در مورد شناخت قلبی یا همان علم حضوری دو سؤال برای من مطرح است: 1. آیا شناخت قلبی یا معرفت باطنی که استدلال عقلی در آن راه ندارد از طریق عقل و برهان قابل اثبات است یا تنها با تجربه و درک آن می توان به وجود آن پی برد؟ 2. آیا این نوع معرفت منحصر به شناخت خداست یا می توان قلبا به موضوعات دیگر نیز معرفت پیدا کرد؟
در مورد شناخت قلبی یا همان علم حضوری دو سؤال برای من مطرح است: 1. آیا شناخت قلبی یا معرفت باطنی که استدلال عقلی در آن راه ندارد از طریق عقل و برهان قابل اثبات است یا تنها با تجربه و درک آن می توان به وجود آن پی برد؟ 2. آیا این نوع معرفت منحصر به شناخت خداست یا می توان قلبا به موضوعات دیگر نیز معرفت پیدا کرد؟ شناخت (علم) یا حصولی است یا حضوری و شناخت حضوری یا قلبی است یا غیرقلبی. برای مثال علم ما به این که گرسنه یا تشنه یا شاد یا غمگین هستیم شناخت حضوری است ولی قلبی نیست. بنابراین شناخت قلبی قسمی از شناخت حضوری است. شکی نیست که شناخت حضوری به همان کیفیت که حضورا ادراک می شود با عقل قابل درک نیست. چون شناخت عقلی، شناخت حصولی و مفهومی است در حالی که شناخت حضوری غیرمفهومی است. در شناخت حصولی معلوم به واسطه مفهوم شناخته می شود ولی در شناخت حضوری خود معلوم در نزد عالم (نفس) حاضر است. اما این بدان معنا نیست که شناخت های حضوری قابل عقلی شدن نیستند. شناخت حضوری را می توان به مرتبه شناخت حصولی تنزّل داده و آن را مفهومی کرد؛ چون رابطه بین شناخت حضوری و حصولی رابطه طولی است نه عرضی؛ لذا برخی حکما نظیر علامه طباطبائی معتقدند که علم حصولی نیز در اصل به علم حضوری باز می گردد. برای مثال ما وقتی شاد هستیم با علم حضوری می فهمیم که شاد هستیم، شخص دیگر، نیز از شادی ما مطلع می شود اما نه به صورت علم حضوری بلکه از راه علائم و آثار شادی که در چهره ما هویدا می شود؛ بنابراین چنین شخصی می تواند با استدلال عقلی اثبات کند که ما شاد هستیم. لکن هیچ گاه درک او از شادی ما مثل درک حضوری خودمان نخواهد بود . او می فهمد که ما شاد هستیم ولی ما می یابیم که شادیم. در مورد معرفت های باطنی عارفان نیز وضع به همین منوال است. خود عارف آنچه را که شهود می کند با روح و جان خود می یابد ولی می تواند در برخی موارد آن را مفهومی کرده و به صورت برهان عقلی نیز ارائه کند. بسیاری از استدلال هایی که شیخ اشراق در حکمت اشراق و ملاصدرا در حکمت متعالیه و عرفا در عرفان نظری اقامه کرده اند مکاشفات باطنی آنها بوده است که سعی کرده اند آنها را در قالب عقلی و فلسفی ارائه دهند. البته مخفی نماند که هر شناخت باطنی و عرفانی قابل ارائه با برهان نیست. چون برهان درامورد کلی جاری می شود،‌لذا اگر متعلّق شهود عارف ، امر جزئی باشد قابل اقامه برهان نخواهد بود، و عارف تنها می تواند آن شهود را در قالب مفاهیم ریخته و نقل کند مثل بسیاری از اشعار عرفانی که صرفا توصیفند. ولی به هر حال درک حصولی و عقلی به پای ادراک شهودی نخواهد رسید، به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن. و به قول ملاصدرا: }Pپای استدلال اگر چه خوش رگ است با براق معرفت ، کِی هم تگ است قلمرو معرفت حضوری و معرفت شهودی نیز از مطالب بالا تا حدودی روشن شد و معلوم گردید که شناخت حضوری منحصر در شناخت خدا نیست. شناخت ما به وجود خود و حالات درونی خودمان شناخت حضوری است. همچنین عارف می تواند نسبت به عالم برزخ و موجودات متعدّد آن و عالم عقول و موجودات عظیم الشأن آن و به تجلیّات اسمائی و صفاتی خدا علم حضوری پیدا کند. به طور کلی از نظر حکما متعلّق علم حضوری امر مجرد و غیرمادی است و موجود مادی با علم حضوری ادراک نمی شود مگر به یک اعتبار ویژه که درکتب فلسفی از آن بحث شده است و این نامه گنجایش آن بحث را ندارد. بنابراین قلمرو و علم حضوری هم شامل کلیات است هم شامل جزئیات ؛ لذا قلمرو آن از قلمرو ادراک عقلی که تنها منحصر در امور کلی است وسیع تر است.
عنوان سوال:

در مورد شناخت قلبی یا همان علم حضوری دو سؤال برای من مطرح است: 1. آیا شناخت قلبی یا معرفت باطنی که استدلال عقلی در آن راه ندارد از طریق عقل و برهان قابل اثبات است یا تنها با تجربه و درک آن می توان به وجود آن پی برد؟ 2. آیا این نوع معرفت منحصر به شناخت خداست یا می توان قلبا به موضوعات دیگر نیز معرفت پیدا کرد؟


پاسخ:

در مورد شناخت قلبی یا همان علم حضوری دو سؤال برای من مطرح است: 1. آیا شناخت قلبی یا معرفت باطنی که استدلال عقلی در آن راه ندارد از طریق عقل و برهان قابل اثبات است یا تنها با تجربه و درک آن می توان به وجود آن پی برد؟ 2. آیا این نوع معرفت منحصر به شناخت خداست یا می توان قلبا به موضوعات دیگر نیز معرفت پیدا کرد؟

شناخت (علم) یا حصولی است یا حضوری و شناخت حضوری یا قلبی است یا غیرقلبی.
برای مثال علم ما به این که گرسنه یا تشنه یا شاد یا غمگین هستیم شناخت حضوری است ولی قلبی نیست. بنابراین شناخت قلبی قسمی از شناخت حضوری است.
شکی نیست که شناخت حضوری به همان کیفیت که حضورا ادراک می شود با عقل قابل درک نیست. چون شناخت عقلی، شناخت حصولی و مفهومی است در حالی که شناخت حضوری غیرمفهومی است. در شناخت حصولی معلوم به واسطه مفهوم شناخته می شود ولی در شناخت حضوری خود معلوم در نزد عالم (نفس) حاضر است. اما این بدان معنا نیست که شناخت های حضوری قابل عقلی شدن نیستند. شناخت حضوری را می توان به مرتبه شناخت حصولی تنزّل داده و آن را مفهومی کرد؛ چون رابطه بین شناخت حضوری و حصولی رابطه طولی است نه عرضی؛ لذا برخی حکما نظیر علامه طباطبائی معتقدند که علم حصولی نیز در اصل به علم حضوری باز می گردد.
برای مثال ما وقتی شاد هستیم با علم حضوری می فهمیم که شاد هستیم، شخص دیگر، نیز از شادی ما مطلع می شود اما نه به صورت علم حضوری بلکه از راه علائم و آثار شادی که در چهره ما هویدا می شود؛ بنابراین چنین شخصی می تواند با استدلال عقلی اثبات کند که ما شاد هستیم. لکن هیچ گاه درک او از شادی ما مثل درک حضوری خودمان نخواهد بود . او می فهمد که ما شاد هستیم ولی ما می یابیم که شادیم. در مورد معرفت های باطنی عارفان نیز وضع به همین منوال است. خود عارف آنچه را که شهود می کند با روح و جان خود می یابد ولی می تواند در برخی موارد آن را مفهومی کرده و به صورت برهان عقلی نیز ارائه کند. بسیاری از استدلال هایی که شیخ اشراق در حکمت اشراق و ملاصدرا در حکمت متعالیه و عرفا در عرفان نظری اقامه کرده اند مکاشفات باطنی آنها بوده است که سعی کرده اند آنها را در قالب عقلی و فلسفی ارائه دهند. البته مخفی نماند که هر شناخت باطنی و عرفانی قابل ارائه با برهان نیست. چون برهان درامورد کلی جاری می شود،‌لذا اگر متعلّق شهود عارف ، امر جزئی باشد قابل اقامه برهان نخواهد بود، و عارف تنها می تواند آن شهود را در قالب مفاهیم ریخته و نقل کند مثل بسیاری از اشعار عرفانی که صرفا توصیفند. ولی به هر حال درک حصولی و عقلی به پای ادراک شهودی نخواهد رسید، به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن. و به قول ملاصدرا:
}Pپای استدلال اگر چه خوش رگ است با براق معرفت ، کِی هم تگ است
قلمرو معرفت حضوری و معرفت شهودی نیز از مطالب بالا تا حدودی روشن شد و معلوم گردید که شناخت حضوری منحصر در شناخت خدا نیست. شناخت ما به وجود خود و حالات درونی خودمان شناخت حضوری است. همچنین عارف می تواند نسبت به عالم برزخ و موجودات متعدّد آن و عالم عقول و موجودات عظیم الشأن آن و به تجلیّات اسمائی و صفاتی خدا علم حضوری پیدا کند. به طور کلی از نظر حکما متعلّق علم حضوری امر مجرد و غیرمادی است و موجود مادی با علم حضوری ادراک نمی شود مگر به یک اعتبار ویژه که درکتب فلسفی از آن بحث شده است و این نامه گنجایش آن بحث را ندارد. بنابراین قلمرو و علم حضوری هم شامل کلیات است هم شامل جزئیات ؛ لذا قلمرو آن از قلمرو ادراک عقلی که تنها منحصر در امور کلی است وسیع تر است.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین