آیا شناخت قلبی (شناختی که عقل هیچ دخالتی در آن دارد ) قابل اثبات با استدلالات عقلی هست یا خیر؟ یعنی آیا می توان با استدلال ثابت کرد که چنین شناختی وجود دارد؟ شما به اشتباه به این پاسخ داده بودید که آیا می توان معرفت های قلبی را در قالب استدلالات عقلی بیان کرد یا خیر؟!!
آیا شناخت قلبی (شناختی که عقل هیچ دخالتی در آن دارد ) قابل اثبات با استدلالات عقلی هست یا خیر؟ یعنی آیا می توان با استدلال ثابت کرد که چنین شناختی وجود دارد؟ شما به اشتباه به این پاسخ داده بودید که آیا می توان معرفت های قلبی را در قالب استدلالات عقلی بیان کرد یا خیر؟!! شناخت حضوری ، یا قلبی است یا غیر قلبی. شناخت های حضوری غیر قلبی عمدتا ادراکاتی بدیهی هستند و شناخت بدیهی بی نیاز از اثبات عقلی است؛ چون این گونه از شناختها از حیث یقینی بودن اقوا از شناختهای نظری عقلی بوده و به نوعی مقدم بر شناخت عقلی هستند. اما شناخت قلبی به معنای مکاشفه و شهود- با درجات مختلف آن- عمدتا از علوم اکتسابی و غیربدیهی هستند. البته این گونه شناختها برای کسی که به آن دست می یابد بدیهی است و در آن شک نمی کند مثل کسی که خوابی می بیند که نه در حال خواب دیدن در دیده های خود شک دارد و نه بعد از بیدار شدن در دیدن آن خواب شک دارد- البته اگر خواب خود را به یاد داشته باشد- از این جهت شهود و مکاشفه قلبی نظیر ادراکات حس ظاهری است که از بدیهیات است؛ لکن همان طور که ادراکات حس ظاهری در نزد صاحبان حواس سالم از بدیهیات است و برای فاقد آن حس بدیهی نیست، ادراکات قلبی هم تنهابرای صاحب آن ادراک از بدیهیات است. البته تفسیر عقلی و حصولی آن ادراک امر دیگری است- حال سوال این است که آیا می توان با برهان عقلی اثبات کرد که چنین ادراکاتی وجود دارند یا نه؟ و آیا می توان اثبات کرد که مدعیان ادراک قلبی راست می گویند یا نه؟ بحث از ادراکات حضوری غیر عارفانه که قبلا اشاره به آنها شد بحثی است معرفت شناسانه که معرفت شناسان در مورد آنها به تفصیل بحث نموده و آراء متعددی را بیان نموده اند؛ که آنها در این مختصر نمی گنجد . لذا ما به یکی از نظرات در این باب اشاره کرده و عرض کردیم که این قبیل معرفتها از بدیهیات بوده و بی نیاز از اثباتند. در مورد مکاشفات و شهودات عرفا نیز معرفت شناسان سخنهایی گفته اند ، لکن از آنجایی که این بحث مبتنی بر اصولی هستی شناسانه است ؛ بحث از آن باید بعد از مبانی هستی شناسانه عرفا و حکما انجام شود. حکما در کتب خود اثبات کرده اند که عالمی به نام عالم مثال موجود است که آثار موجودات مادی نظیر شکل و رنگ و مقدار و ... در آن وجود دارد ولی از ماده و حرکت و زمان مبرّا و منزّه است. نیز اثبات کرده اند که عالمی دیگر اقوا از عالم مثال به نام عالم عقل موجود است که هم از ماده و حرکت و زمان منزه است هم از آثار موجودات مادی. از طرف دیگر اثبات نموده اند که نفس آدمی موجودی است ذاتا مجرد از ماده که در مقام فعل وابسته به بدن مادی است؛ و اگر تعلّق خود را از بدن مادی قطع نماید، در عالم مثال وارد می شود؛ بلکه اگر نفس کسی از حیث کمالات وجودی به قدر کافی قوی باشد می تواند به عالم عقل نیز راه یابد. همچنین حکما ثابت کرده اند که موجودات مجرد(موجودات عالم مثال و عالم عقول) نسبت به هم، علم حضوری دارند؛ و محال است مجردی از مجرد دیگر غایب باشد.- البته ادراک هر مجردی از مجرد دیگر به قدر سعه وجودی خود ادراک کننده است- بنابراین اگر نفس، که موجودی ذاتا مجرد است ، از ماده جدا شود ، عالم مثال و عالم عقل را که عوالمی مجردند ، به علم حضوری ادراک خواهد کرد. بنابراین طبق مبانی فلسفی امکان علم حضوری و ادراک قلبی برای انسان وجود دارد. حال سوال این است که آیا این گونه معرفت افزون بر امکان ذاتی تحقق هم دارد یا نه؟ گفته شد که اگر تعلّق نفس از بدن بریده شود ادراک حضوری عالم مثال و عالم عقل حتمی است ؛ پس باید دید که آیا قبل از مرگ این امکان وجود دارد که تعلّق نفس از بدن بریده شود یا نه؟ شکی نیست که در حالت خواب دیدن تعلق نفس به بدن تا حدودی کم می شود و این به علت تعطیل شدن برخی از امور بدن است ؛ مثل دیدن و شنیدن و فکر کردن و ... که در هنگام خواب تعطیل می شوند ؛ به همین سبب نفس در حالت خواب می تواند تا حدودی در عالم مثال سیر کند؛ این سیر در افرادی که نفوس قوی دارند عمیقتر و واقع نماتر است ولی در افراد عادی مشهودات نفس به دلیل ارتباط با بدن با صور خیالی آمیخته می شوند و خلوص خود را از دست می دهند ؛ لذا نیاز به تعبیر پیدا می کنند. همچنین شخص ، می تواند با ریاضات و تمرینات ویژه ای تعلق نفس را نسبت به بدن کم کند ؛ و حتی در مواردی به صورت موقّت آن را از بین ببرد. در این حالت نیز بنا بر آنچه گفته شد نفس می تواند در عالم مثال یا عقل سیر کند ؛ و حقایقی را کشف یا شهود نماید. توجه مکاشفه غیر از شهود است ؛ شهود بر ذات تعلق می گیرد ولی مکاشفه بر معانی بنابراین اگر از راه تجربه ثابت شود که می توان تعلق نفس را نسبت به بدن از بین برد یا آن را تضعیف کرد؛‌ عقل حکم می کند که در آن حالت شهود قلبی حتمی و قطعی است. عارف ادعا می کند که چنین تجربه ای را دارد ؛ اما خبر دار شدن از آن تجربیات برای کسی که اهل چنین تجربه نیست ، از راه مستقیم ممکن نیست ؛ مگر این که خود نیز آن را تجربه کند ؛ ولی از راه غیر مستقیم می توان تحقق چنین تجربیاتی را تایید نمود. عقل حکم می کند که اگر کسی با عالم مثال یا عالم عقل در تماس باشد ، حتما یافته هایی فراتر از یافته های افراد عادی خواهد داشت و بر اموری پنهانی و غیر عادی واقف خواهد شد ؛ چون عالم مثال و عقل محیط بر عالم ماده اند؛ پس اگر کسی با آن عوالم مرتبط باشد احاطه خاصی به عالم ماده پیدا خواهد کرد.لذا مدعی تجربه عرفانی اگر راست بگوید باید بتواند شواهد این ارتباط غیبی را به ما نشان دهد ؛ و به تواتری بسیار بالا نقل شده که بسیاری از عرفا از آینده خبر داده یا قوانین حاکم بر عالم ماده را نقض نموده اند ؛ و روشن است که این امور جز از راه ارتباط با عالم مثال یا عقل میسر نیست ؛ متکلمین الهی، ارتباط انبیاء با فوق عالم عقل (عالم ربوبی) را هم با همین متد اثبات می کنند.یعنی از صدور اعجاز بر ارتباط انبیاء (ع) با عالم ربوبی و دریافت وحی که نوع خاصی از علم حضوری است استدلال می کنند ؛ لذا اثبات نبوت از راه اعجاز طریقه عقلی است نه طریقه اقناعی .( این گونه استدلال در واقع استدلال از وجود یکی از متلازمین بر وجود دیگری است ) .
عنوان سوال:

آیا شناخت قلبی (شناختی که عقل هیچ دخالتی در آن دارد ) قابل اثبات با استدلالات عقلی هست یا خیر؟ یعنی آیا می توان با استدلال ثابت کرد که چنین شناختی وجود دارد؟ شما به اشتباه به این پاسخ داده بودید که آیا می توان معرفت های قلبی را در قالب استدلالات عقلی بیان کرد یا خیر؟!!


پاسخ:

آیا شناخت قلبی (شناختی که عقل هیچ دخالتی در آن دارد ) قابل اثبات با استدلالات عقلی هست یا خیر؟ یعنی آیا می توان با استدلال ثابت کرد که چنین شناختی وجود دارد؟ شما به اشتباه به این پاسخ داده بودید که آیا می توان معرفت های قلبی را در قالب استدلالات عقلی بیان کرد یا خیر؟!!

شناخت حضوری ، یا قلبی است یا غیر قلبی. شناخت های حضوری غیر قلبی عمدتا ادراکاتی بدیهی هستند و شناخت بدیهی بی نیاز از اثبات عقلی است؛ چون این گونه از شناختها از حیث یقینی بودن اقوا از شناختهای نظری عقلی بوده و به نوعی مقدم بر شناخت عقلی هستند. اما شناخت قلبی به معنای مکاشفه و شهود- با درجات مختلف آن- عمدتا از علوم اکتسابی و غیربدیهی هستند. البته این گونه شناختها برای کسی که به آن دست می یابد بدیهی است و در آن شک نمی کند مثل کسی که خوابی می بیند که نه در حال خواب دیدن در دیده های خود شک دارد و نه بعد از بیدار شدن در دیدن آن خواب شک دارد- البته اگر خواب خود را به یاد داشته باشد- از این جهت شهود و مکاشفه قلبی نظیر ادراکات حس ظاهری است که از بدیهیات است؛ لکن همان طور که ادراکات حس ظاهری در نزد صاحبان حواس سالم از بدیهیات است و برای فاقد آن حس بدیهی نیست، ادراکات قلبی هم تنهابرای صاحب آن ادراک از بدیهیات است. البته تفسیر عقلی و حصولی آن ادراک امر دیگری است-
حال سوال این است که آیا می توان با برهان عقلی اثبات کرد که چنین ادراکاتی وجود دارند یا نه؟ و آیا می توان اثبات کرد که مدعیان ادراک قلبی راست می گویند یا نه؟
بحث از ادراکات حضوری غیر عارفانه که قبلا اشاره به آنها شد بحثی است معرفت شناسانه که معرفت شناسان در مورد آنها به تفصیل بحث نموده و آراء متعددی را بیان نموده اند؛ که آنها در این مختصر نمی گنجد . لذا ما به یکی از نظرات در این باب اشاره کرده و عرض کردیم که این قبیل معرفتها از بدیهیات بوده و بی نیاز از اثباتند. در مورد مکاشفات و شهودات عرفا نیز معرفت شناسان سخنهایی گفته اند ، لکن از آنجایی که این بحث مبتنی بر اصولی هستی شناسانه است ؛ بحث از آن باید بعد از مبانی هستی شناسانه عرفا و حکما انجام شود.
حکما در کتب خود اثبات کرده اند که عالمی به نام عالم مثال موجود است که آثار موجودات مادی نظیر شکل و رنگ و مقدار و ... در آن وجود دارد ولی از ماده و حرکت و زمان مبرّا و منزّه است. نیز اثبات کرده اند که عالمی دیگر اقوا از عالم مثال به نام عالم عقل موجود است که هم از ماده و حرکت و زمان منزه است هم از آثار موجودات مادی. از طرف دیگر اثبات نموده اند که نفس آدمی موجودی است ذاتا مجرد از ماده که در مقام فعل وابسته به بدن مادی است؛ و اگر تعلّق خود را از بدن مادی قطع نماید، در عالم مثال وارد می شود؛ بلکه اگر نفس کسی از حیث کمالات وجودی به قدر کافی قوی باشد می تواند به عالم عقل نیز راه یابد. همچنین حکما ثابت کرده اند که موجودات مجرد(موجودات عالم مثال و عالم عقول) نسبت به هم، علم حضوری دارند؛ و محال است مجردی از مجرد دیگر غایب باشد.- البته ادراک هر مجردی از مجرد دیگر به قدر سعه وجودی خود ادراک کننده است- بنابراین اگر نفس، که موجودی ذاتا مجرد است ، از ماده جدا شود ، عالم مثال و عالم عقل را که عوالمی مجردند ، به علم حضوری ادراک خواهد کرد. بنابراین طبق مبانی فلسفی امکان علم حضوری و ادراک قلبی برای انسان وجود دارد.
حال سوال این است که آیا این گونه معرفت افزون بر امکان ذاتی تحقق هم دارد یا نه؟
گفته شد که اگر تعلّق نفس از بدن بریده شود ادراک حضوری عالم مثال و عالم عقل حتمی است ؛ پس باید دید که آیا قبل از مرگ این امکان وجود دارد که تعلّق نفس از بدن بریده شود یا نه؟ شکی نیست که در حالت خواب دیدن تعلق نفس به بدن تا حدودی کم می شود و این به علت تعطیل شدن برخی از امور بدن است ؛ مثل دیدن و شنیدن و فکر کردن و ... که در هنگام خواب تعطیل می شوند ؛ به همین سبب نفس در حالت خواب می تواند تا حدودی در عالم مثال سیر کند؛ این سیر در افرادی که نفوس قوی دارند عمیقتر و واقع نماتر است ولی در افراد عادی مشهودات نفس به دلیل ارتباط با بدن با صور خیالی آمیخته می شوند و خلوص خود را از دست می دهند ؛ لذا نیاز به تعبیر پیدا می کنند. همچنین شخص ، می تواند با ریاضات و تمرینات ویژه ای تعلق نفس را نسبت به بدن کم کند ؛ و حتی در مواردی به صورت موقّت آن را از بین ببرد. در این حالت نیز بنا بر آنچه گفته شد نفس می تواند در عالم مثال یا عقل سیر کند ؛ و حقایقی را کشف یا شهود نماید. توجه مکاشفه غیر از شهود است ؛ شهود بر ذات تعلق می گیرد ولی مکاشفه بر معانی بنابراین اگر از راه تجربه ثابت شود که می توان تعلق نفس را نسبت به بدن از بین برد یا آن را تضعیف کرد؛‌ عقل حکم می کند که در آن حالت شهود قلبی حتمی و قطعی است. عارف ادعا می کند که چنین تجربه ای را دارد ؛ اما خبر دار شدن از آن تجربیات برای کسی که اهل چنین تجربه نیست ، از راه مستقیم ممکن نیست ؛ مگر این که خود نیز آن را تجربه کند ؛ ولی از راه غیر مستقیم می توان تحقق چنین تجربیاتی را تایید نمود. عقل حکم می کند که اگر کسی با عالم مثال یا عالم عقل در تماس باشد ، حتما یافته هایی فراتر از یافته های افراد عادی خواهد داشت و بر اموری پنهانی و غیر عادی واقف خواهد شد ؛ چون عالم مثال و عقل محیط بر عالم ماده اند؛ پس اگر کسی با آن عوالم مرتبط باشد احاطه خاصی به عالم ماده پیدا خواهد کرد.لذا مدعی تجربه عرفانی اگر راست بگوید باید بتواند شواهد این ارتباط غیبی را به ما نشان دهد ؛ و به تواتری بسیار بالا نقل شده که بسیاری از عرفا از آینده خبر داده یا قوانین حاکم بر عالم ماده را نقض نموده اند ؛ و روشن است که این امور جز از راه ارتباط با عالم مثال یا عقل میسر نیست ؛ متکلمین الهی، ارتباط انبیاء با فوق عالم عقل (عالم ربوبی) را هم با همین متد اثبات می کنند.یعنی از صدور اعجاز بر ارتباط انبیاء (ع) با عالم ربوبی و دریافت وحی که نوع خاصی از علم حضوری است استدلال می کنند ؛ لذا اثبات نبوت از راه اعجاز طریقه عقلی است نه طریقه اقناعی .( این گونه استدلال در واقع استدلال از وجود یکی از متلازمین بر وجود دیگری است ) .





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین