خوب می خواستم ببینم شما چه نقاط مثبتی در اسلام و چه نقاط منفی در مسیحیت دیدید که اسلام را انتخاب کردید. همچنین دلیل شیعه بودن شما چیست؟ اصلا شما چرا مسلمان و آن هم شیعه هستید؟ این سؤال بسیار مهمی هست که همه ما باید قادر باشیم به آن پاسخ دهیم و احیانا اگر نتوانستیم، دو راه وجود دارد که باید انتخاب کنیم: 1- انتخاب دین به صورت کور کورکی (یعنی مؤمن زاده باشیم و نه مؤمن) 2- تحقیق و به دست آوردن شواهد و مدارک کافی برای انتخاب دین ارجح و سپس انتخاب آن. پرسش 1 . امتیاز اسلام بر دیگر ادیان چیست؟ چرا باید مسلمان بود؟ دین مبین اسلام از جهات مختلفی بر شریعتهای پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده میشود، امتیاز دارد. بسیاری از این امتیازات از سوی اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسی جامع و تفصیلی این مسئله، کاوشی ژرف میطلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتی چند بیان میشود : یک. خردپذیری و خردپروری از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیری آموزههای آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله : 1-1. نظام فکری و عقیدتی اسلام : (مانند خداشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راهنماشناسی و فرجامشناسی)؛ 1-2. نظام اخلاقی اسلام؛ 1-3. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛ 1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گری در انتخاب دین. خردپذیری آموزههای اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی میکند : (فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)(1)؛ (پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر میگزینند) و (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)(2)؛ (هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [ ؛زیرا ]به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد). اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!(3) پروفسور لگنهاوزن(4) میگوید : (چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسشهای انسان استقبال میکند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین میکند).(5) همو میگوید : (وقتی از کشیشها میپرسیدم که من نمیفهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب میگفتند که ما نمیتوانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا میداند که حقیقت این امر چیست. این رمزی ست که فقط خدا آن را میداند و عقل در اینجا بهبن بست میرسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفتهاند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کردهاند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است)(6). خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مینویسد : (پس از آنکه عقاید همه کیشهای بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهبهای بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلحجویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و ... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشههایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمیشد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس میکردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهبها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است)(7). دو. اسلام و علم به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است : 5-1. تشویق به فراگیری دانش در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانشهای لازم در جهت تأمین نیازمندیهای دنیوی و اخروی را فرض و لازم دانسته است. چنان که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند : (ان طلب العلم فریضه علی کل مسلم).(8) همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است. و نیز آمده است : عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(9) در کتابهای روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد.(10) 5-2. تقویت روحیه علمی : اسلام روحیه پژوهشگری را ارج مینهد و در مسیر حقیقتیابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست و جوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است : بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمیگزینند.(11) 5-3. دارا بودن مضامین علمی : نصوص دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرضهای عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزارههای علمی، به گونهای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آن جا که در این زمینه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآوردهاند. از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای(12) دانشمند فرانسوی به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره میکند : 2-1. غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و دادههای مشخصی هستند.(13) 2-2. استواری و توافق دادههای قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ در حالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوکای مینویسد : (من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم ... در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمیپردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد. براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتی آشتیناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم! در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسیعلیه السلام ما را دچار اشکال میکند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی کاملاً ناسازگار است).(14) 5-4. پیوند علم، ایمان و رستگاری : اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذیری علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگاری فتوا میدهد.(15) اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه - که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهکار شدند - چیزی جز خوردن از شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است : (پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت : آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری خواهی مرد).(16) در باب سوم میگوید : خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت : (اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز میدهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد ...).(17) بر اساس این آموزه، جست و جوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود میکند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست و جوی دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری میخواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت میجوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند! استاد مطهری در این باره مینویسد : (بر اساس این برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسهگر همان عقل است)(18). سه. کتاب معصوم الهی یکی از مهمترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، (کتاب آسمانی) آن است. قرآنمجید، از چند جهت بر کتابهای آنان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از : 3-1. کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از سوی خداوند، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهی است. به عبارت دیگر اسلام تنها دینی است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار میدهد و انسان را با سخن او آشنا میسازد؛ در حالی که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند. دکتر موریس بوکای مینویسد : (فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام - در مورد کتابهای مقدس - این است که مسیحیت متنی ندارد که از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا میخواند. قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل به محمدصلی الله علیه وآله رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهیهای متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچ گونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینی زندگانی عیسیعلیه السلام باشد)(19). توماس میشل - استاد الهیات و کشیش مسیحی - مینویسد : بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعهای بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان - که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده - برای تهیه آن به عملیات پیچیدهای پرداختهاند. او همچنین میگوید : (اصولاً مسیحیان نمیگویند خدا کتابهای مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است).(20) میشل اشاره میکند که نویسندگان کتابهای مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیتهای علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب مقدس به یادگار نهادهاند : (گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی میماند)(21). رابرت ا. هیوم نیز مینویسد : (اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یک فرد خاص - بنیانگذار این دین - است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خدا است ...)(22). 3-2. تحریف ناپذیری؛ قرآن کتابی است تحریفناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. (عصمت) امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن میتوان مراحل زیر را ذکر کرد : 3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)(23)؛ 3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبرصلی الله علیه وآله(24)؛ 3-2-3. عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله(25)؛ 3-2-4. عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله(26)؛ 3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ(27). به اعتقاد مسلمانان، کتابهای آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپایاند(28)؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریفناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزهای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرنها و عصرها را در مینوردد و همگان را به تحدّی میطلبد. در حالی که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محروماند. افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراختر میطلبد. چهار. جامع بودن از دیگر ویژگیهای اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مینویسد : (... قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و ... ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته میشود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانونگذاری، حل میشود(29).(30) پنج. نظام حقوقی اسلام از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از (جامعیت اسلام) قابل بررسی است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژهای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار میگیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بیبدیل اسلام در بنیانگذاری و توسعه حقوق بین الملل است. مارسل بوازار(31) پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بینالملل در ژنو، مینویسد : (در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی میداد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده میکردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بینالملل را دگرگونی در روابط ملتها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسانها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلامصلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بینالملل بوده است).(32) اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله : 1. اصل حرمت و کرامت انسان؛ 2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛ 3. اصل صلح و همزیستی مسالمتآمیز؛ 4. اصل وفای به عهد؛ 5. اصل تفاهم و رواداری؛ 6. اصل مشارکت و همکاریهای بینالمللی؛ 7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و ...(33). اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستی مسالمتآمیز و تفاهم مینویسد : (در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان میتوانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضههای بسیار سخت و توان فرسا بودهاند)(34). همو مینویسد : (در دیانت یهود برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبههای عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمیخورد ... این تفکر که از قرآن نشأت مییابد، به دیانت اسلام سودای جهان شمولی میبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم - حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار ماندهاند - با تفاهم، همکاری، برادری و برابری کامل زندگی کنند).(35) شش. خاتمیت اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله : 6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام - به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی خداوند - ناسخ همه شریعتهای پیشین است. 6-2. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمیشود. 5-3. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیلناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادتآفرینِ خداوند باشد. ویژگیهای دیگری نیز در باب جاذبههای اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود. هفت. نفی نیست انگاری(36) یکی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درونمایههای نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم(37) (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمیشود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه(38) دهد تا در این حوزه فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو میداند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی (نیهیلیسم فعال) است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل)(39). نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بیهدفی و آنچه معنای حیات و ارزشهای واقعی را تشکیل میدهد، ناشی میشود(40). نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمدهترین عنصر مسیحی - افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را که ما در آن زندگی میکنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت میپندارد(41). او مسیحیت را مذهبی نیستانگارانه میخواند(42) و میگوید : آری، نیستانگاری و مسیحیت هم قافیهاند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.(43) در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت - از جمله این نگرش نیچه - میبندد. آن دو عنصر عبارت است از : 1. یکتا پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل میدهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات. در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی - به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(44) - نمیباشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمیدهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث میشود که نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت - به عنوان مذهبی نیستانگارانه که حیات را نابود میسازد و علم و فرهنگ را به تباهی میکشاند - از اسلام تعریف و تمجید کند. او مینویسد : (مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان اندلس - که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت ... برای آنکه به زندگی آری میگفت ...)(45). هشت. عدم حاجت به عصری کردن دین نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزههای کتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشمپوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امکانپذیر مینمود و نه با تعارض میتوان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایهای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد. منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتابهای آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائتهای گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری، فرهنگی و تاریخی است. به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، - برداشتی که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههای آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمیباشد - هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس میتواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود - بدون داوری و سنجش کتاب مقدس - فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد. چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی(46) خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری(47) در باب بسیاری از برداشتهای گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه میتوان (نص محور)(48) بود و نه (مؤلف محور)(49)، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربههای مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه میماند و آن (مفسّر محوری)(50) است. بنابراین دین، امری کاملاً شخصی و عصری میشود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود میسازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشتهای متفاوتی رخ مینماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله : 1. وجود برداشتهای متفاوت، تنها در پارهای از آموزههای دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی و نه همه آنها است و شامل امور یقینی و ضروری نمیشود(51). 2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمیانجامد. افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله : مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و ... که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری میشود(52). ...................) Anotates (................. 1) زمر (39)، آیه 17و18. 2) بقره(2)، آیه 256. 3) جهت آگاهی بیشتر نگا : الف. محمد تقی، فعالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامی مسیحیت)، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1384). 4) M.)G( Legenhausen. 5) محمد، لگنهاوزن، (با پرسش زندهام)، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. 6) همان، ص 6. 7) مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدی، (تهران : شرکت سهامی انتشار، 1348)، ص 9. 8) الشیخ المفید : الامالی، ص 292. 9) بصائر الدرجات، باب فضل العالم علی العابد، ص 6. 10) به عنوان نمونه ر.ک : اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم. 11) فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)، (زمر (18 :(39). 12) Mourice Bucallie. 13) موریس، بوکای، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبی، (تهران : حسینیه ارشاد) بیتا، ص 12. 14) همان، صص 13-12. 15) جهت آگاهی بیشتر نگا : اصول کافی، ج 1، کتاب (نفس العلم) و کتاب (العقل و الجهل). 16) تورات، سفر پیدایش 2، 17-15. 17) تورات، سفر پیدایش 3، 22. 18) مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، (قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30. 19) نگا : توماس، میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، (قم : مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24. 20) همان، ص 26. 21) همان، ص 27. 22) رابرت، ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1377)، ص 309. 23) نگا : بقره(2)، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و ... . 24) نگا : شعراء (26) آیه 193. 25) نجم (53)، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2. 26) همان. 27) فصلت(41)، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77. 28) این مسئله نشان میدهد که اعتبار کتب آسمانی و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروی از آن ادیان ادعا میکنند. بهترین گواه این مطلب سخنانی است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد. 29) جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلی الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، (قم : دارالتبلیغ اسلامی، بیتا)، ص 99. 30) مترجم کتاب در پاورقی آورده است : (مردم بیخبری که حتی در همین کشور اسلامی تصور میکنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامی غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجی این معنی را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولی کسانی که خود را مسلمان معرفی میکنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سراییهایی میکنند). (همان، صص 99 - 100). 31) Boizard, Marcell A. 32) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1361)، ص 270. 33) برای آگاهی بیشتر نگا : الف. عبدالکریم، سلیمی، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانی، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوی، (تهران : توس، 1362). 34) همان، ص 107. 35) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1358)، ص 106. 36) این قسمت عمدتاً از مقاله (فرهنگ شرقی - اسلامی و نیست انگاری غربی) نوشته پروفسور (عبدالجواد فلاطوری) استفاده شده است که توسط آقای خسرو ناقد، از زبان آلمانی به فارسی ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگی)، شماره 3 - 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از : konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer? 37) Nihilismus )Nihilism(. 38) Nietzche. 39) ارجاعات این قسمت به (مجموعه آثار) نیچه به زبان آلمانی از سوی نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلی مجموعه آثار نیچه عبارت است از : )Neitzche werke. Leipziq 1091( 40) همان، ج 15، صص 651 و 851. 41) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز : ج 5، ص 572. 42) همان، ج 15، ص 852. 43) کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژههای آلمانی nihilist und christ است. 44) این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگاری دین از دنیا را در جهان مسیحی افشانده است. نگا : انجیل متی، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36. 45) همان، ج 8، ص 703. 46) Epistemic Anarchism. 47) Evaluation. 48) Text Oriented. 49) Author Oriented. 50) Interpreter Orientation. 51) جهت آگاهی بیشتر نگا : الف. محمد، حسین زاده، مبانی معرفت دینی، (قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛ ب. احمد، واعظی، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر). 52) جهت آگاهی بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید : الف. میرمصطفی، تامر، بشارتهای کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم : دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانی، احمد موعود انجیل ؛ نیز : منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعی)، (قم : توحید، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلی)، (بیجا، بیچا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛ ت. داود، عبدالاحد، محمد فی کتاب المقدس، (قطر : دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، (تهران : مرتضوی، 1351)؛ ج. موریس، بوکای، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبی : (تهران : حسینیه ارشاد، بیچا، بیتا)، صص 145 - 151؛ د. عبدالرحیم، سلیمانی اردستانی، درآمدی برالهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، (قم : طه، 1382، چاپ اول). ----- شیعه پرسش 1 . آیا در اسلام حتماً باید پیرو فرقه خاصی بود یا این که انسان تابع کدام فرقه باشد تفاوتی ندارد؟ و اگر تنها یک گروه بر حق است به چه دلیل آن گروه شیعه است؟ یک. ملاک اصلی مسلمان بودن ایمان به حقیقت ناب اسلام و پیروی از آموزهها و تعالیم اسلام خالص و پیراسته از پیرایهها است. این مسأله در زمان پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در تبعیت و پیروی یکپارچه از آن حضرت تبلور مییابد. پس از رحلت پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله نیز تبعیت از اسلام ناب در گرو پیروی کامل از مسیری است که حضرتش برای امت ترسیم فرموده و بدان راهنمایی کرده است. دو. براساس آنچه در روایات متعدد و متواتری شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر اکرم در موارد مختلفی مسیر آینده امت را ترسیم کرده و راه راست و ضلالتناپذیر را پیروی کامل از (ثقلین) یعنی قرآن و عترت دانستهاند. از جمله در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و سنن دارمی و سنن بیهقی و دیگر منابع معتبر روایی اهلسنت آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمودند : (هان ای مردم! همانا من یک بشر هستم و انتظار میرود که فرستاده پروردگارم (ملکالموت) نزد من آید پس او را اجابت گویم. به درستی که من دو چیز گرانبها نزد شما میگذارم : یکی از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را دریابید و به آن چنگ زنید... و دیگری اهل بیت من است...).(1) نیز آن حضرت اضافه فرمودند : (آن دو (قرآن و عترت) جدایی ناپذیرند تا بر حوض کوثر به من بازگردند. پس بنگرید پس از من چسان آن دو را پی میگیرید).(2) و نیز بر این نکته تأکید کردند که : (اگر آن دو را پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد).(3) بنابراین گوهر هدایت اسلام ناب پس از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله جز از طریق پیروی قرآن و عترت به چنگ آمدنی نیست. از این احادیث نکاتی چند به شرح زیر به دست میآید : 2-1. قرآن و اهلبیتعلیهم السلام همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیرند و طالبان حقایق قرآن باید به اهلبیتعلیهم السلام چنگ بزنند. 2-2. چنان که پیروی از قرآن بدون هیچ قید و شرطی بر همه واجب است پیروی از اهلبیتعلیهم السلام نیز چنین است. 2-3. اهلبیتعلیهم السلام معصومند، زیرا جداییناپذیر بودن آنها از قرآن، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از دلایل روشنی بر معصوم بودن آنها است، چرا که اگر گناه و خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهی بیمه نمیکرد، و اینکه فرمودند با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنها است. 2-4. پیامبرصلی الله علیه وآله این برنامه را برای تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، میفرماید : (این دو همیشه با هماند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند). این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیتعلیهم السلام به عنوان پیشوای معصومعلیه السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. 2-5. جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهلبیتعلیهم السلام مایه گمراهی است و هیچ انتخابی را نباید بر آنها مقدم داشت زیرا آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(4) سه. پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله در موارد مکرر مصادیق اهل بیت را با نام و عدد معرفی نمودهاند. دراین دسته از روایات که در منابع مختلف شیعه و سنی نقل گریده است حضرت علیعلیه السلام به عنوان امام اول و جانشین بلافصل آن حضرت معرفی شده و آخرین امام که دوازدهمین آنان است حضرت مهدی خواهد بود.(5) چهار. بر اثر عللی که پیش از این گفته آمد امت اسلامی پس از آن حضرت به گروهای مختلفی تقسیم شدند. عمدهترین تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. شیعه کسانی را گویند که به لزوم پیروی از اهل بیت و امامت آنان به دلیل اشارت قرآنی و نصوص قطعی رسیده از پیامبر ایمان دارند. در مقابل اهل سنت و جماعت کسانی را گویند که منکر وابستگی امر امامت و رهبری دینی و سیاسی امت به نص بوده و لزوم پیروی از اهل بیتعلیهم السلام را انکار میکنند. گروه نخست به عنوان شیعه علیعلیه السلام شناخته شده و از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله به این نام خوانده شدهاند. از جمله پیامبر به حضرت علیعلیه السلام فرمود : (یا علی انت و اصحابک فی الجنه، انت و شیعتک فی الجنه)؛ ای علی تو و یارانت در بهشتید، تو و شیعیانت در بهشتید).(6) مشابه این روایت در منابع اهل سنت به تکرار یافت میشود.(7) پنج. همان طور که حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، حقانیت همه فرقهها در درون یک دین نیز ممکن نیست و به تناقض میانجامد. در روایات متعددی که شیعه و سنی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نقل کردهاند امت پس از آن حضرت به فرقههای متعددی تقسیم شده و در این میان تنها یک گروه اهل نجات و رستگاریاند. نتیجه : براساس آنچه گذشت آیا میتوان غیر از تشیع راستین، یعنی پیروی حقیقی از قرآن و عترت را، راه حق و صراط مستقیم و نجات آفرین به حساب آورد؟ ...................) Anotates (................. 1) صحیح مسلم، باب فضائل علی ابن ابی طالب؛ مسند احمد، 4/364؛ سنن دارمی، 2/431؛ سنن بیهقی، 2/148 و 7/30؛ الطحاوی، 4/368. 2) الترمذی، 13/201؛ اسدالغابه، 2/12؛ الدر المنثور، تفسیر سوره شوری، آیه مودت. 3) مستدرک الصحیحین و تلخیصه، 3/109؛ فضائل الطائی، ص 30؛ مسند احمد، 3/17 و... . 4) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : الف. آیه الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1377. ب. علی اصغر رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج 2. ج. حمیدرضا شاکرین، چرا تشیع (مق) معارف (ماهنامه)، ش 53 و 54. 5) جهت آگاهی بیشتر به پاسخ پرسشهای بعدی رجوع کنید. 6) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : علی ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ص 31-28، قم : مرکز جهانی علوم اسلامی. 7) ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 161، ط. مکتبه القاهره. ----------
خوب می خواستم ببینم شما چه نقاط مثبتی در اسلام و چه نقاط منفی در مسیحیت دیدید که اسلام را انتخاب کردید. همچنین دلیل شیعه بودن شما چیست؟ اصلا شما چرا مسلمان و آن هم شیعه هستید؟ این سؤال بسیار مهمی هست که همه ما باید قادر باشیم به آن پاسخ دهیم و احیانا اگر نتوانستیم، دو راه وجود دارد که باید انتخاب کنیم: 1- انتخاب دین به صورت کور کورکی (یعنی مؤمن زاده باشیم و نه مؤمن) 2- تحقیق و به دست آوردن شواهد و مدارک کافی برای انتخاب دین ارجح و سپس انتخاب آن.
خوب می خواستم ببینم شما چه نقاط مثبتی در اسلام و چه نقاط منفی در مسیحیت دیدید که اسلام را انتخاب کردید. همچنین دلیل شیعه بودن شما چیست؟ اصلا شما چرا مسلمان و آن هم شیعه هستید؟ این سؤال بسیار مهمی هست که همه ما باید قادر باشیم به آن پاسخ دهیم و احیانا اگر نتوانستیم، دو راه وجود دارد که باید انتخاب کنیم: 1- انتخاب دین به صورت کور کورکی (یعنی مؤمن زاده باشیم و نه مؤمن) 2- تحقیق و به دست آوردن شواهد و مدارک کافی برای انتخاب دین ارجح و سپس انتخاب آن.
پرسش 1 . امتیاز اسلام بر دیگر ادیان چیست؟ چرا باید مسلمان بود؟
دین مبین اسلام از جهات مختلفی بر شریعتهای پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده میشود، امتیاز دارد. بسیاری از این امتیازات از سوی اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسی جامع و تفصیلی این مسئله، کاوشی ژرف میطلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتی چند بیان میشود :
یک. خردپذیری و خردپروری
از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیری آموزههای آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله :
1-1. نظام فکری و عقیدتی اسلام : (مانند خداشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راهنماشناسی و فرجامشناسی)؛
1-2. نظام اخلاقی اسلام؛
1-3. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛
1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گری در انتخاب دین.
خردپذیری آموزههای اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهی میکند : (فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)(1)؛ (پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر میگزینند) و (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)(2)؛ (هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [ ؛زیرا ]به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد). اما مسیحیت کنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!(3)
پروفسور لگنهاوزن(4) میگوید : (چیزی که در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسشهای انسان استقبال میکند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین میکند).(5)
همو میگوید : (وقتی از کشیشها میپرسیدم که من نمیفهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب میگفتند که ما نمیتوانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا میداند که حقیقت این امر چیست. این رمزی ست که فقط خدا آن را میداند و عقل در اینجا بهبن بست میرسد! از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفتهاند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کردهاند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است)(6).
خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مینویسد :
(پس از آنکه عقاید همه کیشهای بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهبهای بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلحجویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و ... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشههایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمیشد؛ بلکه به صورت روزافزونی احساس میکردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهبها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است)(7).
دو. اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت پیوندی نزدیک و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است :
5-1. تشویق به فراگیری دانش
در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مکتب و آئینی ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانشهای لازم در جهت تأمین نیازمندیهای دنیوی و اخروی را فرض و لازم دانسته است. چنان که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند : (ان طلب العلم فریضه علی کل مسلم).(8)
همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
و نیز آمده است : عالمی که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(9) در کتابهای روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد.(10)
5-2. تقویت روحیه علمی :
اسلام روحیه پژوهشگری را ارج مینهد و در مسیر حقیقتیابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست و جوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است :
بشارت ده بندگانی را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمیگزینند.(11)
5-3. دارا بودن مضامین علمی :
نصوص دینی اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرضهای عام و متافیزیکی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزارههای علمی، به گونهای که یکی از وجوه اعجاز کتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آن جا که در این زمینه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام کارنامه درخشانی دارد. موریس بوکای(12) دانشمند فرانسوی به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره میکند :
2-1. غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و دادههای مشخصی هستند.(13)
2-2. استواری و توافق دادههای قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ در حالی که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوکای مینویسد : (من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم ... در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمیپردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتی آشتیناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد کنم!
در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسیعلیه السلام ما را دچار اشکال میکند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی کاملاً ناسازگار است).(14)
5-4. پیوند علم، ایمان و رستگاری :
اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذیری علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگاری فتوا میدهد.(15) اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه - که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهکار شدند - چیزی جز خوردن از شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است : (پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت : آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخوری که هر گاه از آن بخوری خواهی مرد).(16)
در باب سوم میگوید : خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت :
(اکنون انسان مانند یکی از ما شده که نیک و بد را تمیز میدهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد ...).(17)
بر اساس این آموزه، جست و جوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود میکند که یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست و جوی دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگاری میخواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت میجوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند!
استاد مطهری در این باره مینویسد : (بر اساس این برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسهگر همان عقل است)(18).
سه. کتاب معصوم الهی
یکی از مهمترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، (کتاب آسمانی) آن است. قرآنمجید، از چند جهت بر کتابهای آنان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از :
3-1. کلام الهی؛ قرآن مجید کتابی است که تماماً از سوی خداوند، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهی است. به عبارت دیگر اسلام تنها دینی است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار میدهد و انسان را با سخن او آشنا میسازد؛ در حالی که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند.
دکتر موریس بوکای مینویسد :
(فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام - در مورد کتابهای مقدس - این است که مسیحیت متنی ندارد که از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا میخواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانی است که از طریق جبرئیل به محمدصلی الله علیه وآله رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهیهای متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچ گونه قولی در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینی زندگانی عیسیعلیه السلام باشد)(19).
توماس میشل - استاد الهیات و کشیش مسیحی - مینویسد : بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعهای بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان - که تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش کرده - برای تهیه آن به عملیات پیچیدهای پرداختهاند.
او همچنین میگوید : (اصولاً مسیحیان نمیگویند خدا کتابهای مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک، توفیق داده است).(20)
میشل اشاره میکند که نویسندگان کتابهای مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیتهای علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در کتاب مقدس به یادگار نهادهاند : (گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزی دارد که اثر آن در متن کتاب باقی میماند)(21).
رابرت ا. هیوم نیز مینویسد : (اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یک فرد خاص - بنیانگذار این دین - است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خدا است ...)(22).
3-2. تحریف ناپذیری؛ قرآن کتابی است تحریفناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالی که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. (عصمت) امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن میتوان مراحل زیر را ذکر کرد :
3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)(23)؛
3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبرصلی الله علیه وآله(24)؛
3-2-3. عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله(25)؛
3-2-4. عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله(26)؛
3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ(27).
به اعتقاد مسلمانان، کتابهای آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپایاند(28)؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریفناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ لیکن کتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزهای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است که قرنها و عصرها را در مینوردد و همگان را به تحدّی میطلبد. در حالی که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محروماند.
افزون بر آن کتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد که بررسی آنها مجالی فراختر میطلبد.
چهار. جامع بودن
از دیگر ویژگیهای اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مینویسد : (... قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مکتب و روش فقاهتی نیست؛ بلکه به طور کلی محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداکاری و ... ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی که این معانی را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور کشور، از این منبع گرفته میشود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانونگذاری، حل میشود(29).(30)
پنج. نظام حقوقی اسلام
از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از (جامعیت اسلام) قابل بررسی است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژهای که دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار میگیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بیبدیل اسلام در بنیانگذاری و توسعه حقوق بین الملل است.
مارسل بوازار(31) پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بینالملل در ژنو، مینویسد :
(در قرون وسطی هر وقت رکودی در قوانین مسیحیت روی میداد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده میکردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بینالملل را دگرگونی در روابط ملتها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسانها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلامصلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بینالملل بوده است).(32)
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله :
1. اصل حرمت و کرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛
3. اصل صلح و همزیستی مسالمتآمیز؛
4. اصل وفای به عهد؛
5. اصل تفاهم و رواداری؛
6. اصل مشارکت و همکاریهای بینالمللی؛
7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و ...(33).
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستی مسالمتآمیز و تفاهم مینویسد :
(در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان میتوانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضههای بسیار سخت و توان فرسا بودهاند)(34).
همو مینویسد :
(در دیانت یهود برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبههای عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمیخورد ... این تفکر که از قرآن نشأت مییابد، به دیانت اسلام سودای جهان شمولی میبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است که همه مردم - حتی آنان که به دین سابق خویش وفادار ماندهاند - با تفاهم، همکاری، برادری و برابری کامل زندگی کنند).(35)
شش. خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمی دارد؛ از جمله :
6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری که شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام - به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوی خداوند - ناسخ همه شریعتهای پیشین است.
6-2. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمیشود.
5-3. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است که این دین، بدیلناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادتآفرینِ خداوند باشد.
ویژگیهای دیگری نیز در باب جاذبههای اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود.
هفت. نفی نیست انگاری(36)
یکی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درونمایههای نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم(37) (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمیشود که بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه(38) دهد تا در این حوزه فرهنگی، حکم به نیست انگاری کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو میداند که یکی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی (نیهیلیسم فعال) است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل)(39). نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بیهدفی و آنچه معنای حیات و ارزشهای واقعی را تشکیل میدهد، ناشی میشود(40).
نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمدهترین عنصر مسیحی - افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را که ما در آن زندگی میکنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت میپندارد(41). او مسیحیت را مذهبی نیستانگارانه میخواند(42) و میگوید : آری، نیستانگاری و مسیحیت هم قافیهاند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.(43)
در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد که راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت - از جمله این نگرش نیچه - میبندد. آن دو عنصر عبارت است از :
1. یکتا پرستی مطلق که مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشکیل میدهد.
2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات.
در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی - به معنای قلمروی حقیقی و واقعی که در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(44) - نمیباشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسی نمیدهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث میشود که نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت - به عنوان مذهبی نیستانگارانه که حیات را نابود میسازد و علم و فرهنگ را به تباهی میکشاند - از اسلام تعریف و تمجید کند.
او مینویسد : (مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حکمرانان مسلمان اندلس - که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنکه اصالت داشت ... برای آنکه به زندگی آری میگفت ...)(45).
هشت. عدم حاجت به عصری کردن دین
نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزههای کتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصری کردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشمپوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امکانپذیر مینمود و نه با تعارض میتوان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایهای بر خوردار بود که بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی کرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد.
منظور از عصری کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتابهای آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائتهای گوناگون از دین به تناسب تحولات فکری، فرهنگی و تاریخی است.
به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، - برداشتی که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههای آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمیباشد - هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس میتواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود - بدون داوری و سنجش کتاب مقدس - فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهی نیست؛ بلکه فهمی از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد.
چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی(46) خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری(47) در باب بسیاری از برداشتهای گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه میتوان (نص محور)(48) بود و نه (مؤلف محور)(49)، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربههای مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه میماند و آن (مفسّر محوری)(50) است. بنابراین دین، امری کاملاً شخصی و عصری میشود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد که بتوان معرفت دینی را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود میسازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشتهای متفاوتی رخ مینماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله :
1. وجود برداشتهای متفاوت، تنها در پارهای از آموزههای دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی و نه همه آنها است و شامل امور یقینی و ضروری نمیشود(51).
2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمیانجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله : مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و ... که به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری میشود(52).
...................) Anotates (.................
1) زمر (39)، آیه 17و18.
2) بقره(2)، آیه 256.
3) جهت آگاهی بیشتر نگا :
الف. محمد تقی، فعالی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامی مسیحیت)، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1384).
4) M.)G( Legenhausen.
5) محمد، لگنهاوزن، (با پرسش زندهام)، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
6) همان، ص 6.
7) مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدی، (تهران : شرکت سهامی انتشار، 1348)، ص 9.
8) الشیخ المفید : الامالی، ص 292.
9) بصائر الدرجات، باب فضل العالم علی العابد، ص 6.
10) به عنوان نمونه ر.ک : اصول کافی، ج 1، کتاب فضل العلم.
11) فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)، (زمر (18 :(39).
12) Mourice Bucallie.
13) موریس، بوکای، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبی، (تهران : حسینیه ارشاد) بیتا، ص 12.
14) همان، صص 13-12.
15) جهت آگاهی بیشتر نگا : اصول کافی، ج 1، کتاب (نفس العلم) و کتاب (العقل و الجهل).
16) تورات، سفر پیدایش 2، 17-15.
17) تورات، سفر پیدایش 3، 22.
18) مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، (قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30.
19) نگا : توماس، میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، (قم : مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.
20) همان، ص 26.
21) همان، ص 27.
22) رابرت، ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1377)، ص 309.
23) نگا : بقره(2)، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و ... .
24) نگا : شعراء (26) آیه 193.
25) نجم (53)، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2.
26) همان.
27) فصلت(41)، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77.
28) این مسئله نشان میدهد که اعتبار کتب آسمانی و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروی از آن ادیان ادعا میکنند. بهترین گواه این مطلب سخنانی است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.
29) جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلی الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدی، (قم : دارالتبلیغ اسلامی، بیتا)، ص 99.
30) مترجم کتاب در پاورقی آورده است : (مردم بیخبری که حتی در همین کشور اسلامی تصور میکنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامی غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجی این معنی را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولی کسانی که خود را مسلمان معرفی میکنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سراییهایی میکنند). (همان، صص 99 - 100).
31) Boizard, Marcell A.
32) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1361)، ص 270.
33) برای آگاهی بیشتر نگا :
الف. عبدالکریم، سلیمی، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)؛
ب. زین العابدین، قربانی، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم 1375)؛
ج. مارسل، بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوی، (تهران : توس، 1362).
34) همان، ص 107.
35) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدی، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1358)، ص 106.
36) این قسمت عمدتاً از مقاله (فرهنگ شرقی - اسلامی و نیست انگاری غربی) نوشته پروفسور (عبدالجواد فلاطوری) استفاده شده است که توسط آقای خسرو ناقد، از زبان آلمانی به فارسی ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگی)، شماره 3 - 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.
نام اصل مقاله عبارت است از :
konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
37) Nihilismus )Nihilism(.
38) Nietzche.
39) ارجاعات این قسمت به (مجموعه آثار) نیچه به زبان آلمانی از سوی نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلی مجموعه آثار نیچه عبارت است از :
)Neitzche werke. Leipziq 1091(
40) همان، ج 15، صص 651 و 851.
41) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز : ج 5، ص 572.
42) همان، ج 15، ص 852.
43) کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژههای آلمانی nihilist und christ است.
44) این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگاری دین از دنیا را در جهان مسیحی افشانده است. نگا : انجیل متی، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.
45) همان، ج 8، ص 703.
46) Epistemic Anarchism.
47) Evaluation.
48) Text Oriented.
49) Author Oriented.
50) Interpreter Orientation.
51) جهت آگاهی بیشتر نگا :
الف. محمد، حسین زاده، مبانی معرفت دینی، (قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛
ب. احمد، واعظی، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر).
52) جهت آگاهی بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید :
الف. میرمصطفی، تامر، بشارتهای کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم : دلیل، چاپ اول 1379)؛
ب. جعفر، سبحانی، احمد موعود انجیل ؛ نیز : منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعی)، (قم : توحید، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛
پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلی)، (بیجا، بیچا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فی کتاب المقدس، (قطر : دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛
ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، (تهران : مرتضوی، 1351)؛
ج. موریس، بوکای، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبی : (تهران : حسینیه ارشاد، بیچا، بیتا)، صص 145 - 151؛
د. عبدالرحیم، سلیمانی اردستانی، درآمدی برالهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، (قم : طه، 1382، چاپ اول).
-----
شیعه
پرسش 1 . آیا در اسلام حتماً باید پیرو فرقه خاصی بود یا این که انسان تابع کدام فرقه باشد تفاوتی ندارد؟ و اگر تنها یک گروه بر حق است به چه دلیل آن گروه شیعه است؟
یک. ملاک اصلی مسلمان بودن ایمان به حقیقت ناب اسلام و پیروی از آموزهها و تعالیم اسلام خالص و پیراسته از پیرایهها است. این مسأله در زمان پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در تبعیت و پیروی یکپارچه از آن حضرت تبلور مییابد. پس از رحلت پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله نیز تبعیت از اسلام ناب در گرو پیروی کامل از مسیری است که حضرتش برای امت ترسیم فرموده و بدان راهنمایی کرده است.
دو. براساس آنچه در روایات متعدد و متواتری شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر اکرم در موارد مختلفی مسیر آینده امت را ترسیم کرده و راه راست و ضلالتناپذیر را پیروی کامل از (ثقلین) یعنی قرآن و عترت دانستهاند. از جمله در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و سنن دارمی و سنن بیهقی و دیگر منابع معتبر روایی اهلسنت آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمودند : (هان ای مردم! همانا من یک بشر هستم و انتظار میرود که فرستاده پروردگارم (ملکالموت) نزد من آید پس او را اجابت گویم. به درستی که من دو چیز گرانبها نزد شما میگذارم : یکی از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را دریابید و به آن چنگ زنید... و دیگری اهل بیت من است...).(1) نیز آن حضرت اضافه فرمودند : (آن دو (قرآن و عترت) جدایی ناپذیرند تا بر حوض کوثر به من بازگردند. پس بنگرید پس از من چسان آن دو را پی میگیرید).(2) و نیز بر این نکته تأکید کردند که : (اگر آن دو را پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد).(3)
بنابراین گوهر هدایت اسلام ناب پس از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله جز از طریق پیروی قرآن و عترت به چنگ آمدنی نیست. از این احادیث نکاتی چند به شرح زیر به دست میآید :
2-1. قرآن و اهلبیتعلیهم السلام همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیرند و طالبان حقایق قرآن باید به اهلبیتعلیهم السلام چنگ بزنند.
2-2. چنان که پیروی از قرآن بدون هیچ قید و شرطی بر همه واجب است پیروی از اهلبیتعلیهم السلام نیز چنین است.
2-3. اهلبیتعلیهم السلام معصومند، زیرا جداییناپذیر بودن آنها از قرآن، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از دلایل روشنی بر معصوم بودن آنها است، چرا که اگر گناه و خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهی بیمه نمیکرد، و اینکه فرمودند با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنها است.
2-4. پیامبرصلی الله علیه وآله این برنامه را برای تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، میفرماید : (این دو همیشه با هماند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند). این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیتعلیهم السلام به عنوان پیشوای معصومعلیه السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند.
2-5. جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهلبیتعلیهم السلام مایه گمراهی است و هیچ انتخابی را نباید بر آنها مقدم داشت زیرا آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(4)
سه. پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله در موارد مکرر مصادیق اهل بیت را با نام و عدد معرفی نمودهاند. دراین دسته از روایات که در منابع مختلف شیعه و سنی نقل گریده است حضرت علیعلیه السلام به عنوان امام اول و جانشین بلافصل آن حضرت معرفی شده و آخرین امام که دوازدهمین آنان است حضرت مهدی خواهد بود.(5)
چهار. بر اثر عللی که پیش از این گفته آمد امت اسلامی پس از آن حضرت به گروهای مختلفی تقسیم شدند. عمدهترین تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. شیعه کسانی را گویند که به لزوم پیروی از اهل بیت و امامت آنان به دلیل اشارت قرآنی و نصوص قطعی رسیده از پیامبر ایمان دارند. در مقابل اهل سنت و جماعت کسانی را گویند که منکر وابستگی امر امامت و رهبری دینی و سیاسی امت به نص بوده و لزوم پیروی از اهل بیتعلیهم السلام را انکار میکنند. گروه نخست به عنوان شیعه علیعلیه السلام شناخته شده و از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله به این نام خوانده شدهاند.
از جمله پیامبر به حضرت علیعلیه السلام فرمود : (یا علی انت و اصحابک فی الجنه، انت و شیعتک فی الجنه)؛ ای علی تو و یارانت در بهشتید، تو و شیعیانت در بهشتید).(6)
مشابه این روایت در منابع اهل سنت به تکرار یافت میشود.(7)
پنج. همان طور که حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، حقانیت همه فرقهها در درون یک دین نیز ممکن نیست و به تناقض میانجامد.
در روایات متعددی که شیعه و سنی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نقل کردهاند امت پس از آن حضرت به فرقههای متعددی تقسیم شده و در این میان تنها یک گروه اهل نجات و رستگاریاند.
نتیجه :
براساس آنچه گذشت آیا میتوان غیر از تشیع راستین، یعنی پیروی حقیقی از قرآن و عترت را، راه حق و صراط مستقیم و نجات آفرین به حساب آورد؟
...................) Anotates (.................
1) صحیح مسلم، باب فضائل علی ابن ابی طالب؛ مسند احمد، 4/364؛ سنن دارمی، 2/431؛ سنن بیهقی، 2/148 و 7/30؛ الطحاوی، 4/368.
2) الترمذی، 13/201؛ اسدالغابه، 2/12؛ الدر المنثور، تفسیر سوره شوری، آیه مودت.
3) مستدرک الصحیحین و تلخیصه، 3/109؛ فضائل الطائی، ص 30؛ مسند احمد، 3/17 و... .
4) جهت آگاهی بیشتر بنگرید :
الف. آیه الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1377.
ب. علی اصغر رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج 2.
ج. حمیدرضا شاکرین، چرا تشیع (مق) معارف (ماهنامه)، ش 53 و 54.
5) جهت آگاهی بیشتر به پاسخ پرسشهای بعدی رجوع کنید.
6) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : علی ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ص 31-28، قم : مرکز جهانی علوم اسلامی.
7) ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 161، ط. مکتبه القاهره.
----------
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا دین مقیاس عدالت است، یا عدالت مقیاس دین؟ به بیان دیگر، آیا دین به هر چه که عدالت باشد امر می کند، یا هر چه که دین به آن امر کند، عدالت است؟ و به بیان فنّی، آیا عدالت در سلسله علل احکام است، یا در سلسله معالیل آن؟ توضیح بیشتر این که: آیا انسانها، مصادیق بارز ظلم و عدالت را از طریق شریعت می شناسند، یا عدالت و ظلم برای همه روشن است، و توصیه های دین ارشاد به حکم عقل است؟ مستحضرید شیعه نیز مثل معتزله معتقد است که عدالت، مقیاس دین است، و اشاعره دین را مقیاس عدالت می دانند. حال سؤال این است که اگر شیعه عدالت را مقیاس دین می داند، چرا در استنتاجات فقهی به احکامی می رسد که هر عُرفی آن را مصداق بیّن ظلم می داند. بعضی از احکام نکاح چنین است; توجّه فرمایید: 1 اجماعی است که طلاق به دست مرد است، و مرد می تواند هرگاه که اراده کند زنش را طلاق بدهد، هر چند هیچ عذر موجّهی نداشته باشد! طلاق غیابی و بدون هیچ عذر موجّه، در هر عرفی ظلم محسوب می شود. 2 در بحث عیوب زوجین می گویند: (اگر مرد بعد از عقد بفهمد زنش کور یا شل است، خوره یا برص دارد، می تواند عقد را فسخ کند. ولی اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهرش یکی از این عیوب را دارد حق فسخ ندارد; باید بسوزد و بسازد!) 3 مرد هر وقت تمایل داشته باشد زن باید خود را در اختیار او قرار دهد; حتّی اگر وسط نماز باشد. ولی زن فقط سالی سه مرتبه حقّ آمیزش دارد، آن هم چنان کوتاه و مختصر که مجال بیان آن نیست! 4 اگر مرد در شب عروسی همسرش را ترک کند و مسافرت برود، و بعد از ده سال برگردد (در صورتی که نفقه داده باشد،) زن حق اعتراض ندارد! چگونه می توان با حفظ مبنای کلامی شیعه، این قبیل احکام را پذیرفت؟ آیا می گویید همه عقلا اشتباه می کنند که می گویند طلاقِ مبنی بر هوس و بدون عذر موجّه ظلم است؟ همه عقلا که برای زن نیز (در شرایط تدلیس مرد در موارد فوق) حق فسخ قائلند اشتباه می کنند؟
- [سایر] ائمه اطهار گاه متناسب با شرایط زمان و مسئله فقهی خاص احادیث را نقل نموده اند. علاوه بر این نقل احادیث جعلی نیز متأسفانه در کتب دینی ما به چشم می خورد. متأسفانه عده ای از دوستان مذهبی ما می خواستند کار خوبی بکنند؛ مثلا بحث عقد موقت را مطرح کنند اما این عده از روی جهالت اقدام به انتشار احادیثی نموده اند که از نظر بلاغتی و از نظر لحن کلامی باید به آنها شک نمود لطفا این احادیث را بررسی کرده و نظرتان را در مورد تک تک احادیث به ما بفرمایید. 1. ابان بن تغلب از امام صادق (ع) سؤال می کند: اگر زن زیبایی دیده شود که راضی به ازدواج موقت باشد؛ ولی معلوم نیست شوهر دارد یا نه چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: لازم نیست تحقیق کنی حرف او که میگوید شوهر ندارم برای تو کافی است. (کتاب متعه شیخ مفید حدیث 37). 2. رسول خدا (ص): هر کس یک بار متعه کند یک سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس دوبار متعه کند دو سوم او از آتش جهنم آزاد میشود و هر کس سه بار متعه کند تمام بدن او از آتش جهنم آزاد میشود. 3. زراره بن اعین از امام باقر (ع) نقل میکند که: سرگرمی مؤمن در سه کار است: 1- متعه زنان، 2- شوخی با دوستان و برادران، 3- نماز شب.(ازدواج موقت، نیاز امروز نوشته عباس زاده). 4. حمیری به امام زمان حضرت مهدی (عج) نوشت و از آن حضرت سوال کرد: مردی که شیعه است و متعه را حلال میداند و اعتقاد به رجعت دارد و همسر خوبی دارد که در تمام کارها او را کمک کار است و لذا با او عهد کرده است که هرگز بر او همسر دیگری نگیرد و ازدواج موقت نکند و خلاصه با وجود او کس دیگر را نخواهد. او به این عهد نوزده سال پایبند است و به عهد و قولش عمل کرده است و چه بسا مسافرت رفته و مدت زیادی دور از منزل خود بوده است و به قول خود پای بند مانده... البته او متعه را حرام نمی داند بلکه متدین به آن است؛ ولی چون همسر خود را مِیخواهد و دوستش دارد برای حفظ او و خودش متعه نمیگیرد. آیا او برای ترک متعه گناه کرده است؟ از طرف حضرت جواب رسید: برای این که قسم به معصیت خدا خورده است لازم است خدا را اطاعت کند و یک دفعه هم شده متعه بگیرد. (بحار ج100ص298/کتاب متعه شیخ مفید ص48). 5. رسول خدا (ص): هر که از دنیا برود و متعه نکند بد منظر و بدهیبت باشد مانند کسی که بینی او را بریده باشند.
- [سایر] علاوه در کتاب (واقدی)؛ (ابن هشام) در السیرة النبویّه، (دارالقلم، بیروت، ج 3، ص 352)، (طبری) در تاریخ خود (دارالکتب العلمیة، ج 2، ص 138) و (ابن اثیر) (الکامل فی التاریخ، دار الاحیاء التراث العربی، ج 1، ص 598 – 599) آمده است: چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرسوجو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آنرا مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام (اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمیخوردند) پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آنحضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آنحضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر(ص)از گوشت بازو خوردند و (بُشْر بن براء) هم لرزید و... . در کتاب (فروغ ابدیت) نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: (معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد؛ زیرا اگرچه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت، ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر(ص) کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آنحضرت اثر خود را گذاشت. (سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 664) سؤال: 1. این حدیث که در منابع معتبر شیعه هم هست آیا درست هست یا سندش ضعیف هست؟ 2. مگر گوشتی که در دست یهودی باشد نجس نیست؟ چنانچه در این حدیث هم قید شده که او گوسفند را ذبح کرد. پس چرا پیامبر ص این گوشت نجس را قبول کرد. 3. اگر سند حدیث ضعیف هست پس چرا علمای ما به این نکته در نقل این حدیث دقت نمیکنند که در فقه اسلام ذبح یهودی که نجس است. و ... لطفاً به سؤالم پاسخ جامع بدهید که در جوابش ماندم. متشکرم.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )