابر کابالا شاهد بر این مدعاست که این عرفان آمیزه ای از انحرافات عقیدتی اقوام باستانی با تعالیم وحیانی دین یهود است. چنان که "گرشوم شولم"[24] در کتاب "جریانات بزرگ در عرفان یهودی" می نویسد: (عرفان به گونه ای، نمایان گرِ زندگی عرفانی و خاطرة اسطورهای است ... بزرگترین نمادهای آئین قبالا (کابالا) ... با دنیای اسطوره میآمیزد ... تمام اسطورههای کهن که از مؤلّفان کتاب (باهر) و نیز تمام قبالا بر جای مانده است جملگی میراثی است که از آیین گِنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها به سهولت باعث نابودی شریعت (دین) و قانون شدهاند ... وجه شاخص الهیات قبالایی این است که میکوشد دنیای اسطورهای را تبیین کند تا اینکه عناصر اسطورهای احیا شود.)[25] به عقیده فیبر اولیوت[26]، مورخ یهودی: "کابالا سنتی است که برخی رهبران بنی اسرائیل از عقاید مصریان باستان آموختند و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل کردند." همچنین یکی دیگر از مورخان یهودی به نام تئودور ریناخ درباره آثار زیانبار عرفان کابالا بر دین یهود این گونه می نویسد: "کابالا یک سم بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آن راآلوده نمود."[27] نستا، اچ، وبستر[28] نویسنده انگلیسی کتاب "جوامع مخفی و جنبشهای ضدحکومت"[29] اشاره ای به غیر یهودی بودن عرفان کابالا نموده و می نویسد: "همانطور که میدانیم، کنعانیان قبل از سکونت بنی اسرائیل در فلسطین به جادوگری می پرداختند. مصر، هندوستان و یونان نیز طالعبینان و غیبگویان خود را داشتند. یهودیان به جای بیزاری جستن از جادوگری که در قوانین موسی آمده است، این هشدارها را نادیده گرفته، تحت تاثیر جو غالب، با سنت های مذهبی که از عقاید جادوگری به ارث برده بودند، عجین شدند. در همین زمان بخش نظری کابالای یهودی از فلسفة مجوسیان پارسی و از نوافلاطونیان و نوفیثاغورثیان عاریت گرفته شد. بنابراین، یکی از دلائل حقانیت مخالفین کابالیست ها این است که اینک به طور قطع می دانیم کابالا منشا کاملا یهودی نداشته است."[30] [1] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص243 [2] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص251 [3] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص244 [4] . Sefirah قبالا برخلاف یهودیتِ ظاهری چنین میآموزد که خلقت جهان از طریق سلسلهیی از فیضانات مقام الوهیتGodhead یا عین صوف صورت گرفته است. این ساختارهای فیض یا ده سفیروت ساخت درونی کل واقعیت و ساخت درونی تجلی الاهی است. سِفیرا (سفیروتها) نشاندهندهی هماهنگی دقیقاً متوازنیاند که برای سیلان نیروی الاهی این امکان را فراهم میآورند که بقای انسان و طبیعت را تأمین کند. گناه آدمیان بر این هماهنگی تأثیر گذاشته آن را برمیآشوبد و زمینه را برای فعال شدن شرِّ موجود در آن آماده میکند. قبالا همهی اعتقادات و آیینهای عمدهی یهودیت را مطابق الاهیات باطنی خود که رنگی از همهخدایی دارد از نو تعبیر میکند. (فرهنگ ادیان جهان، ص480) [5] . باورها و آئین های یهودی، ص 149 [6] . Ein Sof [7] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص246 [8] . باورها و آیینهای یهودی، ص156 [9] . توضیحات بیشتر پیرامون این شخصیت و فعالیت هایش در همین فصل و در بخش "فراماسونری و کابالا" آمده است. [10] . زرسالاران یهودی و پارسی، ج2، ص247 [11] . Zohar [12] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص245 [13] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص60 [14] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص308 [15] . باورها و آیینهای یهودی، ص159 و160 [16] . Sitra Achra اصطلاحی که در قبالا برای قوای شر به کار میرود و در لغت به معنی (روی دیگر) است. (فرهنگ ادیان جهان، ص404) [17]. باورها و آیینهای یهودی،ص161 [18] . باورها و آیینهای یهودی، ص159 [19] . باورها و آیینهای یهودی، ص159 [20] . توضیحات بیشتر پیرامون این شخصیت در فصل "شیطان گرایی در دوره مدرن"، بخش "قرن شانزدهم" آمده است. [21] . شیطان پرستی موجی در زمان حال یا طرحی برای آینده [22] . دانشنامه فشرده ادیان زنده، ص 55 [23] . به نقل از سایت رسمی انجمن کلیمیان تهران (www.iranjewish.com) ، ذیل معرفی کتاب "آئین قبالا" نوشته شیوا کاویانی. [24] . Gershom Sholem گرشوم شولم (1897-1982) در سال 1923 به دانشگاه عبری اورشلیم پیوست و در سمت استاد درس عرفان یهود و قبالا (1933-1965) خدمت کرده است. کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی یکی از تألیفات مهم اوست. [25] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 83 [26] .Feber de'Olivet [27] . فراماسونری جهانی ، ص 23 [28] . Nesta H.Webster [29] . Secret Societies and Subversive Movment [30] . فراماسونری جهانی، ص 42 نوشته شده توسط: حسین عرب
لطفا درباه ماهیت عرفان کابالا و رابطه آن با عرفان یهود، توضیح دهید. آیا عرفان کابالا مورد حمایت خود یهودیان میباشد؟
لطفا درباه ماهیت عرفان کابالا و رابطه آن با عرفان یهود، توضیح دهید. آیا عرفان کابالا مورد حمایت خود یهودیان میباشد؟
یکی از عوامل مهم ترویج آئین های شیطانی در طول قرون وسطی، تدوین و ترویج عقایدی مسموم تحت عنوان عرفان کابالا می باشد. عرفان کابالا حاصل ترکیب عقاید خرافی باستانی با مفاهیم دین یهود می باشد، که توسط یهودیان منحرف در طول قرن های متمادی صورت گرفته است. توجه ویژه ی این شبه عرفان به سحر و جادو و فلسفه بافی هایی که در مورد ماهیت شر و پیوند آن با ساحت خداوند برقرار نموده، موجب شده است که بسیاری از گروه های شیطان گرا در طول قرن های بعد، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، از مفاهیم و آئین های عرفان یهود در فرقه ها ی خود بهره گیری نمایند.
علاوه بر ظرفیت بالای این عرفان برای پشتیبانی از آموزه های شیطانی ، نقش خاندان های متنفذ یهودی در تدوین و ترویج کابالا را نیز نباید نادیده گرفت. در این بخش علاوه بر تاریخچه کلی تدوین کابالا در طی قرون وسطی، اشاره ای کوتاه نیز به برخی آموزه های محوری این عرفان شرک آلود خواهیم داشت.
کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می شود و تلفظ اروپایی کباله ی عبری است به معنای قدیمی و کهن. این واژه به شکل قباله در عربی به کار می رود.[1] اندیشه پردازان فرقه کابالا مدّعی هستند که این طریقت مکمل تورات است؛ اسراری است که خداوند بطور شفاهی و خصوصی به حضرت موسی ابلاغ کرد تا فقط در اختیار مَحرمان (قوم برگزیده) قرار گیرد. دین یهود پوستهای است آشکار و همه فهم از مفاهیم راز آمیز هستی و قلب ناشناختة آن کابالا است. این اسرار از زمان موسی (ع)، نسل به نسل، به خواصّی از یهودیان منتقل شد تا به امروز رسید. عنوان کابالا (قَباله) دقیقاً ناظر به کهن بودن آن است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحر پیشگی و کیمیاگری بازار گرمی داشت، جاذبه ای شگرف یافت.[2]
پیروان آیین کابالا (کابالیست ها) نیز این مکتب را دانش سری و پنهان حاخام های یهودی می خوانند و برای آن پیشینه ای کهن قایل اند. برای نمونه مادام بلاواتسکی ،رهبر فرقه ی تئوسوفی، مدعی است که کابالا در اصل کتابی است رمز گونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی اسراییل بود به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیت های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفتند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون ، را از پیروان آیین کابالا می داند.
این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای تصوف یهودی به عنوان یک مکتب مستقل فکری ، نیز پیشینه ی جدی نمی توان یافت. مشارکت یهودیان در نحله های فکری راز آمیز به فیلواسکندرانی در اوایل سده ی اول میلادی می رسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه ی اندیشه های دینی یهود در قالب فلسفه ی یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست به عبارت دیگر ، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله های فکر گسترده عرفانی رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذار بود و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی است.
اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله ی سفر یصیرا (آفرینش نامه) و سفر بهیراء (روشنایی نامه) است. [3] سِفِر یصیرا با بیان 32 مجرا و قالب حکیمانه محیر العقول، که از طریق آنها خدا جهان را آفریده است، شروع می شود. این مجموعه عبارت است از ده سفیرا[4]، به علاوه بیست و دو حرف الفبای عبری.[5]
سر آغاز طریقت کابالا به اوایل سده ی سیزدهم میلادی و به اسحاق کور می رسد که در بندر ناربن فرانسه می زیست. او برخی نظرات عرفانی بیان می داشت. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزش های عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائل اند و سیری استعلایی را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد می کنند. مفهوم "عین صوف"[6] ساخته ی اوست. این مفهوم را ، که به معنای لایتناهی است، اسحاق به معنای خداوند به کار برد ولی بعدها به معنای نظام هستی به طور عام به کار گرفته شد.[7] اسحاق کور نظریة سفیراها را پرورش داد[8] و پس از او شخصی به نام موسی بن نهمان[9] که در دربار جیمز اول (پادشاه اسپانیا و از سرکردگان جنگهای صلیبی) نفوذ داشت، بر اساس اندیشههای اسحاق کور مبحث صدور سفیراها را دنبال کرد و کتابهای او تا قرن چهاردهم بسیار مورد توجه بود.[10]
در اواخر سده ی سیزدهم میلادی با تدوین کتاب "زوهر"[11]، تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سامان یافته و منسجم در آمد و شکل نهایی خود را یافت. این کتاب را "موسی بن شم تاو لئونی" در سال های 1280-1286 نوشت. زوهر در واقع بازنگاری و توسعه یک کتاب قدیمی بود و تفسیری عرفانی از عهد عتیق ارائه می کرد. تا زمان فوق کابالا واژه ای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب زوهر واژه ی کابالا به طور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید کابالیست نام گرفتند.[12]
بن مایه اصلی عرفان یهود نخست از سنتهای ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شده بود، و همواره میکوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شر است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شر در ملکوت به یکدیگر پیوستهاند. این تفکر که در دورههای بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. بدین سان پای شر به عالم الوهیت و توحید کشیده شد.
توصیفات خداوند در کتاب مقدس و داستان پادشاهانی همچون داود و سلیمان که دست و دامن خویش را به گناه آلودند، خدا شناسی کابالایی را به مراحل جالبتری رساند. چنانکه در این دین (عارف حتی از پذیرفتن این که احساس متعالی شرّ هم در خداست، روی برنمیتابد.)[13] تورات همواره داستان سرکشی قوم بنی اسرائیل و مجازات و عذاب خداوند و بعد توبه و هدایت و دوباره سرکشی بندگان و خشم خداست. این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز میآلاید. گاهی خشم خدا بر بنیاسرائیل چنان بالا میگیرد که پیامبرانش او را اندرز میدهند و آرام میسازند.
صفات خشم و سخط که از صفات برجستة یهوه در تورات است، در قبالا تأثیر بسزایی گذاشت، به طوری که در مراتب تجلی ذات یکتا سفیرایی که بازوی چپ تجلیات خداوند است و گبورا (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته میشود و (این جهانِ عاصیِ پلیدِ شرّ که جنبة تاریک هر چیز زنده را تشکیل میدهد و او را از درون تهدید میکند برای نویسندة کتاب زوهر جنبة بسیار سحرانگیز و جذابی دارد.)[14] زیرا اینها نیز جلوة خداست و برای رسیدن به او باید خطا و گناه را نیز تجربه کرد.
در زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و مؤنث معرفی میشوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیر اند و تجلیات مؤنث حامل قهر و سطوت و بنابراین شر هستند. خداوند یگانگی مطلق است که خیر و شر و مذکر و مؤنت در آن متحد میشود. این قدرت نمادین توجیهگر آیینهای جنسی در عرفان یهود شد. که در بزرگان کابالا نظیر شبتای زوی و یعقوب فرانک آشکار گردید.[15]
سفیراهای شر در عالم الاهی سیترا احرا[16] نام دارند. یهودیان میتوانند با مراعات قوانین و توصیههای تورات به مهار کردن سیترا احرا کمک رسانند و توازن را در عالم حفظ کنند. این توازن یا هماهنگی همچنین لازم میآورد که برخی کارها به سود نیروهای ناپاکی انجام گیرند؛ گویا شر نوعی رشوة دینی میگیرد. به طور کلی گناهان اسرائیل نه تنها زندگی و نشاط به سیترا احرا میبخشند بلکه برای سمائیل نیز، که جنبة مذکر امور خبیثه است، امکان تسلط یافتن بر شخینا را، که جنبة مؤنث سفیراهای پاکی و قداست است، فراهم میآورند. آنگاه که چنین شد شخینا از شوهر حقیقی خود، تیفِرِت که جنبة مذکر سفیراهای نیک است، جدا میافتد.[17]
بر اساس آموزه سفیراها، آموزة دیگری به نام شِمیطاها در عرفان یهود تعریف میشود. شمیطاها یا ادوار تاریخ میگوید که سفیراهای گوناگون متناوباً بر جهان حکومت میکنند.[18] در دورههایی سفیراهای خیر و در دورههایی سفیراهای شر. از زمان ظهور حضرت مسیح تجلیات خیر در زمین به اوج خود خواهد رسید و تا پیش از آن اوج تجلیات شر است. دورة تجلیات شر را عصر آکواریوس مینامند که انعکاس سیترا احرا در زمین است. این دورههای گوناگون قوانین و تورات خاص خود را دارد. زوهر از این مضامین اباحهگرایانه سربسته سخن گفته است.[19] این تعالیم به طور سینه به سینه منتقل میشده و در محافل سری کابالایی مورد عمل قرار میگرفته است. مراسم بلک مَس کاترین مدیچی[20] در قرن شانزده، آیین سری جنسی شبتای زوی و پیروانش که او را مسیح میدانستند در قرن هفده و آیین جنسی یعقوب فرانک در قرن هجده که از آن پس با شکل گیری فراماسونری سازماندهی شد؛ و سایر اعمال شبکههای سری مافیایی نمونههایی از قوانین توراتی عصر آکواریوس است.[21] به طور کلی می توان گفت: کابالا اولین نظام فکری بود که یک حکمت عرفانی را برای رفتار جنسی در مغرب زمین پرورش داد.[22]
در آخر بد نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که با این همه قبالا یکی از شیوه های فکری در اندیشه یهودیت است که مورد قبول بسیاری از علما و اندیشمندان یهودی نمیباشد و آن را جریانی انحرافی از یهودیت فقهی و حاخامی میدانند و حتی آشنایی با این شیوه فکری را برای یهودیان توصیه نمی کنند.[23] موضع گیری های مختلف عالمان یهودی و غیر یهودی در برابر کابالا شاهد بر این مدعاست که این عرفان آمیزه ای از انحرافات عقیدتی اقوام باستانی با تعالیم وحیانی دین یهود است. چنان که "گرشوم شولم"[24] در کتاب "جریانات بزرگ در عرفان یهودی" می نویسد: (عرفان به گونه ای، نمایان گرِ زندگی عرفانی و خاطرة اسطورهای است ... بزرگترین نمادهای آئین قبالا (کابالا) ... با دنیای اسطوره میآمیزد ... تمام اسطورههای کهن که از مؤلّفان کتاب (باهر) و نیز تمام قبالا بر جای مانده است جملگی میراثی است که از آیین گِنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها به سهولت باعث نابودی شریعت (دین) و قانون شدهاند ... وجه شاخص الهیات قبالایی این است که میکوشد دنیای اسطورهای را تبیین کند تا اینکه عناصر اسطورهای احیا شود.)[25]
به عقیده فیبر اولیوت[26]، مورخ یهودی: "کابالا سنتی است که برخی رهبران بنی اسرائیل از عقاید مصریان باستان آموختند و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل کردند." همچنین یکی دیگر از مورخان یهودی به نام تئودور ریناخ درباره آثار زیانبار عرفان کابالا بر دین یهود این گونه می نویسد: "کابالا یک سم بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آن راآلوده نمود."[27]
نستا، اچ، وبستر[28] نویسنده انگلیسی کتاب "جوامع مخفی و جنبشهای ضدحکومت"[29] اشاره ای به غیر یهودی بودن عرفان کابالا نموده و می نویسد: "همانطور که میدانیم، کنعانیان قبل از سکونت بنی اسرائیل در فلسطین به جادوگری می پرداختند. مصر، هندوستان و یونان نیز طالعبینان و غیبگویان خود را داشتند. یهودیان به جای بیزاری جستن از جادوگری که در قوانین موسی آمده است، این هشدارها را نادیده گرفته، تحت تاثیر جو غالب، با سنت های مذهبی که از عقاید جادوگری به ارث برده بودند، عجین شدند. در همین زمان بخش نظری کابالای یهودی از فلسفة مجوسیان پارسی و از نوافلاطونیان و نوفیثاغورثیان عاریت گرفته شد. بنابراین، یکی از دلائل حقانیت مخالفین کابالیست ها این است که اینک به طور قطع می دانیم کابالا منشا کاملا یهودی نداشته است."[30]
[1] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص243
[2] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص251
[3] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص244
[4] . Sefirah قبالا برخلاف یهودیتِ ظاهری چنین میآموزد که خلقت جهان از طریق سلسلهیی از فیضانات مقام الوهیتGodhead یا عین صوف صورت گرفته است. این ساختارهای فیض یا ده سفیروت ساخت درونی کل واقعیت و ساخت درونی تجلی الاهی است. سِفیرا (سفیروتها) نشاندهندهی هماهنگی دقیقاً متوازنیاند که برای سیلان نیروی الاهی این امکان را فراهم میآورند که بقای انسان و طبیعت را تأمین کند. گناه آدمیان بر این هماهنگی تأثیر گذاشته آن را برمیآشوبد و زمینه را برای فعال شدن شرِّ موجود در آن آماده میکند. قبالا همهی اعتقادات و آیینهای عمدهی یهودیت را مطابق الاهیات باطنی خود که رنگی از همهخدایی دارد از نو تعبیر میکند. (فرهنگ ادیان جهان، ص480)
[5] . باورها و آئین های یهودی، ص 149
[6] . Ein Sof
[7] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص246
[8] . باورها و آیینهای یهودی، ص156
[9] . توضیحات بیشتر پیرامون این شخصیت و فعالیت هایش در همین فصل و در بخش "فراماسونری و کابالا" آمده است.
[10] . زرسالاران یهودی و پارسی، ج2، ص247
[11] . Zohar
[12] . زرسالاران یهودی وپارسی، ج2، ص245
[13] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص60
[14] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص308
[15] . باورها و آیینهای یهودی، ص159 و160
[16] . Sitra Achra اصطلاحی که در قبالا برای قوای شر به کار میرود و در لغت به معنی (روی دیگر) است. (فرهنگ ادیان جهان، ص404)
[17]. باورها و آیینهای یهودی،ص161
[18] . باورها و آیینهای یهودی، ص159
[19] . باورها و آیینهای یهودی، ص159
[20] . توضیحات بیشتر پیرامون این شخصیت در فصل "شیطان گرایی در دوره مدرن"، بخش "قرن شانزدهم" آمده است.
[21] . شیطان پرستی موجی در زمان حال یا طرحی برای آینده
[22] . دانشنامه فشرده ادیان زنده، ص 55
[23] . به نقل از سایت رسمی انجمن کلیمیان تهران (www.iranjewish.com) ، ذیل معرفی کتاب "آئین قبالا" نوشته شیوا کاویانی.
[24] . Gershom Sholem گرشوم شولم (1897-1982) در سال 1923 به دانشگاه عبری اورشلیم پیوست و در سمت استاد درس عرفان یهود و قبالا (1933-1965) خدمت کرده است. کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی یکی از تألیفات مهم اوست.
[25] . جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 83
[26] .Feber de'Olivet
[27] . فراماسونری جهانی ، ص 23
[28] . Nesta H.Webster
[29] . Secret Societies and Subversive Movment
[30] . فراماسونری جهانی، ص 42
نوشته شده توسط: حسین عرب
- [سایر] کابالا آیا آیینی جادویی است؟ جادو با کابالا و عرفان یهود چه ارتباطی دارد؟
- [سایر] بین عرفان یهود- کابالا- و اومانیسم چه ارتباطی وجود دارد؟
- [سایر] حلول گرایی در عرفان یهود- کابالا- به چه معناست؟
- [سایر] آیا عرفان یهود (کابالا) شیطانی است؟اگر شما چنین نگرشی دارید بفرمایید چرا کابالا را شیطانی می دانند؟
- [سایر] رابطه عرفان کابالا با ترویج آیین های شیطانی چیست؟
- [سایر] کابالا چیست و آیا کل سنت عرفانی یهود، کابالا نامیده می شود؟ مهمترین کتب کابالا چیست؟
- [سایر] حسیدیسم قرون وسطی و حسیدیسم جدید چه رابطه ای با عرفان یهود دارند؟
- [سایر] ارتباط جادو با آیین یهود؟ کابالا چیست؟
- [سایر] منظور از عرفان کابالا چیست؟ چه اصول و آموزه هایی دارد؟
- [سایر] منظور از عرفان یهود چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] کافر (یعنی کسی که منکر خدا است و یا برای خدا شریک قرار میدهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول ندارد و همچنین کسی که در یکی از اینها شک داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاک هستند؛ و کسی که ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند) را منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز به انکار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، کافر ونجس میباشد و در غیر این صورت نجس نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کافر؛ یعنی کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبد اللَّه صلی الله علیه و آله را قبول ندارد نجس است و انکار چه به قلب باشد و چه به زبان سبب کفر میگردد و همچنین غلات (یعنی کسانی که یکی از معصومین علیهمالسلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی کسانی که دشمنی اهل بیت علیهمالسلام را دین خود قرار دهند) نجسند و لکن اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و زردشتیان بنا بر احتیاط نجس میباشند. و کسی که یکی از ضروریات دین مانند نماز و روزه را که تمام مسلمانان آنها را جزء دین اسلام میدانند انکار کند، شرعاً کافر به شمار میآید، مگر در دو صورت: اوّل: بدانیم که انکار وی از روی شبهه است، مثلاً تازه مسلمانیست که از احکام اسلامی آگاهی چندانی ندارد؛ دوم: بدانیم که انکارکننده به خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایمان قلبی دارد، در این دو صورت اگر انکارکننده شهادتین را بر زبان جاری ساخته، مسلمان میباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] خمس را باید دو قسمت کرد، یک قسمت آن سهم سادات است (8) و باید به سیّد فقیر یا سیّد یتیم یا به سیّدی که در سفر درمانده شده بدهند، سهم سیّد یتیم را با اجازه ولیّ صرف وی میکنند یا به ولیّ وی میدهند تا آن را صرف یتیم کند، سهم سادات را باید به مجتهد جامع الشّرائط داد تا به مصرف آن برساند، یا با اجازه وی، آن را به مصرفش برسانند، نصف دیگر خمس سهم امام علیهالسلام است که در این زمان باید به مجتهد جامع الشّرائط بدهند یا به مصرفی که او اجازه میدهد برسانند، ولی اگر انسان بخواهد سهم امام علیهالسلام را به مجتهدی که از او تقلید نمیکند بدهد، در صورتی به او اذن داده میشود که بداند آن مجتهد، سهم امام علیهالسلام را در مصرفی صرف میکند که مجتهدی که از او تقلید میکند جایز میداند. آنچه در این مسأله گفته شد در مورد اکثر چیزهاییست که خمس در آنها واجب است، ولی در مورد مال حلال مخلوط به حرام، برای پاک شدن مال از حرام باید خمس آن را صدقه داد. مصرف خمس در مورد زمینی که کافر ذمّی از مسلمان میخرد، تابع ماهیت حقوقی این خمس میباشد که در کتب استدلالی بررسی شده است.
- [آیت الله اردبیلی] وصی در رابطه با برداشتن اجرت از مال میّت یکی از چند صورت را دارد: اوّل:اگر مورد وصیّت انجام معاملات باشد، چنانچه وصیّت کننده اجرتی برای وصی تعیین نکرده و وصی هم آن را به طور مجّانی قبول کرده باشد، عمل به وصیّت واجب است و حق ندارد برای عمل کردن به آن اجرتی از مال میّت بردارد و اگر برای او اجرتی معیّن کرده یا وصی آن را مجّانی قبول نکرده باشد، اجرت آن را طلبکار است. دوم: اگر مورد وصیّت، انجام عبادات نظیر حجّ و نماز و روزه برای میّت باشد، چنانچه وصیّ در زمان حیات میّت انجام آن را به طور مجّانی قبول کرده باشد، باید به همان نحو عمل کند و اگر انجام آن را با اجرت قبول کرده باشد، یکی از دو حالت را دارد: الف وصیّت کننده اجرت انجام آنها را معیّن کرده باشد که در این صورت، در حکم اجاره است و وصی باید طبق مفاد وصیّت عمل نماید و اجرت معیّن را از مال میّت بردارد. ب وصیّت کننده اجرت آن را به طور نامعیّن قرار داده باشد که در این صورت، در حکم اجاره باطل بوده و بعید نیست وصیّ بتواند اجرت معمولی کار خود را از مال میّت بردارد. سوم:اگر وصیّت به شکل جُعاله باشد به عنوان مثال وصیّت کننده گفته باشد: (هر کس پس از مرگ من از طرف من حجّ بجا آورد فلان مبلغ از دارایی من مال او باشد) وصیّ به همان اندازه که مقرّر شده مستحقّ اجرت میباشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.