چرا می گویید خدا بی نیاز است اگر خداوند بی نیاز است چرا انسان را و یا ملائکه هایی را آفرید که به گفته امام علی(ع) گروهی همواره در سجودند گروهی همواره در رکوع و تسبیح خداوندند و همچنین چرا خداوند می فرماید تو را برای خودم آفریدم؟ لطفا اینطور جواب ندید که هر کسی توانایی داشته باشد آن را شکوفا می کند چون این نیز نوعی نیاز است.
چرا می گویید خدا بی نیاز است اگر خداوند بی نیاز است چرا انسان را و یا ملائکه هایی را آفرید که به گفته امام علی(ع) گروهی همواره در سجودند گروهی همواره در رکوع و تسبیح خداوندند و همچنین چرا خداوند می فرماید تو را برای خودم آفریدم؟ لطفا اینطور جواب ندید که هر کسی توانایی داشته باشد آن را شکوفا می کند چون این نیز نوعی نیاز است. خداوند بزرگ در ذات و اسماء و صفات خویش مطلق است و هیچ نیازی به دیگران ندارد. چرا که در صورت نیاز دیگر واجب‌الوجود و خالق و آفریدگار هستی نمی‌باشد. و این پرستش جن و انس هیچ نفعی بحال حضرتش ندارد. بلکه صرفا برای رشد و کمال جن و انس است. همانگونه که درس خواندن شاگردان و دانش‌آموزان باعث کمال خود آنها می‌شود و نفعی بحال معلم ندارد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در ابتدای خطبه 193 نهج‌البلاغه می‌فرماید: همانا خدای سبحان پدیده‌ها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بی‌نیاز و از نافرمانی آنان در امام بود زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می‌رساند و نه اطاعت مؤمنان برای او سودی دارد. باید توجه داشت که در افعال انسان عموما نفعی به خود انسان عاید می‌شود (چه نفع مادی و چه روحی) ولی در افعال حضرت حق چنانکه اشاره شده اصلاً معنا ندارد فایده‌ای عاید ذات بی نیاز الهی گردد پس مقصود از علت آفرینش هدف و غایتی است که فعل الهی برای آن صادر شده است. در رابطه با هدف کلی آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست. اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ می‌دهد قیاس کردن افعال الهی با کنش‌های انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است. یعنی کنشگر براساس نقص و نیازی که در خود می‌یابد فعالیتی را آغاز می‌کند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. البته گاهی انسان‌های خداجو در نیت از این مرحله فراتر رفته و چنین غایتی را لحاظ نمی‌کنند لیکن بالاخره با عمل خویش خود را به کمال می‌رسانند و نقایص وجودی خویش را برطرف می‌سازند. اما در مورد افعال الهی هدف به این معنا معقول نیست. زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی آن نقص را برطرف سازد. آن گاه این سؤالات رخ می‌نماید که: 1- بنابراین آیا افعال الهی هدفداریست و اگر هست به چه معناست؟ 2- این که آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است یعنی چه؟ واگر خداوند جهان را نمی‌آفرید چه می‌شد؟ آیا خدا مجبور است جهان را بیافریند تا به فیاضیت او لطمه نخورد؟ و... در رابطه با سؤال اول باید گفت: افعال الهی هدفمند است به این معنا که کنش‌های او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل. یعنی مقصود از هدف در این جا سرانجامی‌است که آفریده‌های او بدان می‌رسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمال مطلق است و به قول مولوی چون قطره‌ای که در دریا افتد و دریا شود. در این جا باز این سؤال رخ می‌نماید که چه لزومی داشت خداوند جهانی را بیافریند و به چنان سرانجام مبارکی برساند؟ پاسخ آن است که نیازی وجود نداشت لیکن حکمت اعم از نیاز است. یعنی چنان نیست که سابق بر هر کاری حتما باید نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنش‌های بشری - که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش می‌باشد - ناشی شده است. در حالی که یک عمل زمانی می‌تواند حکیمانه باشد که نتایجی خوب و ارزشمند به بارآورد هر چند این نتایج به فاعل برنگردد بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید. درپاسخ به پرسش دوم باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم: 1- در چشم‌انداز و تحلیل فلسفی وجود کمال و خیر عین یکدیگر و نقص شر و عدم یکی بیش نیستند. بنابراین وجود بنفسه خیر و کمال و بهتر از نیستی است. 2- خداوند واجب‌الوجود بالذات و واجب بالذات واجب من جمیع الجهات است. یعنی همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست. بلکه عین همه آنهاست و از هرگونه نقص کاستی و عیبی پیراسته است. 3- از جمله کمالات مطلقه فیاضیت علی‌الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن درفهم درست مسأله موردبحث نقش جدی و اساسی دارد. دراین جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دومعنا می‌توان به دست داد: الف) اعطای وجود به هرچیزی که امکان وجود دارد. زیرا با توجه به این که وجود خیر است اگر چیزی امکان هست شدن داشته باشد و به او افاضه وجود نشود خارج از دوصورت نیست: 1- یا فاعلی توانا وجود ندارد که آن را هستی دهد. 2- یا فاعل توانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است و هردو در مورد خداوند محال می‌باشد. زیرا: اولا خداوند قدرت و توان افاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. زیرا دارای قدرت مطلقه است. ثانیا: خودداری از افاضه وجود با توجه به خیربودن وجود بخل است و بخل خلاف فیاضیت مطلقه الهی است. (در این جا دنباله سؤال پیشین رخ می‌نماید که بعدا بدان خواهیم پرداخت) ب ) شرایط کمالات ممکنه برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند درنظام هستی قرارداده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمال درغیرانسان به نحو غیراختیاری است و لوازم تکوینی دارد و درمورد انسان اختیاری است ولوازم تکوینی و تشریعی خاص خود را دارد و خداوند همه لوازم آن را فراهم نموده است. اما دنباله سؤال این است که آیا خدا مجبوراست جهان را بیافریند تا فیاض باشد؟ پاسخ آن است که او مجبور نیست بدین معنا که هیچ عاملی او را وادار به آن نمی‌کند. در عین حال لازمه فیاضیت این است. یعنی اگر نکند فیاض نیست. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت و خودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد(ره) می‌فرماید: (از خدا واجب است که بیافریند) نه این که بر خدا واجب باشد.
عنوان سوال:

چرا می گویید خدا بی نیاز است اگر خداوند بی نیاز است چرا انسان را و یا ملائکه هایی را آفرید که به گفته امام علی(ع) گروهی همواره در سجودند گروهی همواره در رکوع و تسبیح خداوندند و همچنین چرا خداوند می فرماید تو را برای خودم آفریدم؟ لطفا اینطور جواب ندید که هر کسی توانایی داشته باشد آن را شکوفا می کند چون این نیز نوعی نیاز است.


پاسخ:

چرا می گویید خدا بی نیاز است اگر خداوند بی نیاز است چرا انسان را و یا ملائکه هایی را آفرید که به گفته امام علی(ع) گروهی همواره در سجودند گروهی همواره در رکوع و تسبیح خداوندند و همچنین چرا خداوند می فرماید تو را برای خودم آفریدم؟ لطفا اینطور جواب ندید که هر کسی توانایی داشته باشد آن را شکوفا می کند چون این نیز نوعی نیاز است.


خداوند بزرگ در ذات و اسماء و صفات خویش مطلق است و هیچ نیازی به دیگران ندارد. چرا که در صورت نیاز دیگر واجب‌الوجود و خالق و آفریدگار هستی نمی‌باشد. و این پرستش جن و انس هیچ نفعی بحال حضرتش ندارد. بلکه صرفا برای رشد و کمال جن و انس است. همانگونه که درس خواندن شاگردان و دانش‌آموزان باعث کمال خود آنها می‌شود و نفعی بحال معلم ندارد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در ابتدای خطبه 193 نهج‌البلاغه می‌فرماید: همانا خدای سبحان پدیده‌ها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بی‌نیاز و از نافرمانی آنان در امام بود زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می‌رساند و نه اطاعت مؤمنان برای او سودی دارد. باید توجه داشت که در افعال انسان عموما نفعی به خود انسان عاید می‌شود (چه نفع مادی و چه روحی) ولی در افعال حضرت حق چنانکه اشاره شده اصلاً معنا ندارد فایده‌ای عاید ذات بی نیاز الهی گردد پس مقصود از علت آفرینش هدف و غایتی است که فعل الهی برای آن صادر شده است. در رابطه با هدف کلی آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست. اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ می‌دهد قیاس کردن افعال الهی با کنش‌های انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است. یعنی کنشگر براساس نقص و نیازی که در خود می‌یابد فعالیتی را آغاز می‌کند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. البته گاهی انسان‌های خداجو در نیت از این مرحله فراتر رفته و چنین غایتی را لحاظ نمی‌کنند لیکن بالاخره با عمل خویش خود را به کمال می‌رسانند و نقایص وجودی خویش را برطرف می‌سازند. اما در مورد افعال الهی هدف به این معنا معقول نیست. زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی آن نقص را برطرف سازد. آن گاه این سؤالات رخ می‌نماید که:
1- بنابراین آیا افعال الهی هدفداریست و اگر هست به چه معناست؟
2- این که آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است یعنی چه؟ واگر خداوند جهان را نمی‌آفرید چه می‌شد؟ آیا خدا مجبور است جهان را بیافریند تا به فیاضیت او لطمه نخورد؟ و...
در رابطه با سؤال اول باید گفت: افعال الهی هدفمند است به این معنا که کنش‌های او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل. یعنی مقصود از هدف در این جا سرانجامی‌است که آفریده‌های او بدان می‌رسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمال مطلق است و به قول مولوی چون قطره‌ای که در دریا افتد و دریا شود. در این جا باز این سؤال رخ می‌نماید که چه لزومی داشت خداوند جهانی را بیافریند و به چنان سرانجام مبارکی برساند؟ پاسخ آن است که نیازی وجود نداشت لیکن حکمت اعم از نیاز است. یعنی چنان نیست که سابق بر هر کاری حتما باید نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنش‌های بشری - که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش می‌باشد - ناشی شده است. در حالی که یک عمل زمانی می‌تواند حکیمانه باشد که نتایجی خوب و ارزشمند به بارآورد هر چند این نتایج به فاعل برنگردد بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید.
درپاسخ به پرسش دوم باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم: 1- در چشم‌انداز و تحلیل فلسفی وجود کمال و خیر عین یکدیگر و نقص شر و عدم یکی بیش نیستند. بنابراین وجود بنفسه خیر و کمال و بهتر از نیستی است. 2- خداوند واجب‌الوجود بالذات و واجب بالذات واجب من جمیع الجهات است. یعنی همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست. بلکه عین همه آنهاست و از هرگونه نقص کاستی و عیبی پیراسته است. 3- از جمله کمالات مطلقه فیاضیت علی‌الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن درفهم درست مسأله موردبحث نقش جدی و اساسی دارد. دراین جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دومعنا می‌توان به دست داد: الف) اعطای وجود به هرچیزی که امکان وجود دارد. زیرا با توجه به این که وجود خیر است اگر چیزی امکان هست شدن داشته باشد و به او افاضه وجود نشود خارج از دوصورت نیست: 1- یا فاعلی توانا وجود ندارد که آن را هستی دهد. 2- یا فاعل توانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است و هردو در مورد خداوند محال می‌باشد. زیرا: اولا خداوند قدرت و توان افاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. زیرا دارای قدرت مطلقه است. ثانیا: خودداری از افاضه وجود با توجه به خیربودن وجود بخل است و بخل خلاف فیاضیت مطلقه الهی است. (در این جا دنباله سؤال پیشین رخ می‌نماید که بعدا بدان خواهیم پرداخت) ب ) شرایط کمالات ممکنه برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند درنظام هستی قرارداده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمال درغیرانسان به نحو غیراختیاری است و لوازم تکوینی دارد و درمورد انسان اختیاری است ولوازم تکوینی و تشریعی خاص خود را دارد و خداوند همه لوازم آن را فراهم نموده است. اما دنباله سؤال این است که آیا خدا مجبوراست جهان را بیافریند تا فیاض باشد؟ پاسخ آن است که او مجبور نیست بدین معنا که هیچ عاملی او را وادار به آن نمی‌کند. در عین حال لازمه فیاضیت این است. یعنی اگر نکند فیاض نیست. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت و خودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد(ره) می‌فرماید: (از خدا واجب است که بیافریند) نه این که بر خدا واجب باشد.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین