خنجر کینه و عداوت بر حنجره ادیان نهادن زیر نقاب معنویتگرایی! آیا لازمه عارف زیستن و معنوی اندیشیدن آن است که تَبر به دوش، به دنبال ریشه ادیان گام برداریم؟! بعضی از منوّرالفکران(!) تئوری معنویت فرادینی را مطرح کردهاند، به این معنا که میتوان دین را بوسید و گوشهای نهاد و معنوی هم بود! با این استدلال که؛ معنویت و دینداری هیچ تلازمی با یکدیگر ندارند! از آن جا که فطرت انسان، الهی است و این ادّعا قابل پذیرش فطرت و وجدان بیدار بشریّت نیست بعضی از جریانهای معنویتگرا مانند کابالیسم مدّعی هستند که عرفان را فقط در منظومههای خاصّ دینی، یعنی؛ مسیحیت و اسلام و یهودیت میتوان یافت. حقیقت هم این است که عرفان باید ملازم با دین بوده، نه گسیخته از دین باشد و یا به نبرد با ادیان به پا خیزد. اما سخن کابالیستها ( عارفنمایان یهودی) ادّعای بیش نبوده و خطر آنها به مراتب بیش از خطر منورالفکران(!) است. کابالیسم، نقاب معنویتگرایی و دینداری به صورت افکنده و دینستیزی را در رأس استراتژیهای مهم و دیرین خود قرار داده است. ادعای بزرگ کابالیسم گِرهارد گِرشوم شولم مفسّر عرفان یهودی می گوید : (اشتباهی فاحش است که بپنداریم تمامی آنچه را عرفان می نامیم همانند آن تجارب شخصی است که در مقام جذبه یا مراقبه مجذوبانه خویش تحقق یافته است... عرفان مجرد یا انتزاعی وجود ندارد . پدیده یا تجربه ای که نسبت خاصی با سایر پدیده ها نداشته باشد نیز، وجود ندارد[ اصلاً] عرفان این چنینی وجود ندارد بلکه فقط در منظومه های خاص دینی ، یعنی: مسیحیت ،اسلام و یهود می توان چنین چیزهایی[عرفان هایی] را یافت. ...همان گونه که اِوِلین آندرهیل به درستی خاطرنشان کرده است: مفاهیم رایج مبنی بر این که عارف چونان آنارشیست دینی است که به دین خویش هیچ وفاداری نمی کند، چندان اعتباری ندارد. حال آنکه تاریخ بهتر نشان می دهد که عارفان بزرگ، مؤمنان وفادار ادیان بزرگ بوده اند).(جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 52-53) ایزیدور اپستاین می نویسد: عرفان یهودی ریشه در کتاب مقدس دارد...معجزاتی که انبیا از جمله موسی، ایلیا و الیشع انجام داده اند مستلزم نوعی پیوند درونی بین جهان پدیداری و عالَم فراحسی است که به درستی می توان نام عرفان عملی را بر آن اطلاق کرد. داستان آفرینش در (سِفر پیدایش)، رؤیای إشعیا در معبد، توصیفات عَرابه الهی در فصل اول (کتاب حزقیال نبی) در بر دارنده آموزه هایی درباره عالم چیستی ذات الوهیت هستند که نقطه آغاز بخش عظیمی از تاملات عرفانی در یهودیت متاخر را تشکیل می دادند. همین طور رویاهای مکاشفه آمیز در کتاب (دانیال نبی) با تصویر آن از فرشتگان نگهبان، رودهای آتش،(روزگاران کهن) ونیز پیش بینی مسیحانۀ آن ، همه وهمه آکنده از آرا و تعالیم باطنی دربارۀ ( پایان ایام) هستند که خود الهام بخش مقولۀ گستردهای از ادبیات دینی-کتب مکاشفه ای – از جمله (کتاب عزرا) ، (کتاب یوئیل) و کهن ترین و نیز مهم ترین همه آنها(کتاب اُخنوخ)(تقریبا 200 سال قبل از میلاد) گردید که به وجود نوعی جنبش عرفانی در اسراییل گواهی می دهند.(یهودیت بررسی تاریخی،ص 270) احترام و تعزیز شریعت همواره و عمیقا در یهود ریشه گرفته است و حتی عارفان که به سنّت شکنی مأمورند همان سیاق احترام به شریعت را مراعات می کردند. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص69) معرفت عرفانی به آن معنا که یک معتقد به آیین قَبّالا می فهمد ، امری شخصی مربوط به او نیست که فقط بر وی و به مدد تجربه شخصی نازل شده باشد ، بر عکس ناب ترین و پاک ترین و نزدیک ترین نوع کمال است ... معرفت به اشیاء مریدان خود و امور انسانی و الهی که حضرت آدم ، پدر نوع بشر در اختیار داشت از آنِ عارف نیز هست... وظیفه او این است که سِرّ وحی خداوند به حضرت آدم را برای مریدان خویش قابل حصول نماید.(جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص69) دین ستیزی کابالیسم؛ در میان ادّعاهای عارف مسلکان یهودی، دُم خروسی دیده می شود که نقاب معنویت گرایی را از چهره آنان افکنده و دین ستیزی آنان را نمایان می کند. اندیشه آنتروپومورفیسمی(انسان انگاری خدا) anthropomorphism ، پیوند ناگسستنی عرفان یهود با اسطوره های کهن و تلاش برای إحیای آنها، تار و پود عرفان یهودی را به هم تنیده و این گونه باورها با کتاب مقدس و آموزه های دینی تناقض دارد. گرچه با تأسف باید اذعان کرد که دین یهود، از افکار مسموم کابالیسم در امان نبوده و در آن انحراف دیده می شود ، ولی با این حال، بخش های مهمی از کتاب مقدس، جان کلام را بیان نموده و مؤیّدی بر استدلال ماست. کابالیسم و آنتروپومورفیسم(انسان انگاری خدا) anthropomorphism در تخیّل عارفان نمایان یهودی، خداوند مانند انسان، جسم و وزن دارد و برای کابالیست ها قابل رؤیت است ! ! در این راستا ، بخشی از کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی را تبیین و تحلیل می کنیم؛ ...در ضمن قطعه ای از هِخالوت اصغر نقل شده است که( [عارف] از خدایی سخن می راند که ما فوق مخلوقات خویش است و حتی از چشم ملائکه ای که به خدمت حضرتش قائمند، مکنون است ولی بنفسه حضرتش را برای رَبی اَکیبا، در مکاشفه عرش نازل فرمود). رساله شیعور قوماه - که به اندازه قامت خداوند(جسم و بدن خدا )[می پردازد] طبق ترجمه کلمه (قوما) در زبان آرامی- با خشن ترین دشمنی ها در میان همه محافل یهودی روبرو گشت. اما عارفان قبالایی [از آن حمایت کردند] آن را به عنوان سنبل مطلوب و روح نافذ مکاشفه وشهود لحاظ کردند. ...در واقع غیر ممکن است که بتوان (بدن شخینا) یا جسم خداوند را آن گونه که بسیاری از آنان [عُرفا در هِخالوت اصغر] ادّعا می کنند و توصیف کرده اند ، بیان کرد. واحدهای شمردن بسیار بزرگ است بر طبق این واحدها وزن حضرت خالق بیش از 236000 پاره سنگ است. بر طبق حدیث دیگری ، فقط وزن کف پای او 30 میلیون پاره سنگ است . ولی (اندازه هر پاره سنگ خدا ، سه مایل و هر مایل او 10 هزار یارد و هر یارد ، سه پهنا از پهناهای الهی است که هر پهنایش تمامی جهان را در بر می گیرد...) در وسط [بحث]شیعور قوماه با قطعه ای روبرو می شویم :(ظهور وجه خدا درست مانند جنبه اسکلت استخوانی است...هیچ مخلوقی نتواند آن را درک کند جسم وی مانندزبرجد سبز است. نور او به نحوی عظیم تاریکی را میشکافد . سحاب و عماء [حجاب] او را احاطه کرده است... در نوشته های گنوسی قرن دو وسه در دستنوشته های یونانی و قبطی که بر جای مانده است به تناوب شأن جسمانی وروح عرفانی منعکس شده است. و قطعاتی شبیه انسان انگاری خدا (آنتروپومورفیسم)anthropomorphism را می یابیم. حزقیال نبی در کرسی یا عرش مرکابا (چهره ای شبیه به انسان ) را دید (حزقیال26:1 ) (انسان عَزَلی) همیشه جالس بر کرسی مرکابا ، همانی [است] که در شیعور قوماه آن را یوصر برشیت yotser bereshit یا خالق و صانع جهان می نا مند. گنوسی های ضد یهود در قرون دو و سه میلادی حد تمایز و خط فاصل دقیقی میان خدا به عنوان ذات غیب لا یُدرکِ مصدرِ خیرات و خدا به عنوان خالق و صانع کشیده اند که این دومی با خدای اسراییل [ شِخینا ] شباهت دارد. ثنویتی از نوع گنوسی (خالق و خدای حقیقی) آن، برای یهودیان سنت گرا غیر قابل تصور بوده است. در عوض خدای صانع به وسییله ممارست در ایده آنتروپومورفیسم عرفانی ، مبدل به ظهور خداوند بر (کرسی بهاء)یا (عرش جلال) گشت که در آن مقرّ، قابل رؤیت است ولی اینک به سبب تنزیه ذات متعالیش ، عاجز از وجودی است که در واقع بتواند مرئی گردد . شیعور قوماه اشاره به ابعاد الوهیت نمی کند ولی اشاره به ظهور ابعاد جسمانی می کند. رَبی اَکیبا :(حضرت خداوند نظیر ما می باشد همان طور که از قبل چنین بوده است اما حضرتش اعظم از هر عظیمی است و ین بهاء حضرت اوست که برای ما مکنون است) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی صص 115- 120) ایزیدور اپستاین می گوید : (شیعور قوماه (حدود قامت خداوند) ارتباط نزدیکی به ادبیات هخالوت داشت و متعلق به همین دوره [گائونی] بود.رساله فوق العاده ای که می خواهد ابعاد جسمانی ذات اُلوهیت را توصیف کند. این اثر به عالم تلمودی قرن دوم، ربی ییشماعل[اسماعیل]نسبت داده می شد، یهودا هَلوی این رساله را همچون طریقی ارزشمند می دانست که[به وسیله آن] ارواح ساده و مؤمن می توانند از خُرافه پرستی به ایمان مذهبی سفر کنند). (یهودیت بررسی تاریخی ص 273) کابالیسم و احیای اسطوره های شریعت ستیز : جولیوس گرینستون می نویسد: (کتاب تَلمود) مشتمل بر دو عنصر است: (هَلّاخا) و (اَگادا) که به ترتیب عبارتند از (قانون) و (افسانه) . إمانوئل دویچ : دو جریان یاد شده گاهی موازی با یکدیگر حرکت میکنند، گاهی مکمل و گاهی مانع تأثیر یکدیگرند. یکی از مغز نشأت میگیرد و دیگری از دل؛ یکی نثر است و دیگری شعر. یکی تمام ویژگیهای استدلال و تحقیق و مقایسه و ... را دارد در حالی که دیگری از واهمه و خیال، احساس و ... برمی خیزد. اهمیت هلّاخا و بی اهمیتی اگادا: اصول اعتقادی بسیاری که به شکل (اگادا) در تلمود آمده، استطرادی و جنبی و متفرّع بر اصول عملی (هلاخا)ی آن است. اصحاب تلمود بررسی شریعت را در درجه اول اهمیت قرار میدادند. (انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس گرینستون ، ص53-54) آقای شولم در مورد تأثیر اسطوره أگادا در کابالا می گوید: آنچه ایشان (عرفای یهود) را از فیلسوفان متمایز میسازد این است که عُرفا (اَگادا) را بیروح نمیدانند. آنان در تداوم تاریخی جهان با آن زندگی میکنند. محصول اگادا عنصر ثابت ادبیات قبالایی میباشد که وقتی اولی (أگادا) ناپدید شد دومی (ادبیات قبالایی) نیز رو به نابودی میگذارد. کل أگادا را میتوان به طرقی، مانند اسطوره شناسی عمومی جهان یهودی محفوظ داشت. هیچ قَبالایی هرگز از بذل توجه به اگادای کهن رنجور نگشت و شرمسار نشد. خصوصاً آن اگاداهایی که بوسیله یهودیان (روشنفکر) یا درس خوانده تکفیر شدند با شور و شوق فروان مورد استقبال قَبالاییها قرار گرفتند. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی ، فصل اول ،ص80-79) گرشوم شولم عصری را می ستاید که انسان ها به خدایان متعدد معتقد بودند، و آن عصر را دوران شکوفایی و اوج عرفان دانسته و می گوید: نخستین مرحله ی عرفانی عصری بود که جهان از حیث وجود، مملوّ از خدایانی بوده که انسان در هر مقام با آنها مواجه بوده است... ومین دوره که معرفتی به عرفان حقیقی ندارد، عصری است که ظهور و غلبه دین در آن روی میدهد. وظیفهی اعلای دین تخریب توازن خیالی انسان با جهان و خداست که آدمی را از سایر عناصر مقامات رویاروییِ شعورِ عرفانی و نخستین وی منفک می کند... چرا که دین در صورت کهن آن ضامن خلق هاویهای ژرف است که سر آن داشت میان خدا یعنی وجود متعالی و نامحدود و انسان یعنی وجود محدود، تفاوت نهد. عرفان میکوشد (اسطوره هایی) عناصری را که در طیّ بلیّات و فجایع دینی در هم شکسته شده است، کنار هم جمع آورد و همان وحدت کهنی را که دین ویران ساخته بود، احیاء نماید، اما در طرحی نو، که دنیای اسطوره و دنیای وحی در نفس انسان تلاقی کنند. ...عرفان دلالت به احیای تفکر اسطورهای دارد. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، فصل اول، ص 53-54) نقد و تحلیل : 1- اندیشه آنتروپومور فیسمی (انسان انگاری خدا) آنتروپومورفیسم(انسان انگاری خدا) توهمی بیش نبوده، زیرا تمام پیام آوران الهی، با این توهمات به نبرد برخاسته اند. حتی در دین یهود، اندیشمندانی مانند موسی بن میمون،کابالیست ها را به باد تمسخر گرفته و بر تفکر (آنتروپومورفیسمی) آنان خط بطلان کشیده است و نکته بسیار دقیق اینکه چنین باورهایی با کتاب مقدس نیز در تناقض است. الف):(موسی بن میمون) [فیلسوف یهودی] با صراحت این اثر [شیعور قوماه] را محکوم کرد و جعلی شمرد. (زیرا جوهری که قد و قامت طبیعی دارد قطعا خدای عجیب و غریبی است!) . (یهودیت بررسی تاریخی ص 273) ب): در کتاب مقدس آمده است : (خداوند می گوید :مرا با چه کسی مقایسه می کنید؟ آیا کسی مثل من وجود دارد؟ (اشعیا،6:46) 2- جایگاه (اسطوره) در کابالا کابالا شناسی با (اسطوره شناسی) چندان تفاوتی ندارد ، حتی می توان گفت یکی از پایههای اساسی عرفان یهودی، جان بخشیدن به (اسطوره) است، اگر اسطوره را از عرفان یهود جدا کنیم در واقع آن را سلاخی کرده ایم، احیای اسطوره های نیمه جان و پوسیده یکی از استراتژی های مهم عارف نمایان یهودی است. گرهارد شولم (عارف مسلک یهودی) که مدافع و حامی کابالیسم است در کتاب (جریانات بزرگ درعرفان یهودی) به نکاتی دقیق اشاره کرده که باعث روشن شدن حقایق میشود. ایشان میگوید: (عرفان به گونه ای، نمایان گرِ زندگی عرفانی و خاطرة اسطورهای است ... بزرگترین نمادهای آئین قبالا (کابالا) ... با دنیای اسطوره میآمیزد ... تمام اسطورههای کهن که از مؤلّفان کتاب (باهر) و نیز تمام قبالا بر جای مانده است جملگی میراثی است که از آیین گِنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها به سهولت باعث نابودی شریعت (دین) و قانون شدهاند ... وجه شاخص الهیات قبالایی این است که میکوشد دنیای اسطورهای را تبیین کند تا اینکه عناصر اسطورهای احیا شود.) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی ص 83) سخن آخر: حراست از شریعت، بر تمام پیروان ادیان؛ مسیحیت، یهودیت و اسلام، لازم وضروریست. نباید اجازه داد نامحرمان وارد این حریم مقدس شوند وبا نقاب معنویت گرایی، به ستیز دین درآیند. کابالیسم با اندیشه آنتروپومورفیسمی و با استراتژی احیای اسطوره های کهن،بزرگ ترین انحراف را در جهان،به ویژه در یهودیت پدید آورد. شمشیر برّنده ای که برای دو نیم کردن شریعت از غلاف گنوسیسم بُرون آمده بود، اکنون میان پنجه های کابالیسم آرامیده و گهگاهی بر پیکر شریعت یهود فرود می آید و آن را مجروح می کند. (گرهارد شولم) تهاجم (اسطوره گنوسی) علیه یهود را چنین وصف نموده ؛ (این آیین گنوسی بود که یکی از آخرین ظهورات بزرگ اسطوره ای در تفکر دینی شد و بدون شک در جدال علیه یهودیان، به مثابه فاتح اسطوره شناسی به ذهن خطور می کرد که جنبه های کلامی را به عارف یهود[کابالیست] به عاریت داد ). (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، صص83-84) عصاره کلام را (تئودور ریناخ) مورخ یهودی به میدان آورد و گفت: (کابالا یک سمّ بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آن را آلوده کرد.) (فراماسونری جهانی،ص23) رضایی 1/2/90 منابع: 1- ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ترجمه: بهزاد سالکی، نشر: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چ دوم 1388. 2- جولیوس گرینستون ، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه: حسین توفیقی ، نشر : دانشگاه ادیان 3- کتاب مقدس، نشر: ایلام 4- گرشوم شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه: فریدالدین رادمهر، نشر نیلوفر (تهران)، چ اول، زمستان 1385. 5- هارون یحیی،فراماسونری جهانی، ترجمه: دکتر داود میرترابی، نشر: المعی
خنجر کینه و عداوت بر حنجره ادیان نهادن زیر نقاب معنویتگرایی!
آیا لازمه عارف زیستن و معنوی اندیشیدن آن است که تَبر به دوش، به دنبال ریشه ادیان گام برداریم؟!
بعضی از منوّرالفکران(!) تئوری معنویت فرادینی را مطرح کردهاند، به این معنا که میتوان دین را بوسید و گوشهای نهاد و معنوی هم بود! با این استدلال که؛ معنویت و دینداری هیچ تلازمی با یکدیگر ندارند!
از آن جا که فطرت انسان، الهی است و این ادّعا قابل پذیرش فطرت و وجدان بیدار بشریّت نیست بعضی از جریانهای معنویتگرا مانند کابالیسم مدّعی هستند که عرفان را فقط در منظومههای خاصّ دینی، یعنی؛ مسیحیت و اسلام و یهودیت میتوان یافت.
حقیقت هم این است که عرفان باید ملازم با دین بوده، نه گسیخته از دین باشد و یا به نبرد با ادیان به پا خیزد.
اما سخن کابالیستها ( عارفنمایان یهودی) ادّعای بیش نبوده و خطر آنها به مراتب بیش از خطر منورالفکران(!) است.
کابالیسم، نقاب معنویتگرایی و دینداری به صورت افکنده و دینستیزی را در رأس استراتژیهای مهم و دیرین خود قرار داده است.
ادعای بزرگ کابالیسم
گِرهارد گِرشوم شولم مفسّر عرفان یهودی می گوید :
(اشتباهی فاحش است که بپنداریم تمامی آنچه را عرفان می نامیم همانند آن تجارب شخصی است که در مقام جذبه یا مراقبه مجذوبانه خویش تحقق یافته است...
عرفان مجرد یا انتزاعی وجود ندارد . پدیده یا تجربه ای که نسبت خاصی با سایر پدیده ها نداشته باشد نیز، وجود ندارد[ اصلاً] عرفان این چنینی وجود ندارد بلکه فقط در منظومه های خاص دینی ، یعنی: مسیحیت ،اسلام و یهود می توان چنین چیزهایی[عرفان هایی] را یافت.
...همان گونه که اِوِلین آندرهیل به درستی خاطرنشان کرده است: مفاهیم رایج مبنی بر این که عارف چونان آنارشیست دینی است که به دین خویش هیچ وفاداری نمی کند، چندان اعتباری ندارد. حال آنکه تاریخ بهتر نشان می دهد که عارفان بزرگ، مؤمنان وفادار ادیان بزرگ بوده اند).(جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 52-53)
ایزیدور اپستاین می نویسد:
عرفان یهودی ریشه در کتاب مقدس دارد...معجزاتی که انبیا از جمله موسی، ایلیا و الیشع انجام داده اند مستلزم نوعی پیوند درونی بین جهان پدیداری و عالَم فراحسی است که به درستی می توان نام عرفان عملی را بر آن اطلاق کرد.
داستان آفرینش در (سِفر پیدایش)، رؤیای إشعیا در معبد، توصیفات عَرابه الهی در فصل اول (کتاب حزقیال نبی) در بر دارنده آموزه هایی درباره عالم چیستی ذات الوهیت هستند که نقطه آغاز بخش عظیمی از تاملات عرفانی در یهودیت متاخر را تشکیل می دادند.
همین طور رویاهای مکاشفه آمیز در کتاب (دانیال نبی) با تصویر آن از فرشتگان نگهبان، رودهای آتش،(روزگاران کهن) ونیز پیش بینی مسیحانۀ آن ، همه وهمه آکنده از آرا و تعالیم باطنی دربارۀ ( پایان ایام) هستند که خود الهام بخش مقولۀ گستردهای از ادبیات دینی-کتب مکاشفه ای – از جمله (کتاب عزرا) ، (کتاب یوئیل) و کهن ترین و نیز مهم ترین همه آنها(کتاب اُخنوخ)(تقریبا 200 سال قبل از میلاد) گردید که به وجود نوعی جنبش عرفانی در اسراییل گواهی می دهند.(یهودیت بررسی تاریخی،ص 270)
احترام و تعزیز شریعت همواره و عمیقا در یهود ریشه گرفته است و حتی عارفان که به سنّت شکنی مأمورند همان سیاق احترام به شریعت را مراعات می کردند. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص69)
معرفت عرفانی به آن معنا که یک معتقد به آیین قَبّالا می فهمد ، امری شخصی مربوط به او نیست که فقط بر وی و به مدد تجربه شخصی نازل شده باشد ، بر عکس ناب ترین و پاک ترین و نزدیک ترین نوع کمال است ... معرفت به اشیاء مریدان خود و امور انسانی و الهی که حضرت آدم ، پدر نوع بشر در اختیار داشت از آنِ عارف نیز هست... وظیفه او این است که سِرّ وحی خداوند به حضرت آدم را برای مریدان خویش قابل حصول نماید.(جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص69)
دین ستیزی کابالیسم؛
در میان ادّعاهای عارف مسلکان یهودی، دُم خروسی دیده می شود که نقاب معنویت گرایی را از چهره آنان افکنده و دین ستیزی آنان را نمایان می کند.
اندیشه آنتروپومورفیسمی(انسان انگاری خدا) anthropomorphism ، پیوند ناگسستنی عرفان یهود با اسطوره های کهن و تلاش برای إحیای آنها، تار و پود عرفان یهودی را به هم تنیده و این گونه باورها با کتاب مقدس و آموزه های دینی تناقض دارد.
گرچه با تأسف باید اذعان کرد که دین یهود، از افکار مسموم کابالیسم در امان نبوده و در آن انحراف دیده می شود ، ولی با این حال، بخش های مهمی از کتاب مقدس، جان کلام را بیان نموده و مؤیّدی بر استدلال ماست.
کابالیسم و آنتروپومورفیسم(انسان انگاری خدا) anthropomorphism
در تخیّل عارفان نمایان یهودی، خداوند مانند انسان، جسم و وزن دارد و برای کابالیست ها قابل رؤیت است ! !
در این راستا ، بخشی از کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی را تبیین و تحلیل می کنیم؛
...در ضمن قطعه ای از هِخالوت اصغر نقل شده است که( [عارف] از خدایی سخن می راند که ما فوق مخلوقات خویش است و حتی از چشم ملائکه ای که به خدمت حضرتش قائمند، مکنون است ولی بنفسه حضرتش را برای رَبی اَکیبا، در مکاشفه عرش نازل فرمود).
رساله شیعور قوماه - که به اندازه قامت خداوند(جسم و بدن خدا )[می پردازد] طبق ترجمه کلمه (قوما) در زبان آرامی- با خشن ترین دشمنی ها در میان همه محافل یهودی روبرو گشت. اما عارفان قبالایی [از آن حمایت کردند] آن را به عنوان سنبل مطلوب و روح نافذ مکاشفه وشهود لحاظ کردند.
...در واقع غیر ممکن است که بتوان (بدن شخینا) یا جسم خداوند را آن گونه که بسیاری از آنان [عُرفا در هِخالوت اصغر] ادّعا می کنند و توصیف کرده اند ، بیان کرد.
واحدهای شمردن بسیار بزرگ است بر طبق این واحدها وزن حضرت خالق بیش از 236000 پاره سنگ است.
بر طبق حدیث دیگری ، فقط وزن کف پای او 30 میلیون پاره سنگ است . ولی (اندازه هر پاره سنگ خدا ، سه مایل و هر مایل او 10 هزار یارد و هر یارد ، سه پهنا از پهناهای الهی است که هر پهنایش تمامی جهان را در بر می گیرد...)
در وسط [بحث]شیعور قوماه با قطعه ای روبرو می شویم :(ظهور وجه خدا درست مانند جنبه اسکلت استخوانی است...هیچ مخلوقی نتواند آن را درک کند جسم وی مانندزبرجد سبز است. نور او به نحوی عظیم تاریکی را میشکافد . سحاب و عماء [حجاب] او را احاطه کرده است...
در نوشته های گنوسی قرن دو وسه در دستنوشته های یونانی و قبطی که بر جای مانده است به تناوب شأن جسمانی وروح عرفانی منعکس شده است. و قطعاتی شبیه انسان انگاری خدا (آنتروپومورفیسم)anthropomorphism را می یابیم.
حزقیال نبی در کرسی یا عرش مرکابا (چهره ای شبیه به انسان ) را دید (حزقیال26:1 )
(انسان عَزَلی) همیشه جالس بر کرسی مرکابا ، همانی [است] که در شیعور قوماه آن را یوصر برشیت yotser bereshit یا خالق و صانع جهان می نا مند.
گنوسی های ضد یهود در قرون دو و سه میلادی حد تمایز و خط فاصل دقیقی میان خدا به عنوان ذات غیب لا یُدرکِ مصدرِ خیرات و خدا به عنوان خالق و صانع کشیده اند که این دومی با خدای اسراییل [ شِخینا ] شباهت دارد.
ثنویتی از نوع گنوسی (خالق و خدای حقیقی) آن، برای یهودیان سنت گرا غیر قابل تصور بوده است. در عوض خدای صانع به وسییله ممارست در ایده آنتروپومورفیسم عرفانی ، مبدل به ظهور خداوند بر (کرسی بهاء)یا (عرش جلال) گشت که در آن مقرّ، قابل رؤیت است ولی اینک به سبب تنزیه ذات متعالیش ، عاجز از وجودی است که در واقع بتواند مرئی گردد .
شیعور قوماه اشاره به ابعاد الوهیت نمی کند ولی اشاره به ظهور ابعاد جسمانی می کند.
رَبی اَکیبا :(حضرت خداوند نظیر ما می باشد همان طور که از قبل چنین بوده است اما حضرتش اعظم از هر عظیمی است و ین بهاء حضرت اوست که برای ما مکنون است) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی صص 115- 120)
ایزیدور اپستاین می گوید : (شیعور قوماه (حدود قامت خداوند) ارتباط نزدیکی به ادبیات هخالوت داشت و متعلق به همین دوره [گائونی] بود.رساله فوق العاده ای که می خواهد ابعاد جسمانی ذات اُلوهیت را توصیف کند.
این اثر به عالم تلمودی قرن دوم، ربی ییشماعل[اسماعیل]نسبت داده می شد، یهودا هَلوی این رساله را همچون طریقی ارزشمند می دانست که[به وسیله آن] ارواح ساده و مؤمن می توانند از خُرافه پرستی به ایمان مذهبی سفر کنند). (یهودیت بررسی تاریخی ص 273)
کابالیسم و احیای اسطوره های شریعت ستیز :
جولیوس گرینستون می نویسد:
(کتاب تَلمود) مشتمل بر دو عنصر است: (هَلّاخا) و (اَگادا) که به ترتیب عبارتند از (قانون) و (افسانه) .
إمانوئل دویچ : دو جریان یاد شده گاهی موازی با یکدیگر حرکت میکنند، گاهی مکمل و گاهی مانع تأثیر یکدیگرند. یکی از مغز نشأت میگیرد و دیگری از دل؛ یکی نثر است و دیگری شعر. یکی تمام ویژگیهای استدلال و تحقیق و مقایسه و ... را دارد در حالی که دیگری از واهمه و خیال، احساس و ... برمی خیزد.
اهمیت هلّاخا و بی اهمیتی اگادا:
اصول اعتقادی بسیاری که به شکل (اگادا) در تلمود آمده، استطرادی و جنبی و متفرّع بر اصول عملی (هلاخا)ی آن است. اصحاب تلمود بررسی شریعت را در درجه اول اهمیت قرار میدادند. (انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس گرینستون ، ص53-54)
آقای شولم در مورد تأثیر اسطوره أگادا در کابالا می گوید:
آنچه ایشان (عرفای یهود) را از فیلسوفان متمایز میسازد این است که عُرفا (اَگادا) را بیروح نمیدانند. آنان در تداوم تاریخی جهان با آن زندگی میکنند.
محصول اگادا عنصر ثابت ادبیات قبالایی میباشد که وقتی اولی (أگادا) ناپدید شد دومی (ادبیات قبالایی) نیز رو به نابودی میگذارد.
کل أگادا را میتوان به طرقی، مانند اسطوره شناسی عمومی جهان یهودی محفوظ داشت.
هیچ قَبالایی هرگز از بذل توجه به اگادای کهن رنجور نگشت و شرمسار نشد. خصوصاً آن اگاداهایی که بوسیله یهودیان (روشنفکر) یا درس خوانده تکفیر شدند با شور و شوق فروان مورد استقبال قَبالاییها قرار گرفتند. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی ، فصل اول ،ص80-79)
گرشوم شولم عصری را می ستاید که انسان ها به خدایان متعدد معتقد بودند، و آن عصر را دوران شکوفایی و اوج عرفان دانسته و می گوید:
نخستین مرحله ی عرفانی عصری بود که جهان از حیث وجود، مملوّ از خدایانی بوده که انسان در هر مقام با آنها مواجه بوده است...
ومین دوره که معرفتی به عرفان حقیقی ندارد، عصری است که ظهور و غلبه دین در آن روی میدهد. وظیفهی اعلای دین تخریب توازن خیالی انسان با جهان و خداست که آدمی را از سایر عناصر مقامات رویاروییِ شعورِ عرفانی و نخستین وی منفک می کند...
چرا که دین در صورت کهن آن ضامن خلق هاویهای ژرف است که سر آن داشت میان خدا یعنی وجود متعالی و نامحدود و انسان یعنی وجود محدود، تفاوت نهد.
عرفان میکوشد (اسطوره هایی) عناصری را که در طیّ بلیّات و فجایع دینی در هم شکسته شده است، کنار هم جمع آورد و همان وحدت کهنی را که دین ویران ساخته بود، احیاء نماید، اما در طرحی نو، که دنیای اسطوره و دنیای وحی در نفس انسان تلاقی کنند.
...عرفان دلالت به احیای تفکر اسطورهای دارد. (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، فصل اول، ص 53-54)
نقد و تحلیل :
1- اندیشه آنتروپومور فیسمی (انسان انگاری خدا)
آنتروپومورفیسم(انسان انگاری خدا) توهمی بیش نبوده، زیرا تمام پیام آوران الهی، با این توهمات به نبرد برخاسته اند. حتی در دین یهود، اندیشمندانی مانند موسی بن میمون،کابالیست ها را به باد تمسخر گرفته و بر تفکر (آنتروپومورفیسمی) آنان خط بطلان کشیده است و نکته بسیار دقیق اینکه چنین باورهایی با کتاب مقدس نیز در تناقض است.
الف):(موسی بن میمون) [فیلسوف یهودی] با صراحت این اثر [شیعور قوماه] را محکوم کرد و جعلی شمرد. (زیرا جوهری که قد و قامت طبیعی دارد قطعا خدای عجیب و غریبی است!) . (یهودیت بررسی تاریخی ص 273)
ب): در کتاب مقدس آمده است :
(خداوند می گوید :مرا با چه کسی مقایسه می کنید؟ آیا کسی مثل من وجود دارد؟
(اشعیا،6:46)
2- جایگاه (اسطوره) در کابالا
کابالا شناسی با (اسطوره شناسی) چندان تفاوتی ندارد ، حتی می توان گفت یکی از پایههای اساسی عرفان یهودی، جان بخشیدن به (اسطوره) است، اگر اسطوره را از عرفان یهود جدا کنیم در واقع آن را سلاخی کرده ایم، احیای اسطوره های نیمه جان و پوسیده یکی از استراتژی های مهم عارف نمایان یهودی است.
گرهارد شولم (عارف مسلک یهودی) که مدافع و حامی کابالیسم است در کتاب (جریانات بزرگ درعرفان یهودی) به نکاتی دقیق اشاره کرده که باعث روشن شدن حقایق میشود.
ایشان میگوید: (عرفان به گونه ای، نمایان گرِ زندگی عرفانی و خاطرة اسطورهای است ... بزرگترین نمادهای آئین قبالا (کابالا) ... با دنیای اسطوره میآمیزد ... تمام اسطورههای کهن که از مؤلّفان کتاب (باهر) و نیز تمام قبالا بر جای مانده است جملگی میراثی است که از آیین گِنوسی به یهودیان به ارث رسیده است و اینها به سهولت باعث نابودی شریعت (دین) و قانون شدهاند ... وجه شاخص الهیات قبالایی این است که میکوشد دنیای اسطورهای را تبیین کند تا اینکه عناصر اسطورهای احیا شود.) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی ص 83)
سخن آخر:
حراست از شریعت، بر تمام پیروان ادیان؛ مسیحیت، یهودیت و اسلام، لازم وضروریست. نباید اجازه داد نامحرمان وارد این حریم مقدس شوند وبا نقاب معنویت گرایی، به ستیز دین درآیند.
کابالیسم با اندیشه آنتروپومورفیسمی و با استراتژی احیای اسطوره های کهن،بزرگ ترین انحراف را در جهان،به ویژه در یهودیت پدید آورد.
شمشیر برّنده ای که برای دو نیم کردن شریعت از غلاف گنوسیسم بُرون آمده بود، اکنون میان پنجه های کابالیسم آرامیده و گهگاهی بر پیکر شریعت یهود فرود می آید و آن را مجروح می کند.
(گرهارد شولم) تهاجم (اسطوره گنوسی) علیه یهود را چنین وصف نموده ؛
(این آیین گنوسی بود که یکی از آخرین ظهورات بزرگ اسطوره ای در تفکر دینی شد و بدون شک در جدال علیه یهودیان، به مثابه فاتح اسطوره شناسی به ذهن خطور می کرد که جنبه های کلامی را به عارف یهود[کابالیست] به عاریت داد ). (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، صص83-84)
عصاره کلام را (تئودور ریناخ) مورخ یهودی به میدان آورد و گفت: (کابالا یک سمّ بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آن را آلوده کرد.) (فراماسونری جهانی،ص23)
رضایی 1/2/90
منابع:
1- ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ترجمه: بهزاد سالکی، نشر: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چ دوم 1388.
2- جولیوس گرینستون ، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه: حسین توفیقی ، نشر : دانشگاه ادیان
3- کتاب مقدس، نشر: ایلام
4- گرشوم شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه: فریدالدین رادمهر، نشر نیلوفر (تهران)، چ اول، زمستان 1385.
5- هارون یحیی،فراماسونری جهانی، ترجمه: دکتر داود میرترابی، نشر: المعی
- [سایر] منظور از عرفان یهود چیست؟
- [سایر] بین عرفان یهود- کابالا- و اومانیسم چه ارتباطی وجود دارد؟
- [سایر] عرفان یهود چند نوع است؟ چه تحولاتی داشته است؟
- [سایر] حلول گرایی در عرفان یهود- کابالا- به چه معناست؟
- [سایر] نظور از مدیتیشن چیست؟ چه ارتباطی با عرفان یهود دارد؟
- [سایر] لطفا درباه ماهیت عرفان کابالا و رابطه آن با عرفان یهود، توضیح دهید. آیا عرفان کابالا مورد حمایت خود یهودیان میباشد؟
- [سایر] تقابل خیر و شر در عرفان یهود به چه معنی است؟
- [سایر] حسیدیسم قرون وسطی و حسیدیسم جدید چه رابطه ای با عرفان یهود دارند؟
- [سایر] کابالا آیا آیینی جادویی است؟ جادو با کابالا و عرفان یهود چه ارتباطی دارد؟
- [سایر] آیا عرفان یهود (کابالا) شیطانی است؟اگر شما چنین نگرشی دارید بفرمایید چرا کابالا را شیطانی می دانند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، ولی مرد مسلمان می¬تواند با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری ازدواج کند.
- [آیت الله علوی گرگانی] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر درآید، مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافره بطور دائم ازدواج کند ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود ونصاری مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر درآید. مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافر به طور دائم ازدواج کند، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود و نصاری و مجوس، مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، همچنین مرد مسلمان نمی تواند بنابر احتیاط با زن کافر ازدواج دائم کند ولی ازدواج موقت با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.
- [آیت الله سبحانی] اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست های زن های اهل کتاب مثل زن های یهود و نصاری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد، اشکال ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست های زن های اهل کتاب مثل صفحه 456 زن های یهود و نصاری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد، اشکال ندارد.
- [امام خمینی] اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دستهای زنهای اهل کتاب مثل زنهای یهود و نصارا نگاه کند در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافره به طور دائم ازدواج کند، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب، مانند یهود و نصاری، مانعی ندارد.
- [امام خمینی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر کتابیه بطور دائم ازدواج کند و به احتیاط واجب ازدواج دائم با زنهای کافره اهل کتاب نیز جایز نیست، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.