اگه دوستان اهل سنت از کارهای به ظاهر خوب خلفا مثل فتوحات و بخشش اموال برای اسلام و آزاد کردن بنده و ... بگویند، چه جوابی به آنها بدهیم؟ لطفا برای هر کدام دلیلی بیاورید. مقدمه: از آنجا که سوال هم پاسخ تاریخی و هم پاسخ کلامی لازم دارد، چند نکته مهم مرتبط با سوال مورد بررسی قرار می گیرد: 1 باید توجه نمود که وجود پاره ای از خصلت های خوب(احیانا)در خلفاء مانع نخواهد بود که اشتباهات بزرگ ایشان نسبت به بحث امامت و وصایت علی (ع) نادیده گرفته شود- ضمن ان که این فضایل فقط در منابع اهل سنت امده است.البته به فرض هم ثابت شود علی (ع) در این فضایل سرامد اصحاب پیامبر بود-. سوال اساسی درباره خلفاء این است که چرا وصیت های مکرر پیامبر در مورد علی با بی مهری و خود سری خلفا روبرو شد؟ توجه به رفتار و گفتار آن حضرت نشان میدهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر(ص) هرگز کسی را برای خلافت شایستهتر از خود نمیدانستهاند. (((حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان میفرماید: (فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّی، مُستَأثَرا عَلی، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ(ص)...)؛ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 6، (مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)). پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادهاند. آن حضرت، در خطبه سوم نیز حقانیت خود را برای جانشینی پیامبر این گونه بیان میفرماید: (و آگاه باشید به خدا سوگند که فلانی (ابن ابی قحافه)، مراد خلیفه اول ابابکر است. جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت میکند. او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کنارهگیری کردم و همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که به وجود آوردهاند، صبر پیشه سازم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند.همان، خطبه 3.())) احقاق الحق کتابی است در حدود 35 جلد که همه روایات این کتاب، از مأخذ اهل سنت است و اگر کسی با انصاف این روایات را بررسی کند خواهد دید که علی علیه السلام درمنابع اصیل اهل سنت چگونه معرفی شده است و معلوم میشود که پس از پیامبر خدا امامت با اوست و جز او کسی حق امامت و زعامت مسلمانان را ندارد. (الغدیر) هم کتابی است که همه ان با استفاده از مأخذ و منابع اهل سنت گرد آمده است. این در حالی است که در میان اهل سنت کتابی مانند احقاق الحق نیست که درآن حقانیت ابوبکر و عمر بن خطاب را با استفاده از روایات شیعه اثبات کنند.. سوال این است که این جایگاه والا ی علی چرا با ان عکس العمل از طرف خلفا روبرو شد؟ و خلیفۀ اول نیز بارها اقرار کرد: اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم 9 مرا رها کنید؛ من بهترین شما نیستم در حالی که علی در بین شماست!به اعتراف خود ابی بکر تا علی (ع)در میان مردم است نوبت به او نمی رسد. - در مورد کارهای به ظاهر خوب که به نام خلفاء تمام شده است باید خاطر نشان کرد تمام این کارها باید درهمان ظرف زمانی تحلیل شود: الف- به علت نارضایتی ملل دیگر از حکومت های خود، زمینه خوبی برای پذیرش اسلام در میان ملت های دیگر وجود داشت. پوسیدگی درونی حکومتها باعث شد بسیاری از شهرها و مناطق بدون خونریزی و جنگ نظامی فتح شود. علت آن را هم باید در خود دین اسلام و تعالیم آن جستجو کرد. ب- براستی اگر سیری که رسول خدا برای آینده امت اسلامی ترسیم نموده بود بعد از پیامبر جامعه عمل می پوشید و خلافت به دست علی (ع) می رسید آیا علی (ع) در فتح و گسترش اسلام از خلفاء شایستگی کمتری از خود نشان می داد؟ مگرمجاهدت وسلحشوری فاتح خیبروقهرمان بدر و حنین کمتر از دیگران بود ؟ سوال مهمتر اینکه اگر خلافت بدست وصی رسول خدا یعنی امیرالمومنین می افتاد آیا دعوت سایر ملت ها به اسلام به همان روش خلفاء صورت می گرفت؟ مطمئناً هم کار نشر و ترویج اسلام در سطح وسیعتری بدست حضرت انجام می گرفت و هم شکل دعوت و روش فتح از طرف حضرت با خلفاء متفاوت می شد. اگر فتح و پیروزی بدست علی و بوسیله وی انجام می شد، امام فقط به فتح ظاهری و تسلط بر شهرها و جمع آوری غنیمت اکتفا نمی کرد بلکه به موازات اینها هم لشکریان اسلام و هم ملل تازه مسلمان را با عمق تعلیمات اسلام آشنا می نمود و کار تربیت و ارشاد و هدایت دیگران به برنامه ای مهم در حکومت حضرت تبدیل می شد. چنانکه پیامبر هم تنها به اسلام ظاهری اکتفا نمی کرد و از کوچکترین فرصت برای تربیت صحیح و آشنایی عمیق تر یارانش با اسلام استفاده می کرد. متاسفانه این مسئله بسیار مهم در لشکرکشی خلفاء نه فقط مورد غفلت واقع شد و بلکه کاملاً به دست فراموشی سپرده شد یعنی ایشان اهتمامی به فرهنگ سازی و عمق یافتن ایمان مردم از خود نشان ندادند. این سهل انگاری باعث شد علی (ع) بعد از بدست گرفتن زمام خلافت، نتواند سیره واقعی رسول خدا را در جامعه پیاده کند. در زمان خلافت علی افراد جامعه آنچنان از تعلیمات حقیقی اسلام فاصله گرفته بودند که یک مسلک فکری و عقیدتی بسیار خطرناک مثل خوارج چندین هزار طرفدار پیدا کرد و اصلاً پیدایش خوارج معلول دوری آنها از تعلیمات عمیق اسلامی بود. هم در شام و هم ایران، مسلمانان فاتح فقط به تعلیم شهادتین به تازه مسلمانان اکتفا می کردند و نه کاری جهت زدودن عقاید باطل از اذهان آنها صورت دادند و نه تلاشی برای ترویج فکر صحیح و جا انداختن عقیده درست انجام دادند. نپرداختن به ابعاد معنوی اسلام باعث شد در بسیاری از شهرها و مناطق، تازه مسلمان ها دوباره به کفر و ارتداد برگردند و مجدداً با تلاش دوباره بدست مسلمانان فتح شود. قرآن کریم علاوه بر آنکه اعراب را به پذیرش اسلام ترغیب می کرد آنها را به ایمان هم دعوت کرد. معلوم می شود تحصیل ایمان، هدفی بالاتراز پذیرش اصل اسلام است. قرآن می فرماید: (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ) (اعراب گفتند ایمان آوردیم. به آنها بگو ایمان نیاورده اید بلکه بگویید ما اسلام آورده ایم. هنوز ایمان به قلب های شما داخل نشده است.) متاسفانه سرازیر شدن سیل غنیمت ها به مرکز حکومت اسلامی باعث شد مسلمانان در اثر مستی نعمت، آنچنان دچار تشتت اختلاف شدند که نتیجه سوء این پراکندگی تا قرن ها بر سر امت اسلامی سایه افکند. البته علی (ع) هر چند درخواست پذیرش مسئولیت را از طرف خلفاء در مورد خودش به صراحت رد می کرد اما نسبت به تربیت دینی مسلمانان و حتی تازه مسلمان ها بی تفاوت نبود. در بحبوحه این لشکرکشی ها امام با گسیل پاره ای از یاران خویش در میان سپاهیان، توانست به قدر امکان این عرصه خالی را پر کند و در رفع این نقیصه بکوشد. خواصی چون سلمان فارسی، عمار یاسر، حذیفه بن یمان، ... با همین هدف توسط امام در بعضی از لشکرکشی ها حضور یافتند. حتی بعضی از مورخین مثل باقر شریف قرشی، حضور امام حسن را در بعضی از فتوحات افریقا در همین راستا ارزیابی کرده اند. لازم به ذکر است بسیاری از فتوحات با مشورت و نظر مساعد علی (ع) انجام می گرفت حضرت هنگامی که مساله خلافت را پایان یافته دید و اصرار انها بر این امر را مشاهده نمود خلفاء را در بحرانی ترین لحظات و در حساس ترین موقعیت های جنگی راهنمایی نمود و از خیر خواهی نسبت به مصالح عالیه اسلامی هیچگاه دریغ نکرد. به عنوان مثال می توان به واقعه تاریخی ذیل اشاره کرد در زمانی جنگ مسلمانان با ایرانیان به مرحله حساسی رسیده بود به گونه ای که خلیفه(عمر بن خطاب) شدیدا احساس خطر کرده و چاره را در آن دیده بود که خود شخصا به میان صحنه کارزار رفته تا مسلمانان با دیدن او روحیه گرفته و در نبرد با ایرانیان پیروز شوند. وقتی که در باره این تصمیم با حضرت علی(ع) مشورت کرد، حضرت(ع) با آن مخالفت کرده و این نکته را یادآور شد که صلاح آن است که تو به عنوان قطب و مرکز آسیای اسلام در مرکز حضور داشته و از آنجا به چرخاندن سنگ آسیای اسلام به وسیله عرب های مجاهد بپردازی و اگر تو از مرکز خارج شوی از سویی تعدادی از اعراب بادیه نشین که هنوز مسلمانی در میان آنان رسوخ نیافته، طمع تصرف مرکز را در سر می پروراند، و به مدینه حمله خواهند کرد و از سوی دیگر ایرانیان با دیدن تو خواهند گفت که این اصل و ریشه عرب است و اگر او را از بین ببریم از شر اعراب راحت خواهیم شد، بنابراین با شدت بیشتری به مسلمانان حمله خواهند کرد. آن حضرت(ع) در ضمن این مشاوره عباراتی را بیان کرد که از آن تأیید ضمنی این فتوحات استفاده می شود که آن عبارات چنین است: ‹‹ان هذا الامر لم یکن نصره و لا خذلانه بکثره و لابقله و هو دین الله الذی اظهره و جنده الذی اعده و امده حتی بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع و نحن علی موعود من الله و الله منجز وعده و ناصر جنده؛ شکست و پیروزی در این جنگ با زیادی و کمی نیروهای جنگجو میسر نشده است، زیرا این دین خدا بوده که او آن را آشکار کرده و این سپاهیان لشکریان خداوند هستند که خداوند آنها را مهیا ساخته و یاری رسانده است تا به اینجا رسیده است (اشاره به پیروزی های مسلمانان) و ما با امید به وعده خداوند حرکت کرده ایم (و منتظر انجام آن هستیم) و خداوند حتما وعده اش را وفا کرده و سپاهش را پیروز خواهد گردانید›› (نهج البلاغه، خطبه 146). شبیه این ماجرا نیز درباره جنگ مسلمانان با رومیان و قصد عمر برای حضور در صحنه نبرد نیز نقل شده است (البدایه و النهایه، ج 4، ص 205). و جالب آن است که در هنگام مشورت دهی اصحاب، شخصیت های بزرگی همچون طلحه و عثمان، خلیفه را ترغیب به حضور در صحنه نبرد می کردند، اما عمر هنگامی که سخنان درست حضرت علی(ع) را همراه با استدلال های محکم او را شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: وای بر شما، همه شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن(حضرت علی (گفت، ناتوان بودید (موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج 3، صص91-93). جهت مطالعه بیشتر منابع زیر پیشنهاد میشود: 1-حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان. 2-تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان. 3-سیری در تاریخ تشیع، داود الهامی. 4-سیره الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی5- تاریخ خلفا، رسول جعفایان، انتشارات دلیل ما.6- تاریخ اسلام در آثار استاد مطهری، انتشارات معارف
اگه دوستان اهل سنت از کارهای به ظاهر خوب خلفا مثل فتوحات و بخشش اموال برای اسلام و آزاد کردن بنده و ... بگویند، چه جوابی به آنها بدهیم؟ لطفا برای هر کدام دلیلی بیاورید.
اگه دوستان اهل سنت از کارهای به ظاهر خوب خلفا مثل فتوحات و بخشش اموال برای اسلام و آزاد کردن بنده و ... بگویند، چه جوابی به آنها بدهیم؟ لطفا برای هر کدام دلیلی بیاورید.
مقدمه: از آنجا که سوال هم پاسخ تاریخی و هم پاسخ کلامی لازم دارد، چند نکته مهم مرتبط با سوال مورد بررسی قرار می گیرد:
1 باید توجه نمود که وجود پاره ای از خصلت های خوب(احیانا)در خلفاء مانع نخواهد بود که اشتباهات بزرگ ایشان نسبت به بحث امامت و وصایت علی (ع) نادیده گرفته شود- ضمن ان که این فضایل فقط در منابع اهل سنت امده است.البته به فرض هم ثابت شود علی (ع) در این فضایل سرامد اصحاب پیامبر بود-.
سوال اساسی درباره خلفاء این است که چرا وصیت های مکرر پیامبر در مورد علی با بی مهری و خود سری خلفا روبرو شد؟ توجه به رفتار و گفتار آن حضرت نشان میدهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر(ص) هرگز کسی را برای خلافت شایستهتر از خود نمیدانستهاند.
(((حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان میفرماید: (فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّی، مُستَأثَرا عَلی، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ(ص)...)؛ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 6، (مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)). پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادهاند. آن حضرت، در خطبه سوم نیز حقانیت خود را برای جانشینی پیامبر این گونه بیان میفرماید: (و آگاه باشید به خدا سوگند که فلانی (ابن ابی قحافه)، مراد خلیفه اول ابابکر است. جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت میکند. او میدانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پس من ردای خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کنارهگیری کردم و همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقانزا و تاریکی که به وجود آوردهاند، صبر پیشه سازم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند.همان، خطبه 3.()))
احقاق الحق کتابی است در حدود 35 جلد که همه روایات این کتاب، از مأخذ اهل سنت است و اگر کسی با انصاف این روایات را بررسی کند خواهد دید که علی علیه السلام درمنابع اصیل اهل سنت چگونه معرفی شده است و معلوم میشود که پس از پیامبر خدا امامت با اوست و جز او کسی حق امامت و زعامت مسلمانان را ندارد. (الغدیر) هم کتابی است که همه ان با استفاده از مأخذ و منابع اهل سنت گرد آمده است. این در حالی است که در میان اهل سنت کتابی مانند احقاق الحق نیست که درآن حقانیت ابوبکر و عمر بن خطاب را با استفاده از روایات شیعه اثبات کنند..
سوال این است که این جایگاه والا ی علی چرا با ان عکس العمل از طرف خلفا روبرو شد؟ و خلیفۀ اول نیز بارها اقرار کرد: اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم 9 مرا رها کنید؛ من بهترین شما نیستم در حالی که علی در بین شماست!به اعتراف خود ابی بکر تا علی (ع)در میان مردم است نوبت به او نمی رسد.
- در مورد کارهای به ظاهر خوب که به نام خلفاء تمام شده است باید خاطر نشان کرد تمام این کارها باید درهمان ظرف زمانی تحلیل شود:
الف- به علت نارضایتی ملل دیگر از حکومت های خود، زمینه خوبی برای پذیرش اسلام در میان ملت های دیگر وجود داشت. پوسیدگی درونی حکومتها باعث شد بسیاری از شهرها و مناطق بدون خونریزی و جنگ نظامی فتح شود. علت آن را هم باید در خود دین اسلام و تعالیم آن جستجو کرد.
ب- براستی اگر سیری که رسول خدا برای آینده امت اسلامی ترسیم نموده بود بعد از پیامبر جامعه عمل می پوشید و خلافت به دست علی (ع) می رسید آیا علی (ع) در فتح و گسترش اسلام از خلفاء شایستگی کمتری از خود نشان می داد؟ مگرمجاهدت وسلحشوری فاتح خیبروقهرمان بدر و حنین کمتر از دیگران بود ؟ سوال مهمتر اینکه اگر خلافت بدست وصی رسول خدا یعنی امیرالمومنین می افتاد آیا دعوت سایر ملت ها به اسلام به همان روش خلفاء صورت می گرفت؟ مطمئناً هم کار نشر و ترویج اسلام در سطح وسیعتری بدست حضرت انجام می گرفت و هم شکل دعوت و روش فتح از طرف حضرت با خلفاء متفاوت می شد. اگر فتح و پیروزی بدست علی و بوسیله وی انجام می شد، امام فقط به فتح ظاهری و تسلط بر شهرها و جمع آوری غنیمت اکتفا نمی کرد بلکه به موازات اینها هم لشکریان اسلام و هم ملل تازه مسلمان را با عمق تعلیمات اسلام آشنا می نمود و کار تربیت و ارشاد و هدایت دیگران به برنامه ای مهم در حکومت حضرت تبدیل می شد.
چنانکه پیامبر هم تنها به اسلام ظاهری اکتفا نمی کرد و از کوچکترین فرصت برای تربیت صحیح و آشنایی عمیق تر یارانش با اسلام استفاده می کرد.
متاسفانه این مسئله بسیار مهم در لشکرکشی خلفاء نه فقط مورد غفلت واقع شد و بلکه کاملاً به دست فراموشی سپرده شد یعنی ایشان اهتمامی به فرهنگ سازی و عمق یافتن ایمان مردم از خود نشان ندادند. این سهل انگاری باعث شد علی (ع) بعد از بدست گرفتن زمام خلافت، نتواند سیره واقعی رسول خدا را در جامعه پیاده کند.
در زمان خلافت علی افراد جامعه آنچنان از تعلیمات حقیقی اسلام فاصله گرفته بودند که یک مسلک فکری و عقیدتی بسیار خطرناک مثل خوارج چندین هزار طرفدار پیدا کرد و اصلاً پیدایش خوارج معلول دوری آنها از تعلیمات عمیق اسلامی بود. هم در شام و هم ایران، مسلمانان فاتح فقط به تعلیم شهادتین به تازه مسلمانان اکتفا می کردند و نه کاری جهت زدودن عقاید باطل از اذهان آنها صورت دادند و نه تلاشی برای ترویج فکر صحیح و جا انداختن عقیده درست انجام دادند.
نپرداختن به ابعاد معنوی اسلام باعث شد در بسیاری از شهرها و مناطق، تازه مسلمان ها دوباره به کفر و ارتداد برگردند و مجدداً با تلاش دوباره بدست مسلمانان فتح شود. قرآن کریم علاوه بر آنکه اعراب را به پذیرش اسلام ترغیب می کرد آنها را به ایمان هم دعوت کرد. معلوم می شود تحصیل ایمان، هدفی بالاتراز پذیرش اصل اسلام است. قرآن می فرماید: (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ) (اعراب گفتند ایمان آوردیم. به آنها بگو ایمان نیاورده اید بلکه بگویید ما اسلام آورده ایم. هنوز ایمان به قلب های شما داخل نشده است.) متاسفانه سرازیر شدن سیل غنیمت ها به مرکز حکومت اسلامی باعث شد مسلمانان در اثر مستی نعمت، آنچنان دچار تشتت اختلاف شدند که نتیجه سوء این پراکندگی تا قرن ها بر سر امت اسلامی سایه افکند.
البته علی (ع) هر چند درخواست پذیرش مسئولیت را از طرف خلفاء در مورد خودش به صراحت رد می کرد اما نسبت به تربیت دینی مسلمانان و حتی تازه مسلمان ها بی تفاوت نبود. در بحبوحه این لشکرکشی ها امام با گسیل پاره ای از یاران خویش در میان سپاهیان، توانست به قدر امکان این عرصه خالی را پر کند و در رفع این نقیصه بکوشد. خواصی چون سلمان فارسی، عمار یاسر، حذیفه بن یمان، ... با همین هدف توسط امام در بعضی از لشکرکشی ها حضور یافتند. حتی بعضی از مورخین مثل باقر شریف قرشی، حضور امام حسن را در بعضی از فتوحات افریقا در همین راستا ارزیابی کرده اند.
لازم به ذکر است بسیاری از فتوحات با مشورت و نظر مساعد علی (ع) انجام می گرفت حضرت هنگامی که مساله خلافت را پایان یافته دید و اصرار انها بر این امر را مشاهده نمود خلفاء را در بحرانی ترین لحظات و در حساس ترین موقعیت های جنگی راهنمایی نمود و از خیر خواهی نسبت به مصالح عالیه اسلامی هیچگاه دریغ نکرد. به عنوان مثال می توان به واقعه تاریخی ذیل اشاره کرد
در زمانی جنگ مسلمانان با ایرانیان به مرحله حساسی رسیده بود به گونه ای که خلیفه(عمر بن خطاب) شدیدا احساس خطر کرده و چاره را در آن دیده بود که خود شخصا به میان صحنه کارزار رفته تا مسلمانان با دیدن او روحیه گرفته و در نبرد با ایرانیان پیروز شوند.
وقتی که در باره این تصمیم با حضرت علی(ع) مشورت کرد، حضرت(ع) با آن مخالفت کرده و این نکته را یادآور شد که صلاح آن است که تو به عنوان قطب و مرکز آسیای اسلام در مرکز حضور داشته و از آنجا به چرخاندن سنگ آسیای اسلام به وسیله عرب های مجاهد بپردازی و اگر تو از مرکز خارج شوی از سویی تعدادی از اعراب بادیه نشین که هنوز مسلمانی در میان آنان رسوخ نیافته، طمع تصرف مرکز را در سر می پروراند، و به مدینه حمله خواهند کرد و از سوی دیگر ایرانیان با دیدن تو خواهند گفت که این اصل و ریشه عرب است و اگر او را از بین ببریم از شر اعراب راحت خواهیم شد، بنابراین با شدت بیشتری به مسلمانان حمله خواهند کرد.
آن حضرت(ع) در ضمن این مشاوره عباراتی را بیان کرد که از آن تأیید ضمنی این فتوحات استفاده می شود که آن عبارات چنین است: ‹‹ان هذا الامر لم یکن نصره و لا خذلانه بکثره و لابقله و هو دین الله الذی اظهره و جنده الذی اعده و امده حتی بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع و نحن علی موعود من الله و الله منجز وعده و ناصر جنده؛ شکست و پیروزی در این جنگ با زیادی و کمی نیروهای جنگجو میسر نشده است، زیرا این دین خدا بوده که او آن را آشکار کرده و این سپاهیان لشکریان خداوند هستند که خداوند آنها را مهیا ساخته و یاری رسانده است تا به اینجا رسیده است (اشاره به پیروزی های مسلمانان) و ما با امید به وعده خداوند حرکت کرده ایم (و منتظر انجام آن هستیم) و خداوند حتما وعده اش را وفا کرده و سپاهش را پیروز خواهد گردانید›› (نهج البلاغه، خطبه 146). شبیه این ماجرا نیز درباره جنگ مسلمانان با رومیان و قصد عمر برای حضور در صحنه نبرد نیز نقل شده است (البدایه و النهایه، ج 4، ص 205). و جالب آن است که در هنگام مشورت دهی اصحاب، شخصیت های بزرگی همچون طلحه و عثمان، خلیفه را ترغیب به حضور در صحنه نبرد می کردند، اما عمر هنگامی که سخنان درست حضرت علی(ع) را همراه با استدلال های محکم او را شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: وای بر شما، همه شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن(حضرت علی (گفت، ناتوان بودید (موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج 3، صص91-93).
جهت مطالعه بیشتر منابع زیر پیشنهاد میشود:
1-حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان. 2-تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان. 3-سیری در تاریخ تشیع، داود الهامی. 4-سیره الائمه الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی5- تاریخ خلفا، رسول جعفایان، انتشارات دلیل ما.6- تاریخ اسلام در آثار استاد مطهری، انتشارات معارف
- [سایر] مسجد الاقصی در زمان عمر آزاد شد، سپس در زمان رهبر سنی مذهب صلاح الدین ایوبی آزاد گردید. شیعیان چه دست آوردهایی در طول تاریخ داشته اند؟! آیا یک وجب از زمین را فتح کرده اند، و آیا دشمنی از دشمنان اسلام و مسلمانان را عقب رانده اند؟
- [سایر] وحدتی که بین مسلمانان ایجاد می شود؛ آن گاه تبری را که شیعه نمی تواند انجام دهد!؟ منظورم سنی ها هستند اگه ما متحد بشیم پس چگونه تبری داشته باشیم نسبت به دشمنان علی و اولادش؟
- [سایر] سؤال بنده این است که چرا در بسیاری از موارد اختلاف شیعه با اهلسنت در برخی آیات قرآن، ظاهر آیه و محل قرار گرفتن آیه به گونهای است که معمولاً اگر یک نفر عادی رجوع کند بیشتر دیدگاه اهلسنت را نزدیک میبیند، ولی شیعه برای اثبات دیدگاه خود نیاز به دلیل، حدیث و... دارد. با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت همه است، آیا نباید به گونهای باشد که هر کس مراجعه نمود بتواند برداشت درست از آیات داشته باشد؟ تمام مردم حدیثشناس نیستند و شأن نزول آیات را نمیدانند تا در این موارد بتوانند متوجه شوند و در این صورت آیا اینگونه نیست که نظر اهلسنت معمولاً با ظاهر آیات همخوانی بیشتری دارد؟ لطفاً ضمن پاسخ به سؤال بالا، اگر موردی هست که نظر اهل سنت با ظاهر آیه و یا نحوه قرارگیری آیه در میان آیات قبل و بعد سازگاری ندارد، بیان فرمائید. مثالها: آیه 3 سوره مائده: (الیوم اکملت لکم دینکم...)، با دیدگاه شیعه، در نظر اول و بدون مراجعه به حدیث و شأن نزول آیه و... چندان همخوانی ندارد. آیهای که در آن خمس ذکر شده، به گفته اهل سنت، غنیمت در آن فقط غنیمت جنگی است و این از نظر ظاهر و بدون مراجعه به منابع دیگر، با آیات قبل و بعد که در مورد جنگ است همخوانی بیشتری دارد. آیه تطهیر به نحوی آمده که هر فرد عادی ظاهر آیات را بخواند با توجه به آیات قبل و بعد، زنان رسول الله را در این زمره خواهد آورد، و حتی اگر با کمی دقت ضمیر مذکر را هم مدنظر قرار دهد که استدلال شیعیان است، با توجه به ظاهر میتواند در نظر بگیرد که حداقل زنان رسول الله هم در میان این گروه باشند. و احتمالاً موارد دیگری از این قبیل آیات.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما حاج آقای مرادی، دانشجو هستم و برنامه این شب ها رو به مورخ 14.9.88 دیدم. امیدوارم در چند مورد منو راهنمایی کنید: 1. مخالف شدید مراسم های بدون فکر و آموزش ماه محرم هستم و کمک به دیگران رو مهمتر از خورشت قیمه می دونم. کاری که جا انداختن فرهنگش با شماست. 2. بحث های سنی و شیعه رو مطرح کردید(مثال سر ضربت حورده) که شاید در فضای امروز جامعه چندان مصلحت آمیز نباشه.به خصوص زمانی که دوستان سنی هیچ جایگاهی در رسانه ملی ندارند. 3. به عنوان یک طرفدار فوتبال، اگه نتیجه بازی چلسی مهمتر از برنامه صدا و سیماست بدونید عیب از معلم های بی تجربه و تکرار مکررات است. ممنون منتظر نظرات خوب شما هستم.
- [سایر] سلام لطفا سوال من و تو بخش عمومی جواب بدین من 24سال دارم.مهندس ایمنی هستم.چند ماهه یکی از پسرای فامیل از من خواستگاری کردن و میگوید عاشق من است.ایشون دوسال از من کوچکتر هستن و دیپلم دارن و شغل آزاد دارن.من نه به ایشون علاقه دارم و اینکه به شدت با اخنلاف سنی که بینمون هست مشکل دارم.آقا پسر گفته اگه با من ازدواج نکنه دیگه هیچوقت ازدواج نمیکنه بخاطر همین تمام فامیا هرروز زنگ میزنن و از من میخوان جواب مثبت بدم.میگویند سن من بالا رفته و باید قبول کنم. من با این همه فشار چیکار کنم؟؟ واقعا علاقه ای به ایشون ندارم
- [سایر] سلام من دیدم یکی از دوستان به پیشنهاد یکی دیکه رفته بود راجع به سوره تحریم یه چیزایی خونده بود. خوب به پیشنهاد ما هم بره کتاب های"سقیفه" و "نقش عایشه در اسلام(چاپی که نویسنده یه مطالبی راجع به تعدد زوجات اضافه کرده)" از مرحوم علامه سیدمرتضی عسگری بخونه. البته این کتاب ها فقط به بازگو کردن تاریخ اسلام از منابع اهل سنت پرداخته و یه دید خوبی میده. مشکل ما اینه که بدون مطالعه یه سری حرف رو میشنویم و میخوایم قضاوت کنیم. مثلا اگر کتاب "عبدالله بن سبا" و "یکصد و پنجاه صحابی ساختگی" (از همان نویسنده) رو بخونیم در حیرت میریم و خندمون میگیره از ساده لوحی ... اعتقادات ما با یه باد جابجا نمیشن بلکه کم اطلاعی و ساده دلی ما یک سری تفکرات سست رو بوجود میارن و دائما متغیرند. از اینکه اینجا در محضر اساتید پرگویی کردم شرمنده ام. گفتم یه جوون 20 ساله دانشجو این جا ابراز وجود کنه.
- [آیت الله بهجت] اینجانب در تعطیلات تابستانی که سنّی بیش از ده سال نداشتم با اختیار خود و با اطّلاع والدینم به صورت روزمزد مشغول به کارهای ساختمانی شدم. در یکی از روزها در جریان نصب درب گاوصندوق که وزنی حدود یک تن داشت ناگهان درب سقوط کرد و باعث شکستن ستون فقرات و قطع نخاع من شد که از آن تاریخ تاکنون با ویلچر تردّد می کنم. اکنون به سنّ تکلیف رسیده ام. اداره ی کار و اشتغال بر طبق قانون کار نظر خود را به این شرح بیان داشته است: 1) به کارگیری افراد کمتر از 12 سال ممنوع و غیر قانونی است. 2) چون عوامل دست اندرکار احداث ساختمان همگی نماینده ی کارفرما محسوب می شوند، تمامی مسؤولیّت متوجّه کارفرما می باشد. خواستم نظر شرع مقدّس اسلام را در این رابطه مرقوم فرمایید.
- [سایر] با سلام بنده 28 ساله هستم و تمامی موارد بنده در ازدواج لیسانس به پایین بودند با ختلاف سنی 10 به بالا. اخیرا موردی از طریق چت شروع به صحبت کرد (از اقوام دور بودند). تقزیبا 3 ماه هر روز چت می کردیم که یک روز ازش پرسیدم به نظرت هدفمون از حرف زدن چیه؟ گفت من عجله ای برای ازدواج ندارم و از نظر مالی مشکل دارم چون از پدرم کمک نمی گیرم (29 سالشه، فوق لیسانس عمران "مهندس یک شرکت با حقوق 1200000 در ماه) ولی گفت امیدوارم یک بار همو ببینیم.نوروز به شهرمون اومد و تقاضای دیدار کرد من گفتم رابطه ی چتیمونو به پدرم اطلاع داده ام قبلا و برای دیدارمون هم باید بهش بگم. ناراحت شد که چرا بدون هماهنگی بهش گفتم و زیاد تمایلی برای دیدار نداشت. من گفتم اگه قراره آشناییمون ادامه داشته باشه من با پدرم به دیدنت میایم. او به خانوادش چیزی نگفت و به پارکی که من و پدرم رفته بودیم اومد. بعد از چند روز که نظرشو پرسیدم و گفتم با چت کردن داریم وابسته میشیم و بهتره این رابطه با اطلاع خانواده ی تو هم انجام بگیره گفت من وقت لازم دارم و شرایطشو ندارم و بهتره رابطمون قطع بشه تا چند ماهه دیگه اگه شرایطشو داشتم با خانوادم میام جلو و تو هم اگه مورد خوبی بود ازدواج کن. ارتباط چتی رو قطع کردیم. راستش من الان تا حدی از این که این رابطه رو 6،7 ماه کش دادم ناراحتم و از طرف دیگه احساس تنهایی شدید می کنم...موارد من تا حالا کمترین توقعات من رو برطرف نمی کردن و مواردی که با من تا حد زیادی تناسب دارند جلو نمیان...لطفا راهنماییم کنید با این احساس بد چه کنم؟ سپاس فراوان
- [سایر] سلام،خسته نباشید از اینکه تابعد از ایام محرم شما در برنامه مردم ایران سلام حضور ندارید ناراحت هستم و منتظر دیدار دوباره تان. از برنامه این هفته خیلی دلگیرم چون قرار بود که شما زودتر بیایید که بتوانید حرفهای پایانی را بهتر و کامل بگویید (که سنگین تر بود که شما همان ساعت 8:30 بیایید و بدون میان برنامه.) خلاصه که به دست اندرکاران این برنامه پیغام مرا برسانید و من به همراه خانواده ام هر دوشنبه منتظر گفتگوی شما بودیم. من دو پیغام دیگر به شما ارسال کردم ولی هنوز جوابی دریافت نکرده ام یعنی در جواب نامه ها. ولی جواب یکی از سوالاتم را در نامه های دیگر پیدا کردم و همان تفاوت سنی بود ولی امیدوارم که جواب سوالات دیگرم را بدهید.و باز متشکرم از حرفهای خوبتان.و میخوام بهتون بگم که دختر اصلا در جواب خواستگار هیچ نقشی ندارد چون تا پسر دختر را نپسندد دختر اصلا نباید در مورد این موضوع فکری کند چون خانواده پسر خیلی راحت زنگ میزنن و می گویند استخاره کرده ایم و بد آمده است و ببخشید و همین حالا اگه پسر معیارهای مورد علاقه دختر را داشته باشه دختر این وسط تکلیفش چیه و همه بهش بگن قسمت نبوده همین این دختر چه کار باید بکند.شما مرا راهنمایی کنید.امیدوارم جوابم را بدهید.
- [سایر] عرض سلام و ادب خدمت شما.امید وارم همیشه موفق و موید باشید و در راه حق فعال و ثابت قدم.شما رو هم در تلویزیون زیارت کردم و هم حضورا.خاطرم هست که ماه رمضان چند سال قبل در مراسم افطاری منزل حاج حسین اقای میر محمدی شما رو دیدم.همون مراسمی که حاج اقا منصور هم بودند شب وفات حضرت خدیجه(س).البته شما رو در نیمه شبهای مسجد ارک هم از دور زیارت کردم.شاید فامیلی من براتون اشنا باشه.چون منزل ما همون حسینیه چمنیه که حاج منصور درش برنامه داره.عموی بنده هم همون مرحوم چمنی هستند که وسس هیئت حسین جان(ع) بودند و مداح بودند و رفیق و دوست قدیمی حاج اقا.بهمین جهت هم حاج اقا برای ما حکم عمو رو دارن.از طرفی مرحوم بدر بزرگ مادری من هم همون حاج اقا حسینی هستند که گاهی حاج منصور ازشون یاد میکنه.فرزند ایشون هم که دایی بنده باشن اقای مهندس سید مجتبی حسینی هستند که تا درجه اجتهاد هم تحصیلات حوزوی دارند و در برنامه های سیما صحبت می کنند...بنده هم خودم الان دانشجوی مهندسی معماری هستم.اینکه اینطور مفصل شجره ناممو رو کردم هم برای این بود که شما منو بشناسید.یعنی در واقع خانواده و فضای زندگی و رشد بنده رو بشناسید و هم اینکه مقدمه باشه برای ادامه ی مطلبم.اینکه من در این سنی که هستم.یعنی حدود بیست سال احساس می کنم باید بارمو همین الان ببندم.تا مشغولیتم کمتره و قوای ذهنی و بدنیم بیشتره.منظورم اینه که اگه بخوام به حفظ قران و مطالعات مذهبی و بالا بردن سطح علمی و یاد گیری کامل زبان و ورزش و...بپردازم بهترین موقش الانه. این موارد برای اینده بسیار لازمه و اگر کسی بخواد در اینده به درد جامعه و خودش بخوره اید بره دنبال غنی کردن ذهنش.علی الخصوص که عضو یک خانواده با خصوصیات ذکر شده باشه.حالا راهنماییی که من از شما می خوام اینه که با توجه به اینکه بنده علاقه ی زیادی به یاد گیری دروس دینی و اعتقادی دارم و نمی تونم به شیوه ی طلاب و روحانیون به صورت مستمر و با اقامت در حوزه به مطالعه ی این دروس در کنار درس دانشگاه بپردازم.شما بنده رو راهنمایی کنید که اولا به چه شیوه ای وثانیا چه کتبی رو مطالعه کنم؟البته این سوال رو از جناب داییم کردم اما ایشون به دلیل مشغله ی زیاد خیلی نمی تونن کمکم کنن.ضمن اینکه من رو به خوندن کتب شهید مطهری و خصوصا مقدمه ی جهان بینی توصیه کردن که بنده به این توصیه عمل کرده ومی کنم.اما توی این کار به اصطلاح ادم نیاز به یه اوستا داره.من با توجه به نگاه باز و امروزی شما خیلی دوست دارم شما اوستای ما بشین.البته کاملا بستگی به نظر شما داره.نمی دونم شایدم درخواستم خیلی زیاد و نا بجا باشه.اما من دوست دارم حتما به طور مستمر از راهنمایی و ارتباط با شما استفاده کنم.هر چی باشه گفتن که:زکات العلم نشره.البته مثل من افراد زیادی هستن که شما خودتون میدونید.می دونم که مشغله ی شما بسیار زیاده.اما چون شما رو خیلی خودمونی میدونم لازم دونستم از شما درخواست کنم.اگر فرصت کردید جوابمو به ایمیلم بفرستید.عجله ای نیست.... خیلی حرف زدم.شرمنده. امید وارم بتونم شما رو زیارت کنم. التماس دعا. ...یاعلی...