بعضی از رهبران معنویت آمریکایی می‌گویند که هیچ باوری نمی‌تواند انسان را رستگار کند؛ آیا این جمله درست است؟ باور و اعتقاد چه نقشی در زندگی انسان‌ها دارد؟
بعضی از رهبران معنویت آمریکایی می‌گویند که هیچ باوری نمی‌تواند انسان را رستگار کند؛ آیا این جمله درست است؟ باور و اعتقاد چه نقشی در زندگی انسان‌ها دارد؟ مطلب قابل تاملی در سوال آمده است؛ چرا که در عرفان‌های جدید هم شعار معنویت تکرار می‌شود و هم دوری از باور و اعتقاد تبلیغ می‌شود. جنبش‌های جدید معنوی مخاطبین خود را به معنویت و عرفان دعوت می‌کنند؛ اما ادعا می‌کنند که ما هیچ باور و عقیده‌ای را ترویج نمی‌کنیم. رهبران این جنبش‌ها از این که کسی اندیشه خود را تبدیل به اعتقاد نماید به شدت نهی می‌کنند. 1 حال سوال این است که آیا ممکن است کسی (نظام باورها) نداشته باشد؟ مگر غیر از این است که تمامی مکاتب و آیین‌ها خود تفسیری از هستی ارائه می‌دهند که این برداشت، خود یک نظام اندیشه‌ای است و این تفسیر بخواهیم یا نخواهیم، مدلی از نگرش به هستی را در خود گنجانده است؟ آیا کسی وجود دارد که فاقد نوعی باور باشد؟ خوش مزه این است که به مخاطب خود می‌گویند؛ اندیشه و نظام اعتقادی ما باور نیستند و ما بقی آیین‌ها و مکاتب، باور دارند. آن‌ها دائما شعار می‌دهند؛ (هیچ باوری درست نیست.) (ما هیچ باوری را تبلیغ نمی‌کنیم! ما فقط از شما می‌خواهیم این گونه باشید). سوال این است که (گونه جدیدی) که بر درستی آن اصرار دارند، با چه منطق و پشتوانه‌ای درستی آن اثبات می‌شود؟ خود این گزاره به تعبیر اهل فن یک (گزاره خود ستیز) است؛ یعنی خودش، خودش را باطل می‌کند. تنها در صورتی می‌توان آن را پذیرفت که خودش را هم باطل بدانیم. چرا که این جمله (هیچ باوری درست نیست)، خود یک باور است که برای اثبات نادرستی آن، (تصور آن) کافی است. نباید فراموش کرد که باور و اعتقاد به معنی برداشت و تفسیر ما از هستی و جهان است. از نظر برخورداری از جهان بینی، هیچ مکتبی بدون بینش نیست؛ تفاوت تنها در شکل برداشت و مدل تفسیر است. تمامی مکاتب ناچارند به سه موضوع بپردازند؛ تفسیر هستی، تعیین غایت و ارائه برنامه رفتاری. هر مکتبی چه بخواهد و چه نخواهد نگرش خاص و تعریفی خاص از جهان و کائنات دارد و بنا بر تفسیری که از هستی دارد؛ تعریفی روشن از تکامل و سعادت آدمی (نشان دادن هدف) بدست می‌دهد و در پی آن، برنامه عملیاتی از شکل سلوک عملی ارائه می دهد. بماند که دسته‌ای از باورها وجود دارند که در تمامی مکاتب عرفانی مشترکند و مورد اتفاق همگانند و آن هم باور به یک حقیقت متعالی در ورای عالم حس است؛ همه مکاتب عرفانی حقیقت را ورای دریافت حس می‌بییند و به همین علت وابستگی به دنیا و غرق شدن در محسوسات را مانع سلوک معنوی معرفی کرده‌اند. نیز تمامی مکاتب نوعی از وحدت را ورای کثرت پذیرفته‌اند و به وحدت یافتن با آن غایت دعوت کرده‌اند. اینها همه اصولی است که آیین‌های نو و کهن به آن اذعان کرده‌اند. البته این که نسبتِ آن غایت با کثرت چگونه تبیین می‌شود و آن وحدت کدام است و راه فنای در آن غایت چگونه است؛ از موضوعاتی است که نگاه‌های متفاوتی در مورد آن وجود دارد و اختلاف مکاتب در همین تبیین‌ها و برداشت‌هاست. به هر تقدیر باور به وحدت و کثرت و باور به فراحسی بودن حقیقت از باورهایی است که نمی‌توان از آن فرار کرد و جزء اعتقادات جزمی در مکاتبی است که تلاش کرده‌اند از باور فرار کنند و دست کم در شعارهایشان از باور دم نزنند. از توضیحی که در بالا گفتیم جایگاه باور و اعتقادات در زندگی معنوی افراد کاملا روشن شد. چرا که کسی که باورها و اعتقادات را لازم نداند غیر از این که نمی‌تواند در عمل خود پایبند به این گفته باشد؛ اساسا سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و هیچ کاری نباید انجام دهد. حمزه شریفی دوست منبع . ر.ک. سکوت سخن می گوید، اکهارت توله، مقدمه کتاب. همین طور کتاب¬های اشو؛ با خود یکی شو و پرواز در تنهایی؛ مجید پزشکی انتشارات هودین. 1379
عنوان سوال:

بعضی از رهبران معنویت آمریکایی می‌گویند که هیچ باوری نمی‌تواند انسان را رستگار کند؛ آیا این جمله درست است؟ باور و اعتقاد چه نقشی در زندگی انسان‌ها دارد؟


پاسخ:

بعضی از رهبران معنویت آمریکایی می‌گویند که هیچ باوری نمی‌تواند انسان را رستگار کند؛ آیا این جمله درست است؟ باور و اعتقاد چه نقشی در زندگی انسان‌ها دارد؟

مطلب قابل تاملی در سوال آمده است؛ چرا که در عرفان‌های جدید هم شعار معنویت تکرار می‌شود و هم دوری از باور و اعتقاد تبلیغ می‌شود. جنبش‌های جدید معنوی مخاطبین خود را به معنویت و عرفان دعوت می‌کنند؛

اما ادعا می‌کنند که ما هیچ باور و عقیده‌ای را ترویج نمی‌کنیم. رهبران این جنبش‌ها از این که کسی اندیشه خود را تبدیل به اعتقاد نماید به شدت نهی می‌کنند. 1
حال سوال این است که آیا ممکن است کسی (نظام باورها) نداشته باشد؟ مگر غیر از این است که تمامی مکاتب و آیین‌ها خود تفسیری از هستی ارائه می‌دهند که این برداشت، خود یک نظام اندیشه‌ای است و این تفسیر بخواهیم یا نخواهیم، مدلی از نگرش به هستی را در خود گنجانده است؟ آیا کسی وجود دارد که فاقد نوعی باور باشد؟ خوش مزه این است که به مخاطب خود می‌گویند؛ اندیشه و نظام اعتقادی ما باور نیستند و ما بقی آیین‌ها و مکاتب، باور دارند. آن‌ها دائما شعار می‌دهند؛ (هیچ باوری درست نیست.) (ما هیچ باوری را تبلیغ نمی‌کنیم! ما فقط از شما می‌خواهیم این گونه باشید). سوال این است که (گونه جدیدی) که بر درستی آن اصرار دارند، با چه منطق و پشتوانه‌ای درستی آن اثبات می‌شود؟ خود این گزاره به تعبیر اهل فن یک (گزاره خود ستیز) است؛ یعنی خودش، خودش را باطل می‌کند. تنها در صورتی می‌توان آن را پذیرفت که خودش را هم باطل بدانیم. چرا که این جمله (هیچ باوری درست نیست)، خود یک باور است که برای اثبات نادرستی آن، (تصور آن) کافی است.
نباید فراموش کرد که باور و اعتقاد به معنی برداشت و تفسیر ما از هستی و جهان است. از نظر برخورداری از جهان بینی، هیچ مکتبی بدون بینش نیست؛ تفاوت تنها در شکل برداشت و مدل تفسیر است. تمامی مکاتب ناچارند به سه موضوع بپردازند؛ تفسیر هستی، تعیین غایت و ارائه برنامه رفتاری. هر مکتبی چه بخواهد و چه نخواهد نگرش خاص و تعریفی خاص از جهان و کائنات دارد و بنا بر تفسیری که از هستی دارد؛ تعریفی روشن از تکامل و سعادت آدمی (نشان دادن هدف) بدست می‌دهد و در پی آن، برنامه عملیاتی از شکل سلوک عملی ارائه می دهد.
بماند که دسته‌ای از باورها وجود دارند که در تمامی مکاتب عرفانی مشترکند و مورد اتفاق همگانند و آن هم باور به یک حقیقت متعالی در ورای عالم حس است؛ همه مکاتب عرفانی حقیقت را ورای دریافت حس می‌بییند و به همین علت وابستگی به دنیا و غرق شدن در محسوسات را مانع سلوک معنوی معرفی کرده‌اند. نیز تمامی مکاتب نوعی از وحدت را ورای کثرت پذیرفته‌اند و به وحدت یافتن با آن غایت دعوت کرده‌اند. اینها همه اصولی است که آیین‌های نو و کهن به آن اذعان کرده‌اند. البته این که نسبتِ آن غایت با کثرت چگونه تبیین می‌شود و آن وحدت کدام است و راه فنای در آن غایت چگونه است؛ از موضوعاتی است که نگاه‌های متفاوتی در مورد آن وجود دارد و اختلاف مکاتب در همین تبیین‌ها و برداشت‌هاست. به هر تقدیر باور به وحدت و کثرت و باور به فراحسی بودن حقیقت از باورهایی است که نمی‌توان از آن فرار کرد و جزء اعتقادات جزمی در مکاتبی است که تلاش کرده‌اند از باور فرار کنند و دست کم در شعارهایشان از باور دم نزنند.
از توضیحی که در بالا گفتیم جایگاه باور و اعتقادات در زندگی معنوی افراد کاملا روشن شد. چرا که کسی که باورها و اعتقادات را لازم نداند غیر از این که نمی‌تواند در عمل خود پایبند به این گفته باشد؛ اساسا سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و هیچ کاری نباید انجام دهد.
حمزه شریفی دوست

منبع
. ر.ک. سکوت سخن می گوید، اکهارت توله، مقدمه کتاب. همین طور کتاب¬های اشو؛ با خود یکی شو و پرواز در تنهایی؛ مجید پزشکی انتشارات هودین. 1379





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین