احادیثی را بیان کنید که امامان(ع) درمورد قدرت ذهن فرموده اند. 1 آن معنا از ذهن که در روانشناسی ذهن یا مهندسی ذهن مطرح است ، در روایات اهل بیت (ع) با عنوان ذهن مطرح نشده ، بلکه عناوین دیگر به آن داده شده و ، از واژه ی ذهن در چنین مواردی کمتر استفاده شده است. 2 بسیاری از آموزه ها که در چنین چهارچوبهای روانشناسی به چشم می خورد ، در روایات اهل بیت (ع) و آموزه های دینی نیز دیده می شوند ولی باید توجّه داشت که این اشتراک در برخی گزاره ها دلیل بر این نیست که این گونه مکاتب روانشناسی ، صد در صد مورد تأیید اسلام می باشند ؛ بلکه در مواردی نظر اسلام بر خلاف نظرات این گونه مکاتب روانشناسی می باشند ؛ بخصوص در زمینه روانشناسی ذهن که غلوّ و افراط فراوانی در آن به چشم می خورد و گاه تناقضات فلسفی آشکاری نیز در آنها دیده می شود ؛ مانند نظریّه جذب که امروزه از شهرت خاصّی برخوردار شده ، در حالی که نه تنها از نظر فلسفی مشکل دارد ، از نظر علوم تجربی نیز قابل اثبات نیست. 3 متأسفانه تحقیقات قابل توجّهی در مورد روانشناسی اسلامی انجام نشده و اکثر کتابهایی هم که در این باره نوشته شده اند حالت انفعالی و تطبیقی دارند ؛ و بخصوص در مورد مهندسی ذهن از دیدگاه اسلام کمترین فعّالیّت شده است. لذا در این باب احادیث طبقه بندی شده ای وجود ندارد. از اینرو تنها به مواردی از این روایات که موفق به یافتن آن از منابع روایی شده ایم می پردازیم. ذکر این نکته نیز لازم است که در روایات اسلامی ابوابی از روانشناسی ذهن یا ادراک مؤثّر باز شده که می توان نام آن را روانشناسی عقل گذاشت که بسی برتر از روانشناسی ذهن امروزی است که هیچ نظری به عقل نداشته از ذهنی خنثی و صرفاً طبیعی و حیوانی بحث می کند. الف: عادتهای بد و خوب یکی از خواصّ ذهن و وجود آدمی این است که امور ، با تمرین و ممارست در او به صورت عادت و ملکه در می آیند و آنچه به صورت ملکه و عادت در آمده به صورت خودکار عمل می کند. و ریشه ی اکثر این عادتها در ذهن است ؛ لذا روانشناسان برای ترک عادات بد ، به افراد توصیه می کنند که مدّتی ذهن خود را مشغول نمایید تا عادت حاصل شده زائل گردد. 1 قال علیّ علیه السّلام: عوّد نفسک التّصبّر علی المکروه. و ایضاً قال: مَنْ تَحَلَّمَ حَلُمَ . نفس خویش را به بردباری در مقابل ناملایمات عادت ده. و نیز فرمودند: هر که خود را به حلم بزند ( ادای افراد حلیم را در آورد) حلیم می شود. 2 قال علیّ علیه السّلام: العادة عدوّ متملّک . عادت بد، دشمنی است که با قدرت بر صاحبش حکومت میکند. 3 عن ابی محمّد العسکریّ علیه السّلام: قال ردّ المعتاد عن عادته کالمعجز. برگرداندن معتاد از عادتی که بدان خو گرفته مانند معجزه است. 4 قال الحسن علیه السّلام: العادات قاهرات فمن اعتاد شیئا فی سرّه و خلواته فضحه فی علانیته و عند الملاء. عادات، در وجود آدمیان با قهر و غلبه حکومت میکنند. کسی که در پنهانی به چیزی عادت کند آشکارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت. 5 ایّها الناس تولّوا من انفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها ای مردم خودتان تأدیب نفس خویش را عهدهدار شوید و از عادات ناپسندش بازگردانید. 6 قال علیّ علیه السّلام: العادة طبع ثان. عادات اکتسابی ، طبیعت دوّمی انسان است. 7 قال علیّ علیه السّلام: المرء حیث وضع نفسه بریاضته و طاعته فان نزّهها تنزّهت و ان دنّسها تدنّست. خوب و بدِ اخلاق هر انسانی تابع روشی است که تربیت روح خود را بر آن قرار داده و در راه نیل به آن روش، مجاهده و از آن پیروی مینماید. اگر با روشهای صحیح جان خود را از پلیدی پاک کرده باشد پاک است و اگر آلوده نموده آلوده خواهد بود. 8 قال علیّ علیه السّلام: ذلّلوا انفسکم بترک العادات و قودوها الی فعل الطّاعات و حمّلوا بها اعباء المغارم و حلّوها بفعل المکارم و صونوها عن دنس المآثم. نفس متجاوز و سرکش خویش را با ترک عادات ناپسند خوار نمائید و به انجام اوامر الهی وادارش سازید و بار غرامتهای تخلفش را بر وی تحمیل نمائید، با انجام مکارم اخلاق زینتش کنید و از پلیدیهای گناه مصونش دارید. ب: یکی دیگر از خواصّ ذهنی و درونی انسان این است که اعمال را تحت تأثیر خود دارند ، لذا نوع حالاتی که در درون شخص وجود دارند به شدّت در اعمال و رفتار او تأثیر می گذارند ؛ و باز ریشه ی این حالات در ذهن است و ورود و خروج آنها ذهن می باشد. از جمله ی این حالات می توان از خود کم بینی و خود بزرگ بینی ، حسد ، کبر ، غم و غصّه ، ترس افراطی و وسواسی ، شکّاکیّت و آرزو مداری یاد نمود. ذهن و ضمیر کسانی که مبتلا به این امور می باشند به گونه ای سامان یافته که خود به خود آنها را در مسیرهای عملی خاصّی می راند که عاقبت خوشی ندارد. و جالب اینجاست که در روانشناسی ذهن امروزی آرزو مداری به شدّت ترویج می شود و چنین تلقین می کنند که انسان اگر غرق در خواسته های ذهنی خود شود به خواسته ی خود می رسد ؛ غافل از اینکه اوّلاً همواره چنین نیست و ثانیاً باید دید انسان دنبال چه آرزویی است. دنبال اهداف حقیقی و کمالات وجودی یا دنبال زخارف بی ارزش. اکثر روانشناسیهای امروزی ، فرمولهایی بی جهت را ارائه می دهند که انسان را به هرسویی ممکن است ببرد ؛ در حالی که روانشناسی اهل بیت تنها و تنها در مسیر کمالات حقیقی انسان تعریف شده است. 9 ما من احد یتیه الّا من ذلّة یجدها فی نفسه. هیچ کس به خوی ناپسند تکبر، مبتلا نمی شود مگر به سبب خواری و ذلتی که در ضمیر باطن خود احساس می نماید. 10 قال علیّ علیه السّلام: الهمّ یذیب الجسد. آتش اندوه و غم، بدن آدمی را میگدازد و مانند فلزّ مذابی آب میکند. 11 و عنه علیه السّلام: الهمّ نصف الهرم. غصه نصف پیری است. 12 عن امیر المؤمنین علیه السّلام: الحسد یفنی و الحقد یذری. حسد جسم را فرتوت و فانی میکند و کینهتوزی آدمی را بر باد میدهد. 13 و عنه علیه السّلام: الخائف لا عیش له. آن کس که گرفتار ترس و وحشت است در زندگی آسایش خاطر ندارد. 14 قال الصّادق علیه السّلام: الرّجل یجزع من الذّلّ الصّغیر فیدخله ذلک فی الذّلّ الکبیر. آدمی از ذلت و حقارت کوچکی اظهار ناراحتی و اندوه میکند و همین جزع و بیقراری، او را به ذلت بزرگتری گرفتار می نماید. 15 عن علیّ علیه السّلام: الحزن یهدم الجسد. غم و اندوه بدن آدمی را ویران میکند. 16 و عنه علیه السّلام: المریب ابدا علیل. کسانی که همه چیز و همه کس را بچشم تردید و بدگمانی نگاه میکنند همواره علیل و بیمارند. 17 قال علیّ علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته. آن کس که واجد بزرگواری و کرامت نفس باشد تمایلات شهوانیش در نظر او خوار میآید. 18 و عنه علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة. کسی که به شرف معنوی و کرامت نفس خود عقیده دارد با پلیدی گناه، خوارش نخواهد ساخت. 19 قال علیّ علیه السّلام: لا تشعر قلبک الهمّ علی ما فات فیشغلک عن الاستعداد بما هو آت. افسوسهای گذشته را در دل خود بیدار مکن که تو را از آمادگی پیروزیهائی که در پیش داری باز میدارد. 20 قال علیّ علیه السّلام: لا تحمل همّ یومک الّذی لم یأتک علی یومک الّذی قد اتاک. غصّه فردای نیامده را بر امروز موجودت تحمیل مکن و بار روز حاضرت را بی جهت سنگین منما! 21 عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام انّه قال: من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال: همّ لا ینفی و امل لا یدرک و رجاء لا ینال. کسی که به دنیا دل بسته و در بند علاقهاش اسیر است همواره گرفتار سه حالت روحی است: غصّه و اندوهی که هرگز از صفحه دلش زدوده نمیشود، آرزوئی که هرگز برآورده نمیگردد، و امیدی که هرگز به آن دست نمییابد. 22 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: الامل رحمة لامّتی و لو لا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا. آرزو برای امّت من رحمت است چه اگر آرزو نمیبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هیچ باغبانی درختی نمینشاند. 23 قال علی علیه السّلام: من اشتغل بالفضول فاته من مهمّه المأمول. آن کس که خود را به مسائل زائد و غیر لازم سرگرم کند از مهمّات واقعی زندگی که آرزو دارد باز میماند. 24 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: انّ اخوف ما اخاف علی امّتی الهوی و طول الامل. برای امّت خود از دو چیز بیش از هر چیز خائف و ترسانم، اوّل هوای نفس و دوّم آرزوی دراز. 25 و عنه علیه السّلام: افضل الدّواء ترک المنی. بهترین داروی شفا بخش ترک آرزوهای نابجا است. 26 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: من اطال الامل اساء العمل. کسی که آرزو را دراز گرداند رفتار خود را ضایع و بد ساخته است. 27 قال علیّ علیه السّلام: من الحمق الاتّکال علی الامل. تکیه کردن بر آرزو از ابلهی و حماقت است. 28 علی (ع) میفرمود: من جری فی عنان امله عثر باجله. کسی که از پی آرزوهای بی حساب خود روان گردد به سوی سقوط قطعی و مرگ لغزیده است. 29 قال علیّ علیه السّلام: من الحمق الاتّکال علی الامل. 30 قال علیّ علیه السّلام: الرّغبة مفتاح النّصب و مطیّة التّعب. رغبت و تمایل شدید، کلید ناراحتی و مرکب خستگی و فرسودگی است. 31 و عنه علیه السّلام: ثمرة الرّغبة التّعب. نتیجه علاقه و رغبت زیاد، خستگی و تعب است. ج : یکی دیگر از قابلیّتهای ذهن و ضمیر آدمی قدرت بروز و ظهور می باشد ، که اصطلاحاً همّت نامیده می شود. همه ی انسانها کما بیش اندیشه ها و خواستهایی را در ذهن خود می پرورانند و دوست دارند که آنها را در عالم خارج نیز عملی سازند ولی کمتر افرادی هستند که بتوانند خواستهای اساسی خود را بروز دهند و اصطلاح همّت کافی در این باره را ندارند. همّت عالی نیز نیز یکی از اموری است که از ذهن سرچشمه می گیرد و به نوع جهت گیری و عادات ذهنی انسان بستگی دارد. لذا می توان با تمرینات ذهنی ، همّت و قدرت ابراز و اظهار خارجی خواستهای خود قویتر ساخت. 32 عن علیّ علیه السّلام: قدر الرّجل علی قدر همّته. ارزش هر انسانی به مقدار همت او است. 33 قال علیّ علیه السّلام: الشّرف بالهمم العالیة لا بالرّمم البالیة. شرف و فضیلت آدمی به همتهای بلند و ارادههای نیرومند است نه به استخوانهای پوسیده و اجساد متلاشیشده درگذشتگان. 34 عن علیّ علیه السّلام: الحلم و الاناة توامان ینتجهما علو الهمّة. بردباری و تأنی، مانند دو کودک یک شکمند و زائیده همت عالی هستند، د: مطلب دیگری که در روانشناسی اسلامی به شدّت مورد توجّه واقع شده ولی در روانشناسی روز کاملاً مغفول می باشد ، توان عقلانی است که غیر از ذهن و هوش و امثال این امور مطرح در روانشناسی می باشد. از نظر اسلام این قوّه است که باید بر تمام قوا حاکم باشد و تمام توان ذهنی و درونی آدمی نیز باید با صلاح دید عقل وارد عمل شود ؛ چرا که عقل حجّت باطنی خدا در درون انسان می باشد ؛ و در همین جاست که مسیر روانشناسی اسلامی از روانشناسی های رایج جدا می شود. 35 قال علیّ علیه السّلام: العقل شرع من داخل و الشّرع عقل من خارج. عقل شرع خدا از داخل است و شرع ، همان عقل بیرونی است. 36 قال علیّ علیه السّلام: العقل رسول الحقّ. عقل رسول حقّ است. 37 و عنه علیه السّلام: العاقل یعتمد علی عمله و الجاهل یعتمد علی امله. اشخاص عاقل به سعی و کوشش خود تکیه می کنند ولی مردان نادان به آمال و آرزوهای خویشتن متّکی هستند. 38 عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام: قال حجّة اللَّه علی العباد النّبیّ، و الحجّة فیما بین العباد و بین اللَّه العقل. حجّت خدا بر بندگان پیامبر است و حجّت بین مردم و خدا عقل است. 39 قال علیّ علیه السّلام: فضّل العقل علی الهوی لانّ العقل یملکک الزّمان و الهوی یستعبدک للزّمان. عقل را بر هوای نفس برتری و فضیلت ده، چه آنکه عقل، تو را مالک و فرمانروای زمان می سازد و هوای نفس، تو را بنده و برده روزگار می کند. 40 قَالَ الصَّادِقُ ع: کَثْرَةُ النَّظَرِ فِی الْعِلْمِ یَفْتَحُ الْعَقْل. زیاد نگاه کردن به علم (تمرین علمی داشتن ) موجب گشایش و شکوفایی عقل است. 41 وَ قَالَ ع لَیْسَ لِمَلُولٍ صَدِیقٌ وَ لَا لِحَسُودٍ غِنًی- وَ کَثْرَةُ النَّظَرِ فِی الْحِکْمَةِ تَلْقَحُ الْعَقْل برای آدم افسرده دوستی نیست و برای حسود بی نیازی و غنی نیست و زیاد نگاه کردن به حکمت (تمرین عقلی و برهانی داشتن ) موجب گشایش و شکوفایی عقل است. 42 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: استرشدوا العقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا . از عقل هدایت و راهنمائی بخواهید تا به رشد و کمال خویش نائل گردید، و از فرمانش سرپیچی ننمائید که نادم و پشیمان خواهید شد. 43 قال علیّ علیه السّلام: لیست الرّؤیة مع الابصار فقد تکذب العیون اهلها و لا یغشّ العقل من استنصحه. بینش و درک واقعی همیشه با دیدهها میسّر نیست، زیرا گاهی چشم خطا می کند و به صاحبش دروغ می گوید، ولی عقل، در اندرز و نصیحت به صاحبش خیانت نمینماید و هرگز خلاف واقع نمیگوید. 44 قال علیّ علیه السّلام: النّفوس طلقة لکنّ ایدی العقول تمسک اعنّتها عن النّحوس. نفس سرکش آدمی رها و خودسر است، ولی دست نیرومند عقل به شدت زمامش را میکشد و از اعمالی که مایه نحوست و بدبختی است بازش می دارد. 45 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لیس العاقل من یعرف الخیر من الشّر، و لکنّ العاقل من یعرف خیر الشّرین. عاقل آن کسی نیست که تنها نیکی را از بدی تشخیص دهد، بلکه عاقل کسی است که وقتی در مقابل دو بدی قرار می گیرد، آن را که خطرش کمتر و شرّش خفیفتر است بشناسد، و با تن دادن به شرّ کوچکتر خود را از 46 و عنه علیه السّلام: اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. بیشتر فرو افتادن و سقوط عقلهای بشر در زیر اشعه فریبنده و تلألؤ خیرهکننده آز و طمع است. 47 قال علیّ علیه السّلام: زوال العقل بین دواعی الشّهوة و الغضب. در کشاکش انگیزههای شهوت و غضب، عقل بشر تیره و تار میشود و فروغ خود را از دست میدهد. 48 و عنه علیه السّلام: من لم یملک شهوته لم یملک عقله. کسی که مالک شهوت خود نباشد مالک عقل خود نخواهد بود. 49 و عنه علیه السّلام: کثرة الامانیّ من فساد العقل. آرزوهای زیاد، ناشی از فساد عقل آدمی است. 50 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: اعجاب المرء بنفسه دلّ علی ضعف عقله . خودپسندی شخص ، دلیل بر ضعف عقل او است. 51 قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: من لم یکن عقله اکمل ما فیه، کان هلاکه من ایسر ما فیه. کسی که عقل وی از سایر قوایش کاملتر نباشد هلاکت و سقوط، از آسانترین حوادث در زندگانی او است. 52 قال علیّ علیه السّلام: اذا شاب العاقل شبّ عقله و اذا شاب الجاهل شبّ جهله. وقتی افراد عاقل، پیر می شوند نیروی عقل در نهادشان جوان می گردد و موقعی که اشخاص جاهل به پیری می رسند جهل و نادانی در وجودشان جوان میشود. 53 قال علیّ علیه السّلام: من غلب عقله هواه افلح، و من غلب هواه عقله افتضح. کسی که عقلش بر هوای نفس غالب باشد به رستگاری و سعادت نائل میشود، و آن کس که عقلش مغلوب تمایلات نفسانیش باشد، سرانجام رسوا و مفتضح می گردد. 54 عن علیّ علیه السّلام: فانّ الشّقیّ من حرم نفع ما اوتی من العقل و التّجربة. بدبخت و زیانکار کسی است که از سرمایههای عقل و تجربه سودی نبرد و از ذخائری که به وی عطا شده است بهرهای برنگیرد. 54 عن علیّ علیه السّلام قال: شرّ آفات العقل الکبر. کبر، بدترین آفت خرد است.
احادیثی را بیان کنید که امامان(ع) درمورد قدرت ذهن فرموده اند.
1 آن معنا از ذهن که در روانشناسی ذهن یا مهندسی ذهن مطرح است ، در روایات اهل بیت (ع) با عنوان ذهن مطرح نشده ، بلکه عناوین دیگر به آن داده شده و ، از واژه ی ذهن در چنین مواردی کمتر استفاده شده است.
2 بسیاری از آموزه ها که در چنین چهارچوبهای روانشناسی به چشم می خورد ، در روایات اهل بیت (ع) و آموزه های دینی نیز دیده می شوند ولی باید توجّه داشت که این اشتراک در برخی گزاره ها دلیل بر این نیست که این گونه مکاتب روانشناسی ، صد در صد مورد تأیید اسلام می باشند ؛ بلکه در مواردی نظر اسلام بر خلاف نظرات این گونه مکاتب روانشناسی می باشند ؛ بخصوص در زمینه روانشناسی ذهن که غلوّ و افراط فراوانی در آن به چشم می خورد و گاه تناقضات فلسفی آشکاری نیز در آنها دیده می شود ؛ مانند نظریّه جذب که امروزه از شهرت خاصّی برخوردار شده ، در حالی که نه تنها از نظر فلسفی مشکل دارد ، از نظر علوم تجربی نیز قابل اثبات نیست.
3 متأسفانه تحقیقات قابل توجّهی در مورد روانشناسی اسلامی انجام نشده و اکثر کتابهایی هم که در این باره نوشته شده اند حالت انفعالی و تطبیقی دارند ؛ و بخصوص در مورد مهندسی ذهن از دیدگاه اسلام کمترین فعّالیّت شده است. لذا در این باب احادیث طبقه بندی شده ای وجود ندارد. از اینرو تنها به مواردی از این روایات که موفق به یافتن آن از منابع روایی شده ایم می پردازیم. ذکر این نکته نیز لازم است که در روایات اسلامی ابوابی از روانشناسی ذهن یا ادراک مؤثّر باز شده که می توان نام آن را روانشناسی عقل گذاشت که بسی برتر از روانشناسی ذهن امروزی است که هیچ نظری به عقل نداشته از ذهنی خنثی و صرفاً طبیعی و حیوانی بحث می کند.
الف: عادتهای بد و خوب
یکی از خواصّ ذهن و وجود آدمی این است که امور ، با تمرین و ممارست در او به صورت عادت و ملکه در می آیند و آنچه به صورت ملکه و عادت در آمده به صورت خودکار عمل می کند. و ریشه ی اکثر این عادتها در ذهن است ؛ لذا روانشناسان برای ترک عادات بد ، به افراد توصیه می کنند که مدّتی ذهن خود را مشغول نمایید تا عادت حاصل شده زائل گردد.
1 قال علیّ علیه السّلام: عوّد نفسک التّصبّر علی المکروه. و ایضاً قال: مَنْ تَحَلَّمَ حَلُمَ .
نفس خویش را به بردباری در مقابل ناملایمات عادت ده. و نیز فرمودند: هر که خود را به حلم بزند ( ادای افراد حلیم را در آورد) حلیم می شود.
2 قال علیّ علیه السّلام: العادة عدوّ متملّک .
عادت بد، دشمنی است که با قدرت بر صاحبش حکومت میکند.
3 عن ابی محمّد العسکریّ علیه السّلام: قال ردّ المعتاد عن عادته کالمعجز.
برگرداندن معتاد از عادتی که بدان خو گرفته مانند معجزه است.
4 قال الحسن علیه السّلام: العادات قاهرات فمن اعتاد شیئا فی سرّه و خلواته فضحه فی علانیته و عند الملاء.
عادات، در وجود آدمیان با قهر و غلبه حکومت میکنند. کسی که در پنهانی به چیزی عادت کند آشکارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت.
5 ایّها الناس تولّوا من انفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها
ای مردم خودتان تأدیب نفس خویش را عهدهدار شوید و از عادات ناپسندش بازگردانید.
6 قال علیّ علیه السّلام: العادة طبع ثان.
عادات اکتسابی ، طبیعت دوّمی انسان است.
7 قال علیّ علیه السّلام: المرء حیث وضع نفسه بریاضته و طاعته فان نزّهها تنزّهت و ان دنّسها تدنّست.
خوب و بدِ اخلاق هر انسانی تابع روشی است که تربیت روح خود را بر آن قرار داده و در راه نیل به آن روش، مجاهده و از آن پیروی مینماید. اگر با روشهای صحیح جان خود را از پلیدی پاک کرده باشد پاک است و اگر آلوده نموده آلوده خواهد بود.
8 قال علیّ علیه السّلام: ذلّلوا انفسکم بترک العادات و قودوها الی فعل الطّاعات و حمّلوا بها اعباء المغارم و حلّوها بفعل المکارم و صونوها عن دنس المآثم.
نفس متجاوز و سرکش خویش را با ترک عادات ناپسند خوار نمائید و به انجام اوامر الهی وادارش سازید و بار غرامتهای تخلفش را بر وی تحمیل نمائید، با انجام مکارم اخلاق زینتش کنید و از پلیدیهای گناه مصونش دارید.
ب: یکی دیگر از خواصّ ذهنی و درونی انسان این است که اعمال را تحت تأثیر خود دارند ، لذا نوع حالاتی که در درون شخص وجود دارند به شدّت در اعمال و رفتار او تأثیر می گذارند ؛ و باز ریشه ی این حالات در ذهن است و ورود و خروج آنها ذهن می باشد. از جمله ی این حالات می توان از خود کم بینی و خود بزرگ بینی ، حسد ، کبر ، غم و غصّه ، ترس افراطی و وسواسی ، شکّاکیّت و آرزو مداری یاد نمود. ذهن و ضمیر کسانی که مبتلا به این امور می باشند به گونه ای سامان یافته که خود به خود آنها را در مسیرهای عملی خاصّی می راند که عاقبت خوشی ندارد. و جالب اینجاست که در روانشناسی ذهن امروزی آرزو مداری به شدّت ترویج می شود و چنین تلقین می کنند که انسان اگر غرق در خواسته های ذهنی خود شود به خواسته ی خود می رسد ؛ غافل از اینکه اوّلاً همواره چنین نیست و ثانیاً باید دید انسان دنبال چه آرزویی است. دنبال اهداف حقیقی و کمالات وجودی یا دنبال زخارف بی ارزش. اکثر روانشناسیهای امروزی ، فرمولهایی بی جهت را ارائه می دهند که انسان را به هرسویی ممکن است ببرد ؛ در حالی که روانشناسی اهل بیت تنها و تنها در مسیر کمالات حقیقی انسان تعریف شده است.
9 ما من احد یتیه الّا من ذلّة یجدها فی نفسه.
هیچ کس به خوی ناپسند تکبر، مبتلا نمی شود مگر به سبب خواری و ذلتی که در ضمیر باطن خود احساس می نماید.
10 قال علیّ علیه السّلام: الهمّ یذیب الجسد.
آتش اندوه و غم، بدن آدمی را میگدازد و مانند فلزّ مذابی آب میکند.
11 و عنه علیه السّلام: الهمّ نصف الهرم.
غصه نصف پیری است.
12 عن امیر المؤمنین علیه السّلام: الحسد یفنی و الحقد یذری.
حسد جسم را فرتوت و فانی میکند و کینهتوزی آدمی را بر باد میدهد.
13 و عنه علیه السّلام: الخائف لا عیش له.
آن کس که گرفتار ترس و وحشت است در زندگی آسایش خاطر ندارد.
14 قال الصّادق علیه السّلام: الرّجل یجزع من الذّلّ الصّغیر فیدخله ذلک فی الذّلّ الکبیر.
آدمی از ذلت و حقارت کوچکی اظهار ناراحتی و اندوه میکند و همین جزع و بیقراری، او را به ذلت بزرگتری گرفتار می نماید.
15 عن علیّ علیه السّلام: الحزن یهدم الجسد.
غم و اندوه بدن آدمی را ویران میکند.
16 و عنه علیه السّلام: المریب ابدا علیل.
کسانی که همه چیز و همه کس را بچشم تردید و بدگمانی نگاه میکنند همواره علیل و بیمارند.
17 قال علیّ علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته.
آن کس که واجد بزرگواری و کرامت نفس باشد تمایلات شهوانیش در نظر او خوار میآید.
18 و عنه علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة.
کسی که به شرف معنوی و کرامت نفس خود عقیده دارد با پلیدی گناه، خوارش نخواهد ساخت.
19 قال علیّ علیه السّلام: لا تشعر قلبک الهمّ علی ما فات فیشغلک عن الاستعداد بما هو آت.
افسوسهای گذشته را در دل خود بیدار مکن که تو را از آمادگی پیروزیهائی که در پیش داری باز میدارد.
20 قال علیّ علیه السّلام: لا تحمل همّ یومک الّذی لم یأتک علی یومک الّذی قد اتاک.
غصّه فردای نیامده را بر امروز موجودت تحمیل مکن و بار روز حاضرت را بی جهت سنگین منما!
21 عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام انّه قال: من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال: همّ لا ینفی و امل لا یدرک و رجاء لا ینال.
کسی که به دنیا دل بسته و در بند علاقهاش اسیر است همواره گرفتار سه حالت روحی است: غصّه و اندوهی که هرگز از صفحه دلش زدوده نمیشود، آرزوئی که هرگز برآورده نمیگردد، و امیدی که هرگز به آن دست نمییابد.
22 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: الامل رحمة لامّتی و لو لا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا.
آرزو برای امّت من رحمت است چه اگر آرزو نمیبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هیچ باغبانی درختی نمینشاند.
23 قال علی علیه السّلام: من اشتغل بالفضول فاته من مهمّه المأمول.
آن کس که خود را به مسائل زائد و غیر لازم سرگرم کند از مهمّات واقعی زندگی که آرزو دارد باز میماند.
24 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: انّ اخوف ما اخاف علی امّتی الهوی و طول الامل.
برای امّت خود از دو چیز بیش از هر چیز خائف و ترسانم، اوّل هوای نفس و دوّم آرزوی دراز.
25 و عنه علیه السّلام: افضل الدّواء ترک المنی.
بهترین داروی شفا بخش ترک آرزوهای نابجا است.
26 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: من اطال الامل اساء العمل.
کسی که آرزو را دراز گرداند رفتار خود را ضایع و بد ساخته است.
27 قال علیّ علیه السّلام: من الحمق الاتّکال علی الامل.
تکیه کردن بر آرزو از ابلهی و حماقت است.
28 علی (ع) میفرمود: من جری فی عنان امله عثر باجله.
کسی که از پی آرزوهای بی حساب خود روان گردد به سوی سقوط قطعی و مرگ لغزیده است.
29 قال علیّ علیه السّلام: من الحمق الاتّکال علی الامل.
30 قال علیّ علیه السّلام: الرّغبة مفتاح النّصب و مطیّة التّعب.
رغبت و تمایل شدید، کلید ناراحتی و مرکب خستگی و فرسودگی است.
31 و عنه علیه السّلام: ثمرة الرّغبة التّعب.
نتیجه علاقه و رغبت زیاد، خستگی و تعب است.
ج : یکی دیگر از قابلیّتهای ذهن و ضمیر آدمی قدرت بروز و ظهور می باشد ، که اصطلاحاً همّت نامیده می شود. همه ی انسانها کما بیش اندیشه ها و خواستهایی را در ذهن خود می پرورانند و دوست دارند که آنها را در عالم خارج نیز عملی سازند ولی کمتر افرادی هستند که بتوانند خواستهای اساسی خود را بروز دهند و اصطلاح همّت کافی در این باره را ندارند. همّت عالی نیز نیز یکی از اموری است که از ذهن سرچشمه می گیرد و به نوع جهت گیری و عادات ذهنی انسان بستگی دارد. لذا می توان با تمرینات ذهنی ، همّت و قدرت ابراز و اظهار خارجی خواستهای خود قویتر ساخت.
32 عن علیّ علیه السّلام: قدر الرّجل علی قدر همّته.
ارزش هر انسانی به مقدار همت او است.
33 قال علیّ علیه السّلام: الشّرف بالهمم العالیة لا بالرّمم البالیة.
شرف و فضیلت آدمی به همتهای بلند و ارادههای نیرومند است نه به استخوانهای پوسیده و اجساد متلاشیشده درگذشتگان.
34 عن علیّ علیه السّلام: الحلم و الاناة توامان ینتجهما علو الهمّة.
بردباری و تأنی، مانند دو کودک یک شکمند و زائیده همت عالی هستند،
د: مطلب دیگری که در روانشناسی اسلامی به شدّت مورد توجّه واقع شده ولی در روانشناسی روز کاملاً مغفول می باشد ، توان عقلانی است که غیر از ذهن و هوش و امثال این امور مطرح در روانشناسی می باشد. از نظر اسلام این قوّه است که باید بر تمام قوا حاکم باشد و تمام توان ذهنی و درونی آدمی نیز باید با صلاح دید عقل وارد عمل شود ؛ چرا که عقل حجّت باطنی خدا در درون انسان می باشد ؛ و در همین جاست که مسیر روانشناسی اسلامی از روانشناسی های رایج جدا می شود.
35 قال علیّ علیه السّلام: العقل شرع من داخل و الشّرع عقل من خارج.
عقل شرع خدا از داخل است و شرع ، همان عقل بیرونی است.
36 قال علیّ علیه السّلام: العقل رسول الحقّ.
عقل رسول حقّ است.
37 و عنه علیه السّلام: العاقل یعتمد علی عمله و الجاهل یعتمد علی امله.
اشخاص عاقل به سعی و کوشش خود تکیه می کنند ولی مردان نادان به آمال و آرزوهای خویشتن متّکی هستند.
38 عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام: قال حجّة اللَّه علی العباد النّبیّ، و الحجّة فیما بین العباد و بین اللَّه العقل.
حجّت خدا بر بندگان پیامبر است و حجّت بین مردم و خدا عقل است.
39 قال علیّ علیه السّلام: فضّل العقل علی الهوی لانّ العقل یملکک الزّمان و الهوی یستعبدک للزّمان.
عقل را بر هوای نفس برتری و فضیلت ده، چه آنکه عقل، تو را مالک و فرمانروای زمان می سازد و هوای نفس، تو را بنده و برده روزگار می کند.
40 قَالَ الصَّادِقُ ع: کَثْرَةُ النَّظَرِ فِی الْعِلْمِ یَفْتَحُ الْعَقْل.
زیاد نگاه کردن به علم (تمرین علمی داشتن ) موجب گشایش و شکوفایی عقل است.
41 وَ قَالَ ع لَیْسَ لِمَلُولٍ صَدِیقٌ وَ لَا لِحَسُودٍ غِنًی- وَ کَثْرَةُ النَّظَرِ فِی الْحِکْمَةِ تَلْقَحُ الْعَقْل
برای آدم افسرده دوستی نیست و برای حسود بی نیازی و غنی نیست و زیاد نگاه کردن به حکمت (تمرین عقلی و برهانی داشتن ) موجب گشایش و شکوفایی عقل است.
42 قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله: استرشدوا العقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا .
از عقل هدایت و راهنمائی بخواهید تا به رشد و کمال خویش نائل گردید، و از فرمانش سرپیچی ننمائید که نادم و پشیمان خواهید شد.
43 قال علیّ علیه السّلام: لیست الرّؤیة مع الابصار فقد تکذب العیون اهلها و لا یغشّ العقل من استنصحه.
بینش و درک واقعی همیشه با دیدهها میسّر نیست، زیرا گاهی چشم خطا می کند و به صاحبش دروغ می گوید، ولی عقل، در اندرز و نصیحت به صاحبش خیانت نمینماید و هرگز خلاف واقع نمیگوید.
44 قال علیّ علیه السّلام: النّفوس طلقة لکنّ ایدی العقول تمسک اعنّتها عن النّحوس.
نفس سرکش آدمی رها و خودسر است، ولی دست نیرومند عقل به شدت زمامش را میکشد و از اعمالی که مایه نحوست و بدبختی است بازش می دارد.
45 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لیس العاقل من یعرف الخیر من الشّر، و لکنّ العاقل من یعرف خیر الشّرین.
عاقل آن کسی نیست که تنها نیکی را از بدی تشخیص دهد، بلکه عاقل کسی است که وقتی در مقابل دو بدی قرار می گیرد، آن را که خطرش کمتر و شرّش خفیفتر است بشناسد، و با تن دادن به شرّ کوچکتر خود را از
46 و عنه علیه السّلام: اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.
بیشتر فرو افتادن و سقوط عقلهای بشر در زیر اشعه فریبنده و تلألؤ خیرهکننده آز و طمع است.
47 قال علیّ علیه السّلام: زوال العقل بین دواعی الشّهوة و الغضب.
در کشاکش انگیزههای شهوت و غضب، عقل بشر تیره و تار میشود و فروغ خود را از دست میدهد.
48 و عنه علیه السّلام: من لم یملک شهوته لم یملک عقله.
کسی که مالک شهوت خود نباشد مالک عقل خود نخواهد بود.
49 و عنه علیه السّلام: کثرة الامانیّ من فساد العقل.
آرزوهای زیاد، ناشی از فساد عقل آدمی است.
50 قال امیر المؤمنین علیه السّلام: اعجاب المرء بنفسه دلّ علی ضعف عقله .
خودپسندی شخص ، دلیل بر ضعف عقل او است.
51 قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: من لم یکن عقله اکمل ما فیه، کان هلاکه من ایسر ما فیه.
کسی که عقل وی از سایر قوایش کاملتر نباشد هلاکت و سقوط، از آسانترین حوادث در زندگانی او است.
52 قال علیّ علیه السّلام: اذا شاب العاقل شبّ عقله و اذا شاب الجاهل شبّ جهله.
وقتی افراد عاقل، پیر می شوند نیروی عقل در نهادشان جوان می گردد و موقعی که اشخاص جاهل به پیری می رسند جهل و نادانی در وجودشان جوان میشود.
53 قال علیّ علیه السّلام: من غلب عقله هواه افلح، و من غلب هواه عقله افتضح.
کسی که عقلش بر هوای نفس غالب باشد به رستگاری و سعادت نائل میشود، و آن کس که عقلش مغلوب تمایلات نفسانیش باشد، سرانجام رسوا و مفتضح می گردد.
54 عن علیّ علیه السّلام: فانّ الشّقیّ من حرم نفع ما اوتی من العقل و التّجربة.
بدبخت و زیانکار کسی است که از سرمایههای عقل و تجربه سودی نبرد و از ذخائری که به وی عطا شده است بهرهای برنگیرد.
54 عن علیّ علیه السّلام قال: شرّ آفات العقل الکبر.
کبر، بدترین آفت خرد است.
- [سایر] آیا از نظر روانشناسی ، ایمان بر روی ذهن تاثیر میگذارد و اگر میگذارد این تاثیر به چه صورت است؟
- [سایر] پلورالیسم دینی از منابع دینی قابل استنباط هست یا نه؟[1]
- [سایر] آیا در منابع دینی به جهانی شدن اشاره شده است ؟
- [سایر] گاهی این سؤال در ذهن انسان خطور می کند که چرا وقت ظهور در منابع اسلامی معین نشده است ؟
- [سایر] باسلام بنده دانشجوی رشته ی مهندسی شیمی دانشگاه سیستان وبلوچستان میباشم که درخردادسال آینده فاغ تحصیل میشوم وقصددارم بعدازپایان تحصیلات واردحوزه ی علمیه شوم وهدف اصلی ام نیزاین است که علوم دینی رافراگرفته وبتوانم به جامعهخدمت کنم.اما مساله ای که ذهن مرامشغول کره این است که مرود به حوزه بلندمدت بهتر است یاسفیران هدایت؟لطفایک راهنمایی کامل وجامع بفرمایید.
- [سایر] آیا کثرت گرایی دینی از منابع دینی قابل استنباط است یا نه فقط باید از شیوه ی برون دینی از آن بحث کرد؟
- [سایر] با توجه به منابع دینی معیار و ملاک انتخاب اصلح در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
- [سایر] با توجه به منابع دینی معیار و ملاک انتخاب اصلح در انتخابات ریاست جمهوری چیست؟
- [سایر] چرا اهل سنت بر خلاف منابع دینی خودشان، توسل را رد می کنند؟
- [سایر] میزان استقلال و آزادی فرد در نظام مردمسالاری دینی تا چه میزان است؟مشروعیت این نظام چگونه است و پاسخگو بودن آن در قبال شهروندان تا چه حد است؟در نظام مردمسالاری دینی، آیا قدرت مردم به عنوان حوزههای مستقل از قدرت سیاسی پذیرفته شده است؟ به عبارت دیگر، اصولاً قدرت مردم چه نسبتی با قدرت سیاسی دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] هیچ مسلمانی نباید نسبت به مسائل و مشکلات سایر مسلمانان بیتفاوت باشد و به اندازه قدرت و توان خود موظّف است در اصلاح امور دینی و دنیایی دیگران اقدام نماید. از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که فرمودند: (کسی که صبح کند در حالی که به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست).(1)
- [آیت الله اردبیلی] اقدام به تأسیس مجامع فرهنگی یا نشر کتب و نشریات مفید یا تولید برنامههای رادیویی و تلویزیونی و مشابه آن که موجب تقویت پایههای عقیدتی، اخلاقی و عملی و یا رشد افکار و بالا رفتن سطح معلومات اجتماعی و دینی مردم میشود، از وظایف مهمّی است که شایسته است افراد به اندازه قدرت و توان خود به آن عمل نمایند و ممانعت از آن جایز نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.